رابطه دین و حکومت از منظر على(ع)فاطمه وثوقى مقدمهدر جهان امروز عده اى ادعاى طرفدارى از حقوق بشر داشته و براى آنان برنامه و قانون هایى تنظیم مى کنند. این در حالى است که خود آنان, نه بشر را مى شناسند و نه حقوق آن را, زیرا آنان سازنده روح و جسم بشر نبوده و خود نیز در چنگال مادیات گرفتار هستند و به افراد ضعیف تر از خودشان وابسته مى باشند که این وضعیت مجال شناخت انسان را به آنان نمى دهد. علاوه بر آن درک این مطلب و حقیقت بر آنان روشن نیست که هدف از خلقت انسان چیست؟ زیرا شناخت انسان, شخصیتى ملکوتى و عمیق مى طلبد که با الهام گرفتن از خالق هستى, هدف خلقت را درک نماید و این انسان ملکوتى جز امیرمومنان و امثال ایشان نمى تواند باشد. در نظر مولاى متقیان امت, پیکر واحدى است که رهبر باید همه اعضاى آن را به طورى که لازم است, نگهدارى کند تا همگان در سلامتى و امنیت و رفاه نسبى بسر ببرند. تنها چنین طرز تفکرى است که مى تواند جامعه را توحیدى کرده و پایدار نماید و بر حول محور دین و عدالت اجتماعى که خمیرمایه سعادت هر جامعه پایدار مى باشد, بچرخاند و با برنامه ریزى منظم سازماندهى مطلوب جامعه را در جهت اصلاح و رفاه به پیش ببرد و براى عمران و آبادانى و توسعه انگیزه لازم و کافى را در مردم به وجود بیاورد. یکى از اهداف امام(ع) از قبول خلافت, ایجاد زمینه هاى مادى و معنوى از طریق ـ جامعه شناسى و روانشناسى ـ احترام به حقوق انسان ها و احقاق حق و شناساندن جایگاه خلیفه الهى مسلمین و اهل ذمه و... در جهت تإمین امنیت ملى در جامعه توحیدى بود, تا همگان در محیط آرام و بى دغدغه به تفکر و اندیشه در جهت اصلاحات درونى وبیرونى اقدام نمایند و به یک زندگى سعادت مندى دست یابند. در این نوشتار سعى بر آن است که عملکرد پنج ساله حکومت مولاى متقیان را از دو محور مورد بررسى قرار دهیم: 1. عواملى که رابطه میان حکومت و مردم را استحکام بخشیده و جامعه را به سوى یک زندگى ایدهآل سوق مى داد. 2. عواملى که پایه هاى حکومت اسلامى را متزلزل ساخته و زمینه رشد فساد را فراهم مى کرد. محور اول: برپایى ارکان اصلاح و هدایتهر حکومتى براى ایجاد چنین فضایى, علاوه بر ایمان به خدا مى باید به پایه هاى عدالت اجتماعى نیز تکیه نماید. در این راستا مولاى متقیان براى استحکام پایه هاى عدالت, گام نخست را با انتخاب کارگزاران صالح و مدیران شایسته شروع کرد. چرا که مسوولانى که در رإس امور قرار مى گیرند, الگوهاى رفتارى و عملى هر جامعه اى به شمار مىآیند. امیرمومنان(ع) در انتخاب کارگزاران صالح ضمن توجه به شایسته سالارى و مدیریت مطلوب آنان و تشویق آنان, از خطاى کوچک آنان چشم پوشى نمى کرد, زیرا انحراف و فساد کارگزاران و اغماض از خطاى آنان زمینه ساز فساد در جامعه توحیدى بود و یا زمینه هاى فساد را گسترش مى داد و پایه هاى عدالت را لرزانده و مخل امنیت ملى بود. با توجه به دگرگونى عقیدتى, فرهنگى, اجتماعى و سیاسى در جامعه مسلمین, مولاى متقیان نیاز ضرورى و حیاتى جان اسلام را پاک سازى بنیادین تشخیص داده و بر این اساس برنامه ریزى کردند که شروع کار ایشان با انتخاب کارگزاران صالح و متعهد بود. تا این که از یک سو