تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,048 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,994 |
مهجوریت قرآن؛ اسباب و نشانهها | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 271، اردیبهشت 1389 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
پیامبر خدا(ص) در عرصه قیامت در آن روز هولناک و دشوار با افسوس و دلى پردرد، قرآنبدست مىایستد و - این گونه شکایت جانکاهى را به پروردگار مىکند: «پروردگارا!! قوم من قرآن را رها کردند.» (فرقان/ 30) گویا رسول خدا مىفرماید خداوندا مردم، نور، روشنگرى و بیانگرى قرآن را رها کردند، جداگر حق از باطل، رحمت و شفا را ترک گفتند، تشنه گشتند در حالى که آب زلال و گوارا در کنارشان بود، در ظلمات زندگى کردند در حالىکه در نزدشان نورِ آشکار و روشنگر بود. آه چه سنگین زیان و بزرگ خسارتى کرده است، کسى که این همه را رها کند! در این بررسى مقصود ما از رهاکنندگان قرآن، سرکشان و ستمگران نیستند که قرآن را بر سر نیزه کرده و با قرآن علیه قرآن مىجنگیدند در پوشش اسلام و قرآن با سرنیزههاى صفیّن قرآن را حمل مىکردند و یا مسجد ضرار را با انبوه منافقان پر مىکنند؛ اینان دشمنترین، دشمنان اسلام و قرآناند و روى سخن با ایمان آوردگان، دینداران و پایبندان به مکتب است. مهمترین نشانههاى دورى از قرآن1. تلاوت نکردن(متأسفانه) از پدیدههاى آشکار در جامعه اسلامى ترک تلاوت و قرائت قرآن کریم است، با وجود آیات فراوان قرآن درباره تلاوت آن، و دعوت پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) به تلاوت قرآن، اندک افرادى هستند که گوش شنوا دارند. خداوند مىفرماید: «و قرآن را با دقت و تأمل بخوان» (مزمل/ 4) و نیز مىفرماید: «اکنون آنچه براى شما میسر است قرآن بخوانید» (مزمل/ 4) از حضرت رسول اکرم(ص) روایت شده، هر کس قرآن را پیش از سن بلوغ بخواند، حکمت را در کودکى فرا گرفته است. و فرمود: هر کس دوست دارد با پروردگارش سخن بگوید پس قرآن را بخواند، و هشدار مىدهند از این که روزى بر ما بگذرد و جزو بىخبران باشیم، آنجا که مىفرماید: هر کس شبى ده آیه بخواند او را از «بىخبران» نمىنویسند، و اگر پنجاه آیه قرائت کند با «ذکران»، اگر سیصد آیه بخواند از شمار «رستگاران» و اگر پانصد آیه از قرآن را تلاوت نماید از مجتهدان شمرده مىشود. بعضى از مؤمنان از ترس اینکه احکامِ تلاوت را نمىدانند خواندن قرآن را ترک مىکنند در حالى که رسول خدا مىفرماید: اگر قرآن خطا و یا با لحن اشتباه خوانده شود و یا اعجمى آن را تلاوت نماید؛ فرشتهاى آن را همانگونه که نازل شده برایش مىنویسد. نقش تلاوت قرآن در شخصیت انسان تلاوت همراه با ترتیل قرآن از امور مهمى است که بر شکلگیرى ایمان شخص تأثیر مىگذارد. به صورتى که انسان با خواندن قرآن، لطافت و قوت را با هم مىآموزد. در (مسائل) عاطفى و احساسى، نرمدل و در دشوارىها و برخورد با مشکلات و رنج و دردها محکم و قوى مىشود. از اینرو قرآن کریم خطاب به پیامبر خدا مىفرماید: «اى جامه به خود پیچیده، شب را جز کمى به پاخیز، نیمى از شب را، یا کمى از آن کم کن، یا بر نصف آن بیفزا، قرآن را با دقت و تأمل بخوان» (مزمل/ 1 - 4) همهى اینها براى آمادگى تحمّل بار سنگین و پذیرش مسؤولیت بزرگ است: «چرا که ما بزودى سخنى سنگین به تو القا خواهیم کرد.» (مزمل/ 5) و نسبت به مؤمنین تخفیف داده شده مىفرماید: «اکنون آنچه براى شما میسّر است قرآن بخوانید. او مىداند به زودى گروهى از شما بیمار مىشوند، و گروهى دیگر براى بدست آوردن فضل الهى (و کسب روزى) به سفر مىروند. و گروهى دیگر در راه خدا جهاد مىکنند (و از تلاوت قرآن باز مىمانند).» از نشانههاى اساسى و جدّى پرهیزکاران که در طول شبانه روز به طور طبیعى در آنها مشاهده مىشود. این است که با خواندن قرآن به خود - نفس خود - حالت حزن و اندوه مىدهند. حضرت على(ع) علاقه آنها را چنین وصف مىفرماید: «پرهیزکاران در شب بر پا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه مىخوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروى درد خود را مىیابند. و اضافه مىفرماید: و هر گاه به آیهاى مىرسند که ترس از خدا در آن باشد گوش دل به آن مىسپارند، و گویا صداى بر هم خوردن شعلههاى آتش، در گوششان طنین افکن است»(1) ما کجائیم و آنها کجا؟ تفاوت تلاوت با ترتیل و بدون ترتیل میان تلاوت با ترتیل و بدون ترتیل فرق وجود دارد؛ تلاوت با ترتیل به خواندن، فضاى روحانى و جوّ معنوى مىدهد و قلب انسان همراه با خواندن کلمات به حرکت در مىآید، و متناسب با انبساط روحى، آیات خدا در عمق جان رسوخ مىکنند. تفسیر درّالمنثور به نقل از حضرت على(ع) مىنویسد: از پیامبر خدا(ص) دربارهى آیه «و رتل القرآن ترتیلا» سؤال شد. حضرت در پاسخ فرمود: یعنى قرآن را واضح و شمرده بخوانید و چون ماسه، آن را پراکنده نکنید و مانند شعر، آن را نسرایید، در شگفتىهایش اندیشه و درنگ کنید و دلها را به حرکت وادارید و دغدغهتان در تلاوت به آخر رسانیدن سوره نباشد. 2. گوش نسپردن از بلاهایى که در میان مردم - مسلمان و بلکه مؤمنین از آنها - رسوخ کرده این است که صحبتها و گفتگوهایشان پیش از آغاز تلاوت و بعد از شروع آن تفاوت نمىکند. در حالى که خداى سبحان - هر گونه - سخن گفتن هنگام تلاوت را بیهوده و لغو اعلام کرده است. آیه مىفرماید: «هنگامى که قرآن خوانده شود، گوش فرادهید و خاموش باشید، شاید مشمول رحمت خدا شوید.»(اعراف/ 204) بدرستیکه قرآن تنها گوش دادن را از ما نمىپذیرد؛ بلکه با گوشِ جان شنیدنى که همراه با تدبّر و هوشیارى باشد. به احتمال زیاد کسانى که هنگام خواندن قرآن عمل لغو مرتکب مىشوند و به تلاوت گوش نمىدهند، ارزش گوش سپردن به قرآن کریم را نمىدانند. در حالىکه معناى صریح آیه مبارکه و روایات ضرورت استماع قرآن و سکوت هنگام تلاوت آن است. در آن صورت است که درهاى رحمت الهى گشوده مىشود و دلهاى مؤمن به سوى آن روى مىآورند. «و إذا قُرئ... ترحمون» اینجاست که رحمت الهى بر کسانى که ساکتاند و گوش فرا مىدهند نازل مىشود. رسولخدا(ص) فرمود: بلاى دنیا از قارى قرآن و بلاى آخرت از شنوندهى آن برطرف مىشود. براستى بلاى دنیا نسبت به آخرت چقدر است؟! در روایت است که زراره مىگوید: از حضرت امام صادق(ع) پرسیدم آیا بر کسى که صداى تلاوت قرآن را مىشنوند سکوت کردن ضرورى است؟ امام(ع) در پاسخ فرمود: «بلى»، اگر در نزد شما قرآن تلاوت شد، سکوت نمایید و گوش فرادهید. قرآن کریم در وصف حالت مؤمنان صالح هنگام گوش دادن به تلاوت مىفرماید: «کسانى که پیش از آن به آنها دانشى داده شده، هنگامى که (این آیات) بر آنها خوانده مىشود، سجده کنان به خاک مىافتند.» و مىگویند: «منزه است پروردگار ما، که وعدههایش به یقین انجام شدنى است.» آنها (بىاختیار) به زمین مىافتند و گریه مىکنند؛ و (تلاوت این آیات همواره) بر خشوعشان مىافزاید.» (اسراء/ 107 - 109) قرآن در نشان دادن حالتى که شایسته است مؤمنان در زمان شنیدن قرآن داشته باشند مىفرماید: «خداوند بهترین سخن را نازل کرده، کتابى که آیاتش (در لطف و زیبایى و عمق و محتوا) همانند یکدیگر است؛ آیاتى مکرر دارد (با تکرارى شوقانگیز) که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانى که از پروردگارشان مىترسند مىافتد؛ سپس برون و درونشان نرم و متوجه ذکر خدا مىشود.» (زمر/ 23) 3. حفظ نکردن حفظ قرآن و صحیح خواندن آن در این روزگار حتى نزد مؤمنان تحصیل کرده کمتر مورد توجه است به همین علت مىبینیم وقتى یکى از آنها به آیه مبارکهاى استشهاد مىکند در تلاوت آن در مىماند و به زحمت مىافتد. پیامبر اکرم(ص) شیفته و حریص بر حفظ کردن قرآن بود حتى بر جبرئیل(ع) پیشى مىگرفت. گفتهاند رسول اکرم(ص) پیش از آنکه جبرئیل مقدار آیاتى که فرو آورده کامل کند، حضرت آنها را از بَر مىخواند تا از حفظ قرآن مطمئن شود. و این را از ظاهر آیه مىفهمیم: «زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [= قرآن] حرکت مده، چرا که جمع کردن و خواندن بر عهدهى ماست پس هر گاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروى کن. سپس بیان [و توضیح] آن (نیز) بر عهدهى ماست.»