حقیقت همیشه زنده
(زندگى, اندیشه و اخلاق امام خمینى)
قسمت چهارم
غلامرضا گلى زواره
ارادت به ساحت اهل بیت (ع)
امام خمینى از دوران کودکى, دل به محبت خاندان عصمت سپرد; رفته رفته این عشق آتشین با معرفتى ژرف توإم گشت و اطاعت از فرامین ائمه را ـ که در واقع اجراى دستورهاى الهى بود ـ به همراه داشت. امام کوشید تا قسمتى از سیره اهل بیت(ع) را در زندگى خویش به نمایش بگذارد. هرچه امام خود را به حضرت حق و اولیایش نزدیک تر مى دید, نسبت به بندگان خدا رإفت افزون ترى بروز مى داد. وى به دلیل اشتیاق به خاندان عترت, در سنین جوانى در دفاع از حریم آن ستارگان درخشان و فروغ هاى فروزان کتاب کشف اسرار را نوشت و براى زیارت خانه خدا و کربلاى امام حسین کتاب هایش را فروخت.
او تا صداى ((یا حسین)) بلند مى شد, اشک مى ریخت. با وجود آن که در برابر مصایب صابر بود.
وى وقتى فرزند بزرگش حاج سید مصطفى را از دست داد گریه نکرد, اما هنگامى که روضه خوانى مى گفت: ((السلام علیک یا اباعبدالله!)) قطره هاى اشک از دیدگانش جارى مى شد.
حضرت امام آن زمانى که در ایران بودند, سه روز فاطمیه(اول, دوم و سوم جمادى الثانى) را روضه داشتند, هنگام اقامت در نجف سه شب را نیز اضافه نمودند. وى گاهى در دسته هاى سینه زنى شرکت مى کردند و یا آن که سوگواران حسینى خدمت ایشان مىآمدند و امام به آنان لطف و محبت مى کرد.(1)
امام در پاریس (دهکده نوفل لوشاتو) به یکى از همراهانش چنین توصیه کرد: چون محرم فرا رسیده, باید روضه بخوانى. او هم چنین کرد. نقل نموده اند: ظهر روز تاسوعا آن فرد در حضور خبرنگاران خارجى و ایرانى شروع به ذکر مصیب کرد. امام بدون هیچ گونه واهمه اى به شدت گریست.
این کار براى اروپائیان شگفت انگیز بود که مى دیدند قهرمان مبارزه با استبداد و استکبار مى گرید, اما امام به این برداشت ها وقعى نمى نهاد و لازم مى دید رسم هاى عزادارى براى اهل بیت احیا شود.(2)
یک بار امام در جماران به جاى آن که روى صندلى بنشیند, روى زمین نشسته بود. آن روز عاشورا و این کار براى حفظ حرمت عزادارى امام حسین(ع) بود.
جلوه دیگر علاقه برخاسته از معرفت عمیق امام به ساحت پاک اهل بیت(ع) صفاى زیارت است. ایشان در مدت پانزده سالى که در عتبات عراق به سر مى بردند, هر شب در ساعتى خاص به کنار مرقد حضرت على (ع) مى رفتند و زیارت ((جامعه کبیره)) را با معنویت خاصى مى خواندند. در فصل زمستان و تابستان گرم و نیز اوقات بارانى نیز امام هر شب رإس ساعت سه, بعد از نیمه شب در حرم مطهر حضرت على(ع) حضور مى یافتند. شبى در عراق کودتا شد و عبور و مرور را منع کردند; امام وقتى دید که نمى تواند این سنت را ادامه دهد, بر بالاى پشت بام منزل رفت و رو به مرقد مولاى متقیان مشغول زیارت گردید.(3)
در حرم مطهر, با وجود آن که در میان انبوه جمعیت بدنشان فشرده مى شد, به کسى اجازه نمى داد مردم را کنار زده و راه براى ایشان باز کنند. کیفیت زیارت امام که با دعاهاى طولانى همراه بود, یک حالت از خود بى خود شدن و عمق اتصال روحى ایشان را با امامى که زیارت مى کردند, نشان مى داد.
امام زیارت عاشورا را در ماه محرم و اربعین امام حسین(ع) مى خواندند. در اغلب ایام زیارتى در کنار مرقد امام حسین(ع) بودند. در دهه عاشورا, هر روز زیارت عاشورا را با صد مرتبه سلام و صد مرتبه لعن مى خواندند. این برنامه در پاریس هم ادامه داشت.(4)
امام در چند سالى که در نجف بودند, براى درک تمام زیارت هاى مخصوص امام حسین(ع) فاصله بین این شهر و کربلا را ـ که حدود هشتاد کیلومتر است ـ طى مى نمودند و اهتمام داشتند در ایام عاشورا, اربعین, عرفه, نیمه شعبان و ماه رجب این مسیر را پشت سر بگذارند. هنگام زیارت پایین پا نمى رفتند, زیرا به روایتى در پایین مرقد امام حسین(ع) على اکبر آرمیده است.
در نجف نیز, چون روایت شده که سر مقدس امام سوم بالاى سر مطهر پدرش على(ع) است, بالاى سر نمى رفتند و دور مى زدند.(5)
پرهیزگارى
تمامى وجود امام خمینى(ره) با پارسایى در اخلاق, رفتار و اعمال آمیخته و در این زمینه گوى سبقت را از همگان خویش ربوده بود و در تمامى مراحل و ابعاد زندگى اجتماعى ـ سیاسى و خانوادگى, پرهیزگارى سرلوحه تصمیم گیرىها, برخوردها, موضع گیرىها, گفته ها و نوشته هاى ایشان بود. در حقیقت موفقیت هاى امام خمینى در صحنه هاى گوناگون, حاصل پرواپیشگى و تقواى اخلاقى و علمى آن روح قدسى بود.
