میهمان مسجد
شهر فریمان در فاصله 75 کیلومترى جنوب مشهد مقدس بر سر راه ترتب جام, تایباد و مرز افغانستان قرار گرفته است که تا سال 1313 هـ.ش آبادى کوچکى بود که محل اسکان طوایف بربرى و تیمورى به شمار مى رفت. توسعه و گسترش این دیار با شیوه جدید نقشه کشى, شهرسازى و فنون مهندسى از سال 1318 هـ.ش آغاز گردید و از آن زمان رو به توسعه نهاد. فریمان توسط ارتفاعاتى که دنباله کوههاى خراسان است احاطه شده و بلندترین آنها در شرق, کوه دال و در مغرب کوه یخ آبى و در جنوب کوههاى وقارى مى باشد.
رودخانه فریمان پس از طى 20 کیلومتر به بند فریمان واقع در یازده کیلومترى آن مى ریزد که در ارتفاع 1360 مترى از سطح دریاى آزاد قرار دارد, از منابع آب ذخیره شده در پشت این بند براى مشروب کردن اراضى و کشت محصولاتى چون چغندر قند, غلات, سیب زمینى و غیره استفاده مى شود. از زمان احداث کارخانه قند در این شهر, بر رونق اقتصادى فریمان افزوده شده است.(1)
فریمان از گذشته هاى دور رجال و مشاهیرى را در دامن خویش پروریده یا آن که میزبان بسیار خوبى براى علماى مهاجر به این سامان بوده است.
آخوند ملا محمد على که مرد پرهیزکار, باسواد و شجاعى بود در یکى از روزهاى ماه ذیحجه سال 1295 هجرى (به نقلى 1300 هجرى) از مشهد مقدس به صوب جنوب این مکان باقداست مهاجرت نمود و در فریمان توقف نمود و در مسجد قدیمى این شهر که به مسجد زارعین موسوم است اقامت کرد.
ناگفته نماند که فریمان از قدیم تیول دولت بود و به خاطر یورش اقوام و قبایلى که در مجاورت خراسان به سر مى بردند از قبیل ترکمن ها و ازبک نیروهاى دولتى و سوارکاران در این دیار خود را براى خنثى نمودن تهاجم قبایل مزبور مهیا مى کردند. خان فریمان وقتى مطلع مى شود که عالمى خداترس اما مقاوم و شجاع در برابر ستمکاران و زورگویان به این ناحیه آمده و قصد سکونت در فریمان را دارد به وى پیغام مى دهد که اگر براى روضه خوانى آمده اید ما به اندازه کافى خودمان روحانى و آخوند داریم, شما از تبلیغ باز نمانید و به جاى دیگرى که نیاز دارند بروید. گویا آن خان با همه قدرتى که داشت از ابهت و شهامت این روحانى ترسیده بود و مى خواست او این دیار را هرچه زودتر ترک کند تا خیال او براى پى گیرى مقاصد باطلش که زور و اجحاف به مردم بود راحت باشد.
اما محمد على از این گفته خان بیمى به دل راه نمى دهد چون قلبش مشحون از ایمان است و کسى که به خداوند توجه دارد خوف و حزنى به خویش راه نمى دهد. پس در جواب وى مى گوید: من به خانه خدا وارد شده ام و مزاحم کسى هم نمى باشم اگر خان از خانه پروردگار هم مضایقه دارد اینجا را ترک مى کنم و با او کارى ندارم!
