مقاله وارده
کیمیاى عشق
ژاله تاج الدینى
خلاصه
بنا به اعتقاد شیعه پس از ختم رسالت، خداوند از میان بندگان خود افرادى را به عنوان حجت و نشانه برگزید تا راهنماى خلق به سوى او باشند. افرادى که خود، انسان کاملند و طریق کمال را به سایر بندگان در قول و فعل نشان مىدهند. رابطه شیعه و پیشوایانش رابطهاى خشک و رسمى نیست که تنها در حد مقبولیت عقلى باشد بلکه فراتر از آن، تشیع مکتب دلدادگى است. ویژگىهاى عالى اخلاقى ائمه شیعه پیوسته شیعیان را شیفته آنان ساخته و متقابلاً این شیفتگى با مودّت و مهر امام، پاسخ داده شده است. بنابراین رابطهاى دو سویه و عمیق میان امام و مأموم برقرار شده است. رابطهاى که ثمره آن معرفت کاملتر خالق و عبودیت خالصانه او و نهایتاً قرب او خواهد بود.
در این مقاله به عوامل مؤثر در ایجاد محبت به امام معصوم و نیز آثار و نتایج این محبت پرداخته شده است.
داعى تمام تلاشها و فعالیتهاى انسان روحیه کمال جوى وى مىباشد و کمال مطلق در عمق ضمیر آدمى خداى تبارک و تعالى است اما همه به این حقیقت بزرگ توجه آگاهانه ندارند. انسان مىداند گمشدهاى دارد و در طلب آن گمشده به هر درى مىزند و چون در عمق ضمیر، طالب کمال مطلق است، دستیابى به کمالهاى محدود روح ناآرام او را راضى نکرده و باز جستجو را از سر مىگیرد. در این مسیر افرادى که جلوهاى از جمال الهى را دارند طالبان حق را به سوى خویش جذب کرده و محبوب آنها واقع مىشوند. پس سبب و میزان محبوبیت برخى از افراد در دیده برخى دیگر میزان جلوه گرى است که از جمال حق دارند. هر کس این جمال را بیشتر نشان دهد محبوبتر و سرّ محبوبیّت اولیاء الهى و ائمه معصوم همین نکته است.
«على علیه السلام از آن نظر محبوب است که پیوند الهى دارد. دلهاى ما به طور ناخودآگاه در اعماق خویش با حق، سر و سرّ و پیوستگى دارد و چون على را آیت بزرگ حق و مظهر صفات حق مىیابند به او عشق مىورزند، در حقیقت پشتوانه عشق على، پیوند جانها با حضرت حق است که براى همیشه در فطرتها نهاده شده و چون فطرتها جاودانى است مهر على نیز جاودان است»(1).
اگر انسان فطرتاً طالب خدا و به تبع آن طالب دوستان خداست و اگر همه انسانها از فطرتى یکسان برخوردارند چرا در واقعیت زندگى همه شیفته خدا و مطیع او نیستند و چرا اولیاء الهى در دیده همگان برترین افراد نیستند؟ باید گفت: فطرت انسان تحت تأثیر شرائط، دستخوش تغییر مىشود و مهمترین عامل دلبستگى به اولیاء الهى داشتن فطرتى دست نخورده و سالم است، گاه در کوران شرائط و زیر و بم روزگار، این ملاک مهم جهت تشخیص صلاحیت انسانها براى دوستى یا دشمنى، سلامت و شفافیت خود را از دست مىدهد. این سخن، سخن درستى است که باید محبت را بر شناخت استوار کرد و قبل از ایجاد محبت حتى نسبت به انسانهاى برگزیدهاى چون اهل بیت رسول اکرم (ص) تقویت بنیانهاى معرفتى نسبت به آنان لازم است اما اگر فطرت سالم نباشد، حتى معرفت نمىتواند اخلاص و ارادت فرد را نسبت به آنان برانگیزد. این سخن استاد فرزانه، شهید مرتضى مطهرى است که: «على مقیاس و میزانى است براى سنجش فطرتها و سرشتها. آنکه فطرتى سالم و سرشتى پاک دارد از وى نمىرنجد ولو آنکه شمشیرش بر او فرود آید و آنکه فطرتى آلوده دارد به او علاقمند نمىگردد ولو اینکه احسانش کند چون على جز تجسم حقیقت چیزى نیست»(2).
