یکى از مهمترین مسائلى که اندیشه دینى در جهان معاصر با آن مواجه است, مسئله انتظار بشر از دین است . بدین صورت که دلایل نیاز انسان به دین چیست؟ چه نیاز یا نیازهایى انسان را به دین سوق مى دهد؟ چرا انسان به دین روى مىآورد؟ انسان چه نقص یا کمبودى را در خویشتن مى یابد که غیر دین نمى تواند آن نیاز را برآورده سازد؟ آیا دین براى تإمین همه نیازهاى انسان آمده است یا برخى امور به عقل و علم بشرى واگذار شده است؟ آیا همه امور دینى شدنى هستند یا این که برخى امور دینى شدنى نیستند, آیا دین فقط اصول ارزشى را بیان مى کند یا اصول علمى را نیز بیان مى کند؟ آیا دین براى مدیریت و سامان به امور دنیوى و برنامه ریزى اجتماعى نیز برنامه دارد همانطور که براى زندگى معنوى و اخروى انسان برنامه دارد یا خیر؟ آیا دین فقط احکام حلال و حرام یا احکام تکلیفى و وضعى را بیان مى کند یا درباره اخلاق و چگونگى راهنمایى و تنظیم احساسات نیز برنامه دارد؟ و اگر درباره همه امورى که بشر با آن ارتباط دارد پیام و برنامه دارد, اگر روزى جامعه رشد علمى و عقلى بیابد و در اثر پیشرفت عقلى و علمى به بسیارى از نیازهاى خود پاسخ دهد, آیا نیاز به دین در آن بخش منتفى خواهد شد و در این امور باید به علم و عقل بشرى مراجعه کند؟ و بسیار از مسائل دیگر که تحت عنوان انتظار از دین مطرح و قابل بررسى است.
براى پاسخ به این مسئله در آغاز باید به سیر تاریخى بحث و علل مطرح شدن آن در جهان معاصر اشاره کرد و سپس به جایگاه آن در علم کلام پرداخت. سپس مبانى آن را تبیین کرد. پس از آن به جواب سوالات مطروحه اقدام نمود.
مسئله انتظار بشر از دین به بحث نبوت عامه مرتبط است. زیرا در نبوت عامه از این جهت بحث مى شود که به حکم عقل مستقل, انسان بدون وحى و رسالت نمى تواند زندگى سعادتمندانه داشته باشد, از این رو انسان به وحى و رسالت و دین نیازمند است. براین اساس انتظار بشر از دین, این است که راه سعادتمندانه را به او ارائه دهد.
تا بیش از سده هیجدهم فیلسوفان و دانشمندان به این بسنده مى کردند که نظریات متإلهان, به ویژه براهین آن ها را در اثبات وجود خدا و دیگر مسائل اعتقادى سنجیده و بعضى را بپذیرند و پاره اى را اصلاح یا رد کنند, ولى در این مسإله که جایگاه دین در زندگى انسان چیست چیزى نمى گفتند و حتى افرادى چون ماکیاول و هابزوجان لاک الحاد و بى دینى را محکوم مى کردند , اما ناگهان در سده هیجدهم بر خلاف گذشته به گمان ورزى درباره دین و منشإ دین زده و تلاش کردند تا براى آن منشإ دنیوى بیابند و در رابطه با دین به عنوان نظامى از اعتقادات که جماعت ها صرف نظر از حقیقت آن و فقط به دلیل برآوردن یکى از نیازهاى اساسى بشرى به آن روى مىآورند نظریات متفاوتى ارائه دهند.(1)
حال منشإ این گمان ورزى و نظریه پردازى, مشکل تعارض علم و دین و چگونگى حل آن بوده و یا اومانیزم و انسان محورى و ادعاى استقلال انسان از خدا و آسمان بوده و یا پیدایش هرمنوتیک و ارتباط آن با فهم متون دینى و به طور کلى رشد علمى و عقلى انسان او را وادار کرده تا چنین نظریه هایى را در رابطه با دین ارائه دهد.