خلاهاى موجود, که میراث خلفإ سلف بود جبران گردد, و از سوى دیگر اسلام ناب در جامعه ترویج گردیده و یک آمادگى دفاعى جدى در برابر دشمنان درونى وبیرونى پدید آید. و نیز تشنگان عدالت از سرچشمه آب سیراب گردند. تشنگانى که به جبر جهالت و قبیله گرایى, از سرچشمه آب حیات منحرف شده بودند و سال ها تازیانه هاى جهل و ستم را بر وجود خود تحمل کرده بودند. این ستم, پس از وفات رسول خدا آغاز شده و با طى کردن فراز و نشیب هاى بسیار در عصر عثمان به اوج خود رسیده بود, زیرا تمام امکانات جامعه و ارکان حکومت در دست خواص و درباریان و بنى امیه قرار داشت. بدین وسیله تمام اسباب و ابزارهاى انگیزش براى اصلاح و بازگشت از انحطاط از مردم گرفته شده بود و مسلما جهادگر و ایثارگر عصر رسول خدا(ص) را به انسان هایى بى تفاوت تبدیل کرده بود, به طورى که در بسیارى از مسایل با یکدیگر اختلاف نظر داشتند. بنابر اعتراف خود مردم تنها در مورد قبله و اذان با هم اتفاق نظر داشتند. ((جرج زیدان)) مورخ لبنانى معتقد است: ((اعراب مسلمان اندک اندک به فساد و هرزگى گراییدند)) این سخن جرج زیدان هشدارى است براى همه مسلمانان عصر معاصر, به ویژه مردم انقلابى کشور ایران, در حالى که آن ها سال ها در خدمت رسول خدا در فضاى معنوى و پاکیزه اسلام استنشاق کرده بودند و در پاى رکاب آن حضرت به جهاد فى سبیل الله پرداخته بودند. اما پس از وفات آن حضرت در یک واکنش ناشایست و غیر منطقى از مسیر اصلى اسلام جدا شدند و به دنبال جدایى از سرچشمه هدایت, به دنیاگرایى روى آوردند و سرانجام عامل سستى زیربناى اسلام راستین گردیدند و به تبع اشتباه فاحش آنان و پایه ریزى غلط آن دوران, امروز شاهد واپس گرایى بسیارى از کشورهاى اسلامى هستیم. بنابراین اصلاح ارکان عدالت یک ضرورت بود. در این راستا تمام دستورات و هشدارهاى امام على(ع) براى کارگزاران در جهت برپایى عدالت اجتماعى و جانشین کردن مهر و محبت و صمیمیت به جاى بغض و کینه و سوء ظن ها بود. آن جا که فرموده: ((پس داد خدا و مردم را از خود بدهید, در برآوردن حاجت هاى آنان شکیبایى ورزید که شما رعیت را گنجورانید امت را وکیلان و امامان را سفیران, حاجت کسى را ناروا مگذارید و در اداهاى آنچه مطلوب است باز مدارید...)) هنگامى که مسلمانان ستم کشیده این همه لطف و محبت را در حق خودشان مى دیدند, مشتاقانه دل هایشان را به سوى اسلام و حکومت دینى روانه مى کردند. در جنگ هاى معروف سه گانه قاسطین همین مردم برهنه و گرسنه بودند که پاى رکاب امیرمومنان شمشیر مى زدند و شهید مى شدند; نه دنیاپرستان بى درد که تاب تحمل عدالت امام را نداشته و از راه حق منحرف شدند. هر انسان منصف هنگامى که دستورالعمل هاى کارگزاران را مى بیند بى اختیار سر تعظیم و ارادت در پیشگاه آن رهبر فرزانه فرود مىآورد. در نامه اى خطاب به مالک فرموده: ((پس امیدشان را برآور, ستودنشان را به نیکى پیوسته دار و رنج کسانى را که کوشش کرده اند بر زبان آر که فراوان یاد کردن نیکویى آنان, دلیرى را برانگیزاند و ترسان به دل را به کوشش مایل گرداند, ان شإ الله مقدار رنج هر یک را در نظر بگیر و رنج دیگرى را به حساب دیگر مگذار...))