امام خود در این باره فرموده: «اگر با این شمشیرم بینى مؤمن را بزنم که با من دشمن شود هرگز دشمنى نخواهد کرد و اگر همه دنیا را بر سر منافق بریزم که مرا دوست بدارد هرگز دوست نخواهد داشت زیرا که این گذشته و بر زبان پیغمبرامى جارى گشته که گفت: یاعلى مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمىدارد»(3).
اینکه گفته شد در صورت آلودگى فطرت حتى شناخت نمىتواند اخلاص فرد را نسبت به اولیاء الهى برانگیزد حقیقى است. درباره مأمون خلیفه عباسى نوشتهاند: وى از نظر فکرى شیعه و معتقد به برترى على (ع) بر سه خلیفه پیشین بود. حتى وى براى اثبات حقانیّت و اولویّت على (ع) به بحث و مناظره با علماى اهل سنّت مىپرداخت و با استدلال قوى بر آنها غلبه مىکرد. مأمون پدرش هارون را الهام بخش گرایشات شیعى خود معرفى کرده و گفته بود: پدرش تشیّع را به وى آموخت. طى یک ملاقات ویژه وقتى مأمون تواضع بیش از حد پدرش را در مقابل امام کاظم (ع) مىبیند از هویّت ایشان سؤال مىکند و هارون مىگوید: «مسندى که ما بر آن نشستهایم حق اینهاست»(4). این ماجرا عظمت و مقام امام را بر مأمون مىنمایاند و به گفته وى موجب تشیّع او مىشود. مأمون و هارون هر دو به مرتبه خاص امامان عصر خود علم داشتند اما علیرغم این دانش هرگز در زمره مؤمنان به آنها قرار نگرفتند.
اندیشه تصرّف خلافت چنان فطرت آنان را دگرگون کرده بود که اجازه نمىداد در مقابل حق تسلیم شده و خالصانه از حجّت خدا تبعیّت کنند.
چگونگى پیدایش ارادت به اولیاء الهى
همان طور که ایمان و عشق به خدا داراى مراتبى است، ایمان و ارادت به ائمه معصوم نیز داراى درجاتى است. در برخى این ارادت ضعیفتر و در برخى بسیار قوى است. عوامل متعددى در ضعف و قوت این نوع از محبّت سهیمند. بىشک میزان ایمان انسان به خدا و نیز باور به معاد و همچنین برداشت انسان از علت آفرینش عالم در میزان علاقه فرد به اولیاء الله نقش دارد. علاوه بر اینها وارستگى از قیود دنیوى عامل مهم دیگرى در پیدایش این محبت است. روحى که شیفته مظاهر دنیوى است نمىتواند زیبائیهاى روحى على (ع) و فرزندانش را درک کند و مجموع این عوامل سبب مىشود که گاه نسبت به معصومین محبتى از نوع محبت مردم کوفه به امام حسین (ع) ایجاد شود. محبتى کمرنگ و ضعیف که کارآیى و تأثیر ندارد. محبتى آنچنان که فرزدق گفت: «قلوبهم معک و سیوفهم علیک».و البته همین عوامل سبب مىشوند که گاه محبتى بسیار نیرومند بین محب و محبوب ایجاد شود، محبتى نظیر عشق برخى صحابه رسول اکرم به وى. هنگامى که قریش پس از واقعه رجیع به یکى از صحابه پیامبر اکرم دست یافتند، از او پرسیدند: آیا دوست ندارى که الآن محمد (ص) به جاى تو بود و ماگردن او را مىزدیم و تو راحت به نزد زن و فرزندانت مىرفتى؟ او پاسخ داد: «سوگند به خدا که من دوست ندارم که در پاى محمّد خارى برود و من در خانهام نزد زن و فرزندم راحت نشسته باشم و ابوسفیان پس از شنیدن این سخن گفت: به خدا قسم من هرگز ندیدم یاران کسى او را آنقدر دوست بدارند که یاران محمّد، محمّد را دوست دارند»(5).
