حقیقت همیشه زنده
(زندگى, اندیشه و اخلاق امام خمینى)
قسمت سوم
غلامرضا گلى زواره
زهد و ساده زیستى: امام خمینى (قدس سره) از برجسته ترین چهره هاى زهد و وارستگى بود و آن چنان در جاذبه معنویت قرار گرفته و به ملکوت عالم نزدیک شده و حقیقت و باطن دنیا را دریافته بود که ذره اى به تعلقات دنیوى و مادیات آلوده نگشت و از هرچه رنگ تعلق مى گرفت خود را آزاد مى نمود, ایشان نه تنها چنین مى اندیشید و از دنیا و مظاهرش گریزان بود بلکه در عمل و زندگى در همین راستا حرکت کرد, چه آن زمان که در نجف در حالت غربت و تبعید به سر مى برد و چه آن روزى که رهبر انقلاب اسلامى گردید, زندگى ساده و یکنواختى داشت و در خوراک, پوشاک, مسکن و رفت و آمد ساده و بدون آلایش بود هیچ تغییرى در روال زندگیش پدید نیامد. روح متعالى امام از قیود مادى پیوسته و فراتر از دنیا و مظاهر آن اوج گرفته بود و عقیده داشت اگر در استفاده از امکانات نیاز حقیقى تشخیص داده شود و به اندازه کفاف بسنده گردد آدمى فرصت آن را مى یابد که به امور معنوى و تکمیل نفس بپردازد, حجه الاسلام والمسلمین محمد حسن رحیمیان خاطر نشان مى نماید: حضرت امام در طول مدتى که در نجف اشرف اقامت داشتند در خانه اى محقر و فرسوده در خم یکى از کوچه هاى شارع الرسول همچون صدها طلبه معمولى اجاره نشین بودند و در جماران هم ساختمان قدیمى که حدود هفتاد متر زیربنا داشت, اجاره کرده بودند.(1) یکى از همراهان امام گفته است:
امام در دهکده نوفل لوشاتو ـ از توابع پاریس (مرکز فرانسه) ـ از نظر جا در مضیقه بود, منزلى در یکى از محله هاى خلوت پاریس انتخاب کردیم, بسیار جالب و وسیع بود. امام سوال کردند: وضع این خانه چگونه است؟ عرض کردیم در سطح بالاست, امام فرمودند: من داخل منزلى که سطحش بالا باشد نمى روم. (2)
یکى از یاران امام (حجه الاسلام والمسلمین انصارى کرمانى) یادآور شده است: امام, زمانى که در بیمارستان قلب تهران بسترى شد, منزلى برایش تهیه گردید که بسیار معمولى بود, مدتى گذشت, فرمود: این خانه برایم مناسب نمى باشد, من باید از اینجا بروم, بروید منزلى, خشت و گلى برایم پیدا کنید و الا به قم مى روم, تنها اشکال این منزل آن بود که نمایش سنگ کارى گردیده و ظاهرى آراسته داشت.(3) امام در استفاده از وسایل زندگى کمال احتیاط و نهایت قناعت را داشت. آیه الله امامى کاشانى اظهار نموده است: آنچه در ذهنم مىآید یک عبائى داشتند که هر سال ما زمستان مى دیدیم همان عباست, قبا همان قباست, عباى تابستانى همان عباى تابستانى است که در عین حالى که همان لباس بود ولى تمیز بود.(4) حجه الاسلام والمسلمین ناصرى به نکته اى جالب اشاره دارد: حضرت امام به نوع غذا اهمیت نمى داد, خیلى علاقه به نان و پنیر و چاى داشتند که اغلب خودشان سماور را روشن مى کردند و سحرى مى خوردند, آن شبى که ما را از کویت برگرداندند به هتلى رفتیم و در آنجا به امام اصرار کردیم که اجازه بدهند, برایشان غذا بیاوریم, اما ایشان قبول نکردند.(5)
از کمیته استقبال امام زنگ زدند که براى ورود امام برنامه هایى تنظیم شده است, براى این که ایشان در جریان باشند به عرضشان رسانیده شد: فرودگاه را فرش مى کنیم, چراغانى مى نمائیم. امام با قاطعیت فرمودند: به آقایان بگوئید مگر کوروش را مى خواهید وارد ایران کنید, این کارها لازم نیست, یک طلبه از ایران خارج شده و همان طلبه به ایران باز مى گردد!(6) حجه الاسلام والمسلمین دعائى گفته است: امام در زندگى همواره ساده زیست, پوشید و خورد, از غذاى چرب و نرم همواره پرهیز مى کرد, از خوراکى هاى مقوى دورى مى جست, در رفت و آمدها پیاده حرکت مى کرد و به رغم اصرار و تاکید همه دوستان و ارادتمندان در نجف از گرفتن اتوموبیل و رفت وآمد با ماشین اجتناب مى ورزید با آن که بسیارى از فدائیان راه ایشان آماده بودند که با دل و جان ماشینى از غیر وجوهات شرعیه به امام هدیه نمایند.(7) ایشان در جاى دیگر مى گوید: امام و فرزندشان شهید حاج آقا مصطفى خودشان را به حد یک طلبه رسانده بودند یعنى خانه شان خیلى قدیمى بود و هیچ تشریفات و تشکیلاتى نداشت. در زمستانى دیوار اتاق طبقه دوم منزل امام (در نجف) فرو ریخت و ایشان راضى نشدند که خانه شان را عوض کنند و باز آن دیوار را ساختند و در همانجا باقى ماندند.(8)
