باند بازى یا انتخاب اصلح؟
یکى دیگر از لغزشگاههاى خطرناک براى مدیران که مى تواند مدیر و مدیریت یک نظام را به ضعف و تباهى بکشاند آن است که مدیر به جاى شایسته سالارى و انتخاب اصلح در انتخاب همکاران و مدیران زیر مجموعه, آگاهانه یا ناخودآگاه گرفتار روابط شخصى و باندى شود.
یکى از زمینه هاى این بلاى مهلک که از منافذ شیطان به شمار مىآید این است که انسان به طور طبیعى به افرادى که با آنها وابستگى فامیلى, قبیله اى, باندى, حزبى, و... دارد به اندازه تعلق خاطر, شیفتگى و محبت نسبت به آنها, از دیدن واقعیات در مورد آنها کور مى شود: ((حب الشىء یعمى و یصم)).
شیفتگى نسبت به هر کس باعث مى شود که انسان نواقص او را به طور طبیعى نبیند و کمالات او را فراتر از آنچه هست بپنداردو گاهى به آنجا مى رسد که حتى زشتى و نقص او را کمال و زیبایى مى بیند و این رشته سر دراز دارد.
با مرورى گذرا بر شیوه عملى حضرت امیرالمومنین(ع) در دوره خلافت و حکومت ظاهرى مى توان دریافت کرد که آن حضرت براى پیشگیرى از بلیه خانمان سوز قبیله گرایى, علیرغم این که:
ـ در آن دوران ارتباطات قبیلگى و خویشاوندى نقش محورى را در روابط تشکیلاتى و حکومتى ایفإ مى کرد و این وضعیت کاملا متعارف و جا افتاده بود.
ـ وابستگان حضرت امیر(ع) در اوج شایستگى و توانمندى بودند.
ـ دست آن حضرت از نیروهاى قابل اعتماد و توانمند پر نبود و...
و این همه اقتضا مى کرد که حضرت امیرالمومنین(ع) از فرزندان و سایر خویشاوندانى که به وفادارى و امانت دارى آنها اطمینان داشت در کار حکومت بهره گیرد اما هرگز هیچ یک از آنان را در مسئولیتهاى اجرایى و کارهایى که شبهه بهره جویى از قدرت و امتیازات ظاهرى در پى داشت نگمارد و آنان را به ولایت و امارت بر مردم منصوب نفرمود زیرا هر چند این کار مى توانست به ظاهر پایه هاى حکومت او را اقتدار بخشد اما ولایت معنوى او را زیر سوال مى برد و مى توانست در آینده براى دیگران راه را هموار سازد تا اصاغر خاندان خویش را بر اکابر امت اسلام حاکم سازند و به آنجا منتهى شود که خود مى فرمود:
((یستدل على ادبار الدول باربعه: تضییع الاصول و التمسک بالفروع و تإخیر الافاضل و تقدیم الاراذل;(1)
چهار چیز نشانه واژگونى دولت ها است (اعم از دولت اسلامى یا غیر اسلامى):
1 و 2 ـ واگذاردن اصول و پرداختن به فروع (در مقام برنامه ریزى و اولویت بندى کارها)
3 و 4ـ جلو انداختن فرومایگان و عقب راندن صاحبان فضل (در مقام اجرا و مدیریت)
آرى اگر پیشوایان الهى در صحنه حکومت کمترین مجالى براى صدارت و وزارت خویشاوندان خود فراهم نساختند اما میدانهاى جهاد و فداکارى را با عزیزترین عزیزان خویش مى گشودند, اگر محبوب ترین فرزندان و برادران آنان در هنگامه قدرت و مکنت در آخر صف بودند اما در بحبوحه ایثار و شهادت در اول صف قرار داشتند, از لیله المبیت که على در بستر خطر بجاى پیامبر خوابید و فداکاریهاى بى نظیر امیرالمومنین در طول حیات پیامبر گرفته تا پیشتازى على اکبر در روز عاشورا در شهادت قبل از بنى هاشم و بنى هاشم جلوتر از دیگران و حتى غلام سیاه, جلوه هاى روشنى از این فصل فروزان در کتاب مدیریت و رهبرى اسلامى است.
