پیاده نظام امریکا, کارگزاران بى مزد و مواجب
حجه الاسلام والمسلمین محمد تقى رهبر
مقام هاى امریکایى, بارها و بارها تصریح کرده اند که چشم امید خود را به عناصر داخلى کشور ما دوخته اند! تا فرصتى مناسب به دست آورده ضربه نهایى را بر انقلاب اسلامى و ملت و میهن فرود آورند و انتقام شکست ها و تحقیرهایى را که از این رهگذر دریافت کرده اند, بگیرند و نظام اسلامى را ساقط کنند و رژیمى مطابق خواست خود حاکم سازند و عنصر ننگین پهلوى را تجدید کنند. هرچند امریکایى ها در محاسبه خود در اشتباهى فاحش و رویایى بى تعبیرند, آن ها ملت ما را نشناخته اند و ایران را به افغانستان قیاس گرفته اند و این تصورى است باطل که کارگزاران سیاست هاى امریکا و عناصر وابسته به آن ها در خارج و داخل با خوش خیالى, بدان دل بسته اند و اگر محک تجربه به میان آید به اشتباه خود پى خواهند برد و درسى خواهند آموخت که عبرت تاریخ باشد. بازگشت به عصر ننگین پهلوى به معناى به عقب برگرداندن چرخ زمان است که آن را در کشور ایران از محال ها باید شمرد, چرا که شرایط و اوضاع و احوال زمان حتى یک در هزار چنین احتمالى را مقرون به واقعیت نمى نماید و تجربه جنگ تحمیلى و دفاع قهرمانانه ملت رشید و آگاه مسلمان ما این حقیقت را به اثبات رسانید که ملتى با دست خالى, اما با تکیه بر ایمان و ایثار و وحدت و غیرت ملى و رهبرى صالح و آگاه مى تواند بزرگ ترین حماسه تاریخ را, چه در پیروزى انقلاب و چه دفاع از دست آوردهاى انقلاب خود بیافریند و امروز که سطح آگاهى و آمادگى ملت قابل قیاس با گذشته نیست, افکار شوم شیطان بزرگ و دلدادگانش بیشتر از گذشته نقش بر آب است و اگر قدرت هاى خارجى و فریب خوردگانشان اندک شعورى داشته باشند, هرگز خود را در چنین باتلاقى گرفتار نخواهند ساخت.
بالاخره تا سیر حوادث چه اقتضا کند و عملکرد خودىها چه اندازه به دشمن مجال دهد. و ما چه مقدار مستوجب مدد الهى باشیم.
این بخش از سخن موضوع این مقال نیست. حرف هاى ما جاى دیگر است و آن این که عناصر خودى در چنین شرایطى که تاریخ معاصر حوادثى سرنوشت ساز را رقم مى زند و در حافظه خود ثبت مى کند, چه مى کنند و چه کارنامه اى از خود به یادگار مى گذارند؟!
آیا با هوشیارى و فداکارى و زمان شناسى و مصلحت اندیشى آب پاکى روى دست دشمن مى ریزند و با وحدت و همگرایى پوزه توطئه گر را به خاک مى مالند و خون پاک شهیدان را پاس مى دارند و در برابر خدا و خلق روسفید مانند, که این شق مطلوب فرض است و امید است چنین باشد.
قسمت دیگر این که از زمان غافل باشند, دشمن را کوچک شمرند, حساسیت هاى موجود را ناچیز انگارند و با عقده ها و کینه ها و گرایش هاى خطى و جناحى و تصفیه حساب هاى مادى و نفسانى و یا فریب خوردگى و کج فهمى و خودخواهى و یک دنده گى جاده را براى دشمن هموار سازند, در تضعیف نظام بکوشند و با عملکردهاى خام و نسنجیده و یا ساده لوحى و یا شیطنت و ریاکارى ـ حتى به نام دین ـ و با تکیه بر عقده هاى روانى با همه مقدسات بازى کنند, بر شاخ نشسته و درخت را از بن قطع نمایند و آتشى افروزند که هم خود در آن بسوزند و هم, دیگران را به آتش کشند و این بدترین فرض متصور است که امکان دارد اتفاق بیفتد; یعنى پیاده نظام دشمن شدن خودىها.
