آیا انتخاب کمپ دیوید براى تشکیل میزگرد میان بیل کلینتون, یاسر عرفات و ایهود باراک از روى عمد صورت گرفته است؟ مکان شومى است که هیچ یک از اعراب از آن خاطره خوشى در ذهن ندارند. در واقع این مکان به خودى خود مرتکب گناهى نشده بلکه این ما هستیم که چوب اشتباهاتى را مى خوریم که بیست و دو سال پیش به دست خود, آنها را به وجود آوردیم و با ذلت پذیرفتیم.
ثمره اولین نشست کمپ دیوید قراردادى ننگین بود که قسمت جدیدى به سریال مصیبت ها و ناکامى هاى عربى اضافه کرد. بنا به دعوت جیمى کارتر رییس جمهور اسبق امریکا در تاریخ پنج ماه سپتامبر سال 1978 دیدارى میان انورسادات رییس جمهور وقت مصر و مناخیم بگین نخست وزیر رژیم صهیونیستى در کمپ دیوید برگزار شد و در نتیجه آن قرارداد سازش میان دو دولت در تاریخ بیست و ششم ماه مارس سال 1979 به امضا رسید. این قرارداد پیامدهاى بسیار خطرناک به دنبال داشت که مى توان به مهم ترین موارد آن اشاره کرد:
1ـ خارج شدن مصر از میدان درگیرىهاى عربى ـ اسرائیلى.
2ـ جنگ لبنان در سال 1982.
3ـ بیرون راندن عناصر مقاومت فلسطینى از لبنان.
4ـ نابودى ایستگاههاى هسته اى عراق و حمله این کشور به کویت.
5ـ کنفرانس مادرید.
و دهها فاجعه دردناک دیگر که همگان با آن به خوبى آشنا هستند و نیازى به ذکر دوباره نیست.
کمپ دیوید دوم
مى توان یکى دیگر از نتایج نشست کمپ دیوید اول را به وجود آمدن کمپ دیویدى دیگر به حساب آورد. مهمترین اختلافى که بین این دو وجود دارد این است که در زمان کمپ دیوید اول, وضع اعراب مانند امروز اینقدر تاءسف بار نبود, سادات در حالى در این دور از مذاکرات شرکت کرد که با خود امتیازات زیادى به همراه داشت; امتیازاتى که دشمن بیش از خود او به اهمیت آنها آگاه بود, او به خوبى مى دانست که سادات چه افکارى در سر مى پروراند, سادات مى خواست به هر قیمتى شده سینا را از اشغال دشمن به در آورد, اسرائیل نیز به این شرط موافقت کرد که در سینا هیچ نیروى نظامى مصرى وجود نداشته باشد و برجهاى مراقبتى ساخته شود تا در صورت هر نوع تحرک مصرى مخالف با مفاد قرارداد, کنترل شود, این قرارداد در آن زمان ضربه سختى به اعراب خصوصا به مردم مصر وارد کرد. زیرا هیچ کس نمى توانست برافراشته شدن پرچم اسرائیل بر یک سرزمین عربى و تکان خوردن آن در آسمان قاهره را تحمل نماید.
کسانى که امروز دست آوردهاى کمپ دیوید اول و آزاد شدن سینا را مورد ستایش قرار مى دهند, از این حقیقت غافلند که این پیروزى به بهایى بس گران به دست آمده که آن از دست رفتن قدس و نابودى وحدت و یکپارچگى اعراب بود و در مقابل آنچه اسرائیل به دست آورد بسیار باارزش تر از آن بود که با آنچه اعراب به دست آورده اند قابل مقایسه باشد. چه براى اولین بار و پس از مقاومت طولانى اعراب و به رغم تمام شکست هاى اسرائیل (که آخرین آنها شکست اول در اجلاس خرطوم بود) بزرگترین دولت عربى با خارج شدن از صف مبارزه و پایمال کردن تمام پیروزىهایى که تا آن زمان نصیب اعراب شده بود به رسمیت دولت اسرائیل اعتراف کرد. این اعتراف براى اسرائیل اهمیت زیادى داشت زیرا اگر بلفور در سال 1917 ادعا مى کرد که بذر دولت یهودى را در فلسطین (قلب جهان عرب) کاشته است, اکنون طى قرارداد کمپ دیوید, براى اولین بار, پس از آن که اعراب آن را دولتى غیررسمى و اشغالگرى که سرزمین هاى عربى را غارت کرده و مردم آنها را آواره ساخته به شمار مىآوردند, به رسمیت شناخته مى شد.
به این ترتیب کمپ دیوید بهترین هدیه را به اسرائیل اهدا کرد: به رسمیت شناخته شدن این دولت از سوى اعراب!
اگر با دقت به کمپ دیوید اول و دوم بنگریم و آن دو را با یکدیگر مقایسه کنیم, اختلاف هاى زیادى را مشاهده خواهیم کرد. در کمپ دیوید اول سادات امتیازات بسیارى را با خود به همراه داشت, اهمیت مصر در منطقه و در جهان عرب و نقش محورى آن در قضیه فلسطین و بسیارى موارد دیگر همه در تقویت طرف مصرى موثر بودند, علاوه بر این در آن زمان اهداف و دیدگاه ها کاملا روشن و مشخص بود, اما در کمپ دیوید دوم وضع کاملا تفاوت دارد.
