امام خمینى در عتبات عراق
غلامرضا گلى زواره
دلایل تغییر محل تبعید
رژیم پهلوى در تاریخ نهم جمادى الثانى سال 1385 ه. ق حضرت امام خمینى و فرزند برومندشان مرحوم حاج آقا مصطفى را از تبعیدگاه ترکیه به کشور عراق منتقل ساخت و خبر آن را به صورت غیر رسمى در میان مردم ایران انتشار داد ولى ابلاغ آن به علماى قم، مشهد و تهران رسمى بود.
علماء و روحانیان مبارز و حامیان امام خمینى از آنجا که دریافتند رژیم شاه با انتقال رهبرى نهضت به عراق که قهراً به نگرانى و ناراحتى امّت اسلامى در مورد تبعید بودن ایشان خاتمه خواهد داد، ضربهاى بر پیکر قیام مقدّس مردم وارد کرده و اقشار گوناگون ایران را براى مدّتى دراز از توفیق رهبرىها و راهنمایىهاى آن قائد بزرگ محروم کرده است، سخت نگران گردیدند و به منظور خنثى کردن این نقشه شوم کارگزاران استبداد و فروزان نگه داشتن آتش خشم و عصیانى که بر اثر استمرار تبعید رهبرشان، شعله ور گردیده بود به فعالیّتهایى دست زدند و طى صدور اعلامیّهها و نامههاى سرگشاده بر ادامه تبعید امام خمینى تأکید کردند و در خصوص انتقال رهبرى قیام به عراق هشدار دادند و خاطرنشان ساختند بازگشت امام به ایران خواست تمامى نیروهاى مبارز و انقلابى مىباشد، در بیانیه هایى نیز موقعیّت مستحکم و تزلزلناپذیر ایشان در حوزههاى علوم دینى و بین عموم ملت ایران نشان داده شد و بر حمایت بىدریغ و مداوم از راه، هدف و منویات امام پافشارى گردید.(1)
انتقال امام از ترکیه به عراق براى این بود که رژیم پهلوى قادر نبود مردم عاشق امام را آرام نماید و مقلّدان امام، مراجع، طلّاب و دیگر اقشار بیش از این تاب تحمّل این وضع را نداشتند، دولت ترکیه نیز حاضر نبود امام را بیش از یک سال در سرزمین خود نگه دارد، دولتهاى دیگر نیز از قبول چنین شخصیّتى به عنوان فردى تبعیدى ابا داشتند و انتقال آن روح قدسى به کشورهایى چون سوریه و لبنان بر التهاب نهضت مىافزود و این وضع براى حکومت استبدادى قابل پذیرش نبود. تصور برنامه ریزان این انتقال، آن بود که وقتى امام به نجف برود مشغول درس و بحث و امور طلّاب خواهد شد و در نتیجه از دخالت در سیاست اجتناب خواهد کرد، به علاوه با وجود مراجع بلند پایهاى چون آیة اللّه حکیم و آیة اللّه خویى در نجف، امام به تدریج فراموش مىشود، و از صولت و اهمّیت او کاسته مىگردد اگر هم بخواهد تحرّکى نشان دهد با اعتراض علماى دیگر روبرو مىشود، مردم عراق نیز در آن زمان تحت فشار حکّام دیکتاتور و قسى القلب خاموش بودند و بیدارى، آگاهى و رشد سیاسى ملّت ایران را نداشتند، از سویى وجود طوایف شیعه، سنّى و کرد در عراق این امکان را پدید مىآورد که به جاى تلاش براى محو حکومتهاى جابر، وقت علماء و مراجع به رفع اختلافاتى که خود بین این اقشار ایجاد کردهاند صرف شود.(2)