البته در کشور ما امروز کسى نیست که در جبهه خودى بوده و اسلام و انقلاب را باور داشته باشد و از روى آگاهى و عمدى در صف رهروان گروه دوم قرار گیرد. گفتنى است کسانى که به هر دلیل, در صف پیاده نظام دشمن جاى گرفته اند, چند گروه اند:
الف) کسانى که به صراحت, سخن از براندازى گفته و در خارج یا داخل سرگرم توطئه و اجراى دستورهاى خارجى اند, مانند آن چه از ((سیامک پورزند)) دیدیم و ملت شنیدند که این مهره وابسته, به کمک ده ها مهره دیگر در قالب هاى مختلف به ویژه کار مطبوعاتى و هنرى با مإموریت از سوى امریکا و وابستگى به پس مانده هاى رژیم منحوس و منسوخ پهلوى, به کمک دلارهاى سازمان ((سیا)) حدود بیست سال در کشور توطئه کردند. و در سال هاى اخیر از طریق راه اندازى روزنامه هاى زنجیره اى, هجومى گسترده علیه اسلام و نظام و فرهنگ کشور و حتى مقدسات دین سامان دادند تا بالاخره با کشف دیر هنگام این توطئه در پیشگاه ملت به جرم هاى نابخشودنى خود اعتراف نمودند. و راز یک خیانت بزرگ را افشا کردند; هرچند زیان هاى این هجوم به هیچ وجه قابل جبران نیست و بذر شومى که دشمن پاشید به ثمر ننشست و اینک هنگام آن است که فریب خوردگان خوش باور, با وجود این اعتراف هاى صریح و تکان دهنده, به خود آیند و از راهى که پیموده اند, برگردند و در خط مشى خود تجدید نظر کنند.
ب) آن هایى که با خوش بینى, از توطئه هاى پشت پرده غافل اند و ناخودآگاه در دام افتاده و کارگزار بى مزد و مواجب دشمن اند و از روى خاصى و ساده اندیشى در صف پیاده نظام دشمن قرار گرفته اند, که خطر اینان اگر بیش تر از دسته اول نباشد, کم تر نیست و به جرئت مى توان گفت: آثار زیان بار وجودى اینان گسترده تر از نوکران رسمى دشمن است.
براى باور کردن این مدعا کافى است یک نگاه اجمالى به تاریخ بیفکنیم:
مشکل اصلى امیرالمومنین (ع) در روزگار خود از جانب همین گروه ها بود که تظاهر به اسلام مى کردند, حافظ قرآن بودند, نماز مى خواندند, حج مى کردند و سابقه مبارزاتى و جهادى داشتند, با این وجود در صف معارضان ولایت امر قرار گرفتند. سه جنگ خون بار جمل, صفین و نهروان که آن همه خسارت براى نسل دولت هاى مسلمان پس از پیامبر اکرم(ص) به بار آورد, ثمره عملکرد همین گروه ها بود.
گام نخستین این معارضه شوم را یکى از همسران پیامبر به هم دستى ((طلحه و زبیر)) برداشت که به بهانه واهى انتقام خون عثمان, و در حقیقت با انگیزه هاى نفسانى و جاه طلبى شورش کردند و در پى شکست توطئه جمل و تار و مار شدن این طاغیان, معاویه به پشتیبانى مردم جاهل و فریب خورده سرزمین شام, در برابر امیرالمومنین طغیان کردند که تاریخ سرانجام آن توطئه را ثبت کرده است.