در بیان ساده زیستى امام خمینى (قدس سره) و اعتقادش به لزوم احتیاط کامل در صرف بیت المال, همین بس که بنا به نظر و تإیید امام, در اصل 142 قانون اساسى جمهورى اسلامى, دیوانعالى کشور موظف شده است, تا دارائى هاى رهبر و مسوولین رده بالاى نظام اسلامى قبل و بعد از تصدى مسوولیت ها را رسیدگى کند تا بر خلاف حق چیزى افزایش نیافته باشد, نخستین کسى که صورت و مشخصات دارائى ناچیز خویش را در تاریخ 24 دیماه 1359 براى دیوانعالى کشور ارسال نمود, امام خمینى بود بلافاصله پس از رحلت امام, فرزندشان طى نامه اى (9) از قوه قضائیه خواست تا دارائى هاى امام را بر طبق قانون اساسى مجددا رسیدگى کند, نتیجه بررسى در تاریخ 11 تیرماه 1368 طى بیانیه اى از سوى رئیس دیوان عالى کشور منتشر شد.(10) در این بیانیه تصریح شده بود نه تنها بر دارایى غیر قابل ذکر امام چیزى افزوده نشده بلکه قطعه زمین موروثى از پدر در خمین در زمان حیات ایشان و به دستور امام به مستمندان محل واگذار گردیده و از ملک ایشان خارج شده است. (11) تنها ملک غیرمنقول امام منزل قدیمى ایشان در قم است که از زمان تبعیدشان در سال 1343هـ.ش عملا در اختیار اهداف نهضت و مرکز تجمع طلاب و مراجعین مردمى بوده و هست و عملا جنبه شخصى ندارد. در صورت دارایى مذکور که در سال 1359 تنظیم شده, در زمان رحلت پس از بررسى قانونى, رسما اعلام گردید که به جز کاهش, تغییرى نکرده است, به جز تعدادى کتاب اثاثیه شخصى ندارد. مختصر وسایل اولیه و مستعملى که در خانه ایشان براى گذران زندگى ساده اش موجود است متعلق به همسرشان مى باشد. دو قطعه قالى مستعمل موجود ملک شخصى نیست و باید به سادات نیازمند داده شود, وجه نقد شخصى ندارد, اگر چیزى هست وجوهات شرعى است که مردم براى مصارف خاص طبق موازین شرعى در اختیار مرجع خویش نهاده اند و ورثه را در آن حقى نمى باشد. بدین ترتیب دارائى برجاى مانده از مردى که قریب نود سال از عمر خود را در کمال محبوبیت گذرانده بود, شامل: عینک, ناخن گیر, شانه, تسبیح, قرآن, سجاده نماز, عمامه, لباس روحانى و کتابهایى در معارف دینى بود. این ها فهرست دارایى کسى است که نه تنها رهبر یک کشور نفت خیز و غنى چند میلیونى بود بلکه بر میلیون ها قلوب مردم حکومت مى کرد. (12)
شرح صدر: یکى از زیباترین فرازها که در فصول زندگى امام خمینى (قدس سره) درخشندگى و جلوه خاصى دارد شرح صدر است. عواملى درصدد بودند اذهان عمومى را از گرایش به رهبرى مکتبى امام منحرف سازند, یک مانور تبلیغاتى را برعلیه او سامان دادند و کوشیدند تا به هر وسیله اى شده ایشان را روى در روى علما قرار دهند. گروهى نیز کوشیدند با سمپاشى هاى فکرى و فرهنگى نقش امام را کم رنگ سازند و با حمایت و دفاع از دیگران جدال قدرت طلبى را بالا برند. در تمامى این مراحل امام نه تنها سوژه به دست دشمن نداد بلکه با شرح صدر, تامل و تفکر با همان فنون حریف, دشمن رااز پاى درآورد و آگاهانه همه مسائل را به نفع اسلام به پایان رسانید. هنگامى که مى خواستند مردم را از عمق وقایع و جنایاتى که استکبار مرتکب مى شد دورنگه دارند و آنان را مشغول دامن زدن به اختلافات فرقه اى و گروهى کنند, ضمن برافروختن آتش فتنه اى کاذب و تصنعى بر آن شدند تا امام را وارد گود معرکه کنند تا با صراحت گروهى را طرد یا جمعى را تایید نماید ولى امام با دلى به وسعت دریاها بر این حوادث نگریست و موج شکن باقى ماند و آنگاه که احساس مى نمود این جو سازىها به آشوب آفرینى نزدیک مى شود با اشاره اى یا سخنانى به تمامى دردسرهاى آفریده شده توسط نفاق افکنان خاتمه مى داد, امام اختلافات بین دانشگاهیان و روحانیان را که چندین سال متوالى بین این دو قشر متفکر و اندیشمند بذر عداوت و بدبینى افکنده بود با بیاناتى وحدت بخش به اخوتى اسلامى تبدیل کرد و نیروى توانمند جدیدى را که بر اثر این اتحاد و تفاهم پدید آمده بود به یک قوه ضد استبدادى و سد مقاومى در مقابل استکبار تبدیل نمود.
