شرح دعاى کمیل
قسمت پنجم
حجه الاسلام والمسلمین حسین انصاریان
((اللهم انى اسئلک برحمتک التى وسعت کل شىء))
رحمت بى نظیر هدایت
رحمت الهى و لطف عمیم حضرت لایزالى اقتضا کرده که انسان را در گوشه اى از ساختمان جهان براى مدتى معین جاى دهد و او را از انواع مواهب و نعمت ها که از طریق فعل و انفعالات عناصرى چون ابر و باد و مه و خورشید و فلک و... به دست مىآید بهره مند کند, و انواع سبزیجات و حبوبات و میوه جات را که از طریق نباتات تإمین مى شود در اختیار او گذارد, و وى را از گوشت هاى حلال دریایى و هوائى و زمینى روزى دهد, و ابزار و وسائل لازم را براى به پا کردن خیمه زندگى براى او تإمین کند, تا با تکیه بر عقل و خرد, و به کارگیرى اراده و اختیار و آزادى و حریت, هدایت تشریعى را که به عبارت دیگر صراط مستقیم است, و از میان همه نعمت ها نعمتى بى نظیر است, صراط مستقیمى که کتب آسمانى, و نبوت انبیإ, و ولایت امامان و بخصوص قرآن مجید ترسیم کرده اند انتخاب کند و از این راه تکالیف و وظائف و مسئولیت هاى خود را نسبت به خالق دریابد و صادقانه و عاشقانه همراه با همتى بلند و عالى به اجراى آنها اقدام کند, و از این طریق به رشد و کمال مطلوب برسد, و در این چند روز محدودى که در دنیاست به آباد کردن آخرت ابدى و سراى جاودانى بپردازد, و خود را براى بهره گیرى از رضوان الله و بهشت عنبر سرشت مهیا کند.
انسان اگر به تمام نعمت هاى مادى حق, و به همه نعمت هاى معنوى حضرت رب العزه بیندیشد, و با دقت و تإمل بنگرد مى یابد که رحمت رحیمیه پروردگار, و فیض عام و خاص خداى مهربان ظاهر و باطن, و غیب و شهود, و ملک و ملکوت, و همه شئون او را فراگرفته, و سعه رحمت دوست او را در خود فروپوشانده, و وى را آن چنان مورد مهر و محبت خود قرار داده, که موجودى از موجودات حتى فرشته مقرب را این گونه مورد عنایت و لطف و رإفت و کرم و رحمت قرار نداده!!
آن وقت است که با چراغ معرفت, قدم عشق در جاده تکلیف مى گذارد, و با کمک ایمان براى رسیدن به لقإ دوست حرکت مى کند, و لحظه اى از بندگى حق و خدمت به خلق دریغ نمى ورزد, و با تمام سلول هاى وجودش و رگ و پى و اعضا و جوارحش, و دل شیدا و عاشقش, و جان واله و حیرانش, و زبان گویایش, و درون باحالش, و سینه سوزانش, و پوست و گوشت و استخوانش, و همه هستى اش خاضعانه و خاشعانه, روزانه و شبانه در پیشگاه محبوب ازلى و ابدى به عنوان توسل و تمسک به رحمت سرمدى عرضه مى دارد:
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکى و خدایى
نروم جز به همان ره که توإم راهنمایى
برى از رنج و گدازى برى از درد و نیازى
برى از بیم و امیدى برى از چون و چرایى
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایى
تو حکیمى تو عظیمى تو کریمى تو رحیمى
تو نماینده فضلى تو سزاوار ثنایى
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجى
نتوان شبه تو جستن که تو در وهم نیایى
همه عزى و جلالى همه علمى و یقینى
همه نورى و سرورى همه جودى و سخایى
لب و دندان سنایى همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روى رهایى
انسان با انتخاب صراط مستقیم, و هدایت قویم الهى, و عمل به تکالیف و وظائف, و رعایت حلال و حرام, و خدمت به خلق خدا, بنا به فرموده قرآن مجید از اجر عظیم, اجر غیر ممنون, اجر کریم, اجر کبیر, رضاى حق, خلود در بهشت که همه و همه رحمت خدا نسبت به اوست بهره مند مى شود.
