ماه در محاق
(ابهام زدایى از زندگى و مبارزات میرزا کوچک خان جنگلى ((میرزایونس رشتى)))
قسمت آخر
تیر تهمت
با این وجود در برخى منابع از سوى برخى نویسندگان معاصر, این شخصیت مورد مذمت قرار گرفته و تلاش هاى صادقانه او را مورد تإمل قرار داده اند, ملک الشعراى بهار ضمن آن که میرزا کوچک خان را مردى مذهبى مى داند که براى آزادى ایران از استبداد و استعمار تلاش مى کرد به وى تهمت تجزیه طلبى زده و نوشته است: از حرکات میرزا و کلنل محمد تقى خان پسیان پیدا بود که قصدشان ایجاد حکومت مرکزى صالح نبوده, بلکه به همان ولایاتى که در کف داشته اند قانع بوده اند. (1)
در جاى دیگر مى نویسد: بدبختى از هر طرف روى آورد, بغداد سقوط کرد, پلیس جنوب به وجود آمد, خراسان از طرف سپاه انگلیس اشغال گردید, از این جهت هم طغیان میرزا کوچک خان در گیلان و خیابانى در آذربایجان و ماشإالله خان و سایر یاغیان در کاشان و اصفهان و عملیات واسموس و دشتستانیان دولت مرکزى را ضعیف ساخت.(2) خواننده محترم ملاحظه مى فرمائید که قیام شخصیت هایى چون کوچک جنگلى, شیخ محمد خیابانى از سوى ملک الشعراى بهار در ردیف یاغى گرى ماشإالله خان کاشى و تجاوزات قواى انگلیسى به شمار آمده و تلاشهاى این بزرگمردان براى رهایى ایران از یوغ استبداد و استکبار, بدبختى تلقى گردیده است. احمد کسروى اظهار داشته است: نیروهاى جنگلى به رهبرى کوچک خان آشوب و آسیب سختى در کشور پدید آوردند, وى اضافه مى کند: میرزا کوچک خان و همراهان او راهى مشخص نداشتند و به همین دلیل کارهاى آنان نابسامان درمىآمد و دلیل این ادعا را این مى داند که جنگلى ها به اسم نبرد با بیگانگان ابزار دست گروهى بیگانه شدند زیرا براى دشمنى با انگلستان با دولت آلمان و قواى عثمانى اتحاد پیدا کردند و در میان خود سرکرده اتریشى داشتند و دولت هاى مذکور از خصومت اینان با روس و انگلیس سود مى بردند, و این موضوع مى رساند که مردان کوتاه بین و ساده اى هستند و از دوراندیشى و شناختن سود و زیان کشور بى بهره اند و چنین کارهایى از نیک نامى آنان مى کاست. کسروى در ادامه, جنگ وثوق الدوله با نیروهاى جنگلى را موجه جلوه مى دهد: با آن حالى که پیش آمده بود مى بایست کار آنان یکسره گردد, آنان نیز کشورى در میان کشور پدید آورده و مایه گرفتارى دولت مى بودند.(3) در حالى که افسران اتریشى, آلمانى و عثمانى که در جنگل همکارى مى کردند اسیرانى بودند که از روسیه فرار و به جنگل پناهنده شده بودند و شکى نیست که رد درخواست(4) پناهندگى آنان دور از جوانمردى محسوب مى شد و چنانچه اشاره کردیم میرزا کوچک خان از امکانات پیش آمده استفاده مى کرد ولى بیگانه را بیگانه مى دانست, هر کشورى مى خواهد باشد و این نگرش را تا آخر با حفظ رسومات دینى و تبعیت از مذهب پى گرفت.
