تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,784 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,973 |
خرد ورزى و مناظره در سیره پیشوایان | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 275، اردیبهشت 1389 | ||
نویسنده | ||
اشتهاردى محمد محمدى | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
عقلانیت و خرد ورزى در اسلام
بدون شک یکى از بزرگترین نعمتهاى خداوند به بشر، عقل و ادراکات عقلى است، بلکه نعمتى براى انسان فراتر از نعمت عقل وجود ندارد، تا آنجا که امام سجّاد (ع) خطاب به خداوند عرض کرد: «آن کس را که عقل دادى چه ندادى، و آن کس را که عقل ندادى چه دادى؟» و رسول خدا(ص) فرمود: «قِوامُ المَرءِ عَقلُهُ، وَلادِین لِمَن لاعَقلَ لَهُ؛ استوارى و راست قامتى انسان از ناحیه عقل او است، و کسى که عقل ندارد، دین ندارد.»(1) به طور کلى برترى انسان نسبت به سایر موجودات به داشتن گوهر عقل او است، عقل حجت و امام باطن است، و همچون چراغى فروزان براى روح مىباشد، چنان که امیرمؤمنان على(ع) فرمود: «مَثَلُ العَقلِ فِى القَلبِ کمَثَلِ السِّراج فِى وَسَطِ البَیت؛ مثل عقل در روح و روان انسان، همانند چراغ روشن در وسط خانه (تاریک) است»(2) و رسول اکرم(ص) در سخنى فرمود: «ما قسّم للعباد شیئاً افضل من العقل؛ خداوند نعمتى را بین بندگانش تقسیم نکرده که برتر از نعمت عقل باشد.»(3) امام کاظم (ع) فرمود: «خداوند بر مردم دو حجّت دارد، حجّت آشکار و حجّت پنهان، حجّت آشکار، رسولان و پیامبران و امامان هستند، و حجت پنهان عقل مردم است.»(4) بر همین اساس فقهاى اسلام، عقل را یکى از مبانى و سند اصلى براى استخراج احکام اسلام، در کنار قرآن و سنّت قرار دادهاند. به هر حال گروهى در گفتار و رفتار پیشوایان و امامان(ع) براى عقل و خرد ورزى، و تفکر و بصیرت و معرفت، بسیار اهمیت داده شده، و آن را اساس، بلکه قوىترین ارکان و پایه زندگى دانستهاند، تا آنجا که عدم آن را فاجعه و مصیبتى بزرگ معرفى کردهاند، چنان که امام باقر(ع) فرمود: «لا مصیبة کعدم العقل؛ مصیبتى مانند بى خردى نیست.»(5) با کمال تأسف گروهى در بیان شیوه زندگى درخشان پیشوایان و امامان (ع) به امورى که با عقلانیت و برهان و خردورزى سرو کار دارد، کمتر توجّه کرده و بیشتر به امورى پرداختهاند که - گرچه حق باشد - از شیوه استدلال و برهان به دور است، با این که در فرازى از زیارت جامعه خطاب به امامان (ع) مىگوییم: «السَّلامُ على...ذوى النُّهى و اولى الحجى...و معادن حکمة اللّه؛ سلام بر دارندگان عقل و خرد، و معدنهاى حکمت الهى.»(6) بر همین اساس مراجع و بزرگان علم به طور مکرر تذکّر مىدهند که گویندگان و سرایندگان تنها به جنبههاى احساسات و عواطف تکیه نکنند، و مسائل عقلانیت و برهانهاى امامان (ع) را نیز مطرح نمایند، و در همین ایّام یکى از مراجع تقلید به مناسبت بیان مسایل مهدویّت در این راستا فرمود: «برخى فرهنگ مهدویت را به گونهاى بیان مىکنند که عقلانیّت در آن کم اهمیت نشان داده مىشود، اینها برخى از افراد را که در طول عمرشان کار بزرگى نکردهاند، مطرح کرده، ولى کسانى که خدمات بزرگى براى اسلام داشتهاند، گمنام مىمانند... خطبایى که به منبر مىروند باید به مباحث علممى توجه کنند...