آمریکا،بحران و آستانه سقوط
مرتضى شیرودى
آغاز سخن
مایکل مور، کارگردان برجسته آمریکایى در اعتراض به اقدامات بوش پسر در حمله به افعانستان و عراق، به بخشى از بحرانهاى اجتماعى، سیاسى و اقتصادى آمریکا اشاره مىکند، و مىگوید:
آمریکا اول است؟!
آمریکا در تعداد مرگ ناشى از استفاده اسلحه گرم، اول است.
آمریکا در استفاده از انرژى جهان، اول است.
آمریکا در تولید دىاکسید کربن، اول است.
آمریکا در تولید ضایعات خطرناک، اول است.
آمریکا در تعداد کشته شدگان و مجروحان حوادث رانندگى، اول است.
آمریکا در امضا نکردن موافقتنامههاى بینالمللى مربوط به حقوق بشر، اول است.
آمریکا در بدل شدن به جامعهاى که فقیرترین قشر آن بچهها هستند، اول است.
آمریکا در کسر بودجه در بین کشورهاى جهان، اول است.
آمریکا از نظر بدهکارى در کل جهان، اول است.
آمریکا در تعداد زندانیان در همه جهان، اول است.
دقت در جامعه آمریکا، درستى همه آنچه را مایکل مور گفته است و حتى آنچه را که نگفته است، را نشان مىدهد.(1)
اجتماعى
از انبوه معضلات اجتماعى جامعه آمریکا، از یک زاویه شاید آمار رو به رشد زندانیان، افزایش خشونت علیه کودکان که ریشه در وضع در حال افزایش نا به هنجار مدارس آمریکایى دارد، مهمتر جلوه مىکند.
بحران اجتماعى در سبد آمار:
در سال 2000 میلادى، تعدا افرادى که هرگز ازدواج نکردهبودند، به 2/48 میلیون نفر رسید که این آمار، 9/23% کل واجدین شرایط ازدواج را تشکیل مىدهد. در سال 1970 مسیحى، تنها 8/35% مردانى که بین 20 تا 24 سال داشتهاند، ازدواج نکردند، اما این رقم در سال 2000 به 7/83% افزایش یافت، و این آمار، براى مردان بین 25 تا 29 سال از 5/10% به 7/51% و براى زنان، این سنین از 1/19% به 9/38% رسید. تعداد کل افرادى که در سال 2000 در جامعه آمریکا تنها زندگى مىکردند، 000/724/26 نفر و از این میزان 000/181/11 مرد و 000/543/15 زن بودند.
آمار سال 1997 نشان مىدهد که 039/186/1 مورد سقط جنین، قانونى صورت گرفته است که 1/20% آن مربوط به زنان زیر 19 سال و 7/31% مربوط به زنان بین 20 تا 24 سال، و در مجموع، 81% به زنان ازدواج رسمى نکرده، تعلق داشت. از این رو، سقط جنینهاى قانونى که فرزندشان نامشروع بود، عدد 691/960 نفر را نشان مىدهد، اما اگر سقط جنینهاى غیر قانونى را هم به حساب آوریم، این رقم، بالغ بر 750/590/1 مورد را در برمىگیرد. آمار دیگرى نشان مىدهد که 000/679/22 نفر از زنانى که هنوز ازدواج نکردهاند، به روشهاى مختلف از باردارشدن جلوگیرى مىکنند. شاید از دلایل این مسأله، آمار اسفبار ازدواجهاى به طلاق کشیده باشد. مثلاً، در سال 1998، 000/256/2 ازدواج انجام گرفت، ولى 000/135/1 مورد آن به طلاق انجامید.
آمار کشته شدگان حوادث، نشانگر این است که در سال 1998 تعداد 352/131 نفر بر اثر حوادث مختلف کشته شدهاند، که از این میزان، 002/87 مورد در حوادث رانندگى جان خود را از دست دادهاند. میزان خودکشى در سال 2000، 350/29 مورد بود که 2/1% میزان مرگ و میرها را شامل مىشود. در همین سال 943/12 قتل اتفاق افتاد. در آغاز هزاره سوم میلادى، 000/408 مورد دزدى گزارش شد که از این میزان، 000/161 مورد با اسلحه گرم صورت گرفت. تعداد افرادى که به هر دلیلى در سال 1999 با پلیس سر و کار داشتهاند، 000/705/43 نفر را شامل مىشود. در آخرین سال قرن 20 میلادى، تعداد رانندگان بالاى 16 سال که حداقل یک بار به وسیله پلیس متوقف شدهاند، 000/227/19 نفر است که 3/10% کل رانندگان آمریکایى را تشکیل مىدهد. در سال 2000، 976/116/9 مورد بازداشت نیز گزارش شده است. کل هزینهاى که آمریکا در سال 1996 براى اداره زندانهایش خرج کرد، 000/200/033/22 دلار و تعداد کل زندانیان در سال 2001، 495/965/1 نفر بود که نسبت به سال 1990 که این میزان 919/773 نفر بوده است، بیش از 5/2 برابر شده است.(2)
زندانهاى آزاد و آباد؟!:
تعداد زندانیان آمریکا در سال 2002 براى اولین بار از مرز دو میلیون نفر گذشت. عامل این افزایش، مجازاتهاى شدیدى است که براى قاچاقچیان مواد مخدر و سایر محکومین به زندانى طولانى مدت به وجود آمده است. در این میان، دولت فدرال بیشترین یعنى 000/162 نفر تعداد زندانى را داشت، ایالات کالیفرنیا، تگزاس، فلوریدا و نیویورک در مرتبه بعدى قرار داشتند. آمار فوق که از سوى دفتر آمارهاى قوه قضائیه آمریکا اعلام شده، نشان مىدهد، آمار زندانیان در ایالتهاى تگزاس، کالیفرنیا، نیویورک و ایلینویز و 15 ایالت دیگر نسبت به سال 2001 کاهش یافته، به آن دلیل که آمار زندانیان آزاد شده بیشتر بوده است. همچنین، تعدادى از ایالتها براى جبران کسرى بودجه زندان، قوانین عفو مشروط را اصلاح و به اجرا درآوردهاند، این اقدام باعث شد تا نرخ افزایش تعداد زندانیان از ژوئن 2001 تا ژوئن 2002 به رقم دو میلیون و صدهزار نفر برسد که 2/8% نسبت به سال قبل، رشد کرد. از این تعداد، 3/2 درصد در زندان ایالتى یا فدرال هستند، یک سوم آن نیز، دربازداشت موقت به سر مىبرند، و منتظر اعلامحکماند، البته این تعداد شامل افراد بزهکار نیست. در صورت اضافه کردن این تعداد به شمار زندانیان، تعداد آنها از چند میلیون نفر هم فراتر مىرود.
