انحراف و الحاد شلمغانى حجه الاسلام سید تقى واردى به بهانه 29 ذى قعده, سال روز قتل عبرتآموز شلمغانى, گفتار زیر به پیروان راستین صاحب الامر (عج) تقدیم مى گردد.ابوجعفر, محمد بن على شلمغانى, معروف به ((ابن إبى عزاقر)) در ایام غیبت صغراى امام زمان(عج) به دروغ ادعاى نیابت آن حضرت نمود و پس از مدتى مبتلا به انحراف فکرى و اعتقادى گشت و راه کفر و الحاد را در پیش گرفت و سرانجام از سوى امام زمان(عج) مورد لعن قرار گرفت و از جامعه شیعیان طرد گردید. انحرافات فکرى در ایام غیبت صغرادر ایام حضور امامان معصوم (علیهم السلام) هرگاه پیروان آنان و یا افراد و گروه هاى دیگرى در جامعه اسلامى, راه انحراف و انحطاط را در پیش گرفته و به فریب کارى عوام و ایجاد فتنه و فساد در میان مردم اقدام مى کردند, با عکس العمل آن بزرگواران و پیشوایان روبه رو مى گردیدند و در نتیجه, یا از اعتقاد وکردار باطل خود دست کشیده و یا راه خود را از ائمه جدا مى کردند و به بى راهه و کج روى دایمى مبتلا مى شدند. در طول تاریخ امامان(ع) به موارد متعددى دست مى یابیم که پیروانشان به غالى گرى, صوفى گرى و یا ایجاد انشعاب در بدنه تشیع اقدام کردند و امامان معصوم(ع) آنان را تخطئه و مردود شمردند و حتى گاهى با آنان برخورد کردند. در این باره کتاب هاى متعددى از سوى دانشمندان اسلامى تإلیف گردید, که عکس العمل هاى ائمه اطهار(ع) را در برابر منحرفان, تشریح نمودند. از باب نمونه, مرحوم شیخ حر عاملى (متوفاى 1104 قمرى) در کتاب گرانسنگ ((اثبات الهداه)), پس از بیان نصوص و معجزات حضرت صاحب الامر(ع), بابى به نام ((ابطال الغلو والرد على الغلاه)) تدوین کرده و در آن, یک صد و ده حدیث در ظهور غالى گرى, جبرىگرى و سایر انحرافات فکرى از سوى بدخواهان و عکس العمل امامان معصوم(ع) در برابر آنان را ذکر کرد.(1) به هر حال, با حضور امامان معصوم(ع) و عکس العمل هاى بایسته و به جاى آنان در برابر منحرفان و مفسدان, تکلیف شیعیان و سایر مسلمانان روشن بود و مشکل چندانى در یافتن مسیر حق و حقیقت از بى راهه هاى گوناگون و رنگارنگ وجود نداشت. اما در عصر غیبت امام معصوم(ع), به علت عدم دست رسى مستقیم شیعیان و عالمان و بزرگان دینى به امام و محروم بودن از فیض حضور آن وجود شریف, زمینه ایجاد و رشد انحرافات و افکار پلید شیطان صفتان مهیا گردید و با فریب توده هاى ناآگاه و ضعیف الایمان, شیعیان و سایر مسلمانان را در بلاتکلیفى و تردید و دو دلى سوق دادند و عملا میان آنها اختلاف و چند دستگى به وجود آوردند و از این راه, زیان هاى بى حد و حسابى بر مذهب و دین وارد ساختند. پس از شهادت امام حسن عسکرى(ع) و آغاز غیبت صغراى امام زمان(ع) و احساس خلا حضور امام معصوم(ع) در جامعه مسلمانان, زمینه انحراف براى منحرفان, فراهم تر و گسترش و تبلیغ انحرافات دینى در میان توده هاى مردم, عملى تر گردید و بازار افرادى چون ابومحمد شریعى, محمد بن نصیر نمیرى, احمد بن هلال کرخى, ابوطاهر محمد بن على بلالى و محمد بن على شلغمانى, رونق فزاینده اى یافت. ولیکن این دسته از منحرفان, غافل از این بودند که امام غایب(ع) از طریق نایبان خاص خود بر افکار و کردار همگان نظارت مى کند و در صورت لزوم, افشاگرى کرده و منحرفان و بدخواهان را رسوا مى نماید و آنان را مورد سب و لعن خود و پیروانش قرار مى دهد.