تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,048 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,992 |
پرتو افشانى سیده نفیسه در سرزمین مصر | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 272، اردیبهشت 1389 | ||
نویسنده | ||
زواره غلامرضا گلى | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
علت هجرت
سیده نفیسه (نواده امام حسن مجتبى (علیه السلام)، عروس امام صادق (علیه السلام) و عمه حضرت عبدالعظیم حسنى) در ایامى که در مدینه اقامت داشت، از جهاتى برایش برکات فراوانى به ارمغان آورد زیرا مىتوانست از بارقه بارگاه مطهر جدّش رسول اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بهره گیرد. کانون امامت امام هفتم که برادر همسرش بود نیز در این شهر نور افشانى داشت و این موقعیت را براى خود افتخارى بزرگ مىدانست که مىتواند از آن وجود با برکت محظوظ گردد و شاخههاى سرسبز و خرّم فضایل و مکارم را در وجود خویش شکوفا و بارور سازد. با وجود این برخى وقایع ناگوار ذهن و دلش را مکدّر و محزون مىساخت زیرا گروهى با مکر و نیرنگ لباس خلافت را غاصبانه بر تن نموده بودند و هفتمین فروغ امامت با آن لیاقتها، شایستگى و فروزندگىهاى معنوى و ملکوتى در خانه نشسته و تحت فشار عباسیان و اختناق شدیدى که آنان فراهم نمودهاند، روزگار سخت و با مشقتى را سپرى مىنمود. چقدر براى این بانوى پرهیزگار زجرآور بود که ستم پیشگان فرومایه، حقوق انسانها را زیر پاى خویش نهاده و به عیّاشى و خوشگذرانى مشغول بودند. جوّ ارعاب و خفقان همه روز در مدینه شدت مىیافت، حقوق علویان از بیت المال قطع گردید، تمامى سادات و شیعیان قلمرو حکومتى بازداشت شدند و هر روز آنان را به مرکز امارت آورده و با حالتى توأم با حقارت از آنان حاضر و غایب مىنمودند و اگر کسى امتناع مىنمود سخت مجازاتش مىکردند. نهضت مقدّس یکى از نوادگان امام حسن مجتبى که به قیام فخّ معروف است در سال 169 هجرى به شدّت سرکوب گردید و رهبر آن به همراه گروهى از یارانش به طرز فجیعى به شهادت رسیدند. گسترش انقلابهاى سادات حسنى موجب تشدید مراقبت و سختگیرى نسبت به امام هفتم و علویان ساکن در مدینه گردید، واهمه هارون الرشید از مهابت و اقتدار معنوى امام کاظم(علیه السلام) و محبوبیت عظیم آن حضرت در میان مسلمانان، به درجهاى رسید که امام را تحت نظر از مدینه به بغداد آورد و سالها در زندانهاى این دیار نگاهداشت و سرانجام آن فروغ امامت را در سال 183 هجرى به شهادت رسانید. گرچه از این سال حضرت امام رضا(ع) بر مسند با جلالت و شکوهمند امامت تکیه زد و موجبات امیدوارى و شادمانى جامعه اسلامى و خصوص شیعیان را پدید آورد اما همچنان فشارهاى سیاسى، سادات و بنىهاشم را در تنگنایى سخت قرار داده بود، عدّهاى از سادات و امامزادگان حسنى دستگیر گردیده، روانه زندان مىشدند و بر اثر شکنجههاى وحشیانه به شهادت مىرسیدند. سیده نفسیه با رُخ دادن این وقایع دردناک احساس کرد باید سرزمین حجاز را با تمام فضایلى که دارد، ترک گوید و هجرت را اختیار کند. او نمىتوانست در وطن خویش