تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,764 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,969 |
ساختار جامعه الهى و الحادى | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 278، اردیبهشت 1389 | ||
نویسنده | ||
آملى عبدالله جوادى | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
##نگارش و تدوین: حجةالاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفى پور##
تشکیل جامعه به یک سلسله اهداف، اصول و خطّمشى نیاز دارد. اکنون باید بررسى کنیم که چه علل و عواملى جامعه را مىسازد. عوامل سازنده جامعه ارتباط مستقیم با نحوه جهان بینى دارد و چون دو جهان بینى مقابل در جهان وجود دارد قهراً سازندگان و مؤسسان جامعه نیز دو گروهند در نتیجه جوامعى که تشکیل مىشود نیز دو گونه جامعه خواهد بود. ساختار یک جامعه غیر الهى عدهاى معتقدند که کلّ این جهان در نشئه طبیعت خلاصه مىشود و انسان نیز که جزئى از این مجموعه است، سرگذشتى جز میلاد و سرنوشتى جز مرگ ندارد و بین میلاد و مرگ خلاصه مىشود، او نه قبل از میلاد سرگذشتى داشته و نه بعد از مرگ سرنوشتى دارد؛ همه موجودات جهان یک روز موجود و روز دیگر نابود مىشوند و قبل از آن تطوّر و تحولى نبود مگر تطوّرات ماده و بعد از مرگ آنها نیز عالمى نیست جز تطوّرات ماده. همانگونه که یک درخت حالات گوناگون مادّى را پشت سر نهاد تا درخت شد و بعد از چند سال نیز که پژمرده شد و پوسید باز حالات مادى را در پى دارد و پىآمدى ندارد، یک انسان نیز قبلاً تطوّرات مادّى خاک و آب را پشت سرگذاشت، بعد از مرگ نیز اطوار مادّى را تعقیب مىکند یعنى بدنش مىپوسد، خاک مىشود و هرکارى که طبیعت با خاک مىکند با بدن او نیز مىکند، پس خوبى و بدى او هیچ نقشى براى بعد از مرگ ندارد. بر اساس این بینش، انسان خود را به هیچوجه نیازمند به قانون نمىبیند، بلکه در همه کارها خود را رها مىداند مگر آن مقدار که طبیعت او را محدود کند و در بخشهاى عقاید، اخلاق و اعمال رها است پس فراگرایى و مادیگرى، فضیلت و رذیلت، عبادت و ناسپاسى براى او یکسان است. او آزاد است تا در حیطه مسایل شخصى با بدن خود به دلخواه، هر کارى انجام بدهد، همچنین در بخش ارادهاى که نسبت به جهان طبیعت اعمال مىکند و نیز بهرهبردارى کردن از هر بخش طبیعت به هر نحوى که بخواهد آزاد است، چنین انسانى پنج بخش (عقیده، اخلاق، عمل فردى، برخورد ارادى با جهان طبیعت و نحوه بهرهورى از منابع و مواهب طبیعى) هیچ نیازى به قانون ندارد تا او را محدود کند و تنها هستى اوست که برایش قانون طبیعى تعبین مىنماید، مثلاً اینکه چقدر بخورد، چه بخورد، چه زمانى از غذا استفاده کند، او نمىتواند بیش از گنجایش معده خود غذا بخورد و بیش از نیاز خود هوا استنشاق کند بعد از تلاش وکار بخوابد و بالأخره غیر از محدودیتى که نظام طبیعت بر وى تحمیل نموده در همه مراحل دیگر خود را رها مىپندارد و چون تنها او نیست که زندگى مىکند، دیگران هم در کنار او بسر مىبرند و آنان نیز در این پنج مقطع خود را رها مىدانند، اگر مجموعه این افراد رها و گسیخته بخواهند با هم زندگى