(قیامت/16-19) حافظ قرآن داراى منزلتى عظیم و جایگاه بلندى است و کسى را یارى آن نیست به آن دست یابد. رسول خدا(ص) به حافظ قرآن اینگونه اطمینان مىدهد: «خداوند به هر کسى - توفیق - حفظ قرآن را بدهد سپس گمان کند کسى بر او برترى دارد به بهترین نعمتها جفا روا داشته است. و مىفرماید: «کسى که در قلباش چیزى از قرآن نیست، خانه دلش ویران است». چه بسا کسى برنامه حفظ - سورههایى یا آیاتى - را آغاز کند سپس آنها را فراموش کند و برنامهى حفظ قرآن را کنار بگذارد این - حالت - در روز قیامت باعث افسوس و حسرتاش مىشود. امام صادق(ع) مىفرماید: کسى که سورهاى از قرآن را فراموش کند در بهشت به صورت چهرهاى نیکو و مرتبهاى بلند در برابرش ظاهر مىشود. وقتى او را ببیند از او مىپرسد کیستى؟ چقدر نیکویى! اى کاش براى من مىبودى. او در پاسخ مىگوید: آیا تو مرا نمىشناسى؟! من همان سورهى فلان در فلان جاى قرآن هستم. اگر مرا فراموش نمىکردى تو را به این مرتبه مىرساندم!! 4. تدبّر نکردن انسان به هر مرحلهاى از علم و آگاهى نائل شده باشد حق دارد حالت روح تدبر در آیات را در خود زنده کند و در آنها بیندیشد و از آنها الهام بگیرد. قابل فهم بودن قرآن در هر سطح، یکى از معجزات قرآن است. حتى افراد بىسواد که خواندن و نوشتن بلد نیستند قرآن را مىفهمند لکن مراتب فهم و فراگیرى متفاوت و مختلف است و این ویژگى خاص قرآن کریم است و امتیازى است که هرگز در هیچ کتابى یافت نمىشود. بسیارى از مؤمنان به اشتباه تصور مىکنند تدبر در قرآن جایز نیست مگر براى کسانى که از شرایط مفسر مانند لغتشناسى، بلاغت، اصول، منطق، فلسفه و... برخوردار باشند با این توهّم خود را از تدبر نمودن در آیات قرآن که شایسته است هرکس آن را دارا باشد، محروم مىسازند. قرآن فریاد مىزند: «ما قرآن را براى تذکر، آسان ساختیم؛ آیا کسى هست که متذکر شود؟!»(قمر/22) خداوند عمل کسانى که در قرآن تفکر و تدبر نمىورزند ناپسند مىداند و مىفرماید: «آیا آنها در قرآن تدبّر نمىکنند، آیا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!» (محمد/ 24) (در حقیقت) قرآن براى تدبّر ورزیدن نازل شد. خداوند مىفرماید: «این کتابى است پر برکت که بر تو نازل کردهایم تا در آیات آن تدبّر کنند و خردمندان متذکر شوند.»(ص/29) هر کس که قرآن را مىخواند یا به آن گوش فرا مىدهد حق دارد در هر حرفى از حروف آن یا کلمهاى از کلماتش و یا آیات آن اندیشه و تدبر کند؛ حق دارد هنگام تلاوت کلام خدا سخن حضرت ابراهیم را با تدبر بنگرد آنجا که مىفرماید: «الَّذِى خَلَقَنِى فَهُوَ یَهْدِینِ * وَ الَّذِى هُوَ یُطْعِمُنِى وَیَسْقِینِ * وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ * وَ الَّذِى یُمِیتُنِى ثُمَّ یُحْیِین»(شعراء/78-81) پس از مطالعه آیات باید بیاندیشد علت اختلاف در استفاده از حروف عطف، واو، فاء، ثم و... چیست؟ چرا ضمیر «هو» بکار برده مىشود. چگونه سیاق از (مرضتُ) به خلقنى، یطعمنى، یمیتنى تبدیل مىشود؟ و چرا نگفت (یمرضنى)! و در آیه: «ولنبلونّکم بشىء... الصابرین» (بقره/ 155) چه رازى در تقدم کلمه خوف بر جوع و جوع بر نقص اموال هست؟ و چه سرّى در تقدم اموال بر جانها در آیات جهاد وجود دارد؟ در حالى که جانها را بر اموال در آیات سورهى شعراء مقدم کرده «و جاهدوا فى سبیل اللَّه بأموالکم و انفسکم» ؛ «ان اللَّه اشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم» رسول اکرم(ص) براى کسانى که مىخواهند در آیات خدا تدبر کنند، دو سفارش مهم فرموده: 1. در تلاوت قرآن همتتان این نباشد که سورهاى را که آغاز کردید به پایان برسانید. 