بماند و در برابر هرگونه بىعدالتى و ستم خاموش باشد. گسستن از محیطى که آرامش از آن رخت بربسته است، و در آن نیکان و پاکان دربند هستند و توطئههاى دشمنان و نقشههاى حیله گران، آسمان صاف آن را دچار ابرى سیاه و توفانى مرگبار کرده است برایش امرى لازم و ضرورتى اجتنابناپذیر تلقى مىگردید. شور مهاجرت و شوق گریز از بند نظام غاصبان عباسى قلبش را روشن ساخت. او در این مسیر روح و ذهن خویش را به قدرت لایزال الهى پیوند زد و با ارادهاى استوار و عزمى راسخ، از امکانات زیادى که در مدینه برایش مهیا بود، گذشت و جرقه مقدس ایمان را بیش از پیش در وجود خویش برافروخته ساخت و با آن ذخیرههاى روحانى و معرفتى که بر اثر،زهد عبادت، و تقوا تدارک دیده بود هجرتى ارزشمند را آغاز کرد. در سرزمین بیت المقدس در ذیحجه سال 193 هجرى سیده نفیسه براى سىامین بار با پاى پیاده به سوى مکّه عزیمت نمود تا بار دیگر خانه خدا را زیارت کند، در این سفر معنوى واپسین، شوهرش(اسحاق مؤتمن) همراهش بود. وقتى در بیت اللّه الحرام به سر مىبرد با حالتى از خشوع و خضوع از خداوند خواست او را در زیارت مرقد حضرت ابراهیم خلیل(ع) موفق نماید. پروردگار متعال دعایش را اجابت نمود و او پس از حج گزارى همراه با همسر دانشور و با عطوفت خویش به سوى سرزمینى رهسپار گردید که سفیران نور و فرستادگان الهى را در دامان خود پروش داده است، منطقهاى که پایهگذار و معمارش انبیاء بودهاند، همان سرزمینى که حضرت على(ع) آن را مقرهایى از بهشت نامید.(1) و پیامبر اکرم (ص) به پیروان خویش توصیه نموده که براى مسجدش (بیت المقدس) بار سفر بربندند و خود نیز در این بیت مبارک با اشاره فرشته الهى جلو رفت تا پیامبران به امامتش نماز گزاردند.(2) آن وجود مبارک از بلد امین (مکه) به بیت المقدس سیر داده شد و معراجش به سوى آسمان از این مکان آغاز گردید. سیده نفیسه بستر صحراى خشک و سوزان عربستان را آرام آرام پشت سرنهاد و رفته رفته پس از تحمّل مشقات فراوان در حالى که غبار خستگى برتن داشت و داغ تشنگى بر لبانش نقش بسته بود، دستش را برفراز سرگرفت و به دور دست خیره شد. استان بیت المقدس چون گوهرى گرانبها در مقابل دیدگانش مىدرخشید چند ساعتى که گذشت دروازه این دیار مقدس و مبارک آن کاروان کوچک را در آغوش گرفت، بانوى حجاز از شترى که مرکبش بود به زیر آمد، روبند خود را بروى چهره کشید، نگاهى به اطراف کرد و موجى از افکار آرام بخش از ذهنش عبور نمود و بر وجودش نسیم شادمانى نشانید، به راهنمایى افراد محلى به مسجد قدس رفت و پس از انجام عبادت در این مکان و به جاى آوردن آداب مخصوص آن، به سوى شهر کوهستانى الخلیل عزیمت نمود تا حرم حضرت ابراهیم (ع) را در این دیار زیارت کند. پس از این که در کنار بارگاه مطهر و معنوى آن فرستاده الهى قرار گفت، با زارى و ندبه گفت: اى جدّ بزرگم اینک با جان و تن در جوارت حاضر گردیدهام در حالى که قبلاً تنها روح و روانم در اینجا بود، عاجزانه از تو مىخواهم مرا از چشمه فضیلت خود بهرهمند سازى و زمینه هایى فراهم نمایى که در پرتو مقام مقدّست از فیض الهى توشه