آغاز
همانگونه که مى دانید علت غائى آفرینش انسان براى به فعلیت رساندن استعدادهاى بالقوه و رساندن او به کمال مطلق است. از اینرو خداوند منان بر بشر منت نهاد و او را از نیستى به وجودش آورد; و این جهان پهناور را که خود مناسبترین بسترى است براى شکفتن این استعدادها و بهترین آزمایشگاهى است براى عرضه این شکوفه ها در اختیار انسان قرار داد. خوشبختانه برخى در این دنیا از فرصتها بهترین استفاده را کرده و با تفکر و بینش قوى که داشتند با جدیت گام برداشته و به مطلوب خود رسیدند و برخى هم در دام زخارف دنیا گرفتار شده و از قافله کمال عقب ماندند. و نهضت امام حسین(ع) که خود یکى از همین آزمایشهاى الهى بود برخى بى تفاوت از کنار آن گذشتند و برخى دیگر همانند خاندان عقیل خود را در دریاى مواج و پرطلالم و طوفانى انداختند تا خود را به کشتى نجات و راه روشن حسین بن على(ع) برسانند.
آن جوانان پرشور و نشاطى که خاتمه تمام کمالات اخلاقى و علمى خود را با خط سرخ شهادت رقم زدند. و آنانکه هنوز بدنیا نیامده بودند پیامبر از شهادت برخى این عزیزان خبر داده و برایش اشک ریخته است و آنها که امام حسین(ع) بر قاتلانشان لعنت فرستاده و امام سجاد سخت به آنها عشق مى ورزیده است. اینک به پاس آن رشادتها و جانبازیهاى این جوانان عاشق و دلداده, این نوشتار کوتاه را که در حقیقت نگاهى کوتاه بر حماسه خاندان عقیل در نهضت و قیام امام حسین(ع) مى باشد, به ادامه دهندگان راهشان تقدیم مى کنیم.
جایگاه عقیل بن ابى طالب:
جناب ابوطالب ـ علیه الرحمه ـ چهار فرزند داشت به نامهاى طالب, عقیل, جعفر و على(ع) به ترتیب هر یک ده سال از دیگرى بزرگتر بودند و به جز طالب که سرنوشت او بدرستى روشن نیست هر کدام نقش بسیار مهمى را در عالم اسلام ایفا کرده اند. و عقیل بن ابى طالب که دومین فرزند این خانواده مى باشد, اگرچه بینایى خود را از دست داده بود, اما او از هوش و استعداد بسیار خوبى برخوردار بوده از جمله به خوبى از اصل و ریشه طوایف و قبایل عرب آگاه بود از اینرو به نسابه عرب معروف گشته بود.(1)
عقیل با اسلام آوردن و هجرت خود به مدینه هم پیامبر را خوشحال کرد و هم سایر بنى هاشم را. و در جنگ موته همراه برادرش جعفر بن ابى طالب حضور داشت.(2)
عقیل در بین مسلمانان جایگاه خوبى داشت بویژه در نزد پیامبر اسلام که سخت مورد محبت و علاقه آن حضرت بود و این محبت و دوستى را بارها اظهار کرده و به وى مى فرمود: من تو را به دو جهت دوست مى دارم یکى اینکه خودت دوست داشتنى هستى و دیگر اینکه چون ابوطالب تو را بسیار دوست مى داشت.(3)
خاندان عقیل
عقیل بن ابى طالب از چند همسر و کنیزى که داشت از نعمت فرزندان خوبى برخوردار بود ودر تاریخ نامى از آنها به جز کسانى که در نهضت امام حسین(ع) شرکت جسته اند به چشم نمى خورد. مسلم بن عقیل, عبدالله اکبر, على, محمد, ابى سعید, عبدالرحمن و جعفر جزو فرزندان عقیل مى باشند.(4)
در فرزندان عقیل علاوه بر ایمان, تعهد, اخلاص, شجاعت, جود و سخاوت, قابلیتهاى فراوانى دیده مى شد. چرا که برخى از فرزندان وى جزو فقها و سخنوران بوده اند.(5)
علت عدم حضور در جنگهاى على(ع)
با اینکه عقیل حدود بیست سال از على(ع) بزرگتر بود طبعا فرزندان بزرگترى هم داشته اما نام هیچکدام از آنها را در جنگهاى سه گانه امیرمومنان نمى یابیم و دلیل روشنى هم بر عدم حضور آنان نیافتیم. اما عدم حضور خود عقیل این است که ظاهرا در آن روزها بینایى خود را از دست داده بود و درباره سایر فرزندانش باید گفت یا اصلا شرکت نکرده اند و یا حضور داشته اند اما نامشان در شمار شرکت کنندگان نیامده است.