کنند، هدفشان تأمین نمىشود. چون هدف کسى که مىگوید: «ان هى الّا حیاتنا الدّنیا نموت و نحیى»(1)جز بهره بردارى و لذّت بردن از دنیا نیست، شعار او نیز همان نان، مسکن رهایى است و چون همه داراى همین هدف شعار هستند، اگر کسى بخواهد به مقدار میل خود آزادانه از منابع و مواهب طبیعى بهرهبگیرد مقدور او نیست بنابراین به ناچار باید قانونى داشته باشند تا فقط مقطع چهارم و پنجم از این مقاطع پنج گانه را تنظیم کند، زیرا آنان براى عقیده، اخلاق و اعمال فردى مانند غذا خوردن و کیفیت و کمیت آن به قانون طبیعى بسنده مىکنند. قانون تنها براى کیفیّت برخورد ارادى از طبیعت و بهرهبردارى از آن لازم است، تا مرزى براى آنان وجود داشته باشد و ارادهها را تعدیل کند، توزیع امکانات و منابع طبیعى نیز عادلانه باشد و به همه برسد. قانون تنها براى این لازم است که اگر تجاوزى به حریم منافع دیگران شود، مورد توبیخ و کیفر قرار گیرد، از این رو قوانین جزایى را نیز تدوین مىکنند و مسئولیت اجراى آن را بعهده اشخاص معیّنى مىسپارند، این ساختار یک جامعه غیر الهى است، چنین جامعهاى چون پاى بند به اعتقاد و اخلاق نیست، بگونهاى قانون تدوین مىکند که به سود کشورش باشد و یا اگر نژادپرست بودند سود نژادشان باشد، چون کسى که در عقیده، اخلاق، عمل، اراده و انتفاع از طبیعت رها بود، قانونى تدوین مىکند که با خوى و سرشت او هماهنگ باشد، بنابراین اصل قانون به سود گروه خاص نوشته مىشود و بر فرض آنها در تدوین قانون عدل و داد را در نظر بگیرند و از جهل و اشتباه نیز مصون باشند، ولى چون عمده ضمانت اجراى این قانون است، اجراى این قانون به دست کسانى سپرده مىشود که در جهان جز لذّت چیزى را نمىشناسند در چنین جامعهاى قدرت در دست کسى است که مىگوید: «ان هى الّا حیاتنا الدّنیا»(2) حال چه عاملى او را وادار مىکند تا حقوق مردم را به آنان بدهد؟ کسى که در همه امور رها است، چرا لذّت نقد را از دست بدهد؟ چرا تجاوز نکند؟ و اگر مسئله علاقه به وطن یا خوشنامى بعد از مرگ براى آنها مطرح باشد در نزد آنها در حد یک امر عاطفى و احساسى است، او مىگوید من فعلاً باید لذّت ببرم و بعد از مرگ و معدوم شدن من وطنم آزاد باشد یا در بند، براى من یکسان است و دیگران مرا مدح کنند یا قدح، براى من بى تفاوت است. الآن شخصى که در مجلس ما نیست نه از مدح ما طرفى مىبندد و نه از قدح ما مىرنجد، چه ما لسان صدق درباره او داشته باشیم یا لسان سوء براى آن معدوم یکسان است. اگر کسى هوش متوسطى داشته باشد و بداند که مرگ نابود شدن است و پس از آن نه لذّتى از ثنا مىبرد و نه رنجى از هجو، آنگاه چه عاملى مىتواند باعث شود که او با داشتن قدرت از لذّت بگذرد؟ البته ممکن است جوان یا نوجوانى را خام کنند و به او بگویند بعد از مرگ تو با پوستر، عکس، گرامیداشت تو و مانند آن، خاطره تو را زنده نگه مىداریم، ولى وقتى او بالغ باشد و به گمان باطل خود فهمید که مرگ نابودى است و براى او فرقى ندارد که همه عالم به سوگ او بنشینند یا شادمان باشند، او هرگز مجرى قانون نخواهد بود، گرچه آن قانون بر اساس قسط و عدل تدوین شده باشد. نشانه این مطلب نظام دموکراسى غرب است که اوّلین ثمره تلخ آن همین کمونیزم است. کمونیسم از آزادى مطلق نظام دموکراسى غرب سرچشمه گرفت، وقتى عدهاى در سرمایه دارى رها و در نتیجه متورّم شدند، محرومان و پابرهنگان نتوانستند تحمّل کنند اقدام به تدوین و ایجاد نظام سوسیالیستى و کمونیستى دیکتاتورى نمودند. سرتاسر نظام کاپیال غرب سود است آنها جز پول چیزى را نمىشناسند و ازعقیده، عاطفه، عبادت و اخلاق بهرهاى ندارند فقط: «دینهم دنانیرهم» و لا غیر. ساختار یک جامعه توحیدى در مقابل جهانبینى الحادى و ساختار اجتماعى نشئت گرفته از آن، جهانبینى دیگرى وجود دارد که مىگوید: جهان و انسان را خدا آفریده و این جهان سرگذشت فراوانى را پشت سرگذاشته و سرنوشت زیادى را نیز در پیش دارد، انسان نیز عوالمى را پشت سر گذاشته و عوالمى را در پیش دارد او هرگز با مرگ نابود نمىشود و مبدأ این مجموعه جهان و انسان خداوند است همانگونه که بازگشت همه نیز به سوى او است: «انّا للّه و انّا الیه راجعون»(3) چنین شخصى چون با خود و خدا و محیط طبیعى خود ارتباط دارد اگر تنها هم زندگى کند نیاز به قانون دارد در نظام الهى و اسلامى قانون مقدّم بر جامعه است. در نظامهاى غیر الهى جامعه نیاز به قانون دارد ولى در نظام الهى و اسلامى انسان محتاج قانون است، فرد باشد یا جامعه. منتها چون ظهور زندگى قانونى در جمع است نیاز به نبوّت و قانون و مانند آن در جامعه انسانى مطرح مىشود و گرنه یک انسان در همه آن بخشهاى پنجگانه نیازمند به قانون و قانونگذار الهى است و همانطورى که جامعه به قانون نیاز دارد، فرد هم نیاز دارد مگر بعضى از کارها که در غیر زندگى اجتماعى فاقد موضوع است. بر همین اساس خداوند اولین انسان یعنى حضرت آدم علیه السلام را با قانون آفرید. بشر هرگز بدون قانون رهانمى شود و فقط اجتماع عامل نیاز به قانون نیست. کسى که جهانبینى الهى دارد و در جهان خود را مسافر و زندگى دنیاى خود را مقدمه حیات جاوید آخرت مىداند، مىگوید ما براى یک لحظه هم معدوم نمىشویم، حتى چنین نیست که تصور شود انسان با مرگ معدوم مىشود و سپس در معاد و جهان آخرت زنده شود، این قافله هرگز نابود نمىشود و مرگ به معناى فاصله شدن مرگ میان این متحرّک و آن هدف نیست. انسان زندگى را با «کدح» آغاز مىکند تا به ملاقات پروردگار نائل مىشود: «یا ایّها الانسان انّک کادحٌ الى ربّک کدحاً فملاقیه»(4) پیوسته قوّهاى را به فعلیتى تبدیل مىکند و از سرایى به سراى دیگر منتقل مىشود، در عالم طبیعت که هست باید ره توشه آن سفر ابدى را فراهم نماید، قهراً در تمام مراحل پنجگانه (عقاید، اخلاق، اعمال فردى، نحوه اراده با جهان طبیعت و نحوه انتفاع از منابع و مواهب طبیعى) بنده خداست. و قانون الهى را مىپذیرد و بر آن گردن مىنهد. چنین انسانى وقتى با همفکران خود جامعه تشکیل مىدهد، هدفش این نیست که بر اساس «ان هى الّا حیاتنا الدّنیا»(5) فقط از دنیا و از همدیگر بهره ببرد، بلکه زندگى او بر اساس «المال و البنون زینة الحیوة الدّنیا و الباقیات الصّالحات خیرٌ عند ربّک ثواباً(6)؛ مال و فرزندان آرایش زندگى دنیا هستند و باقیات و