تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,076 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,024 |
مدیریت اسلامى و علوم بشرى3 | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 273، اردیبهشت 1389 | ||
نویسنده | ||
آملى عبدالله جوادى | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
##نگارش و تدوین: حجةالاسلام و المسلمین مصطفىپور##
در شمارههاى گذشته در زمینه مدیریت اسلامى حقایق و معارفى کلى مطرح شد و در نهایت به این مطلب پرداخته شد که مدیریت اسلامى با مدیریت علمى با هم هماهنگى دارند و مجتهدان و آگاهان به زمان مىتوانند با مراجعه به متون دینى مسائل مختلف را در زمینه مدیریت استخراج کنند. اکنون در تعقیب مسائل گذشته در این مقاله به عناصر محوریت در قرآن و سپس به اهمیت کارشناسى در محدوده برهان عقلى مىپردازد، آنگاه به الگوهاى مدیریت دینى یعنى انبیاء الهى اشاره مىکند. عناصر محورى مدیریت در قرآن خداوند متعال در قصه حضرت موسى و حضرت یوسف علیهما السلام به چهار عنصر محورى و کارساز در امر مدیریت اشاره فرموده است. «قدرت» و «امانت» دو عنصر محورى است که در داستان اجیر شدن حضرت موسى براى حضرت شعیب علیهما السلام آمده است: «قالت احدیهما یا أبت استأجره انّ خیر من استأجرت القوى الأمین»(1) خداوند در این آیه شریفه از زبان دختر شعیب (ع) «قدرت» و «امانت» را دو صفت مهم اجیر خوب برشمرده است. بهترین اجیر کسى است که هم قدرت انجام و اداره کار را داشته باشد، هم امین و پاک باشد. قدرت گاهى بدنى است مثل توانایى جسمى لازم براى چوپان در رمه سرا، و گاهى قلمى و بیانى است نظیر قدرت بیانى که یک معلم باید در سر کلاس درس داشته باشد، (یا قدرت بیان لازم براى خطیب در هنگام خطابه) و مانند آن. امانت و پاکى، هم در قدرت بدنى لازم است هم در قدرت قلمى و بیانى. هر مدیر و کارگزارى (براى اداره صحیح زیر مجموعه خود) باید واجد این دو عنصر محورى باشد. هم نیرومند و مسلّط بر کارش باشد، هم چشم و گوشش پاک باشد. قدرت و امانت در این داستان نسبت به سادهترین و نازلترین شأن و کار اجرائى کشور(چوپانى) بیان شده است. دو عنصر محورى نیز مربوط به پیچیدهترین کارها و شئون اجرایى جامعه یعنى وزارت است که در داستان حضرت یوسف علیه السلام در پست وزارت آمده است. و آن دو کارشناس علمى و فنى (اقتصادى) بودن و امانت و پاکى است: «و قال الملک أئتونى به أستخلصه لنفسى فلما کلّمه قال انّک الیوم لدینا مکین أمین* قال اجعلنى على خزائن الارض انّى حفیظ علیم»(2) زمام دارى اقتصاد کشور در شرایط قحطى و خشکسالى از دشوارترین و پیچیدهترین کارهاست. حضرت یوسف(ع) در آن سالهاى قحطى وزیر امور اقتصادى و دارایى کشور پهناور مصر بود و این سمت را خود او به پادشاه مصر پیشنهاد داده بود. دو عنصر محورى لازم براى این سمت، علم و امانت است. یعنى از جهت علمى کارشناس اقتصادى باشد و از نظر عملى خداترس، و آن حضرت در بالاترین سطح از این دو صفت برخوردار بود. تعبیر «مکین امین» در آیه نخستین و «حفیظ علیم» در آیه بعدى بیانگر این دو عنصر محورى است. پس در کار اجرایى اگر چوپانى است، قدرت و امانت لازم است و اگر وزارت است، حفیظ و علیم بودن را مىطلبد. گفتنى است: تحصیل این عناصر محورى براى امر مدیریت به گونه مطلق لازم است. یعنى واجب، نسبت به اینها مطلق است نه مشروط. این امور از شرایط وجوب واجبند نه شرایط وجوب واجب. از این رو، امور تحصیلى هستند، نه حصولى. تحصیل امانت و علم واجب است. تعهد و تخصص را باید ایجاد کرد. بنابراین مراد از علم در آیه شریفه «انى حفیظ علیم» به معناى مسئله دان بودن نیست. بلکه بر پایه تناسب حکم و موضوع فنّ اقتصاد را مىفهماند. یعنى من اقتصاد دانم پس اقتصاد کشور مصر را در این شرایط بحرانى که قحطى همه جا را فراگرفته است، به دست من بسپار. این آیات ضمن بیان عناصر محورى مدیریت، الگوى عملى نیز ارائه مىدهد. آرى، هر کارگزارى که واجد این شرایط علمى و عملى باشد، در حوزه مسئولیت خود موفق و سرفراز خواهد بود، اما اگر فاقد یکى از دو وصف تخصص و تعهد باشد، مشکلآفرین است. مدیر جامعه باید فردى صالح و به دور از هرگونه فساد باشد تا بتواند زیر مجموعه خود را اصلاح کند. از این رو، حضرت موسى(ع) وقتى که برادرش هارون (ع) را به مدت چهل روز جانشین خود قرار مىدهد، او را به اصلاح سفارش مىکند؛ «و قال موسى لأخیه هارون اخلفنى فى قومى و أصلح ولاتتبع سبیل المفسدین»(3) در این چهل روز که جانشین منى باید مصلح باشى یعنى صالح فىنفسه و مصلح فى الغیر. چون اگر انسان خودش صالح نباشد، مصلح نخواهد بود. چگونگى اعمال مدیریت از آن جهت که مدیریت به معناى چگونگى اداره امور مردم و کشور است و مدیر کسى است که بر زیر مجموعه خود احاطه کامل داشته باشد و دایرهوار همه را سرکشى کند. اعمال مدیریت به خصوصیت اشخاص برمىگردد از این رو ممکن است فردى همه احکام و رموز فنآورى را بداند ولى مدیر نباشد مثل کسى که قواعد ادبى، اوزان شعر، عروض و قافیه را مىداند اما قریحه شعر گفتن ندارد و شاعر نیست. اما در عین حال، مدیر باید هم به مسایل تئورى آگاهى داشته باشد و هم ذوق و هنر مدیریت را از این رو مدیر علاوه بر داشتن ذوق مدیریت باید شیوههاى مناسبى را براى تحقق اهداف سازمانى به کارگیرد که به برخى از آن شیوهها اشاره مىشود. راى زنى در امور مدیریت صحیح و خوب در امورى که به دلیل عقلى تکیه دارد و در متون نقلى از آن سخنى به میان نیامده است، با تضارب آرا به دست مىآید. همان گونه که تمسّک به عام قبل از فحص جایز نیست، اکتفاى به رأى خاص در امور عقلى نیز قبل از تضارب آرا مجاز نیست. پس فحص در آرا و اندیشه دیگران جهت رسیدن به بهترین نوع مدیریت لازم است. در امور عقلى هیچگاه افراد خاصى (غیر معصوم) میزان شریعت نیستند که فقط فکر آنها حجت باشد.