سیرت پیشوایان در عزت و کرامت نفس
حجه الاسلام والمسلمین محمد محمدى اشتهاردى
پیش سخن
شرافت و کرامت انسان به این است که خود و خدایش را بشناسد و بداند هدف از خلقت چیست و آفت ها و موانع سر راه تکامل کدامند؟ و با سعى و تلاش فکرى و عملى به سوى قله کمال پرواز نماید. وى در این خصوص نیاز به الگو دارد, چرا که انسان در ذات وجود خود, در جست و جوى اسوه و الگو است و الگوپذیر است, ولى او باید از این میان الگویى بیابد که به راستى صادق و حقیقى است و چنین چیزى تنها در مکتب انبیا و امامان(ع) یافت مى شود و از نظر ما چهارده معصوم(ع) عالى ترین اسوه و راهنما و الگویند و قطعا پیروى فکرى و عملى از آن ها سبب رستگارى و پیروزى در دنیا و آخرت است. قرآن در مورد الگو قرار دادن پیامبر اسلام(ص) مى فرماید: (لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه)(1) قطعا براى شما در زندگى رسول خدا(ص) سرمشق و الگوى نیکویى خواهد بود.
پیامبر اکرم(ص) پس از خود حضرت زهرا(س) حضرت على(ع) و امامان معصوم(ع) را الگوى کامل معرفى فرموده است; اینک بر آنیم از این اقیانوس عمیق, سازنده و بالنده قطره هایى برداریم و با سیرى در سیره پاک و نورانى چهارده معصوم(ع) توشه هایى جمع کنیم که عامل مهمى براى سعادت ما در دنیا و آخرت است و نظر به این که امسال سال عزت و افتخار حسینى است, سخن را با تشریح همین خصلت آغاز مى نماییم ; امید است بهره کافى و شافى ببریم.
معناى عزت
عزت و عزیز در لغت به معناى قدرت شکست ناپذیرى است.(2) در قرآن 92 بار خداوند با صفت ((عزیز)) یاد شده است که ذات پاکش شکست ناپذیر مطلق است. عزت در مورد انسان نیز از همین ریشه سرچشمه مى گیرد و به معناى حفظ آبرو و شخصیت و عدم کرنش و دریوزگى در برابر صاحبان زر و زور و تزویر است که یک نوع شکست ناپذیرى در برابر آن ها و هرگونه امور ذلت بار است.
در این جا به موضوعى که بیش تر باید توجه شود مرزشناسى است, چرا که مرز بین بعضى از خصلت هاى ارزشى و ضد ارزشى بسیار باریک و ظریف است, لذا باید آن ها را تشخیص داد تا به جاى ارزش, ضد ارزش و به عکس انجام نشود; مثلا بعضى بر اثر ناآگاهى عزت را با تکبر اشتباه مى کنند, یا به جاى عزت به وادى تکبر مى افتند و یا به جاى تواضع, کارهاى ذلت بار انجام مى دهند.
از این رو روایت شده یکى از ناآگاهان به امام حسین(ع) عرض کرد: در روش تو نوعى تکبر مى بینم, آن حضرت در پاسخ به او فرمود: ((بل فى عزه; بلکه در من عزت وجود دارد.)) آن گاه این آیه را تلاوت فرمود: (فلله العزه و لرسوله و للمومنین); عزت مخصوص خدا و رسول او و مومنان است.(3) (منافقون, آیه8)
از این جهت به این موضوع هشدار شدید داده اند که قبل از انجام کارها باید رذایل و فضایل و مرز بین آن ها را شناخت. امیرمومنان على(ع) در این خصوص مى فرماید: ((رإس العلم التمییز بین الاخلاق, و اظهار محمودها و قمع مذمومها; ریشه و سرچشمه علم و آگاهى, تشخیص و جدایى انداختن بین خوىهاى نیک از بد و آشکار ساختن صفات نیک و نابود نمودن صفات زشت است.))(4)
عزت یا نورى از توحید الهى
عزت, مطلق از صفات ذاتى خدا و از شاخه هاى توحید افعالى است و بر اساس سخن امام معصوم ((تخلقوا باخلاق الله; به اخلاق الهى خو بگیرید.))(5)
باید کوشید تا مظهر خدا شد و نورى از عزت الهى را در روح و روان خویش, روشن و تثبیت نمود.