برگیرم. مورخان نقل کردهاند در این هنگام ندایى از قبر شنید که مىگفت: اى دخترم، نفیسه جان، بر تو مژده مىدهم که خداوند عزّ و جل تو را از بانوان صالح و شایستهاش قرار داده و تو را موفق به اطاعت، عبادت و تقوا کرده است امّا گوشزد مىنمایم و از تو مىخواهم که سوره مزمّل را با دقت قرائت کنى و در معانى آیات آن تفکر و تدبّر نمایى و به زودى نشانههاى هدایت را ملاحظه خواهى کرد. شکر خداوند را به جاىآور که تو را از پارسایان قرار داده و بدان که تا پایان عمر چنین توفیقى قرین تو خواهد بود. از این پس چون مشعلى فروزان به جامعه فروغ خواهى بخشید و براى امّت مسلمان و خصوص بانوان اسوهاى شایسته و ارزنده مىباشى، آنان به سویت روى مىآورند و راه خیر، سعادت، عبادت و تقوا را از تو مىآموزند. در این هنگام نفیسه اظهار داشت: اى خلیل خداوند جلیل، دستورات تو را بکار خواهم بست و انشاء اللّه آنچه را تذکر دادهاى به لطف خداوند عملى خواهم نمود. اما خواستار آن هستم که مرا در این مسیر دشوار حمایت کنى و روحم را تقویت نمایى و از خداوند بخواهى توفیق زُهد و پرستش را بیش از گذشته به من عنایت فرماید و از این بنده کوچکش راضى گردد و از خطاها و لغزشهاى او درگذرد و مرا در زمره بندگان صالح و نیکوکار قرار دهد.(3) سیده نفیسه چند صباحى در منطقه فلسطین اقامت داشت، گویا دیگر تمایل نداشت به مدینه باز گردد با خود نجوا کرد: اگرچه این شهر وطن جدّم و نیاکانم مىباشد و حضرت امام رضا(ع) در آنجا به پرتو افشانى مشغول است اما بنىعباس که به دروغ، نیرنگ و فریب، اعلام کردند قصد احقاق حقوق اولاد نبى اکرم (ص) را دارند، پس از براندازى امویان و به کمک عاشقان اهل بیت روى کار آمدند ولى آنچنان جنایاتى مرتکب شدند که کارنامه سیاهشان از ستمگران اموى دست کمى نداشت، سپس روبه سوى شوهرش اسحاق مؤتمن نمود و گفت: با توجّه به اختناقى که بنىعباس بر حجاز حاکم نمودهاند دیگر نمىتوان به آن سامان بازگشت، باید به سرزمین مصر برویم، همانجا که برخى از علویان سکونت دارند، مردمانش به خاندان طهارت ارادت دارند و کارگزاران عباسى در این ناحیه نفوذ ضعیفى دارند و عدّهاى گفتهاند اسحاق با وى به مصر نیامده است و او شخصاً تصمیم گرفت راهى دیار مذکور گردد. میهمان مصریان سرانجام دختر حسن بن زید در روز 25 رمضان المبارک سال 193 هجرى وارد مصر گردید، سرزمینى که مورد توجّه رسول اکرم(ص) بوده و بنا به توصیه آن حضرت، رزمندگان اسلام ملزم بودند در هنگام فتح این قلمرو با اهل مصر خوشرفتارى و روش مسالمتآمیزى پیش گیرند، آنها را به دیده احترام بنگرند و هم پیمان و خویشاوند خویش تلقى کنند، دلیل توصیه پیامبر آن بود که هاجر مادر اسماعیل ذبیح و نیز ماریه قبطیه همسر رسول خدا(ص) از این دیار برخاسته بودند. حضرت على (ع) نیز به مصر توجه ویژهاى داشت و استانداران برگزیده آن حضرت که به این ناحیه اعزام گردیدند همه از اصحاب پیامبر و از یاران باوفا و پیروان با اخلاص آن حضرت به شمار مىرفتند.(4) اغلب شرح حال نگاران متذکر گریدهاند این بانو به همراه همسرش به مصر آمد ولى برخى مورخان یادآور شدهاند پدرش در این سفر وى را همراهى مىنموده است و اسحاق موتمن به حجاز بازگشته است.