داستان از بامداد روز پنج شنبه 25 / /5 2000 آغاز مى شود, روز آزادى و مقاومه در لبنان, در هیاهوى شادى پیروزى لبنان و به امید آزادى قدس و فلسطین با ادامه جهاد خستگى ناپذیر و مقاومتى که روز به روز بر حجم آن افزوده مى شود. در این شرایط داستان گرفتار شدن رژیم صهیونیستى در جنوب لبنان را بازگو مى کنیم تا از درسها و عبرت هاى آن براى ادامه مبارزه خویش در برابر دشمن نژاد پرست صهیونیستى سود جوییم, و بتوانیم چنین پیروزیى را در فلسطین تکرار کنیم.
مطالب فوق از نوشته هاى دکتر ((احمد صدقى الدجانى)) است که در بازگویى علل شکست رژیم صهیونیستى و پیروزى مردم مقاوم لبنان به بازگویى مختصر تاریخچه تجاوز به لبنان پرداخته است. او در مقدمه این بررسى که در شماره 5 ژوئن 2000 هفته نامه المجد به چاپ رسیده مى نویسد:
داستان را از کجا آغاز کنیم؟ از چه زمان جنبش صهیونیسم جنوب لبنان را به عنوان هدفى براى چپاول ها و چشم داشت هاى توسعه طلبانه خویش قرار داد؟.. نقشه این تجاوز از کى طرح ریزى گردید و چه زمان به اجرا درآمد؟.. از چه وقت با مشکلات و سختى مواجه گردید؟ چگونه شد که مجبور گردید اولین عقب نشینى را انجام دهد؟ از چه سان دست به جنایات وحشیانه اى زد که در تاریخ جنایاتش ثبت شده است؟ و دست آخر چرا مجبور به عقب نشینى ذلت بار و اهانت آمیز از جنوب لبنان گردید؟
سوالات فوق را با توجه به نوشته هایى که پیشتر منتشر نموده ام, در چارچوب داستانى متشکل از چهار پرده پاسخ خواهم گفت.
پرده اول
جنبش صهیونیسم از اواخر قرن نوزدهم میلادى که کار اشغال فلسطین را آغاز نمود, نیم نگاهى به لبنان داشت. لبنان و فلسطین پیش از سال 1916 دو اقلیم مجزا تحت حاکمیت دولت عثمانى قرار داشت. در حالى که حوزه مرزى فلسطین از نظر ادارى با لبنان در منطقه سنجق مشترک بود. استان هاى نابلس و عکا با وجود آن که در داخل فلسطین قرار داشتند اما تحت حاکمیت استان بیروت قرار داشتند.
با اعلام معاهده سایکس ـ پیکو در سال 1916, خطوط مرزى بین دو مملکت تعیین گردید تا پس از آن نوبت به اعلامیه بالفور در سال 1917 برسد, بعد از آن انگلیس و فرانسه که در جنگ جهانى اول, فلسطین و عراق و سوریه و لبنان را به اشغال خویش درآورده بودند, به نمایندگى از این کشورها, و مرزهاى سیاسى بین مناطق تحت قیمومیت را مشخص ساخته و در معاهده مورخ 23 / 1 / 1920 آن را به ثبت رساندند, این دو کشور که پس از مدتى از اشغال استعمارگرى خود را به قیمومیت تغییر نام داده بودند با تغییراتى این مرزها و از جمله مرز فلسطین و لبنان را مشخص نمودند.
در گزارشى که لرد بالفور به لوید جورج نخست وزیر وقت بریتانیا در 26 / 6 / 1919 ارسال نمود به مد نظر قرار گرفتن اهداف صهیونیستى در ترسیم این مرزها اشاره نموده بود. وى در این گزارش نوشته بود: آن چه که در این زمینه مد نظر قرار گرفته است اعطاى آزادى عمل به سیاست هاى صهیونیستى است تا بتوانند در فلسطین به پیشرفت هاى اقتصادى نایل آیند. به همین خاطر بود که در تعیین مرزهاى شمالى فلسطین حاکمیت کامل بر منابع آبى به فلسطین داده شده است. در آن تاریخ تمامى کارگزاران انگلیسى موجود در فلسطین که همگى یا صهیونیست بوده یا از هواداران اندیشه هاى صهیونیستى بودند متفق القول معتقد بودند باید مرزهاى فلسطین را طورى ترسیم نمود که این سرزمین کاملا از منابع آبى لیطانى, دامنه هاى جنوبى جبل الشیخ, منابع آبى دامنه غربى بلندىهاى جولان, منابع رود یرموک و اردن تسلط کافى داشته باشد.