او در سراسر عمر به عنوان انسانى خداجوى, نه تنها خود را به گناهان کوچک و بزرگ نیالود, بلکه از امور مکروه اجتناب کرد و کارهاى مباح را به خدمت انگیزه هاى الهى و دینى گرفت و آن ها را نیز تبدیل به ثواب کرد. روان روشن و بصیرت باطنش و اعمال آگاهانه وى از تقوا سرچشمه مى گرفت و در مبارزات طولانى براى محو باطل در عرصه سیاست و نیز نفى خودهاى کاذب و اعراض از امور دنیوى هدایت الهى را به دنبال داشت.
امام از طریق تقوا نخست بر جان خویش امیر گردید و زمام امور نفس را عهده دار شد و پس از موفقیت در این میدان و غلبه بر هواها و امیال فناپذیر, رهبرى امت را بر عهده گرفت و پیروزى وى در امور سیاسى ـ اجتماعى مرهون موفقیتش در صحنه جهاد اکبر بود.
او همه جا را محضر خدا مى دانست و با ملاحظه جلال و عظمت خداوند قدرت روحى فوق العاده اى پیدا کرده, در حالى که با ناله هاى شبانه اش, از خوف خداوند بر خود مى لرزید, با پیام و سخنان با صلابت خود جهان را به لرزه درآورد و قدرت هاى استکبارى را به استیصال کشانید و ابرقدرت ها را در هاله اى از بهت و سرگردانى قرار داد و عوامل ستم را به خاک مذلت کشانید. امام مدام به خود مى نگریست که مبادا لحظه اى از خداى خویش غافل گردد و مبادا رفت و آمدها, اجتماعات و شخصیت هاى ظاهرى در این ارتباط ملکوتى اثرى منفى بگذارد.
امام همان گونه که خود مرد میدان تقوا بود اجازه نمى داد اطرافیان و آشنایان ایشان از پارسایى فاصله بگیرند و مرتکب خطا و خلافى شوند که آلودگى معنوى به بار آورد. در مجلسى که آن بزرگوار حاضر بود کسى جرإت غیبت کردن یا بر زبان راندن حرف ناصواب درباره کسى را نداشت, بارها ایشان مى فرمود: راضى نیستم در بیرونى [ محل اقامت من] کسى غیبت کند و با تمام توان از غیبت کردن افراد جلوگیرى مى کردند.(6)
در یکى از روزها امام به مدرس خویش تشریف آورد, اما در آن وقت به حدى ناراحت بود که نفس ایشان به شماره افتاده بود. به جاى تدریس شاگردان را موعظه نمود و آنان را به عواقب گناه و لغزش هاى نفسانى هشدار داد و به مدت سه روز متوالى درس خود را تعطیل کرد, زیرا به گوش وى رسیده بود که یکى از شاگردان, از مرجعى غیبت کرده بود.(7)
یکى از مدرسان حوزه مى گوید: بیش از دوازده سال در دروس خارج ایشان حضور داشتم, در این مدت یک عمل مکروه از امام ندیدم. اگر شبهه غیبت و دروغ پیش مىآمد, به خوبى حالت نگرانى در سیماى ایشان هویدا مى گردید.(8)
از آثار تقوا در وجود امام خمینى, پایبندى ایشان به حقوق الهى و توجه به حق الناس است و هیچ عاملى و مانعى موجب نمى گردید که ایشان از مراعات این حقوق عدول کند. در ماجراى کودتاى ((نوژه)) یکى از یاران امام با اصرار زیاد, خواستار لغو حکم اعدام یکى از عوامل این حرکت ضد انقلابى شد. آقا در جواب وى فرمود: با تمام ارادتى که به شما دارم, نمى توانم رضایت خلق را بر رضایت خالق مقدم دارم. باید حکم خداوند اجرا شود.(9)
در مدرسه فیضیه, امام درس اخلاق تدریس مى فرمود. در یکى از روزها زیلویى بر سر راهش اندوخته بودند, امام کفش هاى خود را از پاى مبارک خویش بیرون آورد تا با کفش از روى آن عبور نکند. در این حال یکى از شاگردان با کفش از روى زیلو عبور کرد, امام فرمود: با کفش وارد نشوید, زیرا مخصوص نماز است.(10)
امام حق الناس را حتى در مسائل عادى و امور جزیى رعایت مى نمود و به خود اجازه نمى داد کوچک ترین حقى از مردم ضایع گردد. روزى در نجف خواستند براى اقامه نماز جماعت به اتاق بیرونى وارد شوند, وقتى به کفش کن رسیدند, توقف نمودند و از پا نهادن بر روى کفش مردم امتناع کردند و دستور دادند کفش ها را از سر راه مردم جمع کنند.(11)
وى به دلیل رعایت مرزهاى تقوا در استفاده از امکانات و مایحتاج خویش به شدت احتیاط مى کردند; به عنوان مثال اگر آب لیمو مى خواستند, دستور مى دادند به اندازه یک لیوان بگیرند و هرچه خدمت کار اصرار مى کرد یک شیشه بگیرم, مى فرمودند: فعلا به اندازه اى بگیرید که لازم است و نه بیش تر.(12)