صالحات در نزد پروردگار خیر است» تنظیم شده است که به هدف تعالى و لقاء الهى نائل شود و اگر هدف این است، هدف را با هر کارى نمىتوان تعقیب نمود، هدف مشخص را باید با کارهاى معیّن تعقیب کرد و هر کارى را نیز به استناد هر اصل و مبنایى نمىشود تصویب کرد، بلکه اصول و مبانى خاصّى به آن کارهاى مخصوص راهنمایى مىکند، بنابراین در جهانبینى موحّدانه هدف یک انسان موحّد لقاء اللّه خواهد بود، اصول و مبانىاش هم همان است که انبیا آوردند، خطّ مشى عملى او نیز به استناد همین اصول و مبانى تنظیم و تدوین مىشود و در نتیجه اشکالاتى که در جامعههاى غیر الهى وجود داشت در اینجا برطرف مىشود. در نظام الهى قانونگذار معصوم و مصون از جهل و خطاست او منفعت طلب و سودجو نیست تا به سود فرد یا گروهى قانون وضع کند. در این نظام «سواءٌ العاکف فیه و الباد؛(7) مسافر و حاضر در آن برابرند» و «لافضل لعربّىٍ على عجمى» (8) و عرب بر عجم امتیازى ندارد و پیامبر او نیز بطور یکسان «ارسلت الى الابیض و الاسود و الاحمر»(9) به سوى سفید و سیاه و سرخ فرستاده شده است و «النّاس سواء کاسنان المشط»(10) همه مردم در آن بسان دندانههاى شانه برابرند. پس در حوزه تدوین قانون، قانون گذار از جهالت،ضلالت، سفاهت، ظلم و مانند آن مصون است، در حوزه اجرایى نیز مجریان اوّلى این قانون انسانهاى وارسته و معصومند، کارگزاران عصر غیبت نیز کسانى هستند که فقط انگیزه آنان قانون و عمل به قانون است و اساس این انگیزه همان اعتقاد و اخلاق و عبادات است. البته جهان ایدهآلى که هیچگناهى در آن نباشد فقط در بهشت است که همه کسانى که در آن استقرار پیدا مىکنند معصوم هستند: «لا لغوٌ فیها و لا تأثیمٌ»(11) در بهشت نه تنها کسى عمداً به حق دیگران تجاوز نمىکند بلکه سهواً و از روى خطا نیز تعدّى ندارد، همان کارى که انبیا و اولیا - علیهم السلام - در دنیا داشتند مؤمنین در بهشت دارند. البته با حفظ مراتب همه در آن عالم عادل و معصومند، آنها اهل تباهى نیستند و اصولاً در بهشت بدى راه ندارد(به صورت نفى جنس) و اگر کسى بگوید چرا خداوند چنین عالمى را نیافرید، جواب آن این است که خدا چنین عالمى را در آخرت آفریده که وسعت آن به گستردگى آسمانها و زمین است: «سابقوا الى مغفرةٍ من ربّکم و جنّةٍ عرضها کعرض السّماء و الارض اعدّت للذّین آمنوا باللّه و رسله ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه ذوالفضل العظیم»(12) پیشى گیرید به سوى آمرزش پروردگارتان و بهشتى که عرض آن مانند عرض آسمانها و زمین است که آماده شد براى آنان که به خدا و رسولش ایمان دارند آن فضل خداست به هر کسى بخواهد مىدهد و خدا صاحب فضل بزرگ است. اما چنین عالمى رایگان به کف نمىآید، انسانى که در حیطه تکلیف بخواهد زندگى کند و به کمال اختیارى برسد بهترین راه و معقولترین آن همین راه است، یعنى قانون را تنها ذات اقدس اله تدوین کند، مجریان اوّلیه آن انسانهاى معصوم و خلیفة اللّه باشند، مفسّران این قانون نیز در درجه اول همان معصومان باشند و سپس اسلام شناسان وارسته و عادل با انگیزه اعتقادى، اخلاقى و عبادى اجراى آن را برعهده