امام معمولا در جلسات سکوت اختیار مى نمودند مگر موقعى که کسى از ایشان چیزى مى پرسید, برخلاف بعضى ها که وقتى افراد به خدمتشان مى رسند از هر درى سخن مى گویند, جواب هاى امام هم حساب شده بود, امام به هنگام خاموشى در دریاى فکر غوطه ور بود و چون زبان به درافشانى مى گشود, کلامشان ذکر, موعظه, معرفت, منطق و حکمت بود. ایشان در ملاقات با اشخاص گوناگون و اقشار مختلف جامعه دقیقا به مطلبى که گفته مى شد گوش فرا مى دادند و همین خصلت در شخص ملاقات کننده اعتماد به نفس ایجاد مى کرد و این در حالى بود که امام قبلا از آن موضوعى که فرد مورد نظر مى خواست مطرح کند مطلع بودند(13) . امام در تمامى دوران زندگى علمى, سیاسى و اجتماعى و خانوادگى خویش حتى براى یک مرتبه با کسى بلند و خشن صحبت ننمود, اسم یک کارگر را هم سبک نمى برد, همیشه افراد را به خوبى یاد نموده یا القابى به نامشان اضافه مى کردند, اگر خدمه کسالتى داشتند به اتاقشان رفته و احوالپرسى مى نمودند و همین برخورد موجب تقلیل ناراحتى و حفظ آرامش آنان مى گردید. امام نه تنها اسرار مردم را فاش نمى کردند و یا پرده از کارها و عیوب آنان کنار نمى زدند بلکه به خود فرد هم وانمود مى نمودند که عیب شما را نمى دانم, میدان مى دادند که هر کسى بیاید و صحبتى بکند. در یکى از بیانات خود فرمودند: یکى از سردسته هاى منافقین به نجف آمد و مدتى ماند, شب و روز هم مطلب مى نوشت و خود را خیلى داغ و متدین قلمداد مى کرد ولى آن وقت مى دانستم که این آقا کج اندیش است و افکار انحرافى دارد.(14)
اشخاصى در نقاب انقلابى, علاقه مند به مردم و اهل دیانت آن چنان خود را مخفى کردند که حتى کسانى که در مسیر رهبرى و ولایت فقیه بودند متمایل به حمایت از تشکیلات آنان شدند و تنها کسى که دقیقا از موضع بصیرت, آینده نگرى و شرح صدر با آنان برخورد نمودو قبل از آن که به شعارشان احترام بگذارد به بررسى ماهیت و کشف ضمائرشان مبادرت ورزید امام خمینى بود.