آیا هر اظهار محبّتى به اهل بیت صادقانه است؟
گاهى افراد نام على (ع) را مىبرند ولى مقصودشان از ذکر نام على (ع) دستیابى به پلى براى نیل به حاجاتشان است. گاهى با سوز و آه نام حسین بن على (ع) را ذکر مىکنند اما آنچه در وراى این اشتیاق پنهان است حاجات دنیوى است. همانطور که ذکر شد دلبستگى به خواستههاى کوچک و بزرگ دنیوى عاملى است که زمینه تیرگى فطرت شفاف آدمى را فراهم کرده، مانع از مشاهده سیماى تابناک پاکان و نیل به مقام ارادت به آنان مىشود. شیفتگان دنیا کسانى هستند که امام را با زبان و نه با دل، طلب مىکنند و کسانى هم هستند که حقایق هستى را با چشم جان مشاهده کرده به این حقیقت نائل آمدهاند که عالم ماده تنها بخش کوچکى از هستى است و ماوراى این عالم، حقایقى بسیار اصیلتر و دلپذیرتر وجود دارد. دل مشغولى و آرزوهاى افرادى که از این قوه تمیز برخوردارند باتمنّاهاى دوستداران دنیا، بسیار متفاوت است. انسانهاى معتقد و مرتبط باعالم غیب امام را از عمق جان مىخوانند و محبتشان به وى از شدت و مرتبت متفاوتى برخوردار است. البته درک مرتبه بلند امام معصوم منافاتى با تقاضاى حاجت از وى ندارد خصوصاً اگر کسى با جایگاه رفیع امام در مجموعه هستى آشنا باشد مىداند که حقیقتاً «بکم فتح اللّه و بکم یختم و بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء ان تقع على الارض و بکم ینفس الهم و یکشف الضر(6)» امام واسطه فیض الهى و نزول نعمت و رفع بلاست. اینچنین خواستنى تفاوت دارد با خواستن کسى که حب دنیا تمام قلبش را پر کرده و جایى براى محبت راستین امام باقى نگذاشته است. چون یکى از آثار محبت ایجاد مشابهت بین محب و محبوب است، از معیارهاى مهم محب راستین امام، شباهت اخلاق و اعمال وى به خلق و خوى امام است. مگر امام صادق (ع) نفرمود: «شیعه جعفر نیست مگر آن کس که زبانش را نگه دارد، براى آفریدگارش کار کند، به مولایش امیدوار باشدو چنان که باید از او بترسد واى بر آنها، آیا در میان مدعیان تشیع کسى هست که از نماز زیاد چون کمان خمیده باشد... آیا در این گروه کسى هست که شب را از طول نماز و روز را از زحمت روزه به رنج گذراند و یا از ترس خدا و شوق ما اهل بیت خود را از لذتها و نعمتهاى دنیا محروم کرده باشد؟(7)»
آن امام معصوم در روایتى دیگر ویژگیهاى اهل بیت را چنین برمىشمارد: «ما اساس هر خوبى و خیر هستیم و هرچه نیکى است از فروع ماست و در شمار نیکیهاست: توحید و نماز و روزه و خشم فرو خوردن و خطاکار را بخشیدن، دلجویى از فقیران و رعایت حال همسایگان و اعتراف به فضل صاحبان فضل و دشمنان ما ریشه و اصل هر شر و بدى هستند و هرچه پلیدى است از شاخههاى آنهاست و دروغ و بخل و سخن چینى، قطع رحم، رباخورى، تعدى به مال یتیمان، زنا و سرقت و ارتکاب هرگونه خطا و تبهکارى از آنها ناشى مىگردد. پس دروغ گفته است کسى که پنداشته است با ماست در حالى که به گواهى اعمال زشتش وابسته به غیر ماست.(8)»
آثار محبت به امام
استاد شهید مطهرى، براى عشق به طور کلى، آثارى ذکر نموده که از جمله این آثار مىتوان به نکات ذیل اشاره کرد:
«عشق خلق و خوى انسان را متحول مىکند، عشق از جبان انسانى شجاع، از بخیل بخشنده و از کمطاقت انسانى شکیبا مىسازد، روحى که از غلظت برخوردار بود، با عشق لطیف و رقیق مىشود، عشق استعدادهاى نهفته انسان را بر ملا ساخته، قواى خفته را بیدار مىکند، انسان عاشق موفق به انجام امورى مىشود که پیش از پانهادن در ورطه دلباختگى تصور آن را هم نمىنمود. قدرت عشق آنچنان است که قهرمان سازى مىکند، بسیارى از شاعران، فیلسوفان و هنرمندان حیات هنرى و علمى خود را مدیون یک محبت نیرومند مىدانند. عشق نفس را تکمیل و استعدادهاى حیرتانگیز باطنى را ظاهر مىسازد. از نظر قواى ادراکى، الهام بخش است و از نظر قواى احساسى، اراده و همت را تقویت مىکند و آنگاه که در جهت علوى متصاعد شود، کرامت و خرق عادت بوجود مىآورد. عشق تصفیهگراست و روح را از مزیجها و خلطها پاک مىکند و صفات رزیله ناشى از خود خواهى را از بین مىبرد. عشق و محبت قطع نظر از اینکه از چه نوع باشد، انسان را از خودپرستى بیرون مىآورد. خودپرستى محدودیت و حصار است. عشق به غیر مطلقاً این حصار را مىشکند.(9)»
همه نکاتى را که استاد به عنوان آثار محبت ذکر نموده در عشق به اهل بیت مىتوان یافت. رمز آنکه قرآن، پاداش سالهاى درد و رنج تبلیغ پیامبر را عشق به خاندان او معرفى مىکند همین است: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الاالمودّة فى القربى(10)؛ بگو از شما مزدى نمىخواهم مگر دوستى خویشاوندانم» و در جاى دیگر مىفرماید:«قل ماسئلتکم مناجر فهو لکم ان اجرى الاّ على اللّه(11)؛ بگو آنچه که به عنوان پاداش از شما خواستم عاید خود شما مىشود و اجر من تنها بر عهده خداست». هنگامى که از پیامبر اکرم پرسیدند مراد از اهل بیت در آیه مورد نظر چه کسانى هستند فرمود: على ، فاطمه و پسران آنان. و حقیقتاً اگر علاقه به اهل بیت به حد عشق برسد - و محبت هنگامى عشق نام مىگیرد که همه وجود انسان را تسخیر کرده حاکم مطلق بر وجود شود - متحول کننده و نیرو آفرین است و درون انسان را از هر بدى تصفیه مىکند. مفهوم روایت: «حُبُّ على بن ابیطالب حسنة لا تضرّ معها سیئة(12)؛نیز بیان جنبه تصفیه گرى حبّ اهل بیت است. بعضى به اشتباه از این روایت چنین برداشت کردهاند که با محبت على (ع) مىتوان گناه کرد ولى گناه زیانآور نیست. در حالیکه مفهوم روایت این است که به طور خودبخود، محبت على (ع) مانع ارتکاب گناه مىشود، محبت به على (ع) اگر به مرز شیفتگى رسیده باشد الهام بخش تقوى است. مگر عاشق على (ع) مىتواند مرتکب معصیت شود و از ویژگیهاى اخلاقى آن حضرت بهرهمند نباشد؟ در زیارت جامعه کبیره مىخوانیم: «و ما خصنا به من ولایتکم طیبا لخلقنا و طهارة لانفسنا و تزکیة لنا و کفارة لذنوبنا»(13).
- بنیان دین بر محبت اهل بیت استوار است. یکى از اصحاب امام باقر(ع) مىگوید: «در محضر امام باقر (ع) بودم. مسافرى از خراسان که آن راه دور را پیاده طى کرده بود، به حضور امام شرفیاب شد، پاهایش را که از کفش در آورد شکافته شده و ترک برداشته بود. گفت به خدا سوگند مرا نیاورد از آنجا که آمدم مگر دوستى شما اهل بیت. امام فرمود: «هل الدّین الاّ الحب؟ آیا دین چیزى غیر از دوستى است؟»(14).