مالکوم یانگ (مدیر اجرایى پروژه افزایش محکومیتها) مىگوید: با این پروژه، افزایش تعداد محکومان ادامه خواهد یافت، وى دلیل این امر را محکومیت طولانى مدت براى قاچاقچیان مواد مخدر خواند. وى گفت: این کار بخشى از طرح سختگیرى و شدت عمل براى خلافکاران است. یانگ به دنبال جایگزینهایى براى مجازات زندان است، جایگزینهایى مثل دادگاههاى مواد مخدر و برنامههاى درمانى. البته این تلاشها در سطح فدرال اهمیت بسیارى دارد.
دادگاه عالى آمریکا اخیراً از قانون «سه خلاف» ایالات کالیفرنیا حمایت کرد، حتى اگر خلاف، دزدى از یک کلوپ گلف باشد. جان اشکرافت (دادستان کل) نیز از محکومیتهاى طولانى مدت حمایت کرده، زیرا در برگیرنده حکمى است که بسیارى از محکومین خلافهاى سبک و غیر جنایى را نیز به زندان محکوم مىکند. لارى تامپسون (معاون دادستان کل آمریکا) در گزارشى اعلام نموده است: «زندان براى خلافکاران خلافهاى سبک اثر بازدارندگى بسیارى دارد.» یانگ مىگوید: «جمهورى خواهان و دموکراتها سبک کردن جرائم تخلفات را سیاسى عاقلانه نمىدانند و کمتر سیاستمدار آمریکایى از سبک کردن محکومیتها و جرائم حمایت مىکند.»
تعداد زندانیان با محکومیت بیش از یک سال 474 نفر، به ازء هر 100 هزار نفر جمعیت آمریکا مىباشد، این رقم سال گذشته 472 نفر به ازاء هر 100 هزار نفر آمریکایى بود. در سال گذشته در ماه ژوئن 738 هزار نفر وارد زندان موقت شدند، این رقم سال قبل 702 هزار نفر را نشان مىدهد. بسیارى افراد در زندان موقت منتظر محاکمه و یا انتقال به زندان هستند، و عدهاى دیگر نیز، به دلیل شلوغى بیش از حد زندانها، دوران محکومیت خود را در همین زندانهاى موقت مىگذرانند. 12 درصد مردان سیاه پوست بین 20 تا 39 سال در زندان هستند که بیشترین آمار یک گروه نژادى زندانى است. 4 درصد مردان اهل آمریکاى جنوبى و 6/1 درصد مردان سفید پوست در همین رده سنى در زندان به سر مىبرند. تعداد زنان زندانى در زندانهاى فدرال و ایالتى به 96 هزار نفر رسید که نسبت به سال 2001 حدود 9/1 درصد افزایش یافت. تعداد کل مردان در زندانهاى دائم به 3/1 میلیون نفر مىرسد که نسبت به سال گذشته 4/1 درصد افزایش داشته است. به این موارد باید اعدام زندانیان کمتر از 18 سال را نیز اضافه کرد. بر اساس آمارى که در تیر ماه 1382 منتشر شد، تعداد 20 جوان کمتر از 18 سال در آمریکا منتظر حکم اعداماند. با توجه به این که حکم اعدام جوانان در اغلب کشورها منسوخ شده است، بنابراین، آمریکا یکى از تنهاترین کشورهاى جهان است که حکم اعدام افراد کمتر از 18 سال در آن وجود دارد.(3)
دموکراسى و تلویزیون:
سازمان بهداشتى آمریکا تأکید مىکند که حتى بخشهاى خبرى تلویزیون نیز کودکان آمریکایى را به سمت خشونت سوق مىدهند. طبق تحقیقات منتشر شده از سوى این گونه سازمانها، بین خشونت تلویزیونى و رفتارهاى ناهنجار ارتباط مستقیم وجود دارد. از این رو، از هر 10 پدر 7 نفر از آنها به شدت مخالف دیدن بخشهاى خشونت آفرین تلویزیون توسط فرزندانشان هستند. این تحقیقات نشان مىدهد که کودکان 9 ساله، 4 ساعت در هفته، وقت خود را به دیدن صحنههاى خشونت و خونریزى تلویزیونى صرف مىکنند. موضوعى که باعث شد، 6 سازمان بهداشت عمومى از جمله، آکادمى آمریکایى طب اطفال و جمعیت پزشکى آمریکا با صدور بیانیهاى در سال 2000 به شدت در این مورد هشدار دهند.
تحقیقات دکتر کریج اندرسون - روانپزشک دانشگاه ایالتى أیوا - نشان مىدهد که خشونت تلویزیونى، علائم فیزیولوژیکى خطرناکى را در کودکان پدید مىآورد. مثلاً صحنههاى خشونتبار، هیجانزا، ضربان قلب را افزایش مىدهد، و قلبى که تحت تأثیر هیجان قرار گیرد، فرد را به سمت بىرحمى سوق مىدهد. جان موراى پزشک اطفال و استاد دانشگاه کانزاس در منهتن مطالعاتى را در خصوص رابطه خشونت و مغز انجام داده است. وى در آزمایشات خود براى یک گروه، صحنههاى کشتار و درگیرى و براى گروه دیگر، نمایشنامهاى بر گرفته از کتاب مقدس را پخش کرد. حاصل آن بود که صحنههاى خشونتبار، فعالیت سمت راست مغز را که مسؤول ذخیرهسازى خاطرات دردناک است را افزایش مىداد. از دهه 1980 میلادى و با ظهور خشونت هالیوودى، خشونت در برنامههاى تلویزیونى نیز گسترش یافت. اما قبل از آن نیز، خشونت رسانهاى وجود داشته است. به همین دلیل، به دنبال ترور جاناف کندى در سال 1963 دولت آمریکا یک میلیون دلار براى مطالعه مسأله خشونت در تلویزیون تحت عنوان یک طرح تحقیقاتى بزرگ، به نام بررسى رابطه تلویزیونى و رفتارهاى اجتماعى اختصاص داد. نتایج این بررسى نشان داد که بین رفتارهاى خصمانه کودکان و مشاهده صحنههاى خشونتآمیز تلویزیون ارتباط وجود دارد. دکتر کیمبرلى بر طرح کودکان و تهدیدهاى پیش رو که از سوى مدرسه بهداشت عمومى هاروراد اجرا شد، نظارت داشت. او در پى این تحقیق گفت: رشد روزافزون مشاهدهتلویزیون در منازل آمریکایى را مىتوان عامل افزایش چشمگیر جنایت بینالمللى 1960 تا 1990 دانست. امروزه کودکان آمریکایى در حدود 2 ساعت در روز را به مشاهده تلویزیون و صحنههاى مربوط به حوادث و جنایتهاى وحشتناک مىگذرانند. نتیجه آن نیز، وقوع 20 الى 25 حادثه در هر ساعت یعنى معادل 4 برابر جرایم بزرگسالان آمریکایى است.(4)
نظام آموزشى ناکار آمد:
20 سال قبل، کمیسون ملى ویژه کیفیت آموزشى در آمریکا، به شدت کاهش کیفیت سیستم آموزشى این کشور را مورد انتقاد قرار داد. ریچارد نیکسون نیز در کتاب فرصت را دریابیم به مواردى از نامطلوبهاى نظام آموزش و پرورش آمریکا اشاره کرده است از جمله: در دهههاى اخیر، استادانى که به تدریس علاقه ندارند، و دانشجویان تنبلى که حال درس خواندن ندارند، بى سر و صدا ساخت و باخت کردهاند، استادان، براى کم کردن از بار تدریس، کار را آسان مىگیرند، اغلب امتحانهایى را مىگیرند که نیاز چندانى به تسلط بر موضوع ندارد، دانشجویان هم اغلب از این وضع راضىاند. نتیجه این که، توانایى فارغالتحصیلان روز به روز کمتر مىشود. على رغم این که هزینه سرانهاى که آمریکا خرج آموزش هر دانشآموزى مىکند، بیش از سایر کشورهاى بزرگ صنعتى است، ولى عملکرد مدارس کشورهاى بزرگ صنعتى از مدارس آمریکا بیشتر است. در مطالعات معلوم هم شده است که توفیق دانشآموزان به بالابردن بودجه بستگى ندارد، بلکه تابع عوامل اساسىترى چون ایجاد انگیزه در محصل، درگیرى فعال خانواده با وضعیت آموزشى محصلان و مدارس مرتب و منضبط است.
یک سایت اینترنتى آمریکایى در گزارشى که مربوط به سال 1983 است مىگوید: کشور در خطر است و به این وسیله از تضعیف مدارس دولتى در آمریکا که به از دست دادن سلطه آمریکا بر اقتصاد جهانى مىانجامد، هشدار داد. پس از انتشار این گزارش، تلاشهاى بسیارى براى بالابردن استانداردهاى آموزش، بهبود وضعیت مدارس و ارتقاى سطح معلمان و دانشآموزان صورت گرفت، اما علىرغم گذشت دو دهه، تغییرات چشمگیرى در نظام آموزش آمریکا به وجود نیامده. در تحقیقى که از دانشجویان سال اول و دوم دانشگاههاى آمریکا در سال تحصیلى: 2000 - 1999 به عمل آمد، یک سوم آنان اظهار کردند که مجبور بودند، براى جبران افت تحصیلى خود، در یک کلاس جبرانى شرکت نمایند. تولیدکنندگان که فارغالتحصیلان دانشگاههاى را استخدام مىکنند، مىگویند که از هر دلارى که صرف آموزش این دسته از کارکنان مىشود، نیمى از آن بر کارهاى جبرانى اختصاص مىیابد، تنها 41 درصد کافرمایان معتقدند که فارغالتحصیلان مدارس دولتى، داراى مهارتهاى متناسب با بازار کار هستند. این در حالى است که 47 درصد اساتید دانشگاهها، فقط همین دسته از دانشآموزان، را منظم و درسخوان مىدانند.(5)
اقتصادى
مشکلات عمیق اقتصادى آمریکا نیز بر خلاف آنچه ادعا مىشود، کم نیست، کسرى بودجه چند میلیاردى، افزایش بیکارى و کاهش ارزش دلار، تنها نمونههایى از بحران اقتصادى آمریکا است.
