شکست اسطوره ها ترجمه ف . مهرى
چندى پیش صحنه اى از درگیرى یک جوان فلسطینى با دو سرباز اسرائیلى در رام الله را از تلویزیون تماشا مى کردم که مرا به تعجب واداشت. این جوان نه تنها تسلیم آنان نشد, بلکه با کمال مردانگى چاقویى را از جیب خود خارج کرد و در روى آنان کشید. تعجب من از اینجا بود که این دو سرباز سر تا پا مسلح با دیدن چاقو پا به فرار گذاشتند با اینکه مى توانستند در همان آن از اسلحه خود استفاده کنند زیرا انتظار مى رود برترى آنان از نظر سلاح, جرإت و پایدارى بیشترى به آنان ببخشد با اینکه پس از دور شدن از مرد جوان به او تیراندازى کردند ولى این صحنه به خوبى نشان داد که ((شجاعت اسرائیلى)) فقط در زمانى جلوه گر مى شود که هیچ خطرى آنان را تهدید نکند ولى در لحظه احساس خطر, بزدل و ترسو, صحنه را خالى مى کنند این فیلم دو مسإله مهم را آشکار کرد: یکى فرق بین آنان که از مرگ مى هراسند و آنان که از مرگ هیچ واهمه ندارند و دوم که بر آن تإکید بیشترى دارم تفاوت میان قدرت و شجاعت است. چنین نیست که هرکس قدرت دارد لزوما شجاع هم هست عکس این نیز درست است. یکى از افسانه هایى که در این دوران رواج زیادى پیدا کرده این است که بسیارى بر این عقیده اند که برترى نظامى اسرائیل حقیقتى انکارناپذیر است و باید ناچار به آن تن داد. اما شواهدى چون انتفاضه و تجربه مقاومت اسلامى در جنوب لبنان, این افسانه وبسیارى افسانه هاى دیگر را بر باد داد. در اینجا به بررسى چند نمونه از این افسانه هاى دروغین مى پردازیم.
(1) با نگاهى به تجربه هاى جبهه هاى مقاومت ملى در سراسر جهان به خوبى مى توان به تفاوت میان قدرت و شجاعت پى برد : شکست فرانسه در الجزایر, شکست امریکا در ویتنام و سومالى, شکست اتحاد شوروى در افغانستان و شکست رژیم نژاد پرست آپارتاید در افریقاى جنوبى و دهها مثال دیگر همه بیانگر آن است که همواره برترى نظامى باعث پیروزى نمى شود و اصلا در این موارد نقش موثرى در رویارویى طرفین نداشته است و برعکس کفه طرفى که از امکانات نظامى ضعیفترى برخوردار بوده سنگین تر بوده است. چه کسى مى توانست تصور کند جنبش حزب الله لبنان اسرائیل تا دندان مسلح را مى تواند در جبهه هاى مختلف شکست دهد و او را به فرار ذلت بار شبانه از جنوب لبنان که سى سال در اشغال او بود وادار نماید ؟ به طوریکه حتى این رژیم به مزدوران لحدى خود نیز جفا کرد و آنان را تنها گذاشت و سر از پا نشناخته براى نجات جان خویش از آتشى که حزب الله براى او افروخته بود پا به فرار گذاشت. همین جوانان حزب الله بودند که چندى پیش موفق شدند سه نفر از سربازان اسرائیلى را به اسارت خویش درآورند و از آن بالاتر توانستند با دلاورى و هشیارى خود یک سرهنگ صهیونیسم را اسیر کنند کارى که کسى حتى فکرش را هم نمى کرد. یک سپاه چند صد نفرى مسلح به نیروى ایمان و عشق به شهادت