به هر حال این مسئله از مسائلى است که از قرن هیجدهم در چالشهایى که در ارتباط با دین پیدا شد مطرح شده و باید براى حل آن مسئله تلاش کرد.
این مطلبى بود که در مغرب زمین مطرح شد , اما از یک نظر مى توان گفت ریشه این مسئله به قبل از اسلام و به براهمه مربوط است, آنان که منکر نبوت بوده و به دلیل وجود شبهاتى براى آنان, بعثت پیامبران را از محالات عقلى مى دانستند که در جاى خود این شبهات مطرح و به پاسخ آنها پرداخته مى شود. بعد از بیان طرح بحث و ریشه هاى پیدایش مسئله در آغاز شایسته است به مبادى تصورى مسئله بپردازیم.
مبادى تصورى مسئله انتظار بشر از دین
شناخت هر مرکبى فرع بر شناخت بسائط و اجزإ آن است و چون عنوان مسئله ما, انتظار بشر از دین است, در آغاز باید مرادمان از دین و انتظار و بشر تبیین شود.
1ـ دین و حقیقت آن
مراد از دین گاه تدین و دین دارى است و گاه مراد از آن, مکتبى است که از مجموعه عقاید و قوانین و مقررات تشکیل شده و هدف آن راهنمایى انسان براى رسیدن به سعادت در پرتو آن عقاید و مقررات است این دین خود بر دو قسم است.
الف: دین بشرى, دینى که بشر براى خود ساخته است یعنى مجموعه عقاید و قوانین و مقرراتى که بشر براى خود تدوین کرده است. به لحاظ این که این دین تابع فکر و خواست و وضع اوست, در راستاى همان خواسته, انتظارات او را برآورده مى سازد, دینى که ساخته انسان باشد, اسیر هوس و ابزار دست همان انسان است و انسان بگونه اى آن را تنظیم مى کند که تمام قوانین و مقرراتش به سود او بوده و چیزى را بر او تحمیل نکند.
به عبارت دیگر: انسانى که خود , دین را مى سازد, به لحاظ اینکه در خود صلاحیت تدوین را مى یابد, داعیه ربوبیت دارد و کسى که داعیه ربوبیت داشته باشد, اله و معبود او در واقع هوى و هوس اوست و کسى که هوس مدارانه نظر مى دهد, دینى را تدوین مى کند که مطابق خواسته هاى هوس او باشد ((إفرإیت من اتخذ الهه هویه و اضله الله على علم و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوه فمن یهدیه من بعد الله افلا تذکرون))(2) پس آیا دیدى کسى را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیده اش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا چه کسى او را هدایت خواهد کرد. آیا پند نمى گیرید.
پیامدهاى دین بشرى
دینى که براساس خواست انسان شکل بگیرد پیامدهایى خواهد داشت که به برخى از آن پیامدها اشاره مى کنیم:
اول: رهایى و عدم تعهد و مسوولیت
اگر بشر به تدوین و تنظیم دین بپردازد, براساس اصل کلى ((کل یعمل على شاکلته))(3) هر کس براساس ساختار روانى و بدنى خود عمل مى کند, اگر خداى کسى هوس او باشد, دین او مجموعه اهوإ و افکار هوس مدارانه اوست و هر کس که براساس هوس عمل کند, هرگز مسئول نبوده و کسى از او سئوال نخواهد کرد. زیرا کسى که داعیه ربوبیت داشته باشد, خود را مصداق ((لایسئل عما یفعل))(4) مى داند وکسى که خود را مسئول ندانست, خود را مافوق قانون و دین مى داند و کسى که مافوق دین و قانون بود, در برابر کسى و چیزى مسئولیت ندارد و انسان بى مسئولیت رهاست. از این رو هر کارى را براساس میل خود حق مى پندارد و انجام مى دهد و حال آن که چنین انسانى مصداق این آیه است که ((و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا))(5) کار باطل انجام مى دهد ولى پندار او این است که کار خوب انجام مى دهد.