سیر نزولى کسرى بودجه:
کسرى بودجه آمریکا از 100 میلیارد دلار در سال 1989 به چند صد میلیارد دلار در سال 2000 رسیده است. از این رو، آمریکا مىکوشد کمى رشد ناخالص ملى خود را به دروغ، بزرگ جلوه دهد. کسرى بودجه شگفتانگیز آمریکا نشان مىدهد که جهان تولید مىکند و آمریکا که عملاً در خزانه چیزى ندارد، آن را مصرف مىکند. بخش اصلى کسرهاى آمریکا از سرمایهگذارى کشورهاى اروپا، ژاپن، کشورهاى جنوب و نفتخیز و حتى کشورهاى فقیر جهان در آمریکا جبران مىشود. چرا این همه سرمایه به آمریکا مىرود؟ شاید پاسخ به این سؤال آن باشد که آمریکا را کشور امن ثروتمندان مىدانند. البته روند سرمایهگذارى خارجى در آمریکا رو به کاهش گذاشته است، از جمله: تنها از 1999 تا 2002، 165 میلیارد دلار کمتر از سالهاى قبل سرمایهگذارى در آمریکا صورت گرفت. بنابراین کسرى بودجه آمریکا یک امر جدى است که رو به رشد است. خبرگزارى مالى - اقتصادى بلومبرگ در 19 آوریل 2003 اعلام کرد: بوش رئیس جمهور آمریکا کسرى بودجه 300 میلیارد دلارى را بدون در نظر گرفتن هزینههاى جنگ در عراق برآورد کرده است که این کسرى با گنجاندن هزینههاى جنگ در عراق و هزینههاى تدابیر نظامى کاهش مالیاتها و عدم تأمین درآمدهاى ناشى از رکود اقتصادى در آن کشور، افزایش یافته است. هوست کوهلر مدیر کل صندوق بینالمللى پول در اول ژوئن 2003 در جریان اجلاس گروه 8 در اوپان فرانسه از آمریکا خواست در مورد کسر بودجه 400 میلیارد دلارى خود یک تصیمم اساسى اتخاذ کند. به هر روى، کسرى بودجه 300 و 400 میلیارد دلارى هر یک از یک زاویه دید، درست به نظر مىرسد. چون، بر اساس گزارش روزنامه خلق، چاپ چین در 13 مى2003، کسرى بودجه دولت فدرال آمریکا در 7 ماه سال مالى 2003 به مرز 220 میلیارد دلار رسیده است. طبق گزارش دفتر کنگرهاى بودجه آمریکا، انتظار مىرود، دولت این کشور سال 2003 را با کسرى بودجه بالغ بر 300 دلار به پایان ببرد.
کسرى بودجه حداقل دو بحران به وجود آورده است:
1 - رکود اقتصادى: فاکس نیوز در 16 مى2003 گزارش داد که مجلس سنا روز گذشته پس از بحث و جدلهاى دیکچنى، معاون رییس جمهور آمریکا، کاهش 350 میلیون دلار از لایحه مالیات را براى سالهاى 2004، 2005 و 2006 به تصویب رساند. این اقدام به منظور تحرک بخشیدن به اقتصاد بىرونق آمریکا صورت گرفته است.
2 - افزایش بدهکارى: امریکا جهت جبران کمبود نقدینگى خود به قرض کردن بیشتر از منابع مالى روى آورده که این امر، آن کشور را در بدترین وضعیت مالى در دهه گذشته قرار داده است. بر پایه گزارش 14 مى2003 گاردین، نرخ رشد بدهى آمریکا در فصل آخر سال 2002 به 14 درصد رسید، و این نرخ به سرعت در حال افزایش است.(6)
افزایش نرخ بیکارى:
برپایه گزارش بلومبرگ، اقتصاد آمریکا از ماه مارس 2001 تا آوریل 2003، سه میلیون شغل خود را از دست داده است که به گفته برخى از اقتصاددانان این نشانههاى آغاز یک رکود کمسابقه است. در 18 آوریل 2003 نیز، روزنامه یو اس اى تو دى بر درستى افزایش تقاضاى بیمه بیکارى در هفته گذشته آمریکا براى دومین بار در سال 2003 صحه گذشت. این ادعا بر اساس اعترافات وزارت کار آمریکا صورت گرفت. به گفته وزارت کار آمریکا، تقاضاى جدید براى استفاده از مزایاى بیکارى، از 000/30 مورد پیشبینى شده به 000/422 مورد رسید که این میزان تقاضا، یکى از بالاترین سطح در سال جارى است. کارشناسان امور اقتصادى آمریکا نیز اعلام کردند، نرخ بیکارى در این کشور طى ماههاى آینده افزایش مىیابد، حتى پایان یافتن جنگ عراق نتوانسته در فراهم کردن فرصتهاى شغلى، متناسب با میزان تقاضاهاى کار، مؤثر باشد. به گزارش یو اس اى تو دى، شمار بیکارانى که از مزایاى بیکارى استفاده مىکنند، در هفته آغازین ماه آوریل، بیش از 3 میلیون و 500 هزار نفر برآورد شدهاند.
