سیاست در سیره پیشوایان
سر آغاز
از دیر زمان, جمعى بر اساس اغراض مختلف بر آنند که سیاست را از دین جدا کنند. دین را در محاصره مجموعه اى از امور عبادى و اخلاقى قرار داده و به این ترتیب به انزوا بکشانند. اخیرا به این مسله بیشتر دامن مى زنند, و مکتبى به عنوان سکولاریسم جعل کرده و تحت این عنوان به ترویج این ایده (جدایى سیاست از دین) مى پردازند. استکبار جهانى و مزدورانشان با انواع ترفندها و تبلیغات کاذب و وارونه, افکار مردم را تخریب کرده و به ویژه, نسل جوان را به سوى سکولاریسم سوق مى دهند. یکى از ترفندهاى آن ها در اى راستا, این است که آیین تحریف شده مسیحیت را ملاک قرار مى دهند و بر همین اساس, به بررسى پداخته و افکار عمومى را به قضاوت مى طلبند, در صورتى که اگر دین ناب اسلام را معیار قرار دهند, و با عمق نگرى و انصاف به آن بنگرند, و معنى سیاست را به درستى تشریح کنند, جاى تردیدى باقى نمى ماند که دین حقیقى عین سیاست و سیاست عین دین است. بر همین اساس, حضرت امام خمینى ـ قدس سره ـ اعلام نموده و چنین مى نویسد: ((کسى که خیال کند دین از سیاست جدا است, او ناآگاهى است که نه دین را شناخته است و نه سیاست را.))(1) و در مورد دیگر مى فرماید: ((والله, اسلام تمامش سیاست است, اسلام را بد معرفى کرده اند. ))(2)
معناى سیاست
یکى از امور غلط انداز, که موجب القاى شبهه شده,نا آگاهى به حقیقت سیاست است. مشتبه شدن سیاست منفى با سیاست مثبت, سیاست اسلامى با سیاست غربى,و به طور کلى, سیاست و سیاست بازى, باعث شده که بسیارى از مردم سیاست را به معنى غلط فرا گیرند, و در نتیجه, آن را جداى از اسلام بدانند. یا به عکس, اسلام را به معنى غلط و یابه جاى آیین مسیحیت و همچون این آیین پندارند و در نتیجه, چنین برداشت کنند که دین از سیاست جدا است. بنابراین, باید حقیقت سیاست را شناخت و سره را از ناسره تشخیص داد و آنگاه قضاوت کرد. سیاست, از واژه ((سوس)) نشت گرفته و به معنى کشور دارى, اصلاح امور مردم, و اداره کردن کارهاى کشور است.(3)
در مصباح المنیر, آمده است: ((وساس زید الامر دبره وقام بمره(4) ; زید امور زندگى خود را سیاست کرد, یعنى آن را تدبیر نمود و استوار ساخت)); لغت شناس معروف, علامه طریحى مى نویسد: ((السیاسه القیام على الشىء بما یصلحه(5) ; سیاست یعنى اقدام براى سامان دادن چیزى به وسیله امورى که موجب اصلاح آن گردد.)) و در فرهنگ عمید چنین آمده است: ((سیاستمدار کسى است که در کارهاى سیاسى و امور کشور دارى, بصیر و دانا و کار آزموده باشد.)) (6) از مجموع گفتار لغت شناسان چنین فهمیده مى شود که سیاست یعنى تدبیر هوشمندانه و جامع براى اداره جامعه کشور بر اساس برنامه ریزىهاى عادلانه و نظم و انضباط, و سامان دهى صحیح در راستاى ارزش ها و رشد و تعالى در عرصه هاى گوناگون. آیات و داستانهاى قرآن و روایات اسلامى همین مطلب را با تعبیرهاى گوناگون بیان کرده است; مثلا قرآن مى فرماید: ((ولقد بعثنا فى کل مه رسولا ن اعبدو الله واجتنبوا الطاغوت (7) ; ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که خدایکتا را بپرستند, و از طاغوت (و سلاطین جور) اجتناب کنند.))
امیر مومنان على (علیه السلام) مى فرماید: ((حسن التدبیر و تجنب التبذیر من حسن السیاسه(8) ; تدبیر شایسته و دورى از اسراف و زیاده روى, از نشانه هاى سیاست نیک است.))