دوم : واکنش در برابر دین الهى
انسانى که خود به تنظیم و تدوین دین اقدام مى کند در برابر دین الهى واکنش نشان داده و آن را تکذیب مى کند و یا آورنده آن را به قتل مى رساند. قرآن کریم در این زمینه فرمود: ((کلما جائهم رسول بما لا تهوى انفسهم فریقا کذبوا و فریقا یقتلون))(6)
پیامبران هرگاه مطلبى آوردند که مطابق میل و خواسته هوس مداران نباشد آن را امضإ نمى کنند. از این رو عده اى را تکذیب مى کنند و عده اى را مى کشند و در واقع آن ها به دلیل این که داعیه ربوبیت دارند خود را مظهر ((لایسئل عما یفعل)) مى دانند و حال آن که این اسم الهى مظهر نداشته و منحصر در خداوند است. زیرا همه انسان ها بدون استثنإ مسئولند, قرآن در موضع مسئولیت همگانى فرمود: ((فلنسئلن الذین ارسل الیهم و لنسئلن المرسلین))(7) هم انبیإ مسئولند و هم امت هاى آنان و کسى مافوق قانون نیست تا مسئول نباشد.
ب: دین الهى
دین الهى , مجموعه قوانین و عقاید و مقرراتى است که خداوند آن را براى هدایت بشر فرستاده است تا انسان در پرتو آن هوى و هوس خود را کنترل و آزادى خود را تإمین کند. زیرا این انسان خود را تحت ربوبیت ذات اقدس اله مى داند از این رو در دین دارى استقامت و پایدارى مى ورزد ((ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا))(8) دین الهى است که با توجه به حقیقت انسان و نیازهاى او برنامه کامل و همه جانبه اى ارائه و انتظارات او را در همه ابعاد برآورده مى سازد.
مراد ما از دین البته دین الهى و در بین ادیان کاملترین آن یعنى دین اسلام و دین خاتم انبیإ است.
2ـ انتظار
انتظار گاهى به معناى احتیاج است و گاهى به معناى توقع و انتظار به معناى احتیاج قبل از رسیدن به دین و دین باورى است و انتظار به معناى توقع بعد از پذیرش دین است یعنى بعد از آن که انسان دین را پذیرفت چه توقعى مى تواند از دین داشته باشد.
اگر انتظار به معناى احتیاج باشد معناى آن این است که انسان نیازهایى دارد و دین درصدد تإمین آن نیازها است اما همانطوریکه عطش بر دو قسم است بعضى عطش و تشنگى ها کاذب است و بعضى صادق و تشخیص عطش کاذب از عطش صادق بر عهده پزشک متخصص و طبیب حاذق است و یا هم چنان که فجر بر دو قسم است فجر صادق و فجر کاذب که فجر کاذب وقت نماز صبح نیست و فجر صادق وقت نماز و عبادت است و تشخیص فجر صادق از فجر کاذب بر عهده منجم و اخترشناس ماهر است, هم چنین انتظارات انسان نیز بر دو قسم است, انتظارات صادق و انتظارات کاذب, انتظارات و تمنیات کاذب به تعبیر قرآن, امنیه هایى هستند که شیطان آن ها را به انسان القإ مى کند و انسان را با آن ها سرگرم مى کند ((و لامنینهم))(9) انتظارات صادق انتظاراتى هستند که با واقعیت وجودى انسان هماهنگ وسازگار باشد, مثل این که در دعاها مى خوانیم خداوند ((غایه المنى(10) و غایه آمال العارفین))(11) است و یا راهیابى به بهشت که از انتظارات انسان است در پرتو ایمان و عمل صالح حاصل مى شود نه این که به تعبیرى از امانى انسان یا اهل کتاب باشد ((و لیس بامانیکم و لا امانى اهل الکتاب))(12)
با توجه به این دو نوع انتظار براى بشر, انسان شناس و طبیب حاذقى لازم است تا انتظارات صادق را از انتظارات کاذب تمیز دهد و به انتظارات صادق پاسخ دهد. آن چه مشخص و ممیز این دو نوع انتظار است دین الهى است که تمنیات کاذب را از صادق جدا و راه تحصیل انتظارات صادق را به انسان مىآموزد.
