بر ساحل معرفت
پرسش: آیه 71 سوره مریم مىفرماید: همه مردم (مسلمان و کافر) وارد جهنم مىشوند و روایتى از امام جعفر صادق(ع) نقل شده است: «کسى که سوره مطففین را در نماز بخواند نه آتش او را مىبیند و نه او آتش را.»(1) آیا این دو با هم در تضاد نیستند؟
پاسخ: «وَ إِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا * ثُمَّ نُنَجِّى الَّذِینَ اتَّقَوا وَّ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا؛(2)؛ همه شما [بدون استثنا] وارد جهنم مىشوید؛ این امرى حتمى و فرمانى قطعى است از پروردگارتان * سپس آنها را که تقوا پیشه کنند، از آن رهایى مىبخشیم و ظالمان را در حالى که به زانو درآمدهاند، در آن رها مىکنیم.»
کلمه «ورود» در این آیه به معناى «دخول» نقل شده است؛ به دلیل آیه «انبیاء،99 / هود، 98» یعنى تمام مردم (مسلمان و کافر) داخل جهنم مىشوند؛ منتها دوزخ براى مؤمنان، سرد و سالم مىشود، همان گونه که آتش نمرود بر حضرت ابراهیم(ع) سرد شد.
بعضىها مانند علامه طباطبایى(ره)(3) «ورود» در آیه مورد بحث را به معناى نزدیک شدن و حضور مىدانند.
روایتهاى زیادى وجود دارد که نشان مىدهد، تمام مؤمنان و کافران وارد جهنم مىشوند:
«خداوند احدى را داخل بهشت نمىکند، مگر بعد از آنکه آتش را به او نشان دهد تا عذابهاى آن را ببیند، در نتیجه قدر تفضل خدا و نعیم بهشت را بداند...».(4)
اما آن روایتى که مىفرماید: «مؤمن نه آتش را مىبیند، نه آتش او را». باید بگوییم: از بعضى روایات استفاده مىشود کسانى که مؤمن خالص هستند با سرعتى (همچون برق) از جهنم مىگذرند که خودشان متوجه نمىشوند.(5) در صورتى که آتش جهنم براى مؤمنان سرد باشد و چنان سریع از آن بگذرند که متوجه نشوند و نور ایمان مؤمنان شعلههاى آتش را خاموش کند، در آن زمان، نه او آتش را مىبیند و نه آتش او را.
احتمال هم دارد «دیدن» در اینجا (این روایت) به معناى چشیدن و رسیدن باشد؛اینکه در روایت آمده است مؤمن آتش را نمىبیند یعنى آتش به او نمىرسد.(6)
پرسش: با توجه به اینکه مخاطب خداوند در آیههاى مربوط به حجاب همسران پیامبران مىباشند آیا مىتوان گفت حجاب ویژه آنهاست و نسبت به زنان دیگر عمومیت ندارد؟
پاسخ: درست است که همسران پیامبر(ص) به خاطر انتساب به پیامبر، و قرار گرفتن در کانون وحى الهى، داراى موقعیت خاصى بودند و نسبت به حجاب و دورى از نامحرم مورد تأکید بیشترى قرار داشتند، ولى آیات حجاب فقط در مورد آنان نمىباشد زیرا:
اولاً: موردخطاب واقع شدن زنان پیامبر در آیات 32-33 سوره احزاب جهت تأکید است، نه اختصاص داشتن حکم به آنان چرا که در این آیات دستوراتى آمده است که اختصاص به زنان پیامبر ندارد مانند: بپاداشتن نماز، پرداختن زکات، اطاعت از خدا و رسول و...
بنابراین حکم حجاب و دورى از نامحرم نیز(که دراین آیات آمده) اختصاص به آنان ندارد، بلکه همانند نماز و زکات و... مشترک بین آنان و دیگران مىباشد.(7)
ثانیاً: در آیات دیگرى که مربوط به حجاب است همه زنان مسلمان مورد خطاب واقع شدهاند نه فقط زنان پیامبر، چنان که قرآن کریم مىفرماید: «وَ قُل للمُؤمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلاَیُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا...(8) ؛ به زنان با ایمان بگو چشمهاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گیرند. و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را - جز آن مقدار که نمایان است - آشکار ننمایند و (اطراف) روسرىهاى خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود) و زینت خود را آشکار نسازند مگر براى شوهرانشان، یا پدرانشان، یا...»