سید مهدى خان فرخ (معتصم السلطنه) که بخشى از مإموریتش از سوى دولت مرکزى در رشت با سمت کار گذار صورت گرفته است مطالب مذمت گونه اى در مورد نهضت جنگل آورده و یادآور شده است: من جنگلى ها را متوجه کردم که کمیته جنگل و جنگلى ها در مقابل دولت انگلیس از پشه در مقابل فیل هزاران بار کوچکتر و بى اهمیت ترند, وى مى افزاید: از خارج مخصوصا تهران اشخاص هوچى, جاه طلب و شیاد(قیام) جنگل را با تبلیغ اهمیت داده و آن را چندین بار بیش از آنچه بوده اند جلوه مى دادند یکى از این اشخاص دکتر ابوالقاسم خان از اهالى لاهیجان است که مدتى مبلغ بهایى ها بود و ادعا مى کرد که در فرانسه تحصیل طب مى کرده است این شخص از جاسوس هاى سفارت انگلیس بود, در ادامه نامبرده جنگلى ها را انسان هایى ترسو دانسته که در مقابل انگلیسى ها اقدامى نکردند.(5) نوشته هاى وى در خصوص ابوالقاسم لاهیجى کذب محض است و برحسب منابع مستند دیگر نامبرده هیچ گاه دعوى تحصیل طب نمى کرد و مبلغ فرقه ضاله بهائیت نبوده است, و برعکس انسانى مسلمان, صاحب بصیرت و مطلع از جریانات سیاسى بود, فردى آزادى خواه صریح اللهجه به شمار مى رفت و طالب خودستایى نبود و در هیچ منبعى او به عنوان جاسوس انگلستان معرفى نشده است,(6) روح متکبرانه این وابسته استبداد موجب شده که در خاطرات خود بگوید میرزا کوچک خان و همراهانش که از اعضإ هیإت اتحاد اسلام بودند ناگهان بى دین از آب درآمدند, با تمامى این بدگویى هاى آمیخته به کذب او نتوانست این حقیقت را منکر شود که قائد نهضت جنگل مردى دلیر و بى طمع بوده است و نیروهاى میرزا کوچک خان مردانى شریف بوده و انگیزه اى جز آزادى خواهى نداشتند.(7)
سرپرسى سایکس از میرزا کوچک خان به عنوان عامل سپهدار رشتى نام مى برد و مدعى است برگشت میرزا به گیلان به منظور ادامه عمل پرسود یعنى به اسارت گرفتن ایرانیان ثروتمند و نگاهداشتن آنها براى پرداخت خون بها یا باج سبیل بوده است و مى نویسد حکومت ایران در مقابل جنبش جنگل ناتوان بود و اگر اقدامات بریتانیاى کبیر نبود احتمال مى رفت سلطنت را منقرض کند.(8) این در حالى است که ژنرال دنسترویل فرمانده قواى انگلیس مى گوید: پروگرام نهضت جنگل حاوى همان افکار و اصول و مرام هاى مبتذل و غیرقابل تحمل مى باشد من جمله آزادى, مساوات, اخوت, ایران مال ایرانیان و دورپار خارجى, تصریح سایر مواد نتیجه ندارد زیرا همان اندازه که کذب محض است به همان نسبت هم زیاد مى باشد دنیا از این مرام ها به ستوه آمده است.(9) گویا اگر شعار میرزا کوچک خان این بود که ایران مستعمر انگلستان است چنین برنامه اى به مذاق این ژنرال انگلیسى خوش مىآمد.