برخى از خبرها حاکى از آن بود که نمایندگان مجلس ترکیه نسبت به عواقب پذیرش امام خمینى به عنوان تبعیدى دولت ایران اعتراض داشتند و به این نکته تأکید مىکردند که ایشان مرجع دینى و مورد علاقه مسلمانان ایرانى است و دولت ترکیه نباید نقش زندانبان رژیم شاه را ایفا کند. از طرف دیگر در دوران تبعید توجّه مردم به امام افزایش یافت و رساله ایشان به طور مکرر چاپ مىگردید و مخفیانه توزیع مىشد، دستگاه ستم که این اشتیاق و رغبت مردم را مشاهده نمود حضور امام را به عنوان مرجعى عالیقدر در ترکیه خطر آفرین تلقى کرد و به این فکر افتاد که اگر امام خمینى به نجف اشرف تبعید شود قادر نخواهد بود از نظر فقهى و علمى جایى براى خود باز کند و با انعکاس این خبر از سیل مشتاقان به امام کاسته خواهد شد در نتیجه تحرّکهاى سیاسى به رهبرى امام رو به افول خواهد رفت.(3) البته شاه راضى نبود که امام به عتبات برود و مىگفت: عراق حوزه علمیّه دارد و اگر ایشان به آنجا برود، وضع بدتر مىشود، دربارىها و برخى آخوندهاى وابسته به دستگاه استبداد مىگفتند ما به همین دلیل مىگوئیم باید او را به عراق انتقال داد، زیرا به نجف مىرود و آنجا درس خارج مىگوید و ما کسانى را به محضر ایشان مىفرستیم تا اشکال بگیرند و وقتى از عهده سئوالات ومطالب مطرح شده بر نیاید، در حوزه شکست مىخورد و در نهایت از طرفدارانش کاسته مىشود که البته در عمل بعدها خلاف این تصور به اثبات رسید و کمّیت و کیفیت درس امام در نجف هر روز رو به ارتقا بود.(4)
آیة اللّه سید مرتضى پسندیده نقل کرده است: از طریق برخى روحانیان به رژیم شاه اطلاع مىدهند صلاح نیست امام در ترکیه باشند، شاه به پیراسته، سفیر ایران در بغداد، اعتماد داشت و باوى مشورت و مذاکره نمود و بعد از آن وى صلاح را در آن مىبیند که آقا را به عراق تبعید کنند و در توجیه این انتقال، پیراسته به شاه مىگوید: اگر ایشان به نجف بیاید در دهان شیر مىافتد یعنى چون آیة اللّه حکیم آنجا حضور دارد، ایشان دیگر در نجف نمىتواند از خود تحرّکى نشان دهد، شاه پذیرفت و دستور داد امام و فرزندش را با هواپیمایى به بغداد انتقال دهند.(5) یادآور مىشود سید مهدى پیراسته از اقوام امام خمینى بود ولى علیه ایشان فعالیّت مىکرد و همین موضوع باعث شد که فریده دیبا مادر فرح پهلوى به نجف رفت و با نقشهاى برخى از شخصیّتهاى حوزه نجف را علیه امام خمینى بسیج کرد که البته کارى از پیش نبرد.(6) در هر حال آیة اللّه پسندیده، نقش پیراسته رادر تبعید امام به نجف جدى مىداند.(7)
گرچه رژیم شاه با تبعید امام خمینى به عراق قصد تضعیف ایشان و کنترل حامیان امام و روحانیان مبارز را داشت ولى موقعیّت آن رهبر فرزانه در نجف روز به روز بهتر شد در یکى از اسناد عصر پهلوى مأمورین امنیّتى چنین گزارش نمودهاند: چنانچه وضع به همین نحو ادامه یابد و خمینى در نجف بماند در آینده نزدیکى موقعیّت بسیار مناسبى بدست خواهد آورد و اینک توقف خمینى در نجف آرزوى قلبى وى بوده و به نحو مطلوبى از این موقعیّت بهره بردارى مىکند چنانچه یکى دو نفر از مراجع حاضر در نجف که پیر شدهاند، فوت نمایند مسلّماً مرجع تقلید مطلق خمینى خواهد شد. با طرز فکرى که در اوست و عقیده مردم به وى و اطرافیان مخرّب (؟!) که دور او را گرفتهاند بدیهى است مشکلاتى بوجود خواهد آورد.(8)
اقامت در کاظمین