برخى انتظار بشر از دین را به سر رجوع انسان به دین معنا کرده, چنانکه در گذشته متکلمین مى گفتند چرا انسان باید به دین رجوع کند.
انتظارات اصلى و انتظارات فرعى
انتظارات صادق انسان دو قسمند:
1ـ انتظارات اصلى که در محور اعتقادات است, انسان باید حقیقت خود را بفهمد و بشناسد, مبدء آفرینش را بشناسد باید بداند مکتبى و دینى لازم است که حقیقت انسان را به او بفهماند, مبدء آفرینش را به او معرفى کند, اسمإ و صفات و اوصاف جلال و جمال حق را براى او تشریح کند, کیفیت رابطه انسان با خدا را بیان کند و مانند آن.
2ـ انتظارات فرعى: امورى از قبیل انتظار تإمین اقتصاد جامعه انسانى و بهداشت آن, انتظار مسائل اخلاقى و مانند آن از انتظارات فرعى انسان است طبق نقل تحف العقول, مردى که لباس تمیزى پوشیده بود و با ظاهرى موقر وارد مدینه شده بود, مسلمانان صدر اسلام وقتى آن مرد را دیدند, برخى گفتند: ((ما اعقل هذا الرجل)) عجب آدم عاقلى است پیامبر اکرم(ص) فرمود: ((مه ان العاقل من وحدالله)) فرزانگى و عقل به لباس تمیز نیست بلکه فرزانگى به اهل توحید و موحد بودن است.
این که گفته شد انتظار اصلى ما اعتقاد است و به تبع او اخلاق و بهداشت و اقتصاد براى این است که انسانى که باور کند همواره در پیشگاه خدایى هست که از درون و بیرون او آگاه است, از خود انسان به حال او آگاهتر مى باشد و این آگاهى را جایى ضبط مى کند که زوال ناپذیر است و محصول این آگاهى در عالمى ظهور مى کند که درک آن بسیار مشکل است, در برابر صاحب این آگاهى چاره اى جز تسلیم محض چیز دیگرى نیست, انسانى که اعتقاد به معاد پیدا کند و بداند که قیامت ظرف ظهور عین حقیقت دین است ـ قیامتى که درک حقیقت آن به اندازه اى دشوار است که خداوند در قرآن فرمود: ((و ما ادریک ما یوم الدین ثم ما ادریک یوم الدین))(13) قیامتى که تا انسان به مقام فنا و به مقام انسان کامل نرسد, حقیقت آن را درک نمى کند, قیامتى که آسمان و زمین شکن است ((ثقلت فى السموات والارض لاتإتیکم الا بغته))(14) قیامتى که وجود عینى دین در آن تحقق پیدا مى کند ـ یعنى مسائل اخلاقى و اقتصادى و بهداشتى و مانند آن براى او حل مى شود و احدى حاضر نیست ظلم و احتکار و تورم شیوه زندگى خود قرار داده و خود را به آن ها آلوده نماید.
3ـ انسان و حقیقت او
بعد از تعریف دین و بیان حدود آن و هم چنین انتظار و معنا و اقسام آن به مسئله انسان و چیستى او به عنوان جزء سوم مرکب موضوع بحث یعنى انسان و دین مى پردازیم.