باید مردم را آگاه کرد، و حقایق مهدویّت را بر اساس عقلانیت به صورت مستدل بیان نمود.»(7) توضیح این که منتظران و زمینه سازان ظهور حضرت ولى عصر(عج) باید به ویژگىهاى حکومت آن حضرت توجه کنند، و در این راستا به فرهنگ سازى بستر سازى بپردازند، از ویژگىهاى حکومت جهانى امام عصر(عج) این است که امام باقر (ع) فرمود: «هرگاه قائم ما قیام کند، خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارد، و خردهاى آنها را با آن کامل، و افکارشان را تکمیل نماید.»(8) و امام صادق(ع) فرمود: «علم و دانش، داراى بیست و هفت شعبه است، تمام آنچه پیامبران الهى تاکنون آوردهاند دو شعبه بیش نبود، و مردم تاکنون جز آن دو شعبه را نشناختهاند، هنگامى که قائم ما قیام کند بیست و پنج شعبه دیگر علم را آشکار نموده، در میان مردم منتشر نماید، و دو شعبه دیگر را به آن ضمیمه مىکند، تا بیست و هفت شعبه تکمیل و منتشر شود.»(9) تعقّل و تفکّر از نظر قرآن و روایات اسلامى قرآن به مسأله برهان و اندیشیدن و خرد ورزى و خرد گرایى، اهمیت فراوان داده، و بر همین اساس حضرت على(ع) در وصف قرآن مىفرماید: «وَ فُرقاناً لایُخمُدُ بُرهانُهُ؛قرآن جدا کننده حق و باطلى است که درخشش برهان و استدلالش خاموش نگردد.»(10) به عنوان نمونه نظر شما را به چند فراز از دعوت قرآن به تعقّل و خردورزى جلب مىکنیم: خداوند در قرآن خطاب به پیامبر(ص) در برابر دعاى یهود و نصارى مبنى بر اینکه جز آنها کسى وارد بهشت نمىگردد، مىفرماید: «قُل هاتوا بُرهانَکُم اِن کُنتُم صادِقین؛بگو اگر راست مىگویید برهان و دلیل خود را بیاورید.»(11) این آیه بیانگر آن است که براى اثبات امور، باید دلیل و برهان آورد، و نباید هرچیزى را بدون دلیل پذیرفت. و در آیه دیگرى مىخوانیم: «کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُم آیاتِهِ لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ؛ خداوند این گونه آیاتش را براى شما تبیین مىکند تا عقل خود را به کار گیرید و بیندیشید»(12) و نیز مىفرماید: «قُل هَل یَستَوِى الاَعمى وَالبَصِیرُ اَفَلا تَتَفَکَّروُن؛بگو آیا نابینا و بینا (نادان و دانا) یکسان هستند؟ آیا نمىاندیشید؟.»(13) امام کاظم(ع) به یکى از شاگردان دانشمندش به نام هشام بن حکم مىفرماید: «اى هشام! خداوند در قرآن، صاحبان عقل و فهم را مژده داده و مىفرماید: «آن بندگانم را که سخنان را مىشنوند، و از نیکوترین آنها پیروى مىکنند مژده بده که خداوند هدایتشان کرده، و همینها خردمندان هستند.»(14) در قرآن به طور مکرّر سخن از تفکّر، تدبّر، تعقّل، تدکّر، برهان، نظر، شور و واژههاى مرادف آن به میان آمده، و انسانها را با تأکید به خرد ورزى و واقع گرایى دعوت نموده تا آنجا که با صراحت از قول دوزخیان نقل مىکند که در قیامت به خدا عرض مىکنند: «لو کنّا نسمع او نعقل ما کنّا فى اصحاب السّعیر؛اگر ما گوش شنوا داشتیم، یا از عقل خود پیروى مىکردیم، در میان دوزخیان نبودیم.»(15) و در گفتار پیشوایان بیش از آنچه تصور شود، به تعقل و خرد ورزى بها داده شده، به عنوان نمونه: 1- پیامبر(ص) فرمود: «لکلّ شىءٍ آلةٌ وعدّةٌ و آلة المؤمن وعدّته العقل...؛ براى هر چیزى ابزار و وسائلى است، و ابزار و وسایل مؤمن عقل است، و براى هر چیزى مرکبى است، و مرکب راهوار انسان، عقل است، و براى هر چیز هدفى است، و هدف از عبادت، خردمندى است.»