شهید آیة اللّه سید مصطفى خمینى نقل کرده است: یک روز قبلش با خبر شدیم که باید به عراق برویم. بدین گونه امام و فرزندشان به صورت ناشناس وارد فرودگاه بین المللى بغداد مىشوند، برخورد مقامات عراقى با این مسافران به گونهاى بوده که گویى از ورودشان به کلّى بى اطلاعاند یا در برخورد با این رویداد بى تفاوت، کسى هم به استقبال نیامده بود شاید چون در شناسنامه امام نام خانوادگى مصطفوى ذکر شده بود مأموران حساسیت نشان نداده بودند که مسافر تازه وارد همان شخصیتى است که در دنیا آوازه دارد و مبارزان ایرانى را رهبرى مىکند از این جهت امام مدّتى در فرودگاه معطّل شدند تا پاسپورت آماده شده و مهر دخول زده شود، به علاوه آقا با محیط آنجا هم آشنایى نداشتند و ناگزیر یک تاکسى براى عزیمت به کاظمین کرایه نمودند، راننده امام را جلوى مسافرخانه جمالى در کاظمین که صاحبش عبدالامیر جمالى بود و با علماء و روحانیون عتبات تا حدودى آشنایى داشت، پیاده نمود، امام وارد مسافرخانه مىشوند، آقاى جمالى هم اتاقى در اختیار ایشان و حاج آقا مصطفى مىگذارند، پس از اندکى استراحت رهبر انقلاب تصمیم مىگیرد به حرم مشرّف شوند ساعت حدود پنج بعد از ظهر روز سیزدهم مهرماه سال 1344 است حاج آقا مصطفى احساس مىکند باید دوستان را خبر کرد و اطلاع داد که امام به کاظمین مشرّف شدهاند لذا از همانجا به منزل شیخ نصراللّه خلخالى تلفن مىزنند، وى از دوستان قدیمى و مورد علاقه امام بود و با وجود کهولت سن در مسایل نجف تأثیر گذار بود، وى همان کسى است که یک تنه از مرجعیّت آیة اللّه بروجردى حمایت کرد و تا آخر هم بر این موضوع پافشارى نمود و بر اثر تبلیغات و پىگیرىهاى او، مرجعیّت این فقیه عالیقدر در نجف پذیرفته شد، اما گویا در موقع تماس حاج آقا مصطفى با منزل ایشان، شیخ نصراللّه در عراق نبود، به نظر مىرسید در سوریه و یا لبنان بسر مىبرد، فرزند امام وقتى مىبیند نمىتواند با وى تماس برقرار کند با بیت آیة اللّه خویى تماس مىگیرد. زیرا دست اندکاران و برخى اطرافیان ایشان از جمله آقاى نخجوانى و بهشتى از دوستان شیخ نصراللّه خلخالى بودند، آن خدمتکارى که حاج آقا مصطفى با وى تلفنى گفتگو مىکند، ذوق زده گوشى بر زمین مىگذارد و بىاختیار به هر کسى مىرسیده مىگفته است: امام خمینى به عراق آمده است و اکنون در کاظمین اقامت دارند، برحسب اتّفاق مرحوم خلخالى ه
م غروب آن روز از مسافرت برمىگردد و به مدرسه آیة اللّه بروجردى مىرود همان جایى که در جوار صحن مطهر ایشان به نام آیة اللّه بروجردى ساخته بود، طلبههاى جوان وقتى خبر ورود امام به کاظمین را مىشنوند به این مدرسه مىآیند و در پى آن برمىآیند که در این باره آگاهى افزونترى کسب کنند.(9)
حجة الاسلام و المسلمین مرتضى اشرفى گفته است: فضلا و طلّاب حوزه تازه از منازل به طرف درس و بحث مىرفتند که ناگهان انتشار یافت امام خمینى از ترکیه وارد کاظمین شدهاند، تحقیق به عمل آمد که در پى آن مشخص گردید از فندق الجمالى کاظمیه به بیت آیة اللّه خویى چنین مخابره شده است و بلافاصله عدّهاى از فضلا و مشتاقان آن فقیه نستوه راهى جوار حرم کاظمین شدند و خود را به دیدار امام رسانیدند و از روز بعد یعنى چهاردهم مهر دستهها و گروههایى از مردم و طلّاب به محضر مبارک امام شتافته و از همان اوّلین روز، مقدّمات تشرفشان به نجف فراهم گردید تا حوزه علمیّه به برکت آن وجود گرانقدر متنعم و مستفید باشد. امام چند روزى در کاظمین به زیارت امامین هماهین و به تفقد از قلوب هیجان زده و چشمهاى مملو از اشک شوق مشغول بودند.(10)
