تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,764 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,969 |
عفو و بزرگوارى در سیره پیشوایان | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 284، اردیبهشت 1389 | ||
نویسنده | ||
اشتهاردى محمد محمدى | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
اشاره:
یکى از صفات ارزشى بسیار مهم که در رأس ارزشها قرار دارد صفت عفو و گذشت و بزرگوارى در برخوردها است تا آنجا که امیرمؤمنان على(ع) آن را تاج ارزشها خواند و فرمود: «العفو تاج المکارم؛(1) عفو و گذشت تاج و زینت فضایل اخلاقى است.» این تعبیر نشانگر آن است که همان گونه که تاج علامت قدرت و عظمت و زینت است و جایگاه آن بر بالاترین عضو بدن مىباشد، عفو و گذشت نیز در میان مردم از جایگاه بالنده و فرازمندى قرار دارد، و مایه زینت و زیبایى انسان مىباشد. بر همین اساس شایسته است در این راستا بیشتر بیندیشیم، و با توضیح و کالبد شکافى و آسیبشناسى این خصلت زیبا و سازنده، روح و روان خود را با آن بیاراییم. معنى عفو عفو یعنى اغماض و گذشت از آسیب رسانى طرف مقابل، و برخورد بزرگوارانه با او، و نادیده گرفتن خطاى او، که ضد آن کینه توزى و به دنبال آن انتقام جویى است که موجب قتلها، غارتها، فتنهها و فسادهاى بسیار، و گاهى جهان گیر مىگردد. عفو یک نوع نرمش قهرمانانه، و منش بزرگوارانه، و برخورد مهرانگیز است که از سعه صدر و حلم و متانت اخلاقى سرچشمه گرفته و موجب از بین رفتن روح انتقام جویى و کینه ورزى، و به دنبال آن یک جهان صفا و صمیمیّت خواهد شد، و از این جهت مىتوان آن را از صفات کلیدى براى خلق صفات برجسته دیگر دانست، و گنجینه کاربردى و سازنده براى تثبیت ارزشهاى دیگر خواند. البته باید توجه داشت هر چیزى داراى استثناء و تبصره است، و این صفت نیز در بعضى از موارد ناپسند است، چرا که موجب غرور عفو شونده، و تجاوز بیشتر او خواهد شد، و تداعى کننده آن شعر معروف است که: ترحّم بر پلنگ تیز دندان ستم کارى بود بر گوسفندان بنابراین در آنجا که عفو و گذشت موجب جرأت جانیان و جسارت منحرفان شود، در آنجا باید از عفو صرف نظر کرد، و مجازات عادلانه را جایگزین آن نمود، که از آن در قرآن با عنوان مقابله به مثل یاد مىشود.(2) بر همین اساس امیرمؤمنان على(ع) فرمود: «جاز بالحسنة و تجاوز عن السیّئة مالم یکن ثلماً فى الدّین او وهناً فى سلطان الاسلام؛(3) نیکىها را به نیکى پاداش بده، و از بدىها صرف نظر کن تا آن هنگام که آسیبى بر دین یا سستى بر حکومت اسلامى وارد نمىکند.» و امام سجاد (ع) فرمود: «حق کسى که به تو بدى کرده این است که او را عفو کنى، ولى اگر مىدانى که عفو سبب زیان مىشود، مىتوانى عفو نکنى بلکه از او انتقام بگیرى.»(4) بنابراین عفو داراى اقسامى خواهد بود. عفو از نظر قرآن و احادیث در قرآن در آیات متعددى سخن از عفو و گذشت به میان آمده، و این آیات نشان دهنده آن است که این خصلت از خصال بسیار مهم و بالنده و درخشان در زندگى انسانها است، و داراى انگیزهها و آثار جالب و شگفت انگیزى است، و یک نوع خوبى ویژه در مقابل بدى است و گاه دشمنان سرسخت را به دوستان صمیمى تبدیل مىسازد، به عنوان نمونه مىفرماید: «و لا تستوى الحسنة و لاالسّیّئة ادفع بالّتى هى احسن فاذاً الّذى بینک و بینه عداوةٌ کانّه ولىٌّ حمیم؛(5) هرگز نیکى و بدى یکسان نیست، بدى را با نیکى دفع کن ناگاه (خواهى دید) همانکسى که میان تو و او دشمنى است گویى دوستى گرم و صمیمى است.» نیز مىفرماید: «ان تبدوا خیراً او تخفوهُ او تعفوا عن سوءٍ فانّ اللّه کان عفواً قدیراً؛(6) اگر نیکىها را آشکار یا مخفى کنید، و از بدى عفو و گذشت نمایید، خداوند بخشنده و توانا است. (و با این که بر انتقام قادر است، عفو و گذشت مىکند، شما نیز این صفت را از خدا کسب کنید) و آیات دیگر.