در این شرایط نقشه برداران مجبور شدند در راستاى تحقق اهداف صهیونیستى آنچه را که در طول تاریخ به هم مرتبط بود را از هم جدا کنند از جمله این موارد تقسیم 22 روستا بود که در حد فاصل فلسطین, لبنان و سوریه قرار داشت بدین سبب بود که دو کشور قیم (بخوانید استعمارگر) مجبور شدند در سال 1962 براى حل مشکلات این مناطق مرزى قرارداد حسن همجوارى با یکدیگر به امضا برسانند, به هر شکل این مرزبندى اثرات سوئى را بر ابعاد مختلف اجتماعى, اقتصادى روحى و سیاسى مردم این روستاها وارد آورد.
براساس پژوهش هایى که در این زمینه منتشر شده صهیونیسم تمامى تلاش خود را براى الحاق جنوب لبنان به فلسطین سرزمینى که دولت بریتانیا قول اعطاى آن به یهودیان را داده بود به کار بست و چون در این کار خود ناکام ماند, تغییر مرزها را به عنوان یکى از اهداف مد نظر خود تعیین نمود. به اعتقاد صهیونیست ها ((مرزهاى سیاسى غشا و پوسته اى نازک و رقیق هستند که یک رژیم را در خود احاطه کرده اند, حال اگر این موجود رشد نموده و بزرگتر گردید به طور حتم پوسته را خواهد شکافت تا بدین شکل به سوى سرزمین هاى اطراف خود امتداد پیدا نماید)) از این رو بود که تسلط بر جنوب لبنان به عنوان یکى از اهداف توسعه طلبانه جنبش صهیونیسم قرار گرفت.
پرده دوم
داستان این بخش از سال 1948 و پس از تشکیل رژیم صهیونیستى براى جنبش صهیونیسم توسط قدرت هاى سلطه گر آن زمان آغاز مى شود, دوره اى که فاجعه بر سر مردم فلسطین و ملل عربى فرود آمد.
لبنان و سوریه یکى از اولین کشورهایى بودند که در انقلاب جهانى ((کسب آزادى)) موفق شدند در سال 1945 به استقلال دست یابند, این گونه بود که صهیونیست ها دیوار به دیوار لبنان قرار گرفتند تا جنبش صهیونیست ها طرح هاى خود را علیه لبنان آغاز نماید.
موشه شاریت در کتاب خاطراتش شاهراه هاى اصلى این طرح را بیان نمود در بخشى از خاطرات به جلسه اى اشاره مى شود که موشه شاریت به همراه بن گوریون, لاون و دایان در 1954/2/27 برگزار گردید و مسایل مربوط به لبنان به بحث و گفتگو گذارده شد, این در حالى بود که همین گروه پیش از آن طرح هایى را در رابطه با اشغال سوریه و مصر هم بررسى کرده بودند, این بار دیگر براى صهیونیست ها لازم نبود که فعالیتهاى تجاوزکارانه خویش را با ادعاهایى چون امنیت و دفاع توجیه کنند زیرا بن گوریون پیشنهاد نمود تا از بهانه ایجاد دولتى مارونى در بخشى از لبنان و جدایى آن از این کشور و ارتباط مستقیم با رژیم صهیونیستى استفاده شود, این پیشنهاد موجب مناقشات و جدلهاى بسیارى در جلسه گردید به نحوى که شاریت ضمن رد این پیشنهاد آن را یک پیشنهاد توخالى توصیف نموده و به برشمردن مشکلات موجود بر سر راه آن پرداخت. به هر شکل از نظر بقیه حاضران حتى یک عامل هم براى خلق چنین وضعیتى وجود ندارد.
در مقابل بن گوریون هم به شدت در مقابل انتقادات شاریت ایستادگى نموده و شاریت را یک ترسو, کم خرد و کوته بین توصیف نمود.
