قرآنشناسى در سیره پیشوایان
حجة الاسلام و المسلمین محمد محمدى اشتهاردى
با فرا رسیدن ماه رمضان، ماه بهار قرآن، و ماه نزول قرآن، و ماه شهادت قرآن ناطق حضرت على (ع)، نظر شما را به یکى از بحثهاى مهم قرآنى، یعنى شناخت قرآن در سیره پیشوایان (ع) و از نظر آنان جلب مىکنیم:
اهمیت شناخت قرآن
به طور کلى ارزش هر کارى قبل از هر چیز، به مراتب معرفت و شناخت آن بستگى دارد، چرا که بسیار فرق است بین انجام آگاهانه و انجام کورکورانه. شناخت مانند چراغ اتومبیل است که شب تاریک در جاده خطرناک و پرفراز و نشیب و پر پیچ و خم حرکت مىکند، که اگر به راستى آن اتومبیل، چراغ نداشته باشد، به مقصد مىرسد؟ بسیارى بر اثر عدم شناخت، راه را گم مىکنند، و یا نمىتوانند از مفاهیم اسلام به طور بهینه استفاده نمایند، و گاهى ناخود آگاه کارشان به تحریف و انحراف و راه هایى درست بر ضد آن مفاهیم کشیده مىشود. از این رو پیامبر (ص) فرمود: «مَن عَمِلَ غَیرَ عِلمٍ کان ما یُفسِدُ اَکثَرُ ممّا یُصلِحُ؛ کسى که بدون شناخت، کارى انجام دهد، بیشتر از آن چه به اصلاح بپردازد، به افساد و تباهى دست مىزند.»(1)
قرآن که ارجمندترین و آخرین کتاب آسمانى است، و به عنوان یک کتاب انسان ساز تا قیامت از سوى خدا به انسانها هدیه شده، شناخت آن بر همه چیز مقدمتر است، چرا که انسان سازى از همه چیز مهمتر است، پس باید کتاب انسان سازى را قبل از هر چیز شناخت، و از آن آگاهانه بهرهبردارى نمود، چنان که خداوند مىفرماید: «اَفَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ اَم عَلى قُلوبٍ اَقفالُها؛ آیا در آیات قرآن، عمق نگرى نمىکنید و نمىاندیشید، یا بر دلهایشان قفل زده شده است.»(2)
پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) بسیار به شناخت علمى و عملى قرآن و تدبّر در آن اهمّیت مىدادند، تا آنجا که روایت شده حضرت رضا (ع) در هر سه روز، تمام قرآن را تلاوت مىکرد و مىفرمود: «اگر خواسته باشم مىتوانم در کمتر از سه روز همه قرآن را تلاوت کنم، ولى هرگز به هیچ آیهاى نمىرسم، مگر این که در معنى آن مىاندیشم...». و در حدیثى آمده: مردى نزد پیامبر (ص) آمد: از آنچه خدا به تو یاد داده به من بیاموز. پیامبر (ص) سوره زلزال را براى او خواند تا به این آیه رسید «فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یره...؛ کسى که ذرّهاى کار نیک یابد را انجام دهد، آن را مىبیند» او گفت: همین سوره (یا همین آیه) مرا کفایت مىکند پیامبر (ص) فرمود: «او را به حال خودش بگذارید «رَجَعَ فَقِیهاً؛ او فقیه شد و بازگشت»(3) نتیجه این که شناخت کامل، موجب تحوّل است.
