تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,811 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,978 |
مدیریت اسلامى و علوم بشرى | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 274، اردیبهشت 1389 | ||
نویسنده | ||
آملى عبدالله جوادى | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
## نگارش و تدوین: حجةالاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفىپور##
در مقالات گذشته تحت عنوان مدیریت اسلامى، مدیر کارآمد به مباحث گوناگونى در این رابطه پرداخته شد و از هماهنگى مدیریت دین با مدیریت علمى سخن به میان آمد آنگاه عناصر محورى مدیریت در قرآن و چگونگى استنباط اصول مدیریت در منابع دینى مورد بررسى قرار گرفت و اکنون یکى از متون دینى که به مسائل مختلف مدیریت پرداخته است به اهل فکر و اندیشه معرفى مىگردد. منشور امام صادق(ع) به کارگزاران حکومت اسلامى امام صادق علیه السلام همانند امام على(ع) در عهدنامه خود به مالک اشتر در حدیث جامعى(1) منشور جاویدى براى همه حاکمان دینى در جمیع زمانها و مکانها باقى گذاشته است که از آن استفاده مىشود. مشکل حکومت اسلامى فقدان قانون آزاد نیست، بلکه کمبود مجرى آزاده است . زیرا قانون الهى از هرگونه جهل و غفلت و تبعیض آزاد است. «و اللّه یقول الحق»(2) هیچ نقص علمى در محدوده قانون خداوند راه ندارد. نظامى را که ذات اقدس الهى آفرید با این قانون هماهنگ است. خداوند نه انسان را بىتفاوت خلق کرد، نه جهان را؛ بلکه هم انسان را در ساختارى آفرید که جز حق نمىپذیرد؛ «فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرت اللّه التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم»(3) «و نفس و ما سوّیها* فألهمها فجورها و تقویها* قد أفلح من زکّیها * و فد خاب من دسیها»(4) هم نظام هستى را برپایه حق آفرید؛ «ما خلقنا السموات و الأرض و ما بینهما الّا بالحق»(5)* «و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا»(6) پس اساس عالم و آدم بر حق است و اگر کسى بر خلاف آن عمل نماید، چه در مسایل شخصى یا جهانى، پایدار نمىماند. هر قصرى که بنا کند، پس از مدتى از پاى در مىآید. چون قصر کاذب دوام ندارد. بنابر این هر مشکلى که در طول تاریخ براى حکومتهاى دینى پدید آمد، به سبب کمبود مجریان آزاده و حق محور بوده است. از این رو در قرآن کریم به همان اندازه که به قانون توجّه کرده است به همان اندازه یا بیشتر از مباحث اخلاقى سخن گفته است. همچنین بخش وسیعى از روایات اسلامى را افزون بر مباحث فقهى و حقوقى، بحثهاى اخلاقى در بر گرفته است. زیرا قانون هرچند حق و عدل باشد، اگر در دست مجرى غیر عادل قرار بگیرد، سود بخش نخواهد بود. البته حدیث امام صادق (ع) بیشتر ناظر به بخشهاى اخلاقى کارگزاران حکومت دینى است، ولى عهدنامه مالک اشتر افزون بر تذکره اخلاقى، بخش نامه عملى را نیز به همراه دارد. زیرا على (ع) خود حاکم و والى مسلمین بود، عهدنامه او به مالک جنبه بخش نامهاى نیز دارد. گفتنى است، طرح و بررسى حدیث شریف امام صادق(ع) دو فایده مهم دارد: 1- فایده علمى، زیرا ما را به شیوه حکومت اسلامى و شرایط مجریان و کارگزاران آن آشنا مىکند. 