یکى از فرزندان امام (بانو زهرا مصطفوى) نقل کرده است: در ((نوفل لوشاتو)) دو کیلو پرتقال خریدم, امام با دیدن آن ها پرسید: این همه پرتقال براى چیست؟ عرض کردم: به دلیل پایین بودن بهایش این قدر خریدم. فرمود: شما با این کارتان مرتکب دو گناه شدید: یکى, نیاز نداشتن به این همه پرتقال بود و دیگرى, در این دهکده شاید کسانى اند که تا به حال به دلیل گران بودن پرتقال نتوانسته اند آن را تهیه کنند و احتمال داشت با پایین آمدن بهاى آن قادر بودند آن را بخرند, باید ببرید و مقدار اضافى را پس بدهید. گفتم: امکان ندارد, فرمودند: آن ها را پوست بگیرید و به افرادى بدهید که تا حالا نخورده اند, شاید از این طریق خدا از گناه شما بگذرد. (13)
مصطفى کفاش زاده مى گوید: خودم دیدم, امام به فردى که به باغچه آب مى داد, گفتند: چرا آب لوله کشى را به باغچه ها مى دهید؟ آن فرد گفت: آب چشمه است. امام فرمودند: معلوم نیست که ما آب چشمه را هم بتوانیم مصرف کنیم, این مال همه است, بنابراین کم تر و در حد ضرورت استفاده کنید.(14)
عاطفه اشراقى (نوه امام) مى گوید: امام در تاریکى نماز مى خواندند و اگر چراغ اضافى روشن بود, ناراحت مى شدند.(15)
حجه الاسلام والمسلمین قرهى گفته است: چون سر در حیاط منزل امام در نجف تاریک بود, لامپى در آن جا نصب کردیم, فرمودند: این کار را نکنید. ولى من مسامحه کردم, ایشان مرا خواستند و فرمودند: نمى خواهم روشن باشد.(16)
همو مى افزاید: روزى خیاطى را با چند نمونه پارچه خدمت امام آوردیم تا یکى از آن ها را براى لباس انتخاب کند, ایشان نوع نامرغوب را انتخاب کرد. لباس امام همیشه تمیز و مرتب بود, اما از نظر جنس و کیفیت خیلى دقت مى کردند که عالى و فاخر نباشد.
هم چنین وى نقل مى کند: خدمت گزار منزل امام روزى رفت و مرغى تهیه کرد; هنگام بازگشت, آقا از او پرسید: چه خریده اى؟ گفت: مرغ. امام فرمود: برو پس بده.(17)
همیشه مبالغ زیادى از وجوهات اسلامى در اختیار امام بود, اما ایشان در مصرف آن خیلى دقت مى کردند. بارها حضرت امام به افراد دفتر به شدت گوشزد مى کردند: راضى نیستم از تلفن هاى دفتر براى امور شخصى استفاده کنید.(18)
همو مى گوید: روزى براى مدت یک ساعت, ماشینى کرایه کردیم تا همراه امام به تشییع جنازه یکى از بزرگان برویم. کرایه آن یک دینار بود.
دو سه روز بعد حساب هزینه ها را به آقا تقدیم کردم. ایشان با تندى فرمود: چرا احتیاط نمى کنى؟ یک دینار براى کرایه ماشین پرداخته اى! عرض کردم: براى این که حضرت عالى معطل نشوید, چنین کردم. فرمود: نه, من هم مثل دیگران, چرا چنین کردى؟ (19)
توکل
با بررسى عمیق در فعالیت هاى علمى, فرهنگى و سیاسى امام, این حقیقت روشن مى شود که عامل مهم مقاوم بودن امام در برابر تمام مصایب و مشکلات و بروز دادن صلابت و استقامت در این خصوص, اتکاى راستین و توإم با معرفت امام بر قدرت لایزال الهى بود. وى که خداوند را در موفقیت هاى خویش موثر مى دانست و از او در گره گشایى امور استعانت مى طلبید; خداوند نیز به عنوان بزرگ ترین حامى او را یارى مى کرد و به قله هاى پیروزى رساند.
بانو فریده مصطفوى (فرزند امام) مى گوید: امام در مقابل مشکلات بسیار محکم و قاطع بودند. همه دشوارىها به نظرشان آسان مىآمد. هیچ وقت نشنیدم در قضیه اى اظهار کنند که این مسئله مشکل است. به خدا توکل داشتند و مى فرمودند: چیزى نیست ـ ان شإالله ـ حل مى شود.(20)
امام خطاب به کارگزاران رژیم ستم شاهى فرمود:
((... من اکنون قلب خود را براى سرنیزه هاى مإموران شما آماده کرده ام, ولى براى قبول زورگویى و خضوع در مقابل جبارىهاى شما حاضر نخواهم کرد. من به خواست خدا, احکام خدا را در هر موقع مناسبى بیان خواهم کرد و تا قلم در دست دارم, کارهاى مخالف مصالح مملکت را بر ملا مى کنم.)) (21)
رهبر کبیر انقلاب اسلامى, تمامى توفیق هاى خود را از ((خدا)) مى دانست و لحظه اى از مددهاى الهى غافل نبود. در بهمن ماه 1357, هنگامى که فرماندار نظامى تهران اعلام نمود: از ساعت چهار بعد از ظهر هر کس از منزل بیرون بیاید, کشته خواهد شد. امام با توکل به خداوند, فرمانى مخالف این هشدار صادر کردند و فرمودند: بر همه لازم است که در ساعت تعیین شده در خیابان باشند و استقامت نمایند. یاران امام که احتمال حمله به جاى گاه ایشان را مى دهند, جایى را در پشت مدرسه علوى (محل اقامت آقا) در نظر مى گیرند و از امام امت مى خواهند به آن جا بروند. امام قبول نمى کند و مى فرماید: من از اتاق بیرون نمى روم. شما اگر مى ترسید بروید.(22)