(5) وقتى اهل مصر از ورود این بانوى علوى مطلع شدند تمامى طبقات به استقبالش آمدند و با هودجهایى که حمل مىکردند ملازمش بودند تا آن که به خانه والى مصر وارد گردید، در چند روز نخست سیده نفیسه صله ارحام را به جاى آورد و به دیدار برخى از بانوان منسوب به اهل بیت که با آنان قرابت داشت رفت و جویاى احوالشان گردید، از دختر عمویش سکینه نیز استمالت نمود، سپس به زیارت مراقد علویان و سادات در مزار مصر رفت چون در مقر حاکم مصر با برخى تکلّفها مواجه بود و امور رفاهى و مادى برایش زحمت ایجاد مىکرد. به سراى جمالالدین عبداللّه بن جصّاح که از بازرگانان صالح این سرزمین بود رفت و مدتى در آنجا زیست، به دلیل اشتهار سیده نفیسه در کرامتهاى اخلاقى، مردم از نقاط گوناگون مصر و حتى نواحى مجاور به دیدنش مىرفتند، شأنش رفعت یافت و حضور با برکتش پناهگاه مردمان مشتاق گشت.(6) پس از چندى به خانه زنى به نام امّهانى نقل مکان کرد، اگرچه این بانو کوشید وسایل آرامش و آسایش میهمانان جدید را فراهم سازد امّا کوچه تنگ منتهى به خانه امّهانى و منزل محقّرش نمىتوانست حضور انبوه مردمانى را که مشتاقانه به ملاقات سیده نفیسه مىرفتند تحمّل کند وانگهى چرا باید حقوق همسایگان تضییع گردد و آنان اذیت شوند و تحت فشار باشند، صاحب خانه نیز از این رفت و آمدهاى متوالى و پرازدحام در رنج بود، از این جهت آن بانو به منزل ابوالسرایا ایّوب بن صابر که در ناحیهاى مناسبتر قرار داشت فرود آمد.(7) در این منزل هم سیل مردم سرازیر بود، چون مراجعه مردم به محل اقامتش برایش زحمت ایجاد مىکرد و مانع عبادات، دعا و تلاوت قرآنش بود، تصمیم گرفت به سوى حجاز برود، مردم وقتى این خبر را شنیدند در اطراف خانهاى که او در آن ساکن بود اجتماع کردند و از وى خواستند از چنین تصمیمى برگردد امّا او مىخواست به راز و نیاز افزونترى با خداى خویش در خفا و عزلت بپردازد، مایل نبود پیشنهاد مصریان را بپذیرد، اهالى مشتاق وقتى دیدند گفتگو با آن بانو ثمرى ندارد در یک حرکت دسته جمعى به جانب سراى امیر مصر روانه شدند و حاکم وقت را از بازگشت بانوى باکرامتى، که این سرزمین را به قدوم خویش متبرک ساخته بود، با خبر کردند، حاکم از شنیدن چنین ماجرایى ناراحت شد و شخصاً به محل اقامت سیده نفیسه آمد و با فروتنى از وى خواست به اقامت خویش در مصر ادامه دهد. آن بانوى پرهیزگار گفت: قصدم این بود که به دلیل دور ماندن از فشارهاى سیاسى عباسیان بر علویان در این سرزمین رحل اقامت افکنم و ضمن پرداختن به امور خود، به تلاشهاى تبلیغى در جهت احیاى معارف اهل بیت مبادرت ورزم ولى من زنى هستم با توانایىهاى محدود و قادر نمىباشم هر روز ساعتهاى متوالى با سیلى از جمعیت دیدار داشته باشم و به سخنها و درد دلهاى آنان گوش دهم و براى هر کدام پاسخى مناسب آماده کنم. این ازدحامهاى شدید که توأم با جنجال و هیاهو مىباشد مرا از تحصیل توشه معاد و ارتباط با خداوند باز مىدارد، برایم وقت عبادت و دعا نگذاشتهاند تمام اوقاتم