یادها و خاطره ها
محمد حسن رحیمیان
طرح بازگشت پیروزمندانه امام
هنگامى که امام در پاریس بود طرحى درذهنم ترسیم شد که امام در اوج عزت و اقتدار, در حالى که پرچم انقلاب اسلامى را در صحنه گیتى به اهتزاز درآورده پیروزمندانه و با گام هاى استوار از سوى مغرب به سمت ایران خواهد آمد و چهره نورانى اش در پرتو خورشید قرآن, شب ظلمانى ایران را روشن خواهد ساخت. به خانه آقاى امیر حسینى ـ که نقاش زبردستى بود ـ رفتم و طرح را با دقت بیان کردم. از آن جا که طرح مربوط به چهره و اندام امام ملموس تر شود حالت مورد نظررا به خود گرفته و ایستادم تا او طرح اولیه را با مداد ترسیم کند.
آقاى امیرحسینى تحت تإثیر مهارتى که در نقاشى مینیاتور داشت طى روزهاى متوالى, عاشقانه تابلو را آماده کرد و حقیر هم با نوشتن آیه ((ان هـذا القرآن یهدى للتى هى اقوم))(1) و آیه ((الا ان حزب الله هم المفلحون))(2) و آیه ((انا فتحنا لک فتحا مبینا))(3) و زیرنویس فارسى و لاتین, آن را تکمیل کردم. اصل این تابلو در تظاهرات اصفهان مورد استفاده قرار گرفت تا انقلاب به پیروزى رسید. آن را به تهران آوردم و در دفتر تبلیغات امام ـ که در روزهاى آغازین در مجلس شوراى ملى سابق مستقر بود ـ براى چاپ و تکثیر به آقاى على محمدى دوست تحویل دادم و توسط ایشان چاپ و در سطح کشور توزیع گردید.
سال 57 در اصفهان
اصفهان را از نظر مذهبى مى توان سرآمد شهرها و استان هاى کشور دانست. این ویژگى برجسته در ابعاد گوناگون مردم این دیار قابل ارزیابى است: حوزه علمیه ریشه دار, انبوه علما و دانشمندان, کثرت مساجد و حضور گسترده مردم در نماز جماعت و سایر مراسم و شعائر مذهبى; از جمله مراسمى که در سطح ایران و به طریق اولى در دیگرکشورهاى اسلامى بى نظیر مى باشد, مراسم دعاى ابوحمزه ثمالى که در تمام شب هاى ماه مبارک رمضان با جمعیت انبوه و حالات معنوى خاص ـ تا به یاد دارم در مسجد سید ـ برگزار مى شده است. علاوه بر آن بعد از انقلاب به همین ترتیب این مراسم در گلزار شهدا نیز با شرکت انبوه مردم برگزار مى گردد.
اما سه شاخص دیگر را به طور اخص مى توان براى ارزیابى میزان مذهبى بودن یک منطقه برشمرد:
اول: تقدیم فرزندان براى سربازى امام زمان(عج) در کسوت روحانى.
دوم: انفاق مال در قالب خمس و سایر وجوه شرعى و تبرعات.
سوم: فدا کردن جان و جوانان خویش در راه خدا.
در مورد شاخص اول, درصد طلاب اصفهانى در حوزه هاى علمیه از بالاترین نسبت ها برخوردار است; حتى ـ طبق گزارشات ـ روستایى با جمعیت یک هزار نفر در اصفهان وجود دارد که حدود دویست نفر طلبه دارد.
در مورد شاخص دوم, حقیر با توجه به مسئولیت و اشرافى که در دفتر امام در ارتباط با دریافت وجوه شرعى داشتم, شاهد بودم که همواره وصول وجوه شرعى از اصفهان از نظر حجم و نسبت از همه جا بالاتر بود و طبق محاسبات, سایر مراجع نیز نسبت به مقلدینشان بیشترین دریافت را از اصفهان دارند.