به همین دلیل مقام معظم رهبرى حضرت آیه الله العظمى خامنه اى مد ظله العالى فرمودند: سخت ترین حوادث در اقیاونس عظیم وجود او تلاطمى ایجاد نمى کرد (23) و در جاى دیگر مى افزاید: بارها بود که ما مسئولان جمهورى اسلامى, در شرایط حساس به او پناه مى بردیم... در این لحظه هاى حساس به او (امام) مراجعه مى کردیم. همین نگاه به چهره او, به ما آرامش مى بخشید.(24)
یکى از نزدیکان امام مى گوید: هر اتفاق خطرناکى روى مى داد چه پانزده خرداد, چه کودتاى ((نوژه)) و چه شهادت حاج آقا مصطفى, قیافه امام از حالت عادى برنمى گشت و هیچ تغییرى نمى کرد, زیرا ایشان به خدا توکل داشت.(25)
آرى حضرت امام با ارتباطهاى معنوى و توکل به خدا, همیشه هم چون کوهى مقاوم و استوار بود و هیچ چیز ایشان را متزلزل نمى ساخت. در اکثر ماجراهاى کشور و حوادث انقلاب, تمامى سنگینى ها مدام بر دوش وى بود و ایشان مسئولان و مردم را در حادثه ها با جمله اى راهنمایى مى کرد و به دلهره ها و ضعف ها پایان مى داد. در قضیه حمله عراق به ایران و آغاز جنگ تحمیلى, هواپیماهاى عراقى به تمامى مرزهاى جنوب و غرب ایران هجوم آوردند. مسئولان و فرماندهان نظامى در هاله اى از نگرانى و اضطراب خدمت امام آمدند. همین ملاقات چند لحظه اى موجب شد تا آنان تشویش را به آرامش تبدیل کنند و با روحیه اى قوى براى دفع حمله مهاجمان و یورش هاى وحشیانه آنان تدابیرى اندیشیده و توطئه هاى دشمن را خنثى کنند.(26)
شجاعت, صلابت و قاطعیت
امام خمینى خورشید قیام در سپهر ولایت بود که آیات نجات و حیات را بر صحیفه سرخ فجر نگاشت. سمند انقلاب او تشکیلات کفر, شرک و نفاق را سرنگون ساخت و مردمان تشنه حق را از چنگال ظلمت رهانید و به دیار عزت رسانید. او به دلیل شجاعتى که در پرتو ایمان و تقوا کسب کرده بود, از هیچ قدرتى جز خداوند نهراسید و در برابر تمامى کجى ها و انحراف ها با قامتى به صلابت کوه ایستاد و خم به ابرو نیاورد و به تعبیر مقام معظم رهبرى حضرت آیه الله العظمى خامنه اى:
((او بت ها را شکست و باورهاى شرک آلود را زدود... و به ملت ها فهمانید که قوى شدن و بند اسارت گسستن و پنجه در پنجه سلطه گران انداختن, ممکن است.))(27)
بنا به فرمایش حضرت آیه الله جوادى آملى: حضرت امام از هیچ چیز نمى ترسید و کسى را هم نمى ترسانید و مى فرمودند: نترسید, انسان براى این زنده است که به لقإ الله برسد, چه بهتر که با شهادت به دیدارش نائل گردد.(28)
امام از همان آغاز مبارزه سیاسى رإس حکومت و اساس سلطنت رژیم پهلوى را هدف قرار داد و فریاد زد: ((هیهات که خمینى در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن و عترت رسول خدا(ص) و امت محمد(ص) و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظاره گر صحنه هاى ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خویش را براى اداى واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم.))(29)
در آن روزگار آشفته و پروحشت که سایه سنگین سر نیزه ها بر قلب ها و ذهن ها حکومت مى کرد و همه از هراس, مهر سکوت بر لب زده بودند, امام نه تنها خود به مبارزه با استبداد و عوامل استکبار پرداخت, بلکه جامعه اسلامى را به میدان ستیز با ستم بسیج کرد. وقتى على امینى نخست وزیر وقت مى خواست به ملاقات امام بیاید; اطرافیان آقا تإکید کردند, هنگامى که وى آمد به احترامش بلند شوند, ولى آن اسوه شجاعت به توصیه آنان گوش فرا نداد. دکتر على امینى خیلى به کفش خود ور مى رفت (و طول مى داد) تا امام از جاى خود برخیزد, ولى ایشان برنخواستند و در گفت و گوها به وى مجال صحبت ندادند و خودشان زمام سخن را به دست گرفته, وى را نصیحت کرده و به افشاى چهره ستم پرداختند.(30)
رژیم شاه در تاریخ شانزدهم مهر (1341 هـ.ش) با طرح لایحه انجمن هاى ایالتى و ولایتى, نمایش ضد دیانت را به اجرا درآورد, زیرا به موجب این لایحه واژه اسلام از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان حذف گردید و نیز انتخاب شوندگان به جاى آن که مراسم تحلیف را با قرآن به جاى آورند, از این پس مى توانستند با کتابى آسمانى این کار را انجام دهند. امام خمینى در تاریخ 28 مهر (1341 هـ.ش) طى تلگرافى مفصل به نخست وزیر وقت (علم) رژیم را از این خلاف دینى و قانونى برحذر داشت و به وى هشدار داد: علما و مسلمانان در این موارد ساکت نخواهند ماند.(31)
هم چنین امام در تلگرافى دیگر از شاه خواست, دولت را ملزم نماید تا از قانون اساسى پیروى کند و از جسارت به ساحت مقدس قرآن کریم استغفار نماید.