(1) مولاى متقیان با احیاى شخصیت انسان ها اعم از مسلمان و ذمى, گرد و غبار حقارت و اسارت را از روح و جسم آنان زدودند و آنان را انسان هایى دلیر ببار آوردند, به طورى که دشمن سرسخت امام (معاویه) در یک محاکمه به یکى از یاران باوفاى آن حضرت که زنى به نام ((ام الخیر)) بود ـ و در جنگ صفین مردم را علیه معاویه تحریک مى کرد ـ گفت: على بن ابى طالب شما را گستاخ کرده که بر سلطان خود جسارت کنید. (2) از دیدگاه امام بدترین فقر, فقر شخصیت بود. لذا به مدیران خود توصیه مى کردند که به خاطر مالیات لباس تابستان و زمستان مردم را نفروشید زیرا برنامه ما آن است که با گذشت و اغماض از مردم مالیات بگیریم. نظر تو در آبادانى زمین, بیشتر از فکر جمعآورى مالیات باشد.(3) و نیز مى فرمود: ((به مسئله خراج باید چنان برسى, که موجب اصلاح گردد, زیرا مصلحت همگان در آن است. اگر مردم به صلاح نباشند, کار دیگران نیز اصلاح نپذیرد))(4) شاید مراد حضرت از دیگران, مردم دیگر بلاد اسلامى غیر از محل حکومت خودشان باشد. با توجه به نامه ها و خطبه هاى آن حضرت, امام(ع) بسان یک روانشناس و روانپزشک حاذق به روانکاوى جامعه عنایت داشته و سعى در درمان دردهاى روحى ـ روانى و جسمى مردم داشتند و به تمام اقشار مردم توجه کرده و آنان را مورد لطف خود قرار مى دادند و مى فرمودند: ((... و کار این جمله استوار نشود (سپاه و رعیت, قاضى, عاملان دیوان و...) جز با بازرگانان و صنعت گران که فراهم مى شوند و با سودى که به دست مىآورند بازارها را برپا مى دارند و کار مردم را کفایت مى کنند.))(5) از آن جا که تقدیر وتشکر, عامل پیشرفت و تلاش بیشتر مى گردد, به ویژه آن که این تشویق از سوى رهبر جامعه باشد ـ مردم را به پیمودن راه و روش رهبران خود علاقمند مى سازد. معروف است که ((الناس على دین ملوکهم)). در این راستا امام به طور جدى به عوامل حکومتى خود توصیه مى کردند که اخلاق و رفتار یک مدیر شایسته را داشته باشند تا این که مردم از آنان الگو بگیرند و از آن چه باعث تفرقه و تشتت در میان مسلمین باشد بپرهیزند; حتى در مورد انجام فرائض دینى به مالک مى فرماید: ((با مردم چنان نمازگزار که نه آنان را برهانى و نه نماز را ضایع گردانى, زیرا ممکن است در میان مردم کسى باشد که بیمار است یا حاجتى دارد و گرفتارست. من از رسول خدا(ص) ـ آن گاه که مرا به یمن مى فرستاد ـ پرسیدم با مردم چگونه نماز گزارم؟ فرمود: در حد ناتوان آنان و بر مومنان رحمت آور.)) امروز نیز هرگاه مدیران خدمتگزار جامعه ما از این شیوه زیبا و استاندارد امام(ع) پیروى کرده و آن را سرلوحه کار خود قرار بدهند, مردم را در جهت دیندارى و اصلاح جامعه یارى مى نمایند. از جمله عواملى که از دیدگاه مولاى متقیان زمینه ساز روابط حسنه میان مردم وحکومت بود. احقاق حق و اجراى حدود الهى بود به طورى که هیچ مجرم یا ظالمى از چنگال عدالت ایشان نتوانست فرار کند حتى در دورانى که خلیفه مسلمین نبود و به عنوان یک مسلمان واقعى در میان مردم به یارى اسلام مى شتافت. به عنوان مثال: ((یکى از نزدیکان عثمان (خلیفه وقت) مرتکب خلافى شد و مجرم شناخته شده بود و هیچ یک از مسلمان ها جرإت نکردند که حدود الهى را بر وى جارى