چنین عزتى قطعا در پرتو بندگى خالص و ترک رذایل و هرگونه گناه و در شعاع نور ارتباط محکم با صاحب عزت مطلق خداى عزیز به دست مىآید, چرا که بنده مخلص خدا اسیر و ذلیل هوس هاى آلوده نفسانى و خود باخته زورمندان و زراندوزان نمى شود و پیش هر کس و ناکسى سر خم نمى کند. به قول اقبال لاهورى:
آدم از بى بصرى بندگى آدم کرد
گوهرى داشت ولى نذر قباد و جم کرد
یعنى از خوى غلامى ز سگان پست تر است
من ندیدم که سگى پیش سگى قد خم کرد
بر همین اساس, امیرمومنان على(ع) مى فرماید: ((لا عز اعز من التقوى; عزتى عزیزتر از ترک (اسارت) گناه نیست.))(6)
آن حضرت در فرازى از مناجات خود به خدا عرض مى کند: ((الهى کفى بى عزا ان اکون لک عبدا; خدایا براى من همین عزت کافى است که بنده تو هستم.))(7)
امام حسن مجتبى(ع) مى فرماید:
((اذا اردت عزا بلا عشیره, و هیبه بلا سلطان, فاخرج من ذل معصیه الله الى عز طاعه الله; هرگاه خواستى بدون داشتن عشیره و قبیله, عزتمند شوى و بدون سلطنت شکوهمند گردى از ذلت گناه خدا به سوى عزت اطاعت او خارج شو.))(8)
نتیجه این که عامل اصلى تحصیل کرامت و عزت حقیقى در پرتو ترک گناه و ارتباط با خدا و اتصال به ذات اقدس الهى به دست مىآید.
دستورهاى عزت بخش در اسلام
در اسلام به عواملى که موجب عزت و کرامت و شرافت مى شود, دستور داده شده و از هرگونه عواملى که باعث ذلت و زبونى مى شود, نهى شدیدى شده است; مثلا در قرآن مى خوانیم (ولکن یجعل الله للکافرین على المومنین سبیلا) خداوند هرگز براى کافران نسبت به مومنان راه تسلطى قرار نداده است.(9) فقها و محققان اسلام همواره در طول تاریخ, براى نفى سلطه بیگانگان, و کسب عزت اسلامى, به این آیه استدلال کرده و مى کنند.
این آیه در ضمن این که به مسلمانان, امید مى بخشد و آن ها را دعوت به مبارزه با سلطه پذیرى در برابر بیگانگان مى کند, با بیانى هشدار دهنده و قاطع, مسلمانان را به حفظ عزت و استقلال خود فرا مى خواند.
یکى از کارهاى منافقان این بود که با دشمنان رابطه برقرار کنند و از طریق بیگانگان به عزت جامعه اسلامى آسیب برسانند. خداوند پس از آن که آن ها را به عذاب شدید هشدار داده, آنان را چنین افشا مى کند: (الذین یتخذون الکافرین اولیإ من دون المومنین ایبتغون عندهم العزه فان العزه لله جمیعا); همان ها[ منافقان] که کافران را به جاى مومنان دوست خود برمى گزینند آیا مى خواهند از کافران کسب عزت و آبرو کنند, با این که همه عزت ها مخصوص خداست.(10)
از فرازهاى تکان دهنده و تاریخى, ماجراى توطئه منافقان به سرپرستى عبدالله بن ابى است, که در سال ششم هجرت پس از مراجعت از جنگ بنى المصطلق, بر اثر حادثه اى بین مهاجران و انصار در کنار چاه رخ داد. عبدالله از فرصت سوء استفاده کرده و به کمک انصار پرداخت و گفتار زشتى به زبان راند, از جمله گفت:
((وقتى به مدینه رسیدیم ما عزیزان, ذلیلان را (یعنى پیامبر(ص) و مومنان را) از مدینه اخراج مى کنیم.))
