شرح دعاى کمیل
قسمت دهم
حجه الاسلام والمسلمین حسین انصاریان
((اللهم اغفر لى الذنوب التى تغیر النعم;
خدایا براى من بیامرز گناهانى که نعمت ها را تغییر مى دهد.))
گناهانى که سبب تغییر نعمت ها مى شود و به جاى آن ها بلاها و مصایب و مشکلات و سختى ها و عذاب ها و عقوبت ها قرار مى گیرد, به فرموده حضرت سجاد(ع) پنج گناه است:
1. ستم به مردم; 2. از دست دادن روحیه عادت در خیر; 3. کناره گرفتن از نیکوکارى; 4. کفران نعمت; 5. ترک سپاس گزارى و شکر.
1. ستم به مردم: گناه ستم به مردم, گناهى بس زشت و معصیتى سنگین و کارى شیطانى است.
ستم گرچه به اندازه دانه ارزان باشد, قبیح است و بدون تردید این اندازه نیز در قیامت به حساب انسان گذاشته خواهد شد.
((و ان کان مثقال حبه من خردل اتینا بها و کفى بناها حاسبین1; و اگر عمل شما هم وزن دانه اى از خردل باشد, آن را به عرصه گاه قیامت براى سنجیدن مىآوریم و بس است که ما حسابگر باشیم.))
2. از دست دادن روحیه عادت در خیر: روحیه ها و عادت هایى که در تمام برنامه هاى خیر و مثبت به توفیق حضرت حق در انسان پیدا مى شود و به سبب آن درهاى رحمت الهى به روى انسان گشوده مى گردد, از نعمت هاى بسیار باارزشى است که انسان باید با تمام وجود از آن ها نگاه دارى کند و مراقب باشد که خناسان و شیاطین و غارتگران ارزش ها; از دست انسان نگیرند.
عادت داشتن به تحصیل معرفت, روحیه فروتنى و تواضع, حالت بردبارى و حوصله, عادت به خدمت به بندگان حق و هر نوع عادت و روحیه اى از این قبیل خطرهایى در برابر دارد که انسان باید همواره براى حفظ آن ها از خطرها, بیدار و بینا باشد.
انسان اگر در برابر عادت هاى مثبت سستى کند و در برابر ضعیف شدن این عادت ها بى تفاوتى به خرج دهد, تا جایى که به زوال و نابودى آن ها منتهى شود, معصیت کرده و باید به انتظار تغییر نعمت هاى الهى در زندگیش باشد.
3. کناره گرفتن از نیکوکارى:
نیکوکارى و خوبى و احسان به مردم از نشانه هاى ایمان و انسانیت است. نیکوکاران بنابر آیات قرآن مجید مورد محبت حضرت حقند:
((والله یحب المحسنین))2
نیکوکاران نباید در هر شرایطى از نیکى و احسان به مردم دست بردارند; احسان و نیکى به مردم در حقیقت عبادت خداست و بهره و پاداشش عظیم و سبب خشنودى خداى مهربان است. بى تردید کناره گرفتن از نیکوکارى, گناهى بزرگ و در نهایت دور ماندن از فیوضات خاصه پروردگار و عارى شدن از اخلاق حسنه و زمینه محرومیت از رحمت خدا و پاداش هاى بى حساب است.
4. کفران نعمت: کفران و ناسپاسى نعمت گناهى است که به فرموده قرآن مجید عذاب شدیدى به دنبال دارد:
((و لئن کفرتم ان عذابى لشدید))3
زشت ترین صورت کفران نعمت, هزینه کردن نعمت در گناه و معصیت و شهوت هاى حرام و خواسته هاى نابجاى دیگران است.
5. ترک سپاسگزارى و شکر: شکر و سپاسگزارى به حضرت حق که انواع نعمت هاى مادى و معنوى را براى رشد جسمى و روحى در اختیار انسان قرار داده, واجب و لازم و ترک آن خلاف انصاف و مروت و دور از شإن آدمیت و انسانیت است.
حقیقت شکر, شناخت نعمت دهنده و نعمت و به ویژه مصرف کردن نعمت در امورى مى باشد که صاحب نعمت دستور داده است.
شکر نعمت قلب, آراسته کردن آن به ایمان به خدا و یقین به قیامت و اعتقاد به انبیا, امامان, قرآن کریم و فرشتگان است.
شکر نعمت چشم, تماشاى جهان طبیعت براى پى بردن به عظمت و قدرت حق و به کارگیرى آن در مسیر تحصیل علم و قرائت قرآن و فروبستنش از محرمات الهى است.
شکر نعمت گوش, استماع حق, شنیدن حقایق, و نگه دارى و حفظش از شنیدن باطل, غنا, غیبت, تهمت و برنامه هاى شیطانى است.