(4) خداوند فرمود: کشور را به کمک عقل با مدیریت صحیح اداره کنید. راه عقل هم جستجو و گفتگو و تلاش و تکاپو است که با مشورت و تضارب آراء محقق مىشود. چون همه عقل نزد همگان است، در انحصار فرد یا گروه خاصى نیست. بنابراین درباره چگونگى اداره امور کشور، بررسى آراى همه صاحب نظران علمى و فنى که در رسیدن به نتیجه جزمى نقش دارد، لازم و ضرورى است. چون عقل جمعى براى دست یابى به حجت شرعى در منطقه الفراغ بسیار راهگشاتر از عقل فردى است. کارشناسى در محدوده برهان عقلى مدیریت که جزو علوم انسانى است، از مجموع ادله نقلى و براهین عقلى حاصل مىشود. ادله نقلى و قوانین کلى مانند: اصول ارزشى (باید و نباید)، احکام و حقوق، احادیث و سنت و سیره عملى معصومین(ع) در امر مدیریت اگر با براهین عقلى کارشناسى شود، براى مدیریت کشور کافى است. گفتنى است: کارشناسى در محدوده برهان عقلى مانند دلیل نقلى گاهى جزئى و گاهى کلى است. و هر دو حجت است. جزئى بودن دلیل نقلى مثل نصب على(ع) مالک اشتر را به ولایت مصر که یک امر شخصى بامعیارها و محدودههاى شخصى است. کلى بودن دلیل نقلى مانند: هر دستور کلى که از سوى معصوم(ع) رسیده باشد. برهان عقلى نیز که انسان به وسیله آن به چیزى جزم پیدا مىکند، گاهى در مطالب و اصول کلى است. مانند: تدوین قانون اساسى یک کشور و گاهى ممکن است در مسایل جزئى باشد که رهآورد علوم تجربى و حسّى است. نظیر: فعالیتهاى بخشهاى خصوصى، وزارتخانهها و مانند آن. چون عقل در مقابل علم یا حس نیست. عقلى که حجت خداست و در درون انسانها نهادینه شده، خصوص عقل مطرح شده در حکمت و کلام نیست، بلکه عقلى است که انسان با او به چیزى جزم پیدا کند. از این رو، آنچه که انسان با حس و تجربه فراهم کند نیز زیر مجموعه عقل به معنى عام است. مثلاً کسى که در منطقهاى چندین سال کار کشاورزى کرده است، اگر بگوید این منطقه خشکسال یا باران سال است، آبش کم و زیاد است، سفرههاى آب زیر زمینىاش دور یا نزدیک است، سخن این شخص مدیر مدبر که تجربه چندین ساله درباره منطقه خاص دارد، حجت خداست. چنین شخصى اگر بىراهه رود و از تجربه علمى و عملى خود در بهرهورى صحیح از زمین منطقه استفاده نکند، در قیامت مسئول خواهد بود. زیرا به آب و خاک منطقه خسارت وارد کرده و به مردم این سرزمین ضرر و زیان رسانده است. بنابراین نظر کارشناسانه کارگزارانى که در رشته خاصى تجربه و تخصّص دارند، حجت بین آنها و خداست. پس اگر مسئولیت و مدیریت بخشى از کشور را پذیرفتند ولى بر پایه تجربه علمى خود کار نکردند، نزد خداوند مسئول خواهند بود. اما اگر در راستاى مسئولیت و محور تخصص و تجربه خود انجام وظیفه کردند، اتفاقاً حادثهاى رخ داد یا پیش آمد پیش بینى نشدهاى از حوادث طبیعى مانع از به ثمر رسیدن تلاش و کوشش آنها گردید، مسئولیتى متوجّه آنان نخواهد بود و معذورند. مانند مجتهدى که به رغم اجتهاد روش مندانه به حکم واقعى نرسیده باشد. پس فتواى کلّى و جزئى که از عقل برهانى یا عقلى که از تجارب گذشته بهره برده (علم حسى) بدست آمده مانند نقل جزئى و کلّى. کاشف از اراده الهى و حجت خداست و هرچه حجت خدا باشد، جزو دین خداست و اطاعت و عصیان در برابر آن پاداش و کیفر اخروى را در پى دارد. بهرهورى از عقل جمعى آیت اللّه میرزا محمد حسین غروى نائینى در مقدمه رساله «تنبیه الامّه و تنزیه الملة»(5) درباره لزوم بهرهورى ازعقل جمعى جهت اداره امور کشور مىفرماید: «...