((اللهم انى اسئلک برحمتک التى وسعت کل شىء))
رحمت خدا
انسان اگر در طول مسیر زندگى به سبب جهل, یا غفلت, یا نسیان, یا عاملى دیگر دچار خطا و عصیان شود, با بازگشت به حق, و توسل به توبه و انابه, و جبران خطا و گناه, به صورتى که دستور داده شده, یقینا مورد عفو و آمرزش و مغفرت و رحمت حق قرار مى گیرد, به خصوص اگر توبه و انابه او همراه با دعاى کمیل در شب جمعه شود, شبى که شب رحمت است, و شبى که با خواندن دعاى کمیل نازل شدن باران غفران و عفو و رحمت پروردگار مهربان و خداى ستوده صفات حتمى و قطعى است.
((قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم))(1)
اى بندگانم! اى کسانى که بر خود اسراف روا داشتید, از رحمت خدا مإیوس و ناامید مشوید, یقینا خدا همه گناهان را مىآمرزد, مسلما او بسیار آمرزنده و مهربان است.
آیاتى که در قرآن به جملات ملکوتى, و عبارات عرشى مانند: ان الله غفور رحیم, والله رووف بالعباد, والله یدعوا الى الجنه والمغفره, یختص برحمته من یشإ, والله ذو فضل عظیم, ان الله کان عفوا غفورا, توابا رحیما, و هو ارحم الراحمین, ان ربک واسع المفغره, ختم مى شود فراوان است, با توجه به عمق این آیات روى آوردن به سوى حضرت حق, و توبه از گناه, و جبران عصیان و خطا, واجب, و ناامیدى از رحمت حضرت او حرام و گناه کبیره است.
روایات باب رحمت
ابوسعید خدرى از پیامبر اسلام روایت کرده: چون مومنان گنهکار را به دوزخ برند, آتش بر آنان سرد شود, تا بیرونشان آورند, آنگاه از طرف حضرت الله بر فرشتگان خطاب آید:
اینان را به فضل و رحمت من به بهشت درآورید, که دریاى مرحمت من و امتنان و لطفم بى کران, و فضل و احسانم بى پایان است.
از اهل بیت روایت است, چون روز قیامت برپا شود, حق تعالى اهل ایمان را در یک نقطه جمع کند و خطاب فرماید: من از حقوقى که در ذمه شما دارم گذشتم, شما هر حقى در ذمه یکدیگر دارید بگذرید تا به بهشت درآئید.
در روایت آمده: وقتى روز قیامت شود, بنده اى از اهل ایمان را حاضر کنند, خطاب رسد: بنده من نعمتم را سر بار معصیت ساختى, و چندان که نعمت را بر تو افزودم تو بر عصیان افزودى بنده از خجلت معصیت سر در پیش افکند, از پیشگاه رحمت خطاب رسد: اى بنده من سر بردار که همان ساعت که معصیت مى کردى تو را آمرزیدم و قلم عفو بر آن کشیدم.
و نیز روایت شده بنده اى را نزدیک آرند آن بیچاره به خاطر گناه بسیار سر به زیر اندازد, و از شرمسارى به گریه درآید, از درگاه عزت و رحمت خطاب رسد, آن روز که گناه مى کردى و مى خندیدى تو را شرمسار نساختم, امروز که سر شرمسارى و خجلت به پیش انداخته اى, و گناه نمى کنى, و زارى و گریه مىآورى, چگونه تو را عذاب کنم! گناهت را بخشیدم, و اجازه درآمدن به جنت را به تو مرحمت کردم.
از رسول خدا روایت شده: خدا را صد رحمت است, از آن صد رحمت یکى را در دنیا جلوه داد و در میان بندگان پراکنده کرد, و نود و نه دیگر را در خزانه احسان خود نگاهداشت تا در آخرت آن یک را به این نود و نه اضافه کند و بر بندگان نثار فرماید.
از رئیس محدثین, حدیث شناس کم نظیر حضرت صدوق از یکى از امامان معصوم روایت شده: که چون قیامت برپا شود, رحمت واسعه الهى چنان جلوه کند و از گناهکاران فوج فوج بیامرزد که شیطان رانده شده در عفو خدا به طمع افتد!!