گیرند و اگر در مقام عمل چنین قانونى را در دست انسانهاى مختار سپرده شود ممکن است ضایعاتى نیز داشته باشد، اما این حداقل ضایعات است که گریزى از آن نیست. اسلام براى اینکه این نظام از هرگزندى محفوظ بماند، مردم را نیز به عنوان ناظر ملّى موظّف کرده است تا بر مجموعه نظام نظارت کند، پس چنین نیست که مردم مشمول قانون باشند و دیگر هیچ سمتى نداشته باشند، بلکه اسلام مردم را ناظر به حسن جریان قانون نیز قرار داده است و امر به معروف و نهى از منکر را بر همه آنان واجب کرد. عدهاى از فقیهان ما مانند مرحوم محقق - رضوان اللّه علیه - آن را «واجب عینى» دانستهاند منتهى وقتى دیگران قیام کردند، موضوع ساقط مىشود، البته معروف بین فقها این است که امر به معروف و نهى از منکر واجب کفایى است. این تصویرى است از ساختار یک جامعه الهى البته آنچه که ذکر شد براى متوسطین از مردم است، اما آنها که جزو «اوحدى» هستند، هدفى بالاتر از این دارند. متوسطان هدفشان این است که طورى زندگى و عبادت کنند که از عذاب الهى مصون بوده و به بهشت ابدى راه یابند. اما اوحدى از مردم که از «احرار» و آزادگان هستند، این امور را هدف متوسط مىدانند و عمده هدفى که آنان دنبال مىکنند همان «وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتک» است. یعنى چون خدا را شایسته عبادت و اطاعت یافتهاند او را عبادت و اطاعت مىکنند. اصالت توحید در نظام الهى با توجه به این که یکى از فرقها اساسى و مهم جامعه الهى با جامعه غیر الهى و توحیدى آن است که در نظام توحیدى انسانها در هیچ یک از بخشهاى پنجگانه (عقاید، اخلاق، اعمال فردى، کیفیّت برخورد با جهان طبیعت و نحوه استفاده از منابع و مواهب طبیعى) خود را رها و آزاد نمىدانند براى این است که جامعه الهى در همه این بخشها بر اساس توحید شکل مىگیرد. استاد علّامه طباطبایى - قدّس سرّه - در تفسیر ارزشمند المیزان توحید را به صورت یک نمودار به درختى تشبیه و ترسیم مىکند، مىفرماید: «معناى اصالت توحید این نیست که انسان عقیدهاى داشته باشد بعد اخلاق و اعمالى را نیز فراهم نماید، بلکه اخلاق و عمل مرحله ظهور و شکوفایى همان عقیده است، عقیده اگر باز شود به صورت اخلاق و رفتار، ظاهر مىشود و رفتار، گفتار و اخلاق، اگر به صورت متن بیان شود به عقیده توحیدى در مىآید که رابطه عقیده با اخلاق و عمل، رابطه متن و شرح است. توحید اگر باز شود به صورت یک نظام اخلاقى و عملى مبتنى بر قسط و عدل در همه شؤون ظهور مىکند و اگر این نظام بسته و جمع شود همان توحید خواهد بود.» ایشان این نمودار درختى را از آیه شریفه: «ضرب اللّه مثلاً کلمةً طیّبةً کشجرةٍ طیبةٍ اصلها ثابتٌ و فرعها فى السمّاء تؤتى اکلها کلّ حینٍ باذن ربّها»(13) استفاده کردهاند. توحید شجره طوبایى است که از ریشه تا بالاترین شاخه میوه مىدهد نظیر درختهاى معمولى نیست که ریشه و ساقه آن میوه ندهد چنین درختى جز در بهشت یافت نمىشود. این یک تشبیه معقول به محسوس است، تشبیه توحید به یک درخت بهشتى که از ریشه تا شاخه میوه مىدهد، یک تشبیه رسا است اما اگر توحید به درختى از درختان دنیا تشبیه بشود