تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,959 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,989 |
طلوع آفتاب هشتمین فروغ امامت | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 288، اردیبهشت 1389 | ||
نویسنده | ||
زواره غلامرضا گلى | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
(ولادت، دوران کودکى، نوجوانى و جوانى امام هشتم(ع))
(به مناسبت فرا رسیدن سالروز میلاد با سعادت حضرت رضا(ع)) بدر منیر حضرت امام رضا(ع) یکى از دوازده فروغ امامت است که معارف معنوى قرآن و عترت را در مواقع مقتضى به اصحاب و شاگردان خویش تعلیم مىداد و زمانى در پاسخ به پرسشها پرتو افشانى مىفرمود و نیز از طریق مباحث علمى و احتجاجات عقیدتى، کلامى و برهانى افاضه مىفرمود، چنین برنامه هایى موجب گردید تا فرهنگ و اندیشه اسلامى، غنى و پربار گردد، باورها و ارزشهاى دینى صیانت شود. آن ستاره هشتم هدایت از عمدهترین پایههاى دیانت و جوشانترین چشمههاى حکمت و یقین به شمار مىرود که اسرار نبوت، ودایع رسالت و امامت بعد از پدر بزرگوارش حضرت امام کاظم(ع) به ایشان انتقال یافت. حضرت على بن موسىالرضا(ع) فرزند پیشواى پاک و پارسایى است که در فرصتهاى مقتضى به رغم اختناق، فشارهاى سیاسى و توطئههاى گوناگون خلفاى خلافکار معاصرش، به نشر احکام و معارف الهى پرداخت و میراث گرانقدرى از فرهنگ سترگ اهل بیت(ع) را در دسترس علاقهمندان، در اعصار بعد قرار داد. صبر، شجاعت، عبادت و تقواى امام هفتم و در یک کلام شخصیت ملکوتى آن حضرت در حدّى بوده است که در زمان خود کسى در برترى مقام ورع و معنویت آن وجود بابرکت هیچ گونه تردیدى نداشت. رنجهاى طاقت فرسایى که امام موسى کاظم(ع) در راه دفاع از اسلام و مبارزه با باطل متحمل گردید اشتیاق و رسالت ایشان را در جهت گسترش حقطلبى و حراست از اعتقادات آسمانى نشان مىدهد. مقام علمى و شخصیت معنوى امام رضا(ع) نیز مورد تأیید دوستان و دشمنان بوده و مىباشد در زمانى که برخى علماى دربارى و سیاستمداران منحرف در صدد آن بودند تا در فرهنگ اسلامى خدشه وارد نمایند آن بدر منیر با تعلیمات الهى راه اجداد و نیاکان و پدر پرهیزگارخویش را استمرار بخشید و موازین دینى ناب را از گزند انحراف و زوال رهانید و گامهاى ارزنده و مهمى در جهت تنویر افکار افراد جامعه و آشنایى مردم با چهره واقعى حکّام عباسى و نیز عدم مشروعیت آنان برداشت و لحظهاى از پرورش شاگردانى پرمایه، ارشاد مردم، دفاع از حریم حق و مقاومت در برابر باطل، غفلت ننمود و سرانجام در این مسیر به شهادت رسید. مادرى نیکوسرشت مادر آن امام همام کنیزى از شمال آفریقا یا جنوب اروپا بود که به مدینةالنبى انتقال یافت و او را تکتم مرسیه مىنامیدند. یاقوت حموى مرسى را از شهرهاى جزیره سیسیل مىداند(1) ولى برخى گفتهاند این ناحیه همان بندر مارسى واقع در جنوب فرانسه است(2) البته در حریم امام موسى بن جعفر(ع) او را تکتم صدا نمىکردند و مادر امام هفتم وى را که عروسش بود، طاهره نامید و گفتهاند لقبش نجمه بود، هاشم معروف حسنى مىگوید: امام رضا(ع) از مادرى به نام خیزران زاده شد و اضافه مىکند این زن، کنیزى از نوبیه (از نواحى سودان کنونى واقع در شمال آفریقا) به نام اروى ملقّب به شقراء بوده است.