2. قرآن بخوانید و گریه نمایید و اگر نتوانستید حالت گریه به خود بگیرید. 5. عدم اهتمام به عمل در عصر رسالت، دشمنان به راز نهفته «درنگ کردن» و «به ترتیب فرود فرستادن» در قرآن پى نبردند. «... و قرآنى که آیاتش را از هم جمع کردیم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى؛ و آن را بتدریج نازل کردیم.»(اسراء/106) دشمنان اسلام حتى، این بهانه را مطرح مىکردند و مىگفتند: «چرا قرآن یکجا بر او نازل نمىشود؟!» (فرقان/ 32) در حالى که از این حقیقت بىخبرند که اگر قرآن به صورت تدریجى در مدتى بیش از 20 سال نازل نمىشد، اولاً: امکان تحقق رسالت دین در تشکیل ساختار سالم قرآنى و تربیت امت و ایجاد دگرگونى و تحول در متن وقایع بدون حضور در فراز و نشیب زندگى میسر نبود. ثانیاً: لازمهى دگرگونى و تغییر در روح و جان مردم تدریجى بودن است. ثالثاً: نزول تدریجى قرآن باعث دلگرمى و استوار ماندن رهبر در میدان عمل و صحنهى برخورد مىشود. خداوند در اینباره مىفرماید: و کافران گفتند: «چرا قرآن یکجا بر او نازل نمىشود؟! این بخاطر آن است که قلب تو را به وسیله آن محکم داریم، و از این رو آن را بتدریج بر تو خواندیم.»(فرقان / 32) قرآن براى توأم ساختن علم و عمل و جهت دادن به حرکتها و رهبرى مردم و مراقبت مستمر نازل شده است. سیوطى در الاتقان، به نقل از عبدالرحمن سلمى، مىگوید: درباره کسانى که قرآن را مىخواندند چنین مىگفتند: هر گاه 10 آیه از پیغمبر(ص) مىآموختند بر تعداد آیات نمىافزودند تا اینکه مىفهمیدند به علم و عمل رسیدهاند سپس مىگفتند: قرآن و علم و عمل را با هم آموختیم. و به همین دلیل مدتى را در حفظ سوره سپرى مىکردند. پیامبر در تفسیر آیهى «و الذین آتیناهم الکتاب یتلونه حق تلاوته» فرمود: حق تلاوته یعنى آن را بطور کامل تبعیت کرده و حقش را بجا آورند. در تلاوت، به آسانى آیه «وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَآ أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَکَ هُمُ الْکَافِرُون» را مىخوانیم. اما در عمل به آن سختىهاى بسیارى را باید به جان خرید. به همین جهت بایستى این دو حقیقت اساسى قرآن تفکیک شوند: 1. قرآن سهل و آسان است. «ما قرآن را براى تذکر آسان ساختیم؛ آیا کسى هست که متذکر شود؟!» (قمر/ 22) 2. قرآن سخت و دشوار است. «إِنَّا سَنُلْقِى عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلاً؛ چرا که ما به بزودى سخنى سنگین به تو القا خواهیم کرد.»(مزمل/5) نویسنده «وحى القرآن» معتقد است: «قول ثقیل» دشوارى مادى نیست؛ که برخى روایات از فشارى که بر جسم مبارک پیامبر(ص) هنگام دریافت وحى وارد مىشود، یاد مىکنند؛ بلکه مقصود دشوارى بار مسؤولیت است که بر دوش انسان مىآید.(2) اسباب دورى از قرآن مهمترین علتهاى اساسى که باعث مىشوند قرآن کریم کنار گذاشته شود و نقش زندگىساز خود را از دست بدهد عبارتند از: 1. شیوهى برخورد نادرست نگرشى که به قرآن کریم صورت مىگیرد از فضاى رسالتى که قرآن در آن نازل شده و صحنه پیکارى که رهبرى آن را داشته به دور است. قرآن براى تشکیل امتى راهبر، پیشتاز و شاهد، آمده که بتواند در میدان کارزارى پیوسته با دشمنان، خود به سیر تکامل برسد. با امت باشد و هدایت و فرماندهى آنها را به عهده بگیرد، در شادى و غم و شکست و پیروزىشان همراه باشد. قرآن راهکار عمل، تلاش و جهاد است و زندگى را از خلال خیزش و قیام به پیش مىبرد و نسل نخست رابطه میان شناخت تاریخ و ساختن تاریخ را از قرآن درک کرد. قرآن راهبرى و مسیر حرکت آنان را بعهده داشت چون سربازى که در میدان جنگ دستور روزانه و سریع خود را از فرمانده مىگیرد. بنابراین کسى دستورى را که براى بیش از یک جلسه باشد؛ اخذ نمىکرد؛ زیرا احساس مىکرد واجبات و تکالیف زیادى بر عهدهاش مىافتد هر فرد ده آیه از قرآن را فرا مىگرفت تا آنها را حفظ کند و به آنها عمل نماید «شیوهى دریافت قرآن براى اجرا و عمل به آن، همان چیزى است که نسل اول انجام داد و شیوه دریافت براى آموختن و انبار کردن معلومات آن چیزى است که نسلهاى بعد آن را آفریدند.»