ملاقات با مظلومیت
آشنایى اجمالى با زندگى و اندیشه شهید مظلوم دکتر بهشتى همراه با مصاحبه غیابى
غلامرضا گلى زواره
سید شهیدان انقلاب اسلامى
آیه الله دکتر بهشتى در زمره شخصیت هاى نادر جهان تشیع است که چون ستاره اى فروزان در آسمان انقلاب اسلامى درخشید و به پرتو افشانى پرداخت وى که اجتهاد, تفکر دینى , سیاست و تدبیر خویش را با صداقت, حقیقت و واقع بینى قرین ساخته بود و سعه صدر, استقامت و اهتمام را پیشه خود, مى توان از معیارهاى بزرگ تجدید بناى مذهبى و تشکیلات انقلاب اسلامى به شمار آورد.
کسى که امام خمینى در معرفى او مى گوید: ((ایشان را من از بیست سال پیشتر مى شناختم))(1) و هویتش را چنین گواهى مى کند طبعا داراى روشن ترین و پاکترین هویت است. امام در جاى دیگر فرموده اند: ((مراتب فضل و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعهد ایشان بر من معلوم بود))(2) آرى شهید بهشتى اجتهاد خود را با تفکر اصیل اسلامى آمیخت و این دو را به زیور تعهد به اسلام آراست, علمش در عین حالى که به اندوخته هاى حوزه اى محدود نگردید و مکتب هاى گوناگون علمى و فلسفى و غرب را در بر گرفت هرگز با رسوبات این مکتب ها آمیخته نگشت.
راستى چرا این سید شهیدان انقلاب اسلامى آماج تهمت ها و شایعات بى اساس مخالفان قرار گرفت؟ چه کرده بود که حتى به صدایش ایراد مى گرفتند که کلفت است و به استخوان بندى او ایراد داشتند که درشت است و مى گفتند انگشت دراز است, شگفت آن که ورشکستگان سیاسى براى جبران درماندگى خود در کار خلقت هم دخالت مى کردند و متإسفانه آنها که مسلمان بودند و به نظام جمهورى اسلامى هم اعتقاد داشتند با دشمنان همصدا شدند و به جنگ صلابت اندیشه و اصالت تفکر رفتند و مدافعى راستین و استوانه اى قوى براى اسلام راستین و حکومت دینى را از نظر تهمت و افترا بمباران کردند اما شهید بهشتى که به شهادت امام از ابرار بود هرگز سخن زشتى نثار دشمنان نکرد و از مسلمانهاى آنان همواره به نیکى سخن گفت و همه آنها را به حضور پذیرفت و حاضر شد با آنها گفتگو کند و حتى در کنارشان بنشیند و به سخنان آنان گوش فرا دهد و نقطه نظرهاى اسلام را برایشان بازگو نماید. این فرزند راستین خاندان عصمت و طهارت با آن همه تعبدش به خدا و صفاى باطن و پاکى روح و با آن همه فداکارى که نسبت به بندگان خدا داشت و با این که دشمن سرسخت معاندین دین و امت بود مظلومانه آن چنان آماج تهمت هاى از خدا بى خبران و ناآگاهان قرار گرفته بود که بسیارى از مردم تا لحظه شهادتش نه تنها او را به این صفات نمى شناختند بلکه خلاف آن را درباره اش مى پنداشتند و این در حالى بود که آشنایان و معاشران آن شهید از این همه ناسپاسى و قدرناشناسى رنج مى بردند. منشإ مظلومیت بهشتى این بود که حاضر نشد با آنها که مى خواستند انقلاب اسلامى ایران را به انحراف بکشانند سازش کند و او مظلومانه به راه خود ادامه داد و لحظه اى از تلاش و کوشش باز نایستاد. امام با یادآورى این مظلومیت در کلماتى پر معنا توإم با آهى جگرسوز تإثر خویش را از این بابت چنین بیان فرموده اند: ((و آنچه که من راجع به ایشان متإثر هستم شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیت ایشان است. ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگى بود. تهمت هاى ناگوار به ایشان زدند. ))(3)