در رد او و پیروانش, سوره منافقین نازل شد, که در آیه هشت این سوره مى خوانیم:
منافقان مى گویند: اگر به مدینه باز گردیم, عزیزان ذلیلان را بیرون مى کنند.
(و لله العزه و لرسوله و للمومنین ولکن المنافقین لا یعلمون; در حالى که عزت مخصوص خدا و رسول او و مومنان است, ولى منافقان نمى دانند.
پیامبر(ص) از توطئه منافقان اطلاع یافت و براى عبدالله بن ابى پیام داد که آیا تو چنین گفته اى؟ او از ترس منکر شد... سرانجام وقتى که سپاه اسلام نزدیک مدینه رسیدند, پسر عبدالله که مسلمانى قاطع بود, سر راه پدر را گرفت و گفت:
((سوگند به خدا جز به اجازه رسول خدا (ص) نمى توانى وارد مدینه شوى و امروز مى فهمى عزیز و ذلیل کیست؟))
عبدالله از طریق شخصى, براى پیامبر(ص) پیام فرستاد و با کمال ذلت, از آن حضرت خواست که از دست پسرش نجات یابد. پیامبر(ص) براى پسر عبدالله پیام داد: بگذار پدرت وارد شهر شود, او نیز با اجازه پیامبر(ص) اجازه داد. عبدالله با حالت ذلت و دریوزگى وارد شهر شد و از این حادثه چند روزى نگذشت که دق مرگ شده و از دنیا رفت.(11)
به این ترتیب عزت مسلمانان و ذلت منافقان آشکار گردید. این ماجرا بیانگر آن است که مسلمانان همواره باید از حریم عزت و شرافت خود دفاع کنند و مایه ذلت معاندان و دشمنان بدخواه گردند.
یکى از دستورهاى مهم در اسلام دستور جهاد با کافران معاند است. فلسفه اصلى جهاد, تحصیل عزت براى اسلام و مسلمانان و ذلت براى کافران و منافقان است; چنان که حضرت زهرا(س) در فرازى از خطبه اش که پس از رحلت رسول خدا(ص) در مسجدالنبى القا شد, مى فرماید: ((و جعل الجهاد عزا للاسلام, و ذلا لاهل الکفر والنفاق; خداوند جهاد را مایه عزت و سربلندى اسلام و ذلت و سرافکندگى کافران و منافقان قرار داد.))(12)
امیرمومنان على(ع) همین مطلب را با تعبیر دیگر چنین بیان مى کند: ((... فمن ترکه رغبه عنه البسه الله ثوب الذل, و شمله البلإ, و دیث بالصغار والقمإ; آن کس که از جهاد بگریزد, خداوند لباس ذلت بر او پوشاند و او در طوفان فتنه و بلا سقوط کرده و در زیر چکمه فلاکت, خرد و زبون شود.))(13)
نهى از منکر و مراحل آن, از دستورهاى مهمى است که نقش به سزایى در تحصیل عزت و نابودى ذلت فردى و اجتماعى دارد, ماجراى نهضت عظیم کربلا و مبارزه هاى امامان(ع) در ابعاد مختلف, موجب عزت اسلام و مسلمانان و سرافکندگى مخالفان اسلام و مغروران بود.