افراد یا گروههایى مى خواستند در جلسات خصوصى مطالبى را با امام درمیان بگذارند امام نمى پذیرفت و مى فرمود:
در جلسات عادى و عمومى اظهارات خود را مطرح کنید, این برخورد حاوى نکته اى روان شناسى بود زیرا هم احترام افرادى که در خدمتش بودند حفظ مى گردید و هم فرصت سوءاستفاده نمودن از جلسات خصوصى گرفته مى شد چه بسا افرادى در جلسات خصوصى مطالبى را طرح مى نمودند و چون بیرون مى رفتند گزارش آن را به گونه اى دیگر بیان مى نمودند.(15)
فروتنى: امام خمینى خود را از دیگران جدا نمى دانستند, چون در مجلس وارد مى شدند هر جا که خالى بود مى نشستند, همواره مى کوشیدند همچون سایرین روى زمین بنشینند و اگر آنها در زحمت هستند او هم با آنان شریک باشد, امام در سلام کردن همواره بر دیگران پیشى مى گرفتند و هرگز کسى نتوانست در سلام گفتن به ایشان سبقت گیرد, هرگاه به مجلس یا محلى مى رفتند به همگان سلام مى کردند, یکى از شاگردانش مى گوید: هیچ گاه نشد در مسیر رفت وآمدشان امام را زیارت کنم و ایشان در سلام پیشدستى نکرده باشند(16) , موقعیت علمى, اقتدار سیاسى و اجتماعى ذره اى از این تواضع نکاست. حجه الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان مى گوید: یک روز در نجف از کوچه اى که مابین مسجد مرحوم انصارى (محل تدریس امام) و منزل آقا بود, عبور مى کردم, در حالى که سر به زیر افکنده و حرکت مى نمودم ناگهان احساس کردم کسى به من سلام کرد, سرم را بالا گرفتم که ناگهان چشمانم به سیماى مبارک امام افتاد, در یک لحظه فشار شگفتى در خود لمس نمودم, گویا زبانم بند آمد, آخر او مرجع تقلید, محبوب و مراد همه بود و من ناچیز بچه طلبه اى هفده ساله, به هر صورت کار از کار گذشته بود و چاره اى جز جواب سلام نبود.(17)
امام نه تنها با زیادى دفعات دیدارها, زبان به اعتراض نمى گشود بلکه گاه اوضاع دشوار و سختى را تحمل مى کرد و با این وجود آزرده خاطر نمى گشت. بسیارى از روزها در یک اتاق کوچک که متجاوز از صد و پنجاه نفر در یک هواى گرم و با روشنایى نورافکن هاى تلویزیون و در حالى که بوى عرق و نفس مردم آنجا را مثل یک بخارى گرم کرده بود, مى نشستند.(18) در همان ساعتى که پس از ملاقات ها بسیار خسته بودند وقتى مى شنیدند پیرمردى از راه دور آمده و سراغ مرادش را مى گیرد مى فرمایند: بگویید بیاید. پیرمرد که وارد مى شود امام تا کمر خم مى شوند و با او احوالپرسى گرمى مى نمایند.(19) امام که با لحنى شدید و آتشین مى فرمود: امریکا هیچ غلطى نمى کند. در برابر کودکان فروتنى مى نمود و خود را خادم آنان مى دانست و مى فرمود:
من خدمتگزار شما بچه ها هستم, شما بچه هاى خود من هستید, به شما ارادت دارم, اخلاص دارم. محبت دارم. (20) با همان دستى که به قلم برد و حکم اعدام سلمان رشدى را صادر نمود در جواب نامه کودکان نوشت: فرزندان عزیزم نامه محبتآمیز شما را قرائت کردم, کاش شما عزیزان مرا نصیحت مى کردید که محتاج آنم.(21)
امام در برابر وزیر امور خارجه شوروى سابق (ادواردشوارنادزه) روى تخت نشست و پایش را کشید و پاسخ نامه گورباچف (رهبر این کشور) را از زبان وى گوش داد, اما وقتى فرزند شهیدى به نزدش آمد او را به آغوش کشید و نوازش نمود, یکى از فرزندان شاهد, صفاى دیدار خود را با امام چنین وصف مى کند: رفتم پیش آقا و بعد نشستم توى بغلش بعدا برایش شعر خواندم. امام مرا بوسید و گفت من همه بچه ها را دوست دارم. (22)
در منزل هم امام چون کودکان را مى دید زبان کودکى مى گشود و خود را با عوالم آن ها هماهنگ مى کرد, مادر على مى گوید: گاهى على به آقا مى گفت: شما بنشینید من شما را حمام کنم, آن وقت ایشان مى نشستند و على سر و صورت آقا را مى شست, دستش را به دیوار مى کشید که مثلا صابون است بعد به سر و صورت آقا مى مالید من به على مى گفتم با این کارت آقا را اذیت مى کنى و آقا مى فرمود: نه اذیت نمى کند. بگذارید کارش را بکند.(23)