غایت آنچه به حسب قوه بشریه، جامع این جهات و اقامهاش با اطراد و رسمیت، به جاى آن قوه عاصمه عصمت و حتى با مغصوبیت مقام هم ممکن و مجازى از آن حقیقت و سایه و صورتى از آن معنا و قامت تواند بود، موقوف بر دو امر است: اول - مرتب داشتن دستورى که به تحدید مذکور و تمیز مصالح نوعیه لازم الاقامه از آنچه در آن حق مداخله و تعرّض نیست، کاملاً وافى و کیفیت اقامه آن وظایف و درجه استیلاء سلطان و آزادى ملت و تشخیص کلیه حقوق طبقات اهل مملکت را موافق مقتضیات مذهب، به طور رسمیت متضمّن و خروج از وظیفه نگاهبانى و امانتدارى به هر یک از طرفین افراط و تفریط چون خیانت به نوع است، مانند خیانت در سایر امانات رسماً موجب انعزال ابدى و سایر عقوبات مرتبه بر خیانت باشد. و چون دستور مذکور در ابواب سیاسیه و نظامات نوعیه به منزله رسائل عملیه تقلید در ابواب عبادات و معاملات و نحوهماو اساس حفظ محدودیت مبتنى بر عدم تخطّى از آن است، لهذا نظامنامه و قانون اساسىاش خوانند و در صحت و مشروعیت آن بعد از اشتمال بر تمام جهات راجعه به تحدید مذکور و استقصاء جمیع مصالح لازمه نوعیه، جز عدم مخالفت فصولش با قوانین شرعیه، شرط دیگرى معتبر نخواهد بود. دوم - استوار داشتن اساس مراقبه و محاسبه و مسئولیت کامله. به گماشتن هیئت مسدّده و رادعه نظّاره از عقلاء و دانایان مملکت و خیرخواهان ملت که به حقوق مشترکه بین الملل هم خبیر و به وظایف و مقتضیات سیاسیه عصر هم آگاه باشند براى محاسبه و مراقبه و نظارت در اقامه وظایف لازمه نوعیه و جلوگیرى از هرگونه تعدى و تفریط و مبعوثان ملت و قوه علمیه مملکت عبارت از آنان و مجلس شوراى ملى مجمع رسمى ایشان است...».(6) بنابراین اگر کارشناسان با عقل جمعى مصلحت مملکت را این گونه تشخیص دادند و مصلحت اندیشى آنها مخالف با شریعت نبود، این به منزله رساله عملیه و حجت شرعى است. بر این اساس زندگى روزانه با مدیریت شرعى همراه است که بخش نقلىاش را فقیه مىگوید و بخش عقلىاش را کارشناس. پس کار کارشناس حجت شرعى است، خصوصاً اگر کارشناسى آن محصول عقل جمعى باشد. از این رو قانون اساسى مانند رساله عملیه است. در چنین فضایى مدیریت (حاکم)، مدیریت دینى و اسلامى است. چون شوراى نگهبان نظارت بر عدم مخالفت مجموعه قوانین با شرع مقدس را بر عهده دارد. حصول این شرط براى اسلامیت نظام کافى است. استفاده از سنت حسنه خداوند انسان را با فطرت ثابت و طبیعت متغیر آفرید. همان گونه که فطرت ثابت را با رهبرى وحى هدایت فرمود، طبیعت سرکش متغیر و سیّال را نیز به هدایت عقل و نقل رام کرد. از آنجا که دین خدا تا روز قیامت پا برجاست و افراد بشر هم یکسان نیستند و جهان هم ثابت نیست، پس انسان باید عقل و نقلى را که خداوند به او ارزانى داشته است، هماهنگ کند و براى خود سنن خوب فراهم سازد. سنت حسنه مورد تأیید عقل و نقل است. رسول گرامى اسلام (ص) در اینباره مىفرماید: «من سنّ سنة حسنة فله أجرها و أجر من عمل بها من غیر أن ینتقص من اجورهم شىء».