شاید از نامه اى که عقیل به برادرش على(ع) نوشته بتوان استفاده کرد که او و فرزندانش مى خواست در جنگهاى على حضور داشته باشد اما این مولا على بود که به وى اجازه شرکت را نداده بود. چنانچه مرحوم محدث قمى مى نویسد: ولم یشهد مع إخیه إمیرالمومنین من حروبه ایام خلافته و عرض نفسه و ولده علیه فإعفاه و لم یکلفه حضور الحرب.(6)
عقیل در هیچ یک از جنگها با برادرش امیرمومنان(ع) در روزهاى خلافتش شرکت نکرد و در همان روزها خود و فرزندانش را بر آن حضرت براى شرکت در جنگ عرضه کرد اما امام على(ع) او را معاف دانست. و یا در آن روزهایى که سستى مردم و خیانت آنها را به على مى شنود طى نامه اى براى حضرت مى نویسد و بار دیگر آمادگى خود و فرزندانش را جهت دفاع از امیرمومنان اعلام نموده و از حضرت خواستار شده بود که نظر خودش را در این خصوص بنویسد و در آن نامه نوشته بود: على جان اگر دفاع تا سر حد جان مى خواهى بگو که بهمراه برادر و برادرزاده هایت در کنار تو خواهیم بود, چرا که مرگ و زندگى را در کنار تو بهتر مى پسندیم زیرا هیچگاه زندگى را پس از مرگت نمى خواهیم. سوگند به خداى جل و علا که زندگى پس از تو براى ما گوارا نخواهد بود. حضرت در پاسخ به عقیل چنین نوشت:
اما آنچه را که درباره فرستادن برادر زادگان نوشته بودى بدان که نیازى به آنها ندارم پس در همان جا بمان زیرا به خدا سوگند دوست ندارم اگر کشته شوم همراه من کشته شوید(7) و از این نامه برمىآید که فرزندان عقیل در سن و سالى بوده اند که هر یک مى توانسته در جبهه و جنگ شرکت کند اما على(ع) اجازه حضور نداده و احتمال دیگرى هم هست که بیشتر فرزندان عقیل خردسال و کوچک بوده اند چنانچه حضرت درباره آنها چنین فرموده: و رإیت صبیانه شعث الشعور غبر الالوان من فقرهم...(8) که حضرت در نهج البلاغه از فرزندان عقیل به صبى تعبیر مى کند و صبى همان فرزندان کوچک را مى گویند. و دلیلش این است که مسلم بن عقیل در زمان حکومت على(ع) هشت ساله بوده و با این بیان عدم حضور آنان یک امر طبیعى بوده است.
خاندان عقیل در حماسه حسینى
از زمانیکه سالار شهیدان حضرت حسین بن على(ع) به عنوان اعتراض به خلافت یزید, مدینه را به قصد مکه ترک گفت بنى هاشم و بخصوص خاندان عقیل از مواضع به حق امام حسین دفاع کرده و به صف مخالفین نظام بنى امیه بویژه یزیدبن معاویه قرار گرفتند.
فرزندان عقیل نیز مدینه را ترک گفته و به همراه امام حسین علیه السلام در مکه اقامت کردند وآن روزى که حضرت سفر خود را به کوفه آغاز کرد خاندان عقیل از جمله پیشتازانى بودند که امام را با کمال میل و رغبت همراهى کردند. و شاید بتوان گفت این هم یک دلیلى است بر اینکه فرزندان حضرت عقیل در زمان حکومت امام على(ع) و جنگهاى حضرتش خردسال بوده اند; چرا که در زمان امام حسین(ع) و آغاز نهضت عاشورا به سن بلوغ و رشد رسیده اند که در رکاب حضرت نیز حضور مى یابند.