امام هیچ گاه به دنبال اسم و رسم, پست و مقام نبود, یکى از علما که در تهران ساکن بود در اوایل مبارزات اسلامى که اعلامیه هاى متعدد از ایشان صادر مى گردید براى آقا پیام فرستاد: حضرت عالى در زمره مراجع تقلید و صاحبان رساله عملیه هستید, زیبنده شما نمى باشد که تا این حد اعلامیه دهید, قدرى آنها را کمتر کنید, امام به حامل این نامه تذکر فرمود: سلام مرا به ایشان برسانید و بگوئید من نمى خواهم مرجع شوم, مى خواهم به وظیفه ام عمل کنم.(24) در مراسم یادبودى که براى مراجع رحلت یافته در نجف برگزار مى گردید, امام صبر مى نمود که علماى طراز اول مجلس فاتحه برگزار مى کردند, بعد علماى طراز دوم و نوبت به افاضل دیگر و طلاب که مى رسید, پس از اجراى مراسم توسط آنان, امام دستور مى داد که براى آن مجتهد درگذشته مجلس فاتحه از سوى ایشان برگزار شود. با ارتحال آیه الله حکیم امام به دست اندرکاران تاکید نمود وقتى از طرف ایشان اعلام فاتحه مى گردد جز کلمه سیدخمینى چیزى اضافه نکنند, آن فرد وقتى این خبر را اعلام کرد, مردم بسویش یورش آوردند تا وى را تنبیه کنند, زیرا این وضع را اسائه ادب به ساحت امام تلقى کردند و خاطر نشان ساختند: چرا بدون تجلیل از مقام آقا نامشان را آورده اى؟ او پاسخ داد به من دستور داده اند این گونه بگویم و چیزى به آن اضافه نکنم. (25) از دیگر نشانه هاى فروتنى امام این بود که از منزل تا محل تدریس سعى مى نمودند فردى پشت سر ایشان حرکت نکند. اگر صداى پایى مى شنیدند, مى ایستادند و مى فرمودند: آقا بفرمائید و هیچ گاه حاضر نمى شدند کسى در معیت ایشان راه برود, با نهایت متانت و وقار حرکت مى نمودند, به این سو و آن سو نمى نگریستند و تنها جلو پاى خویش را نگاه مى کردند.(26)
البته ناگفته نماند که تواضع امام با نوعى ابهت و عظمت معنوى توإم بود, اگر کسى حتى سال ها با آقا انس داشت و مى خواست در حضور ایشان سخن بگوید تحت تاثیر ابهت ایشان قرار مى گرفت و به سختى قادر بود هر چه را در ذهن و دل داشت بر زبان جارى سازد, نکته دیگر این که امام براى کارگزاران ستم و عوامل استعمار تواضع نمى کردند, در سال 1342 هـ.ش که نخست وزیر وقت مى خواست همراه عده اى در قم با امام دیدار کند, امام در آستانه ورود آنان به اندرون رفتند و چون این افراد آمدند, از اندرون تشریف آوردند و آنها از جاى خود برخاستند و نسبت به آقا اظهار ادب و احترام کردند. امام در این ملاقات نه تنها فروتنى ننمودند بلکه با نهایت صلابت برخورد کردند و با وجود آن که در جلسات دیگر مودب مى نشستند در این دیدار به حالت غیر معمول در جاى خود قرار گرفتند تا آنان برداشت نکنند که به خاطر ورودشان امام روش احترامآمیزى پیش گرفته اند. (27) این در حالى است که امام در برابر بزرگان علم و معرفت تواضع مى نمود و حضرت امام دست آیه الله بروجردى را بوسید,(28) فروتنى ایشان نسبت به شاگردانش نمونه بود, به هنگام گرفتارى یا بیمارى همانند یک پدر آنان را به آغوش مهر خود کشیده و دلجویى مى کرد. یکى از پرورش یافتگان مکتبش مى گوید: آن مقدار که حضرت امام در مدت بیمارى به من مهربانى کردند و از من مراقبت نمودند به جد اطهرم اگر پدرم در قم بود, این مقدار با من رفتار نمى کرد.(29) امام مى کوشیدند این فضیلت اخلاقى را بین شاگردان خود و کارگزاران حکومتى اشاعه دهند. یکى از مسوولین کشور همراه پدرش به دیدار امام آمدند, آقا وقتى مشاهده کرد او جلوتر از پدرش وارد شده است ناراحت گردید وفرمود: این آقا پدرتان هستند, پس چرا جلو وى راه افتادى و وارد شدى؟ (30)