در رابطه با شاخص سوم نیز مرورى بر نقش اصفهان در دفاع مقدس نشان گر آن است که اصفهان در رتبه اول تقدیم شهدا مى باشد, به گونه اى که از هر صد و پنجاه نفر در این استان یک نفر شهید شده و درچه اصفهان از هر هفتاد و شش نفر یک نفر شهید تقدیم اسلام شده است.
اولین حکومت نظامى در دوران نهضت امام خمینى نیز مبین نقش فعال مردم اصفهان در این نهضت بود.
تظاهرات میلیونى و سیل آساى مردم اصفهان در مناسبت هاى مختلف و فعالیت هاى گسترده روزانه در کوى و برزن و شهر و روستاى این دیار در مبارزه با سلطه طاغوت و برقرارى حکومت اسلامى, افتخار بزرگى است که در تاریخ کهن اصفهان مى درخشد. خطابه هاى آتشین و حماسهآفرین آقاى سید محمد احمدى خمینى شهرى و تحصن مردم در خانه آیه الله خادمى و شهداى هفتم محرم و فروکشیدن مجسمه رضاخان در پایان راهپیمایى بزرگ روز عاشورا و... فراموش ناشدنى است.
روز هفتم محرم 1399 قمرى مصادف با 21 / 9 / 1357 شمسى یکى از روزهاى پرشکوه در مبارزات مردم اصفهان بود که بیشترین شهید را دادند. در این روز صدها هزار نفر از مبدإ مسجد سید, مانند سیلى خروشان به طرف غرب این خیابان به حرکت درآمدند. در پیشاپیش جمعیت, آیه الله خادمى و جمع زیادى از علما و طلاب بودند. راهپیمایان به انتهاى خیابان مسجد سید به چهارراه وفایى رسید. انبوهى از تانک و نفربر زرهى در میان چهار راه مستقر شده بود و عرض خیابان مسجد با دیوارى از سربازان که روى زانو نشسته بودند و مردم را نشانه گرفته بودند, کاملا مسدود شده بود.
جمعیت متوقف شد و روى زمین نشستند, در این حال نیم خیز شدم و پشت سر را نگاه کردم, آخر جمعیت تا آن سوى مسجد سید و در چند کیلومترى موج مى زد. مذاکراتى براى باز کردن راه به عمل آمد و اعلام شد که راهپیمایى به طور آرام ادامه خواهد یافت, اما به محض این که جمعیت بلند شدند و به طرف جلو حرکت کردند نیروهاى حکومت نظامى, مردم را به رگبار مسلسل بستند. طى چند دقیقه شاهد بودم که صدها نفر شهید و زخمى شدند.
از یک سو مردم به انتقال شهدا و مجروحان به داخل کوچه ها مشغول بودند و از سوى دیگر عده اى با همه وجود از آیه الله خادمى و دیگر روحانیون محافظت مى کردند, اما موج جمعیت بى محابا به جلو هجوم بردند و با پیش روى مردم به سوى چهار راه, آرایش نیروهاى حکومت نظامى به هم ریخت.
کماندوهاى مسلح با سرعت هرچه بیشتر پا به فرار گذاشتند و تانک ها و نفربرهاى زرهى از صحنه ناپدید شد. این کشتار بى رحمانه باعث برانگیخته تر شدن احساسات مردم و اوج گیرى بیشتر نهضت گردید. مردم خشمگین, خیابان هاى اصلى اصفهان را درنوردیدند و تعدادى از سینماها و مراکز دولتى را در خیابان چهارباغ به آتش کشیدند.
فرداى آن روز باز هم تظاهرات با شدت ادامه یافت و تعداد زیادى در اصفهان و نجف آباد به شهادت رسیدند. در روزهاى تاسوعا وعاشورا شهرتقریبا در اختیار مردم بود. روز عاشورا بزرگ ترین تظاهرات در اصفهان برگزار شد. مجسمه رضاخان در میدان ـ سمت شمالى سى و سه پل ـ به زیر کشیده شد. از عصر عاشورا حکومت نظامى شدت گرفت و با حضور پررنگ تر نیروهاى نظامى جو رعب و وحشت به اوج خود رسید.