(3) براى اینکه به توانایى و پویایى قرآن نایل شویم و حقیقت نهفته زندگىساز آن را درک کنیم و به قابلیت راهنما بودنش براى مسلمانان هر نسل پى ببریم بایستى چگونه بودن نخستین اجتماع مسلمانانى که مورد خطاب قرآن بودند را مدنظر داشته باشیم. آرى شایسته است همراه با مسلمانان نخست زندگى کنیم و آنان را به صورت چهرهى بشر حقیقى در زندگى واقعى با مشکلات آن بنگریم و رهبرى مستقیم قرآن را در اهداف و لحظات زندگىشان مورد تأمل و کنکاش قرار دهیم و ببینیم قرآن چگونه گام به گام دست آنها را مىگیرد در فراز و نشیبها، افت و خیزها، ضعفها و مقاومتها و... با این نگرش همهى ویژگىهاى انسان شناخته مىشوند ضعفها و استعدادها و... ظاهر مىگردند. سپس ما نیز خود را مخاطب قرآن احساس مىکنیم - درست مانند مسلمانان مورد خطاب قرآن - و مردم امروز مىتوانند از پاسخگویى قرآن و رهبرى آن در همان راه، بهرهمند باشند. با این نگرش است که قرآن را زنده خواهیم دید و احساس مىکنیم با امروز و فرداى ما همراه است.(4) 2. محدودنگرى (نگرش محدود و بسته به قرآن) این نگرش نقش بسزایى در ناکارآمد جلوه دادن آیات قرآن در فضاى فعالیتهاى اجتماعى، سیاسى و اقتصادى داشته است. همچنین سبب ناتوان جلوه دادن آیات در رویارویى با حوادث و پیشرفتها شده است. محدودنگرى به آیات قرآن کریم دو صورت دارد: 1. محدودیت زمانى این نگرش اسباب نزول را پوشش و محدودیت براى فکر و اندیشه مىانگارد و منطق و راهکار بودن آنرا نفى مىکند. پس در توجه به اشخاص و قهرمانان و وقایع تاریخى غوطهور مىشود به طورى که افکار و مفاهیمى - که آیات جز به جهت بیان و تأکید آنها نازل نشدهاند - فراموش مىشوند. و نیز در قصص قرآنى که جز به جهت «عبرت آموزى» نیامدهاند، همین تلقى وجود دارد. خداوند مىفرماید: «در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان اندیشه بود.» (یوسف/ 111) براى نمونه داستان سامرى تنها یک حادثه تاریخىگذرا که در زمان گذشته رخ داده، نیست. بلکه پدیدهاى است که در هر عصر و نسلى تکرار مىشود. هرگاه رهبر مقتدر از صحنه دور شود سامرى به نام پیروى از راه موسى(ع) تلاش مىکند در بروز حوادث جایگاه او را بگیرد و بگوید: «من چیزى دیدم که آنها ندیدند؛ من قسمتى از آثار رسول (و فرستادهى خدا) را گرفتم، سپس آن را افکندم و این چنین (هواى) نفس من این کار را در نظرم جلوه داد.» (طه/ 96) با تدبر در قصهى سامرى و شیوههاى فریبنده و گمراه کنندهاى که بنىاسرائیل را شیفته و مسحور کرد و آنان را رو در روى هارون(ع) قرار داد که به هارون چنین گویند: «ما همچنان گرد آن مىگردیم (و به پرستش گوساله ادامه مىدهیم) تا موسى به ما باز گردد...»، خواهیم دید گوسالهاى که سامرى آن را از طلا ساخت همچنان در واقعیتهاى این زمان به صورتهاى گوناگون و شیوههاى مختلف وجود دارد. و اگر به موضعگیرى حضرت موسى در برابر این مشکل توجه کنیم پندها و درسهاى بزرگى خواهیم گرفت. نخست به جهت مواجهاى که با امت گمراه و سرگرم گوساله نمود و دوم برخورد حضرت با جانشینش هارون و در نهایت مقابلهاى که با سامرى کرد. شایان ذکر است که داستان سامرى در سورههاى متعددى تکرار شده و این نشانهى پندآموزى بزرگى است و درسهاى مهمى را در صحنههاى سیاسى و اجتماعى مىتوان از آن آموخت و همچنین در قصهى یونس(ع) که آن حضرت با حالت خشم صحنه را ترک مىکند، رخدادى نیست که سپرى شده و زمان آن گذشته باشد بلکه با نگرش عمیق به حوادث پیرامون آن و شیوهى خطاب آیات در سه سورهى انبیاء، صاد و