بهر حال ضمن این که ورع و اجتناب از مظان شبهه و تهمت و پیشگیرى از فروغلتیدن نظام اسلامى در گرداب روابط خانوادگى و قبیله اى و باندى ایجاب مى نماید که حتى از خیر احتمالى خویشاوندان چشم پوشى شود, مسإله شایسته سالارى و انتخاب اصلح از مهمترین و سرنوشت ساز ترین مسائل مدیریت است که عقل و شرع بر آن حکم قطعى دارند.
تعهد یا تخصص؟
همواره یکى از مباحث جدال برانگیز بعد از پیروزى انقلاب اسلامى این بوده است که از میان تخصص و تعهد کدام یک مقدم است؟ شاید عمده دلیل و ریشه این جدال بى فرجام را بتوانیم در ابهام معنى تعهد جستجو کنیم اگر معنى لغوى تعهد را پیمان بستن بدانیم با این اطلاق معلوم نیست تعهد به چه چیز و چه کس؟ تعهد به دنیا یا آخرت؟ تعهد به منافع شخصى یا تعهد نسبت به کار و مسئولیت؟ تعهد به این خط و آن خط یا.. .؟ پس یا باید براى کلمه تعهد معنى خاص و تعریف شده اى را معین کنیم یا آن که براى تعهد پسوندى مانند الهى, دینى, مکتبى قرار دهیم یا آن که از این کلمه بگذریم و به جاى آن از تعبیر تقوى که کلمه اى شناخته شده در ادبیات دینى است و صدها آیه و حدیث معتبر معنى و حدود و ثغور آن را تبیین کرده است استفاده کنیم. در این صورت موضوع این جدال منتفى مى شود و مسإله تخصص همچون بسیارى از مسائل دیگر در قبال تقوى جاى خود را پیدا مى کند و معلوم مى شود که اصولا تخصص در عرض تقوى نیست که بحث تقدم و تإخر آن مطرح شود بلکه تخصص در طول و در دل تقوى نهفته است. زیرا از مهمترین معیارهاى تقوى این است که اگر انسان به خاطر فقدان تخصص و آمادگى همه جانبه, آمادگى و شایستگى لازم را براى به دوش گرفتن بار مسئولیتى نداشته باشد, هرگز نمى تواند آن مسئولیت را بپذیرد و در صورت پذیرفتن آن, فى الحال فاقد تقوى به حساب مىآید و چنین مسئول و مدیرى در این حالت کلا فاقد تقوى محسوب مى شود و دیگر نوبت به بحث تقدم تقوى بر تخصص نمى رسد و به تعبیر دیگر در نظام شایسته سالار مدیریت اسلامى هیچگاه به چنین فردى نه به خاطر عدم تخصص بلکه به دلیل عدم تقوى نباید مسئولیتى سپرده شود.
انتخاب اصلح
از این بالاتر این که حتى در فرض احراز شایستگى باید تحقیق شود تا از میان شایستگان براى مسئولیت مورد نظر بهترین و شایسته ترین آنها از جهت احراز شرائط برگزیده شود.
از پیغمبر اکرم(ص) نقل شده است که فرموده:
((من استعمل عاملا من المسلمین و هو یعلم ان فیهم اولى بذلک و اعلم بکتاب الله و سنه نبیه فقد خان الله و رسوله و جمیع المومنین;(2) کسى که کارگزار و مدیرى را به کار گمارد در حالى که مى داند در میان مسلمانان فردى وجود دارد که براى آن مسئولیت شایسته تر و به قرآن و سنت آگاه تر است در این صورت قطعا به خدا و رسول خدا و همه مومنان خیانت کرده است.))
در این حدیث اولا سخن از انتخاب فرد غیر شایسته نیست بلکه فرض بر شایستگى منتخب است در حالى که شخص شایسته ترى وجود دارد.