شهید بهشتى همانگونه که امام درباره اش فرمود همواره چون خارى در چشم دشمنان بود, وجودش سبب انزواى خصم و رسوایى مخالفان بود آنها خوف این را داشتند که مبادا منطق این عارف عابدو عالم عامل سرکوبشان کند و بیمایگى نظرشان را که در بوق و کرنا کرده اند برملا نماید, اسرارشان را آشکار کند و قدرت پوشالیشان را محکوم به شکست نماید, بدین خاطر همه دشمنان هر کدام به گونه اى و به صورت خاصى به اقدامات علیه او پرداختند, او را متهم نمودند که به امریکا وابستگى دارد, انقلابى نمى باشد, انحصار طلب و انحصاراندیش است, همسرى آلمانى دارد, اسنادى جعل کردند که در بانکهاى اروپایى پول زیادى دارد که این مسایل آنقدر پوچ و واهى, بى ریشه و بى اساس بود که حتى دشمنان هم به آن مى خندیدند و کذب آن را مى فهمیدند. (4)
به رغم این تبلیغات زهرآگین شهید بهشتى در کنار آگاهى از معارف اسلامى با آن چهره اى جذاب, قامتى بلند و حسن خلق آمیخته با رإفت و مهربانى و روحیه اى با نشاط همراه با تعهد, وارستگى, نظم و تدبیر با اندیشه و تلاش بى وقفه درصدد تنظیم و تدوین پشتوانه هاى نظرى و قانونى براى نظام جمهورى اسلامى ایران برآمد و تحقق اسلام را در جامعه در گرو تحقق مفاهیم بنیاد دینى از قبیل استقلال, عدالت, آزادى, و مشارکت مردم در امور سیاسى و فعالیت هاى اقتصادى مى دانست, داشتن چنین بینشى سبب شده بود تا بر قطع سلطه بیگانگان از کشور و لزوم استقرار و استقلال قوه قضائیه و تعدیل ثروت در جامعه تإکید بلیغ داشته باشد و در جذب نیروهاى جوان به فعالیت هاى اجتماعى و سیاسى و تشویق آنان به سازندگى کشور و توانایى قابل ملاحظه اى از خود نشان داد مجموعه این امتیازات همان طور که او را در مرکز توجه امام امت و امت امام و عموم نیروهاى حامى انقلاب اسلامى قرار داد به دشمنى و مخالفت گسترده با وى و کثرت تهمت هایى که بر او وارد مى نمودند افزود که صبر و سکوتش در برابر این تهاجم مخرب حیرت آور است.(5)
افشاى توطئه در نامه اى نورانى
شهید مظلوم آیه الله دکتر بهشتى در نامه اى به حضرت امام خمینى حقایق جالب و در خور تعمق و تإملى را مطرح کرده است در فرازى از این نامه نورانى مى خوانیم:
((دوگانگى میان مدیران کشور بیش از آن که جنبه شخصى داشته باشد, به اختلاف دو بینش مربوط مى شود یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهادى که در عین زنده بودن و پویا بودن باید نخست مستلزم به وحى و تعبد در برابر کتاب وسنت باشد. بینش دیگر در پى اندیشه ها و برداشت هاى بنیادین که نه به کلى از وحى بریده است و نه آنچنان که بایدو شاید دربرابر آن متعبد و پاى بند و گفته ها و نوشته ها و کرده ها بر این موضع بینابین گواه, بینش اول در برابر بیگانگان و هجوم تبلیغاتى و سیاسى آنان نخست به توکل بر خدا و اعتماد به نفس و تکیه بر توان امت اسلامى و پرهیز از گرفتار شدن در دام داورىها یا دلسوزىهاى بیگانگان! معتقد و ملتزم [هستند] بینش دیگر هرچند دلش همین را مى خواهد و زبانش همین را مى گوید... اما چون همه مختصات لازم براى پیمودن این راه دشوار را ندارد, در عمل لرزان و لغزان.
بینش اول, نظام و شیوه اى براى زندگى امت ما معتقد است که در عین گشودن راه به سوى همه نوع پیشرفت و ترقى, مانع حل شدن مسلمان ها در دستاوردهاى شرق یا غرب مى باشد و آنان را بر فرهنگ و نظام ارزشى اصیل و مستقل اسلام استوار مى دارد. بینش دیگر با حفظ نظام اسلام و بخشى از ارزشهاى آن جامعه را به راهى مى کشاند که خود بخود درها را به روى ارزشهاى بیگانه از اسلام وبلکه ضد اسلام مى گشاید....
امام بزرگوار به حکم وظیفه عمومى ((النصیحه لائمه المسلمین)) عرض مى کنم:
1ـ در ماههاى اخیر صداى پاى امریکاى توطئه گر و همدستان و همداستانان او گسترده تر از پیش شنیده مى شود.
2ـ دنباله زنجیرهاى توطئه غرب و شرق... بیش از پیش نمایان است.