و در پاسخ به اعتراض شاریت مبنى بر عدم وجود بودجه کافى انجام چنین کارى گفت: بودجه این کار تإمین مى شود حال اگر از خزانه دولت نشد آن را از آژانس بین المللى یهود خواهیم گرفت, و در پایان جلسه عنوان کرد ((به هر شکل تحولات عمیقى در خاورمیانه به وقوع خواهد پیوست.))
موشه شاریت در ادامه خاطراتش به بازگویى داستان این طرح صهیونیستى علیه لبنان پرداخته و به نقل نامه اى مى پردازد که بن گوریون آن را در همان روز و در زمانى که به استراحتگاه خود در ((سیدى بوکر)) باز مى گشت نوشته بود, طى این نامه بن گوریون اهداف و چگونگى تحقق این امر را تشریح نموده و در پایان نوشته بود: ((نمى دانم آیا افرادى در لبنان داریم یا خیر, ولى راه هاى متعددى وجود دارد که مى توان از طریق آن این طرح را به اجرا درآورد.))
شاریت نیز در پاسخى که روز 18 / 3 / 1954 براى بن گوریون ارسال نمود به تغییر موضع خویش اذعان نمود, این گونه غبود که گفتگو در این زمینه در 1954/5/16 به افسران بلندپایه و کارمندان عالیرتبه وزارتخانه هاى دفاع و امور خارجه منتقل گردید, در این جلسه ابتدا بن گوریون پیشنهاد خود را مطرح نمود, سپس ((دایان)) به بازگویى سناریویى که در این رابطه تهیه نموده بود, پرداخت. در این سناریوى دقیق باید یک افسر یا حتى یک ژنرال مى پذیرفت تا نقشى را که رژیم صهیونیستى براى او ترسیم نموده ایفا نموده و خود را به عنوان ناجى لبنان معرفى کند, بعد از این اقدام ارتش رژیم صهیونیستى وارد لبنان شده و بخشى از مناطق این کشور را به اشغال خویش در مىآورد و دولتى هم پیمان با خود در این منطقه تإسیس مى نمود تا در این شرایط رژیم صهیونیستى سرزمین هاى واقع در جنوب لیطانى را هم به طور کلى در اختیار خود بگیرد.
مسإله قابل توجه این است که دایان به سرعت کار اجراى این طرح را با انجام تجاوزى علیه لبنان در 1954/9/22 آغاز نمود, بهانه این تجاوز هم عملیات تلافى جویانه در مقابل حادثه مبهمى بود که در طبریا به وجود آمد, این کار نیز با مخالفت و اعتراض شاریت مواجه گردید زیرا به اعتقاد شاریت نباید جبهه اى جدید آن هم در محورى که از سال 1948 تا آن زمان یکى از آرامترین مرزها را تشکیل مى داد, به وجود آورد.
تنها عملیات تجاوزکارانه اى که رژیم صهیونیستى به همراه فرانسه و انگلیس علیه مصر انجام داد کمى از شدت وحدت این عملیات هاى ایذائى در مرز لبنان کاست, اما با این وجود دستگاه هاى اطلاعاتى رژیم صهیونیستى همچنان تحقیقات خود را براى یافتن مزدورى که بتواند این مهم را برایشان انجام دهد, ادامه دادند.
طرح صهیونیستى علیه لبنان با آغاز جنگ ژوئن 1967 ابعاد جدیدى به خود گرفت و براساس گفته بن گوریون جنبش صهیونیسم تصمیم گرفته تا زمینه را براى تغییرات قطعى در خاورمیانه آماده کند به خصوص که یکى از اصلى ترین اهداف این جنگ تسلط بر منابع آبى جولان بود و از نظر صهیونیست ها یکى از ابعاد این جنگ در واقع جنگ بر سر منابع آبى بود.
((ابا ایبان)) در کتاب خود ((ملتم)) و نیز در تعدادى از سخنرانى هایش چشم اندازى از این ((خاورمیانه)) را ترسیم نموده است, در تصورات ((ایبان)) خاورمیانه باید داراى مللى مختلف با کشورهاى مختلف باشد به نحوى که مهد تمدن هاى مختلف باشد, بر اساس تصورات او باید رژیم صهیونیستى به طور مشروع در قلب و مرکز میهن عربى حضور داشته باشد و کشورهاى دیگر نیز بر اساس طایفه اى و همانند کشورهاى بالکان تشکیل و ادامه حیات دهند.