2- فایده دیگر مربوط به مبلغان دینى است. زیرا رسالت مهم هدایت مردم در پرتو سجایاى اخلاقى و وارستگى مبلّغان جامه عمل مىپوشد. از این رو، این حدیث شریف و مانند آن باید راهنماى عملى براى همه کارگزاران حکومت دینى و مبلّغان دینى که رسالت بزرگ هدایت مردم را به عهده دارند، قرار گیرد. «روى الشهید الثانى الشیخ زین الدین فى (رسالة الغیبة) باسناده عن الشیخ الطوسى عن المفید عن جعفربن محمد بن قولویه عن أبیه عن سعد بن عبداللّه عن احمدبن محمد بن عیسى عن أبیه محمد بن عیسى الأشعرى عن عبداللّه بن سلیمان النوفلى قال: کنت عند جعفربن محمد الصادق(ع)... عبداللّه بن سلیمان نوفلى مىگوید: در محضر امام صادق(ع) نشسته بودم که خدمت گزار عبداللّه نجاشى کارگزار حکومت بنى عباس در اهواز بر آن حضرت وارد شد، او پس از سلام نامه عبداللّه را به امام صادق(ع) داد و امام(ع) نامه را گشود و خواند. عبداللّه نجاشى به امام ششم(ع) نوشت: به نام خداوند بخشنده مهربان...من به سمت ولایت اهواز مبتلا شدم. تقاضایم از آقا و مولایم این است که بخش نامه و دستورالعملى را برایم مرقوم فرمایید که عمل به آن سبب تقرب من به خدا و رسولش گردد. همچنین وظیفهام را درباره چگونگى پرداخت امور مالى(زکات) و مصرف آن مشخص کنید (وجوهاتم را به به چه کسى بپردازم)، رابطه اجتماعىام را نیز بیان کنید که با چه کسانى ارتباط برقرار کنم و با چه گروهى رابطه نداشته باشم، سخن چه کسانى را قبول کنم و حرف چه گروهى را نپذیرم، با حکومت وقت چگونه رفتار کنم. با همکاران و ارباب رجوع چگونه رفتار و برخوردى داشته باشم، به چه کسى اطمینان کنم و اسرارم را با او در میان گذارم؟ امید است که خداوند مرا با هدایت شما که حجت خدا بر خلق و امین او در زمین هستید، رهایى بخشد. نعمت او بر شما مستدام باد. امام صادق (ع) جواب نامه عبداللّه را در حضور من مرقوم فرمود: به نام خداوند بخشنده مهربان. خداوند ترا به صنع و قدرت خود حفظ کند و با منت خویش به تو لطف کند و در کنف حمایت خود قرار دهد. بدرستى که او ولى این کار است. سپس امام (ع) نوشت: نماینده شما نامهتان را به من رساند و آن را خواندم و از همه خواستههایى که در آن بیان داشتى باخبر شدم. چنین دریافتم که سمتى را از حکومت عباسیان در اهواز پذیرفتى. از آنجا که تو از شیعیان ما هستى، از این خبر هم مسرور شدم، هم ناراحت. سرور من از پذیرش سمت شما در دستگاه جور عباسى از این جهت است که امیدوارم خداوند به وسیله تو گرفتاران از آلمحمد(7) صلى اللّه علیه و آله و سلّم یعنى شیعیان را پناه دهد و مشکلى از آنها را بگشاید.و به وسیله تو شیعیان خوار و ذلیل را عزیز کند، آنان که پوشاک ندارند، بپوشاند، ضعیفشان را تقویت کند و آنها که در معرض آتش مخالفت مخالفانند، به کمک تو این آتش را خاموش سازد. و اما آنچه مرا از این خبر متأثر و ناراحت کرده و از آن ناخوشایندم آن که بیم آن دارم که یکى از شیعیان ما کار مشروعى داشته باشد و به تو مراجعه کند و تو عمداً موفق به انجام آن نشوى و شیعه ما را ناامید کرده و برنجانى که در این صورت بوى بهشت به مشام تو نمىرسد.