3ـ پناه دادن رئیس جمهور بنى صدر به مخالفان حاکمیت اسلام عرصه کار را بر همه کسانى که شب و روز در این راه تلاش کرده اند و مى کنند روز به روز تنگتر مى کند.
4ـ در تلاش هاى اخیر رئیس جمهور (بنى صدر) و همفکران او این نکته بخوبى مشهود است که براى حذف مسإله رهبرى فقیه در آینده سخت مى کوشند. این ها در مورد شخص جناب عالى این رهبرى را طوعا و کرها پذیرفته اند ولى براى نفى تداوم آن سخت در تلاشند...(6)
چگونه بهشتى امت شد؟!
در تاریخ خونبار اسلام راستین, حقانیت و مظلومیت دو واژه توإم با هم بوده و هستند زیرا آنجا که حق است , دشمنان شرف و فضیلت در برابر آن صف آرایى مى کنند تا به زعم باطل خویش مگس وار عرصه را بر سیمرغ زمانه تنگ کنند و نگذارند که آفتاب دل هاى مرده مردمان خسته را گرم کند و این عارضه مظلومیت را پدید مىآورد.
حضرت على(ع) که تبلور عینى حق بود در تمامى مراحل زندگى مظلوم واقع شد اما بیشترین مظلومیت او بدین خاطر بود که در حالى که ستم هاى زیادى را تحمل مى کرد و در حالى که مظلوم واقع گردیده بود و با آن که اگر مى خواست مى توانست از حق خود دفاع کند زیرا که هم علمش, هم شجاعتش و هم تمامى خصالى که یک انسان حق جو و حقیقت طلب نیاز دارد را واجد بلکه تبلور تمام عیار حقیقت و فضیلت بود اما چنین نکرد زیرا مصالح عالى اسلام برایش اصل بود, اما اعتلاى آئین محمدى و عزت امت نبوى را خواهان بود و پیروزى حق را طلب مى کرد, بنابراین صبر کرد و سکوت نمود چنانچه در خطبه شقشقیه فرمود: خار در چشم و استخوان در گلو صبر کردم و بر حق از دست رفته خود نظاره نمودم, در زمان ما هم مظلومیت دکتر بهشتى نه به خاطر این بود که مرد علم و شجاعت بود و او را کشتد یا مرد تقوا و حقیقت بود و قدرش را ندانستند بلکه بدین خاطر هم نبود که او را آماج حملات ناجوانمردانه قرار دادند و حتى اجازه سخن گفتن به او نمى دادند و یا این که او را عاجز از بحث و استدلال منطقى مى پنداشتند بلکه مظلومیت او به خاطر این بود که على رغم همه اتهامات و با وجود داشتن هرگونه قدرت و توانایى به دفاع از خود و رسوا نمودن حریف و حریفان به خاطر حفظ ارزشهاى دینى, حراست از انقلاب اسلامى و رعایت مصالح امت اسلامى و حفظ وحدت و بنا به فرمایش رهبرش على وار مهر سکوت را بر لب زد. این مرد متدین و کوه وقار و کشتى عظیم صبر, همچنان آرام اما پرخروش ره در پى رهبر مى سپرد و گوش به فرمان مقتداى خویش رسم رهروى مىآموخت تا بتواند یک امت شود, که این موضوع تحقق یافت همانگونه که حضرت امام خمینى فرمود: بهشتى یک امت بود.
شهید بهشتى یک ستاره اى بود که مسیر حقانیت را براى کاروانهاى تشنه حکمت و معرفت نورباران مى کرد او فریاد استغاثه همه محرومان صالح بود که باید وارث زمین شوند و پیشوایى خود را بر عهده گیرند.(7)
مقام معظم رهبرى حضرت آیه الله العظمى خامنه اى فرموده اند: شهید بهشتى یکى از آن شخصیت هایى بود که یک حالت ویژه در آنان مشاهده مى شود , یک برجستگى در او بود که با گذشت زمان بیشتر مشهود گردید, او فکرى بلند, مغزى قوى و فعال داشت علاوه بر این داراى اراده و روحیه ممتازى بود, بر احساسات خویش غلبه داشت و فردى متفکر بود تا احساساتى, اگر چه گاهى اوقات احساسات او هم جمعیت میلیونى را به جوش مىآورد, اما در همان وقت هم مى توانست مطمئن باشد که دارد منطقى حرف مى زند, محاسبه شده سخن مى گوید, آقاى بهشتى را سالهاى طولانى مى شناختم و سال ها هم با یکدیگر همکار و همفکر بودیم, مردى شدیدا متعبد بود یعنى دین و شریعت را از بن دندان قبول داشت. با کمال خلوص و صمیمیت عامل به شرع و معتقد به دین بود, از تظاهر, ریاکارى از کارهایى که برخلاف خلوص هست شدیدا بیزار و روى گردان بود.