معرفت چیستى و هستى انسان و چگونگى وجود آن که مرکب از جسم و روح است و شناخت تجرد روح و چگونگى پیوند آن با جسم مادى و آگاهى به کمال اصیل انسانى و راه میل به آن و رهبرى و راهنمایى به سوى آن و انواع روابط وى با نظام هستى و آنچه در آن هست و امثال آن از مسائلى هستند که در حوزه مربوط به شناخت انسان قرار مى گیرند. بهترین راه براى تشخیص این امور و اصول, استفاده از کلام انسان آفرین, یعنى قرآن کریم است. زیرا قرآن که براى هدایت انسان و تکامل او نازل شده است, مسائل مزبور را به طور روشن تبیین کرده است.
خداوند در قرآن انسان را اولا سراسر فقر و نیاز معرفى کرده و او را عین ربط و فقر مى داند, هستى او به حق وابسته است ((یا ایها الناس انتم الفقرإ الى الله و الله هو الغنى الحمید))(15) وقتى انسان خود را فقیر و عین ربط یافت خداى خود را که عین غنإ و بى نیازى است خواهد شناخت چرا که ((من عرف نفسه فقد عرف ربه))(16) و ثانیا وى را خلیفه خود مى خواند و انسان براى شناخت خدا باید خلیفه او را بشناسد و از راه شناخت خلیفه مستخلف عنه را بشناسد.
قرآن کریم کتاب وجودى انسان را در دو مقام تدوین کرده است: 1ـ اولا از هویت انسان سخن مى گوید و او را بر خلاف منطقیین که وى را حیوان ناطق مى داند ((حى متإله)) معرفى مى کند یعنى زنده که حیات او در تإله تجلى دارد و تإله همان ذوب در ظهور الهیت است این هویت انسان غیر قابل تبدیل است زیرا در احسن تقویم و زیباترین صورت آفریده شده است نه خداوند او را تغییر مى دهد و نه غیر خداوند قدرت تغییر او را دارد ((لا تبدیل لخلق الله))(17) قرآن انسان را به گونه اى معرفى کرده است که بداند از کجا آمده است و پس از این به کجا مى رود و در این چند روز دنیا چه باید بکند.
2ـ گوهر ملکوتى انسان که ((حیات و تإله)) است چگونه بارور و شکوفا مى شود و راه رسیدن وى به کمالات انسانى کدام است. شرایط سهولت و موانع صعوبت طى طریق چیست همراهان دینى راه چه کسانى اند و رهزنان آن چه گروهى؟
و بالاخره انسان موجودى است که از فطرت برخوردار بوده و امانت دار الهى و داراى عقل و ادراک است که باید گوهر وجودى خود را شکوفا کند و سعادت او در شکوفایى گوهر وجودى اوست و این گوهر وجودى با ارائه برنامه از طریق انسان شناس واقعى یعنى خداوند شکوفا مى شود.
روش هاى تعیین انتظار بشر از دین
بعد از بیان مبادى تصورى بحث, باید به تبیین روش هاى تعیین انتظار بشر از دین بپردازیم. براى تعیین انتظار بشر از دین روشهاى مختلفى ارائه گردید و گفته شد که آیا در حل مسئله باید به روش درون دینى تمسک شود یا روش برون دینى نیز ضرورت دارد و روش برون دینى کدامند آیا روش عقلى است یا تجربى و یا شهودى و یا تاریخى.
ما در این مسإله در اینجا از روش عقلى که سابقه دیرینه در علم کلام دارد استفاده کرده و تحت عنوان جایگاه انتظار بشر از دین بحث مى کنیم.
جایگاه بحث انتظار بشر از دین از نظر کلامى
جایگاه بحث انتظار بشر از دین در علم کلام به بحث نبوت مربوط است. بدین صورت که در بحث نبوت, اصل ضرورت نبوت و نیاز انسان به وحى با دلایل عقلى اثبات مى شود و سپس فواید بعثت مطرح مى گردد پس از آن به اشکالات مرتبط به نبوت پردازش مى شود.