ثانیا اولویت و برترى را با اعلمیت به قرآن و سنت آمیخته کرده است زیرا کسى که مى خواهد مدیر نظام اسلامى باشد کسى است که مى خواهد اسلام را در حوزه مدیریتى خود پیاده کند و طبیعى است که لازمه عمل به اسلام آگاهى هرچه بیشتر به اسلام است و مدیرانى که از معارف واحکام و اخلاق اسلامى کم اطلاع و احیانا بیگانه هستند هرگز نخواهند توانست مجرى اسلام باشند و همان چیزى اتفاق مى افتد که در بسیارى از حوزه هاى مدیریتى شاهد آن هستیم و متإسفانه عملکرد نامطلوب آنان گاهى به حساب خدا و پیامبر اسلام و نظام اسلامى ثبت مى شود و نه به حساب جهل و بیگانگى این نوع مدیران از اسلام و..
ثالثا چنین گزینشى را خیانت به خدا و رسول خدا و مومنان برشمرده است آن هم نه فقط مومنان زیر مجموعه آن مدیریت یا بخشى از مومنان جامعه که با آن حوزه مدیریتى سر و کار دارند بلکه به ((جمیع المومنین)) یعنى به همه مومنان خیانت کرده است زیرا هر گوشه از کشتى نظام اسلامى که سوراخ شود تمام کشتى و همه سرنشینان آن را در معرض غرق شدن قرار مى دهد.
رابعا اگر چه به نظر مى رسد مرجع ضمیر ((هو یعلم)) و فاعل فعل ((خان)) هر دو همان مقام مافوق و صادرکننده حکم است اما شخص انتخاب شده یعنى خود مدیر نیز اگر به برترى فرد یا افرادى بر خود آگاه باشد که این بار مسئولیت را بهتر و سالمتر از او مى توانند به سر منزل مقصود برسانند و در جهت انتخاب اصلح تلاش نکند معلوم نیست از دائره این خیانت خارج باشد.
خامسا مدیران مافوق مجاز نیستند که خود را در جهل و عدم اطلاع از مجموعه شایستگان نگهدارند و به استناد ((هویعلم)) در حدیث عدم علم خود را مبناى تصمیم گیرى در انتصابات قرار دهند بلکه با توجه به ذیل روایت و اهمیت و ضرورت ادإ امانت در مسئولیت, موظف به تلاش براى کسب علم و آگاهى نسبت به همه افرادى است که شایستگى تصدى مسئولیت مورد نظر را دارند و در همین جا لزوم تشکیل بانک اطلاعات مدیریت متناسب با حوزه مسئولیت مدیر مافوق معلوم مى شود. در این صورت مدیر هرگز مجبور نخواهد بود که فقط به اطلاعات شخصى و توصیه ها و معرفى هاى موردى اتکإ و صرفا در دایره تنگ روابط شخصى و باندى تصمیم گیرى کند و از رإس هرم مدیریت نظام گرفته تا پایین ترین سطوح مدیریت تا برسد به آخرین مشاغل کارشناسى و کارمندى بدون استفاده از بانک اطلاعاتى متناسب, هرگز امکان دستیابى به انتخاب اصلح امکان پذیر نخواهد بود. البته چگونگى تشکیل بانک اطلاعات مدیریت و ضوابط و معیارها و ضریبهاى مربوط به نمره هر یک از ویژگیهاى لازم و جمعبندى و معدل گیرى آنها از اهمیت زیادى برخوردار است که در جاى خود باید مورد بحث و بررسى قرار گیرد.
در همین جا مناسب است به این نکته مهم نیز توجه کنیم که در مدیریت غربى و مادیگرا همواره به بهانه این که مفاهیمى مانند: ایمان, تقوى, ورع و... از کیفیات باطنى و درونى است و قابل اندازه گیرى نیستند, از وارد ساختن آنها در شرائط احراز مدیریت طفره مى روند اما از نظر اسلام ضمن این که خود این مفاهیم, تعریفهاى دقیقى دارند و به طور قطعى از معیارها و ملاکهاى اساسى براى احراز مدیریت و رهبرى به شمار مى روند, با توجه به آثار برونى آنها از قابلیت اندازه گیرى نیز برخوردارند.