(2) گفتنى است, که پیش کسوت منحرفان در ایام غیبت صغرا, ابومحمد حسن شریعى [ سریعى] بود. او در آغاز از اصحاب امام هادى(ع) و امام حسن عسکرى(ع) به شمار مىآمد و پس از شهادت امام حسن عسکرى(ع) و در آغاز غیبت امام زمان(ع), ادعاى نیابت خاصه آن حضرت را نمود, ولى چون شایستگى این مقام را نداشت, و به دروغ آن را ادعا کرده بود, خداوند متعال, وى را بى مقدار و رسوا کرد. زیرا توقیعى از ناحیه مقدس بیرون آمد و وى را مورد لعن قرار داد و از او برائت جست. پس از شریعى, عده اى دیگر نیز به این وادى پا گذاشته, و اقدام به انحرافات مذهبى و عقیدتى کردند, ولى به حول وقوه الهى همه آنان رسوا شده و راه روشن حق و حقیقت, هم چنان در میان انواع کژراهه هاى باطل, مسیرش را به سوى فلاح و رستگارى ادامه داد. انحرافات شلمغانى ابوجعفر, محمد بن على شلمغانى, موثرترین و معروفترین افراد منحرف عصر غیبت صغرا بود, در این مقال به شخصیت دوگانه, افکار و عقاید وى, توقیع ناحیه مقدسه, بر ضد وى و سرانجام به نحوه هلاکتش اشاره مى کنیم.
1ـ شخصیت دوگانه شلمغانى وى ابوجعفر محمد بن على شلمغانى, معروف به ((ابن عزاقر)) از اهالى ((شلمغان)) واقع در ناحیه واسط, در بخش جنوبى عراق[ حدفاصل کوفه و عماره] بود و از آغاز جوانى تا آخر عمر خویش, داراى دو شخصیت مثبت و منفى بود. که در این جا به دو عنوان پیش از انحراف و پس از انحراف از آنها یاد مى کنیم. الف ـ پیش از انحراف: وى, از راویان و دانشمندان برجسته شیعه بود و روایات متعددى از طریق وى از امامان معصوم(ع) نقل گردید. از جمله نقل روایت معروف میلاد امام حسین(ع) و داستان آزادى فطرس ملک به برکت آن حضرت.(3) وى داراى تإلیفات و تصنیفات متعددى بود و برخى از نوشته هایش عبارتند از: البرهان والتوحید, البدإ والمشیئه, نظم القرآن, کتاب الامامه الکبیر, کتاب الامامه الصغیر, التسلیم, الانوار, المعارف, الایضاح, المباهله, التکلیف, ماهیه العصمه, الزاهر بالحجج العقلیه, الاوصیإ, فضل النطق على الصمت, فضائل العمرتین, و رساله الى ابن همام.(4) شلمغانى, مورد اعتماد شیخ حسین بن روح نوبختى[ نایب سوم امام زمان(ع]( بود و از سوى او در میان طایفه ((بنى بسطام)) داراى جایگاه و مقام مذهبى و اجتماعى شد پس از مدتى مورد علاقه شدید این طایفه قرار گرفت, به طورى که بعدها, هنگامى که راه ارتداد و انحراف را در پیش گرفت, هر گفتار ناپسند و شرک آلودى را که بر زبان جارى مى کرد, به شیخ حسین بن روح نسبت مى داد و اهالى بسطام از او مى پذیرفتند و جزء عقاید دینى خود به حساب مىآوردند.(5) شلمغانى, به موقعیت علمى و اجتماعى خویش مغرور گردید و به تدریج راه انحراف و گمراهى در پیش گرفت و از احساسات مذهبى برخى از شیعیان نسبت به گفتار و افکار پوشالى خویش, استفاده هاى باطل و نامشروع کرد. نجاشى در کتاب ((الرجال)) خود به نقل از شیخ طوسى, درباره شلمغانى گفت: له کتب و روایات و کان مستقیم الطریقه ثم تغیر و ظهرت منه مقالات منکره...