شکر نعمت زبان, گفتار نیک, خیرخواهى نسبت به مردم, پاسخ به سوال هاى مثبت, راهنمایى گمراه, قرائت قرآن, اداى نماز و نگاه داریش از غیبت, دروغ, تهمت, شایعه بى اساس, باطل گویى, مسخره کردن مردم و تحقیر بندگان خداست.
شکر نعمت شکم, به اندازه خوردن, حلال خوردن و دور نگاه داشتن از انباشته شدن حرام در آن است.
شکر نعمت شهوت, مصرفش در طریق ازدواج شرعى, و دور نگاه داشتنش از امور حرام است.
شکر نعمت قدم, پاى گذاشتن در مساجد, شرکت در مجلس علم, رفتن به دیدن اقوام و برادران دینى و قدم برداشتن براى حل مشکل مردم است.
شکر نعمت مال, هزینه کردن براى زن و فرزند, پرداخت به اقوام مستمند, خرج کردن در امور خیر, اداى زکات, پرداخت خمس و انفاق و صدقه است, که ترک هر یک از این امور که شعاعى از شکر و سپاسگزارى است, گناه و معصیت و سبب تغییر نعمت به بلا و عذاب و مشکلات و مصایب است.
((اللهم اغفرلى الذنوب التى تحبس الدعإ;
خدایا براى من بیامرز گناهانى که دعا را از مستجاب شدن باز مى دارد.))
حضرت سجاد(ع) هفت گناه را از موانع استجابت دعا مى داند:
1. نیت بد; 2.صفات پنهانى زشت; 3. دورویى و نفاق با برادران دینى; 4. باور نداشتن اجابت دعا; 5. تإخیر انداختن نمازهاى واجب تا گذشتن و از دست رفتن اوقات آن ها; 6. ترک نیکى و صدقه که وسیله تقرب به خداست; 7. به کار بردن کلمات زشت و رکیک در گفتار با مردم و آلوده بودن زبان به فحش و ناسزا.
1. نیت بد.
نیت به معناى قصد و آهنگ و اراده است, اسلام از انسان مى خواهد نسبت به همه انسان ها و حتى حیوانات و موجودات زنده نیت و آهنگ خیر داشته باشد ; براى همه خیر و خوشى و سعادت و سلامت بخواهد و نیتش این باشد که تا حد مقدور به مردم خوبى کند و در مقام رفع مشکلات مردم باشد.
نیت خیر و آهنگ پاک و قصد صحیح از چنان ارزشى برخوردار است که به آن ثواب و پاداش داده مى شود.
از حضرت صادق(ع) روایت شده, بنده مومن تهى دست مى گوید: پروردگارا! به من رزق و روزى عطا کن تا از خوبى و نیکى و برنامه هاى خیر چنین و چنان کنم, چون خدا نیت او را در این زمینه, صادقانه بداند, پاداشش را به مانند این که به همه موارد نیتش را عمل کرده, براى او در پرونده اش ثبت مى کند, زیرا خدا واسع و کریم است.4
روایت شده مردى در حال گرسنگى به تپه شنى عبور کرد, در باطن خود گفت: اگر این شن ها طعام بود, آن را میان مردم تقسیم مى کردم. خدا به پیامبرشان وحى کرد که به او بگو: مسلما صدقه ات را پذیرفته و خوبى نیتت را قبول کرد و پاداشت را چنان چه این شن ها طعام بود و صدقه مى دادى, عطا کرد.5
انسان جواب است از قصد بد و نیت شر و شیطانى نسبت به همه انسان ها و بلکه همه موجودات بپرهیزد, زیرا آهنگ فاسد و آلوده و قصد بد درون را تاریک و باطن را آلوده مى کند و زمینه گناه و ستم به بندگان خدا را فراهم مىآورد.
2. صفات پنهانى زشت: صفاتى هم چون نفاق, سوء ظن, کینه, عجب, ریا, کبر, غرور, بخل, حرص, طمع, حسد, محبت به دشمنان خدا, گناهان بسیار خطرناکى اند که علاوه بر آثار شوم دنیایى و عذاب آخرتى, مانع از استجابت دعا مى شوند.
امام باقر (ع) درباره منافق مى فرمایند:
((بئس العبد عبدا همزه لمزه یقبل بوجه و یدبر بآخر6; عیب جو بنده بدى است و بدگو و آبروبر, با یک چهره به دوستى مىآید و با چهره دیگر, به دشمنى پشت مى کند. ))
سوء ظن
سوء ظن و بدگمانى به خدا و اولیاى الهى و مردم مسلمان از گناهان بسیار زشت است که در عین پنهان بودنش در قلب, در پرونده انسان ثبت مى شود و در قیامت به حساب او مىآید و سبب عذاب مى شود, مگر این که بد گمان در دنیا به توبه واقعى موفق شود.
((یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم7; اى اهل ایمان از بسیارى از گمان ها و پندارها در حق دیگران اجتناب کنید, که برخى گمان ها و پندارها گناه است.
رسول خدا فرمود: ((سوگند به آن که شایسته پرستشى جز او نیست, خدا هیچ مومنى را پس از توبه و آمرزش خواهى اش عذاب نکند, جز به خاطر بدگمانیش به خدا و کوتاهى اش در امیدوارى به رحمت حق و بداخلاقى و غیبت کردنش از مردم مومن.))8
انسان مومن که درونش آراسته به ایمان و باطنش داراى حسنات اخلاقى و ظاهرش همراه عمل شایسته است, باید به رحمت و پاداش خدا امیدوار و خوش گمان باشد و از پندار غلط و گمان بد نسبت به حق بپرهیزد.
گنه کارانى که راه توبه به رویشان باز است و زمینه جبران گناهان براى آنان فراهم است و با توجه به این که حضرت حق در قرآن وعده آمرزش هر گناهى را داده است, نباید نسبت به پروردگار در پذیرش توبه بدگمان باشند, بلکه بر آن ها واجب است باطن خود را به حسن ظن بیارایند و از این رهگذر خود را در معرض رحمت الهى قرار دهند.
حدیث شناس کم نظیر, علامه مجلسى در شرح حدیث حسن ظن و سوء ظن به خدا مى گوید: هنگام طلب آمرزش خوش بین باشد که خدا او را مىآمرزد و چون توبه و بازگشت به حق کند, بداند که خدا او را مى پذیرد و هنگامى که از روى حقیقت دعا کند, یقین به اجابت داشته باشد و زمانى که از خدا در مورد کارى کمک خواهد, بداند خدا کار او را کفایت کند و هنگامى که عملى براى خدا انجام دهد, بداند خدا آن را قبول مى کند. این همه حسن ظن به خدا و ضدش بد گمانى به حضرت اوست که از گناهان کبیره به حساب آمده و به آن وعده عذاب داده شده است.
امورى که انسان از اهل ایمان و مسلمانان مى بیند و ظاهر آن کارها خوش آیند نمى باشد, حق ندارد نسبت به آنان گمان بد و سوء ظن ببرد, بلکه تا جایى که ممکن است لازم است عمل مومن و کار مسلمان را حمل بر صحت و درستى کند; به عنوان مثال: اگر کسى مومنى را در مجلس گناه ببیند, مجلسى که همه گونه آلات لهو و لعب و ابزار قمار و وسایل شراب خوارى فراهم است, نباید تعجب کند و از دل آه سرد برآرد و دست بر دست بزند و گمان کند آن مومن دست از ایمان شسته و در زمره اهل فسق و فجور قرار گرفته, که این سوء ظن و بد گمانى از نظر قرآن و روایات اهل بیت(ع) حرام و موجب عذاب و کیفر الهى است, بلکه برابر با دستور پیامبر و اهل بیت باید در باطن خود با آرامش و اطمینان بگوید: خوشا به حال برادر مومنم که خداى مهربان به او توفیق عطا کرده, تا در این مجلس براى امر به معروف و نهى از منکر حاضر شود و به چاه افتادگان و گمراهان را نجات بخشد. اى کاش! چنین توفیقى نصیب من هم مى شد تا بتوانم بیمار گناه را مداوا کنم و اسیر شیطان را از اسارت نجات دهم و از این رهگذر به پاداشى بزرگ و ثوابى عظیم برسم.
کینه
بر هر مسلمانى لازم است به همه انسان ها محبت و علاقه داشته باشد, مگر به کسانى که خداى قهار اجازه نمى دهد. کینه به مردم سبب محرومیت انسان از صله رحم, نیکى و نیکوکارى, و انواع امور خیر مى شود. کینه به مردم دل را آلوده, روح را تاریک اندیشه را ظلمانى و آدمى را از رحمت خدا دور مى کند.
رسول خدا مى فرمایند:
((ما کاد جبرئیل یاتینى الا قال: یا محمد اتق شحنإ الرجال و عداوتهم9; نشد که جبرئیل نزد من آید, جز این که گفت: اى محمد! از بغض و دشمنى کردن با مردم بپرهیز.))
امیرالمومنین علیه السلام فرمود:
((رإس الجهل معاداه الناس10; یک سر نادانى دشمنى با مردم است.))
و نیز آن حضرت مى فرمایند:
((معاداه الرجال من شیم الجهال11; دشمنى با مردم از اخلاق نادانان است.))
امام صادق(ع) فرمود:
((ایاک و عداوه الرجال فانها تورث المعره, و تبدى العوره12; از دشمنى با مردم بپرهیز, که سبب هلاکت و موجب آشکار شدن عیب هاست.))