((اسدالله علم)) در مقابل این هشدارها راه بى اعتنایى را پیش گرفت و در پانزدهم آبان (1341 هـ.ش) به جاى عذرخواهى, هرگونه اخلال گرى را محکوم کرد. سرانجام حدود یک هفته بعد, موافقت خود را با خواسته علما و از جمله امام خمینى اعلام داشت, اما با فراستى که داشت, فرمود: لایحه اى که به تصویب هیئت دولت رسیده, این گونه از اعتبار ساقط نمى شود و نخست وزیر باید در روزنامه ها به طور رسمى اعلام کند که تصویبنامه مذکور لغو گردیده است. از این رو هیئت دولت پس از 57 روز مقاومت و مخالفت شدید امام و سایر مراجع عظام و امت مسلمان ایران, این لایحه را غیر قابل اجرا دانست و این ماجرا پایان پذیرفت.(32)
دو ماه پس از این توطئه, در دى ماه سال 1341 بازى انقلاب شاه و مردم به گوش رسید و انقلاب سفید شامل شش اصل اعلام گردید. در ششم بهمن ـ که روز رإىگیرى براى تثبیت این حرکت مذموم بود ـ شهرهاى قم, تهران, مشهد و بسیارى از نقاط دیگر با درایت علما یکپارچه تعطیل گردید و مردم به عزاى عمومى نشستند. عصر سالروز شهادت امام صادق(ع) که با ایام نوروز سال 1342 مقارن بود, مدرسه فیضیه مورد یورش وحشیانه و خونین مإموران حکومت پهلوى به فرماندهى سرهنگ مولوى قرار گرفت, چون خبر این فاجعه به گوش امام رسید, بلافاصله و به رغم مخالفت برخى از یاران ـ که مى ترسیدند به آقا آسیبى رسد ـ به سوى مدرسه مذکور حرکت کرد و در این مکان مقدس, ضمن افشاى ماهیت رژیم منحط شاهنشاهى چنین فرمود: ((ناراحت و نگران نشوید, ترس و هراس را از خود دور کنید... دستگاه حاکم با ارتکاب این جنایت, خود را رسوا ساخت و ماهیت چنگیزى خود را به خوبى نشان داد, ما پیروز شدیم...))(33)
امام در اربعین شهداى فیضیه طى اعلامیه اى خطاب به امت مسلمان ایران, مراتب اندوه خود را از هتک حرمت حوزه هاى علمیه و روحانیان اعلام داشت و در پایان تإکید نمود: ((... من مصمم هستم از پاى ننشینم تا دستگاه فاسد را به جاى خود بنشانم و در پیشگاه مقدس حق تعالى با عذر وفود کنم. شما هم اى علماى اسلام مصمم شوید و بدانید پیروزى با شماست.))(34)
ساعت چهار بعد از ظهر عاشوراى سال 1342 که با سیزدهم خرداد این سال مصادف بود, امام به سوى مدرسه فیضیه رهسپار گردید تا بیان هاى تاریخى خود را در اجتماع گروه کثیرى از مردم قم, روحانیان و هیئت هاى عزادار که از دیگر نقاط به قم آمده بودند, ایراد نماید. امام در این سخنان کوبنده و افشا کننده, حمله مإموران شاه به فیضیه را به واقعه عاشورا تشبیه کرد; سپس این توطئه را از نقشه هاى رژیم غاصب صهیونیستى دانست و دستگاه طاغوت را دست نشانده این غاصبان و اشغالگران قدس معرفى نمود.(35)
این سخنرانى, رژیم پهلوى را بیش از گذشته نزد مردم حقیر و رسوا کرد; از همین رو به دستور شاه, مإموران نظامى در نیمه شب پانزدهم خرداد (1342 هـ.ش) از دیوار بالا آمده و وارد منزل امام شدند و آقا را دستگیر کردند تا به تهران ببرند. (36)
وحشت و آشفتگى در چهره دژخیمانى که امام را به تهران مى بردند, به خوبى هویدا بود; به همین دلیل دیوانه وار ماشین مى راندند و از توقف در راه احتراز مى کردند. امام در مقام دلدارى به آنان فرمود: این قدر وحشت زده نباشید, در این بیابان کسى نیست که به شما تعرضى برساند. قوت قلب و شجاعت امام در حدى بود که کوچک ترین تزلزلى به دل راه نداد, بلکه به مإمورانى که او را مى بردند تسلا مى داد.(37)
مإموران و افراد دیگرى که در زندان بودند از امام مى ترسیدند, چنان که خودشان فرموده اند:
((در جایى دور از پادگان وضو مى گرفتم, از من خیلى واهمه داشتند و سربازان, افسران و درجه داران مقید بودند که مرا نبینند.
در اعتراض به دستگیرى و حبس رهبر انقلاب, مردم مسلمان حماسه خونین قیام پانزدهم خرداد را پدید آوردند که شعله هاى مقدس آن, حکومت پهلوى را در معرض تهدید قرار داد. به همین دلیل بعد از دو ماه, آقا از زندان آزاد شدند. ایشان پس از آمدن به قم در هر فرصتى بر علیه استبداد و فجایع شاه سخن مى گفت. چند ماه پس از رهایى امام از اسارت, اسدالله علم لایحه مصونیت اتباع امریکایى شاغل در ایران را به مجلس سنا برد و پس از عزل او, حسنعلى منصور آن را به دست سناتورهاى مزدور به تصویب رسانید. وى این لایحه را که به ((کاپیتولاسیون)) موسوم است به مجلس شورا برد و در 21 مهر 1342 از تصویب وکلاى وابسته گذرانید. امام به محض آگاهى از این خیانت, تلاش گسترده اى را براى خنثى نمودن این حرکت وقیحانه آغاز کرد و در روز بیستم جمادى الثانى سال 1383 هـ.ق (چهارم آبان 1343) به رغم تهدیدهاى جدى رژیم با صلابتى خاص, نطق معروف خود را بر علیه این لایحه ایراد نمود و طى آن ضمن حمله شدید به طرح هاى اسارت بار و ضد اسلامى رژیم و اعلام خطر به علما, مراجع, حوزه هاى علمیه, ارتش و مسلمانان ایران با صراحت فریاد زد: رئیس جمهور امریکا باید بداند که امروز در پیش ملت ما از منفورترین افراد بشر است. امروز تمام گرفتارىهاى ما از امریکا است.