را گرفتهاند. والى مصر گفت: قبول دارم که این وضع برایتان ایجاد زحمت مىکند ولى چه مىشود کرد، مردم مسلمان این خطّه هم علاقه دارند با شما ملاقات کنند و از پرتو معارف و فضایلتان بهره گیرند و حوائج مادى و معنوى خود را بر طرف سازند. این مسایل را من اصلاح مىکنم و خاطر شریفتان را از هر جهت آسوده کرده و آن گونه که رضایت شما را تأمین کند اقدام مىنمایم. در اوّلین قدم خانهاى نسبتاً وسیع که در محله درب السباع دارم در اختیارتان مىگذارم و از شما مىخواهم این هدیه را از من بپذیرید، در مورد ملاقاتها امر مىکنم مردم در هفته بیش از دو بار با شما دیدار نداشته باشند و تنها روزهاى یکشنبه و چهارشنبه به زیارتان مشرف شوند. سیده نفیسه پذیرفت و حاکم وقتى دید در کار خویش موفق گردیده با شادمانى مردم را از وضع جدید مطلع ساخت.(8) بارقههاى بابرکت سیده نفیسه در فرصت پیش آمده برنامههاى عبادى خود را پىگرفت، آتش اشتیاقش به ساحت قدس پروردگار هرلحظه فزونى مىیافت، او بر اثر پرهیزگارى، اطاعت از حق و تزکیه درونى به ارتقاى روحى و معنوى دست یافت، ارمغان این توفیق نورى بود که بر صفحه دل و ذهنش تابیدن گرفت و این ویژگى موجب شکوفایى استعدادهاى عالى وى گشت و اعماق وجودش را فضیلت بخشید و بر علم و بصیرتش افزود: علم آن باشد که جان زنده کند مرد را باقى و پاینده کند با این میزان معرفت بخوبى توانست حقایق و حکمت هایى را درک کند و بین حق و باطل تمییز قایل گردد، به کنترل امیال و قواى خویش بپردازد و به تعدیل آنها مبادرت ورزد. در علم حدیث و تفسیر قرآن تبحّر یافت و از علم الهامى بهرهمند شد از این جهت است که مورّخان و شرح حالنگاران وى را به دانش، فصاحت بیان و طلاقت لسان ستودهاند و سیده نفیسه را در زمره عالمان و فقیهان برشمردهاند و به دلیل علم و تقوایش بود که مشتاقان معارف و مشاهیر معاصرش به حضورش شتافته و از مشعل منیرش استفاضه کردند.(9) دمیرى گفته است: سیده نفیسه امیّه بود ولى از اهل خیر و صلاح حدیث بسیار شنیده بود.(10) کثیرى از اهل علم و حتى عدهاى که در دستگاه حکومتى مناصب بالایى داشتند نزد این بانو مىرفتند و از او حدیث مىشنیدند یا آن که روایاتى را در محضرش قرائت مىنمودند و او به اصلاح و تهذیب آنها مبادرت مىورزید همچنین برخى دانشوران قضات و حکیمان در خصوص امور دینى و مسایل شرعى با او مشورت مىنمودند و اشکالات خود را در امور تفسیرى، حدیث و کلام مطرح مىکردند و او به رفع ابهامات مىکوشید. در کتب رجال اسامى کثیرى از مشاهیر و صالحین که در محل اقامت سیده نفیسه براى دریافت معارف تردّد داشتهاند درج شده است. از جمله آنان ابوالفیض ثوبان بن ابراهیم مصرى از عرفاى قرن دوم و نیمه اول قرن سوم معروف به ذوالنّون مصرى است. بشربن حارث از پارسایان بلند آوازه قرون دوم و سوم هجرى همواره به زیارت سیده نفیسه مىرفت و گفتهاند برخى اوقات در جوار محل اقامت این بانو معتکف مىگردید، چون بُشر بیمار گردید و در بستر اَلَم افتاد سیده نفیسه به عیادتش رفت و برایش دعا کرد که سلامت خود را بازیابد و چنین شد. عثمان بن سعید مصرى، عبداللّه بن عبدالحکم، عبدالرحمن بن عبداللّه، ابوعلى صدقى و... از دیگر کسانى هستند که از مراتب فضل و دانش آن بانوى وارسته استفاده کردهاند.