برادرى بین اصحاب
زین بن ابى اوفى مى گوید: هنگامى که رسول خدا (ص) بین اصحابش عقد برادرى خواند و عمر و ابى بکر را با هم برادر قرار داد, على گفت: وقتى رسول خدا را دیدم که با اصحاب اینگونه رفتار کرد کمرم شکست, به حضرت مى گوید: اگر از من دلگیرى کرامت و بزرگوارى از آن توست.
رسول خدا(ص) فرمود: به خدایى که مرا به حق مبعوث کرد تو را براى برادرى با خود به تإخیر انداختم, تو نسبت به من همچون هارون هستى نسبت به موسى, مگر آنکه بعد از من پیامبرى نیست و تو برادر و وارث منى...(تاریخ ابن عساکر, ج6, ص201)
بهترین فرد امت
ابان بن عیاش گوید: از حسن بصرى نظرش را راجع به على بن ابى طالب پرسیدم, گفت: چه بگویم پیرامون على؟ اوصافى را براى على برشمرد از قبیل: سبقت در اسلام, فضل, عمل به دستورات الهى, حکمت, رإى و نظر قاطع, مصاحبت, زهد, قضإ و قرابت با رسول تا سخنش به اینجا رسید که رسول خدا به دخترش فرمود: ((زوجتک خیر امتى)), تو را به ازدواج بهترین فرد از امتم درآوردم پس اگر در امت پیامبر بهتر از على وجود داشت او را استثنا مى کرد, رسول خدا بین اصحابش برادرى ایجاد کرد و على را برادر خود قرار داد, پس رسول خدا خود و برادرش على بهترین مردم هستند.(شرح ابن ابى الحدید, ج1, ص369)
حدیث رد شمس
اسمإ بنت عمیس مى گوید: رسول خدا(ص) نماز ظهر را در صهبإ از اراضى خیبر خواندند, سپس على(ع) را به دنبال انجام کارى فرستادند, على برگشت در حالى که رسول خدا(ص) نماز عصر را هم خوانده بود, حضرت سر بر زانوى على نهاد و خوابید, على هم حضرت را بیدار نکرد تا خورشید غروب کرد, وقتى رسول خدا(ص) بیدار شد و ملاحظه کرد خورشید غروب کرده و على نماز عصر نخوانده فرمود: پروردگارا على بنده تو به خاطر پیامبر تو حرکت نکرده پس خورشید را براى او برگردان! اسمإ مى گوید: خورشید طلوع کرد حتى بر کوهها هم بالا رفت, على برخاست وضو گرفت و نماز عصر را خواند سپس خورشید غایب شد.(سیره حلبیه, ج3, ص125)
على معیار شناخت مومن و منافق
ابوذر مى گوید: زمان رسول خدا منافقین را با سه علامت مى شناختیم 1ـ نسبت دروغ به خدا و پیامبر دادن.
2ـ در نماز شرکت نکردن. 3ـ بغض و کینه نسبت به على بن ابى طالب داشتن.(الریاض, ج2, ص215)
على علیه السلام فرمود: عهدى است از جانب رسول خدا نسبت به من که فرمود: دوست ندارد تو را مگر مومن و دشمن ندارد تو را مگر منافق.(مسند احمد, ج1, ص95, 138)
فقط درب خانه على باز باشد
حارث بن مالک گوید: شب را در مکه بودم, سعد بن ابى وقاص را ملاقات کردم به او گفتم آیا براى على بن ابى طالب منقبتى شنیده اى؟ گفت: بلى. در خدمت پیامبر(ص) بودیم, پس یک شب ما را صدا زد و فرمود: هر که در مسجد هست خارج شود مگر آل رسول الله, صبح عمویش عباس آمد و گفت: اصحاب و عموهایت را از مسجد خارج کردى و این جوان را سکونت دادى؟ حضرت فرمود: نه من امر به اخراج کردم و نه به اسکان این جوان, بلکه به امر خدا بوده است.(خصایص نسایى, ص13)
عجیب ترین مردم
على بن ابى طالب مى فرماید که رسول خدا به من فرمودند اى على عجیب ترین مردم از جهت ایمان و بزرگترین مردم از جهت یقین گروهى هستند که در آخر الزمان مى باشند پیغمبر را درک نکرده اند و امام از آنها پنهان است پس ایمان مىآورند به واسطه سیاهى که بر سفیدى نگاشته شده. (خطوط بر کاغذ)(من لایحضره الفقیه, ج1, ص269)
زبیر و دوستى با على(ع)!
