زمین لرزه اى که 11 سپتامبرگذشته نیویورک و آمریکا را به شدت لرزاند و آمریکا را گیج و مبهوت ساخت, همچنان آثار منفى آن روز به روز روشن تر مى شود و دراثر تبلیغات مسموم صهیونیسم بین الملل و گستاخیهاى بى حدود دولت استکبارى آمریکا, اکنون اسلام و مسلمین در قفس اتهام قرار گرفته و حتى فرصت دفاع از خود را نیز ندارند, و این اتهام از محدوده حادثه 11 سپتامبر فراتر رفته و هر انسان مسلمانى را محکوم مى کند, و آنچه در این میان, انسان را بسیار شگفت زده مى کند این سکوت مرگبارى است که بر کشورهاى عربى و اسلامى سایه افکنده و به دیگران مى فهماند که این امت,تهى از احساس شده و حتى نیروى خشم نیز از او گرفته شده است. و بدینسان شهوت استکبار را بیشتر مى سازد و آنان را جراتى افزونتر مى بخشد که هر کشور عربى اسلامى را آماج حمله هاى خود قرار دهند و هیچ نیاز به بهانه و پوزش هم ندارند! آرى ! قطعا این وضعیت ذلت بار امت اسلامى, دشمنان قسم خورده مسلمانان را وادار مى سازد که کشورهاى بیشترى را مورد هجوم خود قرار دهند و براى بمباران کردن کشورهاى عربى و اسلامى نیاز به هیچ عذر و بهانه اى نداشته باشند. در شماره ویژه مجله نیوزویک (دسامبر 2001 ـ فوریه 2002) دو مقاله از دو پژوهشگر سیاسى معروف چاپ شده است که این وضعیت دردناک را مورد بحث قرار مى دهد. نخستین مقاله از سیاستمدار و نویسنده سرشناس به نام ((ساموئیل هانتگون)) و تحت عنوان ((دوران جنگهاى مسلمانان)) است و مقاله دوم از پژوهشگرى است که دست کمى از نوسینده اول ندارد و نامش ((فرانسیس فوکویاما)) است و مقاله اش تحت عنوان انگیزه شان, جهان کنونى است مى باشد و هر دو مقاله نیاز به نقد و بررسى و پاسخ دارد ولى اکنون جاى آن همه بحث نیست. آنچه در دید اول در هر دو مقاله به چشم مى خورد, برخوردهاى نزدیک و همفکرى هر دو نویسنده و اندیشه کلى آن دو بلکه بیشتر نویسندگان غربى معاصر مى باشد. و بهرحال این دو مقاله در مجموع هیچ کمکى به گفتگوى صادقانه و دعوت به صلح و صفا نمى کند بلکه داراى عبارتهاى مغرضانه اى است که تفرقه و اختلاف میان شرق و غرب را بیشتر مى سازد و درها را براى نبرد تمدن ها و کشمکش فرهنگها مى گشاید که بى گمان هیچ طرفى خواهان چنین وضعیتى نمى باشد, ولى این عبارتهاى ناهنجار و سخنان تندى که فرهنگ اسلامى و مدنیت شرق را تحت سئوال برد, قطعا فاصله میان تمدن ها را بیشتر ساخته و مردم آن دیار را نسبت به مسلمانان بدبین تر مى سازد, بویژه آنکه مجله نیوزویک یکى از پرتیراژترین نشریه هاى دنیا است که در سراسر جهان پخش و منتشر مى شود. هانتگتون دوران حاضر را دوران جنگهاى مسلمانان نامگذارى مى کند ولى مقاله فوکویاما با تیتر (انگیزه شان جهان معاصر است) مسلمانان را دشمن معرفى مى کند و چنین وانمود مى سازد که اینان در جنگ و جدالى بى پایان با سایر امت ها و ملت ها قرار دارند. و به این عنوان, تیتر دیگرى اضافه مى کند و در آن چنین توضیح مى دهد که: دشمن حقیقى ملت ها, مسلمانان اصول گرا هستند که تحمل تنوع کیش ها و مخالفت دیگران را ندارند و اینان فاشیست هاى این زمان اند و باید ما با آنها در ستیز باشیم و به جنگ بى توقف براى بر اندازى و نابودى آنها بپردازیم. و هر چندگاهى از عبارتهائى استفاده مى کند که عمومیت به آن نبخشد و همه را مورد هجوم قرار ندهد ولى ناگهان باز مى گردد و هشدار مى دهد که خطر اصلى, اسلام است و مسلمانان از محدوده تروریسم هم فراتر هستند و خطرشان براى ما جدى است و باید سعى در نابودى آنها کنیم. و اضافه مى کند: دریاى فاشیسم اسلامى که تروریستهاى مسلمان در آن شناگرند, جبهه گیرى ایدئولوژیکى را تشکیل مى دهد که در برخى از گوشه هایش, خطرش از کمونیسم هم بدتر است ! سپس از بحث تروریسم خارج مى شود و دقیق ترین مسائل فرهنگى امت اسلامى را زیر سوال مى برد و پس از نتیجه گیرى اعلام مى کند که: باید جامعه اسلامى مشخص کند که یا حاضر است با فرهنگ نوین, صلح و سازش برقرار کند و لیبرالیسم را مورد تایید قرار دهد و بر آزادى مطلق (بى بند و بارى) صحه بگذارد یا خیر؟ و سپس به یکى از درسهاى کتاب تعلیمات دینى کلاس دهم مدارس عربستان اشاره مى کند که در آنجا آمده است: باید مسلمانان نسبت به یکدیگر محبت و مهربانى داشته باشند و کفار را دشمنان خود بدانند. و مى گوید که مسلمانان این عقیده را نه تنها در خاور میانه مورد عمل قرار مى دهند که حتى در ایالات متحده آمریکا نیز به مرحله اجرا گذارده و مى گذارند. کافى است که چنین سخنانى کینه و دشمنى خواننده را نسبت به تمام مسلمانان افزایش بخشد. البته این نتیجه, نتیجه گیرى غلط از یک آیه قرآنى است که مى فرماید: ((المومنون بعضهم اولیإ بعض)) یا آیه اى که مى فرماید: ((... اشدإ على الکفار رحمإ بینهم)) و این نیاز به تفسیر و توضیح دارد و بدون بررسى شان نزول و آیات قبل و بعد و مقایسه با سایر آیات قرآن, هرگز قابل تفسیر و فهم,آن هم براى یک کافرى که از متن قرآن و سنت پیامبر (ص) و احادیث ائمه معصومین(ع) بى خبر است, نمى باشد. و اما ساموئیل هانگتون, بر عکس, اشاره به مسائل سیاسى مى کند و اعلام مى دارد که سیاستهاى غربى بویژه سیاست دولت آمریکا و سلطه آن در بیشترین سالهاى قرن بیستم, باعث شده است که اعراب و مسلمانان نسبت به آمریکا و غرب نا امید شده و حالت عکس العملى درآنان ایجاد شود و امپریالیزم غربى را دشمن حقیقى خود بدانند. و همچنین این را نتیجه سیاستهاى جدید آمریکا در منطقه بویژه در رابطه با عملیات نظامى در عراق و ارتباط تنگاتنگ با اسرائیل مى داند. در پایان مقاله اش به حقیقتى مهم اشاره مى کند و آمریکا را هشدار مى دهد و مى گوید: هر چه آمریکا و هم پیمانانش, نیروى نظامى را علیه دشمنانشان طولانى تر و گسترده تر کنند, عکس العمل هاى اسلامى افزونتر و شدیدتر مى شود و چنانچه که حوادث 11 سپتامبر, وحدت در میان غربى ها ایجاد کرد, حمله طولانى غرب علیه اسلام, وحدت در میان مسلمانان افزونتر خواهد کرد . آنچه لازم به توضیح است دو مطلب مى باشد: 1ـ تعددى فرهنگى که جزئى از گفتگوى تمدن ها است و دعوت به پیوند و رابطه میان ملت ها مى کند, کمترین اقتضاهایش این است که خصوصیتها و ویژگیهاى فرهنگى هر ملتى مورد احترام قرار گیرد که آن را مى توان استقلال فرهنگى ملت ها نامید, اما اینکه فرهنگى را محکوم کنند, تنها به خاطر اینکه با فرهنگ کشور قدرتمندتر یا پولدارتر یا نیرومندتر تفاوت و اختلاف دارد, پیوند میان ملت ها را نابود مى سازد و راه را براى هیمنه و سلطه فرهنگى دیگران مى گشاید ; از این روى, هرگونه دخالت نارواى فرهنگى کشورهاى قدرتمند در فرهنگهاى اسلامى باید محکوم شود و بر کشورهاى اسلامى و عربى لازم است که جلوى این گونه دخالت هاى بیگانگان را بگیرند تا راه را بر استعمار گران فرهنگى ببندند, و اگر چنین نکنند قطعا راه را براى دیگر نفوذهاى بیگانگان مى گشایند و ایدئولوژى فرهنگى با مصالح و منافع سیاسى و اقتصادى آمیخته شود که دیگر هیچ تردیدى در محکوم کردن آن نیست و باید از سوى جهان اسلام و سازمان هاى بین المللى اسلامى مورد انتقاد شدید قرار گیرد. و شاید جناب فوکویاما و یا هانتگتون و دیگر پژوهشگران چه رسد به سیاستمداران و حاکمان غربى ندانند که چندین سال است انقلابى فرهنگى در درون جامعه هاى اسلامى به وقوع پیوسته و دعوتى اصیل براى اصلاح امور فرهنگى و آموزشى در جریان