(3) و در پارهاى منابع این بانو با کنیه امّ البنین(مادر فرزندان) معروف گردید و نامش را به استناد سرودهاى تکتم ذکر کردهاند که ترجمهاش چنین است: «برترین مردم از نظر شخصیت، پدر، قبیله، و اجداد همانا على (حضرت امام رضا(ع)) بزرگوار است. او را تکتم به عنوان هشتمین سمبل دانش و بردبارى به عنوان امامى که حجت حق است برایمان به ارمغان آورد.»(4) امام کاظم(ع) تکتم را از مردى که اهل مغرب( مراکش کنونى واقع در شمال آفریقا) بود، براى مادر ارجمند خویش، حمیده مصفاة، ابتیاع فرمود. در ابتدا آن برده فروش آفریقایى نُه کنیز را به امام هفتم عرضه داشت، امّا، حضرت هیچ کدام را نپذیرفت و فردى جز آنها را خواستار گردید. برده فروش کنیز دیگرى را نام برد که در آن زمان دچار بیمارى و کسالت بود، امّا از ارائهاش اجتناب نمود، امام کاظم بازگشت و روز دوّم هشام بن حمران را مأمور نمود هشتاد دینارى را که فروشنده به عنوان بهاى این کنیز مىطلبد، به وى بپردازد او هم چنین کرد و آن فرد بیمار را خواستار گشت، لیکن مرد مزبور خوددارى ورزید، مگر به شرط معرفى مردى که روز گذشته همراه با خریدار بوده است، هشام به او گفت: مردى از بنى هاشم است و توضیح بیشترى نداد. در این هنگام تاجر مغربى به فرستاده امام گفت: این کنیز مریض را از اقصى نقاط مغرب براى خویش ابتیاع نموده است و به زنى از اهل کتاب برخورده و آن بانو از وى خواسته است تا کنیز را به او بفروشد، امّا در جوابش، خاطرنشان ساخته است: فروشى نیست و به خودم تعلق دارد. آن زن در پاسخش گفته است: این فرد را شایسته تو نمىدانم. بلکه او براى مردى از بهترین انسانهاى روى زمین خواهد بود.(5) پسرى به دنیا مىآورد که مردمان جهان تسلیم او مىگردند و آن کنیز باکره بود.(6) هنگامى که امام هفتم آن کنیز را خریدارى نمود، اصحاب خویش را فراخواند و به ایشان فرمود: وى را جز به فرمان خداوند متعال خریدارى ننموده است و چون از حضرت چگونگى ماجرا را جویا شدند، فرمودند: در رؤیایى راستین ناگهان جدّم رسول خدا(ص) و پدرم که سلام خداوند بر آنان بود، به سویم آمدند در حالى که قطعه حریرى با آن دو، بود و چون آن را گشودند، پیراهنى بود که تصویر این کنیز بر آن نقش گردیده بود. پس گفتند: اى موسى کاظم بهترین مردمان روى زمین پس از تو، از این کنیز برایت خواهد بود، آنگاه فرمان دادند نامش را على بگذارم و افزودند خداوند توسط او، دادگرى و دل سوزى را آشکار مىگرداند، پس خوشا به حال آن کسى که وى را تصدیق نماید و واى بر حال آن که با او عداوت ورزد و انکارش نماید.