عجب
به خود بالیدن, از عمل خود راضى بودن و خودپسندیدن و با این امور بر دیگران فخر فروختن, گناه بسیار زشتى است.
انسان مملوک خدا و حیات و مرگش به دست او است. رزق و روزىاش از جانب خدا و توفیق بندگى و عبادتش عنایت او است و هر کار خیر و عمل صالحى انجام دهد به خواست او است; با توجه به این حقایق, جا ندارد که حالت شیطانى, عجب و خودپسندى به خود راه دهد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
((من دخله العجب هلک13;
هر که دچار خودپسندى شود به هلاکت مى رسد.))
و آن حضرت فرمود:
مرد دانایى نزد عابدى آمد و به او گفت: چگونه نماز مى خوانى؟ پاسخ داد: از چون منى مى پرسند که چگونه نماز مى خوانى؟ من از ابتدا چنین و چنان خدا را عبادت مى کنم. گفت: گریه ات چگونه است.
گفت: به اندازه اى گریه مى کنم که اشکم روان شود, آن دانا گفت: به راستى اگر بخندى و از خدا ترسان باشى بهتر است که گریه کنى و به خود ببالى; راستى هر که بر خود ببالد, هیچ کردارى از او بالا نرود.14
رسول خدا (ص) فرمود:
خداى ـ عزوجل ـ به داوود فرمود: اى داوود! گنهکاران را مژده ده و صدیقان را بترسان, عرض کرد: چگونه گنهکاران را مژده دهم و صدیقان را بترسانم؟ فرمود: اى داوود! به گنهکاران را مژده ده, که من توبه پذیرم و از گناه مى گذرم و صدیقان را بترسان که مبادا به اعمال خود عجب ورزند و خودپسند شوند, زیرا من هیچ بنده اى را پاى حساب قرار ندهم, جز آن که هلاک باشد.15
ریا
خودنمایى در عمل و انجام عبادت و کار خیر به دلیل جلب نظر مردم, حرام و مورد خشم خداست.
قرآن مجید, گروهى از نمازگزاران را به سبب ریا مورد نفرت قرار داده و مى فرماید:
((فویل للمصلین, الذین عن صلاتهم ساهون, الذین هم یراوون...))16
واى بر نمازگزاران, آنان که از نمازشان غافلند, آنان که پیوسته ریا مى ورزند.
شخصى از رسول خدا پرسید: نجات در چیست؟
فرمود: انسان به دلیل جلب نظر مردم به عبادت برنخیزد!
در روایت آمده: شخصى در جهاد کشته مى شود, فردى ثروتش را در راه خدا انفاق مى کند و شخصى قرآن قرائت مى کند; خدا به هر یک از آنان مى گوید:
تو در مورد جهاد دروغ گفتى خواسته ات این بود که گفته شود: فلانى شجاع است و تو در مسئله انفاق دروغ گفتى, زیرا مى خواستى گفته شود: فلانى اهل جود و سخا است و تو در قرائت قرآن دروغ گفتى, خواسته ات این بود که بگویند: فلانى قارى قرآن است, سپس رسول خدا فرمود: به اینان پاداش نمى رسد و خودنمایى و ریاى آن ها اعمالشان را بر باد داد.17
در حدیثى از رسول خدا آمده:
((ان الله تعالى یقول للملائکه: ان هذا لم یردنى بعمله فاجعلوه فى سجین; خدا به فرشتگان مى گوید, همانا این شخص با کردارش قصد مرا نداشته, بنابراین او را در جهنم قرار دهید.))18
رسول خدا فرمود: ترسناک ترین چیزى که نسبت به آن بر شما مى ترسم, شرک اصغر است, گفتند: یا رسول الله شرک اصغر چیست؟ فرمود: ((ریا.))19
و نیز آن حضرت فرمود: خدا عملى که در آن به اندازه ذره اى از ریا باشد, نمى پذیرد.20
شداد بن اوس مى گوید: رسول خدا را دیدم گریه مى کند, گفتم: سبب گریه شما چیست؟
فرمود: بر امتم از شرک مى ترسم. اینان بت و خورشید و ماه و سنگ را نخواهند پرستید, ولى با اعمالشان به ریا و خودنمایى دست خواهند زد.21
کبر
سرکشى و گردن کشى چه در برابر حق, چه در برابر مردم, چه در برابر دستورهاى خدا و انبیا و امامان و چه در برابر خیرخواهان دلسوز, حالتى ابلیسى و اخلاقى شیطانى است.
ابلیس به دلیل تکبرش از دستور حق, براى همیشه از رحمت حق محروم و براى ابد از پیشگاه پروردگار رانده شد و مورد لعنت قرار گرفت و عذاب همیشگى بر او قطعى شد.
تیره بختى و بدبختى وشقاوت متکبر به اندازه اى است که از دایره محبت خدا خارج است.