در تاریکى و سکوت شب یازدهم صداى کامیونى که مقابل خانه ما متوقف شد, تعجب ما را برانگیخت. مادرم شتاب زده به طرف در دوید, بخشى از در خانه که شیشه اى بود, در روزهاى قبل با سنگ پرانى چماق به دست ها شکسته شده بود, او از میان شکستگى در مشاهده کرد که کماندوها در حال پیاده شدن از کامیون هستند. فریادزنان میان جمع بازگشت. هم زمان صداى چکمه و همهمه بالارفتن آنان از دیوار شنیده شد. تعداد زیادى از نیروهاى حکومت نظامى روى سقف خانه ما مستقر شدند و بى درنگ شروع به تیراندازى کردند. صداى شلیک گلوله ها و رگبار مسلسل ها تمام فضاى منطقه را پر کرد. در آن لحظات همگى آماده شهادت بودیم. بچه ها که تا آن موقع از نزدیک صداى پى در پى مسلسل را نشنیده بودند وحشت کرده بودند.
مادر, همسر و خواهرانم یقین کرده بودند که آنها آمده اند تا حقیر و پدرم را جلوى چشم آنها بکشند. حدود یک ساعت این وضعیت ادامه یافت. آنها تدریجا از سقف منزل پایین آمدند و مقدارى هم در کوچه هاى اطراف تیراندازى کرده و در نیمه هاى شب منطقه را ترک کردند. از آن شب فرزند اولم (احمد) که حدود سه ماه داشت تقریبا از شیر مادر محروم شد.
بعدا معلوم شد که این حرکت در محل ما به سه منظور انجام گرفته بود: اولا: مرعوب کردن مردم, ثانیا: ترساندن مردم از ارتباط با پدرم, و ثالثا: تشجیع چماق به دست ها براى مقابله با طرفداران امام.
فرداى آن روز افراد ترسویى را مشاهده کردم که از عبور کردن از پیاده روى سمت خانه ما اجتناب مى کردند; حتى وقتى به یکى از آنان سلام کردم بدون آن که جواب سلام مرا بدهد با سرعت از آن سوى خیابان از حقیر فاصله گرفت و دور شد!
هم چنین در این روز با استفاده از آتش تهیه شده شب قبل, دسته چماق به دست ها را در محل به راه انداختند. این گروه معمولا کسانى بودند که بیش از فقر مادى دچار ضعف فکرى و معنوى بودند. افراد شرور و بى هویتى که با هدایت نیروهاى امنیتى رژیم با دستى چماق و با دست دیگر عکس شاه را بالا مى بردند و جاوید شاه مى گفتند و هرگاه صلاح مى دیدند به آنها دستور مى دادند تا به خانه و جان و مال مردم تعرض نمایند. نمونه فجیع آن در همین ایام در نجف آباد به وقوع پیوست و خسارات فراوانى به بار آوردند.
به هر حال در آن روز چند ده نفر از این قماش را در دستگرد به راه انداختند. در پیشاپیش آنها زنى بود که به بدزبانى و سبک سرى معروف بود عکس بزرگى از شاه را با دو دست بالاى سر گرفته بود و براى شاه شعار مى داد. وقتى مقابل خانه ما رسیدند توقف کردند و ضمن سنگ باران کردن خانه و شکستن شیشه هاى منزل ما, فحاشى و هتاکى بسیار کردند.
