نان قرض دادن مدیران به یکدیگر
یکى دیگر از لغزشگاه هاى مدیران که معمولا در حاشیه ارتباطات کارى یا تحت تإثیر روابط شخصى, گروهى, قومى و همشهریگرى و امثال آن, توسعه مى یابد, بده بستان هایى است که از جیب بیت المال خرج مى شود. مدیر ((الف)) چون به هر دلیل و محذورى نمى تواند یا مصلحت نمى داند دوست یا فرزند دوستش, یا خویشاوندش را در حیطه مدیریت خود استخدام کند سفارش او را به مدیر ((ب)) مى کند, با انجام کار سفارشى توسط مدیر ((ب)), مدیر ((الف)) مدیون مدیر ((ب)) مى شود و بعد از آن نوبت به مدیر ((ب)) مى رسد تا به سفارش مشابهى اقدام کند و مدیر ((الف)) ناچار است بابت بدهکارى قبلى برحسب سفارش عمل کند! و....
مدیرA)) )) از تولیدات کارخانه تحت مدیریت خود, به صورت رایگان یا با تسهیلات ویژه به مدیرB)) )) مرحمت! و احسان! مى کند و مدیرB)) )) که خود را بنده احسان! و مدیون محبت! برادر ((شیطانى)) مى یابد, لاجرم با تمسک به ((هل جزإ الاحسان الا الاحسان)) سخاوتش گل مى کند و با دست یازیدن به کیسه بیت المال, مقابله به مثل یا مقابله به امثل مى کند! این یکى زمین مى دهد و آن یکى مصالح پس مى دهد! این یکى برنج هدیه مى کند! آن یکى روغن پیش کش مى کند! آن یکى ویلا در اختیار مى گذارد و این یکى بهره مندى از رستوران هتل را تقدیم مى دارد! آن یکى به سفر خارجى مهمان مى کند و این یکى به چشم پوشى از تخلف میزبان عنایت مى فرماید! آن یکى تقصیر این را مى پوشاند و این یکى آن را از تیغ قانون مى رهاند! آن یکى این را مى ستاید و این یکى آن را....!
البته براى هریک از موارد فوق, تسویلات شیطانى و توجیهات نفسانى فراوانى از قبیل ناروایى رد احسان!, اشانتیون!, جلب همکارى و همدلى براى پیشبرد امور سازمان و... ارائه مى شود, اما آنچه در واقع اتفاق مى افتد, سوءاستفاده از موقعیت, فربه شدن زندگى مدیران با امکانات بیت المال و آلوده شدن زندگى آنان به امور مشتبه و در نهایت, حرام است.
بهره کشى از ارباب رجوع
هر نوع قدرت و توانمندى مى تواند شخص توانمند را در معرض استثمار و بهره گیرى از نیازمندان به او قرار دهد, متقابلا افرادى نیز یافت مى شوند که به خاطر دسترسى به منفعتى, در برابر شخص توانمند به شگردهایى دست مى یازند و به این ترتیب, از این سو تملق, چاپلوسى, دریوزگى, خودفروشى و ذلت نفس و... و از آن سو نخوت, فخرفروشى, باج گیرى و بهره کشى و.... شکل مى گیرد.
زمینه این ناهنجارى را در آزمندى و طمع, تهیدستى از شخصیت انسانى و غفلت و گسستگى از مبدإ عزت الهى و کمال نامتناهى باید جستجو کرد. در عین حال, نباید نقش فقر مادى, فساد ادارى و عدم حاکمیت قانون را نیز در قلمرو روابط ادارى و ارباب رجوع ادارات از نظر دور داشت; از یک رفتگر گرفته که در جمع کردن زباله در ازاى گرفتن امتیازى از صاحب زباله به تبعیض کشیده مى شود تا یک مدیر ارشد که تحت تإثیر انواع شگردهاى ارباب رجوع و کسانى که چشم طمع به گشاده دستى و تبعیض مدیر دوخته اند, آگاهانه و حتى ناخود آگاه به فسق و خروج از مرزهاى عدالت کشیده مى شود.