امام علاوه بر سخنرانى, بیانیه اى کوبنده علیه لایحه مزبور صادر نمود که در سراسر کشور بازتاب وسیعى داشت. مردم با این افشاگرى بیش از گذشته از امریکا و رژیم شاه (به خاطر حمایت از بیگانگان و تحقیر ملت ایران) تنفر پیدا کردند. رژیم چاره کار را در تبعید امام از ایران دید و منزل آقا در سحرگاه سیزدهم آبان 1343 به محاصره صدها کماندوى چترباز درآمد. رهبر انقلاب اسلامى دستگیر و از طریق فرودگاه مهرآباد تهران به بورساى ترکیه تبعید شد. امام پس از یک سال تبعید, به نجف اشرف انتقال یافت,(38) اما این برنامه ها در مجاهدت ها و تلاش هاى مبارزاتى آن روح قدسى, نه تنها هیچ گونه اثرى منفى نداشت, بلکه ایشان در ادامه مبارزه, مخالفت با امریکا را به طور گسترده تر, جدىتر و عمیق تر در برنامه هاى سیاسى خود قرار دادند و مردم مسلمان ایران و حتى مسلمانان جهان را نسبت به این جرثومه فساد و تباهى, آن چنان عصبانى ساختند که در سراسر جهان اسلام نفرت به امریکا چون موجى بزرگ درآمد و شعار مرگ بر امریکا همه گیر شد.
وقتى رژیم پهلوى طرح سپاه دین را مطرح کرد, تا به بهانه اعزام سپاه دین, روحانیان را از حوزه ها جدا کند و آن ها را به سوى نقاط دورافتاده و مرزى روانه سازد. امام طى پیامى خطاب به طلاب علوم دینى فرمود: ((نگران نباشید, تزلزل به خود راه ندهید, تعلیمات نظامى را با کمال جدیت دنبال کنید. باشد که چون حضرت موسى(ع) که در آغوش فرعون بزرگ شد و اساس ظلم و جور را درهم پیچید, شما هم ریشه هاى فساد و ظلم را از بیخ و بن درآورید.))(39)
چون در سال 1350 هـ.ش, بار دیگر از سوى نظام طاغوتى طرح ((سپاه دین)) به اجرا درآمد, امام در پیامى آتشین و هشدار دهنده, فرمودند: ((نغمه سپاه دین در شرایطى ساز مى شود که دستگاه جبار, دست جنایت کار اسرائیل را در تمام شئون اقتصادى, سیاسى و نظامى ایران باز گذاشته است, بسیارى از علماى اعلام و ملت شریف ایران در زندان, تبعید و تحت شکنجه به سر مى برند و جوانان غیور وطن خواه, اعدام و تیرباران مى شوند... این جانب اعلام خطر مى کنم.))(40)
در سال 1350 هـ.ش امام وقتى متوجه گردید کارگزاران رژیم منحوس پهلوى, مى خواهند جشن هاى 2500 ساله برگزار کنند, در پیامى فرمود: ((از جمله مصیبت ها, برگزارى جشن منحوس دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهى است که خدا مى داند چه مصیبت و سیه روزى به بار مىآورد.))(41)
از این زمان تاریخ ایران که بر مبناى هجرت حضرت رسول اکرم(ص) بود به سال شاهنشاهى تغییر کرد. امام در برابر این بى حرمتى موضع گیرى شدید نمودند و در پیامى رژیم پهلوى را از ننگین ترین حکومت ها معرفى کردند و فرمودند: ((مسلمین براى مجد و عظمت اسلام و آزادى فلسطین در خاک و خون مى غلتند, ولى شاه ایران براى رژیم مبتذل شاهنشاهى جشن و سرور به پا مى کند.))(42)
در سال 1352 هـ.ش در حالى که اختناق بسیار شدیدى بر ایران حاکم بود, امام این گونه افشاگرى کرد:
((... در این دهه سیاهى که گذشت جز فقر و ذلت و اختناق, قتل هاى دسته جمعى, تیرباران و اعدام هاى غیر قانونى و انباشتن زندان ها از علمإ روحانیون و جوانان ملت اسلامى چیزى عاید ملت ستم دیده ایران نگردیده... اکنون سکوت در مقابل این نقشه ها و فجایع در حکم انتحار است ((استقبال از مرگ سیاه و سقوط یک ملت بزرگ مى باشد.))(43)
در اسفند ماه سال 1353, شاه که به تصورى باطل خود را در اوج قدرت مى دید, موجودیت حزب رستاخیز را اعلام کرد و عوامل رژیم, مردم را تهدید کردند که اگر در این حزب ثبت نام نکنند, دستگیر و زندانى مى شوند.(44)
امام فریاد زدند: ((شرکت در حزب رستاخیز حرام و کمک به ظلم و استیصال و از بین بردن مسلمین است و مخالفت با آن از روشن ترین موارد نهى از منکر است. این حزب تحمیلى مخالف قانون اساسى و موازین بین المللى است.))(45)
به مناسبت پنجاهمین سال سلطنت پهلوى در سال 1355 هـ.ش جشن هایى در ایران برپا گردید که با عید سعید فطر هم زمان بود. امام با صلابت و شجاعتى خاص در پیامى خاطرنشان ساخت: ((براى مسلمین در وضع حاضر عیدى نمانده است... ایران مرکز تاخت و تاز اجانب خصوصا امریکا و ایادى خبیثه آن است.))(46)