در روایتى بسیار مهم آمده: چون بنده مومن را در قبر گذارند و سر قبر را بپوشانند و دوستان و رفیقان برگردند, و او را در کنج لحد تنها گذارند, حضرت عزت از روى لطف و رحمت به او خطاب کند: بنده من در این تاریکى تنها ماندى, و آنان که به خاطر خوشنودیشان معصیت مرا کردى و رضاى آنان را به رضاى من برگزیدى از تو جدا شدند و تو را تنها گذاشتند و رفتند, امروز تو را به رحمت واسعه خود بنوازم چنان که خلایق تعجب کنند, پس به فرشتگان خطاب شود اى فرشتگان من, بنده ام غریب و بى کس و بى یاور و دور از وطن است, اکنون در این لحد مهمان من است, بروید او را یارى کنید و درى از بهشت به رویش بگشائید و انواع ریاحین و طعام نزدش حاضر کنید و پس از آن او را به من واگذارید که مونس او تا قیامت خواهم بود.(2)
داستان هایى از رحمت
در روایتى آمده: چون روز قیامت شود, عبد را به جایگاه حساب درآورند, و نامه عمل او را که پر از گناه است به دست چپ وى دهند, عبد وقت گرفتن نامه به خاطر عادتى که در دنیا داشته بسم الله به زبان جارى کند و با خواندن خدا به رحمت نامه را بستاند, چون بگشاید آن را سپید یابد, و هیچ نوشته اى در آن نامه به نظرش نیاید, گوید این جا نوشته اى نیست تا بخوانم فرشتگان گویند: در این نامه سیئات و خطاهایت نوشته بود. ولى به برکت این آیه زایل شد و حضرت عزت از تو گذشت.(3)
عیسى و گناهکار
در روایات آمده: روزى عیسى با جمعى از حواریون به راهى مى گذشت, ناگاه گنهکارى تباه روزگار, که در آن زمان به فسق و فجور معروف و مشهور بود آنان را بدید, آتش حسرت در سینه اش افروخته شد, آب ندامت از دیده اش روان گشت, تیرگى روزگار, و تاریکى حال خود را معاینه دید, آه جگر سوز از دل پرخون برکشید و با زبان حال گفت:
یا رب که منم دست تهى چشم پر آب
جان خسته و دل سوخته و سینه کباب
نامه سیه و عمر تبه کار خراب
از روى کرم به فضل خویشم دریاب
پس با خود اندیشید که هرچند در همه عمر قدمى به خیر برنداشته ام, و با این آلودگى و ناپاکى قابلیت همراهى با پاکان را ندارم, اما چون این گروه دوستان خدایند, اگر به مرافقت و موافقت ایشان دو سه گامى بروم ضایع نخواهد بود, پس خود را سگ اصحاب ساخت و به دنبال آن جوانمردان فریادکنان مى رفت.
یکى از حواریون باز نگریست و آن شخص را که به نابکارى و بدکارى شهره شهر و مشهور دهر بود دید که به دنبال ایشان مىآید گفت: یا روح الله, اى جان پاک این مرده دل بى باک را کجا لیاقت همراهى با ماست, و بودن این پلید ناپاک از پى ما در کدام مذهب رواست؟ او را از ما بران تا ما را دنبال نکند و از همراهى ما جدا شود که مبادا شومى گناهانش دامن زندگى ما را بگیرد!!
عیسى (ع) در اندیشه شد تا به آن شخص چه گوید و چگونه عذر او را بخواهد که ناگاه وحى الهى در رسید: یا روح الله دوست خودپسند و دچار پندار خود را بگوى, تا کار از سر گیرد, که هر عمل خیرى تا امروز از او صادر شده, به خاطر نظر حقارتى که به آن مفلس انداخت از دیوان و دفتر عمل او محو کردیم, و آن فاسق گناهکار را بشارت ده که به آن حسرت و ندامت که به پیشگاه ما پیش آورد, مسیر توفیق به روى او گشودیم, و دلیل عنایت را در راه هدایت به حمایت او فرستادیم. (4)
گناهکار جوان
ملافتح الله کاشانى در تفسیر منهج, و آیت الله کلباسى در کتاب انیس نقل کرده اند: در زمان مالک دینار جوانى از زمره اهل معصیت و طغیان از دنیا رفت, مردم به خاطر آلودگى او جنازه اش را تجهیز نکردند, بلکه در مکان پستى و محل پر از زباله اى انداختند و رفتند, شبانه در عالم رویا از جانب حق تعالى به مالک دینار گفتند: بدن بنده ما را بردار و پس از غسل و کفن در گورستان صالحان و پاکان دفن کن, عرضه داشت او از گروه فاسقان و بدکاران است, چگونه و با چه وسیله مقرب درگاه احدیت شد؟
جواب آمد در وقت جان دادن با چشم گریان گفت:
یا من له الدنیا والاخره ارحم من لیس له الدنیا والاخره
اى که دنیا و آخرت از اوست, رحم کن به کسى که نه دنیا دارد نه آخرت.