پرده سوم
این بخش از 14 / 3 / 1978 آغاز مى شود در این تاریخ نیروهاى رژیم صهیونیستى در چارچوب عملیات ((لیطانى)) جنوب لبنان را به اشغال خویش درآورد. نام این عملیات خود از ابعاد چشم داشت هاى صهیونیستى خبر مى دهند. ((غسان توینى)) در مقدمه اى براى ((اسناد سازمان ملل مربوط به فلسطین)) که به همین نام به صورت کتابى منتشر گردیده مى نویسد: صهیونیست ها در سال 1976 با ((سعد حداد)) افسر شورشى و تشنه رسیدن به قدرت به توافق رسیدند و او را به صورت مزدورى براى خویش درآوردند, سازمان جاسوسى رژیم صهیونیستى کمک هاى شایانى براى تشکیل نیروهاى سعد حداد داد, تا این نیروها با نام ((ارتش لبنان آزاد)) در 1979/4/8 و پس از اعلام تإسیس ((دولت لبنان آزاد)) شکل یابد.
به هر شکل نیروهاى مقاومت در مقابل هجوم صهیونیست ها به مقاومت پرداختند, نیروهاى انقلابى فلسطینى حاضر در لبنان نیز دوش به دوش گروه هاى لبنانى در این پیکار شرکت جستند.
شوراى امنیت سازمان ملل هم در 1978/3/19 قطعنامه 425 خود که خواهان احترام به تمامیت ارضى, ساختار حکومتى, حاکمیت و استقلال سیاسى لبنان در چارچوب مرزهاى بین المللى شده بود را صادر نمود. هم چنین شورا از رژیم اشغالگر قدس خواست تا تمامى عملیاتهاى نظامى خود را متوقف نموده و از خاک لبنان عقب نشینى کند.
با وجود آن که ایالات متحده امریکا براى حمله به لبنان به رژیم صهیونیستى چراغ سبز نشان داده بود, اما به دلیل فشار افکار عمومى و محکومیت گسترده این عمل تجاوزکارانه واشینگتن نتوانست از حق ((وتو)) براى ابطال این قطعنامه استفاده کند ولى در مقابل تلاشى هم براى مجبور ساختن صهیونیست ها جهت اجراى این قطعنامه هم از خود نشان نداد تا این قطعنامه به انتظار روزى بنشیند که ارتش رژیم صهیونیستى خود مجبور به اجراى آن گردد.
البته ایالات متحده سعى نمود تا از طریق دیپلماسى محرمانه از شدت و حدت تنش هاى به وجود آمده در این نزاع بکاهد, از جمله شخصیت هایى که در این فعالیت ها شرکت داشت کشیش ((جسى جکسون)) بود که در تابستان بسیار متشنج سال 1981 به لبنان سفر نمود در حالى که ایالات متحده مسئولیت زمینه سازى براى امضاى توافقنامه ((کمپ دیوید)) بین مصر و رژیم صهیونیستى را که در سال 1978 ده ماه پس از سفر سادات به کنیست رژیم صهیونیستى که در نوامبر 1977 صورت گرفته بود, به عهده گرفت. تا آن که پس از آن و در سال 1979 مصر با رژیم صهیونیستى قرارداد صلح امضا نمود.
پرده چهارم
این بخش هم با تجاوز دیگرى از سوى رژیم صهیونیستى به جنوب لبنان آغاز مى شود, این بار در 5 / 6 / 1982 رژیم صهیونیستى با هدف از بین بردن مقاومت فلسطینى و سازمان آزادیبخش فلسطین درچارچوب عملیات وسیع و گسترده اى جنوب لبنان را به اشغال خویش درآورد. این عملیات در فضایى صورت مى گرفت که کاخ سفید به رهبرى ((رونالد ریگان)) تنش و جنگ سرد را با اتحاد جماهیر شوروى به نقطه اوج خود رسانده بود.