تصمیم جدى و قاطعیت امام در مورد هر چه که به عنوان وظیفه و تکلیف شرعى تشخیص مى دادند تا حدى بود که اگر دنیا و اهلش با ایشان مخالفت مى کردند از آن منصرف نمى شدند, شهید آیه الله محمد رضا سعیدى مى گوید: به امام عرض کردم شما را تنها مى گذارند, فرمودند: ((اگر جن و انس یک طرف باشند و من یک طرف, حرفم همین است که مى گویم.))(47)
امام از آن روز که پا به میدان نهاد و با حکومت فساد به ستیز پرداخت, نه تنها براى یک لحظه پاى سرسختى و استقامتش سست نشد, بلکه هر روز استوارتر و قاطع تر گردید. او در برخورد با خواص و نیروهاى خودى و افراد آشنا نیز همین صلابت را توإم با صراحت داشت و در اجراى موازین شرعى و عمل کردن به وظیفه الهى از هیچ کس پروا نداشت و مى فرمود: ((با خداى خود پیمان بسته ام که رضاى او را بر رضاى مردم و دوستان مقدم دارم. اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمى دارم, من کار به تاریخ و آن چه اتفاق مى افتد ندارم. من تنها باید به وظیفه شرعى خود عمل کنم.))(48)
همو در جاى دیگر هشدار دادند: ((دفاع از اسلام و نظام شوخى بردار نیست و در صورت تخطى هر کس در هر موقعیت, بلافاصله به مردم معرفى خواهد شد.))(49)
ایشان در همین مورد تإکید نمودند ((... بارها اعلام کرده ام که با هیچ کس در هر مرتبه اى که باشد, عقد اخوت نبسته ام. چهار چوب دوستى من در درستى راه هر فرد نهفته است, دفاع از اسلام و حزب الله اصل خدشه ناپذیر جمهورى اسلامى است... کسانى که از منافقین و لیبرال ها دفاع مى کنند, پیش ملت عزیز و شهید داده ما راهى ندارند.))(50)
امام بر این باور بود که در افراد ملى گرا و مدافعان دروغین آزادى, نوعى انحراف دیده مى شود و اگر آنان به تشکیلات اجرایى و حکومتى راه یابند به اسلام و مسلمانان چنان ضربه اى خواهد خورد که طى سال هاى متمادى, باید خسارات و عوارض مخرب آن را تحمل کرد. به همین دلیل کوتاه شدن دست این افراد را از قواى سه گانه عنایت الهى دانست و افزود: امکان دارد این اشخاص با برنامه هاى خود فسادى پدید آورند که از ضرر منافقان بیش تر و حتى بالاتر است.(51)
و در جایى فرمود: ((انقلاب به هیچ گروهى بدهکارى ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهاى فراوان خود را به گروهک ها و لیبرال ها مى خوریم. آغوش کشور و انقلاب همیشه براى پذیرفتن همه کسانى که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است, ولى نه به قیمت طلب کارى آنان از همه اصول...))(52)
گروهى از افراد خودى, اعم از روحانى و دانشگاهى براى جلب رضایت افراد لیبرال مطالبى را مطرح کردند که موجب یإس و حرمان مردم نسبت به انقلاب اسلامى و دستاوردهاى آن مى گردید. امام در فراز پیامى که صادر فرمودند جواب این گونه اشخاص را چنین دادند: ((... نباید براى رضایت چند لیبرال خودفروخته در اظهار نظرها و ابراز عقیده ها, به گونه اى غلط عمل کنیم که حزب الله عزیز احساس کند جمهورى اسلامى دارد از مواضع اصولى اش عدول مى کند. تحلیل این مطلب که جمهورى اسلامى ایران چیزى به دست نیاورده یا ناموفق بوده است, آیا به سستى نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمى شود؟))(53)
یکى از جنبه هاى جالب در سیره سیاسى و اخلاق مبارزاتى امام که شجاعت و شهامت او را به اثبات مى رساند, ستیز با تحجر و جمودگرایانى است که افق دیدى تنگ و آگاهى ناقص و اندکى دارند و با هرگونه تحول و ابتکارى مخالفند و یافته هاى تخیلى و تصورهایشان را عین حقیقت دانسته و بر این اساس معارف اسلامى و فرهنگ قرآن و عترت را از چهارچوب فکر منجمد خود فراتر نمى برند. آن حکیم گران مایه و رهبر فرزانه در طول سالیان دراز مبارزه فرهنگى, سیاسى و اجتماعى ضمن آن که نقش حقایق قرآنى و روایى را در پى افکندن طرحى نو در جامعه دریافته بود, به حرکت هاى منفى جاهلان و تنک مایگان در وارونه سازى ابعاد معنوى و زندگى ساز قرآن پى برد و جسورانه فریاد زد: ((اى حوزه هاى علمیه, دانشگاه هاى اهل تحقیق, به پا خیزید و قرآن کریم را از شر جاهلان متنسک و عالمان متهتک که از روى علم و عمد به سوى قرآن تاخته و مى تازند, نجات دهید.))(54)