نون، نقش قرآن در متن فعالیتهاى اجتماعى، سیاسى، فرهنگى... زمان ما محسوس و کاربردى مىشود. از مصیبتهاى بزرگى که ما را از فراگیرى درسهاى دلنشین قرآنى محروم کرده، این است که ما در پى یافتن مواردى از داستان هستیم که قرآن آن را به دلیل بىاهمیتى یا کم اهمیتى، ذکر نکرده است. و سرانجام از پرداختن به دلالتها و نشانههاى عمیق قرآنى و رخدادها غافل مىشویم و به امور بىارزش و جانبى مىپردازیم. آرى به تفصیل راجع به امور مجمل در قرآن پرداختهایم و در امورى که به آنها اهمیت داده نشده دقت مىکنیم. و این چنین است که قصه، حکمت، عبرت و درس آموزى خود را از دست مىدهد. به طور مثال در تفاسیر دربارهى چگونگى درخت نهى شده در قصهى آدم(ع) به دقت... مىپردازیم: «نزدیک این درخت نشوید.»(بقره/ 35) و یا در پى شناخت نام مردى که در سورهى یس آمده هستیم: «وَ جَآءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَى؛ و مردى (با ایمان) از دورترین نقطه شهر با شتاب فرارسید» (یس/ 20) و... به احتمال زیاد توجه به این مشغولیتها و نکات غیر ضرورى در قصههاى قرآن میدان را براى ورود اسرائیلیات در تفاسیر باز کرده است. 2. محدودیت در افق و فضاى نزول محدودیت در آفاق و فضاى نزول باعث مىشود آیات قرآن در فضاى کوچک و محصور نگه داشته شود و چشماندازى دیگر نداشته باشد؛ و امکان گسترش افقهاى باز در صحنههاى وسیع و مسائل اجتماعى، سیاسى و اقتصادى را پیدا نمىکند. طبیعى و پر واضح است که قرآن گنجى است که تمامى ندارد و شمعى است که به خاموشى نمىگراید و دریایى که ژرفایش دست نیافتنى است، بلکه محدودیت و تنگ نگرى مربوط به دید محدود ما است که نمىتوانیم همگام با تحولات زندگى، پاسخ نیازهاى خود را پیدا کنیم. براى مثال هنگام تفسیر آیه «یا اهل الکتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تکتمون الحق و انتم تعلمون» (آلعمران/ 71) ما فقط آن را از یک دریچه مىنگریم که دربارهى آنچه اهل کتاب کتمان کردند؛ نازل شده است. در حالى که آیه دو روش خبررسانى استکبار جدید و قدیم را مشخص مىکند: 1. شیوهى اطلاعرسانى گمراه کننده (وارونه سازى خبرها) «لم تلبسون الحق بالباطل» چرا حق را با باطل (مىآمیزید) 2. شیوهى تاریک کتمان و سانسور خبرى «و تکتمون الحق و انتم تعلمون» حقیقت را پوشیده مىدارید. در حالى که مىدانید. آیت اللَّه سید محمد باقر صدر(ره) - با ژرف نگرى - توانست مشکل اقتصادى جهان را از خلال آیه زیر بدست آورد: «و اتاکم من کل ما سألتموه و ان تعدوا نعمة اللَّه لاتحصوها انّ الانسان لظلوم کفار؛ و از هر چیزى که از او خواستید، به شما داد، و اگر نعمتهاى خدا را بشمارید، هرگز آنها را شماره نتوانید کرد. انسان، ستمگر و ناسپاس است.»(ابراهیم/ 34) ایشان مىفرماید: اسلام مانند سرمایهدارى معتقد نیست که مشکل - اقتصاد - در طبیعت و کمبود منابع آن است زیرا بر این باور است که طبیعت توانایى این را دارد که پاسخگو و ضامن همهى نیازهاى بشر باشد. همچنین اسلام مشکل اقتصاد را در تناقض و نابرابرى بین تولید و شیوههاى توزیع نمىداند؛ که مارکسیستها به آن معتقدند. بلکه اسلام مشکل اساسى را پیش از هر چیز مربوط به انسان مىداند نه طبیعت و نه شیوهى تولید. اسلام در فرازهایى از آیات زیر این مطلب را بیان مىکند: «اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقًا لَّکُمْ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِىَ فِى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهَار» (ابراهیم/ 32) «ستم آدمیان در بخش نابرابر نعمتهاى الهى است - یعنى سوء توزیع - و کفران نعمت آنها در اهمال کارى از بهرهبردارى از طبیعت و خود را از کار کنار کشیدن - یعنى توسل به شیوهى منفى - است.»(5) هنگام تفسیر «مؤلفة قلوبهم» در آیه: زکاتها مخصوص فقرا و مساکین و کارکنانى است که براى (جمع آورى) آن زحمت مىکشند، و کسانى که براى جلب محبّتشان اقدام مىشود، و براى (آزادى) بردگان و (اداى دَینِ) بدهکاران و...