مراحل شناخت قرآن
باید توجه داشت که شناخت قرآن مانند شناخت سایر موضوعات، مراحل و درجاتى دارد مانند: شناخت علمى، فلسفى، عرفانى، روایى، سطحى و... و از روایات امامان (ع) استفاده مىشود که شناخت کامل قرآن جز براى اهلش میسّر نیست، بر همین اساس مطابق روایات متعدّد از امامان (ع) ؛ آنان که مورد خطاب مخصوص قرآن (یعنى پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) هستند قرآن را مىشناسند. چنان که امام باقر (ع) در ضمن گفتارى با قتاده (که قرآن را طبق نظریه خود، بدون توجه به سخنان معصومین (ع) تفسیر مىکرد) فرمود: «اِنّما یَعرِفُ القُرآن مَن خُوطِبَ بِهِ؛ قرآن را کسى که مورد خطاب به قرآن است مىشناسد.»(4)
منظور از این سخن (خوطب به) ظاهراً این است که پیامبر و امامان (ع) و بعضى از خواص مصداق روشن قرآن هستند، و آیات قرآن در سیره درخشان زندگى آنها تجسّم و عینیّت یافته است، چنان که گویند، حضرت على (ع) قرآن ناطق است، قطعاً چنین افرادى قرآن را کاملتر مىشناسند، چرا که آن را با تدبّر و عمل، پیروى مىکنند.
به عنوان مثال، حضرت رضا (ع) یادى از زیدبن امام سجّاد (ع) انقلابى بزرگ شهید، نمود و او را تمجید کرد، سپس فرمود: «زید از کسانى است که با این آیه مورد خطاب قرار گرفته.» آنگاه آیه 78 سوره حج را که مربوط به جهاد کامل با دشمنان است، تلاوت فرمود.(5)
تفسیر، کلید فهم قرآن
شناخت قرآن بستگى به تفسیر قرآن دارد، تفسیر از واژه «فَسر» به معنى آشکار کردن و پرده بردارى گرفته شده، و در یک کلمه، تفسیر به معنى نیکو آشکار کردن و پرده برداشتن از موضوع پوشیدهاى است.(6)
و باید توجّه داشت که تفسیر قرآن داراى انواع مختلف است، و تفسیر کامل، آن تفسیرى است که همه انواع در آن، مورد توجّه قرار گیرد مانند:
1- تفسیر مفردات ؛ و واژههاى قرآن.
2- تفسیر ترتیبى؛ که آیات قرآن به ترتیبى که اکنون در دسترسى همه است، تفسیر گردد.
3- تفسیر موضوعى؛ که با کنار هم قرار دادن آیات قرآن بر اساس موضوعات مختلف از اصول و فروع، عقیدتى، سیاسى، اجتماعى، اخلاقى و فرهنگى انجام مىشود، و پس از مقایسه و جمع بندى، نتیجهگیرى مىگردد.
4- تفسیر ارتباطى، که موضوعات مختلف قرآن (مثلاً ایمان و تقوا و عمل صالح) در رابطه با همدیگر مورد توجه قرار مىگیرند، که با مقایسه دقیق این موضوعات در آیات قرآن و پیوند آنها نسبت به همدیگر، مطالب جالب و تازهاى کشف مىگردد.
5 - تفسیر کلى یا جهان بینى، مثلاً مفسّر تمام محتواى قرآن را در رابطه با جهان هستى در نظر مىگیرد، و کتاب تکوین را با کتاب تدوین پیوند مىدهد.(7) این نوع تفسیر همان است که گاهى مىگوییم ؛ روح قرآن با چنان مسأله و برخوردى سازگار نیست، یا روح قرآن طرفدار حمایت از مستضعفین، و رفع شکاف عمیق طبقاتى است.
