پاسخ به پرسش ها(3)
حجه الاسلام والمسلمین محمد محمدى اشتهاردى
O ویژگى هاى حکومت امام على(ع)
س: مى دانیم که امیرمومنان على(ع) پس از کشته شدن عثمان, و بیعت عمومى مردم با آن حضرت, زمام امور حکومت و رهبرى را به دست گرفت, و حکومت او در روز 25 ذیحجه سال 35 شروع شد, و پس از چهار سال و نه ماه و چند روز خلافت در کوفه با شهادتش در 21 ماه رمضان سال 40 هـ.ق به پایان رسید(1) اینک سوال این است که ویژگى هاى حکومت آن حضرت چه بود؟ و با توجه به این که امسال سال سیره رفتارى على(ع) است, پاسخ این سوال را شرح دهید.
ج: براى دریافت این سوال, بهترین راه, مطالعه نهج البلاغه است, چرا که مطالب نهج البلاغه ـ جز در موارد نادر ـ مربوط به عصر خلافت و حکومت امیرمومنان على(ع) است, به ویژه مطالعه و بررسى عهدنامه مالک اشتر (نامه 53 نهج البلاغه) چون آیینه شفاف نشانگر ویژگى هاى حکومت على(ع) است. در میان ویژگى ها , نظر شما را به شش ویژگى که در سرلوحه حکومت على(ع) است جلب مى کنیم:
1ـ براى اثبات حق و حذف باطل
در ماجراى جنگ جمل, سپاه على(ع) همراه آن حضرت به ذیقار (نزدیک بصره) رسیدند, در آنجا براى رفع خستگى و آماده سازى سپاه, مدتى توقف کردند, عبدالله بن عباس که جزء سپاه بود مى گوید: در آنجا به محضر على(ع) رفتم دیدم به وصله کردن کفش خود مشغول بود, به من فرمود: ((اى پسر عمو! این کفش چقدر قیمت دارد؟)) گفتم قیمتى ندارد, بر اثر فرسودگى ناچیز است. فرمود: ((سوگند به خدا همین کفش بى ارزش, براى من دوست داشتنى تر از ریاست و حکومت بر شما است مگر این که بتوانم به وسیله این حکومت, حقى را زنده, و باطلى را نابود نمایم.))
سپس برخاست و براى مردم سخنرانى کرد, در این سخنرانى فرمود: ((سوگند به خدا من در عصر پیامبر(ص) به همراه لشگر اسلام بودم, و آنها را به پیشروى حرکت مى دادم , تا باطل به طور کلى, عقب نشینى کرد, و حق آشکار شد, در این راه هرگز اظهار ضعف نکردم, و اکنون نیز همین هدف را تعقیب مى کنم.))(2)
2ـ ضابطه نه رابطه
حکومت على(ع) براساس ضابطه و قانون بود, روابط در آن اثر نداشت, محورى ترین اصل حکومت او, عدالت و قسط در همه ابعاد, و مبارزه با هرگونه تبعیض بود. او در تقسیم بیت المال و اجراى حدود الهى , و سایر برخوردها بین عرب و عجم, ثروتمند و فقیر, قریب و بعید, خویشاوند و بیگانه فرق نمى گذاشت, ماجراى عقیل و آهن گداخته که از داستان هاى معروف نهج البلاغه است(3) شاهد گویاى این مطلب است, او به افراد صاحب نفوذ و ماجراجو همچون طلحه, زبیر, اشعث بن قیس باج نمى داد, به آنها و افراد ضعیف به یک چشم نگاه مى کرد. چنان که ماجراى برخورد تند آن حضرت با اشعث که هدیه اى رشوه نما براى آن حضرت آورده بود(4) بیانگر این واقعیت است. در حالى که در دوران خلافت عثمان, تبعیض عجیبى حکم فرما بود, و افراد زورگو به چپاول بیت المال مى پرداختند, و حق ضعفا را پایمال مى کردند.
پس از شهادت على(ع) روزى عقیل نزد معاویه آمد , معاویه از او خواست تا ماجراى آهن گداخته را تعریف کند, عقیل آن را بیان کرد, معاویه شگفت زده شد و گفت: ((هیهات هیهات عقمت النسإ ان یلدن مثله; افسوس, افسوس ! کجاست آن زنى که مانند على(ع) فرزندى بیاورد.)) (5)
روزى دو زن که یکى عرب آزاد, و دیگرى کنیز عجمى آزاد شده بود به محضر على(ع) آمدند, امام چند درهم و مقدارى غذا به طور مساوى به هر کدام داد, زن عرب اعتراض کرد که من عرب هستم و این زن عجم, چرا به من بیشتر ندادى؟
امام (ع) فرمود: ((سوگند به خدا من در تقسیم بیت المال, فرزندان اسماعیل را بر فرزندان اسحاق برتر نمى بینم.))(6)
عبدالله بن جعفر داماد و برادرزاده على(ع) بود, نزد عمویش آمد و عرض کرد: ((سزاوار است براى تإمین هزینه زندگى روزمره ام به من کمک مالى شود, سوگند به خدا چیزى ندارم مگر این که گوسفند یا الاغ خود را بفروشم.))