خاندان عقیل در دو آزمایش بزرگ
کاروان حسینى همچنان به راه خود ادامه مى داد تا شبانه به منزل ثعلبیه رسیده و در آنجا فرود آمد. چیزى از مدت استراحت امام و یاران نگذشته بود که دو نفر به نامهاى عبدالله بن سلیمان و منذر بن المشمعل اسدى با بدست آوردن اخبار ناگوارى از کوفه به خدمت امام (ع) رسیدند. پس از سلام, عرض کردند خبرى به حضورتان آورده ایم. اگر صلاح مى دانید در جمع یاران بگوئیم و اگر صلاح نمى دانید در پنهانى گزارش کنیم. حضرت با نگاهى به ما و سایر یاران خود, فرمود: من چیزى از اینان پنهان ندارم , خبرتا نرا نزد همه بگوئید.
گفتیم آیا بخاطر دارى دیشب که مىآمدى بر سر راهت به سواره اى که از کوفه مىآمد برخورد کردى و چند لحظه درنگ کردى و سپس به راه خود ادامه دادى؟ حضرت فرمود: آرى و مى خواستم از او سوالاتى بنمایم. گفتیم آرى به خدا سوگند ما اخبار کوفه را از او جویا شدیم و او فردى از طایفه ما بود. او چنین گفت که من از کوفه بیرون نیامدم تا مسلم و هانى کشته شدند و به چشم خود دیدم که طناب به پاى آن دو بسته و در کوچه و بازار کوفه مى کشاندند.
حضرت با شنیدن این خبر چند مرتبه انا لله و انا الیه راجعون را بر زبان جارى ساخته و پیوسته مى فرمود خدا رحمت کند مسلم و هانى را.(9) و به نقل سید در لهوف: امام حسین(ع) گریه اش گرفت و فرمود: خداى رحمت کند مسلم را که به سوى روح و ریحان خدا و بهشت و رضوانش شتافت و آنچه که بر او بود انجام داد...(10)
همو اضافه مى کند که با رسیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل غوغایى به پا شد و آن منزل یکپارچه صداى ضجه, گریه و ناله شده و براى مصیبت مسلم اشکها سرازیر شد. (11)
سپس آن دو نفر امام را به خدا سوگند دادند که از همین جا برگردد زیرا در کوفه یاورى نخواهى داشت و بیم آن را داریم که این ماجرا درباره تو تکرار گردد.(12)
در اینجا تنها گروهى که نظرشان براى سایر یاران امام حسین(ع) بسیار مهم بود خاندان عقیل بود که خبر شهادت مسلم را دریافت کرده بود. از اینرو با یک شور و حماسه فراوانى راه سخن را بر آن دو نفر اسدى بسته و چنین گفتند: سوگند به خدا هرگز برنمى گردیم تا انتقام خود را بگیریم و یا آنکه مرگ را همانند برادرمان مسلم بچشیم(13) و با این جملات شورانگیز و این ایستادگى و شهامت به کسانى که فکر مى کردند آنان همانند دیگران که بر سر دو راهى قرار گرفته و یا قصد بازگشت را دارند پاسخ بسیار محکمى بود, اینجا بود که امام(ع) با نگاهى که به آن دو اسدى مى کرد با یک جمله موضع قاطع و صریح خود را بیان داشت و آن جمله این بود که حضرت فرمود: لا خیر فى العیش بعد هولإ(14), از پس شهادت اینان هیچ خیرى در زندگى نمى باشد. این به گفت و دستورهاى بعدى را صادر فرمود.