البته نباید انتظار داشت که هیچ رشوه گیرنده اى به خلافکارى خود اعتراف و اذعان کند, او از چاپلوسى و تملق ارباب رجوع برداشت احترام مى کند و خود را شایسته این احترام مى پندارد و رشوه را هدیه و احسان نامیده و کارى که برایش انجام داده است را عین وظیفه, عدالت و قانون مى شمارد!
نکته شایسته تإمل و تیزبینى این است که آیا اگر یک مدیر ـ در جایگاه مدیریت نبود و صرفا یک شخص عادى و غیرمتمکن محسوب مى شد ـ آنچه به عنوان هدیه, مهمانى و چرب و شیرینهاى دیگر به مدیر پیشکش مى شود, باز هم اینچنین مورد عنایت ارباب رجوع قرار مى گرفت؟ آیا واقعا این پیشکش ها از سر انسان دوستى و قربه الى الله است؟ یا آنکه اگر به دور از ساده لوحى پرده تزویر از ظاهر آراسته این عمل برداشته شود, چهره زشت آزمندى و ذلت طمع و منفعت طلبى رذیلانه را مى توان مشاهده کرد؟ مدیران کودن, یا آنان که خود در ظلمت چاه زندگى حیوانى و هواهاى نفسانى گرفتارند, چنان غفلت بر عقل و چشم و گوش آنان پرده مى افکند که از فهم حقایق و دیدن و شنیدن آن عاجز مى شوند:
((لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل;(1) اینان با گم کردن راه, بلکه با گم کردن خودشان, از لغزشگاه شبهات به جهنم گناه و ارتکاب محرمات فرو مى افتند; و بدتر آنکه براى فریب دادن خود و دیگران با دستاویز تسویلات شیطانى, سعى مى کنند حرام خدارا حلال کنند!))
حضرت على(ع) در پایان سخنانى که از فتنه ها و آزمون ها در آینده خبر مى دهد از قول پیغمبر اکرم(ص) نقل مى کند که فرمود:
((یا على ان القوم سیفتنون باموالهم و یمنون على ربهم و یتمنون رحمته و یإمنون سطوته و یستحلون حرامه بالشبهات الکاذبه و الاهوإ الساهیه فیستحلون الخمر بالنبیذ و السحت بالهدیه و الربا بالبیع;(2) اى على, این مردم بزودى به وسیله اموالشان مورد آزمایش قرار مى گیرند; در دیندارى بر خدا منت مى گذارند و با این حال رحمتش را آرزو مى کنند و خود را از خشم و قدرت خدا در امان مى پندارند. حرام خدا را با شبهات دروغین و هواهاى نفسانى و غفلت زا حلال مى شمرند و بدین گونه شراب را به بهانه اینکه آب انگور است و رشوه را زیرپوشش ((هدیه)) و ربا را تحت عنوان معامله حلال مى پندارند!))
اما پرهیزکاران و وارستگان از بند بندگى دنیا که خداوند چشم آنها را بر دیدن حقایق زندگى تا افق هاى بى نهایت گشوده است و روزى خود را نزد پروردگارشان تضمین شده یافته اند, از منظر پیشواى اولین حضرت امیرالمومنین على(ع) این گونه به این مقوله مى نگرند:
((و اعجب من ذلک طارق طرقنا بملفوفه فى وعائها و معجونه شنئتها کانما عجنت بریق حیه اوقیئها, فقلت: اصله ام زکاه ام صدقه؟ فذلک محرم علینا اهل البیت فقال: لاذا و لا ذاک و لکنها هدیه. فقلت هبلتک الهبول: اعن دین الله اتیتنى لتخدعنى؟ امختبط انت ام ذوجنه ام تهجر؟ و الله لو اعطیت الاقالیم السبعه بما تحت افلاکها على ان اعصى الله فى نمله اسلبها جلب شعیره ما فعلته و ان دنیاکم عندى لا هون من ورقه فى فم جراده تقضمها. ما لعلى و لنعیم یفنى و لذه لا تبقى! نعوذ بالله من سبات العقل و قبح الزلل و به نستعین;(3) ... عجیب تر اینکه شب هنگام کسى به نزد ما آمد و ظرفى سر پوشیده از حلوا آورد, معجونى که چنان از آن متنفر شدم که گویى با آب دهان مار سمى یا قى کرده آن آمیخته شده بود. به او گفتم: هدیه است یا زکات یا صدقه؟ که این دو بر ما اهل بیت حرام است. گفت: نه زکات است و نه صدقه بلکه هدیه است. گفتم: زنان فرزند مرده بر تو بگریند! آیا از راه دین بر من وارد شدى که مرا فریب دهى؟ یا عقلت آشفته شده یا جن زده شده اى؟ یا هذیان مى گویى؟ به خدا سوگند, اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمان ها است به من بدهند تا نافرمانى خدا کنم که پوست جوى از مورچه اى به ناروا بگیرم, این کار را نمى کنم! همانا این دنیاى شما نزد من از برگ جویده شده اى در دهان ملخى پست تر است! على را چه کار با نعمت هاى فناپذیر و لذت هاى ناپایدار؟ به خدا پناه مى بریم از خفتن عقل و زشتى لغزش ها و از او کمک مى جوییم.))