اجمال دلیلى که براساس آن اثبات مى شود, نزول وحى و بعثت ضرورت دارد تا انسان از طریق آن به سعادت واقعى و حقیقى خود نائل شود, با این مقدمات تبیین مى شود.
الف: آفریدگار انسان خداى علیم و حکیم است که او را براى مقصد و هدفى آفریده است.
ب : انسان یک حقیقت جاودانه است و باید در صراط مستقیم به سوى ابدیت حرکت کند تا از این راه سعادت ابدى خود را تإمین کند و اگر در این راه دچار خطا شود, دچار شقاوت و محرومیت از سعادت ابدى مى شود.
ج : به لحاظ این که انسان مخلوق خداى علیم وحکیم است, فقط خداوند به حقیقت انسان و ابعاد وجودى او و نیازهاى وى واقف است و احدى غیر از خداوند از حقیقت انسان و نیازها و انتظارات واقعى او وقوف و آگاهى ندارد.
د: چون غیر از خداوند احدى به انسان و ابعاد وجودى و نیاز او آگاه نیست , هیچ کس توان آن را ندارد , انتظارات او را برآورده سازد و اگر هم بخواهد در این راه قدمى بردارد, به لحاظ این که معصوم نیست, دچار اشتباه شده و با فراهم کردن زمینه هاى سقوط انسان موجب محرومیت ابدى انسان مى شود و سقوط و محرومیت ابدى با عنایت و حکمت خداوند سازگار نیست. از این رو خداوند برنامه هدایت انسان را خود تنظیم و آن را براى بشر معصوم نازل مى کند و وحى آور معصوم را ارسال مى کند تا کتاب منزه و معصوم را در اختیار انسان قرار دهد و بشر با پیمودن آن راه و برنامه مصون از گزند سهو و نسیان و خطا , زندگى را خود شکل داده و در نتیجه به سعادت حقیقى نائل شده و به مقصد که لقإ الهى است, برسد و در پرتو لقإ خداوند از سعادت جاودانه بهره مند گردد.
این برهان که اجمالا بیان شد این حقیقت را اثبات مى کند که بین عمل انسان به برنامه هایى که در زندگى اجرإ مى کند و ابدیت سعادت مندانه او رابطه برقرار است و چون
شئون زندگى انسان از گستردگى برخوردار است, دین هم از شئون و برنامه گسترده تر برخوردار است و انسان از این جهت که داراى بعد اعتقادى و اخلاقى و حقوقى و فقهى است و هم چنین نیازمند به برنامه ریزى پس دین هم باید مشتمل بر همه این ابعاد بوده و علاوه بر تإمین نیازهاى اعتقادى و اخلاقى و فقهى , برنامه ریزىهایى در ابعاد مختلف زندگى داشته باشد تا انسان با استفاده از آن ها به سعادت ابدى نائل گردد.
مرحوم خواجه نصیر طوسى در اشارات در توضیح مطالب بوعلى سینا ((رحمه الله)) در مسئله نبوت عامه مطلبى دارد که شایسته توجه است. توضیح مطلب آن که بوعلى سینا مى گوید: انسان براى تإمین نیازمندى هایش از جهت قانون و به منظور سامان دادن به زندگى اجتماعى نیاز به دین دارد و به عبارت دیگر : انسان از این جهت به دین و وحى و نبوت احتیاج دارد تا زندگى دنیوى آن ها را تنظیم کند.
مرحوم خواجه این سخن که ((انسان براى سامان دادن به زندگى دنیوى نیاز به وحى و نبوت دارد)) را مورد نقد قرار داده و مى گوید: دین و وحى فقط براى تنظیم زندگى دنیوى نیست, زیرا بسیارى از جوامع و افراد بدون دینى هستند که بدون دین زندگى دنیوى خود را سامان داده و نیازمندى هاى خود را در این بعد تإمین مى کنند, مکتب هاى مادى و الحادى نیز مى توانند با تنظیم مقررات, اسباب رفاه و آرامش نسبى و نظم جوامع را فراهم کنند. از این رو باید استدلال و برهان بوعلى(ره) را تکمیل کرد.
