یادها و خاطره ها
حجه الاسلام والمسلمین محمد حسن رحیمیان
پیوند امام
در اولین روز ورود به قم در شهریور سال 1341 مشتاقانه به زیارت امام رفتم و با اولین زیارت امام عشق و علاقه ام صد چندان شد. تمام هستى و جان و دل و آرزویم را در امام یافتم این دلبستگى و شیفتگى را هرگز و هرگز با هیچ زبان و بیان و قلمى نمى توانستم و نمى توانم توصیف کنم و حتى اکنون بعد از دهها سال تصور آن براى خودم هم ناممکن مى نماید.
در آن زمان زیارت امام در دو وقت براى ما میسورتر بود یکى در مسجد سلماسى و به هنگام تدریس امام و دیگرى به هنگام مغرب و نماز جماعت.
گرچه در آن زمان هیچ چیز از درس امام نمى فهمیدم اما حضور در مسجد سلماسى و نشستن در کنارى و تماشاى چهره امام و شنیدن آهنگ دلنشین صداى امام برایم از هر بزم و شنیدن هر موسیقى لذت بخش تر بود.
نماز جماعت امام
برخلاف عموم بزرگان حوزه و مراجع که برحسب رتبه و شإنى که داشتند در مساجد بزرگتر و معروف تر و مکانهاى حساستر صحن و حرم حضرت معصومه اقامه جماعت داشتند, لکن امام ظاهرا تقریبا تنها شخصیت بزرگى بودند که در خانه نماز مى خواندند و فقط افراد انگشت شمارى براى نماز خواندن پشت سر ایشان موفق مى شدند.
امام نماز جماعت را در بیرونى مى خواندند و بیرونى ایشان در آن زمان مشتمل بر یک اطاق و هال کوچک بود که یک در از حیاط به حیاط اندرونى و یک در از هال به اتاق محل زندگى امام داشت. محل اندرونى آن زمان بعدا که رفت و آمدها گسترش یافت یعنى بعد از آزادى امام از زندان در سال 43 تبدیل به بیرونى شد و خانه اى که در ضلع شمالى منزل امام بود به عنوان اندرونى مورد اجاره قرار گرفت و درى به آنجا گشوده شد.
هال و اتاق بیرونى مجموعا براى نماز جماعت ظرفیت بیش از حدود 20 نفر را نداشت و اگر برخى شب ها چند نفرى بیشتر مىآمدند ناچار درى که به اطاق محل زندگى شخصى امام باز مى شد را نیز مى گشودند و با عقب زدن تشک و رختخواب کرسى امام به نماز مى ایستند طول زمستان آن سال یعنى سال 41 این توفیق را داشتم که علیرغم اقامه جماعت مغرب ها, در مدرسه فیضیه که پرجمعیت ترین نماز جماعت طلبه ها در قم بود در آن هواى سرد و پرسوز قم دوان دوان تا محله یخچال مى رفتم تا نماز را پشت سر امام بخوانم. شیوه قرائت امام, آهنگ صدایش, اذکارش و تعقیباتش و حتى چگونگى به دست گرفتن و شیوه چرخاندن دانه هاى تسبیح اش در هنگام تسبیحات حضرت زهرا(سلام الله علیها) برایم دلربا و لذت بخش بود. یک شب که نماز را در اتاق اندرونى و در کنار کرسى امام خواندم از شدت شوق بعد از نماز عبایم را در همان اطاق جا گذاشتم و بیرون که آمدم متوجه شدم البته آن زمان هنوز ملبس به لباس روحانى نشده بودم و عبا را به خاطر سرماى پرسوز قم دوش مى گرفتم. فردا شب که براى نماز مشرف شدم دیدم امام عبا را خیلى منظم تا کرده اند و در کنارى گذاشته اند. این عبا به خاطر این که یک شب در اتاق امام مانده بود و به دست امام متبرک شده بود همواره برایم دوست داشتنى و زیبا بود هرچند بسیار کهنه و در واقع عباى دست دومى بود که پدرم دیگر از آن استفاده نمى کرد و من براى خود برداشته بودم.