مدتى سپرى مى شود و ماه محرم فرا مى رسد با نزدیک شدن عاشورا و سالروز شهادت امام حسین(ع) و یاران باوفایش مسجد مزبور را سیاه پوش نموده, کتیبه و پرچم مى زنند و از نخستین شب ماه محرم روضه خوانى آغاز مى شود. متداول بود که اول مداحان و آخوندهاى معمولى به منبر بروند و براى ختم مجلس ملاى محل که از همه باسوادتر بود به منبر مى رفت. این فرد شیخ مهدى نام داشت که پس از یک ساعت روضه خوانى به آن ملاى تازه وارد و غریب تعارف مى کند و با اشاره مى گوید: آیا شما نمى خواهید به منبر بروید و او هم جواب مى دهد: نه چنین قصدى ندارم. محمد على تعریف کرده بود که دیدم خان محل در کنار منبر نشست و عده اى از رجال شهر نیز در مجاورت او نشسته بودند در سوى دیگر هم مردمان عادى و کشاورزان و دامداران پرتلاش دیده مى شدند, شب دوم این ماجرا تکرار مى شود و در سومین شب که شیخ مهدى تعارف خود را خطاب به آن آخوند غریب تکرار مى کند ملامحمد على به وى مى گوید دو شب قبل که از من خواستید به منبر بروم و نپذیرفتم و جواب منفى دادم, چرا این قدر اصرار مى کنید؟ خان در این میان لب به سخن مى گشاید و خطاب به ملاى تعیین شده از طرف خودش مى گوید: آقا این همه خواهش چه لزومى دارد شاید صاحب مجلس راضى نباشد.
چون خان این گونه سخن مى گوید, آخوند محمد على از جاى خویش برمى خیزد و با نهایت آرامش و شجاعت بر فراز منبر مى رود و خطاب به مستمعین چنین مى گوید: شما در دو شب گذشته مشاهده کردید که این آقا از من خواست برایتان روضه بخوانم که به دلایلى قبول نکردم, اکنون که آمده ام به خاطر این است که این فرد دخالت کرده است مى خواهم به وى بگویم اگر مجلس از آن توست. پس این علم هاى سیاه و اسامى مبارک حضرت اباعبدالله(ع) بر در و دیوار چیست و اگر این تشکیلات به امام حسین(ع) اختصاص دارد تو چه کاره اى که در این امور مداخله مى نمایى؟
در واقع او با این عبارات خان شهر را سخت مورد نکوهش قرار مى دهد و پس از آن روضه اى پر هیجان براى مردم مى خواند و از منبر پایین مىآید. مردمان زحمت کش فریمان که از ستم خان و دار و دسته اش به ستوه آمده بودند از این نحوه برخورد او شادمان مى شوند و از اظهاراتش نهایت استفاده را مى کنند, پس پروانه وار گرد ملا محمد على اجتماع مى کنند و از او مى خواهند: آقا شما باید هر شب به منبر بروید, چگونه آموزنده و نزدیک به دل سخن مى گویى. خیلى استفاده کردیم. شرایط به گونه اى مى شود که خان ناگزیر تسلیم خواسته مردم شود و از او بخواهد خواهش اهالى را برآورده کند, همچنین از بابت آن سخن پوزش مى طلبد.