((انه لایحب المستکبرین))22
براى متکبر و سنگینى گناهش همین بس که قرآن مجید او را اهل دوزخ به حساب آورده و فرموده: دوزخ جایگاه بدى براى متکبران است.
((فلبئس مثوى المتکبرین))23
آرى, خود را از دیگران بزرگ تر دیدن, در همه امور محور و میزان حساب کردن, امتناع از پذیرفتن دستورهاى حق, روى گردانى از عبادت و بندگى و چهره درهم کشیدن در برابر هر حقى و حقیقتى, بر پایه این هدف که من بهتر مى فهمم, از گناهان کبیره و معصیت هایى مى باشد که پروردگار به آن وعده عذاب دردناک داده است.
کبر و فخرفروشى به مردم به سبب علم و دانش, عمل و عبادت, حسب و نسب, زینت و جمال, ثروت و مال, قوت و قدرت, بسیارى یار و یاور و رفیق و دوست. امرى بسیار قبیح و عملى فوق العاده زشت است.
امام صادق (ع) فرمود:
((العز ردإ الله, والکبر ازاره فمن تناول شیئا منه اکبه الله فى جهنم24;
عزت و عظمت و شرف و برترى و بزرگ منشى مخصوص خدا است, کسى که چیزى از آن را به خود بگیرد, خدا او را در دوزخ مى اندازد.))
حضرت باقر و امام صادق(ع) فرمودند:
((لایدخل الجنه من فى قلبه مثقال ذره من کبر25;
کسى که در دلش, هم وزن ذره اى از کبر باشد وارد بهشت نمى شود.))
امام صادق(ع) فرمود:
((ان فى جهنم لوادیا للمتکبرین یقال له سقر شکى الى الله عزوجل شده حره و سإله ان یإذن له ان یتنفس فتنفس فاحرق جهنم26;
به راستى در جهنم سرزمینى است ویژه متکبران که به آن ((سقر)) گفته مى شود, از شدت حرارتش به خدا شکایت مى کند, و مى خواهد که به او اجازه نفس کشیدن بدهد; پس نفس مى کشد و در نتیجه جهنم را مى سوزاند.
عبدالاعلى مى گوید: به حضرت صادق گفتم: کبر چیست؟ فرمود: بزرگ ترین درجه کبر این است که حق را سبک شمارى و مردم را خوار پندارى. گفتم: سبک شمردن حق چیست؟
فرمود: آن را نفهمیده گیرى و بر اهل آن طعنه و سرزنش زنى.27
غرور
فریفته شدن به امور مادى و امور معنوى, که ریشه در غفلت انسان نسبت به حقایق دارد, امرى بسیار زشت و حالتى فوق العاده خطرناک است.
آنان که به بیمارى انکار حقایق گرفتارند, فریفته دنیا و زر و زیور آن مى شوند و از این حقیقت غفلت دارند که دنیا سرایى زودگذر و از دست رفتنى است و روزى باید در خاک گور قدم نهند و خوراک ماران و موران شوند و روحشان در عرصه برزخ در گرو اعمال ناپسندشان رود و در قیامت اسیر عذاب دردناک جهنم شوند. اینان به خیال باطل خود دنیا را نقد و آخرت را نسیه مى پندارند و با همه وجود, به دنیا مىآویزند و آخرت را از یاد مى برند و لذت هاى دنیاى از دست رفتنى را یقین مى دانند و به آخرت شک مى ورزند و حاضر نیستند وعده خدا و 124 هزار پیامبر و امامان را نسبت به آخرت بپذیرند و بر اساس ایمان و اعتقاد قدم بردارند و از معاصى بپرهیزند و به حسنات اخلاقى آراسته شوند.
آنان توجه به این معنا ندارند, که براساس آیات قرآن, آخرت میوه و محصول همه حرکت هاى باطنى و ظاهرى انسان در دنیا مى باشد و به فرموده رسول خدا دنیا مزرعه آخرت و بلکه خود آخرت است و دنیا و آخرت دو ماهیت جداى از یک دیگر نیست, آخرت به صورتى دیگر همان دنیا مى باشد.
این ها به دلیل جهل به این حقیقت, چنین پنداشته اند که دنیا نقد و آخرت نسیه و لذت هاى دنیا یقینى و لذت هاى آخرت آمیخته با شک و تردید است.
جاهلان از اهل ایمان و بى خبران از آیات قرآن, براساس اعتقادشان به کرم حق و رحمت واسعه خدا فریفته مى شوند و مى گویند: چون نعمت هاى خدا به انسان گسترده و رحمتش فراگیر و لطفش شامل همه موجودات مى باشد, نیازى نیست که در بندگى و عبادت بکوشیم و در کسب ورع و تقوا خود را به زحمت اندازیم و تلخى دورى از گناهان را بچشیم; گناهان ما نسبت به رحمت خدا چون ذره در برابر اقیانوس بى کران است و ما به سبب ایمان به او و محبت به انبیا و امامان امید نجات داریم و گناهانمان را موجب دورى از حق و دچار شدن به عذاب نمى دانیم.
