تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,790 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,974 |
نقش خوارج در شهادت امیر مومنان علیه السلام | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 275، اردیبهشت 1389 | ||
نویسنده | ||
زاده آملى ولى الله عیسى | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
چکیده
این مقاله به چگونگى پیدایش خوارج، معانى لغوى و اصطلاحى این واژه، نقش این گروه در شهادت امیرمؤمنان وشبهات مربوط به آن پرداخته است که درضمن بحث به صورت گذرا به برخى ازعقاید این گروه اشاره مى شود. همچنین تلاش شده است، با استفاده از منابع دست اول تاریخى، عاملان شهادت امام على معرفى شده واین مسئله مورد تجزیه وتحلیل قرارگیرد. مقدمه پیدایش فرقه «خوارج» که به ظاهردرجنگ «صفّین» شکل گرفت، زخم تازهاى بر پیکر جامعه اسلامى بود. این گروه متعصب و پرخاشگر که نقاب تقوا و دیندارى بر چهره داشت، با عقاید و باورهاى عجیب و دور از منطق خود، همواره براى حکومت نو پاى امیر مؤمنان، على (ع) مشکل ساز بودند وپى در پى فتنه انگیزى مى کردند و مشکلات زیادى برسر راه حاکمیت اسلام پدید آوردند؛ از این رو امام که آنها رامردمى کم عقل وآلت دست شیطان مىدانستند، طى مراحل مختلف برخوردهاى متفاوتى باآنان داشت و ضمن بیان نظر صریح اسلام درباره حکمیت و برخى مسایل دیگر، توانست گروهى بى غرض از این بى خردان را از سراشیبى سقوط نجات دهد، ولى دسته اى دیگر که همچنان بر لجاجت و عصیان خود اصرار مى ورزیدند، درنبردى سخت با سپاهیان اسلام به هلاکت رسیدند و باقى ماندگان این گروه با هم فکرى هم دستان خویش، توطئه قتل امیر مؤمنان را پىریزى کردند که متأسفانه دراین توطئه شوم موفق شدند. به دلیل اهمیت موضوع وماندگارى این افکار پلید درتاریخ اسلام ونیز دورنگه داشتن جامعه اسلامى از این تفکرانحرافى، دراین نوشته تلاش شده است تا ضمن شناسایى فرقه خوارج، نقش آنان درشهادت امام على (ع) مورد بررسى وتجزیه و تحلیل قرار گیرد؛ امید است مرضى مولاى متقیان واقع شود. خوارج در لغت بررسىدقیق واژگان «خوارج» و «خارجى» در فرهنگهاى لغت(1) نمایانگر این نکته مشترک است که کلمه خوارج از فعل لازم خَرَجَ، یَخْرُجُ، خُرُوجاً مشتق مىشود و به معناى بیرون رفتن است. این کلمه اگر با «عَلى» متعدى شود، دو معنای نزدیک به یکدیگر دارد:1. در مقام پیکار و جنگ برآمدن؛ خَرَجَ عَلَیْهِ أى بَرَزَ لِقِتالِه؛ آماده جنگ شد. 2. تمرد وشورش؛ خَرَجَتِ الرَّعیَّةُ عَلَى المَلِک أى تَمَرَّدتْ؛ ملت علیه شاه طغیان کرد. معادل فارسى خوارج، واژه شورشیان است که از خروج به معناى دوم گرفته شده و مفهوم سرکشى در آن نهفته است؛ بنابراین، شورشیان و مخالفان حاکم وقت را «خارجى» مى نامند. خوارج در اصطلاح در اصطلاح خوارج به گروهى از مخالفان کتاب و سنّت اطلاق مىشود که در نبرد صفّین علیه امام علىبنابىطالب شورش کردند وبا عقایدى مخصوص در «حروراء»(2) ساکن شدند، به علت خروجشان بر ضد امام واجب الاطاعه اسمِ «خوارج» برازنده قامت آنها شد. گروه پرخاشگرى که در جنگ صفین،نخست پذیرش حکمیت را بر