مالک کدام دردمند به درگاه ما آمد که دردش را درمان نکردیم, و کدام حاجتمند به پیشگاه ما نالید که حاجتش را برنیاوریم؟(5)
دعاى مستجاب
در زمان منصور بن عمار که از زمره عارفان و اهل حال بود ثروتمندى مجلس معصیتى آراست, چهار درهم براى خرید وسائل پذیرایى به غلامش داد و او را روانه بازار کرد, غلام در راهى که به سوى بازار مى رفت به مجلس منصور بن عمار گذشت, گفت: بایستم و گوش فرا دهم که منصور بن عمار چه مى گوید؟ شنید منصور براى فردى تهیدست از مجلسیان خود چیزى طلب مى کند و مى گوید: کیست که چهار درهم انفاق کند تا چهار دعا در حق او کنم, غلام پیش خود گفت: چیزى بهتر از این نیست که چهار درهم را به جاى خرید طعام و شراب براى اهل معصیت به او دهم تا در حق من چهار دعا کند, چهار درهم را به منصور پرداخت و گفت:
چهار دعا در حق من کن!
منصور گفت: به چه امورى نسبت به تو دعا کنم, دعایت را بیان کن.
گفت: اول دعا کن که خدا مرا از اسارت بندگى و بردگى نسبت به اربابم آزاد کند.
دوم آن که خواجه مرا توفیق توبه عطا فرماید.
سوم آن که عوض این چهار درهم انفاق شده را به من عطا کند.
چهارم آن که مرا و خواجه ام و اهل مجلس خواجه ام را مورد آمرزش قرار دهد.
منصور چهار دعا کرد و غلام با دست تهى به سوى خواجه بازگشت.
خواجه گفت: کجا بودى؟ غلام گفت: اى خواجه چهار درهم دادم و چهار دعا خریدم!
خواجه گفت: چهار دعا کدام است؟
غلام گفت دعاى اول این که از قید بردگى آزاد شوم.
خواجه گفت: تو در راه خدا آزادى.
دوم آن که تو اى خواجه توفیق توبه از گناه یابى.
خواجه گفت: توبه کردم.
سوم آن که خدا عوض چهار درهم را به من عطا فرماید.
خواجه چهار درهم به او عطا داد.
چهارم آن که خداى مهربان من و تو و اهل آن مجلس را بیامرزد.
خواجه گفت: آن چه بر عهده من بود بجا آوردم, آمرزش من و تو و اهل مجلس از عهده من بیرون است!
خواجه شبانه در عالم رویا صداى هاتفى را از جانب حق شنید:
اى بنده تو با این فقر و مسکنت به وظیفه خود رفتار کردى, حاشا به کرم ما که با وجود کرم بى پایان به وظیفه خود عمل نکنیم ما تو را و غلامت و تمام اهل مجلس را آمرزیدیم.(6)
ورود بر خداى کریم
مردى حکیم از گذرگاهى عبور مى کرد, دید گروهى مى خواهند جوانى را به خاطر گناه و فساد از منطقه بیرون کنند, و زنى از پى او سخت گریه مى کند, پرسیدم این زن کیست؟ گفتند: مادر اوست, دلم رحم آمد, از او نزد جمع شفاعت کردم و گفتم این بار او را ببخشید, اگر به گناه و فساد بازگشت بر شماست که او را از شهر بیرون کنید.