وقتى آیة اللّه مصطفى خمینى توسّط تلفن، خود و پدر را معرّفى کرد و خبر ورودشان به نجف رسید تازه مدیر مسافرخانه متوجّه مىشود که این مسافران چه گوهرهاى نفیسى هستند، به همین دلیل وقتى آقا مصطفى گوشى را بر زمین نهاد، جلو آمد و دست ایشان را بوسید و اظهار ارادت فوق العادهاى نمود و خاطرنشان ساخت: اصلاً اینجا جایتان نمىباشد باید بیایید به خانه خودمان برویم و چون امام از حرم برمىگردد، پدر و فرزند را به منزل شخصى خویش مىبرد و چون خانهاش را در اختیار آن عزیز مىگذارد به اطلاع رسانى مشغول مىشود و با دوستانى که در نجف بودند تماس مىگیرد و مىگوید: امام در خانه ماست. دوستان و علاقهمندان دسته دسته به محل اقامت امام مىآیند و این رفت و آمدها یک نوع جنب و جوش و شور و شعفى در کاظمین بوجود مىآورد. رژیم حاکم بر عراق آن زمان عبدالسلام عارف بود، کسى که خود را آدمى متعصّب به امور دینى معرفى مىنمود ولى یک نوع خصومت نسبت به شیعیان داشت و تعداد قابل توجهى مسلمان شیعه را به اتهام گرایش به کمونیستها به شهادت رسانید. وى از روى ظاهر سازى و براى آن که خود را همرنگ جماعت نشان دهد، روز دوّم اقامت امام در کاظمین یکى از وزیران را به این شهر اعزام داشت تا با امام ملاقات نماید، او در دیدار با رهبر انقلاب اسلامى ایران سلام عبدالسلام عارف را رسانید و افزود: رئیس جمهور گفتهاند: شما در عراق کاملاً آزاد هستید و اینجا سرزمین خودتان است امام به پاسخ مختصرى اکتفا نمودند، در مورد این رجل سیاسى عراق گفتهاند: در سفرى که به سوریه مىرود، مشاهده مىکند قبر معاویه حالت مخروبهاى یافته و محل دفن وى بسیار متعفن است، به دولت سوریه پیشنهاد مىنماید که ما براى بازسازى این مرقد کاملاً آمادگى داریم و حاضریم سرمایهگذارى نمائیم تا بنایى آبرومند بر مزار معاویه ساخته شود! دولت سوریه هم مىپذیرد اما عبدالسلام عارف به محض آن که به عراق برمىگردد هواپیمایش دچار سانحه مىشود و سقوط مىکند و او هم در دم به هلاکت مىرسد و عمرش کفاف نداد که قبر معاویه را بسازد.(11)
ناگفته نماند که برخى شیعیان عراق و عدهاى از طلاب این سرزمین قبل از ورود امام به عراق بر مقام علمى و معنوى امام وقوف داشتند و با سخنرانىها، افشاگرىها و نظرات فقهى و فتاوى امام آشنا بودند و از این که چنین شخصیتى در ترکیه به حالت تبعید به سر مىبرد و آنان نمىتوانند نسبت به او ابراز محبت و عطوفت بنمایند متأثر بودند باورود امام به عراق شور و شوق و نشاط آنان رو به فزونى رفت و نوعى تحرک سیاسى و فکرى در بین آن دوستداران رهبر نضج گرفت اگرچه این تحول به اندازه و عمق دگرگونىهاى پیروان امام در ایران نبود و البته میزان ظرفیتها، شرایط اجتماعى و موقعیت سیاسى چنین تفاوتى را پدید آورده بود.