(7) قرآن با این تعبیرات به روشنى ما را به عفو و گذشت دعوت مىکند، و با بیان آثار درخشان دنیوى و پاداش عظیم اخروى (فمن عفى و اصلح فاجره على اللّه)(8) ما را تشویق مىنماید، تا با عفو و گذشت، خود را به عالىترین صفات اخلاقى بیاراییم، و به نتایج سودمند و ارزشمند آن نایل گردیم. و در بعضى از تعبیرات قرآنى آمده است: «و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فانّ اللّه غفورٌ رحیمٌ؛(9) و اگر عفو کنید و چشم بپوشید و ببخشید (خدا شما را مىبخشد) چرا که خداوند بخشنده و مهربان است.» این سه تعبیر عفو و صفح و غفران، حاکى است که علاوه بر عفو و گذشت، طرف مقابل را ملامت نکنید و از او روى برمگردانید که معنى صفح است، و نیز آثار خطاى او را بپوشانید که معنى غفران است، بنابراین در مرحله نخست او را عفو کنید و از او بگذرید و هرگز قصد انتقام جویى نداشته باشید، و در مرحله دوم، از سرزنش او پرهیز نموده و با روى ناخوش از او فاصله نگیرید و در مرحله سوم آن چنان خطاهاى او را نادیده بگیرید به گونهاى که آنها را زیر پوشش مهرانگیز خود، محو و نابود سازید، آرى اینک که عفو مىکنید، عالىترین درجه عفو را با توجه به جوانب آن رعایت کنید، که این است برترین مقامات انسانهاى با ایمان و سرافراز در برابر خطاهاى دیگران که موجب پیدایش مدینه فاضله اخلاق شده و باعث صفا و نورانیت و برادرى عمیق و گسترده خواهد شد. در احادیث اسلامى نیز همین معنى با تعبیرات مختلف آمده: از جمله پیامبر(ص) فرمود: «عفو و گذشت از کسى که به شما آسیب رسانده، بهترین اخلاق دنیا و آخرت است.»(10) نیز فرمود: «هنگام بر پا شدن قیامت، ندا دهندهاى فریاد مىزند: «هر کس اجر او بر خدا است وارد بهشت شود.» سؤال مىشود اجر چه کسى بر خدا است؟ پاسخ داده مىشود: «العافون عن النّاس فیدخلون الجنّة بغیر حسابٍ؛ کسانى که مردم را عفو کردند، آنان بدون حساب وارد بهشت مىشوند.»(11) امیر مؤمنان على(ع) فرمود: «شیئان لایوزن ثوابهما، العفو و العدل؛پاداش دو چیز به قدرى افزون است که قابل وزن و سنجش نیست، و آن دو عبارتند از عفو و عدالت.»(12) عفو و بخشش در گفتار پیشوایان به قدرى تأکید شده که امام على(ع) فرمود: «شرّ النّاس من لایعف؛ بدترین انسانها کسى است که از لغزشها نمىگذرد.»(13) نیز فرمود: «قلّة العفو اقبح العیوب، و التّسرع الى الانتقام اعظم الذّنوب؛ کمى عفو و گذشت، زشتترین عیبها است و شتاب نمودن براى انتقام بزرگترین گناه است.»(14) چند نمونه از عفو پیشوایان براى اطلاع از عفو و بخشش وسیع پیامبران و امامان (ع) کافى است که نظر شما را به ذکر چند نمونه از سیره درخشان آنها در این راستا جلب کنیم: 1- در ماجراى حضرت یعقوب(ع) و فرزندش حضرت یوسف(ع) که در قرآن آمده، فرزندان یعقوب، برادران یوسف(ع)، بى رحمانهترین جفاها را نسبت به یعقوب و یوسف(ع) نمودند، تا آنجا که یوسف نوجوان را با ترفند و حیله از پدر جدا نموده و با بدترین شکنجههاى جسمى و روحى او را در چاه انداختند، و چهل سال او را از پدرش یعقوب(ع) جدا نمودند، و چشمهاى یعقوب بر اثر حزن و اندوه و گریه از فراق یوسف(ع) سفید شد(15) ولى همین برادران مجرم و گنهکار، سرانجام وقتى که یوسف(ع) را بر مسند رهبرى مصر دیدند و عذرخواهى کردند، یوسف(ع) بى درنگ آنها را بخشید و به آنها فرمود: «لا تثریب علیکم الیوم یغفر اللّه لکم و هو ارحم الرّاحمین؛ امروز ملامت و توبیخى بر شما نیست، خداوند شما را مىبخشد و مهربانترین مهربانان است.»