کنند, ولى امام با کمال شهامت و بدون در نظر گرفتن موقعیت آن شخص با عثمان به وظیفه خود عمل کرده و حدود الهى رادر مورد آن جارى کردند.)) آن حضرت در قضاوت ها و داورىهاى زیباى خود با استفاده از روابط عاطفى و حتى مسائل فیزیکى با روش حکیمانه بهترین نتیجه گیرىها را نموده و عادلانه ترین احکام را صادر مى فرمودند, به طورى که زبان زد خاص و عام بودند. حضرت همواره با انصاف و قاطعیت از حق مظلوم دفاع مى کردند و در این راستا هیچ شخصیت و گروهى نمى توانست مانع کار آن حضرت باشد. خود حضرت مى فرماید: ((افراد خوار و ستمدیده در نزد من بسیار عزیز و قوى هستند تا این که حق آنان را به آن ها بازگردانم و افراد قوى و ستمگر را به سزاى اعمالشان برسانم)) در این راستا به فرزند خود توصیه مى فرمود: ((و کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا)) دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید. گرچه امام این توصیه را به فرزند خود فرمود, اما در حقیقت این توصیه براى همه فرزندان اسلام, در همه اعصار است که همواره طرفدار حق باشند و دشمن باطل, هرچند که فرسنگ ها راه فاصله میان ظالم و مظلوم و مدافع مظلوم وجود داشته باشد. امروز اعلام برائت از زورمداران, به ویژه صهیونیسم و امریکا از جانب مسلمانان از همین مقوله است و طرفدارى از مردم مظلوم فلسطین, لبیک به پیام نجات بخش مولاى متقیان است. این گونه بود که تشنگان آب حیات سیراب گشته و جانى دوباره گرفتند و پابرهنگان در حکومت علوى مقام و منزلت یافتند و احساس بزرگى کردند و اعتماد به نفس از دست رفته خویش را دوباره بازیافتند. و به پاس خدمات ارزنده امیرمومنان پاى رکاب حضرتش تا آخرین لحظه مقاومت و دفاع کردند. بدینگونه همه آحاد ملت از خان گسترده عدالت علوى بهره مند گردیدند. برخلاف دشمن یهود و خوارج, آن حضرت حقوق آن ها را از بیت المال قطع نفرمودند, بلکه سفارش کردند که بعد از من با خوارج کارى نداشته باشید زیرا از دیدگاه امام همه مردم یا انسانند ـ که حقوق انسانى دارند ـ یا مسلمانند ـ که حقوق اسلامى دارند ـ . در میان سیاست هاى حکومتى مولاى متقیان, اصلاح سیستم قضایى واقتصادى از جایگاه ویژه اى برخوردار بود. از آن جا که امنیت ملى بسان حصار به اطراف بلاد اسلامى بود, تا در سایه آرامش مردم به امور معیشتى خود رسیدگى کنند که این خود نقش کلیدى در زندگى انسان ها دارد, زیرا با شکم خالى و گرسنه خداپرستى میسر نمى شود. این دیدگاه, امام را بر آن داشت که امور معیشتى مردم به گونه اى باشد که افرادى که نزدیک به حکومت زندگى مى کنند با کسانى که در نقاط دور زندگى مى کنند یکسان باشند. گرچه امام در مورد پیاده کردن روش تقسیم عادلانه بیت المال با مشکلات فراوانى رو به رو شده و مورد سرزنش قرار گرفتند, اما این را نپذیرفتند که عرب بر عجم و سفید بر سیاه برترى داشته باشند, حتى عده اى از دنیاپرستان به خاطر تقسیم برابر و مساوى بیت المال از اطراف امام پراکنده شده و به معاویه پیوستند. اما براى على(ع) هدایت انسان ها مهم و حیاتى بود, نه رفاه طلبى آنان. اصلاحات اساسى امام در زمینه هاى مختلف نیز بازگشت به همین نقطه داشت که زمینه مساعد براى