(8)
مصاحبه غیابى با آیه الله شهید دکتر بهشتى پیرامون زندگى, نگرش و نقطه نظرهاى آن شهید در خصوص مسایل عقیدتى, فرهنگى و اجتماعى
سوال: لطفا مختصرى در خصوص زندگانى خویش سخن بگوئید؟
من محمد حسین بهشتى در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان متولد شدم, پدرم روحانى بود, در هفته چند روز در شهر به کار و فعالیت مى پرداخت و هفته اى یک شب به یکى از روستاهاى نزدیک شهر براى امام جماعت و کارهاى مردم مى رفت. تحصیلاتم را در یک مکتب خانه در سن چهار سالگى آغاز کردم خیلى سریع خواندن و نوشتن قرآن را یاد گرفتم و در جمع خانواده به عنوان یک نوجوان تیزهوش شناخته شدم تا این که قرار شد به دبستان دولتى ثروت که بعدها به نام 15 بهمن نامیده شد از من امتحان ورودى گرفتند و گفتند باید به کلاس ششم برود, ولى از نظر سن نمى تواند بنابراین در کلاس چهارم پذیرفته شدم, تحصیلات ابتدایى را همانجا از آنجا به دبیرستان سعدى رفتم و سال اول و دوم را گذراندم و اوائل سال دوم بود که حوادث شهریور 20 پیش آمد با این حوادث علاقه و شورى در نوجوان ها براى یادگیرى معارف اسلامى به وجود آمد , دبیرستان سعدى در نزدیکى میدان امام کنونى قرار دارد جایى که مدارس بزرگ طلاب هم همانجاست, علاوه بر این که در یک خانواده روحانى بودم و در خانواده خودم هم طلاب فاضل جوانى بودند, یک همکلاسى داشتم که فرزند یک روحانى بود, پهلوى من مى نشست و به جاى این که به درس معلم گوش دهد کتاب معالم الاصول مى خواند, خوب این ها بیشتر در من شوق به وجود مىآورد که تحصیلات را نیمه کاره رها کنم و بروم طلبه شوم.
از سال 1321 تا 1325 در اصفهان تحصیلات ادبیات عرب, منطق کلام و سطوح فقه و اصول را با سرعت خواندم که این سرعت موجب شده بود که حوزه آنجا (مدرسه صدر اصفهان) با لطف فراوانى با من برخورد کند. در سال 1325 به قم آمدم, حدود شش ماه بقیه سطح, مکاسب و کفایه را تکمیل کردم و از اول (سال) 1326 درس خارج را شروع کردم به قم که آمدم به مدرسه حجتیه رفتم در آن سال هایى که استادمان آیه الله طباطبایى از تبریز به قم آمده بودند در سال 1327 به فکر افتادم که تحصیلات جدید را هم ادامه بدهم, بنابراین با گرفتن دیپلم ادبى به صورت متفرقه و آمدن به دانشکده معقول و منقول آن موقع که حالا الهیات و معارف اسلامى نام دارد دوره لیسانس را آنجا گذراندم و بعد در سالهاى 1335 تا 1338 دوره دکتراى فلسفه و معقول را در دانشگاه الهیات گذراندم.
سوال: اجمالى از فعالیت هاى خود را توضیح دهید.