از نظر اسلام, گرفتن رشوه از سوى حاکم در مقام صدور حکم در حد کفر و شرک و گرفتن هدیه از سوى کارگزاران در قبال انجام وظیفه ادارى, به خیانت توصیف و از هر دو شدیدا نهى شده است. در مورد رشوه از حضرت رسول اکرم(ص) روایت شده است که: ((ایاکم و الرشوه فانها محض الکفر و لایشم صاحب الرشوه ریح الجنه;(4) از رشوه بر حذر باشید, زیرا رشوه کفر محض است و بوى بهشت به مشام صاحب رشوه نرسد! و در روایات دیگر رشوه دهنده و رشوه گیرنده را لعنت فرموده و آنها را اهل آتش دانسته است. حضرت امیرالمومنین(ع) نیز گیرنده هدیه را خائن و گیرنده رشوه را مشرک نامیده است: ((... من اخذ هدیه کان غلولا و من اخذ رشوه فهو مشرک)).(5)
و همچنین آن حضرت در معنى ((اکالون للسحت))(6) فرمود: ((هو الرجل یقضى لاخیه الحاجه ثم یقبل هدیته;(7) او کسى است که حاجت برادرش را برآورد و آن گاه هدیه او را بپذیرد!))
پیغمبر اکرم(ص) شخصى به نام ((ابوالتبیه)) را به جمعآورى زکات گمارده بود, هنگامى که او از مإموریت بازگشت ,زکات ها را تحویل داد و با صداقت اجناسى را براى خeد نگهداشت و گفت آنها به عنوان هدیه به من داده شده است! بلافاصله پیغمبر اکرم(ص) برخاست و روى منبر ایستاد و فرمود:
((ما بال العامل نبعثه على اعمالنا یقول هذا لکم و هذا اهدى لى فهلا جلس فى قلب بیت امه و ابیه ینظر ایهدى له ام لا؟! و الذى نفسى بیده لا یاخذ احد منها شیئا الا جإ یوم القیامه یحمله على رقبته... ثم رفع یده حتى رإینا عفره ابطیه و قال: اللهم هل بلغت؟ اللهم هل بلغت؟;(8) چه شده است که کارمندى که ما براى انجام کارمان گسیل داشته ایم مى گوید: این براى شماست و این هدیه براى من است؟ آیا به راستى اگر در درون خانه پدر و مادرش نشسته بود به او هدیه اى داده مى شد؟ قسم به آنکه جانم در دست او است, هیچ کس, چیزى را (هدیه) نمى گیرد مگر آنکه در روز قیامت آن را برگردن خود حمل مى کند و... سپس دست خویش را بلند کرد به گونه اى که گودى زیربغل آن حضرت را دیدیم و فرمود: خدایا آیا ابلاغ کردم؟ خدایا آیا ابلاغ کردم؟))
این همان پیامبر نرم خو و مهربان است که مظهر رحمت و عطوفت است. این همان پیغمبرى است که سخنان بسیارى در فضیلت هدیه دادن به یکدیگر و نتایج مثبت اخلاقى آن بیان فرموده است; اما در اینجا شتابان و آشکارا و ایستاده بالاى منبر برمىآشوبد و حقیقت را بى پرده بیان مى کند تا اولا منکر و گناه بودن این کار و تفاوت آن با هدیه واقعى بر همگان روشن شود و ثانیا به زمامداران در نظام اسلامى بیاموزد که در برخورد با تخلف کارگزاران و کارکنان, نه لحظه اى مى توان درنگ کرد و نه ذره اى مى شود مجامله کرد و کوتاه آمد, در پایان نیز با تکرار ((اللهم هل بلغت)) گویا مى خواهد بفهماند که این اقدام فورى, قاطع و آشکار براساس فرمانى است که خداوند متعال به آن حضرت صادر فرموده است.