چون رسول خدا زبیر و على را در سقیفه بنى ساعده ملاقات کرد فرمود: اى زبیر آیا على (ع) را دوست دارى؟ عرض کرد چه چیز مرا (از دوستى او) باز مى دارد؟ آن حضرت فرمود: چگونه خواهى بود هنگامى که با على مقاتله کرده و تو نسبت به او ظلم و ستم مى کنى؟(اثبات الهداه, ج2, ص95)
قرآن سخنگو
امیرالمومنین فرمود: قرآن را به سخن آورید ولى قرآن براى شما سخن نمى گوید من مى توانم از آن خبر دهم علوم گذشته و آینده در آن کتاب آسمانى موجود است, احکام و مسایل مورد احتیاج شما و تفسیر موارد اختلافتان در آن کتاب موجود است اگر از من بپرسید به شما تعلیم خواهم داد.(کافى, ج1, ص61)
نگهدار قرآن
پیامبر اسلام به على(ع) فرمود: یا على خدا به من دستور داده تا تو را به خود نزدیک کرده و علوم خودم را به تو تعلیم کنم تا از آنها نگهدارى نمایى و تو آن گوش نگهدارنده اى که در قرآن آمده ((وتعیها اذن واعیه)).(المیزان, ج19, ص396)
خزائن علوم
على(ع) فرمود: در سینه ام علوم پنهانى است که اگر براى شما آشکار سازم همانند ریسمانى که در چاه عمیق حرکت مى کند به اضطراب خواهید افتاد. (نهج البلاغه, خطبه5, ص57)
جنگ با که؟
حضرت على(ع) مى فرماید:
من با دو کس ستیزه خواهم نمود 1ـ کسى که ادعاى مزیتى کند که دارا نیست.
2 ـ کسى که حقى را که بر اوست ادا نکند.(نهج البلاغه, ج2, ص105)
فضیلت زوار اهل بیت
حضرت على(ع) از پیامبر نقل مى کند که فرمود: (اى على) به خدا سوگند تو در زمین عراق کشته مى شوى و دفن مى گردى. عرض کردم یا رسول الله چه فضیلتى است براى زیارت کننده و کسانى که تعمیر و یا مواظبت مى کنند از قبور ما؟
فرمود: اى ابوالحسن خداوند قبر تو و فرزندانت را قطعه زمینهایى از زمینهاى بهشت و فضایى از آن قرار داده و دلهاى پاکان و برگزیدگان از بندگانش را مشتاق زیارت شما نموده که آزار در راه شما را تحمل مى کنند و براى تقرب به خدا و رسولش قبور شما را آباد و زیارت مى کنند.(اثبات الهداه, ج1, ص487)
وصى رسول الله
عبدالله بن مسعود گوید: به پیامبر عرض کردم: چون رحلت فرمودید چه کسى شما را غسل دهد؟ فرمودند هر پیامبرى را وصى او غسل مى دهد و مرا نیز وصیم على بن ابى طالب غسل دهد و او مانند وصى حضرت موسى یوشع بن نون پس از من سى سال زندگانى خواهد کرد و مانند وصى موسى که بر علیه اش (همسر موسى یعنى دختر شعیب) صغرى خروج کرد و خود را به پیشوایى سزاوارتر مى دانست و یوشع با او کارزار کرده و اسیرش نموده و به خوبى با او رفتار کرد عمل خواهد نمود و این آیه قرآن نیز درباره آن زن خواهد بود که مى فرماید: ((و قرن فى بیوتکن و لاتبرجن تبرج الجاهلیه الاولى)) در خانه هایتان قرار گیرید و همچون جاهلیت پیشین خودآرائى و جلوه گرى نکنید و جاهلیت پیشین صغرا دختر شعیب است.(کمال الدین و تمام النعمه, ج1, ص27)
شرط شفاعت