شخصى از امام حسن مجتبى (علیه السلام) پرسید: سیاست چیست؟ آن حضرت در پاسخ چنین فرمود: ((هى ن تراعى حقوق الله و حقوق الاحی و حقوق الاموات...(9) ; سیاست یعنى حقوق خدا و حقوق زندگان و حقوق مردگان را رعایت کنى, حقوق خداوند آن است که از آن چه امر فرموده, اطاعت کنى و از آن چه نهى کرده, بپرهیزى. حقوق زندگان آن است که در مورد برادران دینى, وظایف خود را انجام دهى, و در خدمت گزارى به هم کیشان درنگ نکنى, و نسبت به ولى امر, تا وقتى که او نسبت به مردم اخلاص دارد, اخلاص داشته باشى, و هرگاه او از راه راست منحرف شد, فریادت را در برابر او بلند کنى. اما حقوق مردگان آن است که خوبى هاى آن ها را ذکر کنى, و از بیان گناه و لغزش هاى آن ها, خوددارى نمایى, زیرا آن ها را خدایى است که رفتارشان را مورد رسیدگى قرار مى دهد.))
نتیجه این که سیاست به معنى صحیح, جزء جدایى نشدنى از احکام و برنامه هاى اسلام است. اصولا بیشتر فقه و احکام اسلام, علاوه بر جنبه هاى عبادى, داراى جنبه هاى سیاسى است; مانند: جهاد, امر به معروف و نهى از منکر,نماز جمعه, حج, مسله ولایت و... . به طور کلى, سیاست بر دو گونه است, سیاست مثبت و سیاست منفى, چنان که این مطلب در سخن حضرت امام خمینى ـ قدس سره ـ چنین آمده است: ((وقتى که ما در حبس بودیم و بنا بود که حالا دیگر از حبس بیرون بیائیم و برویم قیطریه و در حصر باشیم, آن رئیس امنیت آن وقت در آنجا بود... ما را بردند پیش او ضمن صحبت هایش گفت که: "آقا! سیاست عبارت از دروغ گویى است, عبارت از خدعه است, عبارت از فریب است, عبارت از پدر سوختگى است. این را بگذارید براى ما". من به او گفتم: این سیاست مال شما است...., این سیاست هیچ ربطى به سیاست اسلامى ندارد این سیاست شیطانى است و اما سیاست به معنى این که جامعه را راه ببرد و هدایت کند به آنجایى که صلاح جامعه و صلاح افراد هست, این در روایات ما براى نبى اکرم (ص) با لفظ سیاست ثابت شده است.))(10)
قابل توجه این که این تقسیم بندى در مورد سیاست کشور دارى در صدر اسلام نیز وجود داشته است; به عنوان مثال, دشمنان پر کینه امیر مومنان على ـ علیه السلام ـ مى پنداشتند که معاویه سیاستمدارتر از حضرت على ـ علیه السلام ـ است, امیر مومنان على ـ علیه السلام ـ در پاسخ به این کژ اندیشى مغرضانه فرمود: ((سوگند به خدا! معاویه از من سیاستمدارتر نیست, ولى او نیرنگ مى زند و مرتکب گناه مى شود, اگر نیرنگ خصلت زشتى نبود من سیاستمدارترین مردم بودم.))(11)
ابن ابى الحدید, دانشمند معروف اهل تسنن, پس از ذکر سخن فوق مى نویسد: ((اگر سیاست به معنى تلیف قلوب ملت, با هر نیرنگ, حیله, مجامله, و تعطیل حدود الهى باشد, معاویه سیاستمدارتر از حضرت على ـ علیه السلام ـ بود, و اگر سیاست به معنى حقیقى اش, یعنى تدبیر امور بر اساس عدل و دستورهاى اسلام باشد ـ که هر مسلمانى باید پیرو چنین سیاستى باشد ـ حضرت على ـ علیه السلام ـ سیاستمدارتر بود.))(12)
سیاست در سیره پیشوایان
چهارده معصوم ـ علیهم السلام ـ عالى ترین نمونه اسلام حقیقى هستند; از این رو, الگو و اسوه کامل مسلمانان خواهند بود. ما باید اسلام ناب را در آیینه سیره درخشان آن ها تماشا کنیم, در بررسى فراز و فرود زندگى سازنده آن ها مى بینم که آن ها ته تنها از سیاست صحیح فاصله نگرفتند, بلکه در متن سیاست بودند. پیامبر ـ صلى الله علیه و آله ـ از آغاز بعثت با طاغوتیان و سران شرک و هرگونه خرافات مبارزه کرد, و وقتى به مدینه هجرت نمود, نخستین کار او تشکیل حکومت اسلامى, تدبیر اداره حکومت بر اساس عدل و نظم و انصافف