حکیم مى گوید: پس از مدتى به آن ناحیه بازگشتم, در آن جا از پشت در صداى ناله شنیدم, گفتم شاید آن جوان را به خاطر ادامه گناه بیرون کردند, و مادر از فراق او ناله مى زند, در زدم مادر در را باز کرد از حال جوان جویا شدم, گفت: از دنیا رفت ولى چگونه از دنیا رفتنى؟
وقتى اجلش نزدیک شد گفت: مادر همسایگان را از مردن من آگاه مکن, من آنان را آزرده ام, و آنان مرا به گناه شماتت و سرزنش کرده اند دوست ندارم کنار جنازه من حاضر شوند, خودت عهده دار تجهیز من شو و این انگشتر را که مدتى است خریده ام و بر آن بسم الله الرحمن الرحیم نقش است با من دفن کن و کنار قبرم نزد خدا شفاعت کن که مرا بیامرزد و از گناهانم درگذرد, به وصیتش عمل کردم وقتى از دفنش برمى گشتم, گویى شنیدم: مادر برو آسوده باش من بر خداى کریم وارد شدم.(7)
توبه به دنبال توبه
عطار در منطق الطیر روایت مى کند: مردى پس از گناه روى گناه, و کثرت معصیت توفیق توبه یافت, پس از توبه بر اثر غلبه هواى نفس دچار معصیت شد, بار دیگر توبه کرد ولى توبه خود را شکست و گرفتار گناه شد تا جایى که به عقوبت و جریمه و مکافات و کیفر بعضى از گناهانش مبتلا شد, و به این حقیقت آگاهى پیدا کرد که عمرش را به بى حاصلى تباه کرده, و نزدیک به رحلت شده به خیال توبه افتاد, ولى از خجالت و شرمسارى روى توبه نداشت, و چون دانه گندم روى تابه سرخ شده از آتش در سوز و گداز بود, تا وقت سحر از منادى غیبى شنید اى گنهکار خداى مهربان مى فرماید:
چون اول توبه کردى تو را بخشیدم, وقتى توبه را شکستى در حالى که مى توانستم از تو انتقام بگیرم مهلتت دادم تا توبه کردى, و توبه ات را پذیرفتم تا بار سوم که توبه شکستى و خود را در معصیت غرق کردى, اکنون اگر به خیال توبه هستى, توبه کن که توبه ات را مى پذیرم.(8)
دعاى راه گم کرده را پاسخ مى دهند
((عطار)) در ((منطق الطیر)) روایت مى کند:
شبى حضرت روح الامین در ((سدره المنتهى)) قرار داشت, شنید از جانب خداى مهربان نداى لبیک مىآید, ولى ندانست این لبیک در جواب کیست؟
خواست شایسته شنیدن لبیک را بشناسد, در تمام آسمان و زمین کسى را نیافت, ملاحظه کرد از پیشگاه حضرت حق پیاپى جواب لبیک مى رسد, دوباره نظر کرد اثرى از چنان بنده اى که سزاوار مقام جواب باشد نیافت, عرضه داشت: الهى مرا به سوى بنده اى که پاسخ ناله اش را مى دهى راهنمایى کن, خطاب رسید به خاک روم نظر انداز, نظر کرد, دید بت پرستى در بتخانه روم, در حالى که چون ابر بهار مى گرید بتش را صدا مى زند, جبرئیل از مشاهده این واقعه در جوش و خروش آمد, عرضه داشت حجاب از برابرم برگیر, که چگونه است که بت پرستى بت خود را ستایش مى کند, و او را به زارى مى خواند و تو از روى لطف و رحمت جوابش را مى گویى؟!