حقوق و مزایاى مدیران در مدیریت اسلامى
اگر مدیریت هاى نظام اسلامى را امتداد مدیریت عالیه و نسخه هاى کوچک تر آن بدانیم, این سوال مطرح مى شود که آیا مدیریت هاى میانى و پایین تر از نظر گرفتن حقوق و مزایاى مادى باید در جهت عکس مدیریت عالیه حرکت کنند؟ یا آنکه در این مقوله نیز تمام رده هاى مدیریتى باید مانند مدیریت عالیه باشند؟
البته بررسى و نتیجه گیرى پیرامون پاسخ این سوال همچون بسیارى از مقولات دیگر امکان پذیر نیست, مگر اینکه ذهن و روح خود را از آنچه اکنون جارى و سارى است و تثبیت و متعارف شده است رها سازیم و آن را وحى منزل ندانیم, و ثانیا اگر مدیر هستیم, چشم خود را از منفعت خود ببندیم و خود را از قید و بند تعلقات مادى آزاد کنیم تا عقربه حقیقت جویى ما تحت تإثیر جاذبه هاى منافع مادى و عرفیات موجود ـ که عمدتا از فرهنگ مادىگراى غرب و رژیم گذشته براى جامعه مدیریتى ما به ارث رسیده است ـ, از جهت گیرى به سوى حق منحرف نشود. لذا ذهن خود را از فضاى موجود در جمهورى اسلامى خارج مى کنیم و صرفا در چهارچوب فرضیه حکومت اسلامى ـ که باید همه شئون ادارى و مدیریتى خود را از مبدإ وحى و سیره انبیا و اوصیا اتخاذ کند ـ پى مى گیریم; در عین حال اولا ادعاى قطعیت در این فرضیه را نمى کنیم و بدین ترتیب جاى بحث و تحقیق بیشتر براى رسیدن به حقیقت باقى مى ماند و لذا اگر محققین اسلامى با نگرش ناب الهى به نتیجه اى جز این رسیدند و یا آن را کامل تر کردند, بدون کمترین خودخواهى فکرى خود را تابع حق مى دانیم. سپس افراد و عرفیات رایج را با حق, مى سنجیم نه برعکس, که امیرالمومنین(ع) فرمود: ((ان دین الله لا یعرف بالرجال بل بآیه الحق, فاعرف الحق تعرف اهله;(9) ملاک شناخت دین خدا نشانه حق است نه اشخاص, بنابراین باید حق را بشناسى ـ آن گاه با سنجیدن اشخاص و گروه ها با آن ـ اهل حق را خواهى شناخت.
ثانیا اگر به حقیقتى غیر از آنچه امروزه رایج است رسیدیم, باید آن را بپذیریم و زمینه تحقق آن را فراهم کنیم و در مقام عمل آن را بیازماییم تا امکان پذیرى آن ثابت شود. آن گاه نتایج آن را ارزیابى کنیم و آن را با وضعیت موجود مقایسه کنیم تا به قضاوت قطعى در این زمینه دست پیدا کنیم. بدین شکل یکى از فصول مدیریت اسلامى تبیین و اجرا خواهد شد.
پیغمبر اکرم(ص) الگوى مدیریت اسلامى
پیغمبر اکرم(ص) در رإس هرم مدیریت و الگوى اصلى آن است و باید قول و فعل آن حضرت در زمینه و جایگاه مدیریت, سرمشق مدیران در حکومتى باشد که مدعى پیروى از تجسم عینى اسلام یعنى پیغمبراکرم (ص) مى باشد.