(7) مفاد این روایت در واقع دعوت به خلاقیت و اجتهاد است. مثلاً اگر کشت نهال در هفتهاى که به نام منابع طبیعى نامگزارى شده است، به صورت سنّت درآید و همه ساله اجرا شود، از مصادیق سنت حسنه خواهد بود. چون غرس نهال عقلاً کار خوبى است و روایات فراوانى هم در این زمینه رسیده است. و کسى هم نمىگوید: غرس نهال در روز چهارشنبه مستحب است تا شبهه قصد ورود و تشریع به وجود آید. پس اگر این کار همه ساله انجامپذیرد یعنى در هفته اول اسفند ماه به تعداد معیّنى با عزم ملى نهال غرس شود، به صورت سنت حسنه در خواهد آمد. مانند احداث حسینیهها که اکنون بالغ بر هزار سال است که این سنت حسنه رواج دارد، در حالى که آیه و روایتى درباره آن نرسیده است که مثلاً احداث حسینیه مانند مسجد ثواب داشته باشد، بلکه از مصادیق حدیث شریف یاد شده در مورد سنت حسنه است که شیعیان براى برپایى یادمان سالار شهیدان و زنده نگهداشتن واقعه کربلاى امام حسین (ع) مکانى را به این نام ساختهاند و به صورت سنت حسنه درآوردهاند. وگرنه کسى نگفته است که نماز در حسینیه مانند نماز در مسجد است، تا بدعت شود. سنت حسنه به معناى خلاقیت، نوآورى و ابتکار است که با هماهنگى عقل و نقل صورت مىگیرد. پس اگر عقل انجام کارى را امضاء کرد و به صورت کلى یا جزئى مورد تأیید نقل هم قرار گرفت، آنگاه به صورت سنت درآمد، سنت حسنه خواهد بود. در مقابل سنت حسنه، سنت سیئه قرار دارد که عقل و نقل مخالف آنند. مانند: چهارشنبه سورى، چون اتلاف جان و مال است. هر سنت سیئهاى به رهبرى وهم انجام مىگیرد. زیرا عقل که کنار برود، وهم رهبرى مىکند. بر این اساس همه سنتهاى حسنه که نوعى ابتکار و خلاقیتاند و به رهبرى عقلى که به نصاب حجیت رسیده و تأیید کلى یا جزئى نقل، انجام مىگیرد، چنانچه به وسیله دولت دینى و نظام اسلامى به وجود آیند و ترویج شوند، نمونه هایى از مدیریت دینى خواهند بود. اساساً دولت دینى، دولتى است که به دنبال برپا کردن سنتهاى حسنه است. اجتهاد عقلى هماهنگ با نقل در احداث سنت عادله و پرهیز از سنت جائره نقش مؤثرى دارد. انبیاء (ع) الهى الگوى مدیریت دینى غالب داستانهاى پیامبران الهى(ع) در قرآن نشانگر مدیریت دینى است. برخى از انبیاء(ع) به صورت رسمى و بعضى نیمه رسمى تشکیل حکومت دادهاند و مدیریت جامعه را بر عهده گرفتهاند. هنگامى که پیامبرى رهبرى کشور را بر عهده مىگیرد، انس و جن و حیوان زیر نظر اوست. نظیر حضرت سلیمان(ع) که جن و انس و طیر هم تحت اشراف مدیریت او قرار داشتند. داستان «عفریت من الجن» و «هدهد» در قرآن گواه بر این مدعاست؛ «و ورث سلیمان داود و قال یا أیّها الناس علمنا منطق الطیر و اوتینا من کل شىءٍ ان هذا لهوا الفضل المبین * و حشر لسلیمان جنوده من الجنّ و الانس و الطیر فهم یوزعون(8)*...و تفقّد الطیر فقال مالى لاأرى الهدهد أم کان من الغائبین* لاعذبنّه عذاباً شدیداً أو لأذبحنّه لیأتینّى بسلطان مبین*(9)...قال یا أیها الملؤا ایّکم یأتینى بعرشها قبل أن یأتونى مسلمین * قال عفریت من الجن أنا أتیک به قبل أن تقوم من مقامک و انّى علیه لقوى امین*...