(7) امّا تکتم برترین زنان در عصر خود، در دانش، دیانت، پرهیزکارى و متانت بود. آنگاه که حمیده مصفاة وى را مالک گردید به علامت تکریمش، هرگز در مقابلش بر زمین ننشست. از نمونههاى شگفت انگیزى که حمیده براى فرزندش امام کاظم(ع) بیان داشت، این بود که: من شکى در پاکى او و نسل وى ندارم و این کنیز را به شما بخشیدم. همانا من در عالم رؤیا، رسول اکرم(ص) را مشاهده نمودم که خطاب به من فرمودند: اى حمیده، نجمه را به فرزندش موسى (ع) ببخش که همانا بزودى برایش بهترین مردمان زمین را بدنیا مىآورد.(8) نوید نورانى شیخ صدوق از یزید بن سلیط روایت کرده است که گفت: همراه جماعتى امام صادق(ع) را در راه مکّه ملاقات کردیم، در آن موقع به امام عرض نمودیم: پدر و مادرم فدایت، شما امامان پاکید و مرگ چیزى است که کسى را از آن گریزى نمىباشد، پس نکتهاى بفرمائید تا به واپسین ماندگان خود برسانم، حضرت فرمود: آرى اینها فرزندان من هستند و این بزرگ ایشان است، و اشاره فرمود به پسرش موسى کاظم(ع)، و در اوست علم، حلم، فهم، جود ومعرفت به آنچه مردم به آنها نیاز دارند در امورى از دین که دچار اختلاف شدهاند و در اوست حسن خلق و حسن جوار(خوش همسایگى) و او درى است از ابواب خداوند متعال و در او صفتى است بهتر از اینها، عرض کردم: آن خصلت کدام است؟ فرمود خداوند عزّ و جلّ از او بیرون مىآورد دادرس و فریادرس این امّت را و نیز نور و فهم و حکم این مردم را، بهتر زائیده شده و بهتر نورسیده. پروردگار توسط او خونها را محفوظ مىدارد، نزاع بین افراد را اصلاح مىکند، پراکندهها را متحد مىنماید، شکسته با او التیام مىیابد، برهنه پوشیده مىشود و گرسنه سیر مىگردد. امور خوفناک امنیت پیدا مىکنند، مردمان مطیع فرمانش مىگردند، بهترین خلایق باشد در هر حال چه در حال کهولت و چه میان سالى و چه در سنین کودکى و جوانى و قبل از رسیدن به سن بلوغ، عشیرهاش به سبب او، سیادت مىیابند. سخنش حکمت و سکوتش علم است براى مردم در آنچه دچار اختلاف گشتهاند.(9) این است پیش بینى حضرت امام صادق(ع) درباره حضرت امام رضا(ع). زمانى که نجمه به حضرت على بن موسى الرضا(ع) بارور گشت سنگینى حمل را حس نمىکرد و تسبیح، ذکر خداوند و تهلیل را از او مىشنید در حالى که فرزندش در رحم بود. شیخ صدوق که از طریق اسناد معتبر این نکات را به نقل از مادر امام، روایت کرده است اضافه مىکند: وى گفته است: چون چنین حالاتى را از درون خود گوش مىدادم دچار خوف و هراس گشتم و وقتى از خواب بر مىخاستم دیگر صدایى به گوشم نمىرسید (زیرا وى اذکار مورد اشاره را هنگامى که خواب بود از طفل خود مىشنید.)(10) میلادى مبارک سرانجام روز پنج شنبه یازدهم ربیع الاول سال 153 هجرى و پنج سال بعد از شهادت ششمین فروغ امامت در شهر مدینه حضرت امام رضا(ع) دیده به جهان گشود. البته شیخ کلینى زمان این ولادت با سعادت را سال 148 هجرى ذکر کرده و این خبر را صحیحتر دانسته است.(11) شیخ مفید نیز با این قول موافق است.(12) علامه مجلسى در بحارالانوار و کفعمى در مصباح منیر چنین نظرى دارند امّا ابن شهر آشوب سروى مازندرانى نقل نخست را مىپذیرد و مىافزاید آن را غیاث بن امید از اهل مدینه شنیده است. در هر حال امام رضا(ع) در میان سى و چند فرزند حضرت موسى بن جعفر(ع) به عنوان بزرگترین آنها، دانشمندتر، شریفتر، مقدستر و زاهدتر، در این تاریخ مدینه را بوجود مبارک خویش غرق نور و سرور نمود.