هدایت انسان ها به سوى خداوند و کمال فراهم گردد. مى توان گفت که دقیقا هدف امام از قبول حکومت, ایجاد ارتباط بین مردم و دیندارى بود که برخلاف مشکلات و کارشکنى هاى فراوان, از سوى دوستان و دشمنان قسم خورده اى چون معاویه, جامعه اسلامى رنگ و بوى معنویت به خود گرفت. مولاى متقیان رهبر خردمند تشیع, جمله ((هل الدین الا الحب)) را با عمل زیباى خودشان تفسیر کرده که نهال هاى مهر و محبت را در دل انسان هاى مستعد نشاندند. البته ثمره این نهال هاى مهربان زمانى به بار نشست که کودکان یتیم کوفه با جام هاى شیر, جلوى در خانه مولاى متقیان صف کشیده و مى گفتند: طبیب براى على(ع) شیر تجویز کرده است و تا او شیر نخورد ما نیز غذا نمى خوریم. لذا بدینسان حکومت مردمى و تربیت دینى را تحکیم فرمودند و خستگى چند ساله را از تن بیرون کردند. آرى این نمودى بود از یک رابطه دوستانه و پدرانه یک رهبر مهربان و دلسوز و فداکار با رعیت و زیردستان خود. جرج جرداق مسیحى مى نویسد: ((آیا از فرمانروایى خبر دارى که خود نان سیر نخورد زیرا که در کشور او کسانى یافت مى شدند که با شکم سیر نمى خوابیدند و جامه نرم نمى پوشیدند؟! (زیرا در میان ملت کسانى بودند که لباس خشن و درشت مى پوشیدند) و درهمى را اندوخته خود نساخت؟... و به فرزندان و یاران خود هم وصیت کرد که غیر از این راه و روش نپیمایند. برادر خود را به خاطر یک دینار ـ که بدون حق از بیت المال طلب مى کرد ـ مورد بازخواست قرار داد و پیروان و فرمانداران خود را به خاطر یک گرده نان که به عنوان رشوه از ثروتمندى گرفته و خورده بودند, تهدید کرد و به محاکمه و دادگاه کشانید؟ البته لازم به ذکر است که آن حضرت خود را نیز محاکمه کرد. روزى مردم کوفه را مورد خطاب قرار داده و فرمودند: اى مردم کوفه اگر دیدید که من از شهر شما بیرون رفتم به غیر از آن وضعى که داشتم (مثلا لباس, خوراک یا مرکب و غلام من) عوض شد و در مدت حکومتم یک زندگى مرفه براى خود درست کرده ام, بدانید که من در حکومت, به شما خیانت کرده ام. زمانى که به همه مردم نان با گوشت مى دادند, خود نان بدون گوشت مصرف مى کردند.))(6) محور دوم: برچیدن عوامل انحراف و انحطاط:آنچه در حکومت پنج ساله مولاى متقیان به چشم مى خورد الفاظ درشت و جذاب و چشمگیر نیست, بلکه عمل است و فداکارى و از خودگذشتگى براى ریشه کن کردن نمودن ریشه هاى ظلم و فساد و مسدود کردن راه هاى بى عدالتى ها با توجه به شیوه حکومتى خلفاى قبلى ـ که آغازگر فتنه ها و بى عدالتى ها بوده و باب تبعیض, تعدى و تجاوز به حقوق انسان ها را گشودند ـ مردمان مسلمانى که در دامن اسلام رشد کرده بودند به انسان هاى بى تفاوت و دنیاطلب تبدیل شده بودند. دیگر آن انسان هاى آرمان گرا و جهادگر نبودند. البته این درد بزرگ از خطبه هاى امیرمومنان به وضوح روشن مى شود, آن جا که فرمودند: ((یا اشباه الرجال ولا رجال, حلوم الاطفال...)) اى مردان به صورت مرد (شبیه مرد نه خود مرد) کم خردان نازپرور, کاش شما را ندیده بودم))(7) به طور معمول سیستم اقتصادى, استخوان بندى هر حکومتى را تشکیل مى دهد و در بعضى مواقع بحران آفرین بوده و چرخ هاى عمران و آبادان را کند مى نماید. لذا بر