امام به این نکته اشاره دارد که دیندارى و پیروى از قائد دینى امرى خشک و رسمى نیست که فقط تحت تأثیر مقبولیّت عقلى باشد بلکه علاوه بر آن، دیندارى حکایت از دلبستگى به رهبر دینى دارد که امرى است قلبى و نه عقلائى محض. تاریخ تشیع نیز نشان داده است که دلدادگى آثارى فراتر از صرف پذیرش مشروعیت ائمه دارد. و البته این محبت محبتى یکجانبه نیست بلکه محبتى دو سویه که هر نداى محبتآمیز محب با پاسخ مشتاقانه محبوب مواجه مىشود تا آنجا که محبوب از شادمانى محب، شاد مىشود و باغم او غمگین. بیمارىاش محبوب را بیمار مىکند و هرگاه دست به دعا بردارد محبوب، آمین مىگوید و آن زمان که سکوت کند محبوب به جایش دعا کند.
بزرگترین اثر عشق به اهل بیت، یافتن طریق قرب الهى است. قرب و وصل الهى که غایت حرکت یک انسان عارف است، آسان به دست نمىآید و ورود در این مسیر نیازمند مشعل دارى است به نام امام معصوم که خود از ولایت تکوینى برخوردار است و مأموم مىتواند با هدایت وى درجاتى از این نوع ولایت را کسب کند. استاد فرزانه شهید مرتضى مطهرى درباره ولایت تکوینى معتقد است: «نظریه ولایت تکوینى از یک طرف مربوط است به استعدادهاى نهفته در این موجودى که به نام انسان در روى زمین پدید آمده است و کمالاتى که این موجود شگفت بالقوه دارد و قابل به فعلیت رسیدن است و از طرف دیگر، مربوط است به رابطه این موجود با خدا. مقصود از ولایت تکوینى این است که: انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت، به مقام قرب الهى نائل مىگردد و اثر وصول به مقام قرب - البته در مراحل عالى آن - این است که: معنویت انسانى که خود حقیقت و واقعیتى است در وى متمرکز مىشود و با داشتن آن معنویت، قافله سالار معنویات، مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان مىشود زمین هیچگاه از ولیى که حامل چنین معنویتى باشد و به عبارت دیگر «انسان کامل» خالى نیست(15)».
بر اثر عبودیت و اخلاص که در نتیجه تبعیت از امام معصوم حاصل مىشود، انسان عادى مىتواند درجاتى از ولایتى را که استاد در آخرین فصل از کتاب ولاها و ولایتها به آن اشاره دارد کسب کند. این درجات به ترتیب عبارتند از:
1- تسلط بر خواهشهاى نفس.
2- تسلط بر اندیشههاى پراکنده و غلبه بر نیروى مخیّله.
3- بى نیازى به بدن (خلع بدن) در بسیارى موارد.
4- تحت فرمان در آوردن کامل بدن، به طوریکه در حوزه بدن از خود شخص اعمال خارق العاده سر مىزند.
5 - تحت نفوذ در آوردن طبیعت خارجى و انجام کرامات.(16)
در همین زمان، بودهاند کسانى که به واسطه اخلاص و ارادت نسبت به معصومین و برخوردارى از تقوا، مراتب بالاى قرب الهى را تجربه کرده از برخى توانمندیهاى ذکر شده برخوردار شدهاند.
- نگاهى به حیات سیاسى تشیع نکتهاى دیگر از آثار عشق به اهل بیت را باز مىنماید. در همه ادوار تاریخ مواضع سیاسى شیعیان در مقابل خلفاى غاصب و نالایق، موضعى متفاوت با سایر فرق اسلامى بوده است. موضعى که حکایت از روح حیات در این گروه از پیروان رسول اکرم داشته و برخاسته از اندیشه والاى على(ع) و فرزندانش است. شیعه اگر قدر گنجهاى نهفته وجود ائمه را بشناسد آنگاه بیانى قدرشناس و سپاسگزار چون بیان حضرت امام (ره) خواهد داشت که فرمود: «ما مفتخریم که ائمه معصومین از على بن ابیطالب گرفته تا منجى عالم بشریت حضرت مهدى صاحب الزمان علیهم آلاف التحیات و السلام که به قدرت خداوند قادر زنده و ناظر امور است ائمه ما هستند(17)».