آیات محکم، متشابه در قرآن
در قرآن دوگونه آیات وجود دارد، آیات محکمات و آیات متشابهات، چنان که در قرآن مىخوانیم:
«هُوَ الَّذِى اَنزَلَ عَلَیکَ الکِتابَ مِنهُ آیاتٌ مُحکَماتٌ هُنَّ اُمَّ الکِتابِ، وَ اُخَرُ مُتَشابِهاتٌ...؛ او کسى است که این کتاب (آسمانى) را بر تو نازل کرد، که قسمتى از آن آیات محکم (صریح و روشن) که اساس قرآن مىباشند( و هرگونه پیچیدگى در آیات دیگر با مراجعه به اینها برطرف مىگردد) و قسمتى از آن متشابه (آیاتى که به خاطر بالا بودن سطح مطلب، و جهات دیگر، در نگاه اول داراى احتمالات مختلف است، ولى با توجّه به آیات محکم، تفسیرشان آشکار مىگردد) است.»(8)
نتیجه این که بخشى از آیات قرآن، آیات محکمات (روشن) هستند، مانند: «لَیسَ کَمِثلِهِ شىٌ؛ هیچ چیزى همانند خدا نیست»(9). و بخشى آیات متشابه (غیر روشن) هستند، مانند: «یَدُ اللّهِ فَوقَ اَیدیهم ؛ دست خدا بالاى دست آنها است.»(10)
با مقایسه این دو آیه روشن مىشود که منظور از دست، دست معمولى نیست، بلکه کنایه از قدرت الهى است، زیرا خدا نظیر ندارد. متأسّفانه - چنان که قرآن (در آیه 7، سوره آل عمران) مىفرماید: آنان که قلب منحرف و بیمار دارند، با تمسّک به آیات متشابه (بدون توجه به آیات محکم) فتنه انگیزى مىکنند، و با تفسیر به رأى، در پى انحراف افکار مردم هستند.
در روایت آمده: شخصى از امام صادق (ع) پرسید: «فرق بین قرآن و فرقان (نام دیگر قرآن) چیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: منظور از قرآن همه کتاب قرآن است، ولى منظور از فرقان آیات محکمات (روشن) قرآن است که عمل به آن واجب مىباشد».(11)
بطنها و تأویلهاى قرآن
مطلب دیگر این که، گرچه ظاهر قرآن، و آنچه که از ظواهر آیات استفاده مىشود، حجت است، ولى قرآن یک کتاب عمیق و ژرفى است که غیر از ظواهر آن، معانى عمیق دیگرى نیز دارد، در این راستا، امام على (ع) مىفرماید:
«وَ اِنَّ القُرآنُ ظاهَرُهُ اَنِیقٌ وَ باطِنُهُ عمِیقٌ، لا تَفنَى عَجائبُهُ وَ لا تَنقَضِى غَرائِبُهُ، وَ لا تُکشَفُ الظُّلُماتُ اِلاّ بِهِ؛ قرآن داراى ظاهرى زیبا و شگفتانگیز، و باطنى پرمایه و عمیق است، نکات شگفتآور آن فانى نگردد، و اسرار نهفته آن پایان نپذیرد، و تاریکىهاى نادانى جز به آن برطرف نخواهد شد.»(12)
امام باقر (ع) در ضمن گفتارى به جابر فرمود:
«اِنَّ لِلقُرآنِ بَطناً وَ لِلبَطنِ بَطنٌ ؛ قرآن داراى بطن (معنى ناپیدا) است، و بطن آن نیز داراى بطن مىباشد.»(13) و نیز فرمود: «ما فى القُرآنِ آیَةٌ اِلاّ وَلَها ظَهرٌ و بَطنٌ ؛ در قرآن هیچ آیهاى نیست، مگر این که داراى معنى ظاهرى و باطنى است.»(14)
و حضرت على (ع) در ضمن گفتارى، امامان را حاملان بطون قرآن (15) یعنى آگاهان به اسرار باطنى قرآن خواند.