توانستند لشکرى را که به تمام انواع اسلحه از شیمیایى و میکربى گرفته تا اتمى و هسته اى آن هم با پشتیبانى دولتى که خود را تک قطب قدرت در جهان مى داند چنان درهم بشکند و آن را خوار و ذلیل کند که افراد آن مانند موشهاى وحشت زده فرار کنند و در سوراخهاى خود پنهان شوند. چه کسى تصور مى کرد که انبار باروت خشم فلسطینى چنین منفجر شده هزاران جوان فلسطینى در غزه, رام الله و نابلس به خیابان بریزند و انتفاضه سنگ در برابر توپ و تانک و موشک را از سر آغاز کنند ؟ موشک در جواب سنگ و صف کشیدن هزاران سرباز مسلح در مقابل نمازگزاران اقصى شجاعت نیست. پوچى و بزدلى است, ورود شارون به حرم قدسى در محافظت بیش از سه هزار سرباز نگهبان اعلام رسمى و علنى ترس و ضعف است. گماشتن دهها تیرانداز, کمین کرده در پشت دیوارهاى بلند, دلیل بر عجز از رویارویى است. عملیات موفقیت آمیز فرار ابوالهنود - یکى از رهبران شاخه نظامى عزالدین قسام - از حصار صدها سرباز اسرائیلى مجهز به هلى کوپتر و کشته و مجروح شدن دست کم چهل نفر از آنان در این درگیرى نشان مى دهد هرچند طرفى در مبارزه از نظر نظامى ضعیف تر باشد اما اگر از شجاعت و جوانمردى برخوردار باشد مى تواند به طرف قویتر میدان تبدیل شود و به پیروزى دست یابد. ضعف نظامى نمى تواند بهانه اى باشد که جوانان پرشور و غیور را در فلسطین اشغالى و لبنان از حرکت و مبارزه بازدارد. اینان با استوارى و پایدارى خویش همواره با سربلندى به پیروزى دست مى یافتند. با این حال هنوز هم سران حکومتهاى عرب از درک حقایق عاجزند و به آن افسانه هاى باطل ایمان دارند.
(2) هنگامى که ملتهاى خشمگین کشورهاى مختلف عربى به دنبال انتفاضه و حمایت از ملت مظلوم فلسطین, به خیابانها ریختند و فریادهاى مرگ بر اسرائیل و مرگ بر امریکا سردادند افسانه اى دیگر نقش بر آب شد : صلح اعراب و اسرائیل و این که صلح تنها راه حل استراتژیک است. جالب اینجاست که کسانى که به تظاهرات پرداختند نسل بعد از پیدایش پیمانهاى صلح بودند کسانى که واژه سازش در لغتنامه زندگى آنها نوشته شده بود و در مدرسه و دانشگاه به آنان تلقین مى شد که راهى جز صلح و برقرارى روابط نیست. صلح و سازش به خودى خود بد نیست اما به این شرط که وسیله اى باشد براى رسیدن به هدفى والا و آن رسیدن حق به حقدار و زندگى در سایه عدل و داد است. اما صلحى که اسرائیل به دنبال آن است نه تنها این هدف رادنبال نمى کند بلکه این رژیم از گفتگوهاى سازش به عنوان وسیله اى براى تقویت موقعیت خود و گرفتن امتیازهاى بیشتر استفاده مى کند. در مقابل, اعراب آنچنان به این صلح دل بسته اند که با وجود ضربه هایى که به آنان وارد مى شود بازهم حاضر نیستند میز مذاکره را ترک نمایند. اینان باید بدانند که با مذاکره به جایى نخواهند رسید باید به فکر راهکارهاى بهترى بود که در رإس آنان ((مقاومت)) قرار دارد.