نارساست، چون درختان دنیا ریشه، ساقه و برگ آن میوه نمىدهد تنها در کنار برگ در قسمتى از شاخه میوه رشد مىکند، ولى شجره توحید سراسر آن میوه و بار است چنان چه هر زمانى نیز میوه مىدهد، ممکن است درختى بر اثر تربیت صحیح کشاورزى سالى چند فصل محصول بدهد ولى چنین نیست که هر روز و هر جاى درخت میوه بدهد، ولى کلمه طیّبه هر لحظه و هر جاى آن بار مىدهد، مانند درختان بهشت که: «اکلها دائمٌ»(14) یعنى خوراکى درختان بهشت دایمى است، هرگز کم نمىآید. ذیل آیه شریفه «لامقطوعةٍ ولا ممنوعةٍ»(15) روایتى از معصوم رسیده است که: فرمودند: «درختان بهشت هرگز بىمیوه نخواهند بود، همانگونه که شما اگر در فنون مختلفه علوم الهى آگاهى داشته باشید و میوههاى گوناگون علمى بدهید که هرگز تمام نمىشود!!.»(16) مثلاً کسى ادیب، فقیه، اصولى، رجالى، مفسّر، حکیم و عارف باشد و از این علوم به دیگران بیاموزد. توحید دژ امن الهى کلمه توحید(لااله الّا اللّه) در روایات بعنوان حصن (و دژ) معرفى شده است که براى تبیین حصن بودن کلمه توحید لازم است چند روایت از روایاتى را که مرحوم صدوق - رضوان اللّه علیه - در کتاب شریف توحید ذکر فرموده است بررسى کنیم. این روایات در باب «ثواب الموحّدین و العارفین» که مشتمل بر سى و پنج حدیث نورانى است آمده و نوع این روایات «سلسلة الذهب» است یعنى معصوم - سلام اللّه علیه - از پدران گرامیش نقل مىکند تا سلسله سند به حضرت امیر - علیه السلام - و در نهایت به وجود مقدس حضرت رسول اکرم(ص) مىرسد. روایات این باب به چند دسته و طائفه تقسیم مىشود: دسته اول: روایاتى است که مىفرماید هیچ پیامبرى سخنى به عظمت لاالا الّا اللّه نیاورده: «عن ابى سعید الخدرى قال: قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلّم: ما قلت و لاقال القائلون قبلى مثل لاالهالّا اللّه»(17) ابى سعید خدرى از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: نه من و نه کسانى که پیش از من بودهاند، سخنى به عظمت «لااله الّا اللّه» نگفتهاند. دسته دوم: روایاتى است که لااله الّا اللّه را به عنوان حصن و قلعه امن معرفى مىکند که هر کس به آن وارد شود از عذاب الهى ایمن است: «لا اله الّا حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى»(18) حصن بودن این کلمه تنها به تلفظ آن یا شهادت به وحدانیت و یکتائى خداوند نیست، گرچه گفتن «لااله الّا اللّه» موجب نجات از خلود در آتش است، اما این حدیث امن مطلق را تضمین کرده است، یعنى گوینده «لااله الّا اللّه» از هرگونه عذابى در امان است. دسته سوم: روایتى که دسته دوم را مقید به اخلاص مىکند: «امام رضا(ع): حدثنى ابى العبدالصّالح موسى بن جعفر قال حدثنى ابى الصادق جعفر بن محمّد قال حدثنى ابى ابو جعفر محمد بن علّى باقر علم الانبیاء قال حدّثنى ابى علّى بن الحسین سیّد العابدین قال حدّثنى ابى سیدّ شباب اهل الجّنه الحسین قال حدثنى ابى علىّ بن ابى طالب علیه السلام قال سمعت النّبى صلى اللّه علیه و آله و سلّم یقول: قال اللّه جلّ جلاله: انّى انا اللّه لا اله الّا انا فاعبدونى من جاء منکم بشهادة ان لا اله الّا