اوج شیفتگى
شش ماهه دوم سال 41 برایم آغاز و در عین حال اوج شیفتگى و عشق لذت بخش به امام بود. در عالم چهره اى زیباتر و دلنشین تر از چهره امام نمى دیدم. نام زیبایش, پیشانیش, ابروانش, لبهایش و گونه هاى درخشانش, محاسنش, قامتش, شیوه راه رفتنش, آهنگ صدایش, خطش, طرز عمامه اش و خلاصه تمام رفتارهایش آنچنان برایم جذاب و دلربا بود که دیگر هیچ چیز و هیچ کس برایم جلوه اى نداشت. انعکاس هر آنچه در فطرت دست نخورده و تصورات بى پیرایه کودکانه ام نسبت به خدا و جمال و جلال او داشتم در چهره ملکوتى و الهى امام مى دیدم. امام را نماد و نمودى از پیغمبر اکرم(ص) و ائمه معصومین و جلوه اى از زیبایى ها و نورانیت آنان, احساس مى کردم و عشق و محبت به او برایم عشق و محبت به خدا و تمام انبیإ و ائمه معصومین(ع) بود و پیروى و اطاعت از او را, پیروى و اطاعت از خدا و معصومین علیهم السلام یافتم.
در آن شرایط تمام غصه ام این بود که چرا توده مردم و عامه طلاب درست امام را نمى شناسند یا اصلا نمى شناسند و چرا همین عشق و شور را نسبت به امام ندارند. برایم قابل تحمل نبود که یکى از هم حجره اى هایم که یک طلبه مشهدى بود مقلد امام بودنم را مسخره مى کرد و مى گفت تو از میان پیغمبران جرجیس را پیدا کرده اى! تولاى نسبت به امام تبراى نسبت به چنین افرادى را در درونم مشتعل مى کرد. همانطور که شعاع و امتداد تولاى امام هر کسى که امام را دوست مى داشت تا منتسب به او بود, در بر مى گرفت هر کس که شاگرد امام بود, مقلد امام بود, دوستدار امام بود, برایم دوست داشتنى و محبوب بود.
خانه امام, محله یخچال قاضى, مسجد سلماسى هم برایم از محبوبیت ویژه اى برخوردار بود, زمانى که تازه امام تبعید شده بود و هنوز خانه امام در محاصره مإمورین امنیتى شاه بود و نمى گذاشتند به زیارت خانه امام برویم حداقلش این بود که در حال عبور دیوار خانه امام را زیارت مى کردیم و وقتى مادر و خواهرانم به قم مىآمدند با هم آنجا مى رفتیم و اشک ریزان دیوار کاه گلى خانه امام را در برابر مإموران مى بوسیدیم!
فضاى سیاسى حوزه ها
تا آن زمان حوزه هاى علمیه به جز افراد استثنایى به طور کلى و عموما از مسایل سیاسى دور بود. عدم گرایش به اطلاع از مسائل سیاسى از یک سو, و سلطه مطلق رژیم بر تمام وسائل ارتباط جمعى و تک صدایى آنها در خدمت به رژیم و آمیخته بودن آنها به محرمات و منکرات باعث شده بود که روحانیون و طلاب از این مقولات فاصله بگیرند.
با شروع نهضت, خواندن روزنامه تدریجا در بین طلاب رواج یافت, اما داشتن رادیو تا سالها بعد از شروع نهضت همچنان به صورت یک امر منکر تلقى مى شد.