حبیب الله مختارى ـ فرزند کریم خان مختار السلطنه ـ که رئیس شهربانى معروف رضاخان در مشهد در ایام قتل مدرس بود, از جمله حامیان رضاخان به شمار مى رود که از جمهورى ساختگى او هم دفاع کرد.(10) وى در اثرى که به رشته تحریر درآورده, نوشته است: صفحات رشت, لاهیجان, مازندران و گرگان را میرزا کوچک خان و جمعى از اشرار و اعوان او شروع به چپاول وغارت کردند.(11) در صورتى که جنگلى ها به هیچ عنوان به گرگان نرفتند و متهم ساختن آنان به چپاول و غارت از اغراض نویسنده حکایت دارد و میرزا و یارانش درجهت اصلاح جامعه ایرانى به سوى استقلال و قطع نمودن دست ایادى استکبارى گام برمى داشتند, نهضتى که با قواى روس و انگلیس و عوامل دولت مستبد مرکزى به مقابله برخاست هدفى جز طرد مداخلات نامشروع و خانه تکانى و برانداختن کاخ ستم و نیل به حقوق راستین جامعه ایران و ساختن ایرانى رها از یوغ غارتگران نداشت, با این وصف متهم نمودن افراد آن را به یاغیگرى و نیرنگ مقرون به انصاف نیست و تلاش توإم مشقت آنان دفاع از حق محسوب مى گردد, البته از طاغوتى چون رضاخان بعید نیست که حرکت میرزا کوچک خان را نوعى اخلال در نظم تلقى کند و اگر وى از این قیام تعریف یا حمایتى مى کرد شک در درستى اهداف و مقاصد آن طبیعى بود. رضاخان و همفکرانش در برابر مخالفان اصلاحات به بى نظمى کشور اشاره مى کرد و حادثه جنگل, قیام کوچک خان و جمهورى گیلان و تلاشهاى مبارزاتى شهید شیخ محمد خیابانى را به عنوان مصداق هاى شرارت و طغیان مطرح مى نمود و چنین قیام هاى مقدسى را در ردیف قساوت ها, غارتگرىها و سفاکى هاى رضاخان جوزدانى, نایب حسین کاشى و سایر راهزنان قلمداد مى کرد و مى گفت: این گونه بلواها و فتنه ها باید خاموش شود تا راه اصلاحات هموار گردد!(12)
چقدر دور از حقیقت است که میرزا کوچک خانى که داراى ملکات اخلاقى است و مدام قرآن مجید همراهش داشت به بازویش بسته بود و نسبت به رهبران دینى علاقه اى شدید تا حد مودتى توإم با معرفت و با تإسى به سیره و زندگى آن بزرگان داشت به عنوان فردى دل بسته به سیم و زر و در اندیشه جمع کردن ثروت و خریدن املاک مردم و غارتگر و مخل آرامش مردم معرفى گردد!
در مجله اسپار تاکوس ـ چاپ پاریس ـ ضمن یادداشت هایى که از کشور مکزیک براى آن فرستاده شده, عنوان گردیده است که از آثار فعالیت کمونیزم به سال 1919 میلادى در آسیا پیدایش دسته اى در شمال ایران به رهبرى روس ها بود که نفوذشان را در گیلان و مازندران مستقر ساخته و در شماره اول مجله کمونیست بین المللى از آنان حمایت شده است و اضافه مى کند ریاست اسمى این نهضت با میرزا کوچک خان بود اما نهضت را روس ها اداره مى کردند ولى نویسنده در ادامه رشته مطلب را عرض مى کند و مى گوید میرزا کوچک خان مردى صدیق و باوفا است و یک ایرانى عمیق, متفکر به شمار مى رود اما آنها که پیرامونش بودند و دعوى همکاریش را داشتند نیمى سرسپرده روس ها و نیم دیگر سر سپرده انگلیس ها بودند. در حالى که نهضت جنگل قبل از وقوع انقلاب روسیه به وجود آمد.(13) اسناد صحیح و روشن که به امضاى میرزا کوچک خان جنگلى و خطاب به میرزا صادق خان کوچکى فرمانده گروه جنگلیان در فومن است گروهى را که مى گویند میرزا کوچک خان بلشویک بوده باطل مى کند و اصولا مردى مانند وى که اساس عقاید و نظریاتش بر مسلمانى و اجراى مقررات دین اسلام و دشمنى سرسخت با خارجیان مهاجم و ارتش هاى روسیه تزارى و بریتانیا و عمال این دو دولت استعمارى در ایران بود, هیچ گاه حتى یک بار خود را کمونیست نخواند و چنین اتهامى بر وى خطایى فاحش و کذب است.(14)
البته از سرلشکر سابق محمد حسن اخوى که به گفته ارتشبد سابق, حسین فردوست, مغز متفکر باند سرلشکر ارفع و طراح عملیات کودتاى 25 مرداد 1332 هـ.ق انتظارى نیست که در مجله فارسى زبان ((ره آورد)) چاپ لوس آنجلس امریکا بنویسد:
((بلشویک ها در شمال استقلال ایران را تهدید مى کردند و امیر موید سوادکوهى در مازندران و میرزا کوچک خان جنگلى در گیلان با این نیرو همکارى مى نمودند, مهاجرین قفقازى و عده اى از اهالى فریب خورده محل تحت حمایت آن ارتش بیگانه جمهورى کمونیستى را در گیلان ایجاد کردند و قصد خود را به توسعه قلمرو خویش در تمام ایران اعلام نمودند.)) و بعد مى افزاید در چنین شرایطى همه در انتظار یک منجى بودند که ژنرال آیرونساید راه کودتاى رضاخان را هموار ساخت. از آن سوى حامیان نظام کمونیستى شوروى میرزا کوچک خان را متهم کرده اند که از مرام توده هاى خلق نفرت داشته است میرزا کوچک خان بر حسب گرایش هاى مذهبى حرکات مشکوک احسان الله خان را به تندروى و افراطگرى او نسبت داد, تقى شاهین از این انتسابات برآشفت و نوشت کوچک خان در تلاش بود تا با ایجاد اختلاف در بین سران جنبش (حامیان کمونیسم) و یا لکه دار کردن آنها از طریق بهتان بافى و افترازنى آنان را کنار بزند و هم چنان مغرضانه به تکریم سردار محیى خائن و احسان الله خان و تکذیب سردار مظلوم جنگل پرداخت و نوشت: او[ میرزا کوچک خان] چشم دیدن نزدیکى احسان الله خان نسبت به کمونیست ها و فداکارى وى در راه مبارزه[ ؟]! را نداشت. بطور کلى کوچک خان علاقه اى به منافع توده هاى خلق نداشت, او شخصى بود خرافاتى, عوام, سالوس و مقام پرست[؟]!! که نمى توانست خود را از تإثیر زمین داران بزرگ[ ؟]!! و روحانیون مرتجع[ ؟]!! برحذر دارد. احسان الله خان (حامى کمونیست) اعتقادى به کوچک خان نداشت او به تزلزل و سازشکارى کوچک خان وقوف داشته و بارها شاهد تغییرات موضع گیرىهاى سیاسى او بوده است.))(15)
ابوالقاسم لاهوتى در مدتى که در ترکیه به حالت تبعید به سر مى برد افکار کمونیسم را قبول کرد و با این طرز تفکر به مخالفت با روحانیت پرداخت, کودتایى که در تهران وسیله رضاخان به عمل آمد وسیله تحریک او شد و هوس کودتا و فرماندهى کل قوا و فتح تهران و تشکیل جمهورى کرده بود, لاهوتى در خصوص مخالفت کمونیست ها و این که تصمیم گرفته بودند میرزا کوچک خان را ترور کنند اشعارى سروده که با واقعیت مطابقت ندارد ولى از این سروده ها مى توان به اختلاف عقیده بین حامیان کمونیسم و میرزاى متدین پى برد و فهمید که آنان چه نفرتى از وى داشته اند, وى در این اشعار نسبت هایى غرضآمیز به سردار جنگل داده که با شخصیت و اخلاقش موافق نیست: او را متهم کرده که از همراهى با رنجبران ابا داشته و براى احراز مقام کار مى کند و با اعتراف به یک تشکیلات پنهانى متعلق به حیدر عمر اوغلى معتقد است که میرزا او را زندانى و بعدا تیرباران کرد در صورتى که خلاف حقیقت است و قبل از اطلاع رهبر قیام جنگل او به دست مجاهدین کشته شد.(16)
شخصى به نام س. ع. آذرى که ظاهرا تمایلات سوسیالیستى داشته است مى نویسد: نهضتى را که میرزا در رشت و جنگل ایجاد نمود به الوان مختلف رنگ پذیر شد... میرزا به مشورت عقیده نداشت رفته رفته استبداد رإى بر سایر صفاتش چیره شد, سخنان رفقاى صمیمى و باوفاى خود[؟]! را به هیچ مى گرفت کم کم غرور و خودسرى بر وجودش مستولى گردید تا سرانجام به ارتکاب قتل بى رحمانه حیدرخان عمو اوغلى مجاهد و دموکرات معروف شیرازه کار از دستش بیرون شد و در کوههاى طالش و خلخال از سرما سیاه گردید.(17)
اظهارات این نویسنده که آمیخته به دروغ, اغراق و عارى از منطق و بدون مدرک و سند است خود مى تواند این واقعیت را به اثبات برساند که میرزا نه تنها به سوى بلشویک ها و هواداران آنها تمایلى نداشته بلکه به خاطر مخالفت با آنها این گونه در محاق مظلومیت و آماج تهمت و ملامت قرار گرفته است.