(13) با اعتماد به قول کلینى در «کافى» و طبرسى در «اعلام الورى»، ولادت امام رضا(ع) به فاصله کمتر از یک ماه بعد از شهادت امام ششم رخ داده است و مؤید آن خبرى مىباشد که از امام کاظم(ع) نقل گردیده است که آن حضرت بارها خطاب به فرزندان خویش مىفرمود: این برادر شما، على بن موسى «عالم آل محمد» است. راجع به امور دینى خود، از او بپرسیدو هرچه مىگوید به ذهن خویش بسپارید چون من از پدرم جعفر بن محمد(ع) مکرر مىشنیدم که مىفرمود: عالم آل محمد در صلب توست و او همنام امیرالمؤمنین(ع) است و اى کاش من او را مىدیدم.(14) آن روز که این وجود مبارک بدنیا آمد، نسیمى از نور، زمین را از عطر میلادش روشن ساخت، عرشیان و فرشتگان مقدم مُنورش را گلباران کردند، آسمان شادمان و آیینه بندان و زمین زیر چتر خورشیدى در انتظار در آغوش کشیدن مردى از تبار رسول اکرم(ص) پر تپش شده بود و آن روز خجسته نه تنها مدینه، حجاز که جهان اسلام مواج از شفافى عشق شده و آسمان نورافشان گردید. لحظهها بر قدوم این نوزاد کرنش نمودند. از اوج ملکوت تا سطح زمین، از کوه تا دشت، از بالا تا پایین با تابندگى جذّاب مهتاب و درخشش ستارگان، چراغانى شده بود. نور و سرور در حجاز خیره کننده، دلانگیز و دلپذیر بود، روزى که خورشید هشتم بامداد سعادت و ابتهاج را اعلام داشت، فراز ملکوت لبخند مىزد. مردمان نیز شکر گزار بودند چرا که مشیّت الهى بر این تعلق گرفته تا بر جهانیان منّت بگذارد و فروغى درخشان را به گیتى بیاورد. شخصیتى مشعشع و مقدس که نمىتوان او را در قالب الفاظ و مفاهیم محدود وصف کرد. جوانههاى جاوید وقتى این کودک پا به عرصه وجود نهاد حمیده مصفاة مادر او را ملقب به طاهره نمود.(15) امام هنگامى که متولد گردید، با دو دستش به مادر خویش تکیه نمود و سرخود را به سوى آسمان بالا برد و شهادت به یکتایى خداوند متعال، فرستادهاش و اوصیائش را بر زبان جارى نمود، همانگونه که سنت متداول در فرزندان ائمه است آن حضرت ختنه شده و ناف بریده پاى بر گیتى نهاد. پس از آن پدرش بر نجمه وارد گردید و فرمود: اى نجمه گوارایت باد این کرامت و لطفى که از سوى پروردگارت مىباشد. آنگاه حضرت، نوزاد را در آغوش گرفت، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه را زمزمه فرمود و با آب فرات کامش را برداشت و وى را به مادرش برگردانید و فرمود بگیرش که همانا او باقى مانده خداوند بر روى زمین است...(16) ابن بابویه به سند معتبر از محمد بن زیاد روایت کرده است که وى گفت حضرت امام کاظم(ع) در روزى که حضرت امام رضا(ع) متولد گردید، فرمودند: این فرزند من ختنه کرده و پاک و پاکیزه بدنیا آمد و لیکن ما تیغى بر موضع ختنه ایشان مىگردانیم از براى متابعت سنت نبوى. نقش خاتم آن حضرت ماشاء اللّه لاقوة الا باللّه و به روایتى حسبى اللّه بوده است. محدث قمى مىگوید این دو نقل با هم منافاتى ندارد زیرا آن حضرت را دو انگشتر بوده است یکى از خودش و دیگرى از پدرش به وى به ارث رسید بود چنانچه کلینى از موسى بن عبدالرحمن روایت نموده است.