اللّه بالاخلاص دخل فى حصنى و من دخل فى حصنى امن من عذابى»(19) امام رضا(ع) از پدرش و او از پدرش امام صادق(ع) و او از پدرش امام باقر(ع) و او از پدرش امام زین العابدین (ع) و او از پدرش سرور اهل بهشت امام حسین(ع) و او از پدرش على ابن ابیطالب (ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمود از پیامبر اکرم(ص) شنیدم که مىفرمود: که خدا فرموده است: من خدا هستم جز من معبودى نیست پس فقط مرا پرستش کنید و هرکه با اخلاص به وحدانیت خدا شهادت دهد در حصن و دژ وارد مىشود و هرکه در دژ من وارد شد از عذاب من ایمن است. دسته چهارم: روایتى که به شرح اخلاص در روایت قبلى مىپردازد. «عن ابى عبداللّه (ع): قال من قال لااله الّا اللّه مخلصاً دخل الجنّة و اخلاصه ان تحجره لااله الّا اللّه عمّا حرّم اللّه عزّ و جلّ»(20) هر کس «لا اله الّا اللّه» را با اخلاص بگوید وارد بهشت مىشود و اخلاص او به آن است که او را از حرام باز مىدارد. یعنى اخلاص گوینده این کلمه آن است که لا اله الّا اللّه او را از گناه باز دارد. دسته پنجم: روایت معروف امام رضا (ع) است که مسئله امامت و حکومت را تبیین مىکند و مىفرماید: «سمعت جبرئیل یقول: سمعت اللّه جلّ جلاله: لا اله الّا اللّه حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى فلمّا مرّت الراحلة نادانا و اما بشروطها و انا من شروطها»(21)(یعنى امام هشتم (ع) در همان نیشابور بعد از چند قدمى سر را از کجاوه بیرون آورد و فرمود: از جبرئیل شنیدم که گفت: از خداى سبحان شنیدم که فرمود: «لا اله الّا اللّه» دژ من است و هر کس وارد دژ من شود از عذاب من ایمن است. این سخن (انا من شروطها) را قبل از امام رضا(ع)، امام باقر (ع)، و سایر ائمه(علیهم السلام) فرمودهاند. این حدیث نشان مىدهد که توحید شروطى دارد که یکى از آنها پذیرفتن امامت امام هشتم است که این تمام شرط نیست، قهراً پذیرفتن امامان قبلى و بعدى نیز از شروط این کلمه است. با توجه به این روایت جامعه اسلامى مبتنى بر اصل توحید است و توحید قلعه امن است و هیچگاه، کسى به گناه آلوده نمىشود مگر اینکه در آن محدوده از توحید محروم باشد و داعیه ربوبیّت و خدائى داشته باشد. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. سوره مؤمن، آیه 37. 2. همان، . 3. سوره بقره،آیه 156. 4. سوره انشقاق ، آیه 6. 5. سوره مؤمن، آیه 37. 6. سوره کهف، آیه 46. 7. سوره حج، آیه 25. 8. تحف العقول، ص 24 نقل به معنى . 9. بحار، ج 89، ص 14. 10. تحف العقول، ص 274. 11. سوره طور، آیه 23. 12. سوره حدید، آیه 21. 13. سوره ابراهیم، آیه 24. 14. سوره رعد، آیه 35، اکل در این آیه شریفه به معناى مایؤکل (یعنى خوراکى) است، نه به معناى اکل و خوردن و معنا این نیست که اهل بهشت دائم الاکل و پرخورند. 15. سوره واقعه، آیه 33. 16. این روایت از غرر روایات است که با یک تشبیه معناى دایمى بودن میوه، کم نشدن آن و میوه دادن همه جاى یک درخت را بیان مىکند. 17. حدیث اوّل. 18. حدیث 23. 19. حدیث 22. 20. حدیث 26. 21. حدیث 23. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 76 |