عبادت و بندگى خداوند: امام از دوران جوانى با راز و رمز نماز آشنایى داشت و ضمن آن که آداب مخصوص آن را کاملا رعایت مى نمود به باطن و ژرفاى آن توجه مى کرد. امام به صراحت بیان کرده اند که عبادت وسیله اى براى رسیدن به عشق الهى است و در این وادى نباید به نماز چون وسیله اى براى رسیدن به بهشت نگریست. مى فرمودند پى بردن به محتوا و معنویت نماز, به جاى آوردن آن را لذت بخش و توام با ابتهاج مى نماید و امام خودش این گونه بود, چون اطرافیان نیمه هاى شب آهسته وارد اتاق ایشان مى شدند معاشقه اش را با خدا احساس مى کردند که حقا وصف ناپذیر است. قیافه امام در دل شب و هنگام نماز کاملا برافروخته مى گردید و چنان اشک از دیدگانش بر گونه هایش سرازیر مى گردید که گاهى دستمال کفاف اشکشان را نمى داد و کنار دستشان حوله مى گذاشتند و این واقعا شوقى ملکوتى بود که خود را به صورت جویبار اشک نشان مى داد.(31)
امام با عبادت و بندگى خداوند به یقین ناب نائل گردید و براى خود قلبى سلیم, جانى آرام و درونى نورانى ساخت و در خدا فانى شد و در تمامى لحظات زندگى در محضر حق زیست. خدا را با زبانى بى ریا و نیتى خالص خواند. ذکر, زیارت, تلاوت و زمزمه هاى عاشقانه رفیق او بود, روزه دارى در روزهاى طاقت فرساى تابستان در گرماى نجف و نوافل شبانه روزى صیقل جانش بود, تا نماز را با نوافل نمى خواند افطار نمى کرد, هیچ گاه طلوع فجر چشم او را خفته نیافت و در حقیقت اگر لحظات عمر گرانبهاى او را عبادت بدانیم سخنى به گزاف نگفته ایم زیرا پس از شناخت خداوند با تمامى وجود در جهت بندگى او حرکت نمود, تقید ایشان به امور عبادى در حدى بود که براى برخى این تصور پیش مىآمد که شخصى که مى خواهد نظام طاغوتى را از بین ببرد و در این راستا با موانع گوناگون سیاسى اجتماعى روبروست چه گونه مى تواند اوقات قابل توجهى را به عبادت اختصاص دهد؟
روح امام با نماز به معراج مى رفت و جانش از اقامه این فریضه نیرو مى گرفت و با بصیرت ملکوتى رازهاى نماز را دریافت و در واقع آداب و اسرار نماز راستین را که خود مى گذارد در دو کتاب ((سر الصلاه)) و ((آداب الصلاه)) تشریح کرد. امام بر مبناى تعهد و اعتقاد عمیق به موازین شرع مقدس مى کوشید همان را عمل کند که مى فرمود, هر وقت وضو مى ساخت تمام جزئیات آن را رو به قبله انجام مى داد. یکى از شاگردانش مى گوید: شاهد عبادتهایش بوده ام و آن چه که برایم قابل توجه بود, یکى مداومت در عمل و دیگرى در انجام عبادت ها مطابق دستورهاى مندرج در منابع فقهى و شرعى. من دو مرتبه وضو گرفتن امام را دیده ام, هم چون وضو ساختن رسول اکرم(ص) که در روایات ذکر شده است. تنها براى هر یک از صورت و دست ها به یک مشت آب اکتفا مى کردند و با یک مرتبه شستن وضو مى گرفتند.(32) امام براى نماز جامه اى تمیز بر تن مى نمود و بعد از تطهیر و وضو ساختن ریش مبارک را شانه مى کرد, عطر مى زد و بعد از گذاشتن عمامه بر سر, به نماز مى ایستاد.(33)
امام قبل از فرارسیدن وقت نماز, قرآن کریم را تلاوت مى نمود و پیش از آن که موذن بانک دلنواز اذان را از مإذنه سر دهد به مقدمات نماز مشغول شده و با داخل شدن وقت, قامت به نماز مى بست. حتى در جلسات مهم کشورى در بحبوحه بحث ها ناگهان امام از جاى برمى خاست و این وضع براى عده اى آن چنان غیر منتظره بود که با نگرانى مى گفتند: چه شده است؟
ایشان مى فرمودند: وقت نماز است.(34)
هنگامى که امام به نماز مى ایستادند, احساس مى شد تمام وجودشان نماز مى خواند و چون چند نفر از برادران براى مراقبت و محافظت از ایشان مى ایستادند, مى فرمودند: نیازى نیست, در وقت نماز باید فریضه الهى را به جاى آورد.(35)
در بیمارستان, امام نه تنها عبادت خود را کم نکرد, بلکه با شور و شعف بیشترى به ذکر و نماز پرداخت. هیچ شرایطى امام را حتى از نوافل و مستحبات باز نمى داشت و ایشان از اوان جوانى در نماز شب جدیت داشت و مدت هفتاد سال تمام مشغول تهجد و شب زنده دارى بوده اند.