امیرالمؤمنین، على خلیفه شرعى و قانونى وقت مسلمانان تحمیل کردند؛ سپس با وى به مخالفت برخاستند. گفتنى است: اگرچه در اصطلاح، متبادر از لفظ خوارج نزد مسلمانان، گروهى هستند که در اثناى جنگ صفین بر امام على خروج کردند، ولى امروزه «اباضیان»(3) را نیز خوارج مىنامند. برخى از عقاید خوارج خوارج حضرت على را به دلیل پذیرش حکمیت کافر قلمداد کردند، اینان هر فردى را که راضى به این کار بود، از دین بیرون دانستند. خلافت ابوبکر، عمر، نیمه اول خلافت عثمان و تا اواخر حکومت على (قبل از پذیرش حکمیت) را باور داشتند و معاویه، عمروعاص وابوموساى اشعرى را نیز تکفیر مى کردند(4)و پس از حضرت على با خلفاى اموى و عباسى نیز مخالفتى شدید داشتند؛ بهخصوص از بنىامیه با دشنامهاى زشتى یاد کرده، همواره با آنان درگیر بودند. این گروه به ظاهر اندک، با عقاید منحصر به فردشان پیوسته براى جامعه اسلامى مشکل ساز مىشدند؛ آنان مرتکب گناه کبیره و حتى مخالفان عقاید خویش را کافر مىشمردند و خروج بر امام ستمگر(به زعم خویش) را واجب مىپنداشتند. این گروه بهدلیل جمود، تحجّر فکرى، جهل علمى وجهالت عملى، ناخواسته حکومت را به سوى معاویه سوق دادند و هنگام باز گشت امام على از صفیّن به کوفه از لشکر آن حضرت جدا شده، با جمعیتى دوازده هزارنفرى در حروراء اردو زدند و دیرى نپایید که به راهزنى و فتنهانگیزى روى آوردند. امیرمؤمنان پیوسته با فرستادن سفیرانى آنها را به هدایت دعوت مىکردند، ولى متأسفانه مؤثر نمىافتاد؛ ازاینرو چارهاى جز درگیرى با آنان ندیدند. به هر روى، فتنه خوارج با اتمام جنگ «نهروان»(5) به ظاهر پایان پذیرفت. خطر فتنهگرى آنها در ضربهزدن به اسلام و مسلمانان به اندازهاى بود که امام پس از رویارویى با آنها فرمودند: «فَإنّى فَقَأتُ عین الفتنة»(6) این من بودم که چشم فتنه را در آوردم. خوارج و شهادت امام على(ع) گرچه ردپایى از خارجیان را مى توان درزمان پیامبراکرم(ص) مشاهده کرد(7) ولى اینان درجریان نبرد صفین قدرت بروزپیداکرده و جریان حکمیت رابرامام على(ع) تحمیل کردند؛ آنها بعدازماجراى ننگین داورى حکمین وخیانت عمروعاص وابوموساى اشعرى، همواره درپى فرصتى بودند تا به على(ع) ضربهاى وارد کنند؛ درست به همین علت جنگ نهروان رابر حضرت تحمیل کردند، دراین نبردکه بنابه پیشگویى امام کمتراز دهنفراز خوارج جان سالم به دربردند(8) بقیه به خاک نگون بختى سرازیر شدند. باقى ماندگان از این گروه درپى نقشهاى براى قتل امام على(ع) بودند، تا اینکه به گفته بسیارى از تاریخ نگاران گروهى از خوارج بعد از شکستهاى مفتضحانه، توطئهاى بزرگ را پایهریزى کردند که به قتل حضرت على(ع) انجامید؛ آنان، در موسم حجّ سال 39 (ه .