(3) یکى دیگر از افسانه هایى که باطل شد این بود که اسرائیل حقیقتى جاویدان است و مبارزه با آن آب در هاون کوبیدن ! ولى در واقع شکست صهیونیسم در سینا و جنوب لبنان نشان داد که از درون پوچ و توخالى است با این که از دهه هشتاد به بعد به ویژه پس از پایان جنگ سرد و معرفى امریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان و از هم پاشیدگى اعراب و حمله عراق به کویت به دستاوردهاى بزرگ و قابل توجهى دست یافت اما با همه این احوال نتوانست مسیر تاریخ را تغییر دهد و یا تضمینى براى استمرار خود ایجاد نماید. اسرائیل با سیاست تحقیر آمیز خود تخم خشم و نفرت را در دلها مى کارد که به سرعت به درخت مقاومت تبدیل مى شود و رفته رفته ریشه علفهاى هرز اسرائیلى را مى خشکاند و آنها را از پاى درمىآورد. همانطور که در اروپا ناپلئون هیبت و قدرت خود را از دست داد و پروژه کشورگشایى هیتلر به سرابى تبدیل شد و رژیم نژادپرست افریقاى جنوبى با همه نفوذ خود سقوط کرد. در اینجا لازم به تذکر است که از دیدگاه تاریخى مى توان حدس زد که اسرائیل نمى تواند دوام زیادى داشته باشد اما این به آن معنا نیست که بتوانیم یک پیشگویى قطعى در این مورد داشته باشیم. علاوه بر مقاومت مردمى عامل دیگرى نیز در ضعیف شدن اسرائیل نقش بسزایى دارد. باید توجه داشت که این رژیم تکه تکه و پر از ترک خوردگى است. در هر قسمتى قومى با زبان و آداب و رسوم مخصوص خود زندگى مى کنند در شرق یهودیان اسفاردیم و در غرب یهودیان اشکیناز و بین آنان حدودیک میلیون یهود روس. گروهى لیبرال و گروهى متدینین افراطى, حدود یک میلیون مسلمان و مسیحى نیز میان آنان زندگى مى کنند. با توجه به این مسإله درمى یابیم که چرا نتانیاهو در مصاحبه اى با روزنامه ((یدیعوت احرونوت)) مردم را براى دفاع از کیان اسرائیل به وحدت و یکپارچگى فرا مى خواند. اخیرا در یکى از مقاله هاى مجله ((ماریان)) فرانسه نوشته شده بود که دولت اسرائیل هیچ پایه و اساسى ندارد که به آن تکیه کند و فاقد کیان مشخصى است, در آن قبایل گوناگون با معتقدات مختلف زندگى مى کنند که نمى توانند یک ملت را تشکیل دهند. جاى تعجب نیست که در روزنامه ((لاستامبا))ى ایتالیا نیز بخوانیم که گروهى از اندیشمندان اسرائیلى تحمل زندگى در اسرائیل را ندارند و در صدد مهاجرت به کشورهاى دیگر مى باشند.
(4) اگر بخواهیم تمام باورهایى را که انتفاضه اخیر به افسانه هاى خیالى تبدیل کرد نام ببریم یک لیست طولانى تشکیل خواهد شد علاوه بر این آنقدر این موارد آشکارند که دیگر نیازى به تکرار و شرح دوباره آنها نیست با این حال چند مورد دیگر را به عنوان مثال بیان مى کنیم : افسانه مرگ امت اسلام : همه تحرکات ضد صهیونیستى مسلمانان در سراسر جهان بر همگان ثابت کرد که این امت هنوز بیدار است و مى توان به آن امیدوار بود. سکوت و خاموشى او تا کنون دلیل بر موافقت و رضایتش نبوده بلکه جرعه خشم را مى بلعید و در خود ذخیره مى کرد تا در اولین فرصت مناسب آن را بروز دهد.
افسانه اختلاف بین دو حزب عمل و لیکود : شایع شده بود که حزب عمل به اعراب نزدیکتر است ولى شواهد مختلف نشان داد که این دو حزب هیچ اختلافى در اهداف خود ندارند و اگر هم اختلافى هست در جزئیات است. اتفاقا بیشترین جنایتهایى که به اعراب وارد شده در زمان حکومت حزب عمل بوده است. آنچه که باراک (از حزب عمل) نسبت به قدس انجام مى دهد چیزى نیست جز تطبیق عملى آنچه نتانیاهو (لیکودى سرسخت) در کتاب خود ((اسرائیل در زیر آفتاب)) بیان کرده است. افسانه پیدایش تشکلهاى خواهان صلح در اسرائیل : این تشکلها نیز هیچ فعالیت قابل ذکرى ندارند به جز سه مقاله که آنها را در شبکه اینترنت منتشر کرده اند که اینها هم هیچ تإثیرى بر مسیر گفتگوهاى سازش ندارند و وجود آنها تنها براى تنوع در داخل محدوده صهیونیسم است. این حقایق بر همگان آشکار است مگر بر کسانى که چشمان خود را بسته اند و سرهاى خود را در زیر خاک فروبرده اند تا آفتاب را نبینند و به این وسیله خود را قانع مى کنند که آفتاب هنوز طلوع نکرده در حالى که مشکل این بیچارگان این است که به درد کورى مبتلا شده اند !
|