اسماعیل رائین میرزا کوچک خان و اطرافیانش را متهم کرده است که سیاستمدارانى ورزیده نبودند و مکتب انقلابى ندیده بودند و نتوانستند پایه صحیح یک نهضت انقلابى را بگذارند.(18) اما همین شخص در جاى دیگر مى نویسد: مجموعه اسناد آقاى شریفیان که همه را بى دریغ در اختیارم گذارده است... نشان دهنده این است که سازمان ادارى و نظامى جنگل بر پایه صحیح بنیاد شده بود و او در مراقبت از مهمانان ناخوانده (بلشویکان قفقازى و ارتش سرخ) دقت فراوان بکار مى برده است.(19)
از نامه اى که میرزا کوچک خان در جواب نامه یک افسر قزاق روسى مستخدم ارتش ایران و رئیس قزاقخانه در تهران نوشته میزان شخصیت, عقاید و علو فکر و همت او تشخیص داده مى شود:
((... بنده به کلمات عقل فریبانه اعضإ و اتباع این دولت که منفور ملت اند فریفته نخواهم شد, از این پیش تر نمایندگان دولت انگلیس با وعده اى که به سایرین دادند و به یکبارگى قباله مالکیت ایران را گرفته, تکلیفم کردند, تسلیم نشدم مرا تهدید یا تطمیع از وصول به مقصودم باز نخواهد داشت وجدانم به من امر مى کند در استخلاص مولد و موطنم که گرفتار چنگال قهاریت اجنبى کوشش کنم... در قانون اسلام مدون است که کفار وقتى به ممالک اسلامى مسلط شوند مسلمین باید به مدافعه برخیزند ولى دولت انگلیس فریاد مى کند من اسلام و انصاف نمى دانم باید دول ضعیفه را اسیر آز و کشته مقصود مشئوم خود سازم...))(20)
این که ادعا شده میرزا کوچک خان از سیاستى قاطع پیروى نمى کرد و پاره اى از نویسندگان عدم قاطعیت او را معلول زمینه هاى تربیتى, اجتماعى و سوابق تحصیلى و احیانا معتقدات محافظه کارانه او تلقى مى کنند(21) نیز با حقیقت تطبیق نمى کند و نویسنده اى که چنین نظرى دارد, چند سطر بعد, خود چنین تحلیلى را نقض مى نماید و مى نویسد: ((در چهارم ژوئن 1920 میلادى جنگلى ها تشکیل حکومت انقلابى را تحت ریاست میرزا کوچک خان اعلام داشتند ولى چندى نگذشت که اختلاف نظرهاى شدیدى بین میرزا و بعضى از همراهان چپ گراى او پیش آمد بروز این اختلاف نظر, امرى کاملا طبیعى و قابل انتظار بود چرا که بین طرز تفکر و روحیه و معتقدات رهبران گروههاى متشکله ائتلاف تفاوت ها و حتى تضادهاى آشکارى به چشم مى خورد... موضع میرزا کوچک خان و پیروانش بیشتر خصلت ضد استعمارى و ضد استبدادى و جنبه عدالت خواهى و تساوىطلبى بر اندیشه مذهبى داشت.))