تحصن علماى اصفهان
هم زمان با تحصن علما در دانشگاه تهران علیه رژیم و اعتراض به ممانعت از بازگشت امام به ایران, تحصن بزرگى از علما وعاظ و فضلاى اصفهان در مسجد سید برگزار گردید. چنین تجمعى از علما و وعاظ اصفهان در یک زمان و یک مکان بى نظیر بود. مرحوم آیه الله سید عبدالحسین طیب ـ که مولف تفسیر بزرگ اطیب البیان و از ارکان علم و تقوا در حوزه اصفهان بود ـ برخلاف شرایط سنى نامساعدش در صف متحصنین حضور داشت و مى فرمود: در عالم رویا این ندا در گوشم طنین انداز شد:
خمینى بت شکن
آمده اندر وطن
آتش نمرودیان
زمقدمش گلستان
چهل و هشت ساعت بیشتر از این رویاى صادقه نگذشته بود که دقیقا مضمون این جملات آهنگین و ملکوتى, عینیت یافت و به وقوع پیوست! و امام در حالى که بت شاهنشاهى و هیمنه آمریکا را شکسته بود در 12 بهمن ماه 1357 به وطن بازگشت.
در پى حکومت نظامى
برقرارى حکومت نظامى در اصفهان و سپس در شهرهاى دیگر, بر شور و نشاط مردم براى ادامه نهضت افزود و باعث شد تا مردم بر ضرورت مبارزه با رژیم جدىتر شوند. مساجد رونق بیشتر گرفت و به جایگاه واقعى خود نزدیک تر شد. با آن که وسائل ارتباطى, محدود بود و شبکه سازمان یافته و تشکیلات نظام مندى وجود نداشت پیام ها و سخنرانى هاى امام با سرعتى شگفت انگیز به همه جا مى رسید. دل و جان مردم یک پارچه در تسخیر امام بود. مساجد کانون انقلاب و سنگر مبارزه و پایگاه هم دلى و تعاون بود. مرزهاى خودخواهى, قوم گرایى و بخشى نگرى رنگ باخته و باورها فقط روى مرز حق و باطل تمرکز یافته بود. در این سوى مرز, مودت بود و محبت. همبستگى بود و وحدت, مدارا بود و تولى. نسبت به آن سوى مرز ـ به خصوص در مورد مثلث شوم شاه, آمریکا و اسرائیل و سرسپردگان آن ها ـ صلابت بود و انعطاف ناپذیرى, انزجار بود و ستیز شجاعانه, نفرت بود و تبرى.
خود محورىها به خدامحورى, قوم گرایى ها به اسلام گرایى تبدیل شده بود. طلوع خورشید اسلام ناب محمدى(ص) از آیینه روشن وجود امام دیوارهاى کاذب تجزیه جامعه را درنوردیده و با نور وحدت, روشن کرده بود. همه براى امام بودند و امام براى همه و امت همراه با امام براى خدا.
یک نویسنده بزرگ مصرى نوشته بود: ((ما نفهمیدیم آیا خمینى حرف مردم را بازگو مى کند یا مردم سخن خمینى را)) البته هر کس که حقیقت امام و امت و معناى ولایت و ولایت پذیرى و رابطه آن دو را با حق مطلق و ایمان به مبدإ وحى نداند و نفهمد, رمز و راز و کلید حل این معما را به دست نخواهد آورد.
آنها که با پیچیدن نسخه هاى وارداتى از نظام هاى الحادى غرب مى خواهند گره هاى کور جوامع اسلامى را بگشایند, آنها که انقلاب ها یا تحولات گسترده سیاسى و اجتماعى تنها در فرایند تشکیلات حزبى و تحزب با راه و روش غربى دیده و شنیده اند و بر آن اساس, سرنوشت انقلاب ما را در واگرایى تدریجى جامعه و برگشت مردم از ارزش هاى انقلاب و انقطاع نسل ها تحلیل مى کنند, اشتباهى بس بزرگ مرتکب شده اند, زیرا این انقلاب بزرگ و استثنایى, نه محصول یک حرکت حزبى به شیوه غربى آن بود و نه امام در جایگاه رهبرى یک حزب قرار داشت, بلکه امام با بهره گیرى از ظرفیت هاى دینى, ابزارها, بسترها و راهکارهایى که در متن دین و آیین الهى اسلام تعبیه شده انقلابى, متفاوت از همه انقلاب هاى دیگر پدید آورد.