(17) در خصوص فضایل و عبادت مادر امام نقل کردهاند. در ایام شیرخوارگى حضرت، یادآور شد کس دیگرى را که شیر دارد مشخص کنند تا او را در این زمینه کمک کند، پرسیدند مگر شیر تو کم است؟ جواب داد، نه از این بابت مشکلى ندارم ولى در اثر اشتغال به شیردادن، از انجام نوافل و ذکرهاى مستحبى باز مىمانم بدین جهت نیروى کمکى مىخواهم تا از این امور بازنمانم.(18) نام، لقب و کنیه امام کاظم(ع) فرزندش را على نامید، ابوعماره مىگوید چون به امام هفتم عرض کردم، امام پس از خویش را معرفى کنید، آن حضرت پس از توضیحى در مورد امامت که امرى الهى است و امام از سوى خدا و رسولش معرفى مىگردد، فرمود: پس از من امر امامت به پسرم على(ع) مىرسد که هم نام امام اول على بن ابى طالب(ع) و امام چهارم على بن الحسین (ع) است.(19) آرى امام هشتم على نامیده شد و به رضا ملقب گردید که این عنوان که برایش تعیین گشت فرمانى از جانب پروردگار برپیامبرش حضرت محمد(ص) بود که بر زبان جبرئیل امین جارى گشت و نیز کنیه آن حضرت ابوالحسن گردید.(20) لقب هایى چون صابر، فاضل، وفى، مرضى نیز براى امام هشتم، در منابع معتبر، ذکر کردهاند.(21) رضا در کتب لغت معانى متعددى چون دوست، محب، خشنودى و مانند آن دارد ولى علماى شیعه این لقب را به معناى راضى به رضاى خداوند یا مرضى خدا و رسول گفتهاند، عدّهاى از مورخان نوشتهاند وقتى مأمون خلیفه عباسى امام رضا(ع) را براى ولایت عهدى خویش برگزید، حضرت را رضاى آل محمد نامید.(22) برخى دیگر ذکر کردهاند چون دوستان و دشمنان نسبت به این مقام سیاسى امام رضا(ع) اظهار خشنودى نمودند و چنین وضعى براى پدران ایشان رخ نداد از این رو تنها آن حضرت به «رضا» معروف گردید. شیخ صدوق هم بنا به روایتى در عیون اخبار الرضا گفته است: باید یادآور شد داعیان و مبلغان بنى عباس در اواخر حکمرانى امویان مردم را دعوت کردند که به رضا از آل محمد بیعت کنند یعنى این که بدون آن که از کسى نام ببرند، چنین عنوانى را مطرح مىکردند زیرا خلافت امویان فاقد مشروعیت است و باید به کسى از خاندان رسول اکرم(ص) که مورد رضایت همه باشد بیعت نمود و چون مأمون خود از بنى عباس بود و این خاندان نیز با حکومت آل على مخالف بودند، وى حضرت على بن موسى الرضا را به ولایت عهدى برگزید و همه به این انتخاب رضایت دادند و مصداق «رضا من آل محمد» در حق آن حضرت محقق گردید، البته شیخ صدوق ضمن مطرح نمودن چنین موضوعى، در ادامه، آن را صحیح نمىداند و به روایت دیگرى اشاره دارد که در آن آمده است: به حضرت امام محمد تقى(امام جواد(ع)) عرض شد: آیا هر یک از پدران شما رضاى خدا و رسولش نمىباشند، چرا از میان همه آنان پدرتان به «رضا» موسوم گردیده است؟ حضرت پاسخ داد: همانا مخالفان اَمرِ امامت به رهبرى حضرتش راضى و خشنود گردیدند همانطور که موافقان امر امامت نیز از این امر اعلام رضایت کردند و براى هیچ کدام از ائمه چنین امرى بوجود نیامده است.