ممکن است گفته شود پیغمبر اکرم(ص) انسان کامل و بى نظیرى است که دیگران را امکان راه یافتن به جایگاه و منزلت او نیست, پس ما کجا و پیغمبر اکرم(ص) کجا که بتوانیم مثل او عمل کنیم؟ اما صرف نظر از مقام معنوى و عبودیت دست نایافتنى آن حضرت, قرآن خلاف این تصور را بیان مى کند و به پیغمبر اکرم(ص) مى فرماید بگو: ((انما انا بشر مثلکم;(10) من بشرى هستم مثل شما!)) و در آیه اى دیگر درباره تمام پیامبران مى فرماید: ((انهم لیاکلون الطعام و یمشون فى الا سواق;(11) آنان غذا مى خورند و در بازارها راه مى روند!)) نیز تکرار تعبیراتى نظیر: ((رسولا منکم))(12), ((رسولا منهم))(13), ((رسولا من انفسهم))(14) به ما مى فهماند که پیامبر(ص) فرشته و یک موجود نامتجانس با ما نیست, بلکه او هم انسانى است مثل ما, از جنس ما و با ویژگى هایى که ما دارا هستیم تا قابل سرمشق بودن باشد و لذا با تعبیر ((لقد)) که تإکید مضاعف است مى فرماید: ((لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجواالله والیوم الاخر و ذکرالله کثیرا;(15) مسلما براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى است براى آنان که به رحمت خدا و روز رستاخیز امید دارند و خدا را بسیار یاد مى کنند)).
امیرالمومنین على(ع) در ضمن حدیث مفصلى درباره پیغمبر اکرم(ص) و ساده زیستى آن حضرت مى فرماید:
((و لقد کان فى رسول الله(ص) کاف لک فى الاسوه... فتاس بنبیک الاطیب صلى الله علیه و آله فان فیه اسوه لمن تاسى و عزإ لمن تعزى و احب العباد الى الله تعالى المتإسى بنبیه(ص) و المقتص لا ثره... فما اعظم منه الله عندنا حین انعم علینا به سلفا نتبعه و قائدا نطاعقبه;(16) براى تو کافى است که راه و رسم پیغمبر خدا را پیروى نمایى... پس به پیامبر پاک و پاکیزه ات اقتدا کن که راه و رسم او سرمشق است براى سرمشق گیرندگان و مایه فخر و بزرگى است براى کسى که خواستار بزرگوارى باشد. محبوب ترین بنده نزد خدا کسى است که از پیغمبرش پیروى نماید و قدم بر جاى قدم او گذارد ... وه چه بزرگ است منتى که خدا به وسیله پیغمبرش بر ما نهاده و چنین نعمت بزرگى را به ما عطا فرموده است! رهبر و پیشتازى که باید او را پیروى کنیم و پیشوایى که باید به راه او قدم بگذاریم و آن را ادامه دهیم!))
بنابراین, رفتار, کردار و گفتار پیغمبر اکرم(ص) باید سرمشق همیشگى هر مسلمانى باشد و اصولا خداوند هر بنده اى را به اندازه تإسى و پیروى از پیغمبر(ص) دوست مى دارد, همان گونه که میزان دوست داشتن خدا بستگى کامل به میزان تبعیت از پیغمبر اکرم(ص) دارد:
((قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونى یحببکم الله;(17) بگو: اگر خدا را دوست مى دارید از من پیروى کنید تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد!))
آیا پیغمبر اکرم(ص) حقوق مى گرفت؟
تلاش خستگى ناپذیر و بى دریغ پیغمبر اکرم(ص) در هدایت و رهبرى مردم که همراه با پیش بینى و تدبیر براى سعادتمندى همه بشریت براى همیشه تاریخ بود, بر هیچ کس پوشیده نیست. ایشان در این راه هرگونه مشقت و جان کندنى را به جان خرید تا جایى که قرآن خطاب به او فرمود: ((ما انزلنا علیک القرآن لتشقى;(18) ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به مشقت افکنى. در آیه دیگرى نیز فرمود: ((فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا;(19) گویى تو مى خواهى به خاطر رفتار آنان خود را از غم و اندوه هلاک کنى اگر به این گفتار ایمان نیاوردند!))