خطاب رسید بنده ام دلش سیاه شده به این خاطر راه را گم کرده, ولى چون مرا از کیفیت راز و نیازش خوش آمد, جواب مى گویم, و به پاسخش لبیک مى سرایم تا به این وسیله راه را پیدا کند, در آن هنگام زبان او به خواندن خداى مهربان گشوده شد!!(9)
تغییر نام از دفتر تیره بختان به دیوان نیک بختان
صاحب تفسیر فاتحه الکتاب که یکى از مهم ترین کتاب هاى عرفانى و علمى است و به قلم یکى از دانشمندان پس از عصر ((فیض کاشانى)) نوشته شده روایت مى کند:
در بنى اسرائیل عابدى بود, دامن انقطاع از صحبت خلق درچیده, و سر عزلت در گریبان خلوت کشیده بود, چندان رقم طاعت و بندگى در اوراق اوقاتش ثبت کرده بود که فرشتگان آسمانها او را دوست گرفتند و جبرئیل که محرم اسرار پرده وحى بود در آرزمندى زیارت و دیدار او از حضرت حق درخواست نزول از دایره افلاک به مرکز خاک نمود, فرمان رسید در لوح محفوظ نگر تا نامش را کجا بینى, جبرئیل نظر کرد نام عابد را مرقوم در دفتر تیره بختان دید, از نقشبندى قضا شگفت زده شد, عنان عزیمت از دیدار وى باز کشید و گفت:
الهى کسى را در برابر حکم تو طاقت نیست, و مشاهده این شگفتى ها را قوت و نیرو نمى باشد.
خطاب رسید: چون آرزوى دیدن وى را داشتى و مدتى بود که دانه این هوس در مزرعه دل مى کاشتى اکنون به دیدار او برو و از آنچه دیدى وى را آگاه کن.
جبرئیل در صومعه عابد فرود آمد او را با تنى ضعیف و بدنى نحیف دید, دل از شعله شوق سوخته و سینه از آتش محبت افروخته, گاهى قندیل وار پیش محراب طاعت, سوزناک ایستاده, و زمانى سجادوار از روى فروتنى به خاک تضرع و زارى افتاده, جبرئیل بر وى سلام کرد و گفت اى عابد خود را به زحمت مینداز, که نام تو در لوح محفوظ داخل صحیفه تیره بختان است, عابد پس از شنیدن این خبر چون گلبرگ تازه, که از وزش نسیم سحرى شکفته شود, لب خندان کرد, و چون بلبل خوش نوا که در مشاهده گل رعنا نغمه شادى سراید زبان به گفتن الحمدلله به حرکت آورد, جبرئیل گفت: اى پیر فقیر با چنین خبر دلسوز و پیام غم اندوز تو را ناله انا لله باید کرد نعره الحمدلله مى زنى؟!
تعزیت و تسلیت روزگار خود مى باید داشت نشانه تهنیت و مسرت اظهار مى کنى!
پیر گفت از این سخن درگذر که من بنده ام و او مولا بنده را با خواهش مولا خواهشى نباشد, و در پیش ارادت او ارادتى نماند, هرچه خواهد کند, زمام اختیار در قبضه قدرت اوست, هر جا خواهد ببرد, عنان اقتدار در کف مشیت اوست, هرچه خواهد کند, الحمد لله اگر او را براى رفتن به بهشت نمى شایم, بارى براى هیمه دوزخ به کار آیم!
جبرئیل را از حالت عابد رقت و گریستن آمد, به همان حال به مقام خود بازگشت, فرمان حق رسید در لوح نگر تا ببینى که نقاش ((یمحوا الله ما یشإ ویثبت)) چه نقش انگیخته, و صورتگر ((یفعل الله ما یشإ)) چه رنگ ریخته؟
جبرئیل نظر کرد نام عابد را در دیوان نیک بختان دید, وى را حیرت دست داد, عرضه داشت الهى در این قضیه چه سرى است و در تبدیل و تغییر مجرمى به محرمى چه حکمت است؟
جواب آمد: اى امین اسرار وحى, و اى مهبط انوار امر و نهى چون عابد را از آن حال که نامزد وى بود خبر کردى ننالید و پیشانى جزع بر زمین نمالید, بلکه قدم در کوى صبر گذاشت, و به حکم قضاى من رضا داد, کلمه الحمدلله بر زبان راند, و مرا به جمیع محامد خواند, کرم و رحمتم اقتضا کرد که به برکت گفتار الحمد لله نامش را از گروه تیره بختان زدودم و در زمره نیک بختان ثبت کردم.(10)
الهى رحمتت دریاى عامست
و زآنجا قطره اى ما را تمام است
اگر آلایش خلق گنهکار
در آن دریا فروشوئى به یکبار
نگردد تیره آن دریا زمانى
ولى روشن شود کار جهانى
خداوندا همه سرگشتگانیم
به دریاى گنه آغشتگانیم
زسر تا پا همه هیچیم در هیچ
چه باشد بر همه هیچیم بر هیچ
همه بیچاره مانده پاى بر جاى
برین بیچارگى ما ببخشاى
و بقوتک التى قهرت بها کل شىء:
و از تو درخواست مى کنم به توانائیت که به آن بر همه چیز چیره شدى.