(23) علامه محقق سید عبدالرزاق مُقرّم پس از ذکر این حدیث خاطر نشان نموده است: این استدلال یا صرفاً براى قانع گردانیدن سؤال کننده است و متناسب با درک و فهم او مطرح شده است یا براى بیان سرّ الهى که در نامگذارى حضرت امام رضا(ع) وجود داشته است و گرنه حدیث صحیفه که از آسمان نازل گردیده گواه این نکته است که القاب ائمه نیز همانند اسامى مبارکشان از جانب خداوند متعال که عصمت را در آن وجودهاى مقدس به ودیعت نهاده، انتخاب شده است.(24) ابن بابویه به سند خود از بزنطى روایت کرده است به خدمت امام تقى (ع) عرض کردم گروهى از مخالفانتان گمان مىکنند والد شما را مأمون ملقب به رضا گردانید در هنگامى که آن حضرت را به عنوان ولایت عهدى خود انتخاب کرد. حضرت فرمود: سوگند به خداوند دورغ مىگویند بلکه حق تعالى او را به رضا مسمّى گردانید براى آن که پسندیده خداوند در آسمان بود و رسول خدا(ص) و ائمه هدى(ع) در زمین از او خشنود بودند و ایشان را براى امر امامت پسندیدند و نیز به سند معتبر ابن بابویه از سلیمان بن حفص روایت کرده است امام کاظم(ع) پیوسته فرزند خود را رضا مىنامید و مىفرمود: بخوانید فرزندم را رضا و گفتم به فرزند خود رضا و وقتى آن حضرت را مورد خطاب قرار مىداد ابوالحسن مىنامید و چون امام موسى بن جعفر را ابوالحسن اوّل مىنامند براى امتیاز لقب امام هشتم، آن حضرت را ابوالحسن ثانى گفتهاند.(25) علامه مجلسى در کتاب جلاء العیون در احوال حضرت امام رضا(ع) علاوه بر اسامى، القاب و کنیه هایى که بدانهااشاره کردیم افزوده است به آن حضرت قرة اعین المؤمنین و غیظ الملحدین نیز گفتهاند.(26) سیماى با صلابت و دوران صباوت امام هشتم از نظر قیافه و سیماى ظاهرى بسیار پرجذبه و زیبا بودند، صورت مبارکشان گندم گون، محاسن و قامتى معتدل داشتند. در چشمان درشت و سیاهشان که از زیر ابروان پر پشتشان نمایان بود، یک جهان جذبه و نفوذ معنوى موج مىزد و همچون جدّ بزرگوارشان، رسول اکرم(ص) دو رشته گیسو، چهره جذابشان را در میان داشت. نوشتهاند حضرتشان شبیهترین مردم به خاتم رسولان در عصر خودش بود، وقار، سطوت، متانت و هیبت آن حضرت در اوج بود. در عین حال جامهاى ساده و غالباً پیراهنى از پارچههاى خشن برتن مى نمودند و تنها در مجالس عمومى و در میان مردم جبّهاى لطیف بر رویش مىپوشیدند، ابن عباد مىگوید: امام، تابستانها بر روى حصیرى مىنشستند و زمستانها بر گلیمى استراحت مىنمودند و تنها براى برخى نشستهاى جمعى، خویشتن را در مواقعى مى آراستند.(27) آن حضرت همچون سایر ائمه طاهرین، از همان سنین کودکى، رشد و کمال عقلى و اخلاق فوق العادهاى داشتند. حضرت امام کاظم(ع) در خصوص ایشان اشتیاق فراوانى بروز مىدادند و علوم، معارف و رازهاى امامت را به فرزندشان تعلیم مىدادند و براى آن که شیعیان پس از شهادت امام هفتم حیران نگردند مقام شامخ امامت وى را به اصحاب نزدیک و پیروان خاص و مورد اعتماد خویش گوشزد مىفرمودند. مفضّل بن عمرو مىگوید: خدمت امام موسى بن جعفر(ع) مشرف شدم در حالى که فرزندشان على بن موسى الرضا(ع) در دامنشان قرار داشت و او را غرق