شهید محمد منتظرى براى این که رادیو را وارد زندگى افراد کند ابتدا به عنوان قرض, پولى را در حد خرید یک رادیوى کوچک از طرف قرض مى گرفت, سپس به بهانه یا مناسبتى به خانه او مى رفت و در حالى که خود همواره رادیو همراه داشت و به اخبار گوش مى داد به ظاهر رادیو را در آنجا جا مى گذاشت و بعد از آن هم پس نمى گرفت و بدین ترتیب استیحاش داشتن رادیو تدریجا براى طرف از بین مى رفت, البته آغاز به کار صداى روحانیت در سالهاى بعد که از بغداد پخش مى شد و توسط جناب آقاى دعایى تهیه و اجرا مى گردید نقش موثرترى در راه یافتن رادیو به منازل طلاب و متدینین داشت.
اما تلویزیون به لحاظ فساد فراگیر آن هرگز تا پیروزى انقلاب اسلامى در زندگى روحانیون و حتى سایر اقشار متدین و مقید راه نیافت.
اینجانب خود در نجف اشرف رادیو داشتم و به اخبار صداى ایران و رادیوهاى عربى گوش مى کردم اما هرگز جرإت ابراز آن را به غیر دوستان همفکر و طرفدار امام نداشتیم.
تلاش براى انزواى دین
فضایى که دستهاى پنهان و آشکار, مخصوصا در حوزه نجف طى دهها سال برنامه ریزى, حاکم کرده بودند باعث شده بود که حتى بخشهاى عظیمى از فقه شیعه که دقیقا مرتبط با مسائل اجتماعى, سیاسى, اقتصادى و... مى باشد مورد بى توجهى قرار گیرد و قرآن که در سراسر آن درس زندگى و نظام جامع حکومتى موج مى زند مورد غفلت واقع شود.
تلاش استعمارگران و ایادى مرموز آنان در طول دهها سال بر این بود که در درجه اول دین را بطور کلى از جامعه برچینند و حداکثر آن را به صورت بى روح و فقط در قلمرو مسائل فردى محدود کنند وضعیتى را به وجود آورده بودند که از قرآن این کتاب زندگى, فقط مجالس ختم مرده ها و سر قبرها تداعى شود. اتفاقى نبود که وقتى مى خواستند براى گورستان و محل دفن مرده ها نامى انتخاب کنند یاد حضرت زهرا(س) مى افتادند و بهشت زهرا درست مى شد امابراى دانشگاه و ذوب آهن و خیابان ها و میادین بزرگ که نمودهاى زندگى و حرکت بود, نام آریامهر, پهلوى, آیزنهاور, ولیعهد, روزولت و... انتخاب مى شد!
امام خمینى و نهضت اسلامى
در شش ماه دوم سال 41 ماجراى لوایح ایالتى و ولایتى و عقب نشینى رژیم شاه و نهضت دو ماهه امام, در برابر آن و سپس مسإله لوایح شش گانه شاه و رفراندوم ششم بهمن اتفاق افتاد و نهضت اصلى امام در برابر آن شکل گرفت.
همان امام که تا قبل از شروع نهضت و تهاجم حساب شده و آشکار علیه اسلام, خود را از هر گونه مطرح شدن در جامعه و قرارگرفتن در مظان شهرت و شناخته شدن برکنار مى داشت و روزانه سر به زیر راه کوتاه بین خانه و مسجد سلماسى (محل تدریس شان) را طى مى کرد و حتى از این که فرد یا افرادى به عنوان و نشانى از جلال و شخصیت ایشان را همراهى کنند به شدت اجتناب مى کرد وقتى پاى دفاع از اسلام و احکام نورانى آن پیش آمد یک پارچه به فریاد و خروش درآمد و با تمام وجود در میدان مبارزه با مهاجمان به اسلام ظاهر شد و همچون خورشید درخشید, بر ظلمت ظلم تاخت و فضاى تاریک را نور پاشید و جو جمود و مرگ آلود را حرارت حیات بخشید. خفتگان را بیدار کرد و در افق حوزه, فجر نهضت و حرکت را نوید داد.
شاگردان و دست پروردگان امام, پشت سر امام بپاخاستند و طلاب جوان و توده مردم بخصوص در قم, ناگهان گمشده خود را پیدا کردند و تحت تإثیر نفس قدسى امام ره صد ساله مبارزه را یک شبه پیمودند و یک دل و یک صدا راه امام را در پیش گرفتند.