(8) و اما نسبت به درخواستهایى که بیان داشتى، به طور خلاصه به آنها پاسخ مىگویم و امیدوارم که اگر به این بخشنامه عمل کنى و از آن تجاوز ننمایى، ان شاء اللّه از خطرهایى که تو را تهدید مىکند، سالم بمانى. و سعى مىکنم درباره خواستههایت خالصانه سخن بگویم. چون من خود باید نخستین کسى باشم که به حدیث جدّم عمل کنم، زیرا آن حضرت فرمود: اگر کسى با برادر مؤمنش درباره امرى مشورت کند و او رأى ناب و خالص را به وى ارائه ندهد، خداوند عقل و خردش را از او مىگیرد - همانگونه که اگر کسى مالش را به جا مصرف نکند و حقوق مالى خود را نپردازد، خداوند آن مال را از او مىگیرد، احتکار علم و عقل و هوش و بجا مصرف نکردن آن مانند احتکار مال است - پس به آن عقلى که خدا به ما عطا فرمود، درباره مشورتى که به عمل آوردى، خالصانه به کار مىگیرم و آنچه حق است را به تو مىگویم که اگر بدان عمل کنى، از آنچه هراسناکى رهایى مىیابى. رأى خالص من این است: بدان که راه رهایى تو از آنچه به سبب آن بیمناکى در رعایت امور ذیل است: 1. باید از ریختن خون (بىگناهان) پرهیزکنى 2. از اذیت و آزار اولیاى الهى خوددارى کنى 3. با مردم مدارا کنى 4. از آنجا که کارگزار حکومت هستى، نه آن گونه نرم خو و نرم رفتار باش که در تو احساس ضعف کنند و نتوانى مسئولیت خود را به خوبى انجام دهى(ضعف مدیریت نداشته باشى)، نه چندان شدید و خشن باش که تو را به داشتن قساوت قلب متهم کنند. شدّت باید بدون قساوت ولین (نرم خویى) بدون ضعف باشد. 5. با صاحب خود(منصور دوانیقى) مدارا کن - بدان که او انسان خشن و قسى القلبى است - از این رو با فرستادگان او نیز مدارا کن چون اگر بخواهى به نام شیعه همواره انتقاد کنى، به زحمت مىافتى. 6. بر پایه حق و عدل به رتق و فتق امور مردم بپرداز. 7. هیچگاه با سخن چینها و نمامها رابطه برقرار مکن، آنان که اهل سعایت و سخن چیناند، خود را به تو نچسبانند. نه تنها آنان را به حضور نپذیر، بلکه اگر نزد تو اظهار ندامت کردند، توبهشان را هم قبول نکن مراد از «صرف و عدل» این است: حتى اگر بگویند ما فلان خدمت را به جاى فلان سعایت انجام دادیم که معادل و کفاره آن است، پس آن خدمت را کفاره سعایت ما قرار ده، از آنها نپذیر. این که در بحثهاى فقهى و حقوقى گفته مىشود: خداوند صرف و عدلى دارد، مراد از صرف، توبه است که نشانه انصراف گناهکار از گناه است و منظور از عدل معادل و کفاره است، آیه شریفه «عدل ذلک صیاماً» (9) یعنى همتا و عدلش را بیاورد، کفارهاش را بدهد. طرد سخن چینان براى این است که آنها عناصر مرموز و غیر قابل شناختند. از این رو امام(ع) هرگونه ایجاد رابطه با آنان را نهى فرمود و آن را سبب غضب و انتقام الهى برشمرد و به عبداللّه نجاشى فرمود: اگر آنها را به حضور بپذیرى، مورد غضب خدا قرار مىگیرى و خداوند پردهات مىدرد و اسرارت را هویدا مىکند. 8. از مکر قبیله خوز اهواز بر حذر باش که پدرم از پدران خود از امیرالمؤمنین(ع) خبر داده است که ایمان هرگز در قلب یهودى و خوزى ثابت نمىماند. - ظاهراً قبل از اسلام چنین بودند، اما به برکت اسلام و ولایت اهل بیت عصمت(ع) این مکر از آن قبیله برطرف شد. از این رو، بزرگانى چون شیخ انصارى و بسیارى از فحول علما در رشتههاى مختلف علمى از آن سرزمین برخاستند. این مطالب مربوط به اوصاف سلبى بود. اما این که سؤال کردى با چه کسانى رفاقت کنم و رفت و آمد داشته باشم، به چه اشخاصى اطمینان کنم و اسرارم را با چه افرادى در میان گذارم؟ 