عاشورا به پایان مى رسد و در این میان آخوند ملا محمد على خواستار آن است که به مشهد برگردد, عده اى از رجال شهر اجازه نمى دهند و مى گویند آقا نمى گذاریم, آخوند مى پرسد چرا؟ جواب مى دهند: وجود شما براى این منطقه مفید است و به دنبال آن قطار شترى به مشهد مى فرستند و تمامى لوازم زندگى وى را همراه با زن و بچه اش به فریمان مىآورند. بدین گونه آخوند ملا محمد على براى ایفاى مسوولیت جدید در فریمان مى ماند و به سرعت در آنجا موقعیت خوبى به دست مىآورد و مردم به او علاقه پیدا مى کنند.(2)
توشه اندیشه
نقل کرده اند شخصى که ادعاى فضل مى کرد و خود را در منطقه فریمان باسوادترین فرد مى دانست و به خویش لقب عالم الشریعه داده بود در نامه اى خطاب به آخوند محمد على نوشت: شریعتمدارا مجلدات شرع لمعه را برایم بفرستید تا قرائت نمایم. وى براى این که برترىطلبى بى مورد او را تعدیل نماید و او را متنبه کند در جوابش مى نویسد: مجلدات نیست مجلدین است, شرح لمعه است نه شرع لمعه, مطالعه نمایم, نه قرائت نمایم و در پایان نامه مى نویسد: ویل للشریعه التى انت عالمها و انا مدارها.(3)
مرحوم آخوند ملا محمد على بدان سبب این عبارت را آورد که آن فرد در آغاز نامه نوشته بود: شریعتمدارا وى از علماى زمان خود بود و پدرش محمد رضا نیز اهل علم و معرفت بوده است و بنا به اظهارات محمد مطهرى (فرزند شهید مطهرى) از اجداد شهید مطهرى چند نسخه خطى به ایشان رسیده است که برخى از آنها عبارتند از جامع السعادات, مفتاح الفلاح, یک قرآن خطى و چند کتاب دیگر.(4)
مرحوم آخوند ملا محمد على کتابى به نام وقایع الایام به نگارش درآورده که به خط خودش موجود مى باشد وى در آغاز این اثر چنین نوشته است: ((هذا الکتاب المسمى بوقایع الایام فى احوال الانام و به نستعین بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله الذى جعل وقایع الایام تبصره لاولى الافهام و صیر احوال الانام تذکره لذوى الاوهام و ابلى عباده بالبدإ للانام و الانتقام فى انإ السنین و الشهور والصلوه والسلام على محمد صاحب الوحى والالهام و على آله مصابیح الظلام و مفاتیح الکلام... و بعد چنین گوید بنده عاصى و غریق بحر معاصى ابن محمد رضا محمد على حشرهما الله مع النبى والولى که این مختصرى است از احوال انام و وقایع لیالى و ایام از بدو عالم تا هبوط آدم و از آدم تا ظهور خاتم و از خاتم تا نفخه دم. از آنچه به نظر قاصر و خاطر فاتر رسیده از کتاب متقدمین و متإخرین, از مورخین و محدثین و مفسرین, تذکره للخواص و تبصره للعوام بعون الملک العلام...
در این کتاب مولف مطالبى به زبان فارسى و عربى دارد که در 1004 صفحه تنظیم شده است. در خاتمه آن, پدید آورنده چند بیت شعرى را که خود سروده آورده است:
این رنج در این کنج کشیدیم از آن
تا در ورق دهر بماند چندان
هم تذکره اى براى خوبان گردد
هم باعث تکمیل شود در ایمان
دین آیینه عیب نماى دهر است
شاید که زغفلت برهند اهل جهان
در پایان مرحوم شیخ محمد حسین مطهرى تاریخ فوت پدر خود (محمد على) را چنین ذکر کرده است:
وفات مرحوم مولف جنت مکان یوم بیست و دوم شهر رمضان المبارک سنه هزار و سیصد و سى و چهار از هجرت نبویه.(5)
از آخوند ملا محمد على سه پسر به نام هاى شیخ مهدى, شیخ محسن و شیخ محمد حسین باقى ماند که فرزند اول در مشهد ماند, دومین فرزند به روستایى به نام عبدل در حوالى فریمان آمد و همانجا ساکن گردید و سومین فرزند همراه با پدر در فریمان بود و در وقت مهاجرت محمد على به این شهر نه ساله بود.(6)
هجرت به نجف
شیخ محمد حسین در سال 1249 هـ.ش در مشهد دیده به جهان گشود و در سنین کودکى همراه پدر به فریمان مهاجرت کرد. وى مقدمات علوم حوزوى را نزد پدر و مکتب خانه هاى محل آموخت و سپس در زمان آخوند ملا محمد کاظم خراسانى از فریمان به نجف رفت و با توجه به این که خودش خاطر نشان نموده است: در تشییع جنازه مرحوم میرزاى شیرازى حضور داشتم و نامبرده در سال 1312 هـ.ق رحلت کرده, مشخص مى گردد هجرت نامبرده به عتبات عالیات عراق قبل از این سال بوده است.