آن چه در نهضت امام خمینى شکل گرفت مصداقى بود از تحزب که در قرآن توصیف شده است. حزب الله بود که با رهبرى روح الله در برابر حزب الشیطان با محوریت شیطان بزرگ, آمریکا صف آرایى کرد.
حزب الله ـ که از منظر قرآن ـ یگانه تشکل در جبهه حق و جامعه اسلامى بوده و اعضاى آن در ملکوت تهجد و نماز شب و در قنوت پررمز و راز رکعت یازدهم آن, یکدیگر را مى یابند و حول محور نماز جماعت در سنگر مسجد, هسته هاى آن شکل مى گیرد و در ماه صیام و شب هاى قدر به خودسازى و تدبر در قرآن مى نشیند و در محرم الحرام ـ ماه قیام و عاشوراى حسینى ـ یک پارچه برمى خیزد و حمایت از حق و دفاع از مظلوم را تمرین مى کند, ((جامعه)) را در مطاف ((امامت)) با تکرار ((سلم لمن سالمکم و عدو لمن عاداکم)) مى خواند و در زیارت ((امین الله)) ((اظهر کلمه الحق واجعلها العلیا وادحض کلمه الباطل واجعلها السفلى)) را مى طلبد.
امام با شکوفا ساختن این ظرفیت ها و احیاى اسلام ناب محمدى(ص) ـ که ریشه در فطرت پاک انسان ها دارد ـ نهضت اسلامى را تا انهدام رژیم ستمشاهى و پیروزى انقلاب به پیش برد. اما دشمن که علاوه بر محرومیت از سرمایه وحى و ظرفیت هاى نیرومند اسلام ناب و مکتب تشیع, نسبت به این ویژگى ها جاهل و بى اطلاع بود, در این نبرد نابرابر شکست خورد. به همین دلیل بود که بعد از انقلاب نیز تمام تلاش هاى انتقام جویانه و جنونآمیز آن از قبیل ترور, فتنه هاى داخلى, کودتاى نوژه, حمله طبس, جنگ تحمیلى, محاصره اقتصادى و انواع توطئه هاى دیگرش راه به جایى نبرد.
به هر حال اعلامیه هاى تیمسار ناجى (فرماندار حکومت نظامى اصفهان) پى در پى از رادیو اصفهان پخش مى شد. در چهار راه هاى حساس شهر, تانک ها و نفربرها مستقر بودند. کماندوهاى مسلح و مجهز در همه جا خودنمایى مى کردند. هر گونه اجتماع در روز ممنوع بود. شب ها از ساعت مقرر که گاهى عقب و جلو مى شد, هرگونه رفت و آمد ممنوع بود. در خیابان ها و معابر کسى جز نیروهاى نظامى و مإموران رژیم دیده نمى شد.
تقریبا بعد از ساعت هشت شب, برق قطع مى شد و همه جا در تاریکى فرو مى رفت. قطع برق, حلقه اى از زنجیره اقداماتى بود که توسط کارکنان بخش هاى مختلف به عنوان اعتراض به رژیم و حمایت از نهضت, انجام مى گرفت. هم روز, صحنه خیابان هاى شهر دیدنى بود و هم شب, لکن در شب ها امکان بیرون آمدن نبود, اما در شب 27 رمضان 1398 مصادف با هشتم شهریور 1357 ـ که به خاطر تولد اولین فرزندم احمد در بیمارستان وحید دستگرد بودیم ـ نتوانستیم با آمبولانس به بیمارستان هلال احمر در مجاورت پل فلزى اصفهان برویم و صحنه شب هاى حکومت نظامى را نیز مشاهده کنیم. اولین روز تولد احمد, مقارن بود با اولین چاپ نام امام خمینى در تیتر اول روزنامه کیهان که یک نسخه از آن را به عنوان بهترین چشم روشنى براى مادرش در بیمارستان بردم.