قال هذا من فضل ربّى لیبلونى أأشکر أم أکفر و من شکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فانّ ربى غنىّ کریم* پس آن که جن و حیوان رام اوست، انسان را نیز به خوبى اداره مىکند. بنابراین دینى که رهبران آن چنین قدرت و نفوذى دارند، به یقین از اداره امور جامعه عاجز نیست. على(ع) الگوى مدیریت دینى اگر مدیران جامعه اسلامى در زندگى شخصى خود از سنت و سیره علوى(ع) پیروى کنند، نسل جوان هرگز از چنین مدیریت و مدیران صالحى فاصله نمىگیرد. بیش از هشتاد درصد مشکل اخلاقى و اجتماعى مردم مسلمان به اشرافىگرى و زندگى تجمّلاتى مدیران و صاحب منصبان باز مىگردد. آنان چون در عمل نتوانستهاند آن حضرت را به مردم نشان دهند، سبب دورى مردم از دین و مظاهر دینى شدهاند. اما اگر در زندگى شخصى، کمى خود را به آن حضرت نزدیک مىکردند و مردم سادهزیستى و صداقت شان را مىدیدند، گرایش غالب مردم نسبت به آنها روز افزون مىشد. جز اندکى که در برابر على (ع) نیز مىایستند و حساب آنها جداست. ذکر نمونههایى از دوران مدیریت آن حضرت الگوى خوبى براى مدیران جامعه اسلامى است: 1- على(ع) آنگاه که مدیریت جامعه اسلامى را در کوفه بر عهده گرفت، روزى به مردم کوفه اعلام فرمود: اى اهل کوفه! هنگامى که از نزد شما مىروم، اگر غیر از رحل و راحله و غلامم - که از اموال آن حضرت قبل از بیعت بود - چیز دیگرى داشته باشم، خائن هستم؛ «یا اهل الکوفه اذا أنا خرجت من عندکم بغیر رحلى و راحلتى و غلامى فانأ خائن».(10) گفتنى است: مفاد این خطبه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران به صورت اصل زیر آمده است: «دارایى رهبر یا اعضاى شوراى رهبرى، رئیس جمهور، نخست وزیر و همسر و فرزندان آنان قبل و بعد از خدمت توسط دیوان عالى کشور رسیدگى مىشود که بر خلاف حق، افزایش نیافته باشد».(11) 2- مؤلّف بزرگوار کتاب شریف الغارات(12) با سند خاص از یکى از مشایخاش (درباره ساده زیستى على(ع)) چنین نقل مىکند: در سنین کودکى و در زمان خلافت على(ع)، روزى به همراه پدرم جهت حضور در نماز جمعه آن حضرت وارد مسجد کوفه شدم. على(ع) بر فراز منبر خطبه مىخواند، هوا گرم و جمعیت زیاد بود. پدرم مرا برگردن خود نشاند. على (ع) را مشاهده کردم که هنگام خطبه خواندن آستینهایش را تکان مىداد. گمان کردم به سبب گرماى هوا و براى خنک شدن است و چون از پدرم سؤال کردم، او گفت: على(ع) فقط یک پیراهن دارد، آن را شسته و برتن کرده است. شاید فرصت خشک کردن نداشته است؛ «عن أبى عثمان الرورى عن أبى اسحاق السبیعى قال: کنت على عنق أبى یوم الجمعة و امیرالمؤمنین على بن ابى طالب - علیه السلام - یخطب و هو یتروّح بکمّه فقلت: یا أبه امیرالمؤمنین یجد الحرّ؟ فقال لى: لایجد حرّاً ولابرداً، و لکنّه، غسل قمیصه و هو رطب و لاله غیره فهو یتروّح به»(13) 3- روزى در زمان حکومتش پیرمردى را دید که تکدّى مىکرد. چون از حال او جویا شد و فهمید که پیرمردى نابینا و مسیحى است، دستور داد که از بیتالمال او را تأمین کنید تا مجبور به تکدّى نشود؛ «مر شیخ مکفوف کبیر یسأل، فقال امیرالمؤمنین(ع) ماهذا فقالوا یا امیرالمؤمنین نصرانى قال فقال: استعملتموه حتى اذا اکبر و عجز منعتموه! أنفقوا علیه من بیت المال»(14). 