است و روزانه بر یاران و انصار این دعوت افزوده مى شود, و بى گمان این انقلاب فرهنگى ما را به سوى خود سوق مى دهد تا به اختیار خویش آن را بپذیریم و ضرورتش را درک کنیم تا در نتیجه قیام ونهضتى اسلامى در تمام جوانب رخ دهد و مسلمانان اصالت خود را دریابند و دنباله رو فرهنگهاى کژ بیگانه نروند که اساس هر نهضت و تحولى در کشورها و میان امت هاى گوناگون, انقلاب فرهنگى است چنانکه در انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى قدس سره دیده شد و اگر آن حرکت فکرى و فرهنگى امام در طول پانزده سال پس از قیام 15 خرداد نبود, بى گمان این انقلاب مبارک به وقوع نمى پیوست. 2ـ و اما مطلب دیگرى که لازم به تذکر است و با آن مقاله ام را پایان مى دهم این است که باید ملتهاى مسلمان قیام کنند و موقعیت خود را اعلام نمایند و اگر کارهاى تروریستى را محکوم مى کنند به خاطر اصالت فرهنگى باشد نه براى چاپلوسى و تملق نسبت به مستکبران و قدرتهاى بزرگ و براى خشنودى و رضایت خاطر آنان ! و ما اعلام مى کنیم که لازم است تظاهرات و راه پیمائیهائى مردمى در سراسر کشورهاى اسلامى بر پا شود که با درک مسئولیت و اهمیت موضوع, شعارها و پیامهایى را به دنیا ابلاغ کنند که درک غلط غربى ها را نسبت به فرهنگ اسلامى اصلاح سازد. در نتیجه تناقض گویى هاى غرب را نسبت به اسلام پاسخ گوید و از دشمنى و کینه غربى ها نسبت به مسلمین بکاهد. باید به دنیا اعلام شود که ما با ملت ها هرگز دشمنى نداریم و اسلام, دین تسامح و بخشش و عفو و مهربانى است ولى با ظالمان و سرکشان در ستیز است و همواره یار و یاور مظلومان مى باشد. باید به غرب فهماند که اگر ما با سیاست آمریکا مخالفیم, به خاطر این است که آمریکا حقوق انسان را ـ که به دروغ از آن پشتیبانى مى کند ـ قبول ندارد و با اینکه مى بیند اسرائیل غاصب, روزانه مسلمانان فلسطینى را ـ که صاحبان اصلى این آب و خاک هستند ـ قتل عام مى کند و کودکان بى گناه را بى رحمانه به خاک و خون مى کشد و خانه ها و چادرهاى ستمدیدگان و آوارگان فلسطینى را بر سرشان ویران مى سازد و رهبران نهضت فلسطین را ناجوانمردانه در گوشه و کنار ترور مى کند, با این حال به آن متجاوزان خون آشام که الگوى بارز تروریسم دولتى هستند بى وقفه کمک مى کند و بر جنایات بى شمار اسرائیل صحه مى گذارد ولى در مقابل, تنها به خاطر اینکه احتمال مى دهد در یک کشور مظلوم اسلامى, یک تروریست مخالف آمریکا وجود دارد, تمام آن کشور را زیر آتش بمبهاى هفت تنى و نه تنى, نابود مى سازد و ملت بیچاره افغان را قلع و قمع مى کند. باید با شعارهاى صلح آمیز از دنیا بخواهیم که وجدان بشر کجا رفته است؟ مقررات سازمان ملل چرا اجرا نمى شود؟ حق وتو چه صیغه اى است و چه معنى دارد؟ آمریکا چرا ملتها را اهانت مى کند و سازمان ملل را بازیچه دست خود قرار مى دهد؟ باید به دنیا بفهمانیم که شهداى فلسطینى قربانى تروریسم دولتى هستند نه متجاوزگر و نه تروریست. باید جهانیان بدانند که آمریکا یکه تاز حمله به مظلومان و مستضعفان شده و نام آن را ـ فریبکارانه ـ دفاع از آزادى گذاشته است. پس اگر منافع آمریکا در سراسر جهان مورد هجوم قرار بگیرد, عکس العمل طبیعى مستضعفان مظلوم است, نه تروریسم! باید دنیا بداند که حق وتوى آمریکاى استعمارگر, بزرگترین ظلم و ستم به ملت فلسطین و اهانت به تمام مسلمین است و چهره آمریکا را در جهان, زشت و قبیح مى سازد. اگر سازمان ملل وجدان بیدار دارد و وابسته به ابرقدرت آمریکا نیست و حقوق انسان را مى پذیرد, باید هرچه زودتر قطعنامه اى علیه تجاوزهاى آمریکا صادر کند و جهان را از شر این جنایتکاران بین المللى برهاند. والسلام. |