رهبران حکومتى فرض است که با تدابیر شایسته و سازماندهى شده اى از بروز مشکلات اقتصادى جلوگیرى نمایند. بر این اساس امام على(ع) از طریق تقسیم عادلانه بیت المال و هم چنین اخذ وجوهات, مالیات و صدقات و سایر اموالى ـ که به نوعى در امور معیشتى مردم نقشآفرین بود ـ دقت ویژه اى داشته و شخصا در این امور, حساسیت نشان مى دادند تا بدان جا پیش رفتند که حتى اموالى را که عثمان به نزدیکان و درباریان خود بذل کرده بود مطالبه کردند. در این راستا امام به کارگزاران خود توصیه مى کردند که شدیدا مراقب رفتار و کردار خود بوده و زندگى ساده و بىآلایشى را در پیش بگیرند, و صفت زیباى قناعت را به مردم زیردست خود نیز یاد بدهند تا بدین وسیله اسباب و ریشه هاى زندگى تجملى و غیر اسلامى خشکیده شود. آن حضرت علاوه بر توصیه هاى لازم براى کارگزاران خود, مإموران مخفى اى را برگزیده بودند که اطلاعات لازم را به ایشان مى رساندند و حضرت به موقع از بروز حوادث ناگوار جلوگیرى مى کردند و در صورت سستى و تخلف, آنها را موعظه یا مجازات مى کردند. وقتى اطلاع یافتند که یکى از کارگزاران در یک مهمانى مجلل شرکت کرده, او را توبیخ نمودند, زیرا همان میهمانى مى توانست گام اول براى شروع یک چپاول باشد. امام در نامه 21 خطاب به عبدالله بن عباس (استاندار اهواز و فارس) نوشتند: ((و همانا به خدا سوگند مى خورم, ـ سوگندى راست ـ اگر به من خبر رسد که تو در فىء مسلمانان اندک یا بسیار خیانت کرده اى, چنان بر تو سخت گیرم که اندک مال درمانى و در هزینه عیال بازمانى.)) امام(ع) طبق این نامه بدون در نظر گرفتن موقعیت خویشاوندى, چنین قاطع و جدى هشدار و اخطار مى دادند. به قول خود امیرمومنان: ((لباس خود را آن قدر وصله زده ام که از وصله کننده آن خجالت مى کشم)) امام به عنوان رهبر حکومت اسلامى با چنین لباس زندگى مى کردند اما براى آسایش و رفاه مردم تلاش بى وقفه داشتند. لذا هدف از آن همه دقت نظر و ایثار و تلاش این بود که زمینه هاى انحراف و ظلم و تعدى از میان برود تا راه براى برقرارى حکومت الهى هموار گردد, در سایه ایمان به خدا انسان هاى شریف و با شخصیت تربیت شوند. گرچه امام روش زندگى ساده و بىآلایش خود را در جامعه تعمیم نداده بودند, اما مردم را نیز به حال خود رها نکردند تا این که عده اى به تکاثر و تفاخر بپردازند و سبب گرسنگى عده اى گردند. امام بر این عقیده بودند که استفاده از نعم الهى وسیله اى است براى رسیدن به هدف نهایى. آن حضرت با اطلاع به این مطلب که مدیران حکومتى الگوى عملى براى مردم مى باشند, بیشترین دقت نظر را در مورد کارگزاران به کار مى بستند. در نامه چهلم خطاب به یکى از عاملان آمده است: ((به من خبر رسیده که تو زمین را برهنه کرده اى و هرچه زیر پایت بوده گرفته اى و از آن چه در دستت بوده خورده, پس حساب خود را برایم بفرست و بدان که حسابرسى پروردگار برایت از حسابرسى مردم بزرگ تر است.)) در یک اخطار شدیداللحنى به یکى از عوامل چنین فرمودند: ((از خدا بترس و اموال این مردم را به آنها برگردان! که اگر چنین نکنى و خدا مرا به تو رساند,... تو را با آن شمشیرى مى زنم که هرگز کسى را با آن نزدم. مگر آن که داخل آتش شد. به خدا سوگند! اگر حسن و حسین نیز کارى را که تو کرده اى, کرده بودند, هرگز بر آن ها در نزد من دوستى و محبتى نبود و از من به امیدى نمى رسیدند تا آن که حق را از آنان بازستانم)).