لازمه ولاى اهل بیت بیزارى از دشمنان آنان است
دشمنشناسى امرى لازم بر هر فرد شیعه است، از امام صادق (ع) نقل شده: «هیهات، دروغ مىگوید کسى که ادعاى محبت ما را بنماید و از دشمنان ما بیزارى نجوید.(18)» به راستى امروز از نگاه امام عصر (عج) چه کسانى دوست و چه کسانى دشمن محسوب مىشوند؟ برخوردارى از این بینش خود نعمتى است. قطعاً امروز همه گروهها و افرادى که در صددند با شیوههاى گوناگون روح اسلامى را از جوامع مسلمین زدوده و بینش مادى و گرایش به دنیاى صرف(که گرایش غالب فرهنگ غرب است) را در بین آنها رواج دهند دشمن مسلمین هستند.
ولاى اهل بیت در عصر غیبت
زمین هیچگاه از حجت حق که همان انسان کامل است خالى نمىماند. چه بشارتى بزرگتر از حضور حجت حق در زمین، مادام که حیات در این کره ادامه دارد و آیا اسفبار نیست که حجت خدا، یعنى رشته اتصال بین زمین و آسمان نزد ما باشد و ما از فیض ارتباط با او محروم باشیم؟
«من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة(19)» فرا رسیدن مرگ انسان در حالت بیگانگى نسبت به امام عصر همانند مرگ در عصر جاهلیت (به حالت شرک) است.
براى آنکه چون مشرکان عصر جاهلیت از دنیا نرویم تنها مسلمانى و تشیع جوابگو نیست. باید امام زمان خویش را بشناسیم و مایه خرسندیش را فراهم کنیم. این سخن امام صادق (ع) است: «ما را دولتى است که هرگاه خداوند بخواهد آن را مىآورد. هرکس مشتاق است که از یاران قائم ما باشد باید منتظر ظهور او باشد و پرهیزکارى پیشه کند و داراى اخلاق نیکو باشد و بدینگونه انتظار او کشد. اگر در این حالت بمیرد و بعد از مرگ او قائم قیام نماید، ثواب کسى دارد که آن حضرت را درک کرده است(20)».
پىنوشتها: -
1. مطهرى، مرتضى ، جاذبه و دافعه على (ع) ، انتشارات صدرا، چاپ بیست و پنجم، ص 101.
2. مطهرى، مرتضى ، جاذبه و دافعه على (ع) ، انتشارات صدرا، چاپ بیست و پنجم، ص 43.
3. نهج البلاغه ،ترجمه دشتى، مؤسسه فرهنگى تحقیقاتى امیرالمؤمنین، چاپ اول 1379، ص 635.
4. قمى، شیخ عباس، منتهى الآمال، نشر افشین 1380،ص 1005.
5. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، دارصار، بیروت 1399،جلد دوم، ص 168.
6. زیارت جامعه کبیره.
7. حرانى، حسین بن شعبه، تحف العقول، انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1369، ص555.
8. کلینى، ابى جعفر، الروضه من الکافى، دارالکتب الاسلامیه ،چاپ دوم 1389، ج8ص242.
9. مطهرى، مرتضى - جاذبه و دافعه على (ع) - انتشارات صدرا، چاپ بیست و پنجم، ص26 تا 62.
10. سوره شورى، آیه 23.
11. سوره سبا، آیه 47.
12. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء بیروت، 1403ه، ج 39، ص 256.
13. زیارت جامعه کبیره.
14. مطهرى، مرتضى - جاذبه و دافعه على (ع) - انتشارات صدرا، چاپ بیست و پنجم، ص 101.
15. مطهرى، مرتضى - ولاءها و ولایتها - انتشارات صدرا، چاپ دوازدهم، 1377، ص57.
16. همان، ص74 تا 82.
17. خمینى، روح الله وصیتنامه سیاسى، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ سوم.
18. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء بیروت، 1403، ج 27،ص 58.
19. کلینى، ابن جعفر، اصول کافى، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم 1388، جلد 1،ص 1377.
20. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء بیروت،1403، ج 52، ص 140.