یک آزمایش دیگر از بنى عقیل:
در شب عاشورا هنگامى که امام حسین(ع) در تاریکى شب خطبه خواند و به تمام یاران اجازه رفتن داد, برادران و فرزندان برادرش و همچنین فرزندان عبدالله جعفر در ادامه سخنان حضرت قمر بنى هاشم پاسخ دادند: هرگز چنین کارى نخواهیم کرد! براى آنکه پس از تو زنده باشیم؟! خداوند چنین روزى را به ما نشان ندهد. اینجا بود که امام حسین(ع) نگاهى به فرزندان عقیل کرده و فرمود: عزیزانم شهادت مسلم شما را بس است, به شما اجازه مى دهم که بروید فرزندان عقیل که خود را در یک آزمایشى دیگر مى دیدند, در پاسخ امام(ع) یکصدا گفتند: سبحان الله فما یقول الناس, مردم درباره ما چه مى گویند؟! آیا نخواهند گفت که ما سید و بزرگ خودمان را در سخت ترین شرایط رها کرده در حالیکه نه با آنان تیرى زده و نه نیزه اى به دشمن وارد ساخته و نه در حمایت از آنها شمشیرى زده باشیم. نه به خدا سوگند هرگز نمى رویم بلکه جان و مال و اهل و کسان خودمان را فداى تو مى کنیم. همراه تو خواهیم جنگید تا به جایگاهت وارد شویم. حسین جان خداوند آن زندگى پس از تو را براى ما زشت گرداند. (15)
و این بار نیز با پاسخهاى قاطع و صریح خود از این امتحان و آزمایش با سربلندى و افتخار بیرون آمدند.
فرزندان عقیل
همانگونه که گفتیم تعدادى از فرزندان عقیل بن ابى طالب با انتخاب خط سرخ شهادت آماده از امام خویش جانانه دفاع کردند و مظلومانه به شهادت رسیدند از جمله:
1ـ مسلم بن عقیل:
مسلم که سلسله جنبان این خاندان بود, با مقامى بس والا در نزد امام حسین(ع) که افتخار دامادى امیرالمومنین را نیز داشت و از رقیه دختر على اولادى بهمرسانیده بود, شخصیتى بزرگ و مورد اعتماد ابى عبدالله(ع) و به عنوان نماینده ویژه و سفیر آن حضرت انتخاب شده و به کوفه فرستاده شد تا با سنجیدن شرایط و اوضاع کوفه و بیعت گرفتن از مردم آن سامان اخبار را به آن حضرت گزارش کند. اقدامات مسلم پس از ورود به کوفه در تاریخ ثبت شده و براى همیشه قابل تقدیر و ستایش است.
او همچنان به وظیفه خود در پیشبرد این قیام مردمى با کمال دقت و مراقبت عمل مى کرد به گونه اى که کوفه را پذیراى ورود امام حسین(ع) نمود, اما یکباره با آمدن عبیدالله بن زیاد اوضاع به هم خورده و سخت پیچیده گشت و در نهایت مسلم بن عقیل پس از ابراز آن حماسه جاوید و نشان دادن آن همه شجاعت و پایمردى سرانجام با اعطاى امان دروغین به او, در دام جلادان عبیدالله بن زیاد افتاده و پس از یک برخورد شدید با عبیدالله به طرز فجیعى در کوفه به شهادت رسید و پیکر پاک و مطهرش را از بالاى قصر الاماره به پائین پرتاب کردند.(16)
2ـ جعفر بن عقیل:(17)
از جمله افتخار آفرینان خاندان عقیل بود که به میدان نبرد شتافت. وى در ابتدا رجز خواند و چنین گفت:
من جوان ابطحى طالبى و از خاندان بنى هاشم و غالب هستم, ما به تحقیق از بزرگان و سادات هستیم و حسین در میان ما پاکیزه ترین پاکان است.