ماه رمضان نیز براى امام ارزش و معنویت خاصى داشت و با برنامه اى حساب شده به استقبال این بهار قرآن مى رفت. ایشان در ماه رمضان و در هواى پنجاه درجه گرماى نجف با آن کهولت سن و ضعف مفرط روزى هیجده ساعت روزه مى گرفت و تا نماز مغرب و عشا را همراه نوافل به جاى نمىآورد افطار نمى کرد.(36)
امام حرمت این ماه را با تمام وجود حفظ مى نمود, شعر نمى سرود و نمى خواند و حتى شنیدن اشعار را روا نمى دانست و متناسب با رمضان المبارک تحولى خاص در زندگى خود ایجاد مى کرد به گونه اى که سراسر این ماه را به انجام مستحبات مربوط به ماه رمضان سپرى مى نمود.(37) در ماه رمضان از شب تا صبح عبادت, نماز و دعا به جاى مىآوردند, بعد از نماز صبح مقدارى استراحت مى نمودند و صبح زود براى کارهایشان مهیا مى شدند.(38)
به باور امام خمینى, قرآن مظهر رحمت الهى است که تمامى کمالات در آن درج شده ونازله اى غیبى است که در جامه الفاظ و عبارات درآمده تا بشر را با حقایق ملکوتى انس دهد, اگرچه قرآن در مرتبه نازله خود در خور فهم همگان است اما استفاده معنوى از قرآن به پاکى درون, رفع حجاب ها و موانع, شاگردى معلمان واقعى قرآن که اهل بیت(ع) هستند, بستگى دارد.
امام خمینى خود این گونه بود و سالیان متمادى معتکف این بارقه الهى گردید و با تهذیب نفس با آن انس مقدسى داشت و از خوشه هاى این اثر جاویدان فراوان برچید و از چشمه هاى باصفایش بهره ها برد,آن روح قدسى که به تفسیر قرآن تسلط داشت در هر فرصت مناسب که برایش پیش مىآمد قرآن تلاوت مى نمود, این انس, با رعایت آداب ظاهرى و باطنى توإم گشت, امام هر جا مى نشست آن را بالاتر از خویش مى گذاشت و چیز دیگرى بر روى قرآن قرار نمى داد و در حال قرائت قرآن گویى در محضر حق نشسته است. هنگام تلاوت قرآن با وضو و نیز حالت توإم با آداب و سکون, با وقار و چهار زانو مى نشست و به جایى تکیه نمى زد هم چون کسى که مى خواهد با بزرگى ملاقات داشته باشد.
ایشان مقید بود هر روز قبل از نماز و در بین دو نماز چند صفحه قرآن (حدود یک حزب یا بیشتر) بخواند که حتى در ایام بیمارى و دوران محبس این سنت پسندیده امام قطع نشد. دلیل این که امام در ماه رمضان ملاقات هاى خود را تعطیل مى نمود, این بود که بیشتر به قرآن و دعا بپردازد. ایشان در هر روز ماه رمضان ده جزء قرآن مى خواند و با این وصف در هر سه روز یک دور قرآن ختم مى نمود. یک بار در نجف چشمان امام دچار مشکلى شد, پزشک به ایشان توصیه نمود چند روزى کتاب و قرآن نخوانید, امام گفت: من چشم خود را براى خواندن قرآن مى خواهم شما یک کارى کنید که بتوانم قرآن تلاوت کنم!(39)
امام در تمامى دوران زندگى ضمن آن که به دعا و ذکر, اهمیت مى داد, هم چون اجداد طاهرینش دعا و نیایش ایشان با تضرع و اشک توإم بود, در اوج قدرت سیاسى این حالت در امام مشاهده مى گردید و همان گونه که به قرآن استدلال مى نمود فرازهایى از ادعیه معتبر را هم قابل استدلال واستناد مى دانست امام توصیه مى نمود براى فقرا و تهیدستان دعا کنید و از خداوند بخواهید آنان را یارى کند و خود در دعاهاى نیمه شب به مردم دعا مى نمود و برایشان خیر و رحمت طلب مى کرد,(40) امام بر این باور بود که ما در هیچ عصرى از دعا بى نیاز نمى باشیم و پرداختن به علوم روز و پیش رفتن هماهنگ با دیگران با این بارقه معنوى منافاتى ندارد, در تإثیر ادعیه مى فرمود: همین دعاها انسان را متوجه مبدإ غیبى مى کند و نه تنها مانع فعالیت نمى شود, بلکه تحرک آدمى را افزون مى نماید زیرا روى آوردن به دعا انس آدمى را با ساحت قدس الهى بیشتر مى کند و این حالت روح انسان را به عالم ملکوت پیوند مى زند و از تعلقات دنیایى و نفسانى مى رهاند وتلاش هایى که توإم با این خودسازى صورت مى گیرد ارزش والاترى دارد و با انگیزه و کیفیت بالاترى صورت مى گیرد. (41)
حضرت امام خمینى(ره) دائم الذکر بود و پیوسته قلبش به یاد حق مى طپید, ولى کمتر مشاهده مى شد که تسبیح بگرداند و ظاهر خویش را به عنوان ذاکر به حاضران معرفى کند, توجه به ذکر و ادعیه و توسلات هیچ گاه موجب نشد که امام به گوشه اى بنشیند و انزواطلبى اختیار کند و از امور دیگر غافل شود.