(12) این گونه مسایل موجب گردید که به رغم نقشه رژیم شرایط بهترى براى امام خمینى پیش بیاید و در واقع تغییر تبعید از ترکیه به عراق یعنى از حضور در حلقه مأموران ساواک به خانه شخصى، از کنترل شدید و حصر شدید به آزادى از مهر 1344 تا دوازده سال بعد، رفت و آمدهاى روحانیون به عتبات عراق و ملاقات با امام، بیانیهها و اعلامیّههایى که از آن سوى مرز به ایران مىآمد و تکثیر و توزیع مىشد. هر روز ساواک را در آشفتگى و هراس قرار مىداد. هر روز در پوشه اداره روحانیت سازمان امنیت و اطلاعات رژیم پهلوى و در گذارشهاى شرف عرضى نکتهاى بود که به نوعى نام امام خمینى را تکرار مىکرد و چون پتکى بر سر کارگزاران ستم کوبیده مىشد و خوف رژیم را دوچندان مىساخت از آن سوى هیچگاه آرامش امام و برنامه سیاسى و فکرى او بهم نخورد. هر روز طبق یک برنامهاى منظم، درس، نماز، زیارت حرم مطهر و سخنرانىهاى کوبنده ادامه داشت و لحظهاى این حرکت پر تحرک و سرنوشت ساز قطع نگردید.(13)
به سوى سامرا و کربلا
بعد از چند روز حضرت امام اظهار علاقه نمودند که براى زیارت حضرت امام على النقى و امام حسن عسکرى (ع) به شهر سامّرا مشرف شوند. مقدّمات سفر مهیا شد. مرحوم حاج شیخ نصراللّه خلخالى وسایل بسیار مناسبى فراهم نمود که هم خود حضرت امام و هم تمامى همراهان و ملازمان ایشان و افرادى که از نجف آمده بودند بسیار باشکوه به صورت کاروانى زنجیرهاى از خودروها که در پیشاپیش کاروان، ماشین حامل حضرت امام و در پشت سر دهها ماشین حامل طلّاب و فضلا بود به سامّرا منتقل شوند.(14) هنگام ورود به سامّرا استقبال خوبى از امام و همراهان صورت گرفت در آنجا عدهاى از علما و طلّاب به دیدن ایشان آمدند، از جمله آنان مفتى اعظم سامرا بود یکى از همراهان امام (آقاى دکتر محمد صادقى) امام خمینى را به مفتى سامرا و طلبههاى آنجا معرفى نمود چون آنان تنها اسم ایشان را شنیده بودند ولى شناختى درست نداشتند.(15)
امام چند روزى در سامّرا اقامت گزیدند و در این مدت به زیارت مشغول بودند. در آنجا شیوخ عرب از شیعه و سنى به خدمت ایشان مشرف مىشدند، این ملاقاتها بر اهل تسنّن سامّرا تأثیر زیادى گذاشت. روزى که امام براى دیدار با طلّاب مدرسه میرزاى شیرازى تشریف بردند از ایّام باشکوه و فراموش نشدنى بود(16)، رئیس قبیلهاى از اعراب و آن که به لحاظ سنّى از همه بزرگتر بود اشعارى زیبا و جالب در حضور امام خواند.(17)
سرانجام امام پس از چند روز تصمیم گرفتند به کربلا بروند تنى چند از یاران و همراهان ایشان براى مهیا نمودند زمینه استقبال، خود را زودتر از دیگران به کربلا رسانیدند و افرادى که در کربلا صاحب نفوذ بودند در تهیه وسایل و امکانات براى استقبال کنندگان نهایت همکارى را انجام دادند. ماجراى این استقبال خیلى اهمّیت داشت زیرا ورود امام به کاظمین غریبانه بود و هنگام حرکت از کاظمین به سامرا نیز گرچه بدرقه خوبى صورت گرفت ولى در ورود به سامرا استقبال آن چنان فراگیر نبود و تنها آقایان فضلا، برخى اساتید و طلاب براى خوش آمدگویى آمدند. امّا لازم بود که سکنه کربلا به عنوان شهرى شیعه نشین در عراق اولین استقبال شایان توجه را انجام دهد که زمینه ساز نجف باشد زیرا همه از وضع نجف در هراس بودند که مبادا در آن شهر استقبال خوبى صورت نگیرد و این موضوع خوشحالى ساواک، سفارت ایران در بغداد و دیگر عوامل رژیم شاه را فراهم سازد، در واقع مراسم استقبال در کربلا مقدّمهاى بود براى آنکه امام با شکوهى خاص قدم به نجف بگذارند تا جوّ منفى را که بر این شهر حاکم نمودهاند شکسته و توطئههاى ساواک خنثى شود.