آنگاه مردانه جنگید تا بوسیله عروه بن عبدالله خثعمى بشرف شهادت نائل آمد. (18)
و بنابر نقل ابن شهر آشوب در این نبرد بى امان پانزده نفر را کشته تا اینکه به دست بشر بن حوط به شهادت رسید.(19) و برخى دیگر شهادت جعفر بن عقیل را در وقت حمله دستجمعى آل ابى طالب مى دانند که در آن حمله جمعى از خاندان ابوطالب از جمله جعفر بن عقیل شرکت داشته است.(20)
3ـ عبدالرحمن بن عقیل:
سومین فرزند عقیل, عبدالرحمن(21) بود که پس از حمله خاندان ابوطالب به میدان رزم رفته و با خواندن این رجز به جنگ با دشمن پرداخت:
پدرم عقیل است و جایگاهم را از بنى هاشم بشناسید, و هاشم برادران منند, آنانکه پیران راستگویى و سادات قرآن بوده اند و این حسین است که از نظر مقام و مرتبت داراى مقامى رفیع و بلند مرتبه است. سپس به جنگ کوفیان رفته و هفده نفر از آنان را به هلاکت انداخت. کوفیان اطرافش را گرفته و او را از پاى درآوردند, سرانجام عثمان بن خالد بن إشم جهنى(22) و بشر بن حوط همدانى را به شهادت رساندند.(23)
4ـ محمد بن عقیل:
محمد بن عقیل بن ابى طالب یکى از فقهاى زمان خود بوده و درروز عاشورا همراه برادران خود به میدان نبرد رفته و در مقابل حضرت سیدالشهدإ(ع) به شهادت رسید. (24)
5ـ على بن عقیل:
على نیز همانند برادران خود با کسب اجازه از حضرت امام حسین(ع) با دشمن وارد نبرد شده و جنگ سختى کرد,(25) سرانجام به دست کوفیان به شهادت رسید.
6ـ عبدالله الاکبر بن عقیل:
و عبدالله اکبر نیز پس از جنگ سختى که با دشمن کرد, دو نفر به نام عثمان بن خالد جهنى و مرد دیگرى از همدان بر او حمله کرده و به شهادت رساندند.(26)
7ـ عون بن عقیل:
و در مناقب ابن شهر آشوب براى عقیل فرزند دیگرى یادآورى مى کند به نام عون که در کربلا شهید گشته است.(27)
نوادگان عقیل:
ابن شهر آشوب(28) و دیگران تعداد شهداى نوادگان عقیل را چهار نفر مى دانند که برخى پدرشان همانند مسلم پیشاپیش در کوفه شهید شده بود و برخى پدرشان همانند جعفر همراهشان بوده و برخى دیگر پدرشان همانند ابى سعید در کربلا حضور نداشته و به ترتیب خاطره جاوید این چهار نواده عزیز را از نظر مى گذرانیم:
1ـ عبدالله بن مسلم
با به شهادت رسیدن على اکبر, اولین نفرى که از خاندان عقیل پا به میدان نبرد گذارد عبدالله بن مسلم بن عقیل بود که از جهتى نواده امیرمومنان(ع) نیز بوده است.(29)
وى در حین حمله به دشمن رجز مى خواند و خود را چنین معرفى مى کرد:
امروز پدرم مسلم را ملاقات خواهم کرد و با آن گروهى که بر دین پیامبر از دنیا رفته, آنها همانند گروهى که مشهور به دروغ هستند نباشند بلکه از خوبان و داراى نسب کریمند.
عبدالله مردانه جنگید و در سه نوبت حمله اى که به دشمن کرد نود و هشت نفر را به هلاکت رساند. شیخ مفید روایت کرده که عمرو بن صبیح تیرى به سوى عبدالله انداخت, عبدالله دست جلوى پیشانى گرفت که تیر آمد و کف دستش را بر پیشانیش دوخت عبدالله نتوانست دست خود را حرکت دهد, اینجا بود که جنایت پیشه دیگرى نیزه اى در قلبش فرود آورده او را شهید کرد.(30)
و در بین مورخان اختلاف است که قاتل عبدالله بن مسلم بن عقیل چه کسى مى باشد از حمید بن مسلم نقل شده که قاتل عبدالله, عمرو بن صبیح بوده که یک تیر را بر پیشانى وى زده و با تیر دوم قلبش را نشانه رفته و شکافته است.(31) ابن شهر آشوب گوید عمرو بن صبیح و اسد بن مالک, عبدالله را کشته ا(32)ند. علامه مقرم, کشته شدن عبدالله را به یزید بن الرقاد و یک نفر دیگر نسبت داده است(33) و خلاصه قاتل عبدالله هر جنایتکارى مى خواهد باشد, این مهم نیست بلکه مهم آنست که شجاعت و پایمردى عبدالله بن مسلم را از مجموع این گفتارها به دست آوریم و این مسئله بوضوح روشن است زیرا رزمنده اى که از لشکر امام حسین وارد میدان گردد و تعداد نود و هشت نفر از سپاه دشمن را به هلاکت برساند, مسئله اى غیر قابل تحمل براى عمر بن سعد بود, از اینرو به جاى جنگ تن به تن از دور مغز و قلب عبدالله را نشانه گرفته و وجود نازنینش را از پاى در مىآورند.