(6) بایستى معناى دلالى و تطبیقى «المؤلفة قلوبهم»(7) را به عنوان اصلى از اصول روابط بینالملل مورد بررسى قرار دهیم. و این اصل قرآنى (اصل اُلفت و نزدیکى دلها) نظر مثبت اسلام را به روشنى آشکار مىنماید؛ و مبنایى براى دولت اسلامى است که هر کجا مصلحت ببیند به آن عمل نماید. جهان امروز نیازمند نگرش باز به قرآن در همه ابعاد سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، فلسفى، تاریخ و روانشناسى و... است بایستى همراه با قرآن باشیم. با این راهکار است که مىشود آن را در متن واقعیت آورد و مشکلات خود را به آن عرضه نمود. بنابراین حرکت و تلاش از واقعیت به سوى قرآن راه مىیابد و از قرآن به عالم واقع جریان پیدا مىکند. 3. هیبت نادرست ترسیم هیبت نادرست از قرآن نقش بزرگى در بریدن و نافرمانى از قرآن دارد. نوآورى را از تفسیر گرفته، بسیارى از مفسران و مؤمنان را از نعمتِ تدبّر در آیات و تفکر در قصص قرآن محروم کرده است. بنابراین هیبت نادرست از دو زاویه قابل بررسى است: 1. مفسران 2. مسلمانان یکى از بزرگترین حجابهاى قرآن که مانع استفاده از آن شده، از دیدگاه امام خمینى(ره): «اعتقاد به آن است که جز آنکه مفسرین نوشته یا فهمیدهاند کسى را حق استفاده از قرآن شریف نیست.»(8) امام خمینى (ره) بازگشت تحجر و نفى در فهم آیات را به فهم نادرست از احادیث تفسیر به رأى مىدانند. مانند حدیث: «من فسّر القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار»(9) و حدیث «من فسَّر القرآن برأیه فأصاب فقد اخطأ»(10) امام خمینى این توهم را در سه نکته اساسى پاسخ مىدهد: 1. تدبر، پندآموزى و درس گرفتن از قرآن علاوه بر اینکه تفسیر بهرأى نیست ربطى به تفسیر ندارد. امام مىفرماید: «تفکر و تدبر در آیات شریفه را به تفسیر بهرأى، که ممنوع است، اشتباه نمودهاند؛ و بواسطه این رأى فاسد و عقیدهى باطله قرآن شریفه را از جمیع متون استفاده عارى نموده و آنرا به کلى مهجور نمودهاند؛ در صورتىکه استفادات اخلاقى و ایمانى و عرفانى به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأى باشد.»(11) 2. تفسیر بهرأى از موارد زیر جدا است: الف)آیات معارف ب) علوم عقلى که موافق قوانین منطقى باشد ج) آیات اخلاقى که مطابق با عقل و خرد باشد. امام(ره) مىفرماید:«زیرا که این تفاسیر مطابق با برهان متین عقلى یا اعتبارات واضحهى عقلیه است.»(12) 3. «پس، محتمل است بلکه مظنون است، که تفسیر بهرأى راجع به آیات احکام باشد که دست آراء و عقول از آن کوتاه است و به صرفِ تعبد و انقیاد از خزّان وحى و مهابط ملائکة اللّه باید اخذ کرد. چنانچه اکثر روایات شریفه در این باب در مقابل فقهاى عامه که دین خدا را با عقول خود و مقایسات مىخواستند بفهمند وارد شده است. مىفرماید: «دین اللَّه لایصاب بالعقول» مقصود از «دین اللَّه» احکام تعبّدى دین است.»(13) استاد حسن بنا در کتاب «دو مقاله در تفسیر و سورهى حمد» مىنویسد: یکى از برادران در مورد بهترین تفسیر و بهترین روش فهم قرآن از من سؤال کرد؟ در جوابش یک کلمه را گفتم، قلب تو [قلب مؤمن ]بىشک بهترین تفسیر کتاب خداوند متعال است. و نزدیکترین راه فهم این است که قارى با تدبر و خشوع قرآن را بخواند و از خداوند رشد و پایدارى را طلب کند. افکار پراکندهاش را در حین تلاوت جمع کند و از سیرهى پاک پیامبر مدد جوید و آن را ضمیمهى فهم خود کند و به نوع خاصى اسباب نزول و ارتباط آنها را با موارد سیره پیوند دهد. پس از این مراحل به بهترین کمک در شیوهى فهم صحیح و سالم قرآن دست خواهد یافت. بعد از این هر آنچه در کتب تفسیر مىخواند به جهت یافتنمعناى لفظى یا جملهاى که معناى آن را نمىداند، یا به جهت افزایش دانشى است که او را در فهم صحیح قرآن یارى دهد. اینها کمکهاى