یادها و خاطره ها
حجه الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان
غارت کتابهاى امام و پیدا شدن آنها
مقارن با جشنهاى منحوس تاجگذارى در سال 1347, درحالى که امام در نجف بودند یک بار دیگر, ماموران ساواک به خانه امام در قم یورش بردند و بخشى از کتابهاى امام را به غارت بردند تیمسار مقدم رئیس ساواک, نسخه هاى اصلى تإلیفات امام را که به خط خودشان بود جدا کرده و در جایى خاص نگهدارى مى کند! خوشبختانه بعد از پیروزى انقلاب اسلامى, این مجموعه پیدا مى شود و به امام باز مى گردد ولى در این بین یک کتاب پیدا نمى شود و آن تعلیقات امام بر فصوص الحکم بود. در سال 1362 یکى از طلاب حوزه علمیه همدان از دستفروش دوره گردى که مجلات کهنه و کتابهاى قدیمى را براى فروش عرضه کرده بود, چند کتاب را به قیمت 50 تومان خریدارى مى کند که یکى از آنها فصوص الحکم و دیگرى یک کتاب خطى بود بعد از چندى متوجه مى شود در حواشى کتاب فصوص در ذیل هر بخش از مطالبى که نوشته شده است کلمات: السید روح الله الخمینى تکرار شده است و ضمنا توجه پیدا مى کند که این نوشته ها چاپى نیست !
طلبه مزبور نمى تواند باور کند که این نوشته ها نسخه اصلى خط امام است و به طریق اولى براى او قابل تصور نبود که این نسخه منحصر به فرد و بسیار ارزشمند یکى از تإلیفات امام است. کتابى که شاگردان امام و دانشمندان علم عرفان سالها است, تشنه دسترسى به این سرچشمه گوارا هستند.بااین حال کتابها را نزد آیه الله نورى همدانى که در آن زمان نماینده امام و امام جمعه همدان بودند, مى برد و ایشان که از شاگردان امام و از تإلیفات و خط و نگارش امام به خوبى آگاه بود, به مجرد رویت کتاب ها از این که یکى از آثار علمى گرانبهاى امام را به همراه کتاب خطى دیگر که آن هم حواشى شهید آیه الله حاج آقا مصطفى خمینى بر کفایه الاصول بود, در برابر چشم خود مى بیند به شدت مشعوف و خوشحال و از این اتفاق عجیب شگفت زده مى شود و با تقدیم هدیه اى مناسب به آن طلبه, کتاب ها را براى رساندن به امام, تحویل مى گیرد.
چندى بعد, آیه الله نورى به محضر امام رسید و کتاب ها را تقدیم امام کرد حضرت امام کتاب شرح فصوص را در کنار گذاشتند و دقایقى را در تورق و مطالعه دستخط و اثر علمى فرزندشان غرق شدند!.
باز نویسى و چاپ تعلیقات امام
با پیدا شدن کتاب فصوص که با تعلیقات امام و دستخط زیبایشان, آراسته شده بود, با پیشنهاد حاج احمدآقا به استنساخ آن و همچنین تعلیقات امام بر ((مصباح الانس)) پرداختم و به این ترتیب مجموعه اى از حواشى امام بر دو کتاب ذیل در یک مجلد شکل گرفت:
1ـ فصوص الحکم تإلیف محى الدین عربى با شرح, داود بن محمودبن محمدالروحى القیصرى.
2ـ ((مصباح الانس بین المعقول والمشهود فى شرح مفتاح غیب الجمع والوجود)) مولف متن, ابى المعالى صدرالدین محمدبن اسحاق قونوى و شارح, محمدبن حمزه بن محمد.
استنساخ این دو اثر امام در آغاز صرفابه این قصد انجام گرفت که نسخه دومى نیز وجود داشته باشد تا ضریب اطمینان براى نگهدارى این آثار بیشتر شود اما بعد از بازنویسى و اطلاع تعدادى از شاگردان امام و علاقمندان به آثار عرفانى ایشان و درخواست و اصرار براى چاپ و نشر آنها و انتقال این درخواست به محضر امام, با سکوت و عدم مخالفت امام!, حقیر اقدام به چاپ آن کردم و توسط موسسه پاسدار اسلام منتشر گردید و به این ترتیب تنها اثرى علمى ـ عرفانى امام که بعد از پیروزى انقلاب, زیر نظر امام, استنساخ شده بود به چاپ رسید.