(18) رژیم عواملى را به عنوان ستون پنجم داشت که در میان اقشار مردم و حتى داخل حوزه کربلا و دیگر جاها نفوذ کرده بودند که مىکوشیدند مراسم استقبال کربلا صورت نگیرد یا ضعیف برگزار شود و از این جهت از تلاشها و انتشار خبرهایى در این خصوص جلوگیرى مىکردند و مىخواستند اهالى کربلا که طیف عظیمى از آنان ایرانى و علاقمند به امام بودند متوجّه ورود امام نشوند و آنهایى را که خبر داشتند دچار خوف و هراس مىنمودند و مردم و طلبهها را بیم مىدادند که اگر بروید به استقبال امام، عوامل امنیّتى از مراسم عکس و فیلم تهیه مىکنند و اگر تصویر آن را ببینید برایتان در هنگام ورود به ایران و صدور گذرنامه و مانند آن مشکل ایجاد مىکنند و این تبلیغات منفى هم گرچه محدودیتهایى ایجاد مىکرد اما نتوانست بر آن استقبال باشکوه تأثیرى منفى بگذارند. زیرا حدود ششصد نفر با انواع وسایل نقلیه اعم از مردم و علماء و طلاب براى استقبال با انواع پلاکاردهاى تبلیغى به شهرک مصیب (محل دفن طفلان مسلم) در نزدیکى کربلا آمدند. بر روى برخى پارچهها نوشته بود زنده باد امام خمینى نابود باد رژیم شاه و نیز ورود امام را در این نوشتهها تبریک گفته بودند استقبال مزبور با تجلیل کم سابقه و شکوهى زایدالوصف انجام گرفت، جمعیّت در شهرک مصیّب موج مىزد.(19) حتى برخى رؤساى ادارات کربلا در میان حاضرین دیده مىشدند. یکى از بزرگان شیعه کربلا تشریف فرمایى امام به عراق را، به ایشان خیر مقدم گفت و اعلام نمود که تمامى مردم عراق در خدمت ایشان خواهند بود. به دنبال آن مردم شعارهایى به علامت تأیید اظهارات وى بر زبان جارى مىسازند که بسیار مهیّج و جالب بود. امام در میان انبوه جمعیّت ایرانى و عرب ساکن کربلا قرار گرفته بود که از ماشین پیاده شدند و مقدارى با مردم احوالپرسى کردند و مستقبلین نیز ابراز احساسات مىنمودند و جلوتر آمدند تا دست آقا را ببوسند، آنگاه امام در صدد آن گردید که بر ماشینى که شخصاً از سامرا کرایه کرده بودند سوار شوند که اهالى کربلا از ایشان تمنا نمودند با خودروى که آنان مهیا کردهاند به کربلا بیایند، امام براى رعایت احترام و قبول تقاضاى مردم از ماشینى که در اختیارش بود پیاده شده و به رانندهاش اجازه دادند به سامرا برگردد، جالب است بدانید به هنگام ورود آقا به کربلا ایشان که تا آن زمان به آیة اللّه خمینى معروف بودند به امام خمینى اشتهار یافتند و این لقب «امام» را مستقبلین براى رهبرشان تعیین نمودند (20) و با چنین تجلیل شکوهمندى امام به شهر سالار شهیدان وارد شدند با وجود آن که حوالى غروب و روز جمعه بود وقتى اتومبیل حامل امام جلو صحن حضرت امام حسین(ع) رسید ایشان از ماشین پیاده شدند. آقاى سید محمد شیرازى فرزند مرحوم سید مهدى شیرازى (از مراجع