این ها توجه به این حقیقت ندارند که شیطان و هواى نفس انسان را با سخنان و عناوینى که ظاهرش پسندیده و باطنش مردود است, فریب مى دهد.
رسول خدا فرمود:
((الکیس من دان نفسه, و عمل لما بعد الموت, والاحمق من اتبع نفسه هواها و تمنى على الله;
هشیار و زیرک کسى است که با نفسش مخالفت ورزد و براى پس از مرگ عمل کند و نادان کسى است که نفسش از هواها پیروى کند و بر خدا آرزوى باطل و بى جا ورزد.))
اینان به این معنا دقت نمى کنند که همان خداى کریم, همان که داراى رحمت واسعه, عفو فراگیر و آمرزش و غفران است; در بسیارى از آیات قرآن به گناهکاران حرفه اى, تهى دستان از عمل خیر, خطاکاران مغرور وعده عذاب قطعى داده و رحمتش را براى اهل تقوا و عمل کنندگان به دستورهاى قرآن و صالحان و کوشندگان در راه ایمان و اسلام قرار داده است و فقط آنان را مجاز دانسته که به رحمت خدا امیدوار باشند.
((ان الذین آمنوا والذین هاجروا و جاهدوا فى سبیل الله اولئک یرجون رحمه الله;
قطعا اهل ایمان و آنان که به خاطر خدا از دیار خود هجرت کردند و در راه خدا به جهاد برخاستند, اینان به رحمت خدا امید مى ورزند.
امید به رحمت خدا با پیوسته بودن معصیت, و ترک واجبات الهى, در حقیقت فریفته شدن به رحمت خدا و امیدى باطل و نابجا است.
به امام صادق گفته شد: قومى به انواع گناهان آلوده اند و مى گویند امیدواریم و پیوسته در گناهند تا آنان را مرگ فرا رسد, فرمود: اینان گروهى اند که در امیدها دچار نوسان و اضطرابند, نسبت به امیدشان دروغ مى گویند. اینان امیدوار نیستند, کسى که امید به چیزى دارد آن را دنبال مى کند و هر کسى ترسان از چیزى است, از آن مى گریزد.28
على علیه السلام فرمود:
((سکر الغفله والغرور ابعد افاقه من سکر الخمور29; به هوش آمدن از مستى غفلت و غرور, سخت تر از به هوش آمدن از مستى شراب است.))
و نیز فرمود:
((ان من الغره بالله ان یصر العبد على المعصیه و یتمنى على الله المغفره30; همانا از فریفته شدن به خدا, این است که انسان بر ارتکاب گناه پافشارى کند و آمرزش را بر خدا آرزو کند.))
رسول خدا به ابن مسعود فرمود:
((لاتغترن بالله و لا تغترن بصلاحک و علمک و عملک و برک و عبادتک31; پسر مسعود! به خدا مغرور مشو و به آراستگى, دانش, عمل, نیکى و بندگى ات فریفته مباش.))
بخل
چه قبیح و زشت است که انسان از مواهب و نعمت هاى مادى و معنوى حضرت حق برخوردار باشد, ولى از انفاق در راه خدا و صدقه و زکات بخل ورزد.
ثروت و مالى که از طریق درآمد مشروع در اختیار انسان مى باشد, امانتى الهى است که انسان اجازه دارد برابر با شإن و شخصیتش از آن استفاده کند و مازاد آن را به دستور حضرت حق در اختیار محتاجان و نیازمندان, فقیران و مسکیناان, دردمندان و از پا افتادگان قرار دهد.
انسان و آن چه در اختیار او مى باشد, مملوک خدا است و تصرف مملوک در دارایى مالک, باید هماهنگ با خواسته مالک باشد. مملوک اگر براساس هوا و هوس و شهوت ها و خواسته هاى خود در دارایى مالک تصرف کند, باید به انتظار عتاب و عذاب مالک باشد.
انباشتن ثروت که خلاف خواسته خدا است, و جز از راه بخل ورزى و پیمودن راه شیطان میسر نمى شود, گناهى بزرگ و سبب شقاوت و تیره روزى, عامل تاریکى باطن, باعث عذاب قیامت و دور ماندن از رحمت خداوند است.
بخل حالتى شیطانى, صفتى حیوانى و رذیلتى از رذایل اخلاقى است که در قرآن مجید و روایات مذمت شده و دارنده آن انسانى ناسپاس و سزاوار عذاب معرفى شده است.