ق) در مکّه گردآمدند و درباره زمامداران به بحث پرداختند و از اعمال و رفتارشان انتقاد کردند و براى کشتن آنان نقشه کشیدند. آنها با یادآورى کشتههاى خود در نهروان براى آنان اشک ماتم ریختند و معتقد بودند که دنیا دیگر برایشان خیرى ندارد و باید در راه خدا جانشان را بفروشند! سرانجام، اینان به این نتیجه رسیدند که همه فتنهها از علىبنابىطالب، معاویة بن ابىسفیان و عمروبنعاص برمىخیزد و باید امت اسلام را از دست این پیشوایان گمراهى نجات داد تا جامعه اسلامى طعم خوشى و راحتى را بچشد؛ از اینرو سه خارجى متعصب داوطلب اجراى این نقشه شدند؛ عبدالرحمن بن ملجم مرادى (9) قتل على(ع) را به عهده گرفت و بَرَک بن عبیداللّه تمیمى کشتن معاویه و عمرو بن بکر تمیمى قتل عمروعاص را پذیرفتند و ضمن هم قسم شدن با یکدیگر پیمان بستند که در شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرى(10) این نقشه را عملى کنند، سپس هر یک راهى مقصد خود شدند.(11) بَرَک بن عبیداللّه در شام توانست شمشیرى بر ران معاویه فرود آورد و او را مجروح کند و بهگفته برخى تاریخ نگاران، معاویه با این ضربت تا ابد مقطوع النسل گردید(12) ولى عمرو بن بکر در مصر موفق به ترور عمروعاص نشد؛ زیرا عمرو به جهت درد شکم، در آن صبحدم به نماز حاضر نشد و به جاى خود خارجة بن حذافه رئیس داروغه را براى اقامه نماز فرستاد که وى با شمشیر عمرو بن بکر از پا درآمد(13) و بدین صورت، عمروعاص از این حمله جان سالم به در برد. ابن ملجم نیز به کوفه آمد و با دوستان خارجى خود ملاقات کرد، ولى آنان را از قصد خود آگاه نساخت، تا اینکه روزى با گروهى از قبیله «تیمالرباب» ملاقات نمود که براى کشته شدگان خود در نهروان نگران بودند. در همین روز وى با دخترى بنام «قطام» آشنا شد که سرآمد جمال و زیبایى بود و پدر و برادرانش در نهروان کشته شده بودند. زاده ملجم، عاشق این دختر شد و به وى پیشنهاد ازدواج داد، ولى قطام یکى از شرطهاى ازدواج با او را قتل امام على(ع) قرار داد.(14) بدین ترتیب ابن ملجم از کتمان قصد خود دست کشید و گفت که براى اجراى همین کار به کوفه آمده است؛ سپس با همدستى وردان بن الماجد تمیمى (پسرعموی قطام) و شبیب بنبجره و فردى که از طرف عمروعاص وکیل بود و نوشتهاى صد هزار درهمى در دست داشت و تحریکات اشعث بن قیس، در سحرگاه نوزدهم رمضان سال چهلم هجرى آن حادثه غمانگیز را در محراب مسجد کوفه آفرید و مولاى متقیان را به شهادت رساند و بدین صورت، خوارج در این مرحله از توطئه خویش خون امام(ع) را در محراب عبادت ریختند.(15) درخور تأمل است : به گفته برخى تاریخ نویسان، ابن ملجم با شعار «الحکمُ للّهیاعلىلا لَکَ »؛ حکم فقط از آن خداست نه از طرف تو اى على!، شمشیرش را مقابل امام(ع) بلند کرد؛ یعنى هنوز بر عقیده خارجىگرى خود باقى بوده است.(16) شناسایى قاتلان واقعى امام دراین جا مناسب است درباره عمق فتنه قتل امیرمؤمنان(ع) موشکافى کنیم و از زاویهاى دیگر به این حادثه غمانگیز بپردازیم. در نگاهى سطحى، به نظر مى رسد، سه نفر خارجى در اقدامى شخصى توطئه ترور حضرتعلى(ع)، معاویه و عمروعاص را پىریزى کردند و حضرت هم به دست ابنملجم کشته شد، ولى با ژرفنگرى درمىیابیم که این توطئه از سوى گروه خوارج بود که به دست این سه نفر عملى شد؛ زیرا: اولاً: بیشتر روایات تاریخى بر این واقعیت تأکید دارند که گروهى از خوارج در مکّه گرد هم آمده، این توطئه را پایهریزى کردند و این سه نفر داوطلب اجراى نقشه شدند؛ تاریخ نویسان، ضمن ثبت اجتماع این گروه در مکّه، تصریح کردهاند که اینان از خوارج بودهاند.