اسلام با هرگونه حرکت هاى ذلتآمیز مانند: تملق و چاپلوسى, سلام ذلتآمیز, تقاضاى نابجا و بى مورد, تکدىگرى و کرنش هاى نامعقول مخالف است. حضرت على(ع) فرمود: ((لیس من اخلاق المومن التملق; تملق و چاپلوسى از اخلاق مومنان نیست.))(14) و نیز فرمود: ((کثره الثنإ ملق یحدث الزهو و یدنى من العزه; ستودن بسیار از دیگران موجب چاپلوسى و پدید آورنده تکبر است و انسان را از عزت به پستى خوارى مى کشاند. ))(15)
هم مى فرماید: ((کسى که نزد ثروتمندى بیاید و در برابر او به خاطر ثروتش کرنش کند, دو سوم دینش از دست رفته است.))(16)
روزى پیامبر(ص) به اصحاب خود فرمود: ((الا تبایعونى;; آیا با من بیعت نمى کنید؟ )) اصحاب عرض کردند: بیعت مى کنیم, پیامبر (ص) فرمود: ((تبایعونى على ان لا تسإلو الناس شیئا; با من چنین بیعت کنید که دست سوال به سوى مردم دراز نکنید و از آن ها تقاضا ننمایید.))(17)
دست طمع چو پیش کسان مى کنى دراز
پل بسته اى که بگذرى از آبروى خویش
امام صادق (ع) فرمود: ((من سإل من غیر فقر فانما یإکل الخمر; کسى که بدون نیاز, از کسى تقاضایى کند, در حقیقت[ خوردن غذایى که از این راه به دست مىآورد مانند آن است که] شراب مى خورد.))(18)
امام باقر(ع) فرمود: ((طلب الحوائج الى الناس, استلاب للعز... والیإس عما فى ایدى الناس عز المومن فى دینه; حاجت خواهى از مردم موجب نابودى عزت است و قطع امید از آن چه در دست مردم است, مایه عزت مومن در دینش مى باشد.))(19)
حفظ عزت از نظر اسلام به قدرى مهم است که حتى مومن باید با آینده نگرى دقیق, وارد معامله یا معاهده اى نشود که سرانجام آن ذلت و سرافکندگى است; بر همین اساس امام صادق(ع) فرمود: ((لاینبغى للمومن ان یذل نفسه, قیل له و کیف یذل نفسه؟ قال یتعرض لما لا یطیق; سزاوار نیست مومن خود را ذلیل کند, سوال شد چگونه؟ فرمود: خود را در معرض کارى که از او ساخته نیست قرار دهد.))(20)
عزت در گفتار و رفتار امام حسین(ع)
امام حسین(ع) به عنوان نماد و نمونه عالى عزت و شرافت و معلم بزرگ عزتمندى و پرهیز از هرگونه ذلت و خوارى شناخته شده است. نهضت عظیم کربلا و بیعت نکردن او با یزید و یزیدیان و ایستادگى او در این مورد تا سر حد شهادت, شاهد گویا و عینى و فراموش نشدنى این مطلب است.
از این رو امسال (سال 1381 ش) که با توجه به آغاز و انجام آن, دو عاشورا (پنجم فروردین; 23 اسفند همین سال) طبق اعلام مقام معظم رهبرى به عنوان سال عزت و افتخار حسینى نامیده و مزین شد و این مطلب از گفتار رسول خدا(ص) در شإن امام حسین(ع) سرچشمه گرفته که فرمود: ((ان الحسین بن على... مصباح هدى و سفینه نجاه و امام خیر و یمن و عز و فخر; حسین بن على (ع) چراغ هدایت و کشتى نجات و پیشواى سعادت و خجستگى و امام عزت و افتخار است.))(21)
امام حسین(ع) در شدیدترین شرایط, شهادت سخت خود و یارانش را پذیرفت و با موضع گیرى شدید, بیعت ذلت بار با یزید را رد کرد و فرمود: ((موت فى عزه خیر من حیاه فى ذل; مرگ با عزت بهتر از زندگى ذلت بار است. ))(22)