4- داستان زن یهودى که در زمان حکومت على(ع) خلخال از پایش ربودند و امام(ع) آن خطبه مهم را ایراد فرمود که اگر کسى از شنیدن این ماجرا دق کند و بمیرد، جاى هیچگونه ملامتى نیست،(15) نمونه دیگرى از مدیریت دینى است. (یعنى حکومت دینى باید از چنان صولت و صلابتى برخوردار باشد که همه شهرونداناش احساس امنیت کنند و کسى جرأت تعرّض به دیگرى را نداشته باشد.) عهدنامه مالک اشتر منشور مدیریت دینى 5 - عهدنامه مالک اشتر مهمترین منشور مدیریت دینى است. امام على(ع) در این نامه اهم وظایف مدیران جامعه و چگونگى اداره کشور را بیان فرموده است. چگونگى رابطه مدیران با توده مردم، ترسیم وظایف طبقات مختلف مردم، وظیفه قضات، نظامیان، مدیران مالى، دولت مردان و مردم را، هم بیان فرمود، هم بر اساس آن عمل کرده است. از این رو مىتوان آن را منشور مدیریت دینى نامید و از اهم دلایل اثبات مدیریت دینى برشمرد. شرح این نامه نگارش چندین جلد کتاب در موضوع مدیریت را دربر مىگیرد.(16) پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. سوره قصص، آیه 26. 2. سوره یوسف، آیه 54 - 55. 3. سوره اعراف، آیه 142. 4. هر علم حق و صدق و صالحى که براى جامعه بشرى نافع باشد، قداست دارد. چون نورى است که از سوى خداوند نازل شده است. هرچند در دل کافر و منافق یافت شود. علم مقدس است گرچه عالم آلوده باشد. پس اگر علم یا فنّى در مدیریت صحیح جامعه مؤثر باشد، فراگیرى آن لازم است. 5. این رساله علمى یک مقدمه و پنج فصل دارد و مطالعه آن براى آگاهى از اوضاع زمان مشروطیت لازم است. حریت و مساوات - در زمانى که استبداد دینى بر سر زبانها بود - دو عنصر محورى است که در کلمات ایشان موج مىزند. 6. تنبیه الأمة و تنزیه الملّة، ص 30 - 31. 7. بحار، ج 97، ص 23، ح15. 8. سوره نمل، آیه 16،17،20،21 و آیه 38،39،40. 9. الغارات، ص 44. 10. قانون اساسى، اصل 142. 11. الغارات نام کتابى است که مؤلف آن غارتهاى حکومت اموى در زمان خلافت على(ع) را در این کتاب برشمرده و نامههاى اعتراضآمیز آن حضرت را گردآورده است. این کتاب صدسال قبل از نهج البلاغه سید رضى نوشته شده است و از منابع قوى و امتیازش بر نهج البلاغه مسند بودن آن است. 12. الغارات، ص 62. 13. وسائل الشیعه، ج 15، ص66. 14. «...ولقد بلغنى أن الرجل منهم کان یدخل على امرأة المسلمه و الاخرى المعاهدة فینتزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعثها، ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام ثم انصرفوا وافرین مانال رجلا منهم کلم، ولا اریق لهم دم، فلو أن امرأ مسلماً مات من بعد هذا أسفا ماکان به ملوما بل کان به عندى جدیراً...» نهج البلاغه، خ 27. 15. شرح فرازهایى از این نامه در کتاب اخلاق کارگزاران در حکومت اسلامى آمده است. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 89 |