ایشان در کتاب ولایت فقیه مى فرمایند: ((امروز جامعه اسلامى طورى شده که مقدسین ساختگى جلو نفوذ اسلام و مسلمین را مى گیرند و به اسم اسلام, به اسلام صدمه مى زنند. ))(55)
چون شمارى از مقدس نماها در برابر اندیشه هاى پویا, روحانیان مبارز و باورمندان به ستیز با استبداد و استکبار قرار گرفتند و خاستگاه استعمار را مبنى بر این که روحانیت نباید در سیاست دخالت کند, جاهلانه پى گرفتند و به جامعه القا کردند که جاى علماى دین در مسجد است و نه عرصه هاى اجتماعى ـ سیاسى, امام که از این برنامه هاى آنان دل پرخونى داشت, فرمود: ((... این گونه افکار ابلهانه به استعمارگران و دولت هاى جائر کمک مى کند که وضع کشورهاى اسلامى را به همین صورت نگه دارند و از نهضت اسلامى جلوگیرى کنند. این ها افکار جماعتى است که به مقدسین معروف اند و در حقیقت مقدس نما. باید افکار آنان را اصلاح کنیم و تکلیف خود را با آن ها معلوم سازیم, چون این ها مانع اصلاحات و نهضت ما هستند و دست ما را بسته اند.))(56)
و هشدار مى دهند که: ((... امروز عده اى با ژست تقدس مآبى, چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام مى زنند که گویى وظیفه اى غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه هاى علمیه کم نیست, طلاب عزیز لحظه اى از فکر این مارهاى خوش خط و خال کوتاهى نکنند. این ها مروج اسلام امریکایى اند و دشمنان رسول الله.))(57)
پى نوشت ها:
1. پا به پاى آفتاب, ج دوم, ص100.
2. یاد یار (ویژه اولین سالگرد رحلت امام خمینى) روزنامه جمهورى اسلامى, 13 خرداد 1369, ص69.
3. مجله تربیت, سال 15, مهر 1378, ص44.
4. سرگذشت هاى ویژه, ج اول, ص120 و نیز نک: به روزنامه کیهان, شماره 16596.
5. پا به پاى آفتاب, ج دوم, ص;100 ج4, ص174 و 169.
6. مجله پاسدار اسلام, شماره14, ص29.
7. سرگذشت هاى ویژه, ج5, ص164.
8. همان.
9. مجله پاسدار اسلام, شماره93, ص29.
10. سیره اخلاقى امام خمینى, ص41.
11. همان, ص42.
12. همان.
13. شاهد بانوان, شماره;149 روزنامه اطلاعات شماره 21736, ص13.
14. روزنامه اطلاعات, شماره 21725, ص13.
15. روزنامه کیهان, شماره 16450, اول اسفند 1377.
16. همان, شماره 16613, 30 شهریور 1378.
17. سرگذشت هاى ویژه, ج اول, ص18 و 19.
18. همان, ج2, ص82.
19. همان, ج اول, ص18.
20. روزنامه اطلاعات, شماره 21745.
21. صحیفه نور, ج اول, ص40.
22. مجله نور علم, دوره سوم, شماره هفتم, ص114.
23. سخن آفتاب, ص117.
24. همان, روزنامه جمهورى اسلامى, 18 مرداد 1368.
25. سرگذشت هاى ویژه, ج سوم, ص31.
26. همان, ج دوم, ص59 ـ 58.
27. مجله حوزه, شماره 49, ص150.
28. سرگذشت هاى ویژه, ج چهارم, ص14.
29. صحیفه نور, ج20, ص227.
30. عقیقى بخشایشى, خاطرات آیه الله پسندیده, یکصد سال مبارزه روحانیت مترقى, ج دوم, ص79 ـ 77.
31. زندگى نامه سیاسى امام خمینى, محمد رجبى, ص175.
32. محقق معاصر استاد على دوانى گزارش این مقاومت و قیام را در کتابى تحت عنوان نهت دو ماهه روحانیون که در 15 دیماه 1341 انتشار یافت, آورده است.
33. صحیفه نور, ج اول, ص63.
34. فرازهاى فروزان, ص405.
35. نک: صحیفه نور, ج اول, ص93 ـ 91.
36. بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى, ج اول, ص468.
37. صحیفه دل, ص37.
38. نک: دوانى, على, نهضت روحانیون ایران, ج چهارم, ص302 ـ 331, ج پنجم, ص122 ـ ;1 حکیمى, محمد رضا, تفسیر آفتاب, همگام با خورشید, اسماعیل فردوسى پور, ص177ـ 147.
39. صحیفه نور, ج اول, ص190.
40. همان.
41. همان ص158.
42. همان, ص165.
43. همان, ص207.
44. امام خمینى از تبعید تا پیروزى, ص35.
45. صحیفه نور, ج اول, ص214.
46. همان, ص324.
47. سیروس پرهام, انقلاب ایران و مبانى رهبرى خمینى, ص76.
48. روزنامه کیهان, شماره 16447.
49. محمدى رى شهرى, محمد, خاطرات سیاسى, ص294.
50. همان, ص289 و نیز حدیث بیدارى.
51. مجموعه آثار یادگار امام, ج اول, ص632.
52. صحیفه نور, ج21, ص96.
53. ویژه نامه یکصدمین سال میلاد امام خمینى, روزنامه کیهان, مهر 1378, ص4.
54. مجله آینه پژوهش, شماره 58, ص3.
55. ولایت فقیه, امام خمینى, ص195.
56. همان, ص130.
57. دلیل آفتاب, ص146.