امام در روز عاشورا در برابر فشار شدید و طاقت فرساى دشمن بى رحم, فرمود: ((آگاه باشید فرومایه پسر زنازاده, مرا بین دو راهى مرگ و پذیرفتن ذلت بیعت, مخیر ساخته و هیهات منا الذله; حاشا از ما که زیر بار ذلت برویم, خداوند و رسولش مارا از ذلت پذیرى نهى کرده و هم چنین مومنان و پرورده هاى دامن هاى پاک و ارجمند و اندیشه هاى بزرگ و شخصیت هاى غیور, نخواسته اند که ما اطاعت ذلت بار فرومایگان پست را از کشته شدن شرافتمندانه در قربان گاه بزرگ مردان بلند همت, ترجیه دهیم و لباس ذلت بپوشیم.))(23)
آن زاده شرف و عزت, در روز عاشورا فریاد مى زد:
الموت خیر من رکوب العار
والعار اولى من دخول النار
مرگ بهتر از ننگ ذلت در برابر یزید است و ننگ (ظاهرى شکست) بهتر از ورود در آتش دوزخ مى باشد.(24)
حضرت امام خمینى ـ قدس سره ـ به قدرى به مسئله عزت مسلمانان اهمیت مى داد که مى فرمود: ((وقتى عکس محمد رضا شاه معدوم را در برابر فلان رییس جمهور امریکا, که آن طور ذلیلانه در مقابل او ایستاده بود دیدم, بسیار ناراحت شدم, تلخى این منظره هنوز براى من باقى است که شاه مملکت اسلامى در برابر کافر خدانشناس, این طور اظهار کوچکى کند.))(25)
شدیدترین سخنرانى امام در قم در سال 43, که به دستگیرى و تبعید او منجر شد, بر ضد قانون ذلت بار کاپیتولاسیون بود, او هرچه فریاد داشت, در برابر این لایحه ننگین که عزت مسلمانان و ایران را زیر چکمه دیکتاتورى امریکا مى ریخت, بلند کرد و سرانجام نگذاشت, چنین لایحه اى تصویب شود و آن را به زباله دان تاریخ افکند.
براى آن که از تإثر قلبى امام در این خصوص بیش تر آگاه شوید, به فرازى از سخنرانى مذکور اشاره مى کنیم:
((... من تإثرات قلبى خودم را نمى توانم اظهار کنم, قلب من در فشار است, این چند روزى که مسائل اخیر ایران (مسئله کاپیتولاسیون) را شنیده ام, خوابم کم شده, ناراحت هستم, قلبم در فشار است, با تإثرات قلبى روز شمارى مى کنم که چه وقت مرگ پیش بیاید, ایران دیگر عید ندارد, عید ایران را عزا کرده اند, عزا کردند و چراغانى کردند, عزا کردند و دسته جمعى رقصیدند... ما را فروختند, استقلال ما را فروختند...))(26)
آرى او که شاگرد مکتب امام حسین (ع) بود, هرگز ذلت را نپذیرفت و همواره عزت و سربلندى را براى اسلام و مسلمانان مى خواست; با این امید که با پیروى از این بزرگ مرد, همواره حریم عزت و شوکت اسلامى را پاس داریم و در این راستا تلاش پرثمر داشته باشیم.
پى نوشت ها:
1. احزاب, آیه21.
2.... من باب ضرب, لم یقدر علیه (المصباح المنیر, ص47, واژه عز)
3. بحارالانوار, ج44, ص;198 نظیر این مطلب در مورد امام حسن نیز نقل شده است (همان, ج46, ص106).
4. غرر الحکم, ترجمه محمد على انصارى, ج1, ص413.
5. بحارالانوار, ج61, ص129.
6. نهج البلاغه, حکمت 371.
7. بحارالانوار, ج77, ص400.
8. همان, ج44, ص139.
9 و 10. نسإ آیه 141 و 139.
11. اقتباس از تفسیر مجمع البیان, ج9, ص294.
12. اعیان الشیعه, چاپ ارشاد, ج1, ص316.
13. نهج البلاغه, خطبه 27.
14. کنزالعمال, حدیث 29364.
15. غرر الحکم, ترجمه محمد على انصارى, ج2, ص563.
16. نهج البلاغه, حکمت 228.
17. بحارالانوار, ج96, ص158.
18. همان; یا گناه او مانند گناه شراب خوارى است.
19. همان.
20. فروع کافى, ج;5 ص46.
21. عیون اخبار الرضا, ج1, ص60.
22. بحارالانوار, ج44, ص192.
23. تاریخ طبرى, ج6, ص235.
24. مناقب آل ابیطالب, ج4, ص68.
25. رضا ستوده, پا به پاى آفتاب, ج2, ص235.
26. محمد حسن رحیمیان, در سایه آفتاب, ص23.