شایان ذکر است که معمولا حضرت امام در تالیفات و نوشته هاى شان چرک نویس و پاکنویس نداشتند و با آن که بالبداهه و با سرعت مى نوشتند دست نوشته هاى ایشان علاوه بر محتواى عمیق از زیبایى تعبیر و بلاغت, و خط بسیار خوب و پخته, برخوردار و درعین حال فاقد قلم خوردگى بود!
امام در مکتب آیه الله شاه آبادى
حضرت امام, در حدود بیست سالگى به قم مهاجرت مى کند. در حالى که تا آن زمان فقط مقدمات علوم حوزوى را پشت سر گذاشته بود و با ورورد به قم سطح را ادامه مى دهد, اما آنچنان در فراگیرى علم و دانش با سرعت پیش مى رود که در حدود بیست و هفت سالگى به مراتب بالاى علمى و معنوى صعود مى کند و در همین سنین در جلسه اى به ملاقات با مرحوم آیه الله شاه آبادى نائل مى شود و در همان جلسه اول به عظمت و مقام والاى این انسان الهى وقوف مى یابد بعد از این جلسه به دنبال ایشان راه مى افتد و مصرانه درخواست مى کند که از محضر استاد بهره مند شود. بعد از اصرار فراوان, استاد مى پذیرد که براى امام درس اسفار ملاصدرا را شروع کند لیکن امام مى گوید: من اسفار را مى دانم و بر درس فصوص الحکم اصرار مى ورزد و سرانجام با تجاذبى که بین آن ها حاصل مى شود استاد پیر در برابر پافشارى این طلبه جوان و پرنشاط تسلیم مى شود و به این ترتیب امام, در آغاز فصوص الحکم, سپس مصباح الانس را نزد استاد فرا مى گیرد و این دوره تا زمانى که آیه الله شاه آبادى به تهران مهاجرت مى کند ادامه مى یابد و در طى همین سالهاست که امام قبل از سى سالگى تعلیقات بر فصوص الحکم و قبل از سى و پنج سالگى تعلیقات بر مصباح الانس و در بین آن, تالیفات ارزشمند دیگرى را در زمینه عرفان همچون مصباح الهدایه و شرح دعاى سحر را به رشته تحریر درآورد.
نبوغ امام
توجه به این نکته نیز جالب است که فصوص الحکم به عنوان دقیق ترین و عمیق ترین کتاب عرفانى شناخته شده است. آیه الله علامه شهید مطهرى در کتاب آشنایى با علوم اسلامى در باره این کتاب مى نویسد: ((دقیق ترین و عمیق ترین متن عرفانى است... در هر عصرى شاید دوسه نفر بیشتر نشده باشند که قادر به فهم این متن عمیق باشند. ))(1)
در میان شروح فصوص الحکم نیز شرح قیصرى از مهمترین و معتبرترین شروح است و تعلیقات امام بر آن متن و این شرح است.
شگفتا در حالى که امام تقریبا در سن بیست سالگى به طور جدى وارد حوزه شده و در سن بیست و هفت سالگى به آنجا رسیده بود که علاوه بر فهم این متن و شرح توانسته است آن را مورد نقدى قرار دهد که بزرگان علم عرفان در عصر حاضر شیفته آن باشند.
شاگردى که بیشتر از استاد مى فهمید! اما...
اما باز هم نکته جالب تر این که آقاى معلم دامغانى که از دوستان صمیمى و قدیمى امام بود و تا آخر عمر امام, ارتباط ویژه و نشستهاى طولانى و مکررى با امام داشت, در جلسه اى که با ایشان در باره امام و پیشینه علمى ایشان داشتم مى فرمود: شرح فصوص را همراه با امام نزد آیه الله شاه آبادى خواندیم لیکن امام بیشتر از آقاى شاه آبادى فصوص و شرح فصوص را مى فهمید! بااین سخن, حقیر سخت شگفت زده شدم و سوال کردم پس این همه اصرار براى شاگردى و زانو زدن در محضر آیه الله شاه آبادى براى چه بود؟! آقاى معلم فرمود: امام شیفته محضر و نفس ایشان بود و دریافتهاى امام از آقاى شاه آبادى وراى درس و فراتر از مسائل علمى و کتاب بود! و تازه متوجه شدم که چرا امام هر جا در تعلیقات یا سایر تالیفاتشان نام آیه الله شاه آبادى را مىآورند به دنبال آن نوشته اند:((روحى له الفدإ)) در حالى که امام اساتید دیگرى هم داشتند و ضمن احترام عمیق نسبت به همه آنان, چنین تعبیرى را نسبت به آنان به کار نبرده اند!