همچنین شیخ محمدحسین زمان رحلت مرحوم حاج شیخ جعفر شوشترى را خوب به خاطر داشت که معروف بود از طرف حضرت امام حسین(ع) به وى عنایتى شده بود, منبرهاى آموزنده, ارزنده و موثرى داشت به طورى که در مردم تحول ایجاد مى کرد و افراد مستعد و فطرت هاى پاک با گوش دادن به سخنان وى عوض مى شدند و به سوى معارف قرآن و اهل بیت(ع) گرایش پیدا مى کردند, حتى مرحوم میرزاى شیرازى در مواقعى از منبرهاى این شیخ دانشمند استفاده مى کرد.(7)
یکى از شخصیت هایى که شیخ محمد حسین محضرش را دریافت آیه الله حاج میرزا على آقا شیرازى (1287 ـ 1355 هـ.ق) فرزند برومند میرزاى شیرازى معروف مى باشد که در حجر تربیت والد ماجدش پرورش یافت و پس از آن که مراتب علمى خویش را متقن ساخت, لیاقت شرکت در حوزه درسى پدر را به دست آورد و سرانجام در سن بیست سالگى اجتهادش از سوى پدرش تصدیق گردید و بعد از وفات او مشغول تدریس گردید. مراتب علمى و فقهى این فقیه بزرگوار از سوى آخوند خراسانى و دیگر مشاهیر علما تإیید گردید و آوازه او در جهان انتشار یافت و در ردیف مراجع بزرگ شیعه محسوب گشت. وى علاوه بر تبحر در فقه, اصول و کلام, در حکمت, طب, تاریخ و ادبیات مهارت داشت و مهمتر از این مسایل, تقوا, زهد, اخلاق خوش, رفتار کریمانه و احتیاطهاى او مشهور مى باشد. علو همت و شهامت هاشمى و قناعت مرتضوى او موجب گردید که حتى تحف و هدایاى حاکمان و سلاطین را قبول نکند و بدین گونه عزت وارستگى از دنیا و مظاهرش و نیز استقلال نفس را بر تمامى امور فناپذیر دنیا رجحان داد.(8)
سید محسن امین خاطر نشان مى نماید مرحوم میرزا على آقا شیرازى(9) در مکتب متجاوز از پنجاه مجتهد تربیت یافت و در حوزه درسى پدر و دیگران همراه با اشخاصى چون سید اسماعیل صدر, آیه الله سید محمد شفیع کازرونى, آیه الله حاج شیخ عبدالنبى نورى, آیه الله شهید سید حسن مدرس حاضر مى گردید.(10)
آیات بزرگى چون سید عبدالهادى شیرازى, آقا میرزا مهدى شیرازى, سید هادى میلانى و سید ابوالقاسم خوئى از شاگردان او هستند و کتاب بیع المبهم از تإلیفات گران سنگ اوست.(11)
مرحوم شیخ محمد حسین مطهرى رسائل و مکاسب را نزد آیه الله میرزا على آقاى شیرازى مورد اشاره در سامرا آموخت.(12) آن مرحوم تحصیلات علوم دینى را در نجف و سامرا به پایان رسانید و پس از مدت ها سکونت در عراق, عربستان و مصر به زادگاه خویش در شهرستان فریمان بازگشت و عمر با برکت خویش را در ترویج و نشر دین مبین اسلام و فرهنگ اهل بیت(ع) صرف نمود.(13)
آقانجفى قوچانى در کتاب سیاحت شرق از دوستى یاد مى نماید که گویا مى گوید رفیق سرخسى شهید مطهرى اظهار مى داشت احتمالا این دوست وى پدر من است و آقانجفى مزبور با آن مقام علمى و اعتبار اجتماعى در حدود سال هاى 1316 هـ.ش یا 1318 هـ.ش به قم مىآمد و در مدرسه دارالشفا با شهید مطهرى هم حجره مى گردید.(14)
صیانت از ارزشهاى دینى
شیخ محمد حسین در صیانت از ارزشهاى اسلامى و باورهاى مذهبى سخت استقامت مى ورزید و اجازه نمى داد مغرضان و جاهلان به فرهنگ دینى یورش ببرند و در این راه ضمن بهره گیرى از معارفى که نزد اساتید خویش کسب کرده و خود به تقویت و غنا بخشى آن اهتمام ورزیده بود از افق وارستگى, تقوا, صداقت و فروتنى به مسایل مى نگریست و مى کوشید خالصانه در دفع آفات عقیدتى گام بردارد.