نتیجه این که: قرآن داراى معانى مختلف است، که بعضى از ظاهر آیات آن استفاده مىشود، و بعضى از معانى باطنى قرآن است. باید توجّه داشت که بخشى از معانى باطنى قرآن همان تأویل قرآن است، که دانستن تأویل قرآن اختصاص به راسخون در علم که همان پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) باشند دارد، چنان که در قرآن مىخوانیم: «وَ ما یَعلَمُ تَأوِیلَهُ اِلاّ اللّهُ وَالرّاسِخُونَ فِى العِلمِ ؛ تأویل و معانى باطنى قرآن را جز خدا و راسخان در علم و دانش الهى، نمىدانند.»(16) روایات متعددى نقل شده که منظور از راسخون در علم، پیامبر(ص) و امامان معصوم (ع) هستند. و از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) نقل شده که فرمودند: «نَحنُ الرّاسِخُونَ فِى العِلمِ، وَ نَحنُ نَعلَمُ تَأوِیلَهُ ؛ راسخون در علم ما هستیم، و ما تأویل قرآن را مىدانیم.»(17)
باید توجّه داشت که بطون قرآن، همان تأویل قرآن مىباشند، به عبارت روشنتر تنزیل قرآن همان ظاهر قرآن است که نازل شده، و تأویل آن، همان باطن قرآن است که راسخان در علم به آن آگاهى دارند. چنان که فضیل بن یسار مىگوید: از امام باقر (ع) پرسیدم: «منظور از این روایت چیست که هیچ آیهاى در قرآن نیست، مگر این که داراى معنى ظاهرى و معنى باطنى مىباشد؟ امام باقر (ع) در پاسخ فرمود: «ظَهرُهُ تَنزِیلُهُ،وَ بَطنُهُ تَأویلُهُ، مِنهُ ماقَدمَضى، و مَنهُ ما لَم یَکُن، یَجرى کَما یَجرى الشَّمسُ وَ القَمَرُ...؛ ظاهر قرآن همان تنزیل قرآن است، باطن قرآن همان تأویل قرآن است، زمان بخشى از تأویل قرآن گذشته، و زمان بخشى هنوز محقق نشده، مسأله تأویل قرآن مانند جریان سیر خورشید و ماه به سیر خود ادامه مىدهد و متوقّف نمىماند. و در پایان فرمود: تأویل قرآن را جز خدا و راسخون در علم نمىدانند، و ما آن را مىدانیم.»(18)
براى تکمیل این بحث، نظر شما را به حدیثى از امام باقر و امام صادق (ع) که در اصول کافى آمده جلب مىکنیم: این دو بزرگوار در تفسیر «وَالرّاسَخُونَ فِى العِلمِ» (آل عمران - 7) فرمودند: «پیامبر خدا (ص) بزرگترین راسخان در علم بود. خداوند متعال همه آنچه را که از تنزیل و تأویل قرآن بر او نازل کرده به او فهمانید، خداوند هرگز چیزى بر او نازل نکرد که تأویل (معنى باطنى) آن را به او نیاموزد، و اوصیاى او بعد از او (امامان معصوم(ع)) همه اینها را مىدانند...»(19)
بعضى از محققین مدّعى هستند که معنى «راسخون در علم» مفهوم وسیعى دارد، ولى پیامبر (ص) و امامان (ع) مصداق اکمل و روشن آن هستند، بنابراین افرادى مانند ابن عباس نیز جزء راسخون است، چنان که از ابن عباس نقل شده که گفت من از راسخون هستم. ولى این نظریه با روایات متعدد سازگار نیست، و اگر فرضاً ابن عباس چنین ادعا کرده باشد، از این رو است که او به امامان (ع) نزدیک بود، و بخشى از علم تأویل را از آنها آموخته بود.
بحثى پیرامون تنزیل، تأویل و تفسیر به رأى
چنان که گفتیم تنزیل همان ظاهر آیات است که به همین صورت از سوى خداوند نازل شده، و آنچه که از ظاهر آیات قرآن استفاده مىشود. مثلاً: نماز را بپا دارید، امر به معروف و نهى از منکر کنید. ولى تأویل در اصل از اَول به معنى بازگشت دادن چیزى است، و همچنین پرده برداشتن از روى اسرار چیزى یک تأویل نامیده مىشود، نتیجه این که: تأویل معنى عمیق و باطنى قرآن است، و از ظاهر قرآن استفاده نمىشود، مانند سه کار از کارهاى عجیب خضر(ع) که در قرآن (در آیه 65 تا 82 سوره کهف) آمده است. که ظاهرى زننده داشت (مانند سوراخ کردن کشتى، و خراب کردن دیوارى که مال یتیمان بود، و درست کردن آن، و کشتن نوجوان) ولى باطنى نیک داشت و خضر پس از بیان باطن این امور، به موسى (ع) گفت: ذلِکَ تَأوِیلُ مالَم تَسطِع عَلَیهِ صَبراً ؛ این بود راز و پشت پرده کارهایى که نتوانستى در برابر آنها شکیبایى کنى.»(20)بنابراین تأویل، راز پنهانى و معنى نهانى است که راسخان در علم به آن آگاهى دارند.