(16) این برخورد بزرگوارانه یوسف(ع) دلیل نهایت بزرگوارى و عظمت روح او است، که نه تنها از حق خود گذشت بلکه حاضر نشد با کمترین توبیخى با آنها برخورد نماید، و این همان صفح و مرحله عالى عفو است که یوسف انجام داد، آنگاه طبق فرموده قرآن پیراهن خود را به آنها داد و فرمود: این پیراهن را نزد پدرم یعقوب ببرید، و آن را بر صورت او بیفکنید، او بینا مىشود و سپس همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید.(17) آنها به دستور یوسف(ع) عمل کردند، یعقوب(ع) بینا شد و همراه فرزندان و بستگان، از فلسطین به مصر به نزد یوسف (ع) آمد، یوسف(ع) به همه احترام شایان کرد و علاوه بر عفو برادران، انعام فراوانى به آنها بخشید. جالب توجه این که: طبق بعضى از روایات یوسف از برادران پرسید: آن کسى که در آغاز پیراهن مرا (خون آلوده کرده و) نزد پدر برد و به دروغ گفت یوسف را گرگ خورد، در میان شما چه کسى بود؟ یهودا گفت؟: من بودم، یوسف(ع) گفت: اینک تو این پیراهنم را ببر و بر صورت یعقوب بیفکن تا بینا و خشنود شود، تا همان گونه که قبلاً تو با نشان دادن پیراهن خون آلود، پدر را ناراحت کردى، اینک تو او را خوشحال کرده، و جبران کنى.(18) این حدیث نشان مىدهد که یوسف در مسأله وسعت عفو، با آن همه گرفتارىها، به ریزه کارى و امور جزیى توجه داشت تا به این طریق هرگونه شائبهها را به صفا و صمیمیّت تبدیل سازد. 2- از عفو و گذشت یعقوب(ع) این که: فرزندانش با کمال عذرخواهى نزدش آمدند و گفتند: «اى پدر آمرزش گناهانمان را از درگاه خداوند بخواه.» یعقوب(ع) با آغوشى باز، با کمال عفو و بزرگوارى به آنها پاسخ مثبت داد و فرمود: «سوف استغفر لکم ربّى انّه هو الغفور الرّحیم؛ به زودى از پروردگارم براى شما طلب آمرزش مىکنم که او آمرزنده و مهربان است.»(19) از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: «یعقوب (ع) دعا کردن براى آنها را تا سحرگاه شب جمعه تأخیر انداخت، و در آن هنگام براى آنها دعا کرد.»(20) بنابراین یعقوب در همان آغاز آنها را بخشیده، ولى نظر به این که دعا در سحرگاه شب جمعه به استجابت نزدیکتر است، و مىخواست دعایش در حق آنها به استجابت برسد، به آنها وعده تأخیر دعا را داد. 3- در سال هشتم هجرت، هنگامى که سپاه اسلام به فرماندهى پیامبر اسلام(ص) مکّه را فتح نمودند، و مسلمین بر همه اوضاع آن سامان مسلّط شدند، پیامبر(ص) خطاب به مردم مکّه که مشرک بودند فرمود: «اى قریشیان به گمان شما من درباره شما چه فرمانى مىدهم؟» آنها در پاسخ گفتند: «خیراً، اخٌ کریمٌ و ابن اخٍ کریمٍ، و قد قدرت؛ ما جز خیر و نیکى از تو انتظار نداریم، تو برادر بزرگوار و بخشنده، و فرزند برادر بزرگوار ما هستى، و اکنون قدرت در دست تو است.» پیامبر (ص) با کمال بزرگوارى به آنها رو کرده و فرمود: «من در مورد شما همان را گویم که برادرم یوسف به هنگام پیروزى بر برادرانش گفت: لا تثریب علیکم الیوم؛ امروز سرزنشى بر شما نیست.» آنگاه پیامبر(ص) چنین اعلام کرد: «الیوم یوم المرحمة لا الملحمة؛ امروز روز مهربانى است نه روز انتقام و خون