از سال 1330 تا 1335 بیشتر به کار فلسفى پرداختم و به درس استاد علامه طباطبایى مى رفتم, اسفار ملاصدرا و شفا ابن سینا را و هم چنین شبهاى پنج شنبه و جمعه با مرحوم استاد مطهرى و عده اى دیگر جلسه گرم و پرشور و سازنده اى داشتیم که ماحصل آن به صورت کتاب روش رئالیسم تنظیم و منتشر شد. در سال 1326 یعنى یک سال بعد از ورود به قم با مرحوم مطهرى و عده اى از برادران برنامه اى تنظیم کردیم که برویم به دورترین روستاها براى تبلیغ و دو سال این برنامه را انجام دادیم. در سال 1329 و 1330 که تهران بودم مقارن بود با اوج مبارزات سیاسى اجتماعى نهضت ملى نفت و به صورت یک جوان مصمم مشتاق در تظاهرات و اجتماعات و متینگ ها شرکت مى کردم. درسال 1331 در جریان تیر 1330 آن موقع تازه به اصفهان رفته بودم و در اعتصابات 26 تا 30 تیر فعالیت داشتم. دبیرستانى به نام دین ودانش در قم تإسیس کردیم تا سال 1342 که در قم بودم مسوولیت اداره آن را به عهده داشتم. در حوزه هم تدریس مى کردم و یک حرکت فرهنگى نو, هم در حوزه بوجود آوردیم و رابطه اى هم با جوان هاى دانشگاهى برقرار کردیم پیوند میان دانشجو و طلبه را مبارک یافتیم. در ضمن آن زمان ها فعالیت هاى نوشتنى هم در حوزه شروع شده بود: مکتب اسلام, مکتب تشیع اینها آغاز حرکتهایى بود که براى تهیه نوشته هایى با زبان نو و براى نسل نو اما با اندیشه عمیق و اصیل اسلامى, در پاسخ به سوالات این نسل مختصرى در مکتب اسلام و بعد بیشتر در مکتب تشیع همکارى مى کردم. در سال 1338 جلسات گفتار ماه در تهران شروع شد این جلسات هم براى رساندن پیام اسلام بود به نسل جستجوگر با شیوه جدید, در هر ماه یک نفر سخنرانى مى کرد و موضوع سخنرانى قبلا تعیین مى شد که در مورد آن مطالعه بشود و نوار از آنها گرفته و پیاده مى کردند و به صورت جزوه و کتاب منتشر مى نمودند. در سال 1339 به فکر سامان دادن به حوزه علمیه قم افتادیم, کار ما در یکى از این جلسات به ثمر رسید و توانستیم یک طرح و برنامه تحصیلات علوم اسلامى در حوزه ـ در هفده سال ـ تهیه کنیم و این پایه اى شد براى تشکیل مدارس اسلامى نمونه که معروف ترش مدرسه حقانى است. در سال 1341 که انقلاب اسلامى با رهبرى امام و روحانیت و شرکت فعال روحانیت نقطه عطفى در تلاش هاى انقلابى مسلمانان ایران بوجود آورده بود حضور داشتم. در همان سالها در قم به مناسبت تقویت پیوند دانش آموز و فرهنگى و دانشجو و طلبه به ایجاد کانون دانش آموزان قم دست زدیم و این در حقیقت نمونه دیگرى بود از همان تلاش براى پیوند دانشجو با روحانى. در زمستان سال 1342 من را ناچار کردند که از قم خارج بشوم و به تهران بیایم سال 1342 به تهران آمدم و در ادامه کارها با گروههاى مبارز از نزدیک رابطه برقرار کردیم , با جمعیت هیإت هاى موتلفه رابطه اى فعال و سازمان یافته داشتیم و در همین جمعیت ها بود که به پیشنهاد شوراى مرکزى, امام خمینى یک گروه چهار نفرى به عنوان شوراى فقهى و سیاسى این جمعیت ها تعیین کردند مرحوم آقاى مطهرى, بنده, آقاى انوارى و آقاى مولایى. در همان سال ها به فکر این افتادیم که کتابها و برنامه تعلیمات دینى مدارس را که امکانى براى تغییرش فراهم آمده بود تغییر بدهیم. دور از دخالت دستگاه جهنمى رژیم در جلساتى توانستیم این کار را پایه گذارى کنیم. سال 1341 یا اوائل 1342 در یک جشن مبعث که دانشجویان دانشگاه تهران در امیر آباد ـ در سالن غذاخورى ـ برگزار کرده بودند دعوت کردند که سخنرانى کنم آنجا موضوعى را مطرح کردم به عنوان مبارزه با تحریف یکى از هدف هاى بعثت است و در این سخنرانى طرح یک کار تحقیقات اسلامى را ارائه کردم که بعدها[ در نشریه] مکتب تشیع چاپ شد و در