شهرت هاى توإم با مقبولیت و محبوبیت معمولا در یک فرایند دراز مدت حاصل مى شود و اگر هم استثنائا با سرعت بیاید با سرعت مى رود اما شهرت و مقبولیت و محبوبیت فوق العاده امام خیلى سریع شکل گرفت و همچنان رو به فزونى گذاشت و هیچ عاملى نیز نتوانست آن را متوقف یا بکاهد! و به راستى در آن زمان معنى ((تعز من تشإ)) را با تمام ابعادش در مورد امام مشاهده کردیم!
چه بسیار از طلاب جوانى که مانند هم حجره اى ما تقلید از امام را مسخره مى کردند همان سال به پایان نرسیده بود که از مرجع شان عدول و با عشق و شور به تقلید امام درآمدند. هرچند مقتضیاتى برونى مانند لوایح ایالتى و ولایتى و بعدا لوایح شش گانه شاه و محتواى ضد اسلامى آنها منشإ ورود امام در صحنه مبارزه بود اما این جهت را نیز نباید از نظر دور داشت که همان گونه که رسول الله(ص) بعد از چهل سال که تحت تربیت الهى قرار گرفت, مبعوث به رسالت شدند امام این فرزند برومند پیغمبر نیز بعد از پشت سر گذاشتن یک دوره چهل ساله خودسازى و تحصیل مقتضیات درونى توانست در عرصه رهبرى جامعه اسلامى ظاهر شود.
همانطور که راقم سطور در مقدمه تعلیقات امام بر فصوص الحکم و مصباح الانس نوشته ام, امام در سن بیست و یک سالگى در حالى که فقط تا حد مطول را نزد آقاى پسندیده خوانده بود, از اراک به قم مهاجرت کرد ولى از اینجا به بعد با سرعتى فوق العاده مسیر علم و عرفان و سلوک الى الله را طى کرد به گونه اى که برخى از دقیق ترین و متعالى ترین تإلیفات علمى امام در قبل سى سالگى به رشته تحریرشان درآمد و طبق آنچه از منابع متعدد به دست آمده است, امام طى آن چهل سال هرگز نماز شب و تهجد و مناجات سحرگاهى شان ترک نشد و در حالى که با طى مدارج عبودیت حق به مقامى بس والا دست یافته بود, هزاران شاگرد را نیز در صحنه اخلاق, عرفان و فقه و اصول و... پرورش داده بود و در حقیقت سال 1341 بهار شکوفایى دوران چهل ساله خودسازى و کادرسازى امام است و معلوم نیست اگر امام نبود یا امام با این خصوصیات نبود, یا آن چه از ناحیه شاه و امریکا در آن سال اتفاق افتاد مثلا در ده سال قبل اتفاق مى افتاد در حالى که امام در این نقطه شکوفایى نبود, سرنوشت اسلام وکشور به کجا مى انجامید! اگرچه شروع اجراى برنامه هاى شاه در سال 41 نیز دلائل خاص خود را داشت ولى به هر حال آنچه اتفاق افتاد نشان از لطف و عنایت الهى به مردم ایران و حفظ اسلام وقرآن در این کشور اسلامى داشت مردم و کشورى که قرآن نوید داده: ((فسوف یاتى الله بقوم یحبهم ویحبونه اذله على المومنین اعزه على الکافرین یجاهدون فى سبیل الله ولا یخافون لومه لائم)) (مائده / 54)
اما نکته شگفت انگیزى که نشان از امداد غیبى و شخصیت والاى امام دارد این است که امام در طول این چهل سال همانند همگنان خود شخصیتى مى نمود که صد در صد مستغرق در فقه و اصول و فلسفه وسایر علوم متداول در حوزه ها بود و از طرفى بستر شکل گیرى و رشد شخصیت امام دقیقا همان بسترى بود که شخصیت سایرین در آن شکل گرفت, بنابراین اگر حضرت امام همچون حضرات آیات عظامى که اصلا از مسائل اجتماعى و سیاسى و داخلى و خارجى بى اطلاع بودند و هیچ دوست و دشمنى را در سطح کلان براى اسلام و مسلمین نمى شناختند از آب درمىآمد, کاملا طبیعى بود و هیچ تعجبى را برنمى انگیخت. اما عجیب اینجا است که امام ناگهان وارد صحنه مبارزه و سیاست مى شود و با آن که طرف مقابل امام یعنى شاه و رژیم او و پشتیبانان خارجى اش از وسیعترین و عمیق ترین تجربه و امکانات و ابزار و دانش سیاسى برخوردار است ابراهیم گونه نبردى بى امان را یکه و تنها و بر حسب ظاهر با دست خالى آغاز مى کند!