(16) 2- امیر مؤمنان على(ع) فرمود: «العقول ائمة الافکار، و الافکار ائمّة القلوب، و القلوب ائمّة الحواس، و الحواسّ ائمّة الاعضاء؛ عقلها پیشوایان اندیشههایند، و اندیشهها پیشوایان دلهایند، و دلها راهنمایان عواطف و حس هایند، و عواطف و حسها پیشواى اعضاء مىباشند.»(17) نیز فرمود: «اَعقَلُ النّاسِ اَقرَبُهُم مِنَ اللّهِ؛ عاقلترین انسانها، نزدیکترین آنها در پیشگاه خدا هستند.»(18) امام صادق(ع) فرمود: و کسى که عاقل و خردمند باشد، دین دار است، و کسى که دین دار باشد وارد بهشت مىگردد.»(19) نیز فرمود: «رسول خدا(ص) فرمود: هرگاه از شخصى نزد شما تعریف و تمجید شد، بنگرید عقل و فکر او چگونه است، چرا که انسانها بر اساس اندازه درجه عقلشان حسابرسى مىگردند.»(20) از این روایات و روایات بىشمار دیگر استفاده مىشود که جایگاه عقل در اسلام، بسیار بلند و رفیع است، و انسان در وهله اول در رابطه با عقل و ادراکات عقلى و تفکّر سنجیده مىشود، هر کس که در این راستا گوى سبقت را ربوده، برتر و پیشقدمتر خواهد بود. بر همین اساس پیامبر(ص) و امامان معصوم (ع) نسبت به دیگران از از نظر عقل و علم، برتر بودند، و عقل و علم هیچ کس به درجه عقل و علم آنها نمىرسید. در ماجراى ایثار بىنظیر امام على(ع) در لیلة المبیت، هنگامى که در آن شب خطیر، پیامبر(ص) از مکه به سوى مدینه هجرت کرد،. حضرت على(ع) با خوابیدن در رختخواب او جانش را فداى آن حضرت نمود، کفار قریش اطراف بستر را محاصره نمودند، وقتى که على(ع) را در آنجا یافتند ابوجهل نسبت جهل به على (ع) داد، حضرت على(ع) در ضمن گفتارى به او فرمود: «یا اَبا جَهلُ بَلِ اللّهُ قَد اَعطانى مِنَ العَقلِ ما لَو قُتیم عَلى جَمیع حُمَقاءِ الدُّنیا وَ مَجانِینها لَصارُوا بِهِ عُقَلاءً؛ اى ابوجهل! بلکه خداوند از مقام عقل به قدرى به من عنایت فرموده که اگر آن را بر همه احمقها و دیوانگان دنیا تقسیم کنند، همه آنها از عاقلان و خردمندان خواهند شد.»(21) امام على(ع) در مورد خردورزى و خردگرایى آل محمّد(ص) فرمود: «هم عیش العلم و موت الجهل...عقلوا الدّین عقل وعایة و رعایةٍ، لا عقل سماعٍ و روایةٍ، فانّ رواة العلم کثیرٌ، ورعاته قلیلٌ؛ آنها زنده کننده دانش، و نابود کننده جهالت مىباشند...آنها دین را در حوزه عقل و اندیشه دریافتهاند، و از کژى نگه داشتهاند، نه اینکه تنها شنیده و روایت کرده باشند، چرا که روایت کنندگان بسیارند، ولى دریابندگان حقایق اندک مىباشند.»(22) چند نمونه از مناظرات پیشوایان بر این اساس مىبینیم پیشوایان راستین دین در هر عصر و زمانى، با تشکیل مجالس مناظره با مخالفان و معاندان و شبهه افکنان، به میدان مىآمدند و با براهین قاطع و مطرح کردن مطالب دقیق علمى و عقل پسند، آنها را محکوم و مبهوت مىنمودند، و خود به پیروان و شاگردانشان شیوه استدلال هاى عقلى و راه دفاع از حریم حق، و مرز دارى فرهنگى را مىآموختند، و آنها را تشویق مىکردند که حتماً در عرصههاى علمى و برهانى حاضر شده و به دفاع علمى و فرهنگى برخیزند، امام باقر(ع) در این راستا فرمود: «علماء شیعتنا مرابطون فى التعز الّذى بلى ابلیس و عفاریته...