جبهه سوم خوارج بودند در کسوت تقدس پیشگى; یعنى آنان که تا دیروز یار همراه على(ع) بودند و امروز در برابر امام به حق, سلاح گرفته و به قصد قربت به کشتار مسلمانان دست زده اند. از ماجراى سقیفه و عواقب اسف بار 25 ساله آن بگذریم که سیره تاریخ اسلام را به بى راهه هدایت کرد و هر مصیبتى بر امت فرود آمد و نقطه آغازش همان انحراف خلافت از مسیرى بود که پیامبر گرامى (ص) مشخص فرموده بود. هدف تحلیل این وقایع تاریخى نیست, بلکه صرفا تمثیلى است از آن چه رخ داد و بازگشت به عصر خودمان و جبهه گیرى هایى که پس از رحلت حضرت امام و بنیانگذار نظام اسلامى, اتفاق افتاده و این روزها ادامه دارد و اگر در یک تطبیق تاریخى درباره آن چه امروز رخ مى دهد و آن چه در صدر اسلام اتفاق افتاد تإمل کنیم, خواهیم دید جریان نفاق از یک سو و روشن فکرى از سوى دیگر و جریان هاى دیگرى, کور و بى هدف, با آب و لعاب اصلاح طلبى و برخى با احساس مسئولیت دینى, خوارج گونه نظام اسلامى و خط امام را هدف حمله هاى گوناگون قرار داده و دانسته و ندانسته در صف پیاده نظام دشمن درآمده اند. در همین روزهاى حساس که جنگ افروزان امریکایى ایران اسلامى را در لیست شرارت قرار داده و توطئه براندازى را سامان مى دهند و هدف اصلى آن ها ساقط کردن حکومت دینى و قلع وقمع نیروهاى انقلاب است, یک باره مى بینیم که فردى فریب خورده دانشگاهى در یک سخنرانى, ارزش هاى اسلامى را به مسخره مى گیرد و به روحانیت و مردم دین دار توهین مى کند وهنگامى که با اعتراض و تودهنى روبه رو مى شود عقبه سازمان سیاسى اش به دفاع و حمایت برمى خیزد و بدین سان مشروعیت آن سازمان از سوى فقها و علماى حوزه نفى و انکار مى شود...
و باز گروهى دیگر که نان اسلام و ملت را مى خورند و به اعتراض بر حکم عالمان دین مى پردازند و مدت ها این تراژدى, خوراک مطبوعات و وسیله تبلیغاتى دشمن و اتلاف نیروهاى مسئول کشور مى شود و دشمن از آن بهره بردارى مى کند.
و یا یک باره مى بینیم از گوشه اى بیانیه اى صادر مى شود و آن ها که خودشان سال ها در بدنه نظامى بوده اند حق و ناحق همه چیز را به باد اتهام و ناسزا مى گیرند و چون به ذائقه دشمنان خارجى و داخلى شیرین مىآید دشمن از آنان قهرمان و کاخ سفید حمایتشان مى کند و برخى مطبوعات وابسته, غوغا به راه مى اندازند و حتى گروهى از سیاست زدگان که به نمایندگى از این ملت در خانه ملت جمع شده اند, از هر جهت سیرند, به فکر بى کارى و گرانى و فقر و فساد موجود مردم نیستند و دغدغه دیگرى ندارند ـ به حمایت از آن اعتراض نامه برمى خیزند وچندى نیز نیروها به پاى این تراژدى هدر مى رود و نتیجه آن باز هم تفرقه وتشتت و اتلاف وقت وتضییع حق ملت است!
در همین حال مى بینیم گروهى غیر قانونى ـ که پرونده همکاریشان با امریکا در لانه جاسوسى موجود است و امام امت در نامه تاریخى خود آنان را غیر قانونى دانست ـ سر بلند مى کنند و با اغتنام فرصت مى کوشند از آب گل آلود ماهى مقصود را بگیرند و تدریجا خود را در قالب نظام بریزند و از فرصت ها به نفع دشمن استفاده کنند; هنگامى که دستگاه قضایى آنان را به دلیل جرم هایشان تعقیب مى کند, آه و ناله روشن فکران دینى بلند مى شود و نامه (150 امضاى) ناشناس از خانه ملت, به حمایت از آن جریان انحرافى و نفاق گونه برمى خیزد و از تریبون مجلس قرائت مى شود و کسى نمى گوید آیا این جزو وظایف نمایندگان است که بااین جریان هاى غیر قانونى هم صدایى کنند؟!