یک بار فردى هتاک با ناسزاگویى هاى خود به مذهب شیعه اثنى عشرى اهانت کرده بود که این انسان صدیق وقتى چنین تحریکات شیطانى را شنید به شدت برآشفت و بر علیه این علف هرز که مى خواست در بوستان اهل بیت(ع) گلهاى معطر را تحت الشعاع قرار دهد و مردم را در خصوص رایحه روحنواز آنها در دالان شک و تردید فرو ببرد, قیام کرد و احساسات پاک خویش را در قالب سرودن هزار بیت شعر بروز داد که نسخه مخطوطى از این اشعار در کتابخانه شهید آیه الله مطهرى موجود است, چند نمونه از ابیات این منظومه منور چنین است:
غیرت مرتضى به جوش آمد
تیغ بگرفت و در خروش آمد
گفت: بالله اگر به صورت قبر
دستى آید رود زدستم صبر
بکشم ذوالفقار کافر کش
بکشم هر منافق سرکش
بگرفتند راه خانه خویش
خجل و شرمسار و سر در پیش(15)
شیخ محمد حسین مطهرى از خطى خوش و نیکو برخوردار بود و این هنر را در جهت حفظ میراث دینى بکار برد ونمونه هاى زیادى از خط ایشان موجود است از آن جمله کتاب ((قطر الندا))ى ابن هشام را با حوصله و دقت فراوان نوشته که این اثر از نامبرده به عنوان نسخه اى نفیس به یادگار مانده است.
معلم مرتضى
محمد تقى مطهرى ـ برادر استاد شهید مرتضى مطهرى ـ مى گوید: پدرم شیخ محمد حسین ـ خیلى کتاب داشت و آنها را با سلیقه خاصى طبقه بندى کرده بود و اگر نظم آنها به هم مى خورد ناراحت مى شد از آن سوى برادرم مرتضى در سن پنج سالگى به کتاب علاقه داشت و به کتابخانه پدرم مى رفت و چون اغلب کتب بزرگ و نسبتا سنگین بودند و او قدرت جابجایى آنها را نداشت کتابها روى زمین مى افتادند, پدر عصبانى مى شد و مى گفت جلو این بچه را بگیرید و مادرم مى گفت بچه به کتاب علاقه دارد او را به مکتب بفرست, پدر مى گفت: آخر سنش اقتضا نمى کند. سرانجام وى را به مکتب فرستادند, صاحب مکتب خانه شیخ على قلى نام داشت.(16)
شهید مطهرى تا سن دوازده یا سیزده سالگى نزد پدر مقدمات را آموخت و دو سال هم به اتفاق برادرش آقا محمد على مطهرى در مدرسه ابدالخان مشهد تحصیل مى نمودند که ماجرایى آن دو را به فریمان بازگرداند. در سال 1312 هـ.ش بین مالکان اختلاف افتاد و رضاخان این شهر را تصرف کرد. بلافاصله شروع به خیابان کشى کردند و در سال 1314 که رضاشاه به مشهد آمد او را براى دیدن فریمان آوردند. او با همان عصا و شنل در فلکه اى ایستاده بود و وزرا و مردم نیز همه در اطراف بودند که ناگهان زنبورى درشت و قرمز در یقه او افتاد و نیشش زد, معالجات اطبا فایده اى نبخشید و قرار بود براى ناهار در فریمان بماند ولى به خاطر همین ماجرا از این برنامه صرف نظر کرد سپس دستور دادند که آن فلکه را وسیع کنند, منزل شیخ محمد حسین مطهرى پشت همان فلکه افتاد و در سال 1314 که مرتضى و برادرش در مشهد مشغول تحصیل بودند خبر دادند که منزلشان را خراب کرده اند و اسباب و اثاثیه آن را بیرون ریخته اند, به همین خاطر آندو نتوانستند ادامه تحصیل دهند و مجبور شدند یکى دو سال در فریمان و قلندرآباد کتابهاى پدر را مطالعه کنند.(17)