1- راز دارى و راز داران فردى که با او مأنوس شوى و از او احساس آرامش کنى و پناهگاهى براى امورت باشد؛ «تأنس به وتستریح الیه و تلجى أمورک الیه» باید فردى باشد که امتحان داده، مستبصر، امین و موافق تو در دینت باشد، چون کسى که خداوند قلبش را به تقوا امتحان کرده است، در ردیف اولیاى الهى قرار دارد . هرچند او به منزله شمع است در برابر آفتاب، لیکن هر دو نورند. شمع وجود مؤمن امتحان داده، در ردیف شمس وجود انبیاء و اولیا قرار دارد. نور ضعیف مؤمن در حد سعه وجودى خود روشنایى بخش است. مراد از «مستبصر» کسى است که نگاه کند و نگاهش با بصیرت باشد. زیرا آن که خواب است توانایى دیدن را ندارد و آن که به حسب ظاهر بیدار است ولى نگاه نمىکند چیزى و جایى را نمىبیند و آن که نگاه مىکند گاهى اهل نظر است، گاهى اهل بصر. چه بسا انسان به چیزى نگاه مىکند ولى نمىبیند. مستبصر در کلام امام (ع) به معناى کسى است که داراى نگاه با بصیرت است. چون بعضى از انسانها فقط اهل نظرند «و تراهم ینظرون الیک و هم لا یبصرون»(10) کسانى که پیامبر را صرفاً به عنوان فرد عرب (پسر عبداللّه) از دودمان قریش مىبینند، فقط خصوصیات شناسنامهاى تو را مىدانند ولى به عنوان رسول الهى نمىبینند و نمىشناسند، اینان اهل نظرند، نه اهل بصر. به تو نظر مىکنند، اما آگاهى و بصیرت به تو ندارند. پس فرمود: آنچه به تو مربوط است عامیان آن را تمییز ده. مخالف و موافق را تجربه کن، پس اگر کسى را آزمودى و دریافتى که از جهت تقوا، قلب امتحان شده دارد و به لحاظ هوش و خردمندى مستبصر و از جهت رازدارى امین و موافق با دین توست، چنین کسى شایستگى آن را دارد که با او رفاقت کنى و به او اطمینان داشته باشى و اسرارت را با او در میان گذارى. 2- امور مالى و دارایى از آنجا که در دستگاه حکومت عباسى طنازى، بذلهگویى و مزاح و سرایندگى وجود دارد و تو باید مقدارى از مال را ناگزیر در اینگونه امور و جشن وارهها که مورد رضایت خدا نیست صرف کنى، پس براى جبران و کفاره آنها معادل آن را در امور الهى و اخلاقى که مورد رضایت خداست، هزینه کن. یعنى اگر درهمى یا جامهاى را به صورت خلعت به کسى مىدهى یا به کسى ارفاق مىکنى که بر مرکبى سوار شود و از جایى به جایى برود و به مقصد خود برسد به شاعرى مىدهى که مداحى کرده یا به مضحکى عطا مىکنى که خندانده یا به طنازى مىدهى که مزاح کرده است، همانند آن بودجه را براى تعلیم اخلاق و احکام و قرآن و حکمت که مورد رضایت الهى است، هزینه کن، جایزهها و عطایا و خلعتهایت را به فرماندهان بسیج و لشکر بده که تلاش آنها براى حفظ دین است، به کسانى که در مسایل مربوط به حکومت پیک میان شما و مردمند، به آنان که در جبهههاى جنگ بسر مىبرند، به آنان که از اصحاب اخماسند، بپرداز. امام (ع) فرمود: به آنان که در یکى از این گردانها حضور دارند، جایزه بده. اصحاب الشروط و الاخماس یعنى سربازان حاضر در یکى از قسمتهاى پنجگانه میدان نبرد. شُرَط جمع شرطه به معناى سرباز است. آنگاه امام(ع) شرایط این اموال را بیان