؛ دانشمندان پیروان ما همانند مرز دارانى هستند که در برابر ابلیس و لشگرهایش صف کشیدهاند، و از حمله کردن آنها به افرادى از شیعیان ما که قدرت دفاع از خود ندارند جلوگیرى مىکنند، و نیز از تسلّط ابلیس و پیروان ناصبى او بر آنها جلوگیرى مىنمایند، آگاه باشید! ارزش آن دانشمندان شیعهاى که چنین با تجهیزات استدلالى، خود را درمعرض دفاع قرار دادهاند، هزار هزار بار بالاتر از سپاهیانى است که در برابر هجوم دشمنان اسلام از کفّار روم و ترک و خزر، پیکار مىنمایند، زیرا آنها (دانشمندان شیعه) نگهبانان عقاید و فرهنگ اسلام، و مدافع دین دوستان ما هستند، در حالى که مجاهدان حافظ مرزهاى جغرافیایى مىباشند.» پر واضح است که ارزش نگهبانى از مرزهاى عقیدتى و فرهنگى، برتر از ارزش پاسدارى از مرزهاى جغرافیایى است.(23) براى روشن شدن بیشتر از خردورزى امامان (ع) نظر شما را به چند نمونه از مناظرات برهانى و استدلالى آنها جلب مىکنیم: چند نمونه از مناظرات پیشوایان 1- روزى گروهى به محضر پیامبر(ص) آمده و گفتند براى مناظره آمدهایم، و به قرآن اشکالى داریم. پیامبر (ص) فرمود: اشکال چیست؟ گفتند: «اشکال ما این است که در قرآن (آیه 98 سوره انبیاء) مىخوانیم: «انّکم و ما تعبدون من دون اللّه حصب جهنّم؛ شما و آنچه (از معبودانى که) جز خدا مى پرستید هیزم دوزخ مى باشید.» اشکال ما این است که طبق این عبارت، باید حضرت مسیح(ع) نیز اهل دوزخ باشد، زیرا مسیح(ع) را نیز عدّهاى مىپرستند؟ پیامبر (ص) با کمال آرامش گفتار آنها را گوش کرد، آنگاه به آنان چنین پاسخ داد: «قرآن بر طبق متعارف کلام و ادبیات عرب نازل شده است، و در کلام عرب واژه «مَن» نوعاً براى ذوىالعقول (افراد صاحب عقل) استعمال مىشود، ولى واژه «ما» نوعاً براى افراد غیر ذوى العقول (مانند حیوانات و جمادات و گیاهان) به کار مىرود، در آیه مورد اشکال شما، واژه «ما» آمده است، بنابراین منظور از آن، معبودانى است که صاحب عقل نیستند، مانند بتهایى از چوب و سنگ و گل و...مىساختند و مىپرستیدند، در نتیجه معنى آیه چنین مىشود: «جایگاه شما غیر خدا پرستان، و معبودهایى که از بتهاى مختلف ساختهاید در دوزخ است» آن گروه از پاسخ معقول پیامبر(ص) قانع شده و او را تصدیق نموده و سپس برخاستند و رفتند.(24) 2- عبداللّه دیصانى از منکران خدا بود، روزى با وساطت هشام بن حکم (یکى از شاگردان امام صادق علیه السلام) به محضر امام صادق(ع) رسید، و پرسید: مرا به معبودم راهنمایى کن، امام(ع) به او فرمود: بنشین. او نشست، در همین هنگام کودکى تخم مرغى در دست داشت از آنجا عبور کرد، امام (ع) به آن کودک فرمود: آن تخم مرغ را به من بده، کودک اطاعت کرد، امام(ع) آن تخم مرغ را به دست گرفت و به عبداللّه فرمود: اى دیصانى! این تخم مرغ را نگاه کن که سنگرى (پوست و...) آن را پوشانده است، و این سنگر از چند چیز تشکیل شده است: 1- پوست ضخیم 2- پوست نازک در زیر آن پوست روئین 3- سفیده مایع نقرهاى روان در زیر آن پوست نازک 4- مایع طلایى روان در درون آن سفیده، که این دو مایع سفید و زرد با هم مخلوط نمىشوند. به همین وضع باقى است، نه سامان دهندهاى از میان آن بیرون آمده که بگوید من آن را ساختهام و نه تباه کنندهاى از بیرون به درونش رفته که بگوید من آن را تباه ساختهام، و روشن نیست که براى تولید فرزند نر یا ماده درست شده، ناگاه پس از مدتى شکافته مىشود، و پرندهاى مانند طاووس رنگارنگ از آن بیرون مىآید. آیا به نظر تو چنین تشکیلات (ظریف و حساب شده) داراى تدبیر کنندهاى نیست؟ عبداللّه در همین هنگام در برابر سؤال امام (ع) مدتى سر به زیر افکند و در فکر فرو رفت، سپس (در حالى که نور ایمان به قلبش تابیده بود) سر بلند کرد و گفت: گواهى مىدهم که معبودى جز خداى یکتا نیست، و او یکتا و بى همتاست، و گواهى مىدهم که محمّد (ص) بنده و رسول خدا است. و تو امام و حجّت از طرف خدا بر مردم هستى و من از عقیده باطل خود برگشتم و توبه کردم و پشیمان هستم.»(25) 3- عبداللّه دیصانى (منکر خدا) توسط هشام بن حکم از امام صادق پرسید: «آیا خداى تو مىتواند همه دنیا را در میان تخم مرغ بگنجاند، بى آن که دنیا کوچک شود، و درون تخم مرغ وسیع گردد؟» امام توسط هشام به او پیام داد: «انسان داراى پنج حس است که عبارتند از: حس بینایى، حسّ شنوایى، حسّ بویایى، حسّ چشایى و حس بساوایى (لامسه)، وسیله بینایى به اندازه یک عدس یا کوچک تر است، انسان به وسیله همین وسیله کوچک بخش وسیعى از آسمان و زمین و کوهها و درخت ها را مىنگرد، همان خداوندى که قادر است آن همه وسعت را در میان عدسى کوچک قرار دهد، مىتواند همه جهان را در درون تخم مرغ بگنجاند... عبداللّه با شنیدن این سخن تصمیم گرفت به محضر امام صادق(ع) برسد، او به محضر امام صادق(ع) رسید، و پس از طرح چند سؤال و دریافت پاسخ آنها، قانع شده و مسلمان شد.(26) مناظرات امامان(ع) با منکران و ملحدان و...بسیار است، و همه اینها حاکى است که مسأله خردورزى و برهان و عقلانیت از تکیه گاههاى مهم امامان (ع) در برخورد با مردم مختلف بوده است، تا آنجا که ابن ابن العوجا یکى از منکران سرشناس و دانشمند عصر امام صادق(ع) در شأن آن حضرت مىگوید: «آن حضرت با ما برخورد بسیار متین و نیک داشت، گفتارهاى ما را با کمال آرامش مىشنید، هیچگاه به ما ناسزا نگفت، و در پاسخ به ما از مرز انصاف خارج نشد، او انسان خود دار و باوقار است، و داراى اندیشه محکم و استوار مىباشد، تندى و سستى رأى ما و سبکىهاى ما او را خسته نمىکند، او گفتار ما را خوب مىشنود و گوش فرا مىدهد، به طورى که ما خیال مىکنیم او را محکوم کردهایم، بعد که نوبت به او مىرسد، با کمال متانت یک یک از استدلالهاى ما را بررسى کرده و با گفتارى اندک رد مىکند، به گونهاى که هرگونه بهانه در بحث بر روى ما بسته مىشود.»(27) پىنوشتها: -1. بحارالانوار، ج 1، ص 94.2. همان، ج 1، ص 99. 3. اصول کافى، ج 1، ص 12. 4. همان، ص 16. 5. بحار، ج 78، ص 165. 6. مفاتیح الجنان. 7. خبرنامه شماره 857، ص 8، به نقل از آیت اللّه صافى گلپایگانى مدّ ظله. 8. اصول کافى، ج 1، ص 25. 9. بحارالانوار، ج 52، ص 336. 10. نهج البلاغه، خطبه 198. 11. سوره بقره، آیه 111. 12. آل عمران، آیه 190. 13. سوره انعام، آیه 50. 14. (سوره زمر - آیه 18) اصول کافى، ج 1، ص 13. 15. سوره ملک، آیه 10. 16. بحار، ج 1، ص 95. 17. بحار، ج1، ص 96. 18. غررالحکم، ج2، ص 211. 19. اصول کافى، ج1، ص 11. 20. همان. 21. ناسخ التواریخ حضرت على(ع)، ج1، ص 16 و 17. 22. نهج البلاغه، خطبه 239. 23. احتجاج طبرسى، ج1، ص 155. 24. بحارالانوار، ج9، ص 282. 25. اصول کافى، ج1، ص 79 و 80 - به طور اقتباس. 26. همان، به طور اقتباس. 27. بحار، ج 3،ص 58. پاورقی ها: | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 75 |