((خدایا, تو شاهد باش که من فقط به خاطر پاسدارى از دین مقدس تو و لبیک به امام عزیز و سرورم به جبهه آمدم تا شاید راه نجات براى روز آخرتم باشد.
الها, معبودا, تو را گواه مى گیرم که خود را در مقابل عظمت انقلاب و شهیدان مسئول احساس کردم, و از مال و زندگى دست شسته و راه انبیا و اولیا و صدیقین را که راه حسین شهید(ع) مى باشد مى پیمایم و براى آبیارى اسلام عزیز وضوى خون مى گیرم)).
کارگر شهید محمدپور جعفرى از قم
((بگویید, جان او هدیه اى براى امام امت خمینى بت شکن و راه خداست, و بگویید فقط براى خداوند متعال و براى دین اسلام به جهاد رفته و شربت شهادت نوشیده است)).
پاسدار شهید سعید حشمتى کلهر از تهران
((من براى خدا و به عزم جنگ با کفار به فرموده رهبر مى روم تا به سه چیز دست یابم: اول رضاى خدا, دوم پیروزى اسلام, سوم ((شهادت)) همانهایى که از اماممان حسین(ع) درس گرفته ایم)).
((من به جبهه مى روم و جان و قطره قطره خون خود را در راه اسلام و آرمانم مى دهم تا شاید با این قطرات خون ناقابل یک قدم مثبت در راه هدف و آرمانم برداشته باشم, و چه معامله اى از این بهتر که خون بدهى و خونبهایت خدا باشد)).
دانش آموز شهید سعید اقدامى از کرج
((پیروزى اسلام هدفى است که براى دفاع از دینم و براى مبارزه با دشمن دینم بپاخیزم و همگام با دیگر مبارزان اسلام به سوى دشمن حمله ور شوم تا او را نابود کنم. مى روم بلکه به هدفى که دارم برسم, بالاترین حد تکامل ((شهادت)) است)).
مرتضى احمدى قمصرى از تهران
((این جبهه جنگ با شخص نیست, بلکه جبهه جنگ با ابرقدرت هاى شرق و غرب و مزدوران آنهاست. اینجا جبهه عشق است, اینجا جبهه ایثار و تسلیم جان به جانان است. در این میدان نبرد نابرابر, ایمان و ایثار فرزندان اسلام است که با مدرنترین سلاح هاى کفار مقابله مى کند)).
(کارمند شهید محمد حق فروش از تهران)
((حق چیست؟ باطل چیست؟ انسان درون جبهه ها این حق را درمى یابد, درون سنگرها, درون بچه ها, در نمازها, در دعاها و در حمله بچه ها. حق را در این جبهه با شهادت خود به همه مى فهماند. به درستى که حق پیروز است و باطل شکست مى خورد و بچه ها پیروز خواهند شد, پیروزى اگرچه با شهادت باشد, در جبهه یا با کشتن پیروز مى شوند یا با کشته شدن پیروز خواهند شد این پیروزى را در کربلاى حسینى دیده و در ایران هم مى بینیم)).
(دانش آموز شهید محمد تقى پور منفرد, از شهررى)
((تو اى همسرم, از تو مى خواهم حال که فرزندى ندارم و به افتخار پدر شدن نرسیدم تا بتوانم سربازى براى اسلام تربیت نمایم, تو خودت مانند زینب(س) و مانند شیرزنان صدر اسلام به میدان کارزار بروى و به سپاهیان که سپاه امام زمان(عج) مى باشد بپیوندى و راه مرا ادامه دهى و به تقوا و ایمان خود بیفزایى)).
(کارمند شهید محمد رضا محمد خانى, از تهران)
((تو خود نیز رسالتت همانند زینب(س) مى باشد. وظیفه تو سنگین است چون ضمن انجام دادن آن وظایف مى بایست فرزندمان را نیز تربیت کنى; تربیتى که وقتى به سن بلوغ رسید در مسیرى گام بردارد که پدرش برداشت و تو باید این راه را به او بیاموزى تا جاى خالى مرا در میان این میدان پر نماید. او نیز همانند سربازان دیگر, پرچم افتاده پدرش را به دست بگیرد و راه مرا ادامه دهد)).
(بسیجى شهید اسماعیل بلند قامت, از تهران)
((از تو مى خواهم در این موقعیت خونسردى خود را, فقط به خاطر رضاى خداوند و امام زمان(عج) و رهبر کبیرمان, حفظ بکنى و به حرفهاى منافقین و شیاطین و آنهایى که در وجود تو به هر نحوى وسوسه مى کنند و یا کسانى که دانسته و ندانسته حرفهایى مى زنند کاملا حواس خود را جمع کنى و با اراده و یارى گرفتن از الله همه آنها را از خود دور بگردانى تا خداوند به تو سعادت دنیا و آخرت بدهد. و نیز از تو مى خواهم بچه ها را طورى تربیت کنى که خودشان را فداى اسلام بکنند و اگر روزى رسید که اسلام احتیاج به آنها داشت زینب وار آنها را براى فدا کردن در راه اسلام با دست خود آماده کن)).
(بسیجى شهید حاج اصغر چاوشى از مرند)
((همسر مهربانم, از تو مى خواهم که رسالت رساندن پیام شهید را بر دوش خود بکشى و در راه رساندن نداى اسلام به گوش جهانیان کوشش نمایى)).
(پاسدار شهید غلامحسین باقرى, از بیارجمند)