قدرت و توانایى حق که عین ذات مبارک اوست, بى نهایت و بى انتهاست.
همه قدرت ها و توانایى ها در جنب قدرت او هیچ و پوچند.
با قدرت او نباید به طور مستقل از قدرتى و قدرتمندى سخن گفت, همه قدرت ها شعاعى سوسو زنان از قدرت حضرت اوست: لاحول و لا قوه الا بالله.
در سطور گذشته کلمه کل شىء به صورت مبهم بررسى شد, و سخن به این نتیجه رسید که کل شىء یعنى تمام مخلوقات و آفریده هایى که به اراده حضرت او به وجود آمده اند, و شماره آنها, و چگونگى کمیت و کیفیت بسیارى از آنها را کسى نمى داند و تا قیامت نخواهد دانست. از میلیاردها میلیارد موجودات کیهانى, و اجرام آسمانى, و کهکشان ها و سحاب ها, و نباتات و گیاهان, و حیوانات و پرندگان و چرندگان و خزندگان خشکى و دریا, و انبوه بیرون از شماره آمیب ها, ویروس ها, میکرب ها, و موجودات غیبى و فرشتگانى که آسمانها و زمین را به قدرت و توانائیت فروتن و خاکسار و ذلیل و خوارند, همه مسخر و فرمانبردارند, و در برابر فرامین حکیمانه ات سر تواضع بر خاک ذلت دارند, و همیشه و همه جا براى فرمانبرداریت آماده و حاضرند, و روح سرپیچى, و حالت عصیان در احدى از آنها نسبت به دستوراتت وجود ندارد.
موجوداتى که بى استثنإ مقهور و مغلوب قدرت بى نهایت تواند, همه وجودشان عین خضوع و محض ذلت است.
در فرازى از یک دعاى عارفانه و عاشقانه که از قلب ملکوتى معصومى آگاه, و موحدى بینا بر زبانش جارى شده مى خوانیم:
یقینا تو, آرى تو خدایى هستى که به قدرت و توانائیت همه چیز را ذلیل خود کردى, و گردن همه چیز پیش قدرتت, افتاده و خاضع است, آنچه بخواهى نسبت به همه چیز انجام مى دهى, و به آنچه اراده فرمائى در مملکت وجود تصرف مى کنى, تویى ذات مقدسى که همه چیز را آفریدى, و کار همه چیز به دست قدرت توست, تو مولاى همه چیزى, و همه چیز مغلوب قهاریت و مسخر سخاریت توست, معبودى جز تو نیست, تو عزیز و کریمى.
جمله ذرات زمین و آسمان
لشگر حقند گاه امتحان
باد را دیدى که با عادان چه کرد؟
آب را دیدى که در طوفان چه کرد؟
وانچه بر فرعون زد آن بحر کین
وانچه با قارون نمودست این زمین
وانچه سنگ انداخت داودى به دشت
گشت سیصد پاره و لشگر شکست
سنگ مى بارید بر اعداى لوط
تا که در آب سیه خوردند غوط
گر بگویم از جمادات جهان
عاقلانه یارى پیغمبران
مثنوى چندان شود که چهل شتر
چون کشد عاجز شود از بار پر
آرى رحمتى که همه چیز را فراگرفته, و قدرت بى نهایتى که بر همه چیز غالب و چیره است, و وجود مبارکى که همه چیز در برابر قدرتش خاضع و ذلیل است, براى او بسیار بسیار آسان است که دعاى بنده اش را که با گریه و زارى و فروتنى و با خلوص و خاکسارى, و در حالت تضرع و اشک بارى, آن هم در شبى چون شب جمعه انجام مى گیرد مستجاب کند, و براى او فوق العاده سهل است که لشگر آسمان و زمین خود را براى رساندن عبد دعاخوان به مقاصد دنیوى و اخرویش به کار گیرد.