ریزى.» سعد بن عباده که از مسلمانان شجاع انصار بود، هنگام ورود به مکه در حالى که پرچم سپاه در دستش بود صدا زد: «امروز روز انتقام و روز خون ریزى است» یکى از مهاجران سخن او را شنید و به پیامبر(ص) خبر داد، رسول خدا (ص) بى درنگ على(ع) را به سوى او فرستاد تا پرچم را از او بگیرد و خودش پرچمدار شود، على (ع) این دستور را اجرا نمود(21) به این ترتیب پیامبر(ص) اعلام عفو عمومى کرد، و از تندروىها جلوگیرى نمود. نیز در روایت آمده عمر بن خطاب هنگام ورود به مکه اعلام کرد که امروز روز انتقام است، ولى پیامبر(ص) وقتى با بخشندگى بزرگوارانه خود، اعلام عفو عمومى کرد، عمر از گفتار خود شرمنده شد.(22) 4- مسافر پیرمردى از شام به مدینه آمده بود، روزى امام حسن(ع) را سوار بر مرکب دید، بر اثر کینهاى که او از امام در دل داشت، آنچه توانست با کمال گستاخى از آن حضرت بدگویى کرد. پس از فراغ، امام حسن(ع) نزد او آمد، و به او سلام کرد، و در حالى که لبخند بر چهره داشت به او فرمود: «اى پیرمرد! بگمانم غریب هستى، و گویا امرى بر تو اشتباه شده، اگر از ما درخواست رضایت کنى از تو خشنود شویم، و اگر چیزى از ما بخواهى به تو عطا مىکنیم، اگر راهنمایى بخواهى تو را راهنمایى مىکنیم، و اگر براى باربرى از ما کمک بخواهى تو را کمک مىکنیم، اگر گرسنهاى تو را سیر مىکنیم، و اگر برهنه باشى، تورا مىپوشانیم، اگر حاجت دارى آن را ادا مىنماییم، و اگر مرکب خود را به سوى خانه ما روانه سازى، و تا هر وقت بخواهى مهمان ما باشى، براى تو بهتر خواهد بود، زیرا ما خانه آماده و وسیع و ثروت بسیار در اختیار داریم.» هنگامى که آن پیرمرد، در برابر گستاخىاش آن همه گذشت و بزرگوارى را از امام (ع) دید شرمنده شد و تحت تأثیر شدید قرار گرفت، به طورى که گریه کرد و گفت: «گواهى مىدهم که تو خلیفه خدا در زمینش هستى، و خداوند آگاهتر است که مقام رسالت خود را در وجود چه کسى قرار دهد. تو و پدرت نزد من مبغوضترین افراد بودید، ولى اینک تو محبوبترین انسان نزد من مىباشى.» سپس او به خانه امام حسن(ع) وارد شده و مهمان آن بزرگوار گردید، و پس از مدتى در حالى که قلبش آکنده از محبت خاندان رسالت شده بود، با کمال عذرخواهى و تشکر از محضر امام حسن(ع) مرخص شد.(23) 5 - در جنگ صفّین یکى از سرداران لشگر معاویه به نام اصبغ بن ضرار به دست مالک اشتر اسیر شد، او مستحق مجازات شدیدى بود و مالک اشتر مىتوانست او را مجازات سختى کند، مالک او را در اردوگاه آورد، آن روز شب شد، آن اسیر در آن شب اشعارى مىخواند که مالک شنید، او در آن اشعار گفت: «اى شب تا ابد و تا قیامت شب باش، اى کاش این شب روز نمىشد، زیرا فردا براى من روز سختى خواهد بود...» مالک اشتر در عین صلابت و سختگیرى بر دشمن، در فکر عفو و گذشت نسبت به او شد، آن شب پایان یافت، مالک آن اسیر را نزد امیرمؤمنان على(ع) آورد، و وساطت نمود که در مورد این اسیر لطف کند، حضرت على(ع) پس از بیان مطالبى، اختیار اصبغ را به مالک اشتر واگذار نمود، مالک او را به خانهاش آورد و با کمال بزرگوارى او را آزاد کرد.(24) 6- مالک اشتر سردار شجاع و بىبدیل لشگر على(ع) که در همه چیز از على(ع) پیروى مىکرد، روزى در کوفه در بازار عبور مىکرد، یکى از بازاریان او را نشناخت، به خیال این که یک دهاتى فقیرى عبور مىکند، مقدارى ته مانده سبزى را به سوى او پرتاب کرد، و از تلخ کارى خود خندید، مالک بى آن که سخنى بگوید از آنجا عبور کرد، مردى به آن بازارى گفت: آیا این شخص را نشناختى؟ او گفت: نه. آن مرد گفت: «او مالک اشتر سردار بزرگ سپاه على(ع) بود.» بازارى با شنیدن این سخن ترسان و لرزان به دنبال مالک شتافت، تا به محضرش رسیده عذرخواهى کند، دید مالک وارد مسجد شد و به نماز ایستاد، بازارى پس از نماز نزد مالک آمد و با کمال فروتنى به عذرخواهى پرداخت. مالک گفت: «سوگند به خدا به مسجد نیامدم مگر براى این که دعا کنم تا خدا تو را بیامرزد و اصلاح کند.»(25) این رأفت اسلامى، و برخورد بزرگوارانه و عفو و گذشت شاگرد برجسته و دست پرورده امیرمؤمنان، نشان مىدهد که شاگردان و شیعیان على(ع) باید در هر حال و مقام خصلت عفو و بخشش را از یاد نبرند. 7- مردى از نوادههاى عمربن خطّاب در مدینه با امام کاظم (ع) دشمنى مىکرد، و گاهى با کمال جسارت نسبت به آن حضرت اسائه ادب نموده و به آل على(ع) ناسزا مىگفت. روزى بعضى از یاران به امام (ع) عرض کردند: «اجازه بده تا این مرد تبهکار را تنبیه کنیم.» امام اجازه نداد، تا این که روزى امام کاظم(ع) پرسید: آن مرد کجاست؟ گفتند در فلان مزرعه خود مشغول کار است. امام کاظم(ع) سوار بر مرکب شد و نزد او رفت، وقتى به او رسید، با کمال مهربانى و شادمانى به او خسته نباشید گفت، و احوال او را پرسید، آنگاه سؤال کرد: چقدر امید دارى که از این مزرعه به دست آورى؟ او جواب داد علم غیب ندارم. امام فرمود: من مىگویم چقدر امید دارى؟ او گفت: امیدوارم که 200 دینار به من برسد. امام کاظم(ع) کیسهاى محتوى 300 دینار به او داد و فرمود: «این را بگیر، به امید آن که خداوند آنچه را آرزو دارى از این مزرعه به تو برساند.» آن مرد آن چنان تحت تأثیر عفو و محبّت امام(ع) قرار گرفت که همانجا به عذرخواهى پرداخت، و عاجزانه تقاضا کرد که امام او را ببخشد، امام در حالى که لبخند بر لبان داشت او را بخشید، از آن پس دوستان امام مىدیدند آن مرد تغییر جهت داده و از دوستان صمیمى امام(ع) شده است. امام(ع) به دوستانش فرمود: «آیا این برخورد بهتر بود، یا آنچه را که شما پیشنهاد مىکردید؟» آرى من با روى خوش و برخورد بزرگوارانه او را عوض کردم.(26) پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. شرح غررالحکم، ج 1، ص 140، حدیث 520. 2. فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم (سوره بقره، 194). 3. غررالحکم، حدیث 4788. 4. تحف العقول، ترجمه احمد جنتى، ص 307. 5. سوره فصلت، آیه 34. 6. سوره نساء، آیه 149. 7. و آیات دیگرى مانند: شورى - 40 ؛ نور - 22 ؛ اعراف - 199 ؛ نحل 126 ؛ مؤمنون - 96 ؛ بقره - 178 ؛ تغابن - 14 ؛ مزمّل - 10. 8. سوره شورى، آیه 40. 9. سوره تغابن، آیه 14. 10. شرح غررالحکم، ج 1، ص 140. 11. تفسیر مجمع البیان، ج 9، ص 34. 12. شرح غررالحکم، ج 4، ص 184. 13. همان، ص 175. 14. همان، ص 505 ؛ پیام قرآن، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 423 و424. 15. سوره یوسف، آیه 84. 16. همان، 93. 17. همان، 92. 18. تفسیر مجمع البیان، ج 5، ص 262. 19. سوره یوسف، آیه 98. 20. تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 466، ح 198. 21. سیره ابن هشام، ج 4، ص 49. 22. تفسیر قرطبى، ج 5، ص 3487. 23. بحارالانوار، ج 43، ص 344 ؛ کشف الغمة، ج 3، ص 135. 24. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 8 ، ص 101 و 102. 25. بحارالانوار، ج 42، ص 157. 26. اعلام الورى، ص 296. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 157 |