ممنوعیت اجتماعات در روز و منع رفت و آمد در شب هرگز مانع عزم مردم در اجراى برنامه هاى مورد نظر نبود. کوبنده ترین تکبیرها در شب از روى بام خانه ها و بزرگ ترین و باشکوه ترین تظاهرات در روز در دوران حکومت نظامى اتفاق افتاد.
مإموران حکومت نظامى در ممانعت از تردد شبانه مردم بسیار جدى بودند. در اصفهان شایع بود که در چند مورد که برخى از مردم براى نگاه به خیابان سرشان را از پنجره بیرون آورده بودند, با شلیک گلوله مإموران به شهادت رسیده اند. مردم معمولا هنگام حکومت نظامى بیرون نمىآمدند و از سوى امام هم دستورى خاص صادر نمى شد, مگر در یک مورد آن هم در تهران که سرنوشت انقلاب را رقم زد.
در اخبار ساعت 2 بعد از ظهر روز 21 بهمن 57 فرماندارنظامى تهران ساعت حکومت نظامى را که تا شب قبل, از ساعت 10 شروع مى شد از ساعت 4 بعد از ظهر اعلام کرد. مردم از این که براى اولین بار, زمان شروع حکومت نظامى را از ساعات شب به ساعت 4 بعدازظهر شنیده اند, شگفت زده و غافل گیر شده بودند.
آقاى جبار رضایى ـ که از فرهنگیان مومن و انقلابى و اصالتا اهل طالقان است ـ مى گوید: با شنیدن اطلاعیه فرماندارى نظامى, احساس بدى به من دست داد و با هر کس صحبت مى کردم سخنى براى گفتن نداشت. خود را به منزل آیه الله طالقانى رساندم تا کسب تکلیف کنم و نظر ایشان را جویا شوم. اما ایشان را هم مثل خودم یافتم. هیچ کس در آن شرایط نمى دانست که چه توطئه اى در کار است و تکلیف چیست.
تا آن زمان امام در مورد نقض یا رعایت مقررات حکومت نظامى اظهارنظرى نکرده بودند. اما در این روز براى اولین بار و بلافاصله در قبال اعلامیه حکومت نظامى و تعیین ساعت جدید واکنش نشان داده و اطلاعیه اى خطاب به ((ملت شجاع ایران و اهالى محترم تهران)) صادر کرده(4) و با صراحت و قاطعیت, تکلیف مردم را با این جملات روشن کردند:
((اعلامیه امروز حکومت نظامى, خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نکنند. برادران و خواهران عزیزم! هراسى به خود راه ندهید به خواست خداوند تعالى, حق پیروز است.))
روح الله الموسوى الخمینى
اطلاعیه امام با سرعت فوق العاده در تهران پیچید. برخى از اهل سیاست با شنیدن این اطلاعیه, بیشتر از اعلامیه حکومت نظامى غافل گیر شدند و چه بسا آن را غیر منطقى و خطرناک دانستند, اما مردم مشتاقانه دستور امام را پذیرفتند و عاشقانه به اجرا گذاشتند و طى 24 ساعت تمام پایه هاى رژیم ستمشاهى 2500 ساله را فروریختند و حاکمیت طاغوت را برچیدند. فرداى آن روز تدبیر حکیمانه و منطقى بودن فرمان امام براى همه آشکار شد. فرمانى که سفینه انقلاب را با سرعتى برق آسا و بسیار زودتر از حد تصور به ساحل پیروزى رساند.