حضرت على(ع) به او فرمود: ((نه, چیزى براى تو در نزد من نیست, مگر این که به عموى خود دستور بدهى تا (از بیت المال) دزدى کند و به تو بدهد.))(7)
3ـ حمایت از طبقه ضعیف
حضرت على(ع) در حکومت خود, حمایت از مستضعفان و احقاق حق آنها را اصل قرار داده بود, و به آنها توجه خاص داشت, و در عهدنامه خود به مالک اشتر فرمود: ((الله الله فى الطبقه السفلى من الذین لا حیله لهم من المساکین والمحتاجین...; خدا را خدا را در مورد طبقه ضعیف, آنها که راه چاره ندارند, همان نیازمندان و مستمندان و تهى دستان... متوجه باش که سرمستى زمامدارى , تو را از توجه به آنها غافل نسازد.)) و در فراز دیگر, به سخن پیامبر(ص) در مورد حمایت از به استضعاف کشیده شدگان پرداخته و مى فرماید: من از رسول خدا(ص) به طور مکرر شنیدم که مى فرمود: ((لن تقدس امه لا یوخذ للضعیف فیها حقه من القوى غیر متعتع; ملتى که حق ضعیف را از زورمندان با قاطعیت نگیرد, هرگز پاک و پاکیزه نمى شود.))(8)
و در خطبه شقشقیه , هدف از حکومت خود را چنین بیان مى کند که : ((اگر نه این بود که جمعیت بسیار با من بیعت کرده اند, و اگر نبود آنچه را که خداوند از علما پیمان گرفته که در برابر شکم خوارگى ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان سکوت نکنند, من زمام شتر خلافت را رها مى کردم و از آن صرف نظر مى نمودم.))(9)
جالب این که مدتى پس از شهادت على(ع), یکى از دوستانش به نام ((ضرار بن ضمره)) به شام رفت و در جلسه اى با معاویه دیدار کرد, معاویه که او را مى شناخت گفت: اندکى از شإن على(ع) برایم تعریف کن. ضرار که احساس خطر مى کرد گفت: از این تقاضا بگذر و مرا معاف بدار. معاویه اصرار نمود و گفت: ((از تو دست برنمى دارم تا اندکى از على(ع) بگویى.))
ضرار به مطالبى اشاره کرد, از جمله گفت: ((لایخاف الضعیف من جوره, و لا یطمع القوى فى میله; مستضعفان و مستمندان ترس آن را نداشتند که از طرف على(ع) به آنها ظلم بشود, و زورمندان در نیل به اهداف باطل خود در او راه نفوذ نداشتند. ))(10)
4ـ قاطعیت در اجراى حدود
مسإله اجراى حدود و احکام جزایى اسلام نقش بازدارنده مهمى براى جلوگیرى از فساد و انحرافات دارد, از ویژگى هاى حکومت على(ع) این بود که آن حضرت در اجراى حدود قاطعیت خلال ناپذیر داشت, و هیچ رابطه و امتیازى نمى توانست آن حضرت را از اجراى حدود باز دارد یا غافل کند, او قبل از حکومت ظاهر در عصر خلفاى قبل نیز به این مسإله اهمیت مى داد, به عنوان نمونه, در عصر خلافت عثمان, ولید بن عقبه برادر مادرى عثمان, از طرف عثمان حاکم کوفه شد, در آنجا شراب خورد, مسلمین او را به مدینه نزد عثمان آوردند و گواهى دادند که او شراب خورده است, عثمان مسلمانان را از اجراى حد شرابخوارى (80 تازیانه) بر او باز مى داشت, و کسى از ترس خلیفه, جرئت اجراى حد او را نداشت, حضرت على(ع) تازیانه به دست گرفت, و نزد ولید آمد, ولید با حیله و نیرنگ از على(ع) فاصله مى گرفت, ولى آن حضرت با قاطعیت او را دنبال کرد و گرفت و بر زمین کوبید, و هشتاد تازیانه بر او زد, با این که عثمان با شدت خشم, على(ع) را از اجراى حد ولید, نهى مى کرد.(11)