فرمود: آنچه را از این اموال که اراده کردى در وجه برّ و فتوت و صدقه و حج و... هزینه کنى، جوایز و عطایا و خلعتهایى که مىبخشى، مصرفهاى شخصى و جامهاى که با آنها و در آنها نماز مىخوانى و صله رحم مىکنى و صدقه مىدهى، پولى که با آن به سفر مکه مىروى، صله و هدیهاى که به خدا و رسولش (ص) اهدا مىکنى و... همه اینها باید از مال حلال و صد در صد خالص و پاکیزه باشد، وگرنه گناه آن مضاعف است. چون اگر انسان مالى را از راه حرام به دست آورد و در راه حلال صرف کند، از آن جهت که اجازه این کار را ندارد، صرف آن در راه حلال نیز گناه محسوب مىشود. از این بیان امام(ع) استفاده مىشود که مشکل دستگاههاى حکومت نداشتن قانون نیست، بلکه فقدان انسانهاى آزاده است. آرى، اگر چنین افرادى یافت شوند، همگان راضى خواهند بود. پس آنچه گفتنى بود، بیان گردید. و لذا امام باقر(ع) به دو نفر از اصحابش مىفرماید: به مشرق بروید یا مغرب، حرف همین است که ما مىگوییم، «قال ابوجعفر(ع) لسلمة بن کهیل و الحکم بن عتیبه شرقا أو غرباً لن تجدا علماً صحیحاً الّا شیئأً یخرج من عندنا اهل البیت(ع)»(11). امام صادق (ع) این منشور را براى پرورش کارگزار متدین و متعهد مرقوم فرموده است. سعى کن از قدرت اجرایى خود سوء استفاده ننمایى و چیزى از طلاو نقره را اندوخته نکنى که اگر چنین کنى، مصداق این آیه شریفه مىگردى: «الذین یکنزون الذهب و الفضّه ولاینفقونها فى سبیل اللّه فبشّر هم بعذاب ألیم»(12) نه تنها مال حرام را جمع نکن، بلکه از انفاق مال حلال نیز هرچند به میزان سیر کردن شکم گرسنهاى باشد، غافل مباش و آن را کوچک نشمار که این کار بزرگى است که با آن غضب الهى از تو دور مىشود. بدان من از پدرم شنیدم و او از پدران بزرگوارش از امیرالمؤمنین (ع) نقل فرمود که او از پیامبر(ص) شنید که آن حضرت روزى به اصحابش فرمود: کسى که سیر بخوابد و همسایهاش گرسنه باشد به خدا و روز قیامت ایمان ندارد. چه همسایه گرسنه مسلمان باشد یا غیر مسلمان. اصحاب گفتند: هلاک شدیم. چون وضع مالى ما چندان مناسب نیست که بتوانیم مستمندان را دریابیم. رسول خدا(ص) فرمود: از زیادى غذا و پوشاک و...خود بهره جوئید و آتش غضب پروردگارتان را خاموش سازید. اگر دو لباس دارید، یکى را بدهید، کمتر غذا بخورید مقدارى به فقرا اطعام کنید تا کسى گرسنه و برهنه نماند. آنگاه نوشت: پستى و سستى دنیا را برایت تشریح مىکنم که بدانى داشتن دنیا شرف نیست که عدّهاى براى آن دورخیز برداشتهاند یعنى این طور نیست کسى که وضع مالىاش خوب شود و از حدّ متوسط بگذرد، بر شرفش افزوده شده باشد، این معنا به طور تفصیل در کلام امیرالمؤمنین(ع) درباره تأسى به رسول خدا(ص) آمده است: «...فلینظر ناظر بعقله: أکرم اللّه محمد(ص) بذلک أم أهانه!»