پرسش: حدیثى در کافى وجود دارد که مىگوید: دانش واقعى تفسیر قرآن در دست امامانمعصوم(علیهم السلام) است. لطفاً درباره این حدیث توضیح دهید.
پاسخ: پیش از پرداختن به پاسخ، تذکر این نکته لازم است که پرسش مذکور توسط عالمان و فقیهان بزرگى چون مرحوم وحید بهبهانى، میرزاى قمى و شیخ انصارى(ره) به تفصیل جواب داده شده است. مرحوم محقق قمى مىنویسد: این روایات (که عدهاى انحصار فهم قرآن به معصومین (علیهم السلام) را از آن فهمیدهاند) ظاهر یا صریح است که مراد، علم به همه قرآن اعم از ظاهر، باطن، تنزیل و تأویل آن است و این امرى مسلم و مورد قبول است... و اگر چنین مدعایى در اخبار صریح و صحیح آمده باشد، یا باید آن را توجیه کرد و یا از تمسک به آن خوددارى نمود و فهمش را به اهلش واگذاشت.(9)
اگرچه ممکن است از برخى روایات (مانند: إنّما یعرف القرآن من خوطب به)(10) انحصار فهم قرآن به معصوم(ع) برداشت شود، ولى این برداشت با توجه به آیات قرآن و احادیث دیگر، توجیه و تصحیح مىشود. قرآن کریم، در آیات بسیارى، همگان را به، تدبّر و تعقّل دعوت کرده است. خطابهاى قرآن نیز گوناگون است گاهى مىفرماید: «یا ایها الناس»، گاه مىفرماید: «یا أهل الکتاب»، گاه مىفرماید: «یا أیّها الذین امنوا»، زمانى مىفرماید: «یا أُولى الأبصار» و «یا أولىالالباب» و زمانى نیز خطاب را متوجه رسول خود مىکند و با او سخن مىگوید؛ بنابراین فهم معانى آیات قرآن مراتب دارد؛ مراتب پایین آن از عموم مردم دور نیست و مراتب بالاى آن تنها محدود به «راسخون در علم» مىشود؛ کسانى مانند: پیامبر و اهلبیت(علیهم السلام) به عبارت دیگر مراد روایات وارد شده در انحصار فهم در معصومین(علیهم السلام) احاطه تام بر همه ابعاد قرآن اعم از ظاهر و باطن، مطلق و مقیّد، عام و خاص، ناسخ و منسوخ، بطون و تأویل و... مىباشد و این همان چیزى است که نزد هیچ کس دیگر جز آنها یافت نمىشود.
پس فهم قرآن کریم در حدّ تفسیر (و نه تأویل) و فهم ظواهر الفاظ آن منحصر به معصومان(علیهم السلام) نیست و نه تنها آنها آن را به خود منحصر نساختند، بلکه مردم را به آن تشویق و ترغیب کردند. شواهدى که این مدعا را اثبات یا تأیید مىکند، بدین شرح است:
1. زبان قرآن، زبان عامه مردم است، ساده، سلیس و مردم فهم سخن رانده است و نامهاى نور، تبیان و مبین و هادى و... برخاسته از همین امر است. ظاهر آیاتى چون «قَدْ جَآءَکُم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُّبِینٌ»(11)؛ نیز شامل همه انسانهاست و نه تنها معصومین، اگرچه «کتاب مکنون» و مرحله کمال و نهانى فهم قرآن تنها به اهلبیت(علیهم السلام) اختصاص دارد؛
2. حدیث شریف «ثقلین»، که متواتر است، همه انسانها را به تمسک به قرآن، همانند اعتصام به عترت فراخوانده است: «ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا»(12)
3. روایات عرضه کردن اخبار متعارض، بلکه همه اخبار و روایات بر قرآن هر چند متعارض نباشند: به دستور اهلبیت(علیهم السلام) که طى روایات بسیارى نقل شده، همه روایات را باید بر قرآن عرضه نمود؛ اگر موافق کتاب خدا بود و یا قرآن در مورد آن ساکت بود، چنانچه دیگر شرایط لازم از جهت و ثاقت راوى و... را داشته باشد، مورد قبول است والا مردود خواهد بود. امام صادق(ع) فرمود: «کل شىء مردود الى الکتاب و السنة و کل حدیث لایوافق کتاب اللَّه فهو زخرف»(13) .