اسلامى بود, و خود شوون زمامدارى و رهبرى را بر عهده گرفت و آن چه را که براى امت, بر اساس عدل, حکمت و مصلحت, شایسته مى دید, تا آخرین توان خود طراحى و اجرا نمود. مانورها, جنگ ها, دفاع ها, قضاوت ها, تقسیم غنایم و..., که سراسر زندگى پیامبر ـ صلى الله علیه وآله ـ را فرا گرفته, همه از شواهد عینى بر این مطلب است که دین یعنى آمیزه اى از عقاید, عبادات و امور سیاسى و اخلاقى و فرهنگى. آن حضرت در سال آخر عمر, حضرت على ـ علیه السلام ـ را در صحراى غدیر در حضور بیش از صد هزار نفر مسلمان به عنوان رهبر بعد از خود نصب نمود, و به مردم فرمود که با او به این عنوان بیعت کنند. آیا این اقدام مهم جز این است که یک اقدام بزرگ سیاسى و اجتماعى بود؟(13) امامان دیگر نیز در این راستا تلاش هاى جدى کردند, گرچه در ظاهر موفق نشده و به دستور طاغوت هاى وقت به شهادت رسیدند, ولى همین شهدت آن ها دلیل روشن بر دخالت آن ها در شوون سیاسى است, از این رو در فرازى از زیارت جامعه کبیره که از امام هادى ـ علیه السلام ـ نقل شده, چنین مى خوانیم ((السلام علیکم یا هل بیت النبوه...و ساسه العباد و ارکان البلاد (14) ; سلام بر شما اى خاندان رسالت... و سیاستمداران بندگان خدا و پایه هاى استوار شهرها و جوامع.))
براى اینکه بیشتر با سیره سیاسى امامان ـ علیهم السلام ـ آشنا شویم, نظر شما را به چند نمونه از زندگى و شیوه عملى آن ها جلب مى کنیم:
1. حکومت پنج ساله حضرت على ـ علیه السلام ـ و دخالت مستقیم او در همه شوون اجتماعى و سیاسى و توجه به خطبه ها و نامه هاى او در نهج البلاغه و سرانجام شهادت او به خاطر عدل و داد اسلامى, به روشنى نشان مى دهد که سیاست از دین جدا نیست. آن حضرت در فرازى از سخنانش, فلسفه رهبرى خود را چنین بیان کند: ((حتى ریت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام, یدعون الى محق دین محمد ـ صلى الله علیه وآله ـ فخشیت ن لم نصر السلام و هله ن ارى فیه ثلما او هدما, تکون المصیبه به على عظم من فوت و لایتکم...(15) ; تا این که با چشم خود دیدم گروهى از اسلام بازگشته و مى خواهند دین محمد ـ صلى الله علیه وآله ـ را نابود سازند (در این جا بود) که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یارى نکنم, باید شاهد نابودى اسلام و شکاف در آن باشم, مصیبت آن براى من از رها ساختن خلافت و حکومت بر شما بزرگ تر بود.))
در مورد دیگر, به کفش وصله دار و بى ارزش خود اشاره کرده مى فرماید: ((والله لهى جب لى من امرتکم لا ن قیم حقا و دفع باطلا(16) ; سوگند به خدا, همین کفش بى ارزش برایم از حکومت بر شما محبوب تر است, مگر این که با این حکومت, حقى را بپا دارم یا از باطلى جلوگیرى نمایم.))
2. بخش مهمى از زندگى امام حسن و امام حسین ـ علیه السلام ـ در محور امور سیاسى بود, این دو بزرگوار در عصر خلافت حضرت على ـ علیه السلام ـ, دو دست پدر در همه امور از جمله حکومت دارى و امور سیاسى کشورهاى اسلامى بودند, و در عصر امامت خود نیز, به ویژه در عصر معاویه, رهبرى شیعیان و مخالفان معاویه را بر عهده داشتند. از نمونه هاى جالب سخن رانى امام حسین ـ علیه السلام ـ در عصر خلافت معاویه در سال 58 در سرزمین منى در مراسم حج د. پس از حمد و ثنا فرمود: ((ما بعد فن الطاغیه قد صنع بنا و بشیعتنا ما قد علمتم وریتم...(17) ; اما بعد, این طاغوت (معاویه) برخوردهایى با ما و شیعیان ما نمود که همه شما مى دانید و دیده اید...)). آنگاه به افشاگرى بر ضد حکومت معاویه پرداخت و تکید کرد که حاضران, مطالب گفته شده را به غایبان ابلاغ کنند.