(8) آن چه امام درصدد ریشه کن کردن آن بودند, ثمره حکومت غیر اسلامى, و مستبدانه حکام گذشته بود که از دوران خلیفه دوم آثار شوم آن پدیدار گردیده و در عصر عثمان از شدت قابل توجهى برخوردار گشت, به طورى که دشمنان اسلام که از سوى رسول خدا(ص) طرد شده بودند, در حکومت و دربار عثمان مقام و منزلتى یافته و مورد توجه عثمان قرار گرفتند. عثمان بازار موقوفه ((نهروز)) در مدینه را ـ که پیامبر گرامى وقف مستمندان مسلمین کرده بود ـ به داماد خود (حرث بن حکم, برادر مروان) بخشید و در یک مورد, غنائم تمام افریقا را یک جا در اختیار عبدالله بن سرح گذاشت.))(9) خودسرى و خودکامگى عثمان به حدى رسید که دیگر براى مردم قابل تحمل نبود, از این رو عده اى از یاران پیامبر و بزرگان به رهبرى امام على(ع) نزد عثمان آمده و به این شیوه نادرست حکومتى اعتراض کردند. عثمان گفت: ((من خویشاوند دارم.)) گفتند: ((مگر پیشینیان تو خویشاوند نداشتند؟)) عثمان گفت: آنها سعى مى کردند که بستگان خود را از حقوق بیت المال منع کنند (البته این مورد صادق نیست چون در زمان دو خلیفه پیشین نیز, نزدیکان و اقوام آنان از موقعیت ویژه اى برخوردار بودند و حتى خلیفه دوم سبب شد که معاویه بتواند پایه هاى حکومت خود را مستحکم کند و بر گرده مسلمین سوار گردد.) و من سعى مى کنم که به اقوام خود کمک کنم. گفتند: ((به خدا سوگند که راه آنها براى ما محبوب تر از راه توست.))(10) مى توان گفت که بخشش هاى بى مورد عثمان بود که طلحه و زبیر را از مسیر اصلى اسلام منحرف کرد, زیرا آنها در اثر احسان هاى عثمان داراى مال و منال بسیارى شده بودند, زبیر در بصره خانه اى ساخت که امروزه هم معروف است و تجار بحرینى و غیره همه در آن جا اطراق مى کردند و در کوفه, مصر و اسکندریه هم خانه هایى ساخت که بعد از مرگش, پنجاه هزار دینار و هزار اسب وهزار عبد و کنیز باقى ماند.))(11) ((طلحه نیز در کوفه خانه اى ساخته که به ((دارالطلحتین)) معروف شد. غله اش از عراق هر روز هزار دینار بود.))(12) و نمونه هایى از این قبیل. بنابراین دنیاپرستى و تجمل گرایى, چنان در روح و جسم مردم رخنه کرده بود ـ که با گذشت بیست و هشت سال از عمر اسلام محمدى(ص) مردم ایثارگر و جهادگر را عوض کرد, به طورى که نه تنها در میادین جهاد به صورت فعال شرکت نمى کردند, بلکه آشکارا, از امام و رهبر خود نیز سرپیچى مى کردند, لذا جمله ((یا اشباه الرجال)) شاهد بر این مدعاست. در روز قتل عثمان پانصد هزار درهم و صد و پنجاه هزار دینار و هزار شتر نزد خزانه دارش بود و قیمت صدقات باقى مانده دویست هزار دینار بود.