و در مسیر انجام این رسالت سنگین آن قدر آزار کشید که خود فرمود: ((ما اوذى احد مثل ما اوذیت فى الله))(20) هیچکس به اندازه من در راه خدا اذیت نشد!
با این همه و علیرغم کمیت و کیفیت نقشى که پیغمبر اکرم(ص) در رهبرى و مدیریت جامعه اسلامى و تبیین وحى الهى ایفإ کرد و علیرغم حق بزرگ و بى نظیرى که برگردن مردم زمان خود و کل جامعه بشرى داشت, قرآن کریم خطاب به او مى فرماید: ((قل: لا اسالکم علیه اجرا,(21) بگو در برابر این (رسالت) پاداش و اجرى از شما نمى طلبم! و در جاى دیگر مى فرماید: ((قل: لا اسالکم علیه اجرا الا الموده فى القربى;(22) بگو من هیچ مزدى از شما بر رسالتم درخواست نمى کنم مگر دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم)!))
البته مصلحت و منفعت و مودت نسبت به نزدیکان و اهل بیت پیغمبر(ص) نیز براى خود مردم است و آنها نیز به نوبه خود مانند پیغمبر(ص) خواستار مزد و اجرى براى خود نبودند و تمام هستى خود را براى دین خدا که متضمن سعادت و مصلحت جامعه بشرى بود فدا کردند, بدون آنکه چشمداشتى مادى از مردم داشته باشند; این معنى را از آیه اى دیگر نیز مى توان دریافت: ((قل ما سالتکم من اجر فهو لکم ان اجرى الا على الله;(23) بگو هر مزد و پاداشى از شما خواسته ام براى خود شماست, اجر من فقط بر خداست!))
البته این ویژگى مخصوص پیغمبر اسلام(ص) نیست, بلکه در قرآن کریم در مورد بسیارى از انبیاى دیگر نیز بیان شده است; مثلا در سوره شعرا ضمن اشاره به عملکرد و تلاش هاى فوق العاده تعدادى از انبیا در پایان مطالب مربوط به هریک از آنها این آیه عینا تکرار شده است: ((و ما اسالکم علیه من اجر ان اجرى الا على رب العالمین;(24) من در برابر این دعوت اجر و پاداشى از شما نمى طلبم, اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است!
در مجموعه این آیات دو نکته مهم حائز اهمیت است: اول آنکه مسإله عدم درخواست و دریافت مزد و پاداش, یک جریان و خط کلى در جریان رهبرى و مدیریت الهى است و دوم آنکه در مکتب انبیإ انجام تمام کارها براى خدا است و کارى که براى خدا انجام مى گیرد اجر و مزدش فقط از سوى خداست و اصولا جز خدا هیچ کس از عهده اجر و پاداش کارى که براى خدا انجام مى شود, برنمىآید.
باتوجه به این معیار کلى که قابل تعمیم به همه کسانى است که در ادامه راه انبیا, براى خدا, دین خدا و بندگان خدا کار مى کنند و از سوى دیگر, با عنایت به اسوه بودن پیغمبر اکرم(ص) و وجوب تبعیت از آن حضرت در تمام شئون زندگى ـ جز آنچه مشخصا استثنإ شده است ـ نتیجه مى گیریم که رهبران, زمامداران و مدیران در نظام اسلامى نیز باید در انجام تکلیف الهى خود در شإن مدیریت, از گرفتن اجر و پاداش استنکاف کنند و کارهایى که به عهده گرفته اند را با قصد قربت انجام دهند و پاداش و اجر آن را نیز به حساب خداوند متعال بگذارند. همان گونه که ائمه اطهار و نواب خاص و عام آنان و امام راحل و امروز مقام معظم رهبرى (مدظله) به همین شیوه عمل کرده و مى کنند.