پاییز همان سال ما کار تحقیقاتى را آغاز کردیم و با شرکت عده اى از فضلا در زمینه حکومت در اسلام ـ ما همواره به مسئله سامان دادن به اندیشه حکومت اسلامى و مشخص کردن نظام اسلامى علاقه مند بودیم و این را به صورت یک کار تحقیقاتى آغاز کردیم این کارها بود که به حکومت گران آمد. در سال 1343 که تهران بودم و سخت مشغول برنامه هاى گوناگون, مسلمانان هامبورگ (در آلمان) به مناسبت مسجد هامبورگ که بنیان گزارش روحانیت بود و به دست آیه الله بروجردى بنیان گذارده شده بود فشار آورده بودند به مراجع که چون مرحوم محققى آمده بودند به ایران باید یک نفر روحانى به آنجا برود. آیه الله حائرى و آیه الله میلانى به بنده اصرار کردند که باید بروید به آنجا [پس ا ز این] مشکل گذرنامه حل شد به هامبورگ رفتم. دشوارى کارم این بود که از این فعالیت هایى که اینجا[ ایران] داشتم دور مى شدم و برایم سنگین بود و تصمیم این بود که مدت کوتاهى آنجا بمانم ولى در آنجا احساس کردم که دانشجویان سخت محتاج هستند به یک نوع تشکیلات اسلامى[ پس] هسته اتحادیه انجمن هاى اسلامى دانشجویان گروه فارسى زبان را بوجود آوردیم, مرکز اسلامى گروه هامبورگ سامان گرفت. فعالیت هایى براى شناساندن اسلام به اروپایى ها داشتیم. بیش از پنج سال آنجا بودیم که در طى آن به حج مشرف شدم. سفرى به سوریه, لبنان و آمدم به ترکیه براى بازدید از فعالیت هاى اسلامى آنجا و تجدید عهد با دوستان, سفرى به عراق آمدم و خدمت امام رفتم در سال 1348. بعد به ایران آمدم و همانطور که پیش بینى مى کردم مانع بازگشت من شدند. در سال 1355 هسته هایى براى کارهاى تشکیلاتى بوجود آوردیم و در سال هاى 1356 ـ 1357 روحانیت مبارز شکل گرفت, در همان سال ها درصدد ایجاد تشکیلات گسترده و مخفى و نیمه مخفى و نیمه علنى به عنوان یک حزب و تشکیلات سیاسى بودیم. در سال 1356 که مسایل مبارزاتى اوج گرفت همه نیروها را متمرکز کردیم. در این بخش با شرکت فعال همه برادران روحانى و راهپیمایى ها و مبارزات به پیروزى رسید. از سال 1350 یک جلسه تفسیر قرآنى را آغاز کردم که روزهاى شنبه به عنوان مکتب قرآن مرکزى بود, کلاس سازنده اى بود و این اواخر حدود 400 الى 500 نفر شرکت مى کردند و در سال 1354 به مناسبت جریان هاى این جلسه و فعالیت هاى دیگر, ساواک مرا دستگیر کرد چند روزى در کمیته مرکزى بودم که توانستیم از دست آنها خلاص شویم. بعد از رفتن امام به پاریس چند روزى خدمت ایشان رفتیم و هسته شوراى انقلاب تشکیل شد.(9)
سوال: آیا صحت دارد که در خانه اى مجلل سکونت دارید؟
خانه من جاى گم شده اى نیست, خانه اى است که شب هاى پنج شنبه دیدار عمومى داشتیم دانشجویان و دوستان مختلف به آنجا مىآمدند هنوز هم در آن سکونت دارم و چیزى نیست که مخفى بماند هفت سال است در آن زندگى مى کنم اما ترتیب تهیه این خانه: هنگامى که از آلمان بازگشتم درصدد خانه اى در حوالى خیابان سقاباشى بودم ولى پول لازم را نداشتم و با همان مبلغ در جاده قدیم شمیران و قلهک که زمین ارزان تر بود خانه اى تهیه کردم که پولش را یکجا نمى خواستند و بطور قسطى پرداختم.(10)
سوال : مى گویند روحانیت از جمله شما انحصار طلبید واقعیت چیست؟
این از نیرنگ هاى استعمار است که مى خواهد مجددا روحانیت را که عامل موثرى در بسیج نیروها و پیروزى انقلاب است از مردم جدا کند و امیدواریم قشر روشنفکر و تحصیل کرده با ایمان و مبارز هوشیار باشد و این توطئه را بشناسد و از طرفى بایستى به روحانیت هم توصیه کرد که هوشیار باشد و آگاه باشد و نگذارد چنین سوء تفاهمى درباره اش بوجود بیاید.(11)
سوال: انگیزه دشمنان از شایعه پراکنى و سمپاشى چیست؟