4. روایاتى که نافذ بودن شروط گوناگون در معاملهها را در گرو عدم مخالفت با قرآن مىداند؛ حضرت امام صادق(ع) فرمود: «کل شىء خالف کتاب اللَّه باطل»(14)؛ و نیز فرمود: «من اشترط شرطاً مخالفاً لکتاب اللَّه فلایجوز له و لایجوز على الذى اشترط علیه و المسلمون عند شروطهم مما وافق کتاب اللَّه عزوجل»(15)
از این روایات بر مىآید که قرآن باید به صورت یک اصل و مرجع مستقل در جامعه حاکم باشد و فهم آن نیز بر اساس قواعد و اصول مورد قبول عقل و شرع و متناسب با سطح آگاهى و ژرفنگارى عالمان درکپذیر قابل تفسیر است و اگر قرآن جز از طریق روایات قابل فهم نبود، رجوع به قرآن براى ارزیابى صحت روایات و یا شروط معاملاتى لغو بود؛ اگر قرآن تنها براى تلاوت بود، هرگز اهلبیت(علیهم السلام) اینگونه جامعه بشرى را به آن ارجاع نمىدادند.
5. امامان معصوم(علیهم السلام) شاگردان و مخاطبان خود را در زمینههاى گوناگون به قرآن کریم ارجاع مىدادند؛ مانند: عقاید و معارف، مسائل حقوقى و اجتماعى، احکام فقهى و ادب تلاوت قرآن کریم که به نمونههایى از مسائل فقهى اشاره مىکنیم: امام باقر(ع) در پاسخ به سؤال زراره در مورد کفایت مسح مقدارى از سر و پا (از حضرت پرسید از کجاى قرآن چنین حکمى را به دست آوردید) فرمود: «یا زرارة... انّ المسح ببعض الرأس لمکان الباء...»(16)؛ که نحوه استفاده حکمى فقهى را از ظاهر قرآن به او تعلیم فرمودند و یا استدلال آن حضرت بر مسؤول بودن جامعه آدمى «أما سمعت اللَّه یقول: إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسُْولاً» (17) و مسائل بسیار دیگر(18)
[با تقدیر از مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامى که در تهیّه پرسشها و پاسخهاى قرآنى، مجله را همراهى کردند.
ضمناً خوانندگان گرامى مىتوانند براى دریافت پاسخهاى قرآنى به این آدرس مکاتبه، یا تماس حاصل نمایند:
قم - صندوق پستى 3775 - 37185 نمابر: 7736270 - تلفن: 7742160 - 7742150]
پىنوشتها: -
1 - تفسیر نمونه، آیة اللَّه مکارم شیرازى، ج 26، ص 241.
2 - سوره مریم، 71-72.
3 - المیزان، ج 14، ص 132، انتشارات جامعه مدرسینحوزه علمیه قم.
4 - مجمع البیان، طبرسى(ره)، ج 3، ص 526، انتشاراتموسسة الاعلمى، للمطبوعات.
5 - نورالثقلین، الحویزى(ره)، ج 3، ص 353، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان.
6 - ر.ک: تفسیر نمونه، آیة اللَّه مکارم شیرازى و دیگران، ج 13، ص 118 - 120، انتشارات دارالکتب الاسلامیة.
7 - ر.ک: المیزان، علامه طباطبایى(ره)، ج16، ص308، جماعة المدرسین / تفسیر نمونه، آیةاللَّه مکارم شیرازى، ج17، ص291-292، دارالکتب الاسلامیة.
8 - سوره نور،آیه 31.
9 - تسنیم، آیةاللَّه جوادى آملى، ج 1، ص 88، نشر اسراء، به نقل از قوانین الاصول، ج 1، ص 397، با تصرف.
10 - وسائل الشیعه، ج 18، ص 136.
11 - سوره مائده،آیه 15.
12 - بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 2، ص 100 و....
13 - وسائلالشیعه، ج 27، باب 9، ح 12.
14 - وسائلالشیعه، ج 12، ص 353.
15 - همان.
16 -سوره اسراء،آیه 36.
17 -اصول کافى، ج 3، ص 30.
18 - وسائلالشیعه، ج 2، ص 957 / ر.ک: تفسیر تسنیم، ج 1، ص 88 - 104، مرکز نشر اسراء.