(17) ثانیاً: به نقل بیشتر تاریخ نگاران، ابن ملجم جزء همان نُه نفر خارجى است که از جنگ نهروان جان سالم به در بردند. ثالثاً: همچنان که گذشت، خوارج کوفه وقتى از قصد ابن ملجم آگاهى یافتند، از وى پذیرایى کردند و به او در این کار شوم یارى رساندند. رابعاً: تکرار شعار معروف خوارج از زبان ابن ملجم در لحظه فرود آوردن شمشیر بر فرق امام على(ع)، دلیل دیگرى بر خارجى بودن قاتل امام است. با وجود این شواهد،برخى از محققان، ضمن نفى هر گونه نشستى از خوارج در مکّه و ترغیب سه نفر براى قتل حضرتعلى(ع)، معاویه و عمروعاص، مىنویسد: «برفرض صحّت این مطلب، این سه نفر داوطلب، اصلاً جزء خوارج نیستند و انتساب آنها به خوارج درست نیست».(18) اینان، اشعث بن قیس و معاویة بن ابىسفیان را در توطئه قتل امام على(ع) متهم کرده، مىنویسد: «خوارج، ابن ملجم را بر این کار ترغیب نکردند؛ بلکه آنها از کشتن على مبرّا هستند؛ در حالى که اشعث، بعد از شهادت على همیشه تلاش مىکرد تا خوارج را به این کار متهم کند و در این راه، گامهاى مؤثرى برداشت و توانست تا حدودى نزد افکار عمومى، خوارج را قاتلان اصلى امام معرفى کند».(19) در جواب این شبهه باید گفت: اوّلاً: در منافق بودن اشعث و ارتباط مخفیانه وى با معاویه تردیدى نیست، ولى همه اَسناد دست اول تاریخى، قاتل على(ع) را از خوارج مىدانند؛ خوارج به دنبال کینهاى که از امام(ع) در جریان حکمیت و سپس در جنگ نهروان بر دل داشتند، او را مهدورالدم دانسته، سرانجام خون پاکش را درمحراب مسجد کوفه ریختند و چنان که گذشت، شعار ابنملجم در هنگامه به شهادت رساندن حضرت امیر(ع) همان شعار همیشگى و معروف خوارج بود. ثانیاً: گرچه معاویه آرزوى قتل على(ع) را در دل داشت، ولى طبق شواهد تاریخى، وى از توطئه شوم سحرگاه نوزدهم رمضان بى خبر بود و زمانى که «برک بن عبیدالله» را بعد از ترور نافرجام معاویه نزد وى آوردند، او جهت رهایى از بند معاویه راز پلید خود و همدستانش را در قتل حضرتعلى(ع) و عمرو، فاش کرد و با این خبر، سرتاپاى معاویه غرق در سرور و شادى شد؛ پس فرزند ابوسفیان از توطئه قتل امام على(ع) بى خبر بوده است. اگرچه بعداً معاویه همیشه سعى داشت تا مقام معنوى ابنملجم را بالا ببرد؛ به طورى که با اهداء چهار هزار درهم به سمرة بن جندب، از وى خواست تا آیه 207 سوره بقره(20) را در شأن ابنملجم تفسیر کند؛ (21) در حالى که به شهادت مفسران شیعه و سنى، این آیه در شأن و منزلت حضرت على(ع) نازل شده بود.(22) بررسى مجموع شواهد تاریخى نشان مىدهد که توطئه قتل امیرمؤمنان(ع) کارى فردى نبود؛ بلکه عملى از پیش طرّاحى شده بود که بزرگان خوارج در ترسیم آن نقش بسزایى داشتند و ابنملجم فقط مجرى این طرح بود؛ براى اثبات این ادعا شواهد گوناگون تاریخى در دست است؛ مانند: 1. ابن ابىالحدید اشعارى را از خوارج نقل مىکند که به روشنى شرکت آنهارا در قتل امام(ع) تأیید مىکند: دَسَسْنا لَهُ تَحْتَ الظِّلامِ ابنمُلجَمٍ جزاءً إذا ما جاءَ نَفْساً کِتابُها أباحَسن خُذها عَلى الرأس ضَرْبَةً بِکَفّ کریمٍ، بَعد موتٍ ثوابُها؛(23) یعنىما خوارج در تاریکى شب به دست ابن ملجم با دسیسههایى