راقم این سطور که در طول چهل سال گذشته از نزدیک با ده ها نفر از مراجع تقلید آشنا بوده و شاهد شیوه زندگى آنها بوده ام و نیز حدود 25 سال همراه یا در خدمت امام راحل بودم, جز آنچه ذکر شد در آنها ندیدم, و دوره ده سال رهبرى امام را تفسیر عینى ((ما اسإلکم علیه من اجر ان اجرى الا على رب العالمین)) مشاهده کردم که فعلا مجال بازگو کردن ابعاد و جزئیات این ویژگى ها نیست; فقط به این نکته تإکید مى کنم که زندگى شخصى امام با کمترین هزینه و بیشترین صرفه جویى, شبیه مردم عادى بود; ضمن اینکه براى تإمین همین هزینه اندک هم تا زمانى که مجبور نمى شدند از بیت المال استفاده نمى کردند.
تإمین در حد نیاز
طبیعى است که اگر انسانى تمام ظرفیت و توان خود را وقف خدمت به دین و انجام وظایف الهى (که برعهده گرفته است) نماید و در عین حال فاقدامکانات زندگى باشد, از محل بیت المال باید نیازهاى ضرورى او تإمین شود; به همین جهت مراجع تقلید در اجازات امورحسبیه, به نمایندگان خود اجازه مى دهند که بخشى از وجوه دریافتى را براى رفع نیازهاى خود مصرف نمایند. در این شیوه بدون تعیین و ذکر مبلغ, حدود و معیارها مشخص مى شود, مثلا عموما حد و سقف مصارف شخصى را ثلث مبالغ دریافتى تعیین مى کنند. بنابر این حتى اگر نیاز آنها بالاتر از این سقف بود, مجاز به تصرف نیستند و معیار را نیز اعاشه به نحو اقتصاد و میانه روى و مرز دیگر آن را رعایت احتیاط و ملازمه تقوا تعیین مى کنند.
یک طلبه در نامه اى به امام نوشته بود که مبلغى از شهریه دریافتى اش در پایان سال خمسى او اضافه مانده است و باتوجه به اینکه شهریه طلاب از محل خمس مى باشد و طبق فتوا خمس به خمس تعلق نمى گیرد, سوال کرده بود آیا باید خمس مبلغى را که سال روى آن گذشته است بدهد یا خیر؟ این جانب سوال را محضر امام مطرح کردم, در حالى که انتظار نویسنده این بود که خمس ندارد, حضرت امام فرمودند: اصلا مازاد بر نیاز ایشان در ملکیت او وارد نمى شود. بنابر این نه فقط خمس آن مبلغ را بلکه کل آن مبلغ را باید پس بدهد.
حال باید پرسید آیا تفاوتى در حکم مصرف بیت المال و اموال عمومى که در اختیار دولت اسلامى قرار دارد با وجوه شرعیه وجود دارد؟ یعنى در مورد وجوه شرعیه مرز نهایى براى کارگزاران مربوطه رفع نیاز است, اما این مرز در مورد اموال عمومى, کارگزاران و مدیران دولتى عرضه و تقاضاست, یعنى با ایجاد بازار سیاه و انحصارى کردن آن یا ایجاد رقابت کاذب و مسابقه, هر چه توانستیم ـ ولو به تکاثر و تجمل و کاخ نشینى بیانجامد ـ مى توانیم دریافت کنیم؟ اگر فرضا در این دنیا بتوانیم با توجیهات و تسویلات چنین وضعیتى را جا بیندازیم, آیا در روز قیامت و در پیشگاه عدل الهى و میزان حق و در محضر پیغمبر اکرم(ص) و امیرالمومنین(ع) هم توجیه قابل قبولى مى توانیم ارائه دهیم؟