ناتوانى آمریکا در پرداخت تعهدات مالى یکى از دلایل رشد بیکارى است. روزنامه گاردین در 2 مى2003 هشدار وزارت خزانهدارى آمریکا نسبت به خطر ناتوانى دولت آمریکا در پرداخت تعهدات مالى را مطرح کرد. وزارت خزانهدارى اعلام کرد، آمریکا توان پرداخت هزینههایش را تا اواخر ماه مى(اردیبهشت) را نخواهد داشت، مگر این که کنگره به دولت اجازه دهد، میزان وامگیرى خود را افزایش دهد. وزارت خزانهدارى از کنگره خواسته است تا توان وامگیرى دولت. از 450 میلیارد دلارى در سال 2002، به 95/5 تریلیون دلار و سپس 4/6 تریلیون دلار افزایش یابد.(7)
سقوط رو به رشد دلار:
در سال 1971، انجام پرداختها با استفاده از طلا معلق شد، و دلار که از ثابتترین ارزهاى جهان بود، جایگزین آن گردید، از آن به بعد، دلار به جانشین طلا در آمد. براى دولت فدرال آمریکا استاندارد دلار روشى مناسب براى آزادانه خرج کردن و افزایش بدهىها بوده است.
براى مردم آمریکا جایگزینى دلار به جاى طلا هم امرى مناسب بوده و هم مصیبتى نامیمون، مناسبت این سیستم به این دلیل است که اجازه مىدهد، سیستم ذخیره ارزى فدرال آمریکا اعتبارات عظیم ایجاد کند. در عوض، کسرىهاى تجارى عظیم، و غیر منتظرهاى را نیز پدید آورد. به طور مثال در سال جارى، کسرى تجارى بالغ بر 5 درصد تولید ناخالص ملى شده است، لذا مصرف مردم آمریکا را افزایش داده، در حالى که سطح مصرف کشورهاى طلبکار را پایین آورده است. به علاوه جایگزینى دلار، خزانهدارى آمریکا را قادر ساخته تا بدهىهاى جدید خود را به وسیله سرمایهگذاران خارجى جبران نمایند و بدین وسیله بار بدهىها را بدوش خارجىها بگذارد. از سوى دیگر، سیستم دلار مصائبى نامیمون را باعث شده است، چرا که بانک مرکزى آمریکا را مجاز ساخته تا هر ساله با چاپ اسکناس بدون پشتوانه ارزش دلار آمریکا را پایین آورد.
اکثر افراد نسل فعلى، در سراسر جهان به دلار اعتماد داشتهاند و دلار باعث افتخار و نفوذ آمریکا شده است. دلار به عنوان سمبل پرستیژ به همه سؤالات پاسخ گفته است: اگر چه ما نمىدانیم که در آینده چه اتفاقى خواهد افتاد، اما آمریکایىها در هراسند که شاید روزى قدرت دلار رو به زوال شدید گذارد و در آن صورت، کسرىهاى عظیم دولت فدرال و تورم بانک مرکزى ممکن است آن را نابود سازد. این کسرى بانک مرکزى آمریکا را مجبور ساخت تا پول و اعتبار بیشترى ایجاد نماید، اما که در عوض، میزان اعتماد به دلار را در چشم جهانیان کاهش داد. ضعف فعلى دلار در برابر بسیارى از واحدهاى پول دیگر مثل یورو، فرانک سوئیس و پوند انگلیس یکى از نشانههاى اولیه همین افول است. فایننشال تایمز در 6 مى2003 اعلام کرد این تنها ارزش یورو نیست که در برابر دلار افزایش مىیابد بلکه برابرى دلار با ین و لیره به ترتیب به ارقام بىسابقه 13429 و 7056% رسید.(8)
سیاسى
با تولد پروژه جهانى شدن، به تدریج دموکراسى در حال از بین رفتن است، زیرا آنچه براى جهانى شدن مهم است، اقتصاد است نه سیاست که شیرازه دموکراسى را در برمىگیرد. از این رو، دموکراسى غرب با چالشهاى متعددى مواجه شده است از جمله:
کاهش مشارکتهاى سیاسى:
علل کاهش سهم مشارکت سیاسى، و در نتیجه کمرنگ شدن دموکراسى متعدد است، از جمله:
1 - در دهههاى اخیر، بیش از گذشته هدف زندگى و حیات اجتماعى آمریکا بر مدار اقتصاد استوار شده است، و لذا دموکراسى، در درون مناسبات اقتصادى در حال هضم و غرق شدن است. به همین دلیل، دیگر براى آمریکا فرقى نمىکند که چه کسى رییس جمهور مىشود، مهم آن است که اقتصاد و معیشت اجتماعىاش تأمین و برقرار باشد. شعارهاى لوپن رقیب شیراک در انتخابات ریاستجمهورى فرانسه، نمونه بارزى از اهمیت یافتن اقتصاد در جامعه غربى و کمرنگ شدن دموکراسى است. لوپن در اعتراض به شیراک مىگفت: وقتى که میلیونها فقیر در جامعه فرانسه وجود دارد، چه نیازى به صرف پول براى حفظ جایگاه فرانسه در اتحادیه اروپاست.