سرنوشت على را هنگامى که اَجل او فرارسید رقم زدیم. اى على! از دست ابن ملجم کریم ضربهاى را برسرت پذیرا باش که ثواب آن در گرو قتل تو است. 2. طبرى نیز شعرى را از ابنابىمیاس مرادى نقل مىکند که دال بر شرکت خوارج در این توطئه است: ونَحنُ ضَرَبنا یا لکالخیرُ حَیدَرا أباحَسن مأمومَةً فََتَفَطّرا ونَحن خَلَعْنا مُلکَهُ مِن نظامِهِ بِضَربةِ سیفٍ إذْ عَلا و تَجبَّرا و نَحنُ کرامٌ فى الصباح أعزَّةٌ إذا الموتُ بالموتِ ارتَدَی و تأزّرا(24) یعنى اى اباالحسن، حیدر! این ما (خوارج) بودیم که فرق سرت را دو نیم کردیم و شکافتیم؛ ما بودیم که رشته سلطنت على را هنگامى که تکبر و عصیان ورزید با ضربه شمشیرى از نظامش پاره کردیم. ما در هنگامه صبح، گرامى و عزیزیم؛ هنگامى که مرگ جز با مرگ پاسخ داده نمىشود (بنابراین ما انتقام خود را گرفتیم). این اشعار حماسى که توسط شاعران خوارج ایراد شده است، شاهد روشنى بر مدعاى ماست که خوارج از طراحان اصلى قتل امام(ع) بودهاند و پاداش خود را در گرو قتل آن حضرت مىدانستند و همواره بر آن فخر مىکردهاند. 3. یکى از مواردى که شرکت خوارج را در شهادت امام تأیید مىنماید، ماجراى دفن شبانه جنازه مطهر امام(ع) و مخفى کردن قبر اوست؛ به طورى که فرزندان امام على(ع) از بیم آنکه مبادا جنازه حضرت به دست خوارج بیفتد و توهینى نسبت به آن روا دارند، بدن مطهر پدرشان را شبانه به خاک سپردند و قبر آن حضرت را نیز مخفى نگاه داشتند و درباره محل دفن سخنانى مختلف گفتند.(25) 4. ابن ملجم در کوفه با فردى به نام شبیب بن بجره ملاقات کرد و وى را به همکارى در قتل على(ع) دعوت کرد، امّا او نپذیرفت و قرابت و خویشاوندى امام با پیامبر و سابقه حضرت در اسلام را پیش کشید، ولى زاده ملجم در پاسخ گفت: او برادران ما را کشت؛ ما هم به جهت انتقام خون برادران خویش، على را مىکشیم. در نهایت، شبیب با ابن ملجم همکارى کرد.(26) 5. در گفتوگوى امکلثوم، دختر امام على(ع) با ابن ملجم، امکلثوم به وى گفت: چرا امیرالمؤمنین را کشتى؟ ابنملجم در جواب گفت: من امیرالمؤمنین را نکشتم؛ بلکه پدرت را کشتم!(27) از مجموع این شواهد در مىیابیم که اولاً ابن ملجم، بر اساس همان عقاید خارجىگرى امام(ع) را به شهادت رساند. ثانیاً شرکت خوارج و آلوده بودن دست بیشتر آنان در این توطئه شوم تأیید مىگردد. ثالثاً گفتار برخى از معاصران در این زمینه، طرفدارى کورکورانهاى است که از عدم تحقیق و تفحص برمىخیزد و ادعاى مبرّا بودن خوارج در شهادت امیرمؤمنان (ع) ادعایى گزاف و بى اساس است. به نقل ابنکثیر: «اصحاب امام على(ع) به دلیل ترس از خوارج هر شب ده نفرمسلح، در مسجد براى حفظ جان امیرمؤمنان(ع) نگهبانى مىدادند وحضرت در ملاقات با آنها فرمود: چرا در اینجا اجتماع کردهاید؟ جواب دادند: براى حفظ جان شما، امام(ع) فرمود: خداوند نگهبان خوبى براى من است و براى حفاظت هر فردى دو فرشته را مأمور کرده است؛ هنگامى که قضا و قدر الهى فرا رسد، آن دو این شخص را رها مىکنند».