آخرین گفتار عبدالله بن مسلم:
و سرانجام عبدالله با شکافته شدن قلب نازنینش در حالیکه دستش به پیشانیش دوخته شده بود, این جملات را در آخرین لحظات بر زبان جارى ساخت. خدایا این گروه ما را کم به حساب آوردند و ما را خوار کردند, خدایا آنان را بکش همانگونه که ما را کشتند.(34)
2ـ محمد بن مسلم بن عقیل:
پس از شهادت عبدالله بن مسلم بن عقیل بنى هاشم و فرزندان ابى طالب بصورت هماهنگ بر سپاه کوفه حمله کردند و در این حمله بود که محمد بن مسلم به روى زمین افتاد و او را ابومرهم ازدى و لقیط بن ایاس جهنى به شهادت رساندند.(35)
3ـ محمدبن ابى سعید بن عقیل:
چون امام حسین(ع) شهید شد نوجوانى از خیمه بیرون آمد در حالیکه نگران بود و به طرف چپ و راست خود با دل نگرانى نگاه مى کرد, سوارى بر او حمله کرد و ضربتى بر او وارد ساخت, از نام و نشانش پرسیدم, گفتند که او محمد بن ابى سعید بن عقیل است, از نام و نشان آن سوار پرسیدم, گفتند: لقیط بن ایاس جهنى است. هانى بن ثبیت حضرمى مى گوید: من در کربلا به هنگام کشته شدن امام حسین(ع) حضور داشتم و ما ده سوار بودیم و من دهمین نفر آنها بودم که اسبان را در میدان به جولان درآوردیم, ناگهان نوجوانى از اهل بیت حسین از خیمه بیرون آمد, در حالى که چوبى در دست و پیراهنى در بر داشت و به راست و چپ خود مى نگریست, در این هنگام سوارى به او نزدیک شد و بدن او را با شمشیر پاره کرد. هشام کلبى ناقل این خبر مى گوید: هانى بن ثبیت خود قاتل آن نوجوان بود ولى از ترس نام خود را ذکر نکرده است. (36)
4ـ جعفر بن محمد بن عقیل:
ابن شهر آشوب به نواده چهارمى از عقیل به نام جعفر اشاره مى کند که پدرش نیز در کربلا حضور داشته و جزو شهداى کربلا مى باشد. همانگونه که فرزند دیگرى نیز به عنوان عون براى عقیل ذکر مى کند که در سایر مقاتل یافت نمى شود, و از ذکر نام فراتر نرفته تا از خصوصیات آنها اطلاعات بیشترى داشته باشیم.(37)
5 ـ 6 ـ دو نواده دیگر از خاندان عقیل:
یکسال پس از حادثه عاشورا دو کودک دیگر از فرزندان مسلم بن عقیل به نام محمد و ابراهیم به شهادت رسیدند که در بین مورخین اختلاف هست که این دو کودک چه وقت و در کجا اسیر شدند. مرحوم صدوق در امالى(38) آورده است چون امام حسین شهید گردید دو پسر کوچک از لشکرگاهش اسیر شدند و آنها را به نزد عبیدالله آورده, او زندانبان را احضار کرده و به او گفت این دو کودک را به زندان ببر و خوراک خوب و آب سرد به آنها نده و بر آن دو سخت گیرى کن, این دو کودک در زندان روزها روزه مى گرفتند و شب دو قرص نان جو و یک کوزه آب براى آنها مىآوردند تا یک سال بدین منوال گذشت...(39)
و برخى دیگر معتقدند که این دو کودک همراه پدرشان مسلم بن عقیل به کوفه آمدند و پس از شهادت مسلم بن عقیل, عبیدالله بن زیاد این دو فرزند را به دست شریح قاضى سپرد که از آنها نگهدارى کند...(40)
اما آوردن این دو بهمراه پدرشان اگرچه بعید نیست زیرا مسلم بن عقیل پس از ترک مکه بار دیگر به مدینه رفته و ممکن است این دو کودک را بهمراه خود به کوفه برده باشد اما این نظر بدلایلى چندان صحیح به نظر نمى رسد, زیرا این سوال مطرح است که چرا در وصیت نامه مسلم نامى از این دو فرزند نیامده که این دو فرزند را به کاروان امام حسین(ع) که در بین راه هستند بسپارید. ثانیا مگر مورخین ننوشته اند که مسلم بن عقیل در شب حادثه در کوفه حیران و تنها مانده بود که به طرف خانه زنى به نام طوعه رفت.