نکته عجیب تر
در اثنإ بازنویسى و استنساخ تعلیقات امام بر فصوص الحکم و مصباح الانس به دلیل این که در برخى از کلمات یا جملات به خاطر مرور زمان و فرسودگى یا پارگى صفحه, محو شده بود, ناچار در دهها مورد مزاحم امام شدم و شفاها یا کتبا موارد را از ایشان سوال کردم و امام با آن که نزدیک به شصت سال از تالیف و تحریر این تعلیقات گذشته بود, بالبداهه و انگار که همین الان قلم را از نوشتن مطلب به زمین گذاشته, پاسخ و گاهى توضیح مطلب را برایم بیان مى فرمود.
در اینجا توجه به دو نکته, مناسب است :
اول این که امام هر چند از هوش و استعداد فوق العاده اى برخوردار بود, اما حافظه ایشان معمولى بود و شاید یکى از دلائل این که امام در سخنرانى هاى شان متون آیات و احادیث را کمتر مى خواندند و در درس شان نیز همواره احادیث را از روى یادداشت مى خواندند همین بود.
نکته دوم این که معمولا افراد عادى, وقتى یک مطلبى را امروز مى نویسند ممکن است, وقتى فردا یا به طریق اولى ده سال یا پنجاه سال بعد, همان مطلب خودشان را مى خوانند, تحت تاثیر تکامل علمى یا سایر عوامل, آن مطلب را یا اصلا قبول نداشته باشند یا نیازمند اصلاح بدانند.
اما حضرت امام بعد از شصت سال سیر و سلوک معنوى و صعود و تکامل علمى نه آن که محصول فکرى و دریافت دوره بیست و هشت سالگى خود را نیازمند تجدید نظر یا اصلاح نمى دیدند بلکه, آن دریافت همچنان تازه و زنده در صفحه ذهن و فضاى قلبشان, حاضر و محفوظ مانده بود و به مجرد سوال و طرح مطلب, پاسخ و توضیح را در آستین داشتند!
دلیل و حل این معما را از محضر یکى از بزرگان علم و معرفت جویا شدم و ایشان به تفاوت بین آنچه را انسان در قالب الفاظ حفظ مى کند با آنچه به عنوان حقایق در جان و دل نقش مى بندد اشاره کرد و فرمود: اگر انسان, حقیقت را دریافت این نه فراموش شدنى است, نه تغییرپذیر است, نه قابل تجدیدنظر و نه تخلف پذیر. و با مثالىآن را روشن تر فرمود, مثال این بود که وقتى انسان در گام اول علم ریاضى دریافت که دو, ضرب در دو, مى شود چهار نه آن را هیچوقت فراموش مى کند و نه آن که اگر در علوم ریاضى به اعلا مرتبه رسید, در این معنى تجدید نظر یا تراجع مى کند!
تواضع علمى امام
آن همه عظمت علمى امام مانع از این نبود که سخن یک طلبه کوچک که حتى ادعاى شاگردى ایشان را هم نمى توانست داشته باشد, نشنود و به آن اعتنإ نکند. حقیر در چند مورد پیشنهادهایى به عرض ایشان رساندم و ایشان با انبساط خاطر پذیرفتند مثلا در چند جاى نوشته هاى حضرت امام, حدیث قدسى مربوط قرب النوافل ((و انه لیتقرب الى بالنافله حتى احبه...)) را از ماخذ مصباح الشریعه و منطبق با متن آن کتاب نقل کرده بودند لیکن حقیر حضورا به عرض امام رساندم که این حدیث در اصول کافى نیز وجود دارد و با توجه به عدم تفاوت در محتوا و این که حدیث کافى مستند است و مصباح الشریعه مرسل است اگر اجازه دهید منطبق بانقل کافى بیاوریم و امام با مسرت پاسخ مثبت دادند! و حقیر در کلیه موارد, متن این حدیث را منطبق با اصول کافى بازنویسى کردم.
لازم به ذکر است که بر کتاب مزبور مقدمه اى را نوشته ام که بخشى از این مطالب در آنجا آمده است همچنین فهرست مصادر آیات و روایات را استخراج و در پایان کتاب آورده ام. این کتاب ارزشمند با خط حقیر چاپ شده است اما چون در هنگام کتابت قرار نبود چاپ شود وصرفا همان طور که قبلا اشاره کردم به قصد استنساخ بود, از نظر خوشنویسى در حدى که براى چاپ مى توانستم و علاقه داشتم انجام نیافته است.
پى نوشت:
1. آشنایى با علوم اسلامى چاپ دفتر انتشارات اسلامى قم 1362ـ صفحه 218.