(11) با وجود این که سیده نفیسه زندگى خوبى داشت و همه گونه تسهیلات زندگى برایش فراهم بود، روش زاهدانهاى را برگزید و از آرایش ظاهرى و لوازم مادى کنارهگیرى کرد، در یکى از روزها شخصى مبلغ قابل توجهى برایش فرستاد وى تمام آن را که یکصدهزار درهم بود در کیسههاى متعددى ریخت و بین فقیران و یتیمان تقسیم کرد و حتى یک درهم از آنها را براى خود باقى نگذاشت، زنى که در حضورش بود گفت: بهتر بود مبالغى براى خودتان نگهدارى مىنمودى تا از آن افطارى تهیه کنیم. سیده نفیسه گفت: من با دست خود مقدارى پشم رشتهام آنها را ببرید در بازار بفروشید و از پول آن قوتى تهیه کنید، البته اعراض وى از دنیا این گونه نبود که از جامعه و تعهدات اجتماعى کنارهگیرى نماید، بلکه او دنیایى را کنار نهاد که وى را از یاد حق غافل مىنمود و به تنعّم و تجملات سرگرمش مىساخت، ساده و بىتکلّف و در کمال قناعت زیست و برخود سخت گرفت اما در به آسایش رسانیدن افراد محروم و بىبضاعت لحظهاى دریغ ننمود. از این که به نیازمندان کمک کند بیش از آن لذت مىبرد که خود بخورد و بنوشد و استراحت کند. با سعه صدر براى رفع گرفتارى مردم دعا مىکرد و در ضمن به آنها که مشکل داشتند احسان مىنمود.(12) ترقّى معنوى و رفعت روحانى این بانو به درجهاى رسید که چشم ملکوتى او باز گردید و با بصیرت باطنى و روشن بینى ملکوتى کرامت هایى از وى مشاهده شد که به یک نمونه اکتفا مىگردد: در همسایگى سیده نفیسه خانوادهاى یهودى زندگى مىکردند، دخترى در این خانواده به دلیل فلج بودن از ناحیه پا، اوقات تلخ و مرارت بارى را سپرى مىکرد و والدینش از این بابت رنج مىبردند، روزى مادرش خواست به گرمابه برود و چون دختر مایل نبود با او بیاید، به وى گفت: در خانه باش تا برگردم ولى دختر گفت: من از تنهایى هراس دارم، مرا نزد بانویى مسلمان که در همسایگى ما مىباشد ببر، مادرش چنین کرد و او را نزد سیده نفیسه بُرد. لحظاتى نگذشت که هنگام اقامه نماز فرا رسید، پس آن بانوى علوى آبى براى وضو آورد و با آن وضو ساخت، در این حال قطراتى از آن آب بر بدن دختر فلج ترشح کرد و بر اثر آن شفا یافت و از این وضع آشفته و نگران کننده رهایى پیدا کرد. وقتى مادرش آمد، با پاى خویش به منزل رفت و چون اهل خانه از سلامتى او باخبر شدند، خویشاوندان را مطلع نموده و همراه آنان به منزل سیده نفیسه آمدند و ضمن تشکر فراوان از وى، دین مقدس اسلام را پذیرفتند و این موضوع در سراسر مصر انتشار یافت و بدین صورت مقام معنوى آن بانو و اشتهار اجتماعى وى ارتقا یافت و اقشار گوناگون مردم به سوى منزلش بیش از گذشته هجوم آوردند و حاجات و گرفتارىهاى خود را با او در میان نهادند.