((والذین یبخلون و یإمرون الناس بالبخل و یکتمون ما آتاهم الله من فضله و اعتدنا للکافرین عذابا مهینا32; کسانى که بخل مى ورزند و مردم را وادار به بخل مى کنند و آن چه را خدا از احسانش به آن ها عطا کرده, پنهان مى دارند[کیفرش را خواهند دید] و خدا براى کافران عذابى خوار کننده مهیا کرده است.
رسول خدا فرمود:
((حرمت الجنه على المنان والبخیل والقتات33; بهشت بر منت گذار و بخیل و سخن چیز حرام شده است.))
على علیه السلام شنید که مردى مى گوید: بخیل معذورتر از ستم گر است.
فرمود: دروغ گفتى, ستم گر توبه مى کند و از خدا مغفرت مى طلبد و حقوق مالى مردم را بر مى گرداند و بخیل هنگامى که بخل مى ورزد, از زکات و صدقه, صله رحم, پذیرایى میهمان, هزینه کردن در راه خدا و امور خیر خوددارى مى کند و بر بهشت حرام است که بخیل در آن وارد شود.))34
رسول خدا (ص) فرمود:
((خصلتان لاتجتمعان فى مسلم: البخل و سوء الخلق35; دو خصلت در مسلمان قرار نمى گیرد: بخل و اخلاق بد.))
امام صادق(ع) فرمود:
((ان کان الخلف من الله عزوجل حقا فالبخل لما ذا36; اگر جاىگزینى مالى که در راه خدا مصرف شده, از جانب خداى ـ عزوجل ـ حق است, پس بخل ورزیدن براى چیست.))
حضرت موسى بن جعفر(ع) فرمود:
((البخیل من بخل بما افترض الله علیه; بخیل کسى است که از انجام آن چه خدا بر او واجب کرده, بخل ورزد.))
رسول خدا(ص) فرمود: سخى, نزدیک به خدا, نزدیک به مردم و نزدیک به بهشت است و بخیل دور از خدا, دور از مردم و دور از بهشت است.
حرص
رغبت شدید و میل فراوان به ثروت و مال و به آن چه بیش از نیاز و احتیاج است, انسان را دچار اختلال فکرى و روانى مى کند و سبب مى شود که از حدود و احکام الهى چشم بپوشد و از مرز بندىهاى اخلاقى دست بردارد و از نظام انسانیت خارج گردد و چون آتش سرکش به اموال و حقوق مردم افتد و به گناه حرام خورى, غارت مال مردم و شهوات افسار گسیخته دچار شود.
یاد خدا, فکر قیامت, ترس از عذاب الهى, رعایت مسائل اخلاقى, و مهرورزى به مردم و توجه به حق و حقوق دیگران انسان را از آلوده شدن به حرص و رغبت بیش از اندازه به امور مادى حفظ مى کند.
در حالى که خداى مهربان سفره اى کامل از انواع نعمت ها براى انسان مهیا کرده و براى به دست آوردن آن چه که مورد نیاز او مى باشد, کانال هایى از کار و فعالیت برایش مقرر فرموده و از این راه رزق و روزى اش را ضامن شده است و اگر تا آخرین لقمه روزىاش را نخورد از دنیا نمى رود, حرص ورزى چرا؟!
رسول خدا(ص) فرمود:
((اغنى الناس من لم یکن للحرص اسیرا;
بى نیازترین مردم کسى است که اسیر حرص نباشد.))
پیامبر اسلام در وصیتش به على(ع) فرمود:
((یا على انهاک عن ثلاث خصال عظام: الحسد والحرص والکذب37; تو را از سه خصلت که در زشتى بزرگ است, نهى مى کنم: حسد, حرص و دروغ.))
امام صادق(ع) فرمود: هنگامى که نوح از کشتى پیاده شد, ابلیس نزد او آمد و گفت: در روى زمین انسانى, بر من منتى بزرگ تر از تو وجود ندارد.
از خدا بر ضد این بدکاران عذاب خواستى; در نتیجه سبب راحتى من شدى, آیا تو را به دو خصلت آگاه نکنم؟: از ((حسد)) بپرهیز که بر سر من آورد, آن چه را آورد و از ((حرص)) دورى کن که بر سر آدم آورد, آن چه را آورد!38
رسول خدا(ص) فرمود: حریص میان هفت بلاى دشوار گرفتار است:
1. فکرى که به بدنش زیان مى رساند و وى را سودى نمى دهد; 2. غصه و اندوهى که پایان ندارد; 3. رنجى که جز با مرگ از آن راحت نمى شود و هنگام راحتى دچار رنجى سخت است; 4. ترسى که عاقبت در آن افتد; 5. حزنى که خوشى را بر او تلخ مى کند; 6. حسابى که به دلیل آن از عذاب خدا رهایى نیابد, مگر این که خدا او را عفو کند; 7. عذابى که از آن گریزگاه و چاره اى نیابد.39
طمع
علاقه و محبت به آن چه در دست مردم است و آرزوى رسیدن به آن و اظهار آن علاقه به گونه اى که دیگران را وادار به پرداخت کند و درخواست و سوال از مردم, به نظر اهل تحقیق طمع ورزى است.