امام باقر (ع) در فرق بین تنزیل و تأویل قرآن فرمود: «ظَهرُهُ تَنزِیلُهُ، وَ بَطنُهُ تَأوِیلُهُ ؛ ظاهر معنى قرآن، همان تنزیل قرآن است، باطن معنى قرآن، همان تأویل قرآن مىباشد.»(21) در حدیثى از امیر مؤمنان على (ع) نقل شده است: «پیامبر (ص) آنچه را که قرآن بر او نازل شد، تنزیل و تأویل قرآن را به من آموخت (فَیُعَلِّمَنِى تَأویلَهُ وَ تَنزِیلَهُ)(22).
و در حدیث دیگر آمده، پیامبر (ص) در ضمن گفتارى فرمود: «بر شما باد که در فهم قرآن به على (ع) مراجعه کنید، زیرا او مانند من به قرآن آگاهى دارد، به ظاهر و باطن، به محکم و متشابه قرآن مطلع است، على (ع) (در عصر خلافت خود) بر اساس تأویل قرآن با دشمنان مىجنگید، چنان که من بر اساس تنزیل قرآن با دشمنان مىجنگم.»(23)
تفسیر به رأى و نکوهش شدید آن
روش صحیح تفسیر قرآن آن است که بر اساس فهم لغات قرآن از لغت شناسان ماهر و بر اساس روایات و گفتار معصومین (ع)، و علماى بزرگ با اسلوب شناخته شده باشد، و در مقابل این تفسیر، تفسیر باطل است که از آن به تفسیر به رأى تعبیر مىشود. تفسیر به رأى یعنى انسان پیش داورىهاى خود را اساس قرار دهد، و آیات متشابه قرآن را بر اساس آن تفسیر کند، و در حقیقت شاگرد قرآن نباشد بلکه معلّم قرآن باشد، و نظریات خود را بر قرآن تحمیل کند، که این گونه تفسیر، تحمیل است نه تفسیر، و یک نوع تحریف معنوى قرآن مىباشد. قرآن به این مطلب تصریح نموده آنجا که مىفرماید: «فَاَمَّا الَّذِینَ فِى قُلُوبِهِم زَیغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنهُ ابتِغاءَ الفِتنَة وَ ابتِغاءَ تَأوِیلِهِ؛ اما آنها که در دل هایشان انحراف است به دنبال آیات متشابه هستند، تا فتنه انگیزى کنند (و مردم را گمراه سازند) و تفسیر (نادرستى) براى آن مىطلبند.»(24)
نگارنده از این آیه و روایات چنین برداشت کردهاست که تأویل قرآن اگر از طریق راسخون در علم (پیامبر (ص) و امامان معصوم(ع)) باشد، یک نوع تفسیر است و مورد قبول مىباشد، ولى اگر از ناحیه دیگران باشد، لغزشگاه خطرناکى است که نوعاً به تفسیر به رأى منتهى مىشود، و چنین تفسیرى مردود است.