کاملا آشکار بود که ایالات متحده به صهیونیست ها نسبت به اشغال تمامى جنوب لبنان تا رود ((اول)) واقع در شمال صیدا چراغ سبز نشان داده بود اما شارون وزیر جنگ وقت رژیم صهیونیستى با موافقت مناخیم بگین نخست وزیر وقت تانک هاى صهیونیستى را تا بخش شرقى بیروت هم به پیش راند.
مقطع زمانى تابستان 1982 که نیروهاى مقاومت فلسطینى و لبنانى دوش به دوش هم با شجاعت در مقابل نیروهاى اشغالگر ایستادگى نمودند از مقاطع زمانى بسیار حساس در تاریخ لبنان به شمار مى رود, زیرا براى مردم این کشور ثابت نمود که نیروهاى مقاومت توانایى پایمردى و استقامت در برابر نیروهاى اشغالگر را دارند, با وجود آن که حوادث و تحولات این مقطع باعث خروج رهبران سازمان آزادیبخش فلسطین از بیروت گردید, و به رژیم صهیونیستى این اجازه را داده تا پایتخت یک کشور عربى را به اشغال خویش درآورند اما با این وجود آن را مى توان بشارتى براى اولین جوانه هاى مقاومت اسلامى لبنان و عزم جوانان این کشور براى گسترش مبارزه علیه اشغالگران صهیونیست, توصیف نمود.
این برهه زمانى شاهد نمونه اى از جاه طلبى هایى بود که صهیونیست ها و هم پیمان قدرتمندش ایالات متحده به دنبال اعمال آن علیه کشورهاى عربى بودند و ملاحظه گردید که مناخیم بگین چگونه رفتارى با ((بشیر جمیل)) داشته, رفتارى که تحکم جاه طلبى از سر و روى آن مى بارید, بگین تلاش نمود تا توافقنامه ذلت بارى را به جمیل تحمیل کند, در این راستا رژیم صهیونیستى و ایالات متحده دست در دست یکدیگر تمامى تلاش خود را براى تحمیل توافقنامه 17 / 5 / 1983 به لبنان به کار بستند تا به موجب آن لبنان تحت سلطه رژیم صهیونیستى قرار گیرد.
با امضاى این توافقنامه موفقیت هاى طرح صهیونیستى در لبنان به نقطه اوج خود رسید, از سوى دیگر این عمل به منزله شوکى بود که بر جسم نیروهاى مقاومت لبنانى و فلسطینى وارد مىآمد, این نیروها که سوریه را بهترین یار و یاور خویش مى دیدند با هدف برچیدن این قرار داد ننگین وارد صحنه شدند.
در توضیح این قرارداد همین بس که ((شیمون پرز)) که در آن زمان رهبرى نیروهاى رقیب دولت رژیم صهیونیستى را عهده دار بود در مصاحبه اى با یکى از شبکه هاى تلویزیونى آمریکا در مورد قرارداد گفته بود: ((این قرار داد به ما حق پرواز در آسمان لبنان, حق فرود در ساحل جنوبى لبنان, حق تبدیل نمودن شبه نظامیان ((سعد حداد)) به لشکرى تحت امر رژیم صهیونیستى و نیز حق بازرسى امنیتى هر منطقه از لبنان را به ما مى دهد)).
با بسیج نیروهاى مقاومت لبنان براى مقابله با این توافقنامه ننگین بود که محور مختصات طرح صهیونیستى رو به نزول نهاد, تا هر روز ابعاد جدیدترى از گرفتار شدن رژیم صهیونیستى در جنوب لبنان براى این رژیم و جهانیان آشکار گردد.
شاید بارزترین درسى که مى توان از این نگاه گذرا گرفت, این است که چشم داشت صهیونیست ها به لبنان از همان اوان یورش به فلسطین به وجود آمد, ابتدا نیروهاى استعمارگر پیشین براى اجراى طرح هاى صهیونیستى به یارى صهیونیست ها شتافتند تا پس از آن قدرت استعمارگر آمریکا اجراى بقیه این طرح ها را به عهده گیرد که البته در این راستا سال 1983 اوج این اقدامات را شاهد بود, پس از آن با قدرت یافتن و گسترش عملیات ضد صهیونیستى نیروهاى مقاومت مزد پایمردى و ایثارگرى خویش را گرفت.