زیرا اولا تمام باورها و صفات درونى, همواره منشإ بروز رفتارهاى برونى متناسب با خود مى باشند و از کوزه همان برون تراود که در او است و در همین راستا در قرآن و سخنان معصومین(ع) تمام آثار برونى هر یک از باورها و صفات احصإ و بیان شده است و به طور نمونه فقط در یک حدیث که حضرت امیرالمومنین(ع) از پیغمبر اکرم(ع) نقل فرموده است, یکصد و سه خصوصیت و اثر براى ایمان شمارش شده است.
ثانیا گرچه باورها و صفات درونى نسبت به رفتارهاى برونى علیت تامه ندارند و گاهى ممکن است با ریإ و نفاق و تصنع, رفتارى ناهمگون با درون به نمایش گذاشته شود اما با توجه به رابطه اقتضائى بین درون و برون و گستردگى و تعدد آثار و علامتهاى برونى براى هر یک از کیفیتهاى درونى, ریا و نفاق کارایى خود را از دست مى دهد و خیلى زود به رسوایى مى انجامد. ضمن آن که در آیات و روایات, نشانه هاى برونى نفاق و ریا نیز با دقت تبیین گردیده است. اشکال اساسى اینجا است که دیگران براى اجرایى کردن نگرشهاى خود یک دنیا کار کرده اند ولى ما در عمده زمینه ها و از جمله در همین مورد کارى نکرده ایم.
سطح زندگى مدیران
مدیریت اسلامى اقتضا مى کند که مدیران از طبقه مرفه و ثروتمند انتخاب نشوند, زیرا معمولا افرادى که در زندگى, رنج فقر و پا برهنگى را نچشیده باشند نمى توانند به طور جدى به فکر مردم فقیر و پابرهنه باشند کسى را تصور کنید که وصف دندان درد را شنیده باشد, در قیاس با کسى که فرزند دلبندش را نظاره مى کند در حالى که از دندان درد به خود مى پیچد آیا این دو نفر برداشت یکسانى از دندان درد دارند؟ و همین شخص را مقایسه کنید با کسى که خود گرفتار درد شدید دندان شود و این درد را از بن دندان به شدت احساس کند; حال فاصله مورد اخیر را با کسى که از دور راجع به دندان درد مطلبى را شنیده یا خوانده است در نظر بگیرید; آن وقت فاصله بین مسئول مرفه و بى درد را با مسئولى که خود و نزدیکانش رنج کشیده و درد آشنا هستند مى توان تصور کرد.
با این حال, اگر در موردى فرض کنیم فرد متدینى را که واجد همه شرایط لازم براى مدیریت باشد, اما خود با خانواده اش از طریق کاملا مشروع و در نتیجه کار و تلاش حلال به تمکن و ثروت مشروع رسیده باشند; در این صورت اگر چنین شخصى به مدیریت گمارده شود, این سوال مطرح مى شود که آیا باتوجه به تمکن و عدم نیاز, او مى تواند از بیت المال ـ آن هم در ازاى کار واجب ـ حقوقى دریافت کند؟ البته چگونگى بهره مندى از اموال و سطح زندگى درحال مسئولیت او نیز جاى بررسى و تامل دارد.
آنچه از احادیث و سیره معصومین به دست مىآید آن است که مدیر در دوره مدیریت و در حال پذیرفتن مسئولیت باید سطح زندگى خود را در هر صورت همسطح با زندگى مردم ضعیف تنظیم کند. حضرت امیرالمومنین(ع) مى فرماید: ((ان الله فرض على ائمه الحق ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره;(3) همانا خداوند بر پیشوایان حق واجب فرموده است که خود را با مردم ضعیف هم اندازه کنند براى اینکه تهى دستى فقرا آنان را به هیجان و شورش نکشاند.))
در این سخن روشنگر, نکات ذیل قابل توجه و تإمل است:
ـ فرض به معنى وجوب است, همان طور که فریضه به معنى واجب است; در برابر نافله به معنى مستحب.
ـ فرض با ((على)) متعدى شده نه با ((لام)), لذا همسوى با معناى فرض, بر صبغه تکلیفى سخن افزوده است.