(6) ب ـ پس از انحراف: شلمغانى, به تدریج در کمند شیطان گرفتار آمد. از یک سو به علم و دانش و رتبه شخصیتى و مذهبى خویش در میان مردم مغرور گردید و از سوى دیگر نسبت به مقام شامخ حضرت حسین بن روح نوبختى[ نایب منصوب امام زمان(عج]( حسادت ورزید, مجموع این عوامل, وى را وادار به ادعاهاى دروغین نمود. وى در آغاز, ادعاى نیابت امام عصر(ع) را نمود و پس از آن ادعاهاى بزرگ تر و عظیم ترى بروز داد و سرانجام, راه ارتداد و کفر را در پیش گرفت. عبدالقاهر اسفراینى تمیمى, صاحب کتاب ((الفرق بین الفرق)) درباره وى و ادعاهاى کفرآمیزش مى گوید: نامش محمد بن على شلمغانى است. او ادعا کرد که روح خدا در جسمش حلول کرد و بدین جهت, خود را ((روح القدس)) نامید و براى پیروانش کتابى به نام ((الحاسه السادسه[ ((حس ششم] تإلیف کرد و در این کتاب به برداشته شدن شریعت و مباح بودن لواط تصریح کرد و هم چنین پنداشت که نور فاضل را مى تواند در مفضول درآمیزد و بدین جهت, محارم پیروانش را براى خود مباح کرد, تا به گمان باطل خویش, نور خود را که فاضل است در محارم پیروانش که مفضولند, درآمیزد.(7) ذهبى, نویسنده کتاب ((العبر)) درباره وى مى گوید: شلمغانى, ادعاى الوهیت داشت و مدعى بود که مردگان را زنده مى کند. او قائل به تناسخ ارواح و حلول آن ها بود, از این راه, پیروان فراوانى براى خویش گرد آورد.(8) 2 ـ عکس العمل نایب امام زمان(ع)حسین بن روح نوبختى, نایب منصوب امام زمان(ع), پس از آن که اخبار واطلاعات جدیدى از شلمغانى دریافت کرد, نسبت به وى حساس شد و وى را تحت مراقبت خویش قرار داد و هنگامى که باخبر شد که شلمغانى کتاب ((التکلیف)) را نوشته, دستور داد نسخه اى از آن را برایش بیاورند, تا آن را مورد دقت و مطالعه قرار دهد. وى پس از خواندن کتاب ((التکلیف)) و دقت در نوشته هاى آن, گفت: در این کتاب, جز در دو سه مورد, چیزى از ائمه اطهار(ع) روایت نگردیده است. آن چه در این کتاب آورده است, همه را بر آنان به دروغ نسبت داده است خدا او را لعنتش کند.(9) ابو على بن همام مى گوید: از محمد بن على شلمغانى شنیدم که گفت: حق, یکى است ولى پوشش آن گوناگون است, یک روز به رنگ سفید, روزى به رنگ قرمز و روزى دیگر آبى و نیلگون است.(10) هنگامى که عقاید و افکارش مورد نکوهش حسین بن روح قرار گرفت و او را از خود راند و به شیعیان توصیه کرد, که وى را طرد و لعنش نمایند, این مسئله را یک نزاع درونى و طرفینى و به انگیزه مادى خواند. ابو على بن جنید مى گوید: محمد بن على شلمغانى به من گفت: ما با حسین بن روح نوبختى در این امر[ نیابت خاصه] به اختلاف نپرداختیم, جز این که مى دانیم چه مى کنیم. همانا ما یکدیگر را به آن تحریک و حساس مى کنیم, همان طورى که سگان را بر لاشه اى تحریک مى کنند.