در اینجا یاسرعرفات با ترس به میز مذاکره کشانده مى شود, اهداف کاملا مشخص نیست, حقایق فراوانى در پشت پرده وجود دارد, نه راه آشکار است و نه نتیجه تضمین شده است, بویژه که باراک به هیچ وجه حاضر به کنار گذاشتن پنج شرط معروف خود نیست. اگر سادات با خود امتیازاتى را به همراه داشت و به آنها دلگرم بود اما عرفات هیچ چیزى براى خود باقى نگذاشته تا بتواند با آن اندکى شخصیت خود را حفظ کند و موقعیت خود را تقویت نماید.
او مانند پرنده اى است که بال و پر او را شکسته اند و توانایى پرواز را ندارد. امروزه جهان عرب به دوران جاهلیت خود بازگشته, قبایل و عشایرى که هرکدام به سویى مى روند برخى به سوى اسرائیل مى شتابند و ملتهایشان را نیز به دنبال خود مى کشانند تا شاید بتوانند رضایت امریکا را از این راه جلب کنند!!
تنها چیزى که حکومت خودگردان مى تواند از دولت هاى عرب درخواست کند, این است که وساطت کنند و از اسرائیل خواهش کنند که کمى از سرسختى خود دست بردارد و موضع گیرى مسالمت آمیزترى داشته باشد!! واقعا جاى تعجب است که قضیه فلسطین از یک مساءله قومى به یک امر شخصى تبدیل شود و همه اعراب تنها به این شعار اکتفا نمایند: هرچه فلسطینى ها بپذیرند ما نیز مى پذیریم!
این آخرین درجه ذلت و بیچارگى است که اعراب به واسطه تبدیل شوند, آن هم براى چه کسى؟ براى اسرائیل اولین و بزرگترین دشمنشان!
برپایى دولت فلسطینى
رهبران فلسطین خیال مى کنند برگ برنده اى دارند که با آن اسرائیل را تهدید مى کنند و به رخ آمریکا مى کشند. این برگ برنده ایجاد دولت مستقل فلسطینى است! راستى این دولت مستقل چه اهمیتى دارد؟ چرا اسرائیل با آن مخالفت مى کند و تهدید مى کند که در صورت تشکیل این دولت, زمین هاى بیشترى را به اشغال خود درخواهد آورد؟ چرا همواره نیروهاى خود را به حالت آماده باش نگه مى دارد؟ آیا واقعا تشکیل این دولت براى اسرائیل خطرى به وجود خواهد آورد؟
روشن است که اسرائیل با برپایى دولت فلسطینى در هر بخش از خاک فلسطین مخالفت خواهد کرد, هرچند در قرارداد سال 1947 موافقت خود را با تشکیل دولت عربى در بخش عرب نشین فلسطین و دولت عبرى در قسمت یهودىنشین این کشور, ابراز داشته است, زیرا به خوبى مى داند که این دولت تهدیدهاى بسیارى براى آن به وجود خواهد آورد. مسلما مردم فلسطین نسبت به میهن خود کوتاهى نخواهند کرد و داشتن یک دولت به آنها اطمینان مى بخشد و اعتماد به نفس در آنان ایجاد مى کند تا با پشتیبانى این دولت, تمام زمینهاى اشغالى را بازپس گیرند.
مشکل دیگرى که این دولت براى اسرائیل به وجود مىآورد این است که مورد تاءیید بین المللى قرار گیرد و از سوى کشورهاى دیگر خصوصا کشورهاى اروپایى به رسمیت شناخته شود. از این جهت بود که باراک بلافاصله پس از سفر عرفات به برخى از کشورهاى اروپایى, به انگلیس و فرانسه سفر کرد و توانست بلیر نخست وزیر انگلیس و شیراک رئیس جمهور فرانسه را قانع کند که هرگز دولت فلسطینى را ـ در صورت تشکیل ـ به رسمیت نشناسند.
نتیجه کمپ دیوید دوم
احتمالات مختلفى براى نتیجه این اجلاس وجود دارد ولى مى توان حدس زد که این اجلاس نیز مانند سایر اجلاسها و گفتگوها با شکست مواجه خواهد شد. زیرا فلسطینى ها که دیگر چیزى ندارند که از آن چشم پوشى کنند مانند کسى که همه چیز حتى لباسهایش را از دست داده و فقط با برگ درختى خود را مى پوشاند و حفظ آبرو مى کند! هیچ کس نمى تواند حقوق اساسى مردم فلسطین, که همان بازگشت آوارگان به موطن اصلى خود و جبران خسارتهایى که طى پنجاه سال به این ملت مظلوم وارد شده مى باشد, نادیده بگیرد و از آنها چشم پوشى کند, زیرا این حقوق مشروع ملت فلسطین است و قراردادهاى سازمان ملل نیز به آنها اعتراف دارد; آنان حق دارند براى خود دولت تعیین کنند, دولتى که بیت المقدس پایتخت آن مى باشد; دولتى مستقل و رسمى با مرزهاى مشخص و قانونى.
ولى باراک با پنج شرط معروف خود نه تنها این مطالب را نمى پذیرد بلکه اصلا حاضر به گفتگو و مذاکره درباره آنها نمى شود. زیرا تحقق هر کدام از آنها اسرائیل را در معرض فروپاشى و سقوط قرار خواهد داد.
به هر حال به نظر نمى رسد این اجلاس چیزى جز شکست به دنبال آورد مگر اینکه طرف فلسطینى در آخرین لحظه از حقوق اصلى خود در برابر مسائل بى ارزشى چون آزادى اسرا تنازل کند و یا اینکه بحث در مورد قضایاى اساسى کنار گذاشته شده, تنها به مسائل حاشیه اى و بى اهمیت پرداخته شود که در هر دو حالت بازنده طرف فلسطینى است. به هر حال هر احتمالى وارد است باید منتظر بود و دید کمپ دیوید دوم چه ثمره اى به بار خواهد آورد.