ذکرهاى امام با برنامه راه رفتنشان تنظیم شده بود و اگر مى خواست نیم ساعت قدم بزند این مدت را به ذکر گفتن مشغول بود و چون ذکرشان خاتمه مى یافت از حرکت باز مى ایستاد. هم چنین امام بر به جاى آوردن اذکار مإثوره از ائمه تقید داشت و بر آن ها مواظبت مى کرد. ذکر و مناجات و ناله هاى شبانه ایشان حتى در لحظات آخر زندگى ترک نشد و بعد از ظهر آن روز آخرى که بیمارى ایشان منجر به رحلتشان شد با وجود وخامت حالشان لحظه اى از ذکر و یاد خداوند غافل نبود, در مواقعى که به هوش مىآمدند لب هایشان تکان مى خورد و چون پزشک معالج وى, گوشش را جلو برد تا بفهمد امام چه مى گوید, شنید که الله اکبر مى گوید و در همان حال ذکر گویى, امام به سوى عرشیان پرکشید.
ادامه دارد
پى نوشت ها:
1 . مجله پاسدار اسلام, شماره 96,ص 30.
2 . سرگذشت هاى ویژه..., ج اول, ص 52ـ53.
3 . همان, ج دوم ,ص 84ـ85.
4 . همان, ج 6,ص 29ـ30.
5 . همان, ج 4,ص 132.
6 . همان, ج اول, ص 110ـ 111.
7 . همان ,ص 105.
8 . همان, ج 6, ص 89.
9 . نک: روزنامه هاى رسمى کشور 27 خرداد 1368.
10 . این بیانیه در جراید کثیرالانتشار در تاریخ 1368/4/11 درج شده است.
11 . بنگرید به صحیفه نور, ج 19, ص 148.
12 . حدیث بیدارى, ص 196ـ197.
13 . فرازهاى فروزان, ص 243.
14 . پا به پاى آفتاب, ج دوم, ص 322.
15 . سرگذشت هاى ویژه از زندگى امام خمینى, ج اول ,ص 93.
16 . پابه پاى آفتاب, ج دوم, ص 322.
17 . گل هاى باغ خاطره, ص 59.
18 . سیره اخلاقى امام خمینى ,ص 91.
19 . روزنامه رسالت, شماره 996,ص 3.
20 . مجله پاسدار اسلام, تیرماه 1368,ص اول.
21 . مجله آینده سازان, شماره 13, خرداد 1372,ص 6.
22 . روزنامه اطلاعات, شماره 19631.
23 . همان نشریه.
24 . روزنامه کیهان, شماره 16624.
25 . سرگذشت هاى ویژه از زندگى امام خمینى, ج اول, ص 93.
26 . صحیفه دل, ج اول ,ص 111.
27 . پابه پاى آفتاب, ج اول, ص 31, ج چهارم, ص 127, 135,148.
28 . کیهان اندیشه, شماره 29,ص 6.
29 . مجله حوزه, سال ششم, شماره 32.
30 . سرگذشت هاى ویژه..., ج سوم ,ص 157.
31 . همان, ج اول, ص 121.
32 . پا به پاى آفتاب, ج4, ص102.
33 . گل هاى باغ خاطره, ص115.
34 . مجموعه مقالات کنگره بررسى اندیشه و آثار تربیتى حضرت امام خمینى, ص387 و 566.
35 . فرازهاى فروزان, ص97.
36 . سرگذشت هاى ویژه, ج4, ص129.
37 . مجله پاسدار اسلام, شماره 93, ص31.
38 . سرگذشت هاى ویژه, ج4, ص129.
39 . خلوتى با خویشتن, ص41 ـ 40.
40 . فرازهاى فروزان, ص126.
41 . مجله تربیت, سال 15, مهر 1378, ص51 و;45 مجله پیام انقلاب, شماره دهم, تیرماه 1359, ص24.