در نکوهش تفسیر به رأى: روایات بسیارى نقل شده از جمله: رسول اکرم (ص) فرمود: خداوند متعال مىفرماید: «ما آمَنَ بِى مَن فَسَّرَ بِرَأیِهِ کَلامِى ؛کسى که کلام مرا طبق رأى خود تفسیر کند، ایمان به من ندارد.»(25)
و نیز در ضمن گفتار مشروحى فرمود: «وَمَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَأیِهِ فَقَد اِفتَرى عَلَى اللّهِ الکَذِبَ ؛و کسى که قرآن را به رأى خود تفسیر کند، دروغى را به خداوند متعال نسبت داده، و به خدا تهمت زده است.»(26)
حضرت رضا (ع) در ضمن گفتار مشروحى به على بن جهم فرمود: «اِتَّقِ اللهَ وَ لا تَنسِب اِلى اَولِیاءِ اللّهِ الفَواحِشَ، وَ تَتَأوَّلَ کِتابَ اللّهَ بِرَأیِکَ؛ از خدا پروا کن، نسبتهاى ناروا به اولیاء خدا نده، (که مبادا) کتاب خدا (قرآن) را طبق رأى خودت معنى کنى.»(27)
از این عبارت استفاده مىشود که تفسیر به رأى یک نوع تأویل است، و تأویل بر دو گونه است: 1- تأویل صحیح (چنانکه گفتیم طبق قرآن، ویژه راسخان در علم است). 2 - تأویل باطل، که همان تفسیر به رأى مىباشد.(28)
توضیحى دیگر پیرامون تفسیر به رأى، و تأویل صحیح
آیات زیادى در قرآن وجود دارد، که در روایات اسلامى، تفسیرهاى گوناگونى براى آنها ذکر شده است، که بعضى هماهنگ با ظاهر آیات است، و بعضى معانى و باطنى آیات را بیان مىنماید، به عنوان مثال؛ معنى ظاهرى آیه «عَنِ النَّبَأ العَظیم» (آیه 2 نباء) مسأله معاد است»، ولى در روایتى از امام صادق (ع) آمده «نبأ عظیم ، مسأله ولایت است»(29) این همان تأویل است. جمع بین این ظاهر و باطن از دو راه ممکن است:
1- «نَبأ» (خبر) مفهوم وسیعى دارد که این واژه شامل همه آنها مىشود، ولى هنگام نزول آیه، بیش از همه مسأله معاد مورد نظر بوده است، ولى این موضوع مانع از آن نیست که آیه مصداقهاى دیگرى نیز داشته باشد.
2- چنانکه ممکن است یک آیه معانى متعددى داشته باشد، که از میان آنها یک معنى ظاهر است، و معانى دیگر بطون قرآن است، که به کمک قرآن یا گفتار معصومین (ع) از آن استفاده مىشود. و به تعبیر دیگر دلالت، التزامى به آن معنى باطنى دارد، که براى همه کس، جز خاصّان روشن نیست. و در این راستا تأکید مىکنیم که فهم باطن قرآن بدون قرائن، یا سخن پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) جایز نیست، و وجود بطون براى قرآن نباید دستاویزى براى هوسبازان شود و آنها بخواهند آیات قرآن را به رأى و میل خود، هرگونه تفسیر نمایند.(30) بسیارى از صوفیان و فرقهها، گرفتار تفسیر به رأى هستند، و متأسفانه، بسیارى نیز بر اثر ناآگاهى، آن را مىپذیرند. براى روشن شدن بیشتر مطلب نظر شما را به دو فراز زیر که یکى نمونهاى از تفسیر به رأى و دیگرى نمونهاى از تأویل صحیح قرآن است جلب مىکنیم:
1- شیخ صدوق در کتاب معانى الاخبار از امام باقر (ع) نقل مىکند: چند نفر از یهود به اتفاق «حَىّ بن اَخطَب» و برادرش به محضر پیامبر(ص) آمدند و حروف مُقطّعه قرآن «الم» را دست آویز خود قرار داده و گفتند: طبق حساب ابجد، الف مساوى با یک، و لام مساوى با 30، و میم مساوى با 40 مىباشد، سپس نتیجه گرفتند که دوران بقاى امّت پیامبر اسلام بیش از 71 سال نیست.