تجربه دهها ساله رژیم شاه با حمایت مباشر و حضور هزاران مستشار امریکایى و غربى و برخوردارى از هزاران نیروى تحصیل کرده در سطوح عالى دانشگاه هاى غرب در مدیریت کشور و هیمنه دستگاه هاى اطلاعاتى, امنیتى, نظامى و انتظامى که ایران را به جزیره ثبات و در عین حال ژاندارم بى رقیب غرب در منطقه ترسیم مى کرد سیستم تبلیغاتى قوى و روانشناسانه که حتى به هنگام نیاز وعاظ السلاطین را نیز به کار مى گرفت و افکار عمومى و حتى اقشار مذهبى را براى پذیرش و مقبولیت شاه و حاکمیت اش افسون مى کرد. پشتیبانى بى دریغ امریکا و اسرائیل و سیستم هاى جاسوسى, اطلاعاتى, تبلیغاتى و... از رژیم دست نشانده اى که نقش حیاتى براى تإمین منافع نامشروع آنان در منطقه و چپاول و غارت کشورمان ایفإ و در یک کلام رژیمى که زمین و زمان و همه چیز در داخل و خارج بر وفق مرادش مى چرخید در یک سو قرار داشت و در سوى دیگر امام بدون آن که خود همانند سایر سیاستمداران عمرى را در گود سیاست سپرى کرده باشد, یا آنکه از مطالعات گسترده و طى مدارج تحصیلى در رشته هاى مربوط به سیاست برخوردار باشد و بدون آن که حزبى را تشکیل داده و مدیریت کرده باشد و مشاوران سیاسى و تشکیلات و سیستم ها و ابزار اطلاعاتى, خبرى, سیاسى, امنیتى و... را دارا باشد و در یک جمله با دست خالى از همه چیز اما با دلى آکنده از ایمان و عشق خالص به خدا و پیوندى مستحکم با مبدإ هستى و سرچشمه عزت, قدرت, آگاهى, ... و با الهام از قرآن و عترت, یکه و تنها وارد کارزارى شد که براساس هیچ منطق مادى براى آن جز شکست قطعى قابل تصور نبود.
اما آنچه اتفاق افتاد ثابت کرد که حاکم قاهر مهیمن قادر مدبر این جهان امریکا و اسرائیل و غرب نیست بل: ((هو القاهر فوق عباده)) و ((یدالله فوق ایدیهم)) امام با خدا بود و علم, آگاهى و تدبیر الهى بر تمام علم ها و آگاهى ها و تدبیرات دیگران متوفق و برتر است و نتیجه این بود که در طول 27 سال نبرد بى امان, امام همواره دست دشمنانش را خواند, ولى دشمنانش نتوانستند دست او را بخوانند و همیشه امام روى دست آنها زد اما آنها نتوانستند روى دست امام بزنند! در این نبرد همواره امام فعال و دشمنانش منفعل بودند و همواره مکر آنان به خودشان برمى گشت ((و لایحیق المکر السىء الا باهله)). هرگاه آتشى برافروختند که امام را در آن بسوزانند خود در آن سوختند و بر امام گلستان شد; بعد از دستگیرى امام و گیر افتادن شاه در بن بست تصمیم گیرى با ((سید ضیإ)) مشورت کرده بود و او گفته بود که دستگیرى خمینى, اشتباه, نگهداشتن اش اشتباه و آزاد کردنش اشتباه!
