بازخوانى یک خاطره حجه الاسلام والمسلمین محمد حسن رحیمیان
کاپیتولاسیون و شدیدترین موضعگیرى امام علیه آمریکا در شرایطى که توده مردم و حوزه هاى علمیه هیچگونه اطلاعى از مفهوم و ماهیت کاپیتولاسیون نداشتند و تا قبل از این که امام علیه آن موضع گیرى کنند حتى این کلمه هنوز به گوشمان نخورده بود تا چه رسد اطلاعى از خبر لایحه و تصویب آن براى جامعه مطرح باشد. حضرت امام به محض اطلاع از موضوع در تاریخ چهارم آبان 1343 با صدور اعلامیه اى کوبنده ضمن تبیین و افشاى این جنایت ننگین به شدت علیه آمریکا و خیانت رژیم وابسته آن موضع گیرى کردند. در صدر آن اعلامیه آیه ((لن یجعل الله للکافرین على المومنین سبیلا)) قرار گرفته بود تا آن زمان در جامعه نه توجهى به ((احکام)) صریح و قاطع قرآن در زمینه مسائل سیاسى وجود داشت و نه ((موضوعات)) مورد توجه بود. استناد امام به ((حکم)) صریح و روشن نفى همیشگى و ابدى سلطه کفار بر مومنان از یک سو و افشاگرى و تبیین ماهیت کاپیتولاسیون به عنوان روشن ترین و در عین حال زشت ترین نمونه از ((موضوع)) و مصداق سلطه کفار بر مومنین و پافشارى قاطع بر نفى آن به حکم قرآن, جهش بزرگى را در بیدارى جامعه اسلامى و بخصوص حوزه هاى علمیه در جهت تصحیح و تعمیق نگرش نسبت به قرآن و منابع اسلامى و همچنین موضوع شناسى و شناخت مسائل سرنوشت سیاسى و اجتماعى به وجود آورد.
سخنرانى امام علیه کاپیتولاسیون با این که اعلامیه مکتوب امام درباره کاپیتولاسیون شاید مفصل ترین و کوبنده ترین اعلامیه امام تا آن زمان و این مطلب موضوعا و حکما به طور کامل در آن بیان شده بود و علیرغم قطعیت خطر دستگیرى مجدد, امام به اعلامیه اکتفإ نکرد و به خاطر اهمیت مطلب, همزمان مهمترین سخنرانى خودشان را نیز درباره همین موضوع ایراد کردند و این سخنرانى در واقع آخرین سخنرانى امام در ایران تا زمان بازگشت پیروزمندانه به وطن بود و بالاخره بعد از چهارده سال و اندى به کوتاه کردن دست آمریکا از ایران و شکستن حیثیت امریکا در جهان انجامید. این سخنرانى تاریخى را امام در منزلشان واقع در یخچال قاضى قم ایراد کردند. روز سخنرانى چهارم آبان بود که در آن سال مصادف با 20 جمادى الثانى 1384 که سالروز ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و همچنین سالروز تولد حضرت امام بود. بنده در آن روز از صبح زود در منزل امام حضور داشتم انبوهى از جمعیت از اقشار مختلف از قم و شهرستان ها به طرف منزل امام سرازیر شده بود. تراکم جمعیت در حیاط و اتاقهاى منزل امام فوق العاده و نفس گیر بود براى اولین بار بلندگوهاى متعدد در امتداد کوچه هاى اطراف تا کوچه آقازاده و مسجد سلماسى و میدان بیمارستان فاطمیه نصب شده بود و تمام منطقه اطراف منزل امام و باغى که در ضلع جنوبى منزل امام قرار داشت, آکنده از جمعیت بود. مهمتر از کمیت جمعیت, کیفیت و عشق آتشینى بود که مردم به امام داشتند عشق مودت عجیبى که خداوند در دل مردم نسبت به امام انداخته بود. بعد از آزادى امام در فروردین سال 43 اندرونى منزل امام توإم با بیرونى سابق تبدیل به بیرونى شد و خانه اى که متصل به ضلع شمالى منزل امام بود به صورت اجاره