3. نهضت عظیم, امام حسین ـ علیه السلام ـ در برابر یزید, و عدم بیعت او, و جنگ خونین عاشورا, بیانگر تلاش همه جانبه او در امور سیاسى است. او گرچه در جبهه شمشیر و تیر و نیزه, در ظاهر شکست خورد, ولى در جبهه سیاسى, در همه ابعاد و عرصه ها, پیروز گردید و آثار ماندگار قیام پرشور او, همواره موجب تقویت مدافعان و آزادى خواهان مدافع حق, و نابودى طاغیان و زمداران خود سر است.
4. سراسر زندگى امام سجاد ـ علیه السلام ـ نیز با سیاست آمیخته است. او در نهضت عاشورا حضور پر تلاش داشت, و در تبیین و ابلاغ اهداف نهضت سعى جدى نمود. خطبه هاى افشاگرانه او, دودمان بنى امیه را رسوا ساخت. او با شیوه هاى مختلف و تعبیرهاى گوناگون, قیام مختار را امض و تیید کرد, تا آن جا که به عمویش محمد حنفیه در این راستا فرمود: ((اى عمو! اگر برده اى سیاه پوست, تعصب ما اهل بیت را داشت و براى دفاع از حق ما ابراز احساسات کرد, بر مردم واجب است تا از او حمایت کنند. ))(18)
5. وصیت هاى سیاسى پیامبر ـ صلى الله علیه وآله ـ, حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ, حضرت على ـ علیه السلام ـ و سایر امامان ـ علیهم السلام ـ هر کدام بیانگر آن است که دین با سیاست آمیخته است, و جدایى این دو, هرگز مورد رضایت امامان معصوم علیهم السلام نبوده است. امام باقر و امام صادق ـ علیه السلام ـ به طور مکرر سخن از ولایت به میان آورده و مى فرمودند: ((اسلام بر پنج پایه نماز, روزه, زکات,حج, و ولایت, استوار است.)), آنگاه با صراحت فرمودند: ((والولایه فضل, لانهامفتاحهن, والوالى هو الدلیل علیهن(19) ; ولایت برتر از پایه هاى دیگر اسلام است, زیرا ولایت یعنى (مقام رهبرى) کلید همه آنهاست,و رهبر و راهنماى مردم به سوى همه اینهاست. ))
روش سایر امامان نیز بر همین اساس بود, که نمونه هاى بسیار در زندگى درخشان آنان دیده مى شود.
پى نوشتها
1. امام خمینى, تحریرالوسیله, ج1, ص234.
2. امام خمینى, صحیفه نور, ج1, ص65.
3. ترجمه المنجدالطلاب, ص263 (واژه سوس).
4. المصباح المنیر, (واژه سوس).
5. مجمع البحرین, (واژه سوس).
6. فرهنگ عمید, (واژه سیاست)
7. نحل, آیه 36.
8. علامه آمدى, غررالحکم, ج1, ص377.
9. باقرشریف القرشى,حیاه الحسن ـ علیه السلام ـ, ج1,ص42
10. صحیفه نور, ج13, ص 216 و 217.
11. نهج البلاغه, خطبه 20.
12. ابن ابى الحدید, شرح نهج البلاغه, ج11, ص 212 به بعد.
13. امام خمینى ـ قدس سره ـ ددر این راستا مى فرماید: ((حکومت, عدل سیاست است (بلکه) تمام سیاست است...,حکومتى که عجین با سیاست است در روز عید غدیر, براى حضرت امیر (على علیه السلام) ثابت شد...)).(صحیفه نور, ج20, ص28).
14. محدث قمى, مفاتیح الجنان, زیارت جامعه کبیره, ص955.
15. نهج البلاغه, نامه 62.
16. همان, خطبه 33.
17. اقتباس از احتجاج طبرسى, ج2, ص 18 و 19.
18. علامه مجلسى, بحارالانوار, ج45, ص351 و 365.
19. شیخ حرعاملى, وسائل الشیعه, ج1, ص 7 و 8.