در تکمیل سخن ابن سینا (ره) مى گوید: دین فقط براى رفع هرج و مرج از زندگى دنیا و تنظیم امور مادى نیست بلکه دین براى این آمده تا زندگى انسان را به گونه اى تنظیم کند که صلاح معاش و معاد عامه مردم تحقق یابد یعنى هم زندگى دنیا و معاش عموم مردم سامان یابد و هم زندگى آخرت و معاد آن ها , اما به این صورت که زندگى دنیا هماهنگ با آخرت او سامان پیدا کند. و به عبارت دیگر: انسان در پرتو برنامه دین به دنیاى حسنه و آخرت حسنه نائل شود نه این که انسان دنیا و آخرتش بدون وصف حسنه شکل دهد.(18)
از آن جهت که وحى و نبوت وسیله اى است که انسان در پرتو آن به سعادت دنیا و آخرت نائل مى شود. مومن دین شناس دین باور از خدا حسنات دنیا و آخرت را طلب مى کند و در مقام نیایش مى گوید : ((ربنا آتنا فى الدنیا حسنه و فى الاخره حسنه))(19) خدایا در دنیا و آخرت به ما حسنات اعطا کن.
حسنات دنیا همانا داشتن نظام اقتصادى و مالى سالم, نظام سیاسى و اجتماعى سالم, وجدان کارى و نظم, رفیق و مصاحب خوب, معلم خوب, توسعه در معیشت, اخلاق خوب , امانت و عدالت و مانند آن است و حسنات آخرت همانا, رضوان الهى و راه یافتن به بهشت خواهد بود.
امام صادق(ع) در بیان حسنات دنیا و آخرت فرمودند: ((رضوان الله والجنه فى الاخره والسعه فى المعیشه و حسن الخلق فى الدنیا)) حسنه آخرت, رضوان خدا و بهشت است و حسنه دنیا, توسعه در معیشت و اخلاق خوب.
و در روایت دیگرى فرمودند: ((والسعه فى الرزق والمعاش و حسن الخلق فى الدنیا)) حسنه دنیا توسعه در رزق و معیشت زندگى و حسن خلق است و در روایت سومى, ((حسن الصحبه)) یعنى داشتن مصاحب خوب, نیز ذکر شده است.
با توجه به برهان عقلى و روایات نقلى, استفاده مى شود که دین با ارائه برنامه مى گوید که ما زندگى دنیا را با لحاظ آخرت تنظیم کنیم تا هم دنیاى انسان حسنه باشد و هم آخرت او.
پى نوشت ها:
1. ایدئولوژى, جان پلامناتس, ترجمه عزت الله فولادوند, شرکت انتشارات علمى و فرهنگى, ص98 ـ 109.
2. سوره جاثیه, آیه 23.
3. سوره اسرإ, آیه84.
4. سوره انبیإ, آیه23.
5. سوره کهف, آیه104.
6. سوره مائده, آیه70.
7. اعراف, 6.
8. فصلت 30, احقاف 13.
9. سوره نسا, 119.
10. بحارالانوار, ج84, کتاب الصلاه باب 12, حدیث8, ص200.
11. اقبال الاعمال, ادعیه شهر شعبان, دعاى کمیل, ص222.
12. سوره نسإ, 123.
13. سوره انفطار, آیه18.
14. سوره اعراف, آیه187.
15. سوره فاطر , 15.
16. بحار, ج2, ح22, ص32.
17. روم, 30.
18. ارشادات والتنبیهات, ج3, ص374.
19. سوره بقره, آیه201.