فهماند امّا علم و درک بعد از آن نورى است که خداوند در دلهاى پاک قرار مىدهد. ابن عطیه گوید: عدهى زیادى از مفسرین مانند سعید مسیّب، عامر شعبى و دیگران براى تفسیر قرآن اهمیت ویژهاى قائل بودند و با اینکه فهم و درک جدیدى از قرآن داشتند در برابر آن (تفسیر قرآن) با ترس و احتیاط عمل مىکردند. این هیبت و شکوه نادرست سبب تفسیر مأثور شد که در اینجا نقش مفسر، نقل آراء و تابعینى که روایات را به رسول خدا نسبت مىدهند، مىباشد و این چنین است که باب تدبّر و تفکر و اندیشه بسته شد. و تفسیر در مجموعهاى از روایات براى برخى آیات نگاشته مىشد. شیوه تفسیر مأثور در واقع راهى است: محدود در برابر نیاز نامحدود، زیرا ما در ذیل ششهزار و چند صد آیه قرآنى صدها و هزارها سؤالات علمى و غیر علمى داریم پاسخ این سؤالات و حل این معضلات و مشکلات را از کجا باید دریافت نمود؟ آیا به روایات باید مراجعه نمود؟ در صورتى که آنچه مىشود نام روایت نبوى بر آن گذاشت از طرق اهل سنت و جماعت به دویستوپنجاه حدیث نمىرسد گذشته از اینکه بسیارى از آنها ضعیف و برخى از آنها منکر مىباشند و اگر روایات اهلبیت را که از طرق شیعه رسیده در نظر آوریم درست است به هزار مىرسد و در میان آنها مقدار معتنابهى احادیث قابل اعتماد یافت مىشود ولى در هر حال در برابر سؤالات نامحدود کفایت نمىکند، گذشته از اینکه بسیارى از آیات قرآنى هست که در ذیل آن از طریق عامه و خاصه حدیث وارد نشده است. یا در این مشکلات به آیات مناسبه باید برگشت که در این طریقه ممنوع است؟ یا اصلاً از بحث خوددارى کرد و نیاز علمى را نادیده انگاشت؟ در این صورت آیه «ونزَّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شىءٍ»(14) با دلالت روشنتر از آفتاب خود چه معنى خواهد داشت؟ و جمله «أفلا یتدبرون القرآن»(15) و سورهى محمد آیه 24 و آیه «کتابٌ انزلنا الیک مبارکٌ لیدبّروا آیاته و لیتذکَّر اولواالباب؛(16) کتابى است مبارک که بر تو نازل کردیم براى اینکه آیاتش را تدبر کنند و ارباب عقول متذکر شوند» و آیه «أفلم یدبّروا القول أم جائَهم مالم یأتِ آبائهم الاولین؛(17) آیا این سخن را تدبر نکردهاند یا به سوى ایشان چیزى (تازه) آمده که به سوى پدران گذشتهشان نیامده بوده) چه مفهومى خواهد داشت؟»(18) به ناچار بایستى از شیوه تدبر و تفکر در آیات قرآن پیروى شود و قرآن را با قرآن تفسیر کنیم؛ زیرا قرآن براى این نازل شد که بعضى از آن (آیات) بعضى دیگر را تصدیق کنند. و برخى از برخى دیگر سخن مىگویند و بعضى، بر بعضى دیگر شهادت مىدهند، با کمک از احادیثى که در تفسیر قرآن بیان شدهاند. این مقاله توسط آقاى سید مالک موسوى به سفارش مرکز فرهنگ و معارف قرآن تهیه شده است. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص 403 - 404. 2) فضلاللَّه، محمد حسین، من وحى القرآن، ج 23، تفسیر سوره مزمل. 3) سید قطب، معالم فى الطریق، فصل جیل قرآنى فرید. 4) سید قطب - فى ظلال القرآن، ج 8، ص 512 - 513. 5) اقتصاد ما، ترجمه استاد محمد مهدى فولادوند، ص 253، بنیاد علوم اسلامى، چاپ اول، 1360. 6) توبه/ 60. 7) کافرهایى که اگر زکات به آنان بدهند به دین اسلام مایل مىشوند، یا در جنگ به مسلمانان کمک مىکنند. 8) آداب الصلاة، امام خمینى، ص 199، انتشارات، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، چاپ دهم، تابستان 1380 9) کسى که قرآن را با رأى خویش تفسیر کند جایگاهش در آتش است. 10) هر کس قرآن را به رأى خود درست تفسیر کند، بخطا رفته است! 11) همان، ص 199. 12) همان، ص 200. 13) همان، ص 200. 14) نحل/ 89. 15) نساء/ 82 ؛ محمد/ 24. 16) سوره ص/ 29. 17) مؤمنون/ 76. 18) قرآن در اسلام، علامه طباطبائى، ص 62 و 63، انتشارات: دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دهم 1379. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 73 |