کسى که در حال انکسار خدا را به رحمت و قدرتش مى خواند, و رحمتى و قدرتى جز رحمت و قدت او نمى داند و نمى بیند آیا ممکن است دعایش به هدف اجابت نرسد؟
هرگز! موجود ضعیف و ناتوان است, که نمى تواند حاجت حاجتمند را روا کند, و دعاى دعا خوان را به اجابت برساند, و خواسته خواهنده را پاسخ گوید, ذات غنى و رحمت واسعه و قدرت بى نهایت, که همه چیز در قبضه قدرت اوست بر وفق مصلحت عبد و حکمت خود دعا را مستجاب مى کند, و خواسته خواهان را عطا مى فرماید.
در دعاى سیزدهم صحیفه سجادیه آمده: آفریده ها را به نیازمندى نسبت داده اى, و آنان هم بى چون و چرا نیازمند به تو هستند, پس کسى که ترمیم خلا وشکاف زندگیش را از تو بخواهد, و تغییر تهى دستى و فقرش را از تو درخواست کند, یقینا حاجتش را از جایگاه اصلى اش خواسته و به دنبال مطلبش از راه صحیح و درستش آمده, و کسى که براى حاجتش به یکى از آفریده هاى تو رو کند, یا او را به جاى تو وسیله رسیدن به نیازش قرار دهد, قطعا خود را در معرض محرومیت قرار داده, و سزاوار از دست رفتن احسان تو شده.
با اشتیاق و شوق آهنگ تو کردم, و از باب اطمینان به تو, امیدم را به جانب حضرتت آوردم, و دانستم آنچه را از تو مى خواهم هر چند زیاد باشد در کنار دارائیت اندک است. و چیزهاى با ارزشى که بخشش را از تو درخواست مى کنم, در جنب توانائیت کوچک و بى مقدار است, و دایره کرم و بزرگواریت با تقاضاى هیچ کس تنگ نمى شود, و دست بخشندگیت از هر دستى برتر است.
ممکنات که روزگارى عدم محض بودند, و وجودى نداشتند تا قابل ذکر باشند, با اراده و رحمت و قدرت حق وجود یافتند و تداوم وجودشان بر اثر عنایت و نظر حق و رحمت و قدرت اوست, و هیچ استقلالى در هیچ زمینه اى از خود ندارند, و مهر فقر ذاتى و خضوع و ذلت ماهیتى و حیثیتى بر پیشانى حیات آنان خورده, و همیشه خاکسار و ذلیل و خاضع و خوار در جنب قدرت ازلى و ابدى او هستند.
سزاوار و شایسته انسان نیست که در برابر قدرت بى نهایت او از خود قدرتى نشان دهد, و کوس منیت بزند و بر طبل تکبر بکوبد, و با خضوع ذاتى, و ذلت هویتى, و با این کوچکى جثه که جز مقدارى خاک چیزى نیست, و با این محدودیت روحى که جز یک نفخه و دم واقعیتى نیست, و با این محدودیت عقل که از پى بردن به حقیقت یک ذره ناچیز, عاجز و ناتوان است در برابر قدرت مولا و خالق و مدبر و پروردگارش که همه چیز خود را از شعاع رحمت او دارد عرض و اندام کند, که عرض و اندامش عامل سقوط, و ورشکستگى و افتضاح و آبروریزى, و سبب محرومیت از رحمت و گرفتار شدن به چنگال عقوبت, و دچار آمدن به عذاب است.
پى نوشت ها:
1ـ زمر, 53.
2ـ روایات باب رحمت به طورمفصل در بحار ج6, و محجه البیضإ, ج8 و کتاب تفسیر فاتحه الکتاب و تفاسیر قرآن نقل شده.
3ـ تفسیر فاتحه الکتاب, ص74.
4ـ تفسیر فاتحه الکتاب ص63.
5 ـ انیس اللیل, ص45.
6ـ محجه البیضإ, ج7, ص26.
7ـ تفسیر روح البیان, ج1, ص337.
8 ـ انیس اللیل, ص45.
9ـ انیس اللیل, ص46.
10ـ تفسیر فاتحه الکتاب, ص107.