نگاه به زندگى امام از این زاویه, خود بحث مستقلى را به وسعت تاریخ زندگى بیست و هفت ساله از سال 41 تا 68 را مى طلبد تا بخشهایى مانند دستگیرى اول امام, آزادى ایشان, دستگیرى مجدد, تبعید به ترکیه, و سپس به عراق و اقامت در نجف, مهاجرت به طرف کویت و ممانعت دولت کویت و حرکت به پاریس, بازگشت به ایران, تشکیل حکومت اسلامى, قضایاى جنگ و دفاع مقدس, مسإله سلمان رشدى و... از این منظر تجزیه و تحلیل شود تا کتابى از توحید و تفسیرى از صفات و اسمإ حسناى الهى و آیات الهى همچون: ((توتى الملک من تشإ وتنزع الملک ممن تشإ وتعز من تشإ وتذل من تشإ بیدک الخیر انک على کل شىء قدیر)) به رشته تحریر درآید.
براین اساس, شناخت امام و رمز موفقیت شگفت انگیز حضرتش را قبل از هر چیز باید در ویژه گى و عنصر عبودیت امام در پیشگاه الهى جستجو کرد و بدون این ویژگى شناخت و تحلیل تمام ویژگیهاى امام بى ریشه و ابتر است. وسعت و عمق نفوذ امام در دلها در کمترین زمان, سطح دلباختگى و عشق آتشین مردم به امام و جانفشانى شجاعانه آنان براى امام که نمونه آن به هنگام دستگیرى آن حضرت در 15 خرداد 42 از سوى مردمى که عموما شناخت آنها نسبت به امام به نیم سال نرسیده بود رخ داد با کدام تحلیل غیر الهى امکان پذیر است؟!
آیا به راستى ((روح الله)) مصداقى از ((الاسمإ تنزل من السمإ)) نامها از آسمان فرود مىآیند, نیست؟! روح اللهى که مسیحا صفت دلهاى مرده را زنده و خفتگان را بیدار و ترسوها را شجاع کرد و...
آیا ((موسوى)) (منسوب به موسى) اشاره به آن نیست که همچون جدش حضرت موسى بن جعفر(ع) زندانى شد و در عین حال موسى صفت بر فرعون و فرعونیان تاخت و آنها را از صحنه خارج کرد؟ و بر این افسون و افسانه این که جز در سایه شاه و زیر چتر ابرقدرت ها امکان ادامه حیات نیست, را با تمسک به قرآن خط بطلان کشید! و اگر حضرت موسى(ع) هنگام مشاهده سحر ساحران, احساس ترس مى کند(1) و آنگاه که عصایش را مى اندازد و تبدیل به اژدها مى شود به او خطاب مى شود, نترس(2) و در مواردى دیگر سخن از ((فاخاف))(3) ((نخاف))(4) مى گوید, ولى امام با صراحت مى گوید: ((والله تا حالا نترسیده ام آن روز هم که مى بردندم آن روز هم آنها مى ترسیدند, من آنها را تسلیت مى دادم که نترسید!))(5)
آیا وجود امام, تفسیر دیگر از حدیث معروف ((علمإ امتى افضل من انبیإ بنى اسرائیل)) نیست؟
این قرآن است که مى فرماید: یوسف ـ در زندان ـ به یکى از آن دو نفر زندانى که ـ خوابش را تعبیر کرده بود, که ساقى ملک خواهد شد و ـ مى دانست که رهایى مى یابد, گفت: ((مرا نزد صاحبت (ملک مصر) یادآورى کن)) ولى شیطان یادآورى او را نزد صاحبش از خاطر وى به فراموشى سپرد و بدینسان, یوسف چند سال دیگر در زندان باقى ماند!(6)
ولى امام آنگاه که در زندان مطلع مى شود که علمإ براى حمایت از ایشان از سراسر کشور به تهران مهاجرت کرده اند پیام مى دهد که من راضى نیستم براى آزادى من, علمإ از دستگاه جبار تقاضا کنند و از آنها مى خواهد که به جاى این کار, نهضت را ادامه دهند و مرحوم آیه الله مرعشى نجفى هنگامى که در جلسه, پیام امام را مى شنود, قریب به این مضمون مى فرماید: به امام باید گفت: این کار, فقط از شما ساخته است ما باید کارى کنیم که شما بمانید و بیایید و خودتان این راه را ادامه دهید!