(11) سرانجام, عکس العمل حسین بن روح نوبختى در برابر انحرافات شلمغانى آشکارتر شد و شیعیان و هواداران خود را از نزدیک شدن به وى برحذر داشت و از او به کلى برائت جست و او را از جامعه صمیمى و ایمانى شیعیان, راند. شلمغانى از شدت فشار شیعیان و برخوردهاى اعتراضى آنان, ناچار شد بغداد را ترک و به موصل ـ در شمال عراق ـ برود و مدت دو سال در آن جا اقامت کند.(12) سپس به بغداد برگشت و هنگامى که اختلافش با حسین بن روح فزونى یافت, وى را به مباهله[ یکدیگر را در مراسمى لعن و نفرین کردن] فراخواند. ابو على بن همام روایت کرده که محمد بن على شلمغانى, پیامى براى حسین بن روح فرستاد و او را به مباهله طلبید و به وى گفت: من نماینده امام زمانم و او به من دستور داده است که علم را آشکار کنم و من نیز آن را باطنا و ظاهرا آشکار و ابراز نمودم[ اگر تو آن را نمى پذیرى و گفتارم را دروغ مى پندارى], پس با من مباهله کن[ تا حقیقت براى همگان آشکار گردد]. حسین بن روح در پاسخش فرمود: مباهله من با تو این است که هر یک از ما, اجلش زودتر برسد و از دار فانى رخت بربندد, شکست خورده و مخصوم خواهد بود[ و طرف مقابلش بر حق و پیروز مى باشد]. ابن همام گفت: این پیمان, میانشان برقرار بود, تا سال 323 قمرى, در این سال شلمغانى دستگیر و به دار آویخته شد و ابراهیم بن ابى عون نیز همراه او کشته گردید.(13) بدین گونه, حقانیت حسین بن روح نوبختى و باطل بودن شلمغانى, به قدرت لایزال الهى و توجهات خاصه صاحب الامر حضرت حجت(ع) آشکار گردید. 3 ـ توقیع ناحیه مقدسهمحمد بن احمد بن داود قمى مى گوید: کتابى حاوى پاسخ به پرسش هاى مذهبى, در نزد اهالى قم بود و از آن استفاده مى کردند, تا این که آنان در پاسخ هاى موجود تردید نمودند که آیا از مولایمان امام زمان(ع) است و یا از پاسخ هاى شلمغانى؟ تردید آنان از آن جا ناشى شده بود که شلمغانى ادعا کرد که او این پاسخ ها را داده است. اهالى قم, جهت اطمینان بیشتر, آن کتاب را براى حسین بن روح ارسال کردند, تا وى آن را به محضر امام زمان(ع) برساند و از آن حضرت بپرسد که این پاسخ ها از جانب او است, یا از سوى شلمغانى؟ حسین بن روح, کتاب مزبور را به محضر حضرت حجت(ع) رسانید و آن حضرت در پشت کتاب مرقوم فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم. قد وقفنا على هذه الرقعه و ما تضمنته, فجمیعه جوابنا[ عن المسائل] و لا مدخل للمخذول الضال المضل, المعروف بالعزاقرى لعنه الله, فى حرف منه. وقد کانت إشیإ خرجت الیکم على یدى احمد بن بلال و غیره من نظرائه, و کان من ارتدادهم عن الاسلام مثل ما کان من هذا, علیهم لعنه الله و غضبه.(14) به نام خداوند بخشاینده مهربانان. ما از این نوشته و محتواى آن آگاهیم. تمامى آنها پاسخ هاى ما[ از پرسش ها] است و حتى در یک حرفى, به فرومایه گمراه و گمراه کننده دیگران, که معروف به عزاقرى است و خداوند متعال وى را لعنت کند, ربطى ندارد. همانا از سوى احمد بن بلال و هم فکران و هم دستانش چیزهایى[ از شایعات و گفتارهاى خلاف واقع] به شما رسید[ و شما را دچار شک و تردید کرد] و این, ارتدادشان از اسلام, همانند ارتداد وى[ شلمغانى] سرچشمه گرفته است. لعنت خداوند منان و خشم وى بر آنان باد. پس از انتشار توقیع