(13) خطبه معروف شقشقیه امام بیانگر قلع و قمع اموال مسلمین است. آنچه که امام على(ع) بر سر آن عمر پربرکت خود را نهادند, ایجاد یک جامعه توحیدى براساس برپایى فرامین الهى بود. امام(ع) در طول پنج سال حکومت خود با سه جنگ بزرگ و سرنوشت ساز و کمرشکن (براى مسلمین) روبرو شدند که طرف مقابل امام مسلمانان بودند که در دامن اسلام پرورش یافته بودند و حتى بعضى از آنان نماز شب خوانهایى بودند که پیشانى پینه بسته از سجده داشتند اما جاهل به مسائل اسلامى بودند. چرا که سالیان متوالى در مکتب خلفإ غیر قانونى, اسلام را آموخته بودند و امثال تیم دارى و کعب الاحبارها به عنوان مفسر قرآن براى آنان مسایل اسلامى را آموزش مى دادند و یکى از شاگردان مخلص مکتب کعب الاحبار معاویه و عمروعاص بودند. که روزى برسد خواندن, آیه اى با ابن عباس اختلاف پیدا کردند معاویه براى حل مشکل از کعب کمک خواست. ابن عباس نقل مى کند: ((روزى نزد معاویه بودم او آیه 86 از سوره کهف را به طور خاص خواند و من به او اعتراض کردم. معاویه آیه را از عبدالله بن عمروعاص سوال کرد. او نظر معاویه را تإیید کرد. من در جواب گفتم: قرآن در خانه ما نازل شده (یعنى ما سزاواریم که درباره آن سخن بگوییم. نه کسانى مثل عمروعاص) نتیجه این شد که براى حل مسإله معاویه کسى را نزد کعب الاحبار فرستاد تا با نظر او اختلاف حل شود.))(14) مردم مسلمان در عصر خلفإ سلف یاد گرفته بودند که تنها به عبادت خشک و بى روح بپردازند و قرآن خالى از مفهوم و معانى و تفسیر بخوانند, همین تربیت ها سبب شده بود که مردم مسلمان از دین اسلام تنها قبله و اسم آن را با خود حمل کنند. کار انحراف به جایى رسیده بود که مالک بن انس مى گوید: (از قول پدرش) آنچه امروز مردم انجام مى دهند با آنچه در صدر اسلام انجام گرفت هیچ شباهتى نمى بینم مگر در اذان.(15) حسن بصرى مى گوید: اگر اصحاب رسولخدا(ص) امروز در جمع ما حاضر شوند هیچ یک از رفتارهاى ما را مطابق موازین اسلام نخواهند یافت مگر قبله را.))(16) خلاصه این که آن چه به یک حکومت عظمت و اقتدار بخشیده و موجب تداوم آن مى گردد, علاوه بر نقش رهبرى جامع الشرایط, وجود کارگزاران صالح و متعهد در ارکان حکومت است که با اجراى عدالت اجتماعى, ابتکار عمل و صداقت و وجدان کارى خود, مردم را نسبت به نظام, خوش بین کرده و ارتباط مردمى را با حکومت تحکیم مى بخشند. امت را به زندگى در سایه حکومت دینى علاقه مند ساخته و وفادارى امت را نسبت به حکومت تضمین مى نمایند. علاوه بر آن موانع رشد و توسعه را برطرف کرده و ابواب فساد و انحطاط را مسدود نمایند. با توجه به فلسفه حکومت دینى ـ که اصل را بر هدایت انسان ها نهاده ـ و تلاش بى وقفه امیرمومنان در حکومت کوتاهش, پى مى بریم که چرا خود نان خشک خورد, اما بیش از همه مردم کار و تلاش مى کرد. پى نوشت ها:1. نهج البلاغه, ترجمه دکتر جعفر شهیدى, نامه 53. 2. سخنرانى سرکار خانم صفاتى (زیدت عزها). 3. صداى عدالت انسانى, جرق جرداق, ترجمه سیدهادى خسروشاهى, ج1, ص240. 4. همان, ص233. 5. نهج البلاغه, نامه53. 6. توحید, عدل, عدالت اجتماعى, محسن قرائتى, ص171. 7. نهج البلاغه, خطبه27. 8. همان, خطبه41. 9. حکومت على(ع) و مدیریت اسلامى, غلامرضا اشرف سمنانى, ص100. 10. همان, ص101. 11. مروج الذهب, مسعودى, ج2, ص133. 12. همان. 13. طبقات الکبرى, ابن سعد, ج3, ص130. 14. نقش ائمه در احیإ دین, علامه عسکرى, ج6, ص112. 15. آموزش عقاید مسوولان, محسن غرویان, محمد رضا غلامى, سید محمد حسین میرباقرى, ج3, ص351. 16. همان, ج2, ص352.
|