(13) سیده نفیسه بر اثر عبادت و تقوا به فضیلت شجاعت نیز دست یافت و با برخوردارى از این فضیلت نتوانست در برابر ستم متجاوزان و جفا پیشگان خاموش ماند، زمانى مردم از دست امیرى مصرى شکایت کردند و از این بانو خواستند این تیرهگى ذلّت بار و رنجآور را برطرف کند. او هم نامهاى نوشت و طى آن رفتار آن حاکم شقاوت پیشه را مذمّت کرد و او را به فرجامى خطرناک هشدار داد و برگذرگاهش ایستاد و خطاب به وى گفت: دست از ستم بردار و سپس مکتوب خویش را به وى داد، حاکم آن را گرفت و خواند و براى رعایت حشمت معنوى آن بانو از مرکب به زیرآمد و او را احترام فراوان نمود و از جور و بىداد خویش نادم گردید و تصمیم گرفت بر نهج درستى و عدالت رفتار کند و از تعدّى به افراد جامعه اجتناب نماید و محرومان و مستمندان را حمایت کند.(14) اوج عروج از آنجا که این بانو از لذائذ دنیوى کنارهگیرى نمود و به اندک غذا و قوتى مختصر اکتفا کرد ضمن آن که بر اثر عبادت و تزکیه هر روز بر نیروى معنوى و صلابت روحى او افزوده مىگشت، به موازات این اعتلاى روحانى به مرور ایام نحیف و لاغر گشت و سلامتى بدنى او دچار تهدید گردید. امّا او با همین وضع، شب را به تهجّد، دعا و اقامه نوافل مىپرداخت و روزها را غالباً روزهدار بود تا آن که در شب جمعه مصادف با اول ماه رمضان 208 هجرى. قمرى بیمارى او شدت یافت و به رغم کسالت به روزهدارى ادامه داد، در این هنگام طبیبى حاذق برایش آوردند، او با مشاهده بیمار گفت لازم است براى دستیابى به سلامتى و بهبودى روزهاش را افطار کند، سیده نفیسه با شنیدن سخن او خاطرنشان ساخت: سىسال است از خداوند مىخواهم با حالت روزه از این دنیاى گذرا و فانى بروم و چقدر برایم سخت است که روزهام را در میان روز افطار کنم، حال وى به همین منوال تا دهه دوم ماه رمضان بماند و چون حالت احتضار به او دست داد، قرآن را گشود تا آیاتى را تلاوت کند، همین طور به خواندن کلام آسمانى مشغول بود و چون به آیه «قل للّه کتب على نفسه الرحمة»(15) رسید روحش به جنان قدس پرواز کرد. یادآور مىشود سیده نفیسه بسیار قرآن تلاوت مىکرد و براى اینکه با حیات برزخى مأنوس باشد در خانه خود قبرى حفر کرد و در آن بنا به برخى نقلها هزار و نهصد بار قرآن را ختم کرد.(16) از آن سوى اسحاق مؤتمن که در این ایام در مدینه بسر مىبرد، توسط نامهاى از بیمارى همسر خویش باخبر گردید و موقعى به مصر آمد که سیده نفیسه رحلت کرده بود امّا بدنش را هنوز دفن نکرده بودند. اسحاق از شدّت تألّم و تأثر چشمه اشک را در کویر غم جارى ساخت و در حال شیون و زارى به حاضران اعلام نمود مىخواهم پیکر او را به حجاز ببرم و در جوار اجداد طاهرینش در قبرستان بقیع دفن کنم. مردم مصر که از جهت درگذشت این بانو قلبى مشحون از حزن و اندوه داشتند با شنیدن این خبر، ناگوارى مضاعف پیدا کردند زیرا انتظار داشتند حال که از نعمت حیات دنیایى آن بانوى به حق پیوسته، محروم شدهاند، حداقل به مزارش پناه ببرند و حاجات خویش را از وى بخواهند امّا مشاهده کردند اسحاق بر بردن پیکر این بانو به جانب مدینه اصرار دارد التماس و ناله و تضرّع آنان و حتى تقاضاى حاکم وقت مصر، اسحاق را از این تصمیم منصرف نساخت آن شب را مردم با اندوهى دوچندان سپرى کردند، چون صبح صادق فرا رسید و نزد فرزند امام صادق(ع) رفتند، مشاهده نمودند او با نظر آنان موافق شده است با شگفتى