(28) سرانجام در واپسین ساعات شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، خوابى بر چشمان امیرمؤمنان(ع) مستولى شد و ایشان پیامبر اکرم(ص) را در خواب دیدند و از نامهربانىها و لجاجت امت، به آن حضرت شکایت و رنجهایى را که از مسلمانان دیدند، بیان کردند: مَلَکَتْنِى عَیْنِى وَ أنَا جَالِسٌ فَسَنَحَ لِى رَسُولُ اللّهِ ( فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللّه مَاذَا لَقِیتُ مِنْ أمَّتِکَ مِنَ الْأوَدِ وَ اللَّدَدِ فَقَال: «اُدْعُ عَلَیْهم» فَقُلْتُ: أبْدَلَنِى اللَّهُ بِهمْ خَیْراً مِنْهُمْ وَ أبْدَلَهُمْ بى شَرّاً لَهُمْ مِنِّى؛(29) همانگونه که نشسته بودم، خواب چشمانم را ربود و رسول خدا(ص) را دیدم؛ پس گفتم اى رسول خدا! از امّت تو چه تلخىها دیدم و از لجبازى و دشمنى آنها چه کشیدم! پیامبر(ص) فرمود: نفرینشان کن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد و به جاى من شخص بدى را بر آنها مسلّط گرداند. آرى، شِکوهها و رنجهاى امام(ع) از امت به شکل نفرین درآمد و بعد از حضرت با واقعیت گره خورد ومعاویهها، ابنزیادها وحجاجها و... بر همین ملت مسلط شدند و روز روشن را چون شب براى آنان تیره و تار کردند! در حالى که مولاى متقیان(ع) در بهشت برین همنشین رسول اکرم(ص) گردید. در نهایت، دعاى امام مستجاب شد و در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجرى هماى سعادت بر دوش امیرمؤمنان(ع) نشست و آن حضرت با انبوهى از گلایههاى ناگفته به سراى باقى شتافت. آرى، على(ع) قهرمان بزرگى که از معرکههاى مرگبار و جنگ با مشرکان و یهود، پیروزمندانه برگشت و از جبهه ناکثین خطرناک و قاسطین نیرومند فاتحانه برگشت سرانجام به دست مارقین به شهادت رسید؛ (وَسَلامٌ عَلیهِ یَومَ وُلِدَ ویَومَ یَمُوتُ ویَومَ یُبعَثُحَیّاً.)(30) پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. کتابالعین، ج 4، ص158 و 159 لسانالعرب، ج 4، ص52و53؛ تاجالعروس، ج 2، ص 30؛ مجمعالبحرین، ج 2، ص 294؛ مقاییس اللغه، ج 2، ص175 و 176؛ المنجد، ص173. 2. «حروراء» نام دهکدهاى است بیرون شهر کوفه که نخستین مکان اجتماع خوارج علیه امام على(ع) بود (معجم البلدان، ج 2، ص286). 3. «اباضیه»طرفداران عبدالله بن اباض تمیمى هستند که معتدلترین گروه از خوارجاند وتندروىهاى معمول خوارج را ندارند.هماکنون این مذهب طرفدارانى درکشورهاى مغرب، عمان ومراکش دارد (خوارج در تاریخ، ص 189 و 190). 4. مقالات الاسلامیین، ج 1، ص 180. 5. نهروان به منطقه پهناورى اطلاق مىشود که میان بغداد و واسط در شرق دجله قرار دارد. داراى شهرها وآبادىهاى متعدد و از زیباترین مناطق بغداد است که شامل سه رود بالایى، وسطى و پایینى است. اسم فارسى آن «جوروان» بود که معرّب به «نهروان» شد، این سرزمین چون در راه بغداد به خراسان قرار داشت بسیار آباد بود، امّا در زمان سلجوقیان خراب شد (معجم البلدان، ج 5، ص 375). 6. نهج البلاغه، خطبه 93. 7. جهت اطلاع بیشتر ر،ک: المیزان، ج 9، ص 319؛ مجمع البیان، ج 5، ص 63؛ الکشاف، ج 2، ص 281 ؛تفسیر نمونه، ج 7، ص 454؛ الملل و النحل، ج 1، ص 115؛ شرحنهجالبلاغه ابنابىالحدید، ج 2، ص 266 ؛بحار الانوار، ج 22، ص 37 و 38 ؛صحیحمسلم،ج 2 ؛کتابالزکات، ص750 - 743، ح 148،147،158 و 156. 