نکته دیگرى که در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد این است که آیا به مدیریت در نظام اسلامى باید به تعبیر امیرالمومنین(ع) به صورت یک ((طعمه)) نگاه کنیم و آن را یک دکان براى کسب هر چه بیشتر درآمد فرض نمائیم؟ آیا مدیر یعنى شخصى که وقت و توان خود را در قبال مبلغى پول سودا مى کند؟ یا آنکه کار مى کند تا خدمتى کرده باشد و در عین حال به رزق حلالى رسیده باشد؟ یا آنکه کار مى کند به عنوان انجام یک وظیفه الهى کارى که گاهى واجب عینى است و گاهى واجب کفایى است, و در هر صورت خود را به عنوان سربازى در خدمت دین و حکومت اسلامى مى داند که براى حفظ نظام اسلامى در سنگر مربوط به خود تلاش مى کند و حفظ نظام را برحسب نظر امام از اوجب واجبات دانسته و براى رضایت حق به واجب ترین واجبات دینى خود اقدام مى کند و به این ترتیب در ازإ انجام تکلیف الهى و اوجب واجبات شرعى چشمداشت مزد و پاداشى از کسى نداشته و با همت بلند و آسمانى و نگاه به مصالح دیرپا و جاودانى خود پاداش خود را از خدایى طلب مى کند که رزاق على الاطلاق است و رزقش بى حساب(25) و به دشمنانش رزق مى دهد تا چه رسد به دوستانش و پاداش و اجرش همیشگى, پایدار(26) و عظیم است(27) و ((بغیر حساب))(28) و ((جنه عرضهاالسموات و الارض))(29)
با این حال اگر تصدى مسئولیت ها را در نظام اسلامى به عنوان انجام یک وظیفه الهى و ادإ واجبى بدانیم که احیانا واجب عینى و عموما واجب کفایى است و گرفتن مزد در برابر انجام تکلیف شرعى را مورد تإمل و امکان قصد قربت توام با گرفتن مزد را بخصوص در صورت عدم نیاز یا فوق نیاز مورد سوال قرار دهیم و پاسخ شرع مبین را با استفتإ از فقها و مراجع عظام دریافت کنیم تکلیف شرعى روشن تر مى شود و انشإالله قانونگذاران و مراجع ذیربط بار دیگر به این موضوع و حکم توجه عمیق ترى خواهند کرد اما فعلا در اینجا به این روایت توجه مى کنیم:
امام صادق(ع) مى فرماید: هنگامى که امیرالمومنین(ع) به ولایت رسید بالاى منبر رفت و بعد از سپاس و ستایش خداوند فرمود:
((انى و الله لا ارزوکم من فیئکم درهما ماقام لى عذق بیثرب فلیصدقکم انفسکم.... ;(30) به خدا سوگند تا درختى در مدینه داشته باشم درهمى از سهم غنائم شما برداشت نخواهم کرد باید این را تصدیق کنید...))
در مورد کسانى هم که روى مال یتیم کار مى کنند قرآن مى فرماید:
((من کان غنیا فلیستعفف و من کان فقیرا فلیإکل بالمعروف;(31) کسى که بى نیاز است چشم پوشى کند و آنکه فقیر است در حد متعارف بخورد.))
آیا این حکم مخصوص به کارگزار اموال یتیم است و آن روش فقط مربوط به حضرت امیر(ع) است؟ ادامه سخن را مفتوح مى گذاریم تا با کمک بزرگان و فقها به پاسخ روشن دست یابیم.ادامه دارد.
پى نوشت ها:ـ
1- اعراف / 179
2- نهج البلاغه, خطبه 156
3- نهج البلاغه, خطبه 224
4- بحارالانوار ج 104 / 274
5- بحارالانوار ج 75 / 345
6- مائده / 42
7- بحار, ج 104 / 273
8- سنن ابوداود, ص 135.
9- امالى شیخ صدوق / 3
10- کهف / 110
11- فرقان / 20
12- بقره / 151
13- بقره / 129
14- آل عمران / 164
15- احزاب / 21
16- نهج البلاغه خطبه 160
17- آل عمران / 31
18- طــه / 2
19- کهف / 6
20- کنزالعمال حدیث 5818
21- انعام / 90 -22 شورى / 23
23- سبا / 47
24- شعرا / 109 و 127 و 145 و 164 و 180
25- و الله یرزق من یشإ بغیر حساب (بقره / 212 و نور / 38)
26- ما عندکم ینفد و ما عندالله باق (نحل / 96)
27- ان الله عنده اجر عظیم (انفال / 28 و توبه / 22 و...)
28- انما یوفى الصابرون اجر هم بغیر حساب (زمر / 10)
29- آل عمران / 133, کافى, ج8, ص182.
30- کافى ج 8 / 182
31- نسإ / 6