دلیل این حالت را جویا شدند. اسحاق پاسخ داد در رؤیایى راستین رسول اکرم (ص) را دیدم که خطاب به من فرمود: «ردّ علیهم اموالهم و ادفنها عندهم» یعنى: اموالشان را به آنان بازگردان و نفیسه را نزد آنان دفن کن. زیرا مردم براى متقاعد نمودن وى، اموال فراوانى به اسحاق داده بودند. بدینگونه پیکر آن بانوى زاهد و پرهیزگار در خانهاش واقع در درب السباع مصر دفن گردید، از آن زمان طى ادوار و قرون گوناگون توسط زمامداران وقت و برخى رجال سرشناس قبه و بارگاه وى برپا و تعمیر و مرمّت گردیده است، گویند نخستین بنا مربوط به ربیع الاول سال 482 هجرى مىباشد.(17) روضه شریف این عابده متقى در قاهره همواره از گذشته مورد توجه و احترام تمامى اقشار مردم و خصوص مشاهیر و علما بوده است و مردمان صالحى بدینجایگاه روى مىآورند و از او مىخواهند حاجات آنان را برآورده سازد اصولاً مرقد این بانو مکانى است که به اجابت دعا در جوار آن معروف است و اهالى این سرزمین بر این باورند به برکت مزار سیده نفیسه مىتوانند از آلام و دردها و گرفتارىهاى خود بکاهند، در کتب تراجم براى این بانو زیارت نامههایى را ذکر کردهاند.(18) و مردم مصر به رغم مذهب تسنّن و برخلاف تبلیغات وهابیان، بوسیدن ضریح، تضرع و توسّل به سیده نفیسه و...را روا مىدانند و طواف عروس در حرم وى مرسوم است و قاریانى که مىخواهند به شهرت برسند در رواق او در مزار رأس الحسین به تلاوت قرآن مىپردازند.(19) پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. احادیث قدسى، ج اول، ص 136. 2. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 18، ص 317. 3. کریمة الدارین السیدة نفیسه، توفیق ابو علم، ص 17 - 19، گوهر خاندان امامت، ص 14 - 16. 4. اخبارالزمان، مسعودى، ص 133، شناخت اجمالى کشورها و نواحى مسلمان نشین جهان، ص 345 - 344. 5. وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 5، ص 423 - 422؛ الوافى بالوفیات، صلاح الدین صفرى. 6. ناسخ التواریخ (دوران امام کاظم(ع))، ج سوم، ص 120 ؛ ریاحین الشریعه، محلاتى، ج 5، ص 88. 7. آل بیت النبى فى مصر، احمد ابوکف، ص 103 - 102. 8. نورالابصار، شبلنجى، ص 255 - 254 ؛ مشاهد العترة الطاهره، و اعیان الصحابه و التابعین، سید عبدالرزاق کمونه حسینى، ص 246 ، مأخذ قبل،ص 103. 9. آل بیت النبى فى مصر، ص 106. 10. ناسخ التواریخ، ص 128. 11. آل بیت النبى...، ص 107. 12. منتهى الآمال، محدث قمى، ج 2، ص 299. 13. المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، مقریزى، ج 2، ص 641. 14. خیرات حسان، ج سوم، ص 123 ؛ منتخب التواریخ، محمد هاشم خراسانى، ص 208. 15. سوره انعام، آیه 12. 16. نورالابصار، ص 258. 17. الخطط، مقریزى، ج 2، ص 641. 18. الدرة النفیسه فى ترجمة السیده نفیسه، ص 73، مساجد مصر و اولیاء الصالحون، معاد سعاد ماهر، ص 125، الدار المنثور فى طبقات ربات الخدور، زینب فواز عاملى، ص 532. 19. تفصیل شرح حال این بانو را در کتاب بانوى باکرامت به قلم نگارنده مطالعه فرمائید. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 81 |