8. نهج البلاغه، خطبه 59. 9. جهت آگاهى ازسرگذشت و روحیات این فرد ر،ک: خوارج، تندیس فتنه، اثرنگارنده، انتشارات میراث ماندگار، قم، چاپ اول، تابستان 1383. 10. طبرى و بلاذرى، این شب را هفدهم رمضان سال 42(هجرى) مىدانند. 11. تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 110 ؛ أنساب الاشراف، ج 2، ص 490؛ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 311. 12. انساب الاشراف، ج 2، ص490. 13. همان، ص 490 و 491. 14. مهریه قطام، غیر از قتل امام على( شامل یک بنده، یک کنیز و سه هزار درهم بود؛ همچنان که ابن ابى میاس مرادى در شعر خویش بدان اشاره کرده است: وَلَم أرَ مَهراً ساقَهُ ذُوسَماحَةٍ کَمَهرِ قُطامٍ مِن فَصیحٍ وأعجمٍ ثَلاثَةُ آلافٍ و عَبدٌ و قِینَةٌ وَضَربُ علىٍ بِالحُسامِ المُصَمَّم فَلا مَهَر أغلى مِن علىٍ وإن عَلا وَ لافَتکَ اِلاّ دونِ فَتک ابنملجم درمیان تمامى عرب و عجم هیچ فرد بخشندهاى را ندیدم که همانند مهریه قطام بپردازد: سه هزار درهم، یک غلام و یک کنیز و کشتن على(ع) با شمشیربران. هیچ مهریهاى هر چند گران مایه باشد، بالاتر از قتل على نیست و هیچ جنایتى بدتر از جنایت ابنملجم نیست (بحار الانوار، ج 42، ص 267؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 116 ؛الاخبار الطوال، ص 214؛ مناقب آل ابى طالب، ج3 ، ص 311؛ الارشاد، ج1 ص 22). 15. تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 110 و 111؛ أنساب الاشراف، ج 2، ص 493 و 491؛ بحار الانوار، ج 42 ، ص 229 و 230. 16. بحار الانوار،همان آدرس؛ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 312؛ انسابالاشراف، ج 2 ص 493 - 491. 17. مناقب آل ابى طالب، همان آدرس؛ الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 255 ؛ انساب الاشراف، ج 2، ص487. 18. و 19. ر،ک: الخوارج هُم انصار على،چاپ الجزایر،1403 ق /1983م ،اثر سلیمان بن داوودبن یوسف، ص 196 - 194. 20. وَمِن الناسِ مَن یَشری نَفسَه إبْتِغاءَ مَرضاتِ الله وَاللهُ رَئُوفٌ بِالعِباد؛ بعضى از مردم (با ایمان و فداکار، همچون على) در«لیلة المبیت» به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر جان خود را به خشنودى خدا مىفروشد و خداوند به بندگان مهربان است. 21. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج4 ص 73. 22. مجمع البیان، ج1 ص 535؛ المیزان، ج 1 ص 100؛ التفسیرالکبیر، ج 6 ص 174؛ روح المعانى، ج 1، ص 492. 23. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 13؛ ص 241. 24. تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 115 و 116 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 5 ص 185 با اندکى اختلاف. 25. تاریخ الخلفاء، ص 196؛ أنساب الاشراف، ج 2، ص 497. 26. تاریخ الخلفاء، ص 196؛ أنساب الاشراف، ج 2، ص 491. 27. أنساب الاشراف، ج 2، ص 495 ؛ بحار الانوار، ج 42، ص 231 ؛ الاخبار الطوال، ص 214. 28. البدایة والنهایة، ج 8، ص 13 و 14. 29. نهج البلاغه، خطبه 70. 30. سوره مریم، آیه 15. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 94 |