به عنوان اندرونى مورد استفاده ایشان قرار گرفت و طبعا درى بین دو خانه احداث شده بود راهرو اتاقهاى ضلع شمالى خانه امام از طریق دالان پشت اتاقها است و پنجره اتاقها رو به حیاط و با ارتفاع حدود 1/5 متر از کف حیاط است. امام در اتاق میانى که پنجره اش مشرف به حیاط است نشستند و مهمترین سخنرانى شان را علیه کاپیتولاسیون ایراد کردند. بنده در فاصله 1/5 مترى جلوى امام در میان جمعیت ایستاده و شاهد جالب ترین و شگفت انگیزترین حادثه در آن روزگار بودم. هم به دلیل تراکم جمعیت, مجال نشستن نبود, و همه ایستاده بودند و هم در آن روز منزل و محضر مرجعیت اسلام به جاى ((مجلس)) ((مقام)) بود یعنى این که همه قیام کرده بودند تا موعظه الهى ((ان تقوموا لله)) را تحقق بخشند. در چنین شرایطى مردمى که یک پارچه عشق و شوق بودند, بى صبرانه آماده گوش دادن و دل سپردن به سخنان امام بودند. امام سخنان خود را بعد از بسم الله با ((انا لله و انا الیه راجعون)) آغاز کرد, نام خدا و جمله ((استرجاع)) از زبان بنده خالص خدا و آهنگ دلنشینى که از دل برمى خاست و در اعماق دل مى نشست, دلها را براى دریافت حقایق مهیاتر و لطیف تر کرد, اولین جملات امام دلها را آتش زد: ((من تإثرات قلبى خودم را نمى توانم اظهار کنم. قلب من در فشار است. این چند روزى که مسائل اخیر ایران را شنیده ام خوابم کم شده, ناراحت هستم. قلبم در فشار است با تإثرات قلبى روزشمارى مى کنم که چه وقت مرگ پیش بیاید. ایران دیگر عید ندارد, عید ایران را عزا کردند. عزا کردند و چراغانى کردند. عزا کردند و دسته جمعى رقصیدند ما را فروختند. استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانى کردند...)) جمعیت با شنیدن هر جمله اى از این جملات گریه مى کردند گریه اى که فریاد آن آسمان را پر کرده بود انگار در و دیوار شیون مى کرد. شدت گریه توإم با فریاد مردم به حدى بود که امام به ناچار بین جملات مکث مى کرد و با این حال کلماتى از امام در همهمه گریه ها و غلغله فریاد, محو شد. به طور طبیعى این جملات در عین حال که احساسات را به شدت و در حد اعلا برانگیخت, مردم را به تعقل و تدبر بیشتر واداشت تا ببینند چه شده است که امام براى مرگ خود روزشمارى مى کند و در همین جا بلافاصله امام به بیان عمق فاجعه پرداختند از پیمان وین, استقراض از آمریکا, کاپیتولاسیون مستشاران نظامى آمریکا و... گفتند و آنگاه که به نقش روحانیت و مسإله وحدت اشاره داشتند باز هم با گفتن: ((امروز... دست طلاب را هم مى بوسم من امروز دست بقال را هم مى بوسم)) بار دیگر احساسات و عشق مردم را مشتعل کرد و باز هم مردم اشک شوق ریختند و فریاد عشق کشیدند و در ادامه وقتى از تسلیم ناپذیرى در برابر آمریکا از پرده دل فریاد مى زد که ((آن آقایانى که مى گویند که باید خفه شد! اینجا هم باید خفه شد؟ اینجا هم خفه بشویم؟ ما را بفروشند و خفه بشویم؟ قرآن ما را بفروشند و خفه بشویم؟ والله گناهکار است کسى که داد نزند والله مرتکب کبیره است کسى که فریاد نکند)) باز هم مردم به شدت گریه کردند و از ته دل فریاد کشیدند و امام ادامه داد که: ((اى سران اسلام به داد اسلام برسید اى علماى نجف به داد اسلام برسید اى علماى قم, به داد اسلام برسید, رفت اسلام)) و در اینجا بود که احساسات و گریه مردم به اوج رسید گریه اى که به عمرم ندیده بودم. بعد از سخنرانى امام درباره کاپیتولاسیون, انتظار برخورد شدید رژیم با حضرت امام قطعى بود. طى چند ماهى که امام بعد از آزادى از حبس و حصر در قم حضور داشتند هرچند سلطه پلیسى رژیم سفاک پهلوى بخصوص در قالب ساواک بر تمام ایران سایه افکنده بود اما آزادى امام که به نوعى ترسیم کننده عقب نشینى رژیم بود و حضور و استقرار مقتدرانه و شجاعانه امام بر مسند رهبرى جامعه اسلامى و سخنرانى ها و اعلامیه هاى پى در پى ایشان, وضعیتى شبیه زمان بازگشت حضرت امام از پاریس به کشور را در سطحى رقیق و خفیف به خصوص در شهر قم به وجود آورده بود. طى این مدت که نزدیک به هشت ماه طول کشید در قم تقریبا وضعیت معکوس قبل از آن را داشت تا قبل از آزادى امام به خصوص طى ده ماهى که امام در حبس و حصر بودند حاکمیت پلیسى رژیم بر قم آشکار بود ولى جریان نهضت پنهان بود در حالى که در مدتى که امام به قم بازگشتند جریان نهضت آشکار و حاکمیت رژیم تا حد زیادى پنهان و کم رنگ بود. مخصوصا سخنرانى چهارم آبان امام تمام هیبت رژیم و پشتیبان اصلى آن یعنى آمریکا را شکست و آنگاه که براى اولین بار به طور آشکار از موضع ((ولایت)) در این سخنرانى درباره نمایندگانى که در مجلس شوراى ملى به کاپیتولاسیون رإى دادند, فرمودند: ((آنها وکیل نیستند, دنیا بداند اینها وکیل ایران نیستند, اگر هم بودند من عزلشان کردم)) نکته سنجان از دوست و دشمن دریافتند که این نوع سخن گفتن صرفا از موضع مرجعیت تقلید و بیان احکام فقهیه نیست, و اگرچه امام بحث نظرى ولایت فقیه را حدود پنج سال بعد در نجف اشرف مطرح کردند, لیکن عملا نهضت و رهبرى آن بر مبناى نگرش و جایگاه ولایت فقیه شکل گرفته بود و جمله ((من عزلشان کردم)) در مورد نمایندگان مزبور جلوه اى آشکار از حکم ولایى بود نه بیان یک فتوا. قابل پیش بینى بود که اگر این وضعیت ادامه پیدا مى کرد با اوج گیرى و گسترش نهضت در سطوح مختلف جامعه در مدتى نه چندان طولانى مى توانست زمام امور را از دست حاکمیت رژیم ستمشاهى خارج کند.
دستگیرى و تبعید امام بهر حال بعد از سخنرانى واعلامیه امام در مورد کاپیتولاسیون که رژیم خود را بر سر دو راهى مى دید به ناچار دست به کار شد و در سحرگاه سیزدهم آبان 1343 مجددا امام را دستگیر کرد با آن که حقیر در مدرسه فیضیه سکونت داشتم اتفاقا آن شب را در مدرسه خان در حجره یکى از دوستان بودم . وقتى براى نماز صبح برخاستیم بلافاصله متوجه شدیم که وضعیت غیر عادى است و از پنجره بالاى در مدرسه مشاهده کردیم که انبوه کماندوها و سربازان سر تا پا مسلح تمام میدان آستانه را پر کرده بودند. حکومت نظامى برقرار شده بود در مدرسه فیضیه و مدرسه خان بسته و در محاصره نظامیان بود. واضح بود که این وضعیت جز به خاطر دستگیرى امام نمى تواند باشد همه نگران و مضطرب, در پى کسب اطلاع از امام بودیم سرانجام از در پشت مدرسه که به کوچه باز مى شد و مإموران از آنجا بى اطلاع, بیرون رفتیم و مطلع شدیم که امام دستگیر شده است.