برادر عزیزمان مرحوم حجه الاسلام والمسلمین آقاى شیخ محمد حسین بهجتى, امام جمعه محترم اردکان که از فضلاى حوزه علمیه قم و از اولین سرایندگان شعر درباره امام و نهضت بودند, در همان سالها از ایشان مجموعه شعرى در همین باب منتشر شد که در بخشى از آن مضامین فوق آمده بود و در اینجا چند بیت آن ارائه مى گردد:
ز شور نهضت خود زنده کرد ایران را
بر او درود که کار دم مسیحا کرد
کسى شنید, که از انبیإ اسرائیل
به است عالم اسلام و سخت, حاشا کرد
بگفتمش که چه حاشاکنى مدار عجب
وجود رهبر ما حل این معما کرد
مگر نکرد چو موسى به ضد ظلم قیام؟!
مگر نه اهل ستم را ذلیل و رسوا کرد؟!
مگر نرفت به زندان تیره یوسف وار؟!
مگر نه جان, سپر عدل و دین و تقوى کرد؟!
نه باک داشت ز سر دادن و فشاندن جان
نه از شکنجه و زندان و زجر, پروا کرد
اگر چه هست به یوسف بسى شبیه ولى
میان یوسف و خود فرقى آشکارا کرد
بخواست یوسف کنعان, کمک زساقى شاه
نجات خویش, بدین ره ز شه تمنا کرد
ولیک یوسف ما از پى رهایى خویش
کسى شنید که کوچکترین تقاضا کرد؟
نه او نکرد تقاضا فقط, که گفت بلند:
در این زمینه کس اردم زند, نیم خرسند
لازم به ذکر است که آنچه مورد اشاره قرار گرفت, از زاویه محدود نگاه ما است و با توجه به مجموع ابعاد و خصوصیات انبیإ الهى و مقام عصمت و ارتباط آنها با عالم وحى باید بگوئیم: والله العالم.
به هر حال نهضتى که حدود دو ماه در برابر ماجراى اعلام تصویب لایحه انتخابات ایالتى و ولایتى در تاریخ نیمه مهرماه 41 و لغو آن در تاریخ دهم آذر ماه همان سال به طول انجامید به ظاهر پایان یافت, اما معلوم بود که در واقع نه شاه از اهداف ضد اسلامى منصرف شده بود و نه امام و پیروان امام از نهضتى که براى دفاع از اسلام آغاز کرده بودند کمترین تردیدى را در ادامه راه به خود راه مى دادند.
پى نوشت ها:
1- ((فاوجس فى نفسه خیفه موسى)) (طه / 67).
2- ((خذها ولا تخف سنعیدها سیرتها الاولى)) (طه / 21)
3- ((ولهم على ذنب فاخاف ان یقتلون)) (شعرإ14/)
4- ((قالا ربنا اننا نخاف ان یفرط علینا او ان یطغى)) (طه45/)
5- صحیفه نور, ج1, ص72, سخنرانى امام در مسجد اعظم بعد از آزادى از زندان در تاریخ 25 / 2 / 43.
6- قال للذى ظن انه ناج منهما اذکرنى عند ربک فانساه الشیطان ذکر ربه فلبث فى السجن بضع سنین. (یوسف / 42)