و اگر این دو کودک همراه پدرشان در خانه طوعه بودند چرا گزارشگر خبر مسلم خبرى از آنها نداد افزون بر این در هیچ کتابى یافت نشده که این دو کودک در خانه هانى دستگیر شده باشند. و اما نسبت به نظر مرحوم صدوق : ممکن است نظر ایشان این باشد که این دو کودک, به هنگام هجوم به چادرها پا به فرار گذارده و در نقطه دور دستى در دام لشکر عمر بن سعد افتاده و به کوفه برده شده اند اما جاى این سوال هست که چرا از بین اسرا فقط این دو کودک به زندان برده شده و چرا حضرت زینب عکس العملى از خود نشان نداده و چرا در این مدتى که اهل بیت در کوفه و شام بوده اند نامى از این دو کودک زندانى نبرده اند.
بهر حال اسارتشان بهر شکل و در هر جا بوده باشد, این ماجراى غم انگیز را مرحوم شیخ صدوق در امالى در مجلس نوزدهم آورده که سرانجام این دو کودک با معرفى کردن خود به زندانبان و فرار کردن از زندان بار دیگر در دام یکى از جلادان عبیدالله بن زیاد افتاده و در کنار نهر فرات بطرز فجیعى مظلومانه به شهادت مى رسند.
7ـ ابى عبیدالله بن مسلم بن عقیل:
و بر زبان امام زمان (ع) نواده هفتمى به نام عبیدالله بن مسلم آمده که حضرت بر او سلام مى فرستد و بر قاتلش عمرو بن صبیح نفرین مى کند.(41)
شهداى خاندان عقیل از منظر معصومین:
علاوه بر گریه پیامبر(ص) بر برخى از شهداى خاندان عقیل, سخنان دیگرى از سایر معصومین علیهم السلام نسبت به این عزیزان افتخارآمیز رسیده است که به عنوان حسن ختام این بحث به ذکر آنها بسنده مى کنیم:
سخنان امام حسین در روز عاشورا:
و در روز عاشورا به هنگامیکه حمله دستجمعى و هماهنگ خاندان ابوطالب شروع شدو در همان حمله عده اى از جوانان خاندان عقیل به شهادت رسیدند, حضرت ابى عبدالله(ع) سخنان زیر را در صبر و پایدارى و ایستادگى آنها در برابر دشمن فرموده: اى عموزادگان من صبر و مقاومت کنید, و اى اهل بیت من شکیبا باشید که بعد از امروز دیگر هرگز روى سختى و مصیبت را نخواهید دید.(42) همچنین مى فرمود: خدایا قاتلان عقیل را نابود کن. اى آل عقیل صبر و مقاومت کنید که وعده گاه بهشت است.(43)
شهداى عقیل در نگاه امام سجاد(ع):
و امام سجاد علیه السلام هرگاه بیاد خاندان عقیل مى افتاد دلش براى آنها مى شکست. چنانچه آورده اند که آن حضرت خاندان عقیل را بسیار دوست مى داشته و حتى آن ها را بر خاندان جعفر مقدم مى داشته, برخى که اشکال مى گرفتند حضرت در پاسخ مى فرمود من هر وقت که به یاد حماسه بزرگ آنان و دفاعشان از ابى عبدالله(ع) مى افتم دلم براى آنها مى شکند.(44)
خاندان عقیل در نگاه مهدى(ع):
