مفاتیح ترنم
صاعقه
کدام صاعقه اى از کدام توفانى
برادرم تو به جا مانده از چه گردانى
تو با نگاه عمیقت در این طراوت صبح
سرود خاطره ها را چه سبز مى خوانى
هنوز از نفست بوى جبهه مىآید
دلیر حادثه اى, مرد رزم و میدانى
به پیش پاى تو من اشک شوق مى ریزم
ببین ببین که زمین باز شد چراغانى
به موج موج غزل مى سپارم آهم را
هلا شراره ترینم مرا نسوزانى
(پروانه نجاتى, شعر جوان, ص 196 ـ 195)
پروانه هاى صبح
آن روزهاى سرد و کولاکى
یاران خوب من
عاشق ترین بودند
آلاله هایى سوخته بر شانه هاى دشت
روشن ترین شمع زمین بودند
آن روزها
در عمق چشم کودکان ما
فانوسى از فریاد روشن بود
باران آهن بود
آن روزها گاهى
در آسمان آبى آوازهاى من
یک دسته قو
یک دسته مرغابى
خورشید را پرواز مى دادند
تا بر سر انگشتان سوسن ها
پروانه هاى صبح بنشیند
آن گاه
زیباترین گل هاى عالم
همسایگان باغ من باشند
آن روزهاى سرد و کولاکى
یاران خوب من
شعر بهار ورود را هر صبح مى خواندند
آن روزها رفتند
با این همه
یاران من
عاشق ترین ماندند
(هشت فصل عشق, ص42 ـ 41)
انتظار
خیال آمدنت, دیشبم به سر مى زد
نیامدى که ببینى دلم چه پر مى زد
به خواب رفتم و, نیلوفرى, بر آب شکفت
خیال روى تو, نقشى به چشم تر مى زد
شراب لعل تو مى دیدم و, دلم مى خواست
هزار وسوسه ام چنگ در جگر مى زد
زهى امید, که کامى از آن دهان مى جست
زهى خیال, که دستى در آن کمر مى زد
دریچه یى به تماشاى باغ, وا مى شد
دلم, چو مرغ گرفتار بال و پر مى زد
تمام شب به خیال تو رفت و, مى دیدم
که پشت پرده ى اشکم, سپیده سر مى زد
(هوشنگ ابتهاج)
چرا نمىآیى
غروب جمعه ى دلگیر با (( دعاى سمات ))
دل شکسته ى من مى زند دوباره صدات
هزار پنجره پرواز مى کند تا اوج
هزار پنجره از این دریچه هاى نجات
نشسته اى به بلنداى لحظه هاى یقین
وزیر پاى تو جوشیده نیل, دجله, فرات
و دانه دانه ى تسبیح دست سرشارت
به نخ کشیده اى از اجتماع گنگ کرات
زمین دچار تشنج, دچار بحران است
شبیه گوى مقوایى بدون ثبات
تو سرنوشت زمینى چرا نمىآیى
غروب جمعه ى دلگیر با (( دعاى سمات ))
(حمیده رضایى)
معناى عشق و صبر
کدامین حرف را پیدانمایم
چه ظرفى را پر از دریا نمایم
کدامین واژه جز زینب بیابم
که عشق و صبر را معنا نمایم
محمد حسین صادقى (غلام)
هى هى از این عشق خوش احمدى
جان سحر, جسم سمن بوى توست
شام, غلام سر گیسوى توست
ماه که خم کرده سر خویشتن
بوسه زن گوشه ابروى توست
اى سمن باغ خداوندگار
سرو, غلام قد ناژوى توست
صبح ازل, پرتو پیشانى ات
شام ابد, طره دل جوى توست
آنچه زگل نیک تر آمد به باغ
باغ گل خلق تو و خوى توست
زمزمه زندگى کاینات
همهمه شور و هیاهوى توست
عقل تو سرمایه سنگین وحى
عقل جهان کم به ترازوى توست
عقد ثریا به کف آسمان
پیشکش گردن بانوى توست
کاش که فریاد دلم مى شنید
حلقه آن در که سر کوى توست
شاخه طوبى ندهد در بهشت
آنچه در آن چنبر بازوى توست
هى هى از این عشق خوش احمدى
ذکر لبم ناله هو هوى توست
(على موسوى گرمارودى)
(سعدى)
گل پیدا
اى سوار سبز پوش مصطفى
اى مدال سرخ دوش مصطفى
چهره بگشا یاسمن باغ دل
مرهمى شو بر نگین داغ دل
ظلمت دنیا به نورت چاره کن
رقعه سحر عدو را پاره کن
عطر باران بهار بینات
نو گل یاسین و طور و ذاریات
اى کمیل و ندبه اهل دیار
اى امین الله راز روزگار
اى صفاى مروه و حج وفا
کعبه دلهایى و رمى جفا
اى که قربانگاه دل قربان تو
جملگى کرو بیان دربان تو
اسم تو با رسم احمد منطبق
نام او با یاد تو شد متفق
صاحب شمشیر سرخ ذوالفقار
از براى خون مولا بیقرار
سیلى زهرا دلت را خون کند
خون او صد انتقامى چون کند
اى صبورى حسن در کام تو
جان مشتاقان شده در دام تو
تو دوام خط سرخ کربلا
من بنالم نام تو در هر بلا
وارث اهل نجات کبریا
دیده نابینا شده دیگر بیا
اى گل پیداى ناپیداى من
دائما مى خوانمت یابن الحسن
مجتبى نور محمدى (ایوانکى)
دل تنگ
امروز که باز هفته ى جنگ شده ست
نقاشى خاطرات پر رنگ شده ست
در گوشه ى سینه مى گذارد این دل
این دل که براى شهدا تنگ شده ست
(عبدالرحیم سعیدى راد, حماسه ى قلاقیران, ص145.)