آیا این همان سوگندى است که نمایندگان یاد کردند که در خدمت نظام اسلامى و ملت فداکار مسلمان ایران باشند؟!
از سوى دیگر فلان جریان سیاسى که با طمطراق و زیاده خواهى به عرصه سیاست آمد, با عنوان کردن طرح فروپاشى اجتماعى, به تضعیف نظام و جوسازى و یإس آفرینى دست مى یازد و در بیانیه خود با دعواى تولیت اصلاح طلبى, ادعایى که تاکنون خردلى ثمره نداشته, کسانى را که خارج از جبهه آن ها به اقتدار گرایى و استبداد متهم نموده و باز هم توان خود را در تعمیق شکاف و تفرقه به کار مى گیرند و با دم زدن از جامعه چند صدایى برآنند که هر صداى دیگرى را در حلقوم خفه کنند و با دستاویز کردن مردم سالارى تنها کسانى را مردم مى دانند که به پاى صندوق هاى رإى رفتند و به آن ها رإى دادند و یا رإى آنان را به حساب خود گذاشتند و شگفت این که برخى از نمایندگان عضو همین جبهه راه پیمایى 28 تیرماه گذشته را که ملت بزرگ با حماسه اى دیگر, تودهنى به رئیس جمهور امریکا و پیاده نظامش زد, نادیده گرفته و مى گویند: این ها مردم نیستند و این راهپیمایى ها را ما قبول نداریم و جبهه آن ها نیز از اعلام حضور در کنار مردم طفره مى رود و مسائل دیگر از این قبیل که براى جامعه جز بدبختى به بار نیاورده است.
در این جا یک پرسش وجود دارد و آن این که: هر جبهه و گروهى خود را حق مى داند و به تعبیر قرآن کریم (کل حزب بما لدیهم فرحون).
پس حق را از کجا باید شناخت.
در پاسخ به این پرسش, از قرآن و روایات دلیل بیاوریم. خداوند در قرآن خطاب به پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: (و لن ترضى عنک الیهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم); یهود و نصارى از تو راضى نشوند تا از راه و آئین آن ها پیروى کنى. (بقره (2) آیه200)
ببینیم امروزه امپریالیسم و صهیونیسم از کدام صدا و بیانیه و جبهه و جمعیت حمایت مى کنند؟
صداى کدام یک آن ها را راضى مى کند؟
رادیوهاى بیگانه و صداى امریکا, انگلیس و اسرائیل, با آب و تاب از چه کسانى به عنوان اپوزوسیون نظام یاد مى کنند, اینترنت هاى بین المللى از کدام چهره دینى یا غیر دینى قهرمان مى سازند؟
فرق نمى کند که معترض از کدام طبقه باشد, دانشگاهى باشد و یا روشنفکر, روحانى باشد یا فقیه, سیاسى باشد یا روزنامه نگار و طلبه باشد یا دانشجو؟
امریکایى ها به کدامین جبهه و جناح و جریان چشم امید بسته اند و تصریح کرده اند براى دگرگونى اوضاع ایران باید به سراغ آن ها رفت و از آن ها حمایت کرد و در مقابل تبلیغات منفى, سنگین و پر حجم رسانه هاى امریکایى, انگلیسى, اسرائیلى, صداى آزاد و سازمان ((سیا)) بیش تر به سوى کدام جبهه و شخص و شخصیت نشانه مى رود؟
بنا به ارزیابى به عمل آمده پنجاه درصد از تبلیغات بیگانه بر ضد حکومت دینى و ولایت فقیه است.
آنان از اسلام و فقاهت و مرجعیت و امت مومن ضربه خورده اند, نه از روشن فکران و دگراندیشان و غرب باوران, که همیشه پیاده نظام دشمن بوده اند و آب به آسیاب بیگانه ریخته اند. براى کسانى که اندک شعور و انصاف داشته باشند, این ها درسآموز است.