چون ابوسفیان به فکر مصالحه با پیامبر افتاد از امیرالمومنین خواهش نمود تا واسطه شود پس امیرالمومنان تقاضاى او را رد کرد در این هنگام ابوسفیان رو به امام حسن که کودکى بود نموده و از مادرش فاطمه درخواست کرد تا اجازه دهد که این فرزندش شفاعت او را کند امام حسن جلو رفت و دست کوچک خود را بر بینى ابوسفیان گذارد و با دست دیگرش ریش او را گرفت و گفت اى ابوسفیان به یکتایى خدا و پیامبرى محمد گواهى ده تا شفاعت کنم.(بحارالانوار, ج43, ص326)
نهى از منکر
چون طلحه و زبیر و یارانش وارد بصره شدند هفتاد نفر از نگهبانان بیت المال بصره را با شکنجه به شهادت رساندند و عثمان بن حنیف حاکم بصره را بیرون راندند وقتى خبر این وقایع به امیرالمومنین رسید فرمود به خدا سوگند اگر آنان تنها یک مسلمان را بدون جرم کشته بودند بر من روا بود که تمامى این لشکر را بکشم زیرا آنان حاضر بودند و نهى از منکر نکردند.(وسائل الشیعه, ج11, ص411)
آنچه را که نمى دانید...
روزى امیرمومنان بر منبرى که از خشت خام ساخته شده بود بالا رفت و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم از خدا پروا کنید در آنچه خود نمى دانید براى مردم اظهار نظر نکنید.(بحارالانوار, ج2, ص113)
صدقات پذیرفته شده
روزى رسول خدا سیصد دینار به على(ع) هدیه کرد, على گفت: من دینارها را گرفتم و با خود گفتم به خدا سوگند امشب با این دینارها صدقه اى خواهم داد که خداوند از من بپذیرد بعد از نمازعشا که از مسجد بیرون رفتم زنى از من درخواست کمک کرد, و صد دینار به او دادم, فردا صبح چون به میان مردم آمدم دیدم که به یکدیگر مى گویند على دیشب صد دینار به زنى بدکاره کمک کرده است و به شدت ناراحت شدم, فردا شب نیز بعد از نماز عشا صد دینار به مردى دادم که چون صبح شد شنیدم که گفتند على دیشب به مردى دزد صدقه داده است پس در اندوهى شدید فرو رفتم. شبى دیگر بعد از نماز عشا صد دینار به مردى دادم که صبح شنیدم مردى ثروتمند بوده و غمین شدم پس ماجرا را به رسول خدا گفتم و او فرمود جبرئیل گوید عملت پاک و صدقات تو پذیرفته شده صد دینار شب اول به دست زنى فاسد رسید به خانه اش برگشت و توبه کرد و در جستجوى شوهرى است که ازدواج کند. صد دینار دوم به دزدى رسید و توبه نمود و مشغول تجارت شد صد دینار سوم به ثروتمندى رسید که سالها زکات نپرداخته بود و خود را سرزنش نمود و توبه کرد پس درباره صدقه تو این آیه نازل شد که ((رجال لاتلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله)).(بحارالانوار, ج41, ص28)
اختیار من و اختیار خدا
مردى از بنى اسد مرتکب گناهى شد که باید حد بر او جارى مى شد, بنى اسد از امام حسین خواستند که از پدرش بخواهد که حد جارى نشود, ایشان نپذیرفت, پس به امیرالمومنین مراجعه نمودند حضرت امیر فرمود هرچه در اختیار من باشد و از من بخواهید برآورده خواهم ساخت بنى اسد خوشحال از محضر حضرت امیر خارج شدند و در راه امام حسین را ملاقات کرده و جریان را گفتند. امام حسین فرمود: برگردید شاید حد بر او جارى شده باشد پس دوباره به محضر حضرت امیر آمدند که دیدند حد جارى شده است با شگفتى گفتند مگر شما به ما وعده ندادى امیرمومنان فرمود وعده دادم آنچه در اختیار من باشد برآورم ولى این حد وظیفه الهى است و در اختیار من نیست. (موسوعه کلمات الامام الحسین, ص737)