بوسه مىساختند، و زبانشان را مىمکیدند و گاهى بر دوش خویش سوار مىکردند و زمانى کودک را در آغوش خویش مىفشردند و خطاب به او مىفرمودند: پدر و مادرم قربانت! چقدر بویت خوش ، اخلاقت پاک و برترى و فضیلت تو آشکار است، عرض کردم: فدایت گردم براى این کودک علاقه و ارادتى در قلبم ریشه دوانید که نظیر آن براى احدى جز شما در دلم قرار نگرفته است، حضرت فرمود: اى مفضّل نسبت او با من همچون نسبت من به پدرم مىباشد یعنى همانگونه که از میان فرزندان امام صادق(ع) منصب امامت تنها به امام کاظم رسید از بین فرزندان ایشان، او وارث این مقام معنوى و ملکوتى است. عرض کردم آیا پس از شما او صاحب امر و حجت خدا بر روى زمین است، فرمود: آرى هر کس از او پیروى کند رستگار گردیده و هر کس از فرمانش سرپیچى نماید کافر مىگردد.(28) آرى حضرت رضا در پرتو تعالیم پدر بزرگوارش نشو و نما نمود و بالید و علوم و فضایلى را که آن حضرت از پدران خویش به ارث برده بود، دریافت نمود. آن امام همام حدود سى و پنج سال در پرتو درخشندگى پدر پارسایش زیست و از خرمن فیضش خوشهها برچید و با این وصف دوران کودکى، نوجوانى و جوانى ایشان در زمان حیات امام کاظم(ع) بوده و با شهادت پدر رهبرى معنوى و سیاسى جامعه را عهدهدار شدند. ابرهاى تیره در ایامى که امام رضا(ع) همراه پدر بود شاهد محنتها و رنجهاى فراوانى گشت که بر امام کاظم(ع) وارد گردید. در این دوران آن حضرت با تألماتى جانکاه مصائب گوناگونى را لمس مىنمود و در سنین صباوت و نوجوانى کاملاً احساس مىکرد همان جاهلیت امویان و حتى تیرهگىهاى قبل از ظهور اسلام توسط عباسیان رشد سرطانى پیدا کرده است و همین ناملایمات، آزارهایى را متوجه خاندان نبىاکرم(ص) ساخت. وضع آشفته و نابهنجار حاکمان چنین روزگارى بر تمامى مردم آشکار بود. بلاى خانمان سوز ستم، فساد و تباهى زمامداران خودسر فراگیر شده و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در چنین نابسامانى هایى پناهگاه امت مسلمان و شیعیان به شمار مىرفتند، فریاد رس دادخواهان بودند و محور تشکل، انسجام و مقاومت جبهههاى حق و حامیان ارزشهاى ناب به حساب مىآمدند. هنگام ولادت امام رضا(ع) منصور دوانیقى، خلیفه عباسى، در اوج سلطه بود و براى تثبیت پایههاى حکومت خویش انسانهاى فراوانى را کشت و علما و مشاهیر و اصحاب اهل بیت و علویان را مورد آزار، شکنجه و فشار سیاسى قرار داد. وقتى که امام در ایام نوجوانى مشاهده مىکرد انسانهایى با اخلاص، وارسته و مبارز توسط عباسیان به شهادت مىرسند قلبش بر اثر این ستمها محزون مىگردید. آن حضرت در چنین اوضاع و احوالى حامى پدر بود و دمى نمىآسود و مىکوشید حلقههاى متعدد مؤمنان و فرزانگان شیعه را به وجود مبارک امام کاظم(ع) متصل نماید و آنان را از حقایق مسلّم آگاه نماید.(29) نیرنگ کم رنگ دوران سیاه خلافت غاصبانه منصور عباسى با هلاکت وى به پایان رسید و پس از وى فرزندش محمد معروف به مهدى عباسى روى کار آمد وى نخست با اعلام عفو عمومى تمام زندانیان سیاسى را آزاد کرد و به آزار و کشتار مردم خاتمه داد و مقدارى از موجودى بیت المال را بین مردم تقسیم نمود(30) ولى متأسفانه پس از مدتى چهره اصلى خود را نشان داد و به فساد و عیاشى روى آورد و فریاد اعتراض بزرگان و غیور مردان را بلند ساخت.