ـ تعبیر پیشوایان, همه مدیران در سطوح مختلف را در برمى گیرد, زیرا هر مدیرى متناسب با محدوده مدیریت و مسئولیت خود مرتبه اى از امامت و رهبرى را به عهده دارد و جمعى از مردم ـ به عنوان کارکنان زیرمجموعه یا گیرندگان خدمت و حتى عامه مردم ـ چشم به او دوخته و به صورت مثبت یا منفى, تحت تإثیر روش و منش او قرار دارند.
ـ کلمه ائمه ((پیشوایان)), به ((حق)) اضافه شده است که مشخصا مدیران در نظام حق اسلامى را موضوع حکم وجوب قرار داده است; با این وصف اگر مدیرى به این امر واجب گردن ننهاد و سطح زندگى اش شبیه اغنیا و اقویاى جامعه بود, آیا از مدار ((ائمه الحق)) خارج نشده است؟ و هر نقطه اى خارج از این مدار آیا جز باطل و ضلال چیزى مى تواند باشد, در حالى که قرآن مى فرماید: ((و ماذا بعدالحق الا الضلال؟))(4) و در نتیجه چنین مدیرى مى تواند مدیر نظام اسلامى و مجرى اسلام باشد؟!...
ـ هم اندازه کردن خود ((یقدروا انفسهم)) با ضعفا از چه جهت موردنظر است؟ سخن امام(ع) مطلق است و معیشت, وسایل زندگى, خانه, خوراک, پوشاک و... را شامل مى شود. در عین حال, همه این موارد نمودهاى بیرونى زندگى مدیر است. آنچه در باطن مدیر باید شکل گیرد و رفتارهاى بیرونى, متإثر از آن شاکله درونى, به منصه ظهور برسد(5) آن است که شخصیت حقیقى خود را در زمره ضعفا و مستمندان باور کند. خود را فراتر و بالاتر از آنها نبیند رنج آنها را در باطن وجودش لمس و آن را رنج خود احساس کند, خود را از فقرا و با آنها بداند, با آنها زندگى کند و همنشین باشد; همان گونه که پیغمبر اکرم(ص) و امیرالمومنین(ع) این گونه بودند و ضمن اینکه زندگى آنها در سطح زندگى محروم ترین اقشار جامعه بود, انس و همنشینى آنها نیز با همین قشر بود.
یادآورى و بیان سطح زندگى و معاشرت و انس آنان با فقرا خود دو فصل جداگانه و مفصل را مى طلبد که در این مختصر فقط به گوشه کوچکى از این ویژگى باشکوه اشاره خواهیم کرد.
ـ همگونى زندگى مدیران با ضعفاى جامعه, دستاوردهاى فراوانى از قبیل تإثیر در سازندگى معنوى و شخصیت انسانى مدیران و رشد فضایل اخلاقى و محبوبیت نزد خدا و خلق خدا و پاداش اخروى و... را در پى دارد; همان گونه که ترک این فریضه الهى پیامدهاى منفى و خطرناکى را از جهات مختلف مادى و معنوى و دنیوى و اخروى به دنبال دارد, اما اینکه مولاى متقیان در این سخن حکیمانه از نتایج مثبت معنوى این فریضه سخنى نگفته و از میان پیامدهاى منفى هم به موردى خاص پرداخته و آن را برجسته کرده است, بیانگر اهمیت زیاد این مورد خاص مى باشد; زیرا اگر فقیر زیرفشار طاقت فرساى فقر جانش به لب رسد و در عین حال زمامداران جامعه اسلامى را که مدعى خدمت به مردم هستند در ناز و نعمت و در نتیجه بى خبرى از ضعیفان مشاهده کند, از جا کنده مى شود. بدین ترتیب آنگاه که بخش عظیمى از جامعه در این وضعیت قرار گیرند و انبوهى از جمعیت و توده وسیعى از مردم با هم از جا کنده شوند و به هم بپیوندند, شورش فراگیر و سیلآسایى پدید مىآید که همه چیز را درهم مى ریزد و تمام کاخ ها را بر سر کاخ نشینان خراب مى کند. اگر فقر به تنهایى فقیر را در آستانه کفر قرار مى دهد,(6) با مشاهده تبعیض و کاخهاى برافراشته متمکنین بى درد و زمامداران مرفه در نظام اسلامى, ممکن است به نقطه اى خطرناک تر برسد. این درحالى است که اصل نهضت و پیروزى انقلاب و قوام و دوام نظام اسلامى همواره بر دوش همین قشر بوده است و از دست دادن آنان یعنى از دست رفتن همه چیز, که چنین مباد!