و در زیارت ناحیه مقدسه, حضرت بقیه الله(ع) به پنج نفر از شهداى خاندان عقیل به نام, اشاره فرموده و سلام مى دهد و بر قاتلانشان نفرین مى فرستد که دو تاى آنها از فرزندان و سه تاى دیگر از نوادگان عقیل بن إبى طالب مى باشند, آنجا که مى فرماید:
السلام على جعفر بن عقیل و لعن الله قاتله و رامیه بشر بن حوط الهمدانى... السلام على عبدالرحمن بن عقیل, لعن الله قاتله و رامیه عثمان بن خالد... السلام على القتیل بن القتیل عبدالله بن مسلم بن عقیل و لعن الله قاتله عامر بن صعصعه.. . السلام على عبیدالله بن مسلم بن عقیل و لعن الله قاتله و رامیه عمرو بن صبیح الصیداوى... السلام على محمد بن ابى سعید بن عقیل و لعن الله قاتله لقیط بن ناشر الجهنى.(45)
این بود خلاصه اى از حماسه جوانان خاندان عقیل که با اقدامات اعجاب انگیز خود بزرگترین درس را به جوانان عاشق کمال و ترقى تقدیم آنها کردند, چرا که ثابت کردند که در جریانات انحرافى چگونه راه صحیح خود را پیدا کرده و هرگز فریب الفاظ پوچ و زیباییهاى کاذب را نخوردند. به امید پیروى از راه جاویدشان.
پى نوشت ها:ـ
1 . سفینه البحار, ج2, ص215.
2 . همان.
3 . سیر اعلام النبلإ, ج3, ص100.
4 . در مناقب ابن شهر آشوب, ج4,ص112, فرزند دیگرى به نام عون ذکر کرده است.
5 . مقاتل الطالبیین, ص94.
6 . سفینه البحار, ج;2 ص215.
7 . همان.
8 . نهج البلاغه صبحى الصالح, خطبه224.
9 . بحارالانوار, ج44, ص372.
10 . مقتل الحسین, ابن طاووس, ص31.
11 . همان, ص20, مقتل الحسین مقرم, ص178.
12 . تاریخ طبرى , ج3, ص303.
13 . مقتل الحسین ابومخنف, ص78.
14 . تاریخ طبرى, ج3, ص303.
15 . اعلام الورى, ص235, مقتل الحسین مقرم, ص213.
16 . همان, ص163.
17 . مادرش ام الثغر دختر عامر عامرى از طایفه بنى کلاب مى باشد. مقاتل الطالبیین, ص93.
18 . حیاه الامام الحسین, ج3, ص251.
19 . مناقب آل ابى طالب, ج4, ص105.
20 . مقتل الحسین مقرم, ص262.
21 . وى افتخار دامادى امیرمومنان على(ع) را داشت.
22 . مناقب آل ابى طالب, ج4, ص106.
23 . ابصار العین, ص92.
24 . حیاه الامام الحسین, ج3, ص252.
25 . همان, ص253.
26 . منتهى الامال, ج1, ص378.
27 . مناقب آل ابى طالب, ج4, ص112.
28 . مناقب آل ابى طالب, ج4, ص112.
29 . مادر عبدالله رقیه دختر امیرمومنان بوده است. فتوح اعثم کوفى, ج5, ص203.
30 . ارشاد, ص223.
31 . ابصار العین, ص90.
32 . مناقب آل ابى طالب, ج4, ص105.
33 . مقتل الحسین, ص262.
34 . حیاه الامام الحسین قرشى, ج3, ص251.
35 . قصه کربلا, ص336.
36 . همان, ص337.
37 . مناقب آل ابى طالب, ج4, ص112.
38 . امالى صدوق, ص74.
39 . قصه کربلا, ص394.
40 . زندگانى امام حسین, ص318.
41 . بحارالانوار, ج45, ص68.
42 . بحارالانوار, ج45, ص36.
43 . الامام الحسین قریشى, ج3, ص249.
44 . همان.
45 . بحارالانوار, ج45, ص68.