به این ترتیب مى بینیم حضرت على(ع) قلدرترین افراد را با قاطعیت حد زد, از سوى دیگر در تاریخ مى بینیم یکى از افرادى که از شیعیان و در صف یاران نزدیک على(ع) به نام نجاشى بود, که در سپاه على(ع) با اشعار خود, به نفع لشکر على(ع) شعار مى داد, و در رکاب آن حضرت با دشمن مى جنگید, همین شخص در ماه رمضان شراب خورد, موضوع براى على(ع) ثابت گردید, نجاشى را به حضور طلبید و در ملا عام هشتاد تازیانه به عنوان حد شرابخوارى به او زد, سپس دستور داد او را یک شب زندانى کرده, فردا به حضورش بیاورند, فرداى آن روز او را نزد على(ع) آوردند, آن حضرت بیست تازیانه دیگر به او زد, او پرسید, حد شرابخوارى را که 80 تازیانه است روز گذشته بر من جارى کردى, پس این بیست تازیانه براى چیست؟ على(ع) در پاسخ فرمود: ((هذا لتجریک على شرب الخمر فى شهر رمضان; این بیست تازیانه به خاطر جرإت و گستاخى تو به شراب خوارى در ماه رمضان است.))(12)
حضرت على(ع) با این شیوه به ما آموخت که نباید در اجراى احکام جزایى اسلام, مسامحه و سهل انگاریکرد, بلکه باید با قاطعیت آن را, چه در مورد افراد قلدر و بى باک و چه در دوست و شیعه ظاهرى, باید اجرا کرد, و هرگز آن را با هیچ بهانه اى وجه المصالحه اشخاص قرار نداد, و در مورد اعتراض بعضى بر حد زدن نجاشى, به على(ع) آن حضرت فرمود: ((او یکى از مسلمین است که هتک حرمت دین نمود و ما حد اسلامى را بر او جارى کردیم, با دیگران فرقى ندارد.))(13)
5 ـ نظارت عمومى
از ویژگى هاى حکومت على(ع) این که آن بزرگوار براى حفظ جامعه از هر گونه ظلم وفساد, و گاهى براى کمک به درماندگان و ستمدیدگان چون شبگردى همیشه بیدار در کوچه ها و خیابان ها و برزن هاى شهر کوفه قدم مى زد, و رفت و آمد مى کرد و کارهاى مردم را از نزدیک تحت نظر مى گرفت, و در موارد لازم دخالت مى کرد, و با حضور خود, جامعه را از انحرافات نگهبانى مى نمود به عنوان نمونه:
1ـ از امام باقر(ع) نقل شده که فرمود: امیرمومنان على(ع) هر روز صبح در بازارهاى کوفه عبور مى کرد و تازیانه اش را بر دوشش افکنده بود, و در کنار فروشندگان مىآمد و آنها را نصیحت مى کرد و از تقلب, گران فروشى, بى انصافى, کم فروشى و دروغ برحذر مى داشت, و با نظارت کامل بر وضع بازار, به اجراى عدل و انصاف مى پرداخت.(14)
نیز نقل شده: آن حضرت در عصر حکومت خود, در بازار قدم مى زد, گم شده ها را راهنمایى مى کرد, به ناتوانان کمک مى نمود, وقتى که از کنار فروشندگان رد مى شد این آیه را مى خواند:
((تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین;(15) این سراى آخرت (بهشت) را تنها براى کسانى قرار مى دهیم که اراده برترى جویى در زمین و اراده فساد را ندارند, و عاقبت نیکى براى پرهیزکاران است. ))
سپس مى فرمود: ((این آیه درباره زمامداران عادل و متواضع و همچنین سایر قدرتمندان از توده هاى مردم نازل شده است.))(16)
روزى در حین عبور و نظارت, کنیزى را در کنار مغازه قصابى دید که به قصاب مى گفت گوشت بهتر به من بده, امیرمومنان(ع) خود را به قصاب نزدیک کرد و فرمود: ((گوشت بهتر و افزونتر به کنیز بده که موجب برکت بیشتر خواهد شد.))(17)
روز دیگرى در گرماى شدید بعد از ظهر که فصل تابستان بود تنها در کوچه هاى کوفه عبور مى کرد, سعید بن قیس مى گوید او را دیدم و عرض کردم: در چنین ساعت گرم کجا مى روید؟ فرمود: ((براى یارى مظلوم و درمانده, از خانه خارج شده ام)) همراهش بودم ناگاه زنى شیون زنان, از خانه اى بیرون آمد, تا چشمش به على(ع) افتاد به حضورش رسید و عرض کرد: ((اى امیرمومنان ! شوهر به من ظلم کرده و سوگند یاد نموده مرا کتک بزند, با من بیا و به من کمک کن.)) آن حضرت همراه آن زن کنار خانه اش رفت, در کنار در به اهل خانه سلام کرد, جوان جلفى از خانه بیرون آمد, على(ع) به او فرمود: از خدا بترس و به همسرت ظلم نکن.