مرتضى در دامان پر مهر مادرى مهربان و تحت تربیت پدرى فاضل و اهل فضیلت رشد کرد, نعمت زیستن در خانه اى آکنده از راستى, درستى, دانایى اثرى بس خجسته بر این نوباوه گذاشت و نقش پدرش یعنى عالم روحانى حاج شیخ محمد حسین در تربیت روحى و معنوى او بسیار مفید و سازنده بود.(18) استاد شهید در ابتداى کتاب ((داستان راستان)) چنین نوشته است: ((این اثر ناچیز را به پدر بزرگوارم آقاى حاج شیخ محمد حسین مطهرى ـ دامت برکاته ـ که اولین بار ایمان و تقوا و عمل و راستى معظم له مرا به راه راست آشنا ساخت اهدا مى کنم. مرتضى مط(19)هرى.))
مربى معنوى
استاد مطهرى در یادداشت هاى خود مى نویسد: یکى از علل عدم موفقیت در تزکیه نفس این است که تعلیم اخلاق در میان ما به صورت تعلیم و تدریس وجود دارد نه به صورت سازندگى و درمانگرى. به گفته بزرگان احتیاج به معلم و دلیل راه را در زندگى حضرت موسى(ع) به خوبى مى بینیم آن حضرت در ابتدا مإمور مى شود که در خدمت شعیب پیامبر چند سالى را بگذراند تا آماده آن شود که در وادى دین قدم نهاده شنواى نداى جانبخش ((انى انا الله)) حضرت حق شود و در آخر کار که مقتدا و صاحب تورات مى شود مإموریت مى یابد که از حضرت خضر(ع) علم لدنى فرا بگیرد:
قطع این مرحله بى همرهى خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهى
مولوى هم مى گوید:
پیر را بگزین که بى پیر, این سفر
هست بس پر آفت و خوف وخطر
هر که او بى مرشدى در راه شد
او زغولان گمره و در چاه شد
گر نباشد سایه میر اى فضول
بس تو را سرگشته دارد بانگ غول
دیگرى مى گوید:
من به سر منزل عنقا به خود بردم راه
قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم.
امام سجاد(ع) در دعاى مکارم الاخلاق فرموده اند: ((و وفقنى لطاعه من سددنى و متابعه من ارشدنى)) یعنى: خدایا مرا به فرمانبردارى آن که به راه راستم آورد و پیروى آن که راهنماییم کرد توفیق ده.(20)
استاد مطهرى خود از جمله شخصیت هاى موفقى بود که در زندگى از دلالت عالمان ربانى و مربیان الهى برخوردار بوده است. اگر ملاحظه مى کنیم که لحظات گوناگون حیات پربرکتش با یاد خدا و ذکر حق عجین بوده و سرانجام به فوز بزرگ شهادت و لقاى محبوب نائل شده است از آن روست که با اخلاص تمام در مسیر تزکیه و تهذیب نفس تلاش کرده و خداوند نیز در یافتن معلمان ربانى موفقش داشته است. معلمانى که با همراهى آنان قطع مراحل سلوک را کرده و با ارشادشان به کوى عشق جانان گام نهاده است, از نوشته ها و سخنان آن شهید بزرگوار برمىآید که پدر پرهیزگار و بزرگوارشان که تا آخر عمر بیدار دلى مجتهد و شب زنده دار بودند نیاى استوار شخصیت ربانى او را پى ریزى کرده اند و پس از پرورش هاى اخلاقى آن مرد بزرگ موفق شده محضر یازده نفر از علماى راستین را درک کند.