یکى از علل و عوامل این همه حمله و هجوم به من و امثال من این است که ما همواره در برخوردها اعتماد به نفس و خوش بینى به آینده و امید به جامعه مى داده ایم به خیال خودشان مى کوشند ما را که همواره پیک امید براى جامعه بوده ایم به صورت انسانهایى ناامید درآورند تا به راحتى موج یإس را در جامعه افزایش دهند من به مردمان مى گویم به آینده انقلاب امیدواریم به یک شرط که متفقا جلو شایعه سازىها را بگیریم, عزیزان من مواظب باشیم دچار انحراف نشویم. در اسلام حکومت, حکومت در خط اشباع و ارضإ میل به قدرت حرام و گناه است.(12)
سوال: برخورد شما با شایعات چگونه است؟
روش من در برخورد با شایعات خونسردى و بى اعتنا بودن نسبت به شایعات است چون مى دانم شایعه سازى یکى از نغمه هاى شوم دشمنان انقلاب است و مسلم است افرادى که مسوولیت هاى موثرى در انقلاب دارند هرقدر مننصفانه تر کار کنند و هر قدر مصالح این ملت را بیشتر رعایت کنند و خود به خود هر قدر با دشمنان اسلام و کشور بیشتر درگیر بشوند در معرض این توطئه ها بیشتر قرار مى گیرند. این مسإله را سالهاست تجربه کرده ام, تربیت اسلام انسان را متوکل به خدا بار مىآوردو انسانى که دلش با خدا پیوندى داشته باشد از این گونه شایعات کمتر نگران مى شود.(13) اما آنچه باعث تإسف است این که انسان مى بیند بعضى از دوستان هم بوسیله توطئه گران تحت تإثیر قرار مى گیرند و پاى آنها به این شایعه سازى ها کشانده مى شود که این براى ما تعجب آور هست بخصوص که انسان در برابر این گونه چهره ها نمى خواهد حتى درشتى بگوید و واکنشى مطابق کنش آنها از خود نشان دهد من همواره سعى داشته ام و خواهم داشت که با بردبارى و شکیبایى که اسلام از هر مسلمان انتظار دارد ملتزم باشم و در برابر لغزش دوستان هم به دیده عفو و اغماض بنگرم.(14)
سوال : ایمان چیست و در زندگى انسان چه نقشى دارد؟
اولا باید بگویم ایمان باید متکى به آگاهى و بررسى هاى اطمینان آورى باشد در غیر این صورت فاقد ارزش است و آدمى را از جستجوى حقیقت بى نیاز نمى کند از نظر قرآن آدمى موظف است صرف نظر از آنچه والدین یا محیطش چه ایده اى به او عرضه مى کنند دستگاه مجهز معرفت خویش را به کار اندازد, در خود و در جهانى که پیرامون اوست به دقت بنگرد و با بردبارى بیندیشد و این تفکر و تدبر را آنقدر ادامه دهد تا به نتیجه برسد آنگاه به نتیجه اش دل بسته و ایمان آورد و آن را زیربناى نظام فکرى, عقیدتى و علمى در زندگى شخصى خود قرار دهد. ایمان سازنده و موثر در عمل خواه ناخواه براى انسان محدودیت ها و وظایفى بوجود مىآورد, در کوشش هاى اجتماعى, ایمان نقش درجه اول را دارد, در مبارزات اصولى متشکل و پیگیر نقش ایمان از این هم برجسته تر است, ایمانى سازنده و موثر است که ضمن زنده نگهداشتن امید در انسان بخصوص در هنگام سختى ها و مشکلات در جهت گیرى زندگى و در تنظیم برخوردش با مسایل گوناگون حیات, نقش موثرى داشته باشد.(15)
سوال : ملاک و معیار ارزشها چیست؟
در مکتب اسلام بحث روى ارزشهاست نه گرایش هاى گروهى, حزبى و تشکیلاتى و اگر کسانى این دو را قاطى کنند ظلم کرده اند, خط مکتب همه چیز را به عنوان وسیله اى جهت رسیدن به هدف که همان ارزشهاى الهى است قرار مى دهد اگر حساب ارزشهاى متعالى باشد از نظر ما ملاک و معیار ارزشها تقوا, فضیلت و خداترسى است, ملاک این که به درجه اى برسیم که ((ان اکرمکم عندالله اتقیکم)) حاکم باشد ارزشهاى اسلامى با هر چه ضد اسلام است در ستیز مى باشد و جامعه اسلامى جامعه اى است که در آن ارزشهاى اسلامى بر همه روابط اجتماعى حاکم باشد و البته نقش فقیه رهبر در عینیت یافتن ارزشهاى اسلامى در جامعه از مسایل بنیادى در نظام اجتماعى اسلام است.