2 - بعد از جنگ جهانى دوم، رشتهها و دانشگاههاى علوم سیاسى رشد فزایندهاى یافت و آمریکا با این اقدام در صدد برآمد تا سیاست را یک امر تخصصى و فنى و نه یک امر همگانى و عمومى نشان دهد، تا هر کسى نتواند وارد سیاست شود و یا ادعاى دانستن سیاست را داشته باشد، بلکه سیاست به صورت یک امر حرفهاى درآمد که فراگیرى آن قابلیتها و ظرافتهاى ویژهاى را بطلبد که همگان از داشتن آن بىبهرهاند. بنابراین، شکل نوینى از تقسیم کار شکل گرفت که هر کس باید وظیفه خود را انجام دهد و در حوزههاى تخصصى دیگران حاضر نشود، و فقط سیاستمداران حق داشته باشند وارد سیاست و قدرت گردند، و چون آنها به پروردگار و قانون اساسى سوگند یاد نمىکنند، پس نباید به آنها اعتماد کرد و سیاست را در یک روند به ظاهر دموکراتیک به آنها سپرد.
3 - همان گونه که پارتو و مکتب الیتیزم گفته است، نخبهگرایى در غرب و آمریکا موجب رو به پایان رفتن دموکراسى مىگردد. به آن علت که مردم مىبینند، همواره با یک گروه اقلیت خاص، بر رأس قدرتاند و این امر در دراز مدت موجب مىشود که مردم به این نتیجه برسند که آنها هیچگاه به قدرت نمىرسند، و به این دلیل، هر روز بیشتر از روز قبل از سیاست دور مىشوند. به علاوه، اگر مردم بخواهند هم به قدرت دست یابند از اهرمهاى رأىساز تبلیغاتى بىبهرهاند و قادر نیستند به کسب آراى لازم دستیابند. وجه دیگر نخبهگرایى آن است که به علت محدود بودن نخبگان طالب قدرت، عرصه رقابت بین آنها جدى و واقعى جلوه نمىکند، تا انگیزهاى در مردم براى شرکت در انتخابات پدید آورد.
4 - احزاب مدافع حقوق مردم نیستند؛ آنان یک دست را به سمت مردم دراز مىکنند، تا مشروعیت به دست آورند، و یک دست را به سوى قدرت دراز مىکنند تا قدرت خود را حفظ نمایند. به همین دلیل است که حزب دموکرات و حزب جمهورىخواه همواره در رأس قدرتند و اجازه به احزاب سوسالیست و کمونیست براى سهیم شدن در قدرت را نمىدهند. به بیان دیگر، شمال آمریکا که مناطق صنعتى و کارخانهاى است، متعلق به جمهورىخواهان و جنوب که در تملک مزرعهداران و دامداران بزرگ است، در اختیار دموکراتها قرار دارد. تنها این دو حزب دسترسى به قدرت را دارند و جایى براى دیگران نمىماند.
5 - جهانى شدن نیز به کاهش میل به دموکراسى دامن زده است، جهانى شدن حتى در درون جامعه آمریکا به این معنا است که همگان باید از سبک، شیوه، سیاق ما پیروى کنند، و حق انتخاب ندارند. بنابراین، دگر فرقى نمىکند که نظام سیاسى چه باشد تا حقوق ویژهاى را به ارمغان آورد، حقوق یکسان مىشود دیگر، بین فرزند من آمریکایى با بچه یک غیر آمریکایى فرقى نیست، پس چه نیازى است که آمریکایى در تقویت دموکراسى بکوشد وسایل ارتباط جمعى و شبکههاى اطلاعرسانى همه شبیه به هم مىشود، مطالبات مشترک و مشابه مىشود. لذا در جهانى شدن دموکراسى مفهوم خود را از دست مىدهد و لذا جاذبهاى در آمریکا براى پاس داشتن آن ایجاد نمىکند.(9)
لیبرال دموکراسى در بحران:
بحران دموکراسى موجب شده است که طرحهایى براى اصلاح جامعه آمریکا مطرح شود، از جمله:
1 - حکومت سیسرون رومى معتقد بود که بهترین شکل حکومت، حکومت ترکیبى دموکراسى، اریستوکراسى و سلطنتى است، واتر باک هوک آلمانى در قرن نوزدهم دلیل موفقیت انگستان بر جهان را شکل حکومت تلفیقى آن مطرح کرد، که نماد آن پادشاه انگلیس است، ولى نماد اریستوکراسى در مجلس مردان است. نماد دموکراسى هم نظام دو حزبى است.
2 - حکومت ترکیبى: امروزه در غرب و در آمریکا شکل جدیدترى از حکومتهاى ترکیبى زیر مطرح مىشود:
1 / 2 - بروکراسى یا دیوانسالارى کارآمد؛
2 / 2 - اریستوکراسى یا شایستهسالارى؛
3 / 2 - دموکراسى یا مردم سالارى؛
4 / 2 - تئوکراسى یا دین گرایى و خداباورى. به اعتقاد، پل والرى براى خاموش کردن بحرانهاى برخاسته از لیبرال دموکراسى، راهى جز گرایش به دین وجود ندارد. برخى در آمریکا براى رها شدن از بحرانهاى دموکراسى گرایش به دو رویکرد زیر را توصیه مىکنند.