او که على(ع) را نمى شناخت با عصبانیت گفت: به تو مربوط نیست, اکنون که تو مداخله کردى, همسرم را با آتش مى سوزانم!
حضرت على(ع) دست بر سینه او زد, و شمشیرش را بالا برد, ناگاه جوان بر زمین خورد و برق شمشیر, چشم جوان را خیره کرد, مرعوب شد, على (ع) به او فرمود: ((من تو را امر به معروف و نهى از منکر مى کنم تو سرپیچى مى کنى, توبه کن وگرنه تو را به شدت تنبیه خواهم کرد.))
در این هنگام مردم باخبر شدند و به محضر على(ع) آمدند, و جوانى را زیر دست و پاى على(ع) دیدند, از حضرت خواستند آن جوان را ببخشد, جوان توبه کرد و قول داد به همسرش آزار نرساند, على(ع) او را بخشید, آنگاه در حالى که آیه114 سوره نسإ را مى خواند, گفت: ((حمد و سپاس خداوندى را که به وسیله من بین زن و شوهرى اصلاح داد.))(18)
6 ـ قاطعیت در عزل کارگزاران نالایق
گاهى به حضرت على(ع) خبر مى رسید که فلان فرماندار یا بخشدار, یا کارگزار دیگر, به حقوق مردم تجاوز کرده و ظلم نموده است, آن حضرت دنبال گزارش را مى گرفت , وقتى که برایش ثابت مى شد که گزارش درست بوده, بى درنگ اقدام قاطع مى کرد, به عنوان نمونه: منذر بن جارود یکى از حاکمانى بود که حضرت على(ع) در عصر حکومتش او را حاکم یکى از نواحى کرد, پس از مدتى به على(ع) خبر رسید که او به بیت المال خیانت کرده, و از آن بى حساب به خویشانش داده است. بى درنگ براى او نامه نوشت و او را سرزنش کرد, و در پایان نوشت به محض این که نامه ام به تو رسید نزد من بیا تا کار تو را از نزدیک رسیدگى کنم(19) نمونه دیگر , روزى زنى به نام سوده به حضور على(ع) آمد و از یکى از کارگزارانش که در مورد جمعآورى زکات به مردم ظلم کرده بود, شکایت کرد.
على(ع) آماده شده بود که نماز بخواند, نماز را رها کرد و به بررسى شکایت سوده پرداخت, سوده مى گوید: على(ع) را دیدم گریه مى کند و به خدا مى گوید: ((خدایا مى دانى که من به کارگزارانم امر نکرده ام که ظلم کنند و یا از اجراى حق مضایقه نمایند)), آنگاه بلافاصله نامه اى نوشت و به من داد, در آخر آن نامه, خطاب به آن کارگزار نوشته بود: ((وقتى نامه من به تو رسید , آنچه را در اختیارت هست نگهدار, تا شخصى را نزد تو بفرستم همه را به او تحویل بده و خودت به اینجا بیا. )) به این ترتیب او را عزل کرد و عامل شایسته اى به جاى او نصب نمود.(20)
پى نوشت ها:
1 . محدث قمى, تتمه المنتهى, ص9.
2 . نهج البلاغه, منهاج البراعه (شرح نهج البلاغه خویى) ج7, ص213.
3 . نهج البلاغه, خطبه224.
4 . همان.
5 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج11, ص253.
6 . علامه مجلسى, بحارالانوار, ج41, ص137.
7 . ابو اسحاق اصفهانى, الغارات, ج2, ص67.
8 . نهج البلاغه, نامه53.
9 . همان, خطبه3.
10 . محدث قمى, سفینه البحار, ج2, ص;72 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج18, ص;226 و در بعضى از عبارات آمده ضرار گفت: ((لایطمع القوى فى باطله , ولا ییإس الفقیر من عدله)) (بحار, ج41, ص121).
11 . همان, ص688.
12 . شیخ کلینى, فروع کافى, ج7, ص216.
13 . شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج4, ص89.
14 . بحارالانوار, ج41, ص104.
15 . قصص (28) آیه83.
16 . مجمع البیان, ج7, ص269.
17 . بحارالانوار, ج41, ص129.
18 . مستدرک الوسائل, ج2, ص409.
19 . نگاه کنید به نهج البلاغه, نامه71.
20 . اقتباس از اعلام النسإ اقلیدى, ج2, ص270.