(22) بدیهى است این گونه موضع گیرى بر علیه بیگانگان و حتى رفتار ستمگرانه دولت مرکزى و نیز حتى اختلاف در اندیشه و عمل با همکاران خود از سوى میرزا کوچک خان نمى تواند محافظه کارانه باشد و اگر اتخاذ این روش سیاسى معادل قاطعیت نمى باشد پس میرزا باید چه شیوه اى را پى مى گرفت؟ یکى از همکاران میرزاکوچک خان که بعدها بر سر اصول و معتقدات میرزا از وى فاصله گرفت و بر ضدش شورید مى گوید میرزا در مذاکرات و مانند آن به من تإکید مى کرد: خواهش مى کنم سطحى و سرسرى تصمیمى اتخاذ نکنى آن طورى که لازم است عمیقانه در این موضوع فکر کرده آن وقت تصمیم بگیریم.(23) نامه کوچک خان به رشیدالممالک خلخالى که از متحدین او بود و بعد به ارتش سرخ شوروى پیوست و با قواى بلشویک همراه شد نیز از قاطعیت و صلابت و موضع صریح این روحانى مبارز حکایت دارد: آقاى رشید الممالک مسلم است که پایه احساسات و تصورات شما مبنى بر شهوت رانى و جاه طلبى و ضعیف کشى و دشمن پرورى است در این صورت هیچ وقت ایرادات ما, منطق ما و ادله ما, آتش حرص و آز و لهیب و تنعم التذاذ شما را منتفى نخواهد ساخت...(24)
پى نوشت ها:
1 . تاریخ مختصر احزاب سیاسى, ملک الشعراى بهار, ج1, ص...
2 . همان, ص28.
3 . تاریخ هیجده سال آذربایجان, احمد کسروى, ص815ـ812.
4 . سردار جنگل, ص440.
5 . مجله اطلاعات هفتگى, شماره 524, سال یازدهم, اول شهریور 1330 هـ.ش
6 . سردار جنگل, ص439 ـ 438.
7 . مصاحبه با مهدى فرخ, مجله سپید و سیاه, شماره 607, دهم اردیبهشت 1344 و نیز شماره 608.
8 . تاریخ ایران, سرپرسى سایکس, ترجمه محمد تقى فخر داعى, ج2, ص749 و 784.
9 . امپریالیزم انگلیس در ایران و قفقاز, دلسترویل, ص41.
10 . شهید مدرس ماه مجلس, ص206 ـ 205.
11 . تاریخ بیدارى ایرانیان, حبیب الله مختارى, ص151.
12 . علل سقوط رضا شاه, نعمت الله قاضى (شکیب), ص167 ـ 166.
13 . سردار جنگل, ص5 و 454.
14 . قیام جنگل, ص35 ـ34.
15 . ظهور و سقوط سلطنت پهلوى, ج2, ص171.
16 . رقابت روسیه و انگلیس در ایران, ص128 و 190 به نقل از دیوان لاهوتى, چاپ مسکو, سال 1946 میلادى, ص28.
17 . سردار جنگل, ص434 ـ ;433 به نقل از کتاب بیرنگ, س. ع. آذرى.
18 . مقدمه اسماعیل رائین بر یادداشت هاى میرزا اسماعیل جنگلى, ص8.
19 . همان مقدمه, ص37.
20 . رقابت روسیه و انگلیس در ایران, ص69.
21 . پژوهشى درباره گیلان و تاریخ اجتماعى و اقتصادى آن (سرزمین میرزا کوچک خان), دکتر احمد کتابى, ص126 ـ 125.
22 . همان, ص127 ـ 126.
23 . رقابت روسیه و انگلیس در ایران, ص106.
24 . قیام جنگل ص236.