الف - ورزش براى رهایى از اعتیاد
ب - دین براى رهایى از مادىگرایى
3 - انزوا گرایى و یا فرهیختگى: اشپینگر منتقد دموکراسى در غرب مىگوید: براى جلوگیرى از انحطاط تمدن غربى بایستى به دو رویکرد متوسل شد. رویکرد انزواگرایى، یعنى آمریکا از هژمونى رهبرى جهانى دست بردارد. سلطهگرى باعث فراموشى نیازهاى دورن جامعه مىشود. رویکرد به حکومت حکیمان، عالمان، فرهیختگان
4 - بمباران تبلیغاتى: احاطه و سلطه بر افکار عمومى از طریق رسانههاى گروهى با هدف همسو ساختن افکار عمومى با حکومت صورت گیرد، همان گونه که قدرت رسانههاى تبلیغى غرب و آمریکا آنقدر قوى است که اگر به آمریکایى که سر سفرهاش نشسته و مشغول صرف غذا است، گفته شود، تربچه قرمزى که در دهان گذاشته موجب سرطان مىشود، آن را کنار مىگذارد. در واقع، غرب در پیامرسانى، القاء و جذب افکار عمومى موفق عمل مىکند، چون افکار عمومى برایش مهم است. بنابراین، مىتواند با فریب مستمر افکار عمومى، به حل بحران دموکراسى دست یابد.(10)
ثروت یعنى دموکراسى:
نابرابرى در جامعه آمریکا، بیش از هر زمان دیگرى توسعه یافته است، به گونهاى که یک درصد جمعیتِ آمریکا، به اندازه 17 درصد درآمد ملى و 38 درصد اموال دولتى را در اختیار دارند، در حالى که پایینتر از 40 درصد آمریکایىها، تنها از 10 درصد درآمد ملى و کمتر از یک درصد دارایى کشور و مابقى حدود 23 درصد از درآمد ملى و 5 درصد، از اموال دولتى بهرهمندند. نابرابرى اجتماعى در مقایسه نژادها با هم، چشمگیرتر است. جمعیت دو رگه آمریکایى - آفریقایى از 54 سنت درآمد ملى و از 12 سنت دارایى کشور در مقابل هر دلارى که نژاد سفید آمریکایى مىگیرد، دریافت مىکند، اما سهم اسپانیایى تبارهاى، 62 سنت از درآمد و 4 سنت از دارایى و اموال دولتى است. حاصل چنین وضعیتى، تشکیل و تداوم یک قشر ثروتمند است که آنها نیز از طریق نگهدارى و به کارگیرى ثروت خود، امتیازات سیاسى مهمى اخذ مىکنند، و به این وسیله، همواره مستقیم و غیر مستقیم در رأس قدرت سیاسى قرار دارند، و به نام دولت، سیاستهاى گردآورى ثروت و اموال را طراحى و اجرا مىکنند، و اختلافات و نابرابرى درآمدها را دامن مىزنند. این در حالى است که قانون دولتى Homesteadدر سال 1862، به هر شخص آمریکایى، اعم از ثروتمند و ضعیف، زمینى واگذار مىکرد، تا در آنجا زندگى کند و به مدت 5 سال فرصت داشت تا آن را آباد کند. یا لایحه Giدر سال 1944 به میلیونها نفر آمریکایى کمک کرد تا تحصیلات دانشگاهى کسب نمایند و براى نخستین بار خانه بخرند. این طرحها، توزیع درآمدها را از طریق مجازات ثروتمندان، بلکه به وسیله فراهم آوردن موقعیتهاى برابر براى همه، یکسان مىکرد، ولى طى چند دهه اخیر، از این سیاست خبرى نیست.
اما چرا این نابرابرىها به خوبى منعکس نمىشود؟ پاسخ آن است که: ما با دو نوع سیستم خبرى در عصر کنونى مواجه بودهایم. معمولاً نوع مربوط به کشورهاى کمونیستى، همان کتمان مطالب بوده است. کمونیستها غالباً با استقرار سیستم مبتنى بر حذف و سانسور و کتمان خبر، سعى کردهاند، مسأله را حل کنند. اما نوع غربىاش کتمان و سانسور و حذف از طریق دیگرى است. غربىها انتشار مطالب و اخبار را به طریقى افزایش و گسترش مىدهند که مطلب اصلى در آن میان گم و گور شود! اولاً شما وقتى صدها و هزاران نوع صدا در فضاى جامعه ایجاد کردى، صداى حق در چنان هنگامه و هیاهویى به گوش نمىرسد. ثانیاً در غرب، دستگاهى هست که انواع خبرها و اطلاعات و جریانات فرهنگى جدید و دلخواه را تولید مىکند و در کنار مطالب و اخبار موجود منتشر مىکند. خلاصه، به بیان عامیانه، کشور را شلوغ مىکند، و کافه را به هم مىریزد! ثالثاً دستگاه سیاسى، تعداد زیادى از خبرنگاران را به اصطلاح مىخرد و یا از مجارى مختلفى براى تربیت چنین خبرنگارانى اقدام مىکند. بعد وقتى که با کمک آنها در درون و از درون جامعه مطبوعاتى و فرهنگى و خبرى و هنرى، موج ایجاد کرد، دیگر خبرنگاران هم، به طور ظاهراً طبیعى به دنبال موج کشیده مىشوند. یعنى غربىها نمىگذارند که در جامعه آنها موج فقط از ناحیه مخالفین ایجاد شود.(11)