ناحیه مقدسه در میان شیعیان و سایر مسلمانان, روزى حسین بن روح در اجتماع بزرگان شیعه فرمود: بیایید میان من و شلمغانى را جمع کنید, تا من دست او را بگیرم و او دست مرا بگیرد, اگر در آن هنگام آتشى از آسمان نازل نشود که او را بسوزاند, هرچه او گفت, پذیرفته, و مى گویم تمامى گفتارش بر حق است. (15) حسین بن روح با این بیان مستدل و منطقى, شلمغانى را مفتضح و رسوا نمود و به تمامى شیعیان و محبان اهل بیت(ع) فرمان داد که از او تبرى جسته و او را از خود برانند. 4ـ محاکمه در نزد خلیفه و محکومیت به اعدامراضى بالله[بیستمین خلیفه عباسى] پس از اطلاع از انحرافات شلمغانى و ناخرسندى علما و بزرگان شیعه, حتى علماى اهل سنت از افکار و عقاید او, فرمان دستگیرى او را صادر کرد. آن گاه وى را محاکمه نمود و از گفتار و عقاید باطلش پرس و جو کرد. شلمغانى, بسیارى از اتهامات را رد کرد, ولى خلیفه, شاهدانى حاضر نمود و کفرگویى هاى وى را اثبات کرد. شلمغانى که خود را محکوم شده مى دید, خلیفه را به نزول کیفر آسمانى تهدید کرد و گفت: اگر پس از سه تا نه روز, عذابى بر شما نازل نگردد, خونم بر شما مباح باشد. راضى عباسى, اعتنایى به تهدیداتش نکرد و دستور داد وى را به اشد مجازات برسانند. مإموران حکومتى, وى را در روز 29 ذىقعده سال 323 قمرى, دارآویز کرده و دست ها و پاهایش را بریدند و بر اثر ضربات پى در پى, وى را به سزاى کردارش رسانیدند و سپس جنازه اش را آتش زده و خاکسترش را در رود دجله ریختند. به همراه وى, ابراهیم بن ابى عون, که از دانشمندان و نویسندگان بود, و مقام کتابت و دبیرى شلمغانى را بر عهده داشت و از عقایدش بسیار تبلیغ و هوادارى مى کرد, نیز به دار مجازات آویخته شد و جسد بى جانش در آتش سوزانده شد.(16) بدین گونه, شخصیتى ممتاز که نتوانست نفس اماره خویش را کنترل کرده و خود را از وساوس شیطانى دور نگه دارد, فریب موقعیت هاى علمى و اجتماعى خویش را خورد و در مقابل حق و حقیقت, جبهه گرفت و عاقبت به کیفر خویش رسید. شخص شلمغانى, گرچه در عصر غیبت صغرى, رشد و ظهور یافت, ولى در غیبت کبراى امام زمان(ع) نیز چنین اشخاصى پدید آمده و من بعد نیز مىآیند و به انحراف عقاید مردم مى پردازند. هوشیارى علماى ربانى و متدینان متعهد مى تواند افشاگر حیله گران و توطئه گران هر عصر و نسلى باشد. پى نوشت ها:1. شیخ حر عاملى, اثبات الهداه, ج3, ص774. 2. همان, ص764. 3. محمد بن جریر بن رستم طبرى , دلائل الامامه, ص79. 4. رجال نجاشى, ج2, ص294. 5. شیخ طوسى, الغیبه, ص;403 علامه مجلسى, بحارالانوار, ج51, ص371. 6. رجال نجاشى, ج2, ص294. 7. عبدالقاهر اسفراینى, الفرق بین الفرق, ص264. 8. شمس الدین محمد ذهبى, العبر فى خبر من غبر, ج2, ص14. 9. بحارالانوار, ج51, ص371. 10. همان. 11. همان, ص354. 12. العبر فى خبر من غبر, ج2, ص14. 13. قطب الدین راوندى, الخرائج والجرائح, ج3, ص;1122 شیخ طوسى, الغیبه, ص307. 14. شیخ طوسى, الغیبه, ص373. 15. همان, ص;403 بحارالانوار, ج51, ص371. 16. العبر فى خبر من غبر, ج2, ص;15 مسعودى, التنبیه والاشراق, ص343.
|