مقام معظم رهبرى حضرت آیه الله العظمى خامنه اى در تاریخ15 اردیبهشت 1378 در دیدار با معلمان و کارگران خاطر نشان نموده اند: ((... مطهرى (رضوان الله تعالى علیه) در دامان چند معلم خوب پرورش یافته بود که اولش پدر خودش بود. بعضى پدرها معلمند. بهترین معلمند. آن معلم خوب این مرد بزرگ را پدید آورد. شهید مطهرى از پدر خود خیلى بالاتر و بزرگ تر بود. من پدر بزرگوار ایشان را هم زیارت کرده بودم. مطهرى انسان استثنایى برجسته اى در زمان خودش بود که از مقام پدر خیلى بالاتر بود اما آن پدر بود که این مرد بزرگ را توانست بوجود بیاورد و در دامان خود تربیت کند.))(21)
در مصاحبه اى از حضرت آیه الله العظمى خامنه اى پرسیده بودند: استاد مطهرى چرا استاد مطهرى شد, ویژگى ها و خصوصیات برجسته اى که استاد را از دیگران ممتاز مى کند چیست و چه عواملى در تکوین شخصیت این شهید بزرگوار و این حاصل عمر امام موثر بوده است؟ ایشان در پاسخ فرموده اند:
((.. اولا محیط خانوادگى آقاى مطهرى یک محیط ممتاز بود, پدر ایشان جزو روحانیونى بود که از جنبه هاى معنوى و زهدو تقوا یک فرد ممتاز بود, خود مرحوم مطهرى عمیقا به پدرشان ارادت مى ورزید و احترام پدرش را در حد زیاد و کم نظیر نگه مى داشت. ایشان جلوى پدرش هرگز من ندیده بودم شوخى کند بارها اتفاق افتاده بود در جلساتى که ما در مشهد با آقاى مطهرى داشتیم پدر ایشان هم حضور داشت ایشان در مقابل پدرشان بقدرى مودب برخورد مى کرد این حاکى از این بود که عمیقا براى پدرشان احترام قائل بودند, خود ایشان هم بارها مى گفت من انس به عبادت و ذکر و اخلاق اسلامى را از پدرم یاد گرفتم. این یکى از عوامل موثر در شخصیت ایشان [بود]... بنابراین شخصیت ایشان از فریمان و در خدمت پدر مومن ربانى آگاهش آغاز شد... و همه این عناصر مختلف محیط خانوادگى پدر, محیط حوزه علمیه قم, استادانى مثل امام خمینى و علامه طباطبایى در تکوین این شخصیت موثر بود...))(22)
حضرت آیه الله خامنه اى در جاى دیگر اشاره فرموده اند که: ((.. از جمله خصوصیاتى که در این مورد در ایشان[ شهید مطهرى] مشاهده کردم و خیلى هم براى من جالب بود, احترام عجیبى بود که ایشان براى پدرشان قائل بود. پدرش روحانى محترمى در فریمان بود, آدم خوبى بود اما ساکت با این که شاید ساعت هاى متمادى من با ایشان در مشهد در منزل مرحوم آیه الله مطهرى (رضوان الله تعالى علیه) هم مجلس شده بودم و نیز هر وقت ایشان مىآمدند پدر ایشان را در رفت و آمدها و جلسات مى دیدم هیچ وقت صحبت کردن ایشان را ندیده و نشنیده بودم, اما مرحوم مطهرى عجیب براى ایشان احترام قائل بود در حالى که قطعا مرحوم مطهرى رتبه فکرى بالاترى داشتند, اما به قدرى در مقابل پدر خاضع بودند که حد نداشت علت این بود که مى گفتند: اول کسى که مرا به مسایل معنوى و حال و عبادت هدایت کرد پدرم بود. مى گفتند پدرشان از دوران کودکى و نوجوانى ایشان را به قرآن خواندن وادار کرده بود....)).(23)