بزرگ) در یکى از صحنهاى حرم سید الشهداء نماز جماعت اقامه مىنمود وقتى امام از حرم باز مىگردد و مىخواهد از این صحن عبور کند از امام مىخواهد که امامت نماز جماعت را بپذیرند و در واقع جاى خود را به ایشان دادند، امام مىپذیرد و بعد از خاتمه نماز جماعت مرحوم سید محمد شیرازى از جاى خود برمى خیزد و خیر مقدمى مىگوید و در خلال بیانات خود از امام مىخواهد که حداقل یک هفتهاى در کربلا مشرف باشید و نماز جماعت اقامه کنید تا مردم استفاده نمایند، امام مىپذیرد و یک هفتهاى در منزلى که برایش اجاره کرده بودند، اقامت مىنماید، هر روز که مىگذرد، در بین مردم انتشار مىیابد که امام در جوار بارگاه جدش نماز جماعت مىخواند بر تعداد نمازگزاران به امامت ایشان افزوده مىشود، وضع به گونهاى گردید که صحن مذکور مملو از جمعیّت گشت.(21) ح
تى وقتى امام بین حرم و محل اقامت خویش در حال رفت و آمد بودند، صدها نفر در معیت ایشان در حال حرکت بودند و شعارهاى جالبى مىدادند و مدام صلوات مىفرستادند و چون عدهاى مىخواستند شعار سیاسى بدهند یا از امام تبلیغ کنند، امام فرمودند: کسى حق ندارد اینجا بر علیه کسى چیزى مطرح نماید و از من هم تبلیغى نکند، راضى نیستم تصویر مرا پخش نمائید، اطرافیان آقا مراقب بودند که توصیههاى ایشان در این مورد عمل شود گویا سفارت ایران در بغداد و نیز کنسولگرى ایران در کربلا مىخواستند یک تشنّجى ایجاد کنند و امام را از مقاصد اصلى باز دارند که نقشه آنان با هوشیارى امام خنثى گردید.(22)
پىنوشتها: -
1. همگام با خورشید، اسماعیل فردوسى پور، ص 182 - 180.
2. خاطرات آیة اللّه خلخالى، ج اول، ص 143 - 142.
3. خاطرات 15 خرداد، دفتر نهم، به کوشش على باقرى، حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى، تهران، 1378، ص 197 - 196.
4. همان، ص 140.
5. پابه پاى آفتاب (گفتهها و ناگفته هایى از زندگى امام خمینى)، گردآورى و تدوین امیر رضا ستوده، ج اول، ص 42 - 41.
6. خاطرات آیة اللّه خلخالى، ج اول، ص 159.
7. فصلنامه یاد، سال هشتم، شماره 31 و 32، تابستان و پاییز 1372، بخش خاطرات، ص 104 - 103.
8. عصر پهلوى به روایت اسناد، علیرضا زهیرى، قم، دفتر نشر و پخش معارف، 1379، ص 294 و سند شماره 211.
9. فصلنامه یاد، شماره 34 - 33، ص 52 - 51.
10. صحیفه دل (مطالب و خاطراتى از شاگردان امام خمینى)، به کوشش حمید بصیرت منش و احمد میریان، ج دوم، ص 12 - 11.
11. فصلنامه یاد، شماره 34 - 33، ص 54؛ خاطرات آیة اللّه خلخالى، ص 139.
12. الامام الخمینى و الثورة الاسلامیة فى ایران، احمد حسین یعقوب، بیروت، مؤسسه الغدیر، 1420 ه.ق، ص 125 - 124.
13. دویست و هفتاد و پنج روز بازرگان، مسعود بهنود، تهران، نشر علم، 1377، ص 156 - 155.
14. پابه پاى آفتاب، ج 5، ص 15.
15. فصلنامه یاد، شماره 31 و 32، ص 112.
16. پابه پاى آفتاب، ج 5، ص 16.
17. فصلنامه یاد، شماره 31 و 32، ص 108.
18. پابه پاى آفتاب، ج 5، ص 16.
19. فصلنامه یاد، شماره 33 و 34، ص 56.
20. همان، شماره 31 و 32،ص 124.
21. خاطرات آیة اللّه خلخالى، ص 140.
22. فصلنامه یاد، شماره 33 و 34، ص 58 - 57.