امام چهارم فرمود:
((رإیت الخیر کله قد اجتمع فى قطع الطمع عما فى ایدى الناس40; همه خیر را در بریدن طمع از ثروت و مال و مقامى دیدم که در دست مردم است.))
سعدان به امام صادق(ع) گفت:
((ما الذى یثبت الایمان فى العبد قال: الورع, والذى یخرجه منه؟ قال الطمح41; چیزى که ایمان را در بنده پا برجا مى کند, چیست؟ فرمود پاک دامنى و پارسایى و چیزى که ایمان را از او بیرون مىآورد, کدام است؟ فرمود: طمع.))
امام هادى(ع) فرمود:
((الطمع سجیه سیئه42; طمع, صفت زشتى است.))
امام صادق(ع) فرمود:
((ان اردت ان تقر عینک و تنال خیر الدنیا والاخره فاقطع الطمع عما فى ایدى الناس43; اگر مى خواهى شاد و خوشحال باشى و به خیر دنیا و آخرت برسى, از آن چه در دست مردم است, قطع طمع کن.))
على(ع) فرمود:
((من اراد ان یعیش حرا ایام حیاته فلایسکن الطمع قلبه; کسى که مى خواهد همه دوران حیاتش آزاد زندگى کند, طمع را در قلبش جاى ندهد.))
حسد
یکى از صفات, بسیار زشت و خصلت هاى بسیار بد حسد است.
اهل تحقیق مى گویند: حسد این است که نعمتى را در دست کسى مشاهده کنى و آرزوى از بین رفتنش را داشته باشى.
حسد در حقیقت ناخوشنودى از قضاى حکیمانه حق نسبت به نعمتى است که به دیگران عنایت شده است.
کبر و خودخواهى, عشق به ریاست, برترى جویى, ناپاکى درون و بخل از عوامل پدید آمدن حسد در قلب انسان است.
امام صادق (ع) فرمود:
((ان الحسد یإکل الایمان کما تاکل النار الحطب; مسلما حسد ایمان را مى خورد, چنان که آتش هیزم را مى خورد.))
و نیز آن حضرت فرمود:
((آفه الدین الحسد والعجب والفخر44; آفت دین حسد, خودبینى و فخرفروشى است.))
امام صادق فرمود: پیامبر خدا هر روز از شش چیز به خدا پناه مى برد:
1. شک; 2. شرک; 3. نخوت; 4. خشم; 5. تجاوز و ستمگرى; 6.حسد.))45
امام صادق فرمود: در حالى که موسى با پروردگارش مناجات مى کرد و سخن مى گفت, ناگهان مردى را در سایه عرش خدا دید, گفت: پروردگارا! این مردى که عرش بر سرش سایه انداخت, کیست؟ فرمود: این از کسانى است که بر مردمى که خدا از احسانش به آن ها عطا کرده, حسد نورزید.46
1. انبیا(21), آیه 47.
2. آل عمران (31) آیه 134.
3. ابراهیم (14) آیه7.
4. محجه البیضإ, ج8, ص106.
5. محجه البیضإ, ج8, ص104.
6. قلب سلیم, ص61.
7. حجرات (49) آیه 12.
8. اصول کافى, ج3, ص115.
9. همان, ج5, ص195.
10. میزان الحکمه, ج3, ص1846.
11. میزان الحکمه, ج3, ص1846.
12 و 13. اصول کافى, ج5, ص226 ـ 225.
14. اصول کافى, ج5, ص229.
15. ماعون (17) آیه 7 ـ 5.
16. محجه البیضإ, ج6, ص140 ـ 139.
17 و 18 و 19. همان, ص141 ـ 140.
20. نحل (16), آیه 23.
21. همان, آیه 29.
22. بحارالانوار, ج70, ص212.
23. کافى, ج2, ص310.
24. همان, ص311.
25. بقره (2) آیه 216.
26. سفینه البحار, ج3, ص319.
27 و 28 و 29. میزان الحکمه, ج3, ص2235ـ2234.
30. نسإ (4), آیه 37.
31. بحارالانوار, ج70, ص303.
32. همان, ص300.
33. امالى صدوق, ص14.
34 و 35. بحارالانوار, ج70, ص162.
36. همان, ص163.
37. مصباح الشریعه, ص22.
38 و 39. بحارالانوار, ج70, ص171.
40. میزان الحکمه, ج2, ص1740.
41. همان.
42. همان, ص1741.
43. کافى, ج2, ص231.
44. همان, ص232.
45. همان, ص252.
46. همان, ص255.