تاریخ مشروطیت را نگاه کنید که با رهبرى علما و فقها و دیگر آزادى خواهان ایرانى و پشتیبانى ملت آغاز شد و مى رفت تا به استبداد, شاهان و وابستگى کشور به بیگانه پایان دهد و حاکمیت ملت را در قالب دین, اراده ملت و رهبرى روحانیت آگاه استقرار بخشد که فرصت طلبانى در کسوت مشروطه خواهى به میدان آمدند و با این که اعتقادى به آن نهضت نداشتند, کوشیدند سنگرهاى سیاسى و فرهنگى را در قبضه بگیرند و میرزا ملکم خان ها و آخوند اف ها و عین الدوله ها و سپهسالارها و دیگر روشن فکران غرب زده قالب حکومت را با کمیته غربى شکل دادند و انحراف نهضت مشروطه و عواقب آن, چون شهادت شیخ فضل الله نورى و به قدرت رسیدن رضاخان وکشف حجاب و برچیدن بساط دین و نفى وضع لباس روحانیت و وابسته گى مجدد ایران به انگلیس و سپس امریکا از عواقب آن بود.
این بود خیانت روشن فکران دگراندیش و امروزه نیز چنین احساس مى شود که سکولاریست ها و پلورالیست ها و روشن فکران به اصطلاح دینى و برخى نویسندگان و فیلسوف نمایان با حمایت هاى بیگانگان سربلند کرده و درصدد استحاله تدریجى انقلاب و اجراى نظریه مشروطیت اند و اگر آگاهان و ژرف اندیشان و نیروهاى فکرى و علمى و جهادى و مسئولان متعهد نظام از آن جبهه مهاجم رو دست بخورند, سرنوشت خطرناکى را براى دین و ملت و میهن رقم زده اند.
البته نمى خواهیم ادعا کنیم که همه معترضان و منتقدان به نظام از روى علم و عمد در دام این توطئه افتاده اند, بلکه تإکید مى کنیم بسیارى از اینان از خط روشن فکرى برائت مى جویند و هرگز به فروپاشى نظام اسلامى چشم امید ندوخته اند و بسیارى از آنان از روى دلسوزى و از اصلاحات واقعى با همان تفسیرى که مقام معظم رهبرى نمودند; یعنى مبارزه با فقر, فساد و تبعیض و توضیحى که ریاست محترم جمهورى دادند که اصلاحات یعنى اجراى قانون اساسى و مردم سالارى با قید دینى بودن, حمایت مى کنند و به نقشه هاى دشمن هرگز دل نبسته و با آن مخالفند, اما عینکى بر چشم زده اند که حقایق را تحریف مى کند, افراط و تفریط مجال داورى صحیح را از آن ها گرفته, بسیارى متإثر از تحریف هاى شیطان هایند وخود متوجه نیستند, خناسان از صداقت و سادگى آن ها سوء استفاده مى کنند, بعضى عقده هاى شخصى یا جناحى و تصفیه حساب ها, فضاى اندیشه آنان را تیره کرده است, بعضى دست خوش خامى و بى تجربگى اند و خود را گم کرده و بیش از ظرفیت خود حرف مى زنند, گذشته و آینده را نمى نگرند, ازعواقب موضع گیرىهاى خود غافل اند و... علاج مشکل این است که آنان متفکرانه با خداى خود خلوت کنند و از جزئى نگرى به کلان نگرى و از فردیت به جمع رو آورند و در این فکر باشند که اگر از جانب حرکت ها, موضع گیرىهاى نسنجیده آنان به دین و ملت و کشور لطمه اى وارد آید, پاسخ گویى دارد و در پیشگاه خدا و خلق و روز حساب مداقه مى شود.
این زندگى از بین مى رود و آن چه مى ماند ایمان و عمل صالح است و عمل صالح با چارچوب دین و کارشناسان دین شناخته مى شود و بس و این همه تجربه تاریخ.