از استاد شهید بیش از هفتاد نامه به پدرشان ـ در ایام طلبگى و پس از آن ـ به یادگار مانده که در تمامى آنها پدر خویش را با عبارت ((روحى فداک)) مورد خطاب قرار داده اند. متن یکى از این نامه ها به شرح ذیل است: ((روحى فداک, امید و آرزو و درخواستم از درگاه خداوند متعال همواره این بوده و هست که سایه مبارک آن قبله مکرم معظم را بر سر همه ما باقى بدارد و به همه ما توفیق دهد که مشمول دعوات خیریه شما بوده باشیم و به لطف و عنایات خود آن دعاها را درباره ما با همه عدم قابلیت مستجاب فرماید بمحمد و آله الطاهرین... خدا را شکر مى کنم که در زندگى محتاج نیستم, روزى کفاف دارم, به سلامتى و بهداشت خودم و فرزندانم مى رسم وظایف دینى خود را به لطف خدا انجام مى دهم. به کار و تحصیل و تربیت فرزندانم رسیدگى مى کنم. من بر کار مسلطم نه کار بر من. على الظاهر در جریان زندگى مظالمى به گردنم نمىآید. نانى که مى خورم نان کار و زحمت است, آبرو و احترامم محفوظ است. مرتضى مطهرى 1344/7/5))(24)
ادامه دارد.
پى نوشت ها:
1 . جغرافیاى کامل ایران, گروهى از مولفان, ج1, ص631, سرزمین و مردم ایران, عبدالحسین سعیدیان, ص802 .
2 . مصاحبه اختصاصى با محمد تقى مطهرى (برادر شهید مرتضى مطهرى) در تاریخ 15 بهمن 1376 و 19 اسفند 1376, پاره خورشید, ص67 ـ 69.
3 . سرگذشت هاى ویژه از زندگى استاد شهید مرتضى مطهرى, ج 3, ص161.
4 . همان, ص173.
5 . لمعاتى از شیخ شهید, ص31.
6 . پاره خورشید, ص69.
7 . همان.
8 . گنجینه دانشمندان, محمد شریف رازى, ج5, ص434, ریحانه الادب, مدرس تبریزى, ج6, ص68.
9 . وى را نباید با حاج میرزا آقا شیرازى که استاد آیه الله مطهرى در اخلاق است اشتباه گرفت.
10 . ناصح صالح, از نگارنده, ص345.
11 . مصاحبه با آیه الله سید رضى شیرازى, مجله حوزه, شماره50 ـ 51, ص17.
12 . همان, ص26.
13 . ویژه نامه استاد شهید مرتضى مطهرى, مقاله مجتبى مطهرى, ص14.
14 . سرگذشت هاى ویژه از زندگى شهید مطهرى, ج 1, ص63.
15 . لمعاتى از شیخ شهید, ص31.
16 . پاره خورشید, ص75.
17 . همان, ص51.
18 . شهید مطهرى مرزبان بیدار, محمد خردمند, ص21.
19 . نک: مقدمه کتاب داستان راستان.
20 . از یادداشت هاى شهید مطهرى, دفتر 89, به نقل از جلوه هاى معلمى استاد, ص24 ـ 25.
21 . روزنامه جمهورى اسلامى, شماره 5762 (16 / 2 / 1378)
22 . مصاحبه با حضرت آیه الله خامنه اى, مجله پیام انقلاب شماره 30, (12 / 2 / 1360) ص32.
23 . نک مجله عروه الوثقى, نهم اردیبهشت 1361 و نیز ویژه نامه کیهان 12 / 2 / 61.
24 . متن این نامه در کتاب لمعاتى از شیخ شهید آمده است. (نک: ص22)