(13). گفتنى است: داشتن مال نقص نیست، برداشت مرفهانه نقص است و گرنه طمع و تلاش در تولید براى حل مشکلات اقتصادى جامعه عبادت است، تحقیر و اهانت مربوط به تلاش در مصرف است. زندگى مرفهانه با اهانت الهى همراه است. بنابراین رعایت پنج اصل اجتماعى و اخلاقى و ارزشى زیر براى همگان ضرورى است: پس از آن امام صادق(ع) حدیث زهد امیرالمؤمنین (ع) در دنیا و طلاق دادن آن را یادآور شده است. تا آنجا که فرمود: من مکارم دنیا و آخرت را از زبان رسول خدا(ص) پیشروى تو قرار دادم (برایت بیان داشتم) بنابراین اگر به نصیحتهایم در این منشور عمل کنى، پس اگر بین خود و خدا گناهان شخصى داشته باشى که به وزن کوهها و امواج دریاها باشد امید دارم که خداوند به قدرت خود از تو بگذرد. اى عبداللّه! مبادا مؤمنى را بترسانى زیرا پدرم از پدرش از جدش امیرالمؤمنین(ع) روایت فرمود: اگر کسى فردى را بىجا بترساند، رعبآور به او نگاه کند، خداى سبحان او را در روزى که هیچ سایهاى جز سایه خدا نیست، مىترساند و او را به صورت مور ضعیف و ظریفى محشور مىکند. یعنى کسى که امروز متکبّر باشد، در روز قیامت ذلیلانه محشور مىشود. آنگاه امام (ع) در این بخش از منشور به دستوراتى که صبغه اخلاقى و وظیفه تربیتى دارد، اشاره کرده و فرمود: پدرم از پدرانش از على(ع) و آن حضرت از پیامبر(ص) روایت کرد که فرمود: هر کس مؤمن گرفتارى را پناه دهد، خداوند او را در روزى که سایهاى جز سایه او نیست، پناه مىدهد و او را از روزى که دلهره بزرگ همه را فرا مىگیرد، ایمن مىکند و از بازگشت و سرانجام بد رهایى مىبخشد و کسى که حاجت برادر مؤمن خود را برآورد، خداوند حاجتهاى فراوانى از او را برآورده مىسازد که یکى از آنها بهشت است و کسى که برادر مؤمن عریانش را بپوشاند، خداوند او را از لباسهاى فاخر بهشتى مىپوشاند و پیوسته در رضوان الهى است تا آن هنگام که بر لباسى که عریان را پوشانده، نخى باقى باشدو کسى که برادر مؤمن گرسنهاى را سیر کند، خداوند او را از طعامهاى پاکیزه بهشت برخوردار مىسازد و کسى که تشنهاى را سیراب سازد، خداوند او را از رحیق مختوم بهشت مىنوشاند و کسى که به برادرش خدمت کند، خداوند در بهشت خدمتگزار او را «ولدان مخلّدین» قرار مىدهد و او را در جوار اولیاى طاهرینش سکونت مىدهد و کسى که به اندازه یک قدم برادر مؤمنش را بر مرکبى سوار کند، خداوند او را بر ناقهاى از ناقههاى بهشتى حمل مىکند و فرشتگان مقرب الهى در روز قیامت به او مباهات مىکنند و کسى که زنى را به همسرى برادر مؤمنش درآورد که به او انس گیرد و سبب قوت بازوى او گردد و در کنار او به آرامش برسد، خداوند حورالعین را به ازدواج او در مىآورد و او را با کسى که دوستش دارد از صدیقین از اهل بیت پیامبرش(ص) مأنوس مىکند و آنها را نیز با او مأنوس مىسازد و کسى که برادر مؤمنش را در برابر سلطان ستمگرى یارى رساند، خداوند او را در روزى که قدمها هنگام عبور از صراط لرزانند، یارى مىرساند و کسى که به زیارت برادرش برود البته نه به سبب نیازى که به او دارد، از زوار خدا نوشته شود و خداوند نیز زایر خود را گرامى مىدارد. گفتنى است: گاهى صرفاً کارمندى کار را به عنوان وظیفه ادارى انجام مىدهد یعنى در برابر مزدى که مىگیرد، وى حلال بودن اجرت را منوط به انجام وظیفه مىداند. اما گاهى کارش را با صبغه عبادى و قصد تقرّب به خدا انجام مىدهد. یعنى چون خدا از این کار راضى است و اهل بیت(ع) به آن امر کردهاند، نیاز ارباب رجوع را برطرف کند. چنین انسانى که حل مشکل مردم با ایمان را فضیلت و مورد رضاى خداو اهل بیت (ع) و ادخال سرور در قلب مؤمن مىداند افزون بر حلال بودن اجرتى که مىگیرد، روح و ریحان