حاج آقا مصطفى و خوابیدن تا تهران در اینجا خالى از لطف نیست که خاطره اى را از مرحوم حاج آقا مصطفى نقل کنم ایشان مى فرمود: ((هنگامى که ایادى بلند مرتبه رژیم همراه با تمهیدات نظامى و امنیتى شدید, مرا دستگیر کردند. در حالى که آنها به شدت نگران و مضطرب از احتمال وقوع حادثه اى غیر مترقبه بودند ولى من که ساعتهاى متوالى, تلاش و تحرک و کم خوابى را در طى روزهاى قبل از آن, تحمل کرده بودم, در همان دقایق اول خروج از قم فرصت را غنیمت شمردم و با کمال آرامش خاطر به خوابى عمیق فرو رفتم و در تهران بیدار شدم! در حالى که آنها تعجب و حیرت خود را از دیدن این منظره نتوانستند کتمان کنند.)) ترس و دلهره آنها با همه عده و عده و قدرت مطلقه شان از یک سو, و آرامش و طمإنینه فرزند روح خدا در حال دستگیرى و رفتن به سوى سرنوشتى نامعلوم حائز اهمیت و تدبر است. چهره شگفت زده و نگاه متحیر آنان گویاى این بود که خدایا چه مى بینیم؟! این دیگر چه موجودى است, به جاى این که او بترسد ما مى ترسیم و به جاى این که ما که در موضع قدرت وغالب هستیم در آرامش باشیم او که دستگیر شده و مغلوب است آنچنان آرامشى دارد که به راحتى طول مسیر را خوابیده تا ما او را بیدار کنیم! این خاطره, حقیر را به یاد این جمله امام انداخت که در اولین سخنرانى عمومى که در مسجد اعظم بعد از آزادى از حبس و حصر ایراد کردند فرمودند: ((والله تا حالا نترسیده ام آن روز هم که مى بردندم آن روز هم آنها مى ترسیدند من آنها را تسلى مى دادم که نترسید.)) همچنین ظاهرامرحوم شهید حاج آقا مصطفى برایم به این مضمون از قول امام نقل کرد که : زمانى که مرا در 15 خرداد 42 دستگیر کرده بودند و به طرف تهران مى بردند اتومبیلى را که سوار بودیم در نقطه اى از مسیر اصلى خارج کردند, در آن حال احساس کردم ـ براى یک لحظه یقین کردم ـ که مى خواهند در آنجا مرا بکشند. در آن لحظه به نفس خودم مراجعه کردم, هیچ ترسى در خود احساس نکردم.
آزادى و تبعید حاج آقا مصطفى حاج آقا مصطفى نیز تقریبا همزمان با دستگیرى امام, دستگیر و به زندان تهران منتقل گردید, ولى بعد از حدود دو ماه در 13 آبان 1343 حسب ظاهر آزاد شد و به قم بازگشت البته مسئولین رژیم گفته بودند که بدون سر و صدا ایشان وارد قم شود و سپس در ترکیه به امام ملحق شوند. ظاهرا منظور رژیم این بود که وانمود کند حاج آقامصطفى آزاد شده ولى به عنوان یک امتیاز براى تنها نبودن امام نزد ایشان رفته است در حالى که با توجه به نقش موثر حاج آقامصطفى در نهضت به خصوص در غیاب امام مى بایست حاج آقا مصطفى هم تبعید مى شد از طرفى نمى خواستند آزادى ظاهرى و موقت نیز منشإ تحرکى در قم شود, اما علیرغم تإکید رژیم بر ورود بدون سر و صدا به قم که البته چون کسى هم از ورود ایشان به قم اطلاعى نداشت, پیش بینى استقبال نمى شد, حاج آقا مصطفى لدى الورود به حرم حضرت معصومه(س) آمد و در همان ساعت آیه الله مرعشى نجفى در مسجد موزه که تقریبا جزء حرم به حساب مىآید براى درس روى منبر نشسته بودند و حاج آقا مصطفى به مسجد موزه وارد شد, حقیر وقتى به مسجد موزه رسیدم که حاج آقا مصطفى روى پله اول منبر نشسته بود و آیه الله مرعشى روى پله دوم مشغول صحبت بود. در این جلسه ورود حاج آقا مصطفى با شور وشعف گرامى داشته شد, سپس ایشان به طرف منزل حرکت کرد وجمعیت حاضر و انبوه مردمى که از ورود حاج آقا مصطفى مطلع شدند پشت سر ایشان حرکت کردند بگونه اى که طول خیابان ارم آکنده از جمعیت شد و جلسه مسجد موزه و همراهى انبوه جمعیت با حاج آقا مصطفى تا منزل تبدیل به یک مانور وتظاهرات باشکوه شد و به این ترتیب جو خفقان و اختناقى که از دو ماه قبل با دستگیرى امام و استقرار تانک ها و زره پوش ها در قم به وجود آمده بود به بهترین وجه ممکن در آن شرایط شکسته شد. بدیهى است توصیف و بیان جزئیات آن روزها و سایر حوادث انقلاب و صحنه هاى زندگى حضرت امام به عهده مورخین است و حقیر فقط در این مختصر فرازهایى چند از آنچه خود در جریان بوده یا دیده ام همراه با انطباع خویش بازگو نمودم.
|