پیامبر (ص) براى شکستن سوء استفاده و تفسیر به رأى آنها، به آنها فرمود: چرا تنها «الم» را محاسبه کردهاید؟ چرا «المص» و «الر» و سایر حروف مقطّعه را محاسبه نمىکنید؟ بلکه منظور از این حروف چیز دیگرى است، در این هنگام در رد یهود، آیه 7 سوره آل عمران نازل شد.(31) این یک نمونه از تفسیر به رأى و تأویل باطلى است که جمعى از یهود عنود به آن دست زدند.
2- نمونهاى از تأویل صحیح این که امام صادق (ع) آیات 19 تا 22 رحمن را تلاوت فرمود: «مَرَجَ البَحرَینِ یَلتَقِیانِ - بَینَهُما بَرزَخٌ لایَبغِیانِ؛...یَخرُجُ مَنهُما اللُّؤُلُؤُ وَ المَرجانِ؛ خداوند دو دریاى مختلف (شور و شیرین، گرم و سرد) در کنار هم قرار داد در حالى که با هم تماس دارند - در میان آن دو، برزخى است، که یکى به دیگرى غلبه نکند -... - از آن دو لؤلؤ و مرجان خارج مىشود.»(32)
آنگاه فرمود: منظور از دو دریاى عمیق، که هیچ یک بر دیگرى تجاوز نمىکند، حضرت على (ع) و فاطمه(س) است، و از این دو دریا لؤلؤ و مرجان یعنى حسن و حسین (ع) خارج شدهاند.»
این مطلب هم در کتب شیعه و هم در کتب اهل تسنّن نقل شده است .(33) این نمونهاى از تأویل قرآن است که چون از امام معصوم (ع) نقل شده مورد قبول ما است و منافاتى با معنى ظاهرى قرآن ندارد، زیرا واژههاى قرآن مفهوم گسترده و مصادیق مختلفى دارند، یکى از ظاهر استفاده مىشود، و دیگرى از معانى باطنى است.
پىنوشتها: -
1. محدث کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 44.
2. سوره محمد (ص)، آیه 24.
3. محدّث قمى، انوارالبهیّه، ص 331؛ تفسیر روح البیان، ج10، ص495.
4. روضة الکافى، ص 311 و 312.
5. عیون الاخبار الرّضا، ج 1، ص 249.
6. اقتباس از شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، ج3، ص458.
7. اقتباس از تفسیر موضوعى پیام قرآن، ج 1، ص 19.
8. سوره آل عمران، آیه 7.
9. سوره شورى، آیه 11.
10. سوره ،فتح آیه 10.
11. تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 310.
12. نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 18.
13. بحارالانوار، ج 92، ص 91 و 95.
14. همان، ص 94.
15. همان، ج 36، ص 356.
16. سوره آل عمران، آیه 7.
17. اصول کافى، ج 1، ص 213.
18. بصائر الدّرجات، ص 196 ؛ بحارالانوار، ج 92، ص 97 و 98.
19. اصول کافى، ج 1، ص 213.
20. سوره کهف، آیه 82.
21. بحارالانوار، ج 92، 97.
22. همان.
23. همان، ج 22، ص 316.
24. سوره آل عمران، آیه 7.
25. تفسیر نورالثّقلین، ج 1، ص 313.
26. همان، ص 313.
27. همان، ص 318.
28. در بحارالانوار، ج 92، از ص 107 تا 111، بیست حدیث در نکوهش تفسیر به رأى نقل شده است.
29. تفسیر برهان، ج 4، ص 419.
30. اقتباس از تفسیر نمونه، ج 26، ص 11 و 12.
31. تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 313.
32. سوره رحمن، آیات 19 و 20 و 22.
33. تفسیر قمى، ج 2، ص 344؛ تفسیر الدّر المنثور، ج 6، ص 142.