قابل توجه است که در راستاى همین توصیه ها و دستورالعمل هاى موکد پیشوایان معصوم و سیره عملى آنان تمام علماى راستین و مراجع بزرگ, همواره در اوج ساده زیستى و همگون با مردم عادى زندگى مى کردند و بى گمان یکى از رموز محبوبیت آنان در بین توده هاى مردم همین ویژگى بود و خواهد بود که نمونه آن زندگى امام بود. امام علاوه در زمان مرجعیتش در نجف اشرف از جهت خانه و سطح زندگى مثل مردم عادى و طلاب معمولى بود و در دوره رهبرى بعد از پیروزى انقلاب اسلامى نیز همانند توده مردم, با حداکثر رعایت صرفه جویى و قناعت زندگى کرد و علاوه بر آن, مرحوم شهید حاج آقا مصطفى و مرحوم حاج احمد آقا را نیز چنان تربیت کرده و بر زندگى آنها نظارت داشت که آنان نیز به همین گونه زندگى کنند.(7)
بررسى و تحریر این ویژگى در علمإ بزرگ و مراجع دینى کتاب مفصلى را مى طلبد و در اینجا به ذکر یک نمونه از قول مرحوم علامه شهید مطهرى بسنده مى کنیم:
در شرح احوال استاد الفقهإ وحید بهبهانى رضوان الله علیه مى نویسند: که روزى یکى از عروسهاى خود را مشاهده کرد که پیراهنى الوان از نوع پارچه هایى که معمولا زنان اعیان و اشراف آن عصر مى پوشیدند به تن کرده است. فرزندشان (مرحوم آقامحمد اسماعیل شوهر آن خانم) را مورد ملامت قرار دادند, او در جواب پدر این آیه قرآن را مى خواند:
((قل من حرم زینه الله التى اخرج لعباده و الطیبات من الرزق؟)).
یعنى ((بگو چه کسى زینت هایى که خدا براى بندگانش آفریده و هم چنین روزیهاى پاکیزه را تحریم کرده است؟)) , ایشان جواب دادند من نمى گویم خوب پوشیدن و خوب نوشیدن و از نعمتهاى الهى استفاده کردن حرام است, خیر در اسلام چنین ممنوعیتهایى وجود ندارد, ولى یک مطلب دیگر هست و آن اینکه ما و خانواده ما به اعتبار اینکه پیشواى دینى مردم هستیم وظیفه خاصى داریم , خانواده هاى فقیر وقتى که اغنیا را مى بینند که از همه چیز برخوردارند طبعا ناراحت مى شوند, یگانه مایه تسکین آلامشان اینست که خانواده ((آقا)) در تیپ خودشان هستند; اگر ما هم در زندگى به شکل اغنیا درآئیم این یگانه مایه تسکین آلام هم از میان مى رود. ما که قادر نیستیم عملا وضع موجود را تغییر دهیم لااقل از این مقدار همدردى مضایقه نکنیم.(8)
پى نوشت ها:
1ـ غرر الحکم.
2ـ بیهقى, ج10, ص18. 3ـ نهج البلاغه دشتى/ 430
4ـ یونس / 32
5ـ قل کل یعمل على شاکلته (اسرإ / 84)
6ـ کادالفقران یکون کفرا.
7ـ گوشه هایى از ویژگیهاى امام در این زمینه, در کتاب ((در سایه آفتاب)) به قلم نویسنده این سطور, ذکر شده است.
8ـ سیرى در نهج البلاغه, ص229.