بهشت را نیز براى خود تأمین مىکند. مانند امور عبادى که شخصى به نیابت از دیگرى انجام مىدهد چون در امور مربوط به نیابت مثل حج نیابى یا نماز و روزه نیابى از هر ده ثواب 9 ثوابش براى نائب است، یکى براى منوب عنه. بنابراین کارهایى که کارگزاران حکومت اسلامى انجام مىدهند، اگر با قصد قربت همراه باشد و براى رضاى خداوند و عمل به دستورات اهل بیت(ع) انجام پذیرد، رضایت مؤمن را رضایت خدا تلقى کنند، عبادت است. پس از آن فرمود: پدرم از پدرانش(ع) از امیرالمؤمنین(ع) و آن حضرت از رسول خدا (ص) شنید که به اصحابش فرمود: مردم! کسى با زبانش ایمان آورد اما با قلبش ایمان نیاورد، مؤمن نیست. پس از لغزشهاى مؤمنان تجسّس نکنید، لغزشهاى مؤمن را دنبال نکنید. چون کسى که لغزش مؤمنى را دنبال کند، خداوند لغزشهاى او را در قیامت دنبال مىکند و در اندرون خانهاش او را رسوا مىسازد. پس از آن امام احادیثى را درباره مقام و ارزش مؤمن نزد خداوند، لزوم حفظ آبروى مؤمن، ادخال سرور در قلب مؤمن و... از رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) نقل فرمود و در پایان این منشور نوشت: تو را به تقواى الهى و ترجیح اطاعت خدا و چنگ زدن به ریسمان الهى سفارش مىکنم.زیرا هر کسى که به ریسمان خداوند چنگ زند به صراط مستقیم هدایت مىشود. پس از خدا پروا کن و کسى را بر رضا و میل الهى مقدم مدار که این وصیت و سفارش خدا به بندگانش است، خداوند غیر تقوا را از بندگان نمىپذیرد و جز آن را بزرگ نشمرده است و بدان که مردمان به چیزى بزرگتر از تقوا واگذار و سفارش نشدهاند و این سفارش ما اهل بیت (ع) است. پس اگر مىتوانى چیزى از دنیا را برنگیرى، تا فردا(ى قیامت) تو را زیر سؤال ببرد، پس چنین کن. عبداللّه بن سلیمان گفت: هنگامى که نامه امام صادق (ع) به دست نجاشى رسید، در آن نظر کرد و گفت: به خدایى که جز او خدایى نیست مولا و سرورم امام صادق(ع) راست گفت: کسى به متن این نامه عمل نکرد، مگر این که نجات یافت. و او نیز همواره در طول زندگى خود بدان عمل کرد. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. شیخ انصارى این حدیث را در کتاب مکاسب آورده است و شیخ حر عاملى آن را در وسایل الشیعه، جلد 17، باب 49 از ابواب ما یکتسب به نقل کرده است. شهید ثانى حدیث را درباره تکلیف شیعه در عصر غیبت در «رسالة الغیبة» آورده است. 2. سوره احزاب، آیه 4. 3. سوره روم، آیه 30. 4. سوره شمس، آیه 7 - 10. 5. سوره احقاف، آیه 3. 6. سوره ص، آیه 27. 7. مراد از آل محمّد (ص) شیعیان هستند. چون پیامبر (ص) فرمود: «انا و على أبوا هذه الامه» بحار، ج 16، ص 95 ؛ من و على دو پدر این امت هستیم. یعنى اگر کسى مطیع و پیرو این خاندان باشد، فرزند معنوى و آل آنها محسوب مىشود. 8. مراد از «حظیرة» جایى است که پرچین شده یا با سنگ و دیوار محجوب گردیده است. گرچه در بهشت باز است. اما کسى بدون اذن خدا و اولیاى الهى حق ورود به آن را ندارد. از این رو «حظیرة القدس» نامیده شده است. 9. سوره مائده، آیه 95. 10. سوره اعراف، آیه 198. 11. بحار، ج 2، ص 92، ح 20. 12. سوره توبه، آیه 34. 13. نهج البلاغه، خطبه 160. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 89 |