اما این ظاهر ماجرا بود و هیچ کس از طوفانى که در شام گاه 21 بهمن براى غرق کردن این سفینه در راه بود خبر نداشت. اهمیت سرنوشت ساز و معجزه آساى اطلاعیه امام آن گاه معلوم شد که اسناد سرى رژیم و اعترافات پس مانده هاى آن از توطئه خطرناکى که در پس اعلامیه حکومت نظامى نهفته بود, پرده برداشت. توطئه اى که قرار بود تحت عنوان ((طرح نجات1)) در عصر و شام گاه این روز به اجرا گذاشته شود و هم زمان با بمباران وسیع مراکز حساس به خصوص مقر اقامت امام خمینى, صدها نفر از شخصیت هاى موثر و یاران امام دست گیر شوند. شرح این توطئه خونین در صفحات 274 و 273 کتاب ((تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواک و امریکا)) افشا گردیده است. شاپور بختیار نیز در کتاب ((یک رنگى)) صفحه 228 مى نویسد:
((من بار دیگر جلسه شوراى امنیت را تشکیل دادم و دستور دادم... رإس ساعت 8 بمباران را آغاز کنید...))
اما همان طور که شاهد بودیم اطلاعیه امام در واکنش به اعلامیه حکومت نظامى و حضور گسترده و بى سابقه مردم در صحنه, همه نقشه ها را به هم ریخت و بار دیگر آیه ((ولا یحیق المکر السىء الا باهله))(5) تفسیر عینى یافت و توطئه دشمن صد در صد نتیجه معکوس داد. اطلاعیه امام, هم توطئه را خنثى کرد و هم رسیدن به پیروزى را سرعت بخشید و معجزه پیروزى انقلاب اسلامى در 22 بهمن نمایان شد.
آن چه به ذهن و قلم حضرت امام در این مقطع سرنوشت ساز جارى شده ـ صرف نظر از گزارشاتى که حکایت از ارتباط موضوع با امام زمان(عج) دارد و از نقل آن خوددارى مى کنم ـ بى شک از امدادهاى غیبى و الطاف جلیه الهى است, اما با توجه به این که این نوع قضایا در قبل و بعد از پیروزى انقلاب اسلامى در موارد متعددى از امام مشاهده شده نکته اى را از مرحوم معلم دامغانى که سابقه حدود 60 سال دوستى عمیق و مراوده با امام داشته, نقل مى کنم:
در جلسه اى که خدمت ایشان رسیدم موضوع اطلاعیه مورخ 21 / 11 / 57 امام را همراه با چند مورد مشابه دیگر برشمردم و از رمز و راز آنها پرسیدم. ایشان فرمود: مى خواهى بگویى امام علم غیب داشت؟ نه هرگز! عرض کردم: پس قضیه چیست؟ فرمود: [ نقل به مضمون] اینها نتیجه اخلاص امام بود. امام تصمیمى را اتخاذ مى کرد و مطلبى بر زبان و قلمش جارى مى شد که اگر علت و رمز آن در همان زمان از ایشان سوال مى شد پاسخى نداشت ولى بعدا معلوم مى شد که منطبق با واقع و درست بوده است.
از پاسخ آقاى معلم متوجه حدیث معروف: ((من اخلص لله اربعین یوما فجر الله ینابیع الحکمه من قلبه على لسانه))(6) شده و گفتم: اگر چهل روز خالص بودن, سرچشمه هاى حکمت را از قلب به زبان جارى مى سازد, به طریق اولى امام که به یک عمر اخلاص و براى خدا بودن آراسته بود, مى تواند از چنین امدادهاى الهى و جوشش هاى فرزانگى و حکمت برخوردار باشد و ده ها سال مجاهده با نفس و جهاد در راه خدا یقینا هدایت الهى را در شناخت راه هاى درست براى او فراهم مى سازد که:
((والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا)).(7)
پى نوشت ها:
1. اسرإ, 9.
2. مجادله,22.
3. فتح,1.
4. صحیفه نور, ج5, ص69.
5. فاطر, 42.
6. سفینه البحار, ج1, ماده خلص.
7. عنکبوت, 69.