(31) موقعى نگرانى امام هفتم و فرزندش حضرت امام رضا(ع) از این اوضاع شدت یافت که مهدى هرگونه حرکت حق خواهانهاى را براى حفظ حکومت خود، در گلوى مؤمنان و مبارزان خاموش مىساخت. از آن سوى مهدى مىدید که پیروان ائمه از دور و نزدیک به سوى امام کاظم(ع) روى مىآورند و وجوه و اموال شرعى خویش را متوجه کانون امامت کردهاند. مهدى چنین وضعى را نیز براى حفظ نشر تشکیلات فرمانروایى بسیار خطرناک یافت و از بیم زوال تاج و تخت، تصمیم به بازداشت امام گرفت تا به تصوّر باطل خویش، حضرت را از این راه با تنگناهایى مواجه سازد و از محبوبیت معنوى، علمى و اجتماعى فروغ هفتم بکاهد. از این روى به فرماندار خود در مدینه نوشت هرچه زودتر امام را به بغداد مرکز حکومت، انتقال دهد و او هم ناگزیر گردید چنین کند و حضرت موسى بن جعفر(ع) تحت فشار حکومت وقت، خانواده و آشنایان خویش را که در شهر پیامبر اقامت داشتند، ترک فرمود و به بغداد عزیمت نمود. چون امام به شهر مذکور رسید مهدى دستور بازداشت ایشان را داد و حضرت را روانه زندان نمود. حضرت امام رضا(ع) از فراق پدر و نیز شرایط سختى که براى آن فروغ فروزان فراهم کرده بودند متأثر گشت اماگویا در اعماق قلب آن نوجوان آرامش خاصى دیده مىشد، زیرا پدر به ایشان اطمینان داده بود که در این سفر هیچ گونه خطرى او را تهدید نمىنماید. به زودى به آغوش خانواده بازخواهد گشت و مدتى طول نکشید که مهدى عباسى بر حسب پارهاى ملاحظات سیاسى، امام را آزاد ساخت و با مراجعت ایشان به مدینه موافقت کرد. در همین زمان مهدى عباسى با کوله بارى از فساد وزر و وبال به هلاکت رسید.(32) نسیم و طوفان با مرگ وى، از روزنه امید، نورى تابیدن گرفت و پرندگان بر پنجره خانه آرامش سرود امنیت و آزادى سر مىدادند و چنین نغمه سرایى مىکردند: باشد که دیگر شرایط براى پرتو افشانى آفتاب امامت مهیا گردد، بار سنگین ستم از دوش انسانهاى مؤمن و شیعیان مخلص فرود آید، پرچم عدالت برافراشته گردد و زمینه براى رشد و تعالى ارزشهاى معنوى فراهم شود، درخت دیانت، دلها را قوت بخشد، امّا مردم در ساحل امیدوارى در حال دریافت چنین پیامهاى نوید بخشى بودند که ناگهان توفانى وحشتناک وزیدن گرفت و امواجى سهمگین بوجود آورد زیرا هادى عباسى که جوانى 25 ساله بود، نگذاشت مؤمنین و پیروان خاندان عترت از برکات دریاى امامت بطور کامل مستفیض گردند و چنان کرد که اسلافش نمودند. حضرت امام رضا(ع) در این دوران نیز با دشوارىهاى زیادى مواجه گشت و از این که جوانى باده گسار، مخمور، مغرور و دلباخته مقام و مال و منال و تهى از تربیت، معرفت و دانش و مشحون از امیال شهوانى و هوسهاى بیهوده، بر جامعه اسلامى حکمرانى مىنماید و خود را خلیفه مسلمانان مىداند و از سوى دیگر پدرش(امام کاظم (ع)) در خانه به اعتکاف روزگار سپرى مىکند، متأسف بود