سال ها پیش نیروهاى ارتش اشغالگر صهیونیستى با انواع سلاح و تجهیزات و با زرادخانه اى متحرک از زمین و دریا و هوا, لبنان مظلوم را آماج حملات وحشیانه خود قرار دادند. اما به خواست خداوند متعال جنبشى مبارز و جهادگر به نام مقاومت اسلامى شکل گرفت تا تمامى معادلات صهیونیستى و حامیان امریکایى آنها را نقش بر آب سازد.
این جنبش تشکل از قشر وسیعى از جامعه بود. دانشآموز, دانشجو, استاد, کارگر, کشاورز, دکتر, مهندس و... دیگر همه اقشار به صف مقاومت پیوستند. فقیر و غنى, باسواد و بى سواد, زن و مرد, پیر و جوان و حتى نوجوانان.
در طول سال هاى مقاومت از میان این عزیزان, 1276 نفر به قافله سرخ شهدا پیوستند و مانند کبوترى خونین بال از میان ما پرکشیدند.
اما خون آنان مانند رودى خروشان در رگ هاى لبنان به حرکت درآمد و جان تازه اى به این کشور مظلوم و جنگزده بخشید.
در سال 1361 شمسى هنگامى که بیشتر نیروها در برابر ارتش تا بن دندان مسلح دشمن عقب نشستند, جوانان حزب اللهى با الهام گرفتن از امام خمینى و ابراز وفادارى به خط ولایت فقیه, سلاح در دست گرفته و غاصبان و اشغالگران را مورد یورش قهرمانانه خود قرار دادند. و به این ترتیب اولین شعله مقاومت ضد صهیونیستى در قالب جنبش حزب الله برافروخته شد.
از این پس رزمندگان مقاومت خواب را از چشمان دشمن ربودند و آنان را در همه جا مورد حمله رعدآساى خود قرار مى دادند. تا جایى که نیروهاى دشمن یا کشته مى شدند, یا زخمى و یا روانى!!
البته نیروهاى تل آویو نیز بیکار ننشستند با ایجاد زندان ها و شکنجه گاه هایى در خیام و انصار, دست به بازداشت و شکنجه رزمندگان مقاومت زدند. اما این اقدامات مذبوحانه نه تنها خللى در اراده پولادین رادمردان وارد نکرد, بلکه بر عکس عزم آنان را جزم ساخت و در نهایت منجر به تشکیل گروه هاى شهادت طلب یا استشهادى گردید که این یکى پشت دشمن را آن چنان شکست که تل آویو دیگر نتوانست از زیر بار آن کمر راست کند.
مدتى بعد نیروهاى صهیونیست تا حدود زیادى از جنوب لبنان عقب نشستند و مزدوران لحد را به عنوان یک سپر دفاعى یا به عبارت بهتر گوشت دم توپ در برابر غیور مردان حزب الله قرار دادند. و چون دیگر تاب جنگ رودررو با حزب اللهى ها را نداشتند به توپخانه و بمباران هوایى روى آوردند, سیم خاردار کشیدند, استحکامات جدید ساختند و میادین مین برپا کردند تا به اصطلاح شهرک هاى شمال فلسطین اشغالى را به منطقه اى ایمن بدل سازند.
ولى باز هم در این طرح ناکام ماندند, چرا که مقاومت سلاحى جدید و کارآمد به نام کاتیوشا را به میدان آورد. سلاحى که پس از شلیک چند گلوله اش توانست صهیونیست هاى خوش خیال را با دست لرزان به پناهگاه ها بفرستد.
مقاومت لبنان تا آن جا ادامه یافت که سرانجام نیروهاى ارتش صهیونیستى با خفت و خوارى پایگاه هاى خود در جنوب لبنان را تخلیه کردند و در اصل از سرزمین مقاوم لبنان پا به فرار گذاشتند. آرى, سرانجام سال ها مقاومت, ایثار, فداکارى و از خودگذشتگى به ثمر نشست و لبنان از لوث وجود صهیونیست ها پاک شد. اما یاد و خاطره 1276 لاله سرخ مقاومت تا ابد در اذهان باقى خواهد ماند و هرگز فراموش نخواهد شد.
والسلام
نقل از نداى مقاومت)