خشونت على(ع)
چون حضرت امیر به همراه گروهى از مردم و مقدارى از اموال از مإموریت خویش از یمن باز مى گشت به شوق دیدن پیامبر اسلام در ایام حج در مکه مردى را به سرپرستى قافله گماشت و خود از رسول اکرم در مکه دیدار کرد و دوباره به سراغ قافله آمد پس با کمال شگفتى دید افراد قافله لباسهایى را که باید تحویل رسول خدا مى شد پوشیده اند حضرت آنان را بر این کار سرزنش نمود و لباسها را از تن افراد بیرون آورد. همراهان امیرمومنان از این برخورد ناراحت شده به رسول خدا شکایت بردند پیامبر بر منبر قرار گرفت و فرمود اى مردم شکایت نکنید زیرا او در امور الهى خشن و سختگیر است. (بحارالانوار, ج41, ص116)
غش در کسب
روزى حضرت امیر زنى را مشاهده کرد که با مردى خرمافروش بحث مى کرد, پس علت را جویا شد زن گفت: اى امیرمومنان من از این مرد خرما خریده ام ولى خرماى زیرین پست و بى ارزش است و با خرماى روئین که دیده بودم تفاوت دارد حضرت به مرد خرمافروش فرمود پول این زن را پس بده خرمافروش قبول نکرد حضرت سه بار تکرار کرد و فروشنده نپذیرفت پس با شلاق خود او را کتک زد تا مجبور شد پول زن را پس دهد. (وسایل الشیعه, ج12, ص419)
علم بى سود
امیرمومنان مردى قصه گو را در مسجد دید که با داستان هاى بى ارزش مزاحم عبادت و نماز مردم بود و اتلاف وقت مى کرد پس با شلاق او را تنبیه و از مسجد بیرون کرد. (وسائل الشیعه, ج3, ص515)
سیاستمدارترین مردم
حضرت امیر(ع) فرمود: اگر پرهیزگارى نبود, سیاستمدارترین مردم بودم.(نهج البلاغه)
ترس از دو چیز
اى مردم از دو چیز بیشتر از چیزهاى دیگر بر شما مى ترسم, پیروى هواى نفس و آرزوهاى دور و دراز.(نهج البلاغه, کلام42)
سیاست و حیله گرى
ما در زمانى زندگانى مى کنیم که اکثر مردم مکر و فریب را کیاست و زیرکى مى دانند و نادانان اینگونه فریب دهندگان را به چاره پردازى نسبت مى دهند عذرشان چیست خدا نابودشان کند آدم سیاست مدار و بصیر راه بکار بردن حیله را مى داند, لکن فرمان الهى مانع توسل به حیله گرى مى شود و با اینکه توانایى انجام آن را دارد آن را فرو مى گذارد, اما کسى که درد دین ندارد, و به اوامر و نواهى خدا توجه نمى کند, از هر فرصتى براى بکارگیرى حیله و مکر استفاده مى کند. (نهج البلاغه, خطبه41)
من و شما
حضرت امیر(ع) فرمود: اى مردم من شما را براى خدا مى خواهم و شما من را براى خودتان مى خواهید
اثر زبان
على علیه السلام فرمود: بسیار مى شود که گفتن یک سخن نعمت هاى فراوانى را از ایشان مى گیرد.