پایان سخن
لزوم جنگ و خشونت براى تسهیل در پیدایش آخرالزمان یا بازگشت موعود مسیح به زمین عنصر اصلى و کلیدى تصمیمگیرى و اجراى آن در سیاست خارجى آمریکاست. در واقع آنچه در مقابل چشمان بهتزده مردم دنیا مىگذرد، تلاش براى تحقق باورهاى پیشگویان مسیحى است. آنها براى رهایى از بحرانهاى درونى بازگشت به عقاید دینى و فراهم آوردن زمنیه بازگشت مسیح را توصیه مىکنند. بازگشت مسیح با یک جنگ مقدس صورت مىگیرد، نبرد مقدس در آخرالزمان با تروریستهاى بربر که به مخالفت با آمریکا و اسرائیل برمىخیزیند، درمىگیرد. ائتلاف پروتستانهاى بنیادگرا با کاتولیکهاى سنتگرا، در پى مبارزه با بىبند و بارى جنسى و اخلاقى، تلاش براى به کارگیرى نمادهاى مسیحیت در آموزش، برخورد قاطع با سقط جنین، جنایات و انحرافات است. محور این جنبش را یک گروه پروتستان موسوم به اکثریت اخلاقى به رهبرى جرى فاول تشکیل مىدهند که دیگران آن را همراهى کنند و نهضت جدید مسیحى، نقش مهمى در موفقیت بوش داشتهاند، به امید آن که وى در جهت استیلایى بر هدفهاى فوق توفیق یابد، آنها حتى با پخش برنامههاى آموزش انجیل از طریق رادیو، تلویزیون، ماهواره راه خود را در وراى مرزهاى آمریکا مىکاود. سه تا از بزرگترین رسانههاى بینالمللى میسحى در حد 000/20 ساعت در هفته برنامه تولید مىکند که به 125 زبان دنیا پخش مىشود که بزرگترین نهاد در پخش برنامههاى بینالمللى است. بر هر روى، این فعالیت گسترده مسیحت متعصب اولاً، برآمده از بحرانهاى آمریکا و تلاشى براى حل آن بحرانها است. ثانیاً آنها در پى برپایى سیطره یک آمریکا مسیحى بر جهاناند.(12)
پىنوشتها: -
1. مایکل مور، "آمریکا در... اول است،" جام جم (4 خرداد 1382)، ص 10.
2. دفتر اطلاعات انجمن ایالتى حقوق بشر آمریکا، اسناد حقوق بشر ایالت متحده در سال 2002. به نقل از: روزنامه جمهورى اسلامى (30 و 29 تیر 1382)، ص6.
3. پل کندى، در تدارک قرن بیست ویکم: جهان تا سال 2025، ترجمه عباس مخبر (تهران: طرح نو، 1372)، ص 435.
4. پل سوئیزى، نقدى بر پارهاى از نظریههاى رایج در سرمایه دارى غرب، ترجمه فرهاد نعمانى (تهران: جاویدان، 1356)، ص 19.
5. فرانسیس فوکویاما، پایان نظم، ترجمه غلام عباس توسلى (تهران، جهان امروز، 1379)، ص 14.
6. پالیسى ریسرچ، هراس از کسر بودجه، روزنامه اکونومیست (10 سپتامبر 2003) به نقل از: هفته نامه آمریکا نگاهى دیگر، شماره 120 (14 مهر 1382)، ص 11.
7. فرد دالمایر، " عدالت و دموکراسى جهانى"، ترجمه نرگس تاجیک، دو ماهنامه اطلاعات سیاسى - اقتصادى، شماره 188 و 187 (تیر و مرداد 1381) ص 82، به نقل از: Visions , 8991.Alternative
8. "افول در ارزش پول " واشنگتن پست (29 سپتامبر 2003) به نقل از: هفته نامه آمریکا نگاهى دیگر، شماره 120 (14 مهر 1382)، ص 13.
9. دیوید هلد، مدلهاى دمکراسى، ترجمه عباس مخبر (تهران: روشنگران، 1361)، ص 260. على اسدى، افکار عمومى و ارتباطات (تهران: سروش، 1371)، ص 31.
10. اندرولوین، طرح و نقد نظریه لیبرال دمکراسى، ترجمه سعید زیبا کلام (تهران: سمت، 1380)، ص 95. آنتونى آربلاستر، ظهور و سقوط لیبرالیسم، ترجمه عباس مخبر، (تهران: پنگوئن، 1367) ص 110.
11. سى، بى. مکفرسون، جهان واقعى دمکراسى، ترجمه على معنوى (تهران: آگاه، 1379) ص 68. شهریار زرشناس، اشاراتى درباره لیبرالیسم (تهران:کیهان، 1378) ص 13. رابرت دال، درباره دموکراسى، ترجمه حسن فشارکى (تهران: شیرازه، 1378) ص 48.
12. فرشید سعیدى، " هم سویى سیاستهاى آمریکا با تندروهاى متعصّب مسیحى "، جام جم (4 خرداد 1382) ص 13. آلکسى دوتوکویل، تحلیل دموکراسى آمریکا، ترجمه رحمت اللّه مراغهاى (تهران: زوار، 1347) مقدمه مترجم. ژان مارى گنو، پایان دموکراسى، ترجمه عبدالحسین نیک گهر (تهران: آگاه، 1381)، ص 131.