سوال: فرق بین انسان حقیقت جو و آدم ستیزه گر درباره حقانیت در چیست؟
انسان حقیقت جو در برابر حق سر تسلیم و پذیرش فرود مىآورد و تلاش عملى او از چهارچوب سود و زیان شخصى اش وسیع تر و در راه تحقق بخشیدن به خیر و صلاح همه انسان ها مى باشد, در برابر حقیقت وحى از خود عناد و مخالفت نشان نمى دهد و حق را فداى هیچ چیز نمى کند اگر هم بخود مى پردازد از این دید است که او هم باید فرد سالم و مفیدى براى جامعه باشد. انسان ستیزه جو در برابر حقیقت و خود خواه ترکیب فکرى و عمل خاصى دارد, او حقیقت را بدین خاطر مى پذیرد که منافع و سود شخصى خویش را در آن بیابد و هرگاه حقیقت در مسیر مخالف منافع شخصى و فردى او باشد با آن مبارزه مى کند, جز خود کسى را نمى بیند و خیر و صلاح انسانها برایش مفهومى ندارد همیشه بهانه مىآورد تا از زیر بار مسوولیت هاى اجتماعى شانه خالى کند, امکان دارد خود را ظاهرا در صف حقیقت جویان و عدالت خواهان و انسان دوستان جا زده باشد ولى در باطن غیر از خودپرستى, عامل دیگرى بر وجودش حکومت نمى کند.(16)
سوال: کار دنیوى و اخروى به چه مفهومى است؟
در قرآن از تلاش سازنده و مثبت به عمل صالح تعبیر شده است, هر کارى که موافق تکامل عمومى جهان و شایسته نظام آفرینش قرار مى گیرد و با تولید و سازندگى عمومى که در سراسر جهان مشاهده مى شود هماهنگ است عمل صالح است, با این دید تمام حرکات و برخوردهاى یک انسان در زندگى روزانه, غذاخوردنش, ارضاى غریزه جنسى اش, ابراز عاطفه و مهر به فرزندش هنگامى که در مجموع یک نتیجه و بازده مثبت و سازنده تحویل بدهد و تنها تلف کردن مقدارى نیرو نباشد, کوششى سودمند شناخته مى شود, بنابراین از دید وحى این طور نیست که انسان دو نوع کار داشته باشد , کار دنیوى و در راه ارضإ تمایلات و کار اخروى و در راه خدا, بلکه هر نوع کار و برخورد او با جهان مایه و پایه اى است براى تلاشهاى سازنده او و عاملى است براى نتیجه اى که در هستى پس از مرگ به دو خواهد رسید.(17)
پى نوشت ها:
1 . از سخنان امام در تاریخ هشتم تیر 1360.
2 . همان مإخذ.
3 . شهادت نامه شهید مظلوم آیه الله دکتر بهشتى, مسیح مهاجرى, ص39.
4 . زندگى و گزیده افکار شهید مظلوم آیه الله بهشتى, تدوین دکتر على قائمى, ص127.
5 . بهشتى آن گونه که بود, دکتر غلامعلى حداد عادل, روزنامه اطلاعات, شماره 21942, ص6.
6 . شهید بهشتى (عقل ملکوتى), على علیزاده, ص100 ـ 108 به نقل از روزنامه جمهورى اسلامى, هفتم تیرماه 1369.
7 . یادواره عروج خونین هفتاد و دو یار صدیق انقلاب اسلامى در فاجعه هفتم تیر, اطلاعات, شماره 21943.
8 . مصاحبه با حضرت آیه الله خامنه اى, مجله پیام انقلاب, شماره 87 , ویژه نامه هفتم تیر.
9 . اقتباس از او به تنهایى یک ملت بود, ج اول, ص4 ـ 22, و نیز نگاهى به کارنامه شهید مظلوم آیه الله دکتر بهشتى.
10. او به تنهایى یک امت بود, ج اول, ص25 ـ 26.
11 . همان مإخذ.
12 . مجله شاهد, شماره 63, تیر1363, ص20, شهید بهشتى عقل ملکوتى, ص96.
13 . مجله پیام انقلاب, ش87, ص47.
14 . او به تنهایى یک امت بود, ج دوم, ص504.
15 . بررسى علمى زیربناى ایدئولوژى اسلامى, شهید دکتر بهشتى, 7 ـ 21.
16 . همان, ص119 و 126.
17 . همان, ص123 ـ 124.