دلسوزى براى حتى دشمن
امیرالمومنین همیشه جنگ را پس از ظهر شروع مى کرد و در علت تإخیر در جنگ مى فرمودند بدون شک شماره کشتار کم خواهد بود زیرا کسى که به میدان جنگ مىآید, هوا تاریک مى شود و نخواهد رسید و کسى که در حال فرار است, امکان فرار خواهد داشت.(جواهر, کتاب جهاد, ص563)
على در کعبه
تولد على در کعبه در میان ملل جهان مشهور و معروف است, و تاکنون کسى به این فضیلت دست نیافته است.(آلوسى بغدادى, صاحب تفسیر معروف از اهل سنت)
نهج البلاغه
آن روز که نهج البلاغه على بن ابى طالب (ع) بیطرفانه و با دقت رسیدگى شود, از تمامى مکتب هاى اجتماعى و اخلاقى و اقتصادى و فلسفى بى نیاز خواهیم شد.(مرحوم علامه محمد تقى جعفرى, از کتاب على علیه السلام)
بخل از هدیه
روزى امیرالمومنین(ع) پنج وسق (هر وسق شصت صاع است) خرما از باغ هاى بغیبغه براى شخصى فرستاد, در هنگام ارسال خرما کسى که نزد حضرت بود گفت: یا على فلانى که از تو سوال نکرده چرا خرما برایش مى فرستى؟ حضرت فرمود: خداوند امثال تو را در مومنین زیاد نکند, من مى دهم, تو بخل مى ورزى, اگر این خرماها را پس از سوال و درخواست کردن او بفرستم در مقابل قیمتى مبادله نموده ام, زیرا او مجبور شده آبروى خود را در معرض مبادله گذارد, آن روئى که تنها باید در مقابل خداى من و او به خاک آلوده شود.(علامه جعفرى, از کتاب على علیه السلام)
على(ع)
امام على ابن ابى طالب بزرگ بزرگان و یگانه نسخه اى است که با اصل خود (پیامبر اسلام((ص))) مطابق است و هرگز شرق و غرب نسخه اى مطابق او در گذشته و حال ندیده است.(شبلى شمیل)
على در روزگار
چه مى شد اى روزگار قدرتها و نیروهاى خود را بسیج مى کردى و در هر دوره اى انسانى مانند على از نظر عقل و خرد, روح و روان, سخن و بیان, قدرت و شجاعت, به جامعه بشرى تحویل مى دادى؟(جرج جرداق مسیحى, در کتاب صوت العداله الانسانیه)
حکم على
امیرمومنان مى فرماید: به هر کس مى خواهى نیکى کن تا امیر او شوى ـ از هر کس مى خواهى بى نیاز شو تا همانند او شوى و به هر کس مى خواهى محتاج شو تا اسیر او گردى.
مانند من هستى
حضرت امیر فرمود: که حضرت رسول اکرم به من فرمودند تو مى شنوى آنچه را که من مى شنوم و تو مى بینى آنچه را که من مى بینم ولکن پیامبر نیستى بلکه وزیر و پشتیبان من هستى.(نهج البلاغه, خ192)
جایگاه من
امیرمومنان فرمود جایگاه من در چرخش نظام دین همانند محور سنگ آسیاب است از دریاى وجودم سیل فضائل و کمالات نشإت مى گیرد و قله مقام و مرتبه ام چنان است که هیچ پرنده اى را یارى پرگشودن بر اوج رفیع آن نیست.(نهج البلاغه, خطبه3)
کلام على
امام على بن ابى طالب(ع) امام اهل فصاحت و بزرگ اهل بلاغت است, و راجع به کلام او گفته شده است که از کلام خدا پایین تر و از کلام همه مخلوق بالاتر است و مردم روش خطابه و نوشتن را از او آموختند.(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج1, ص24)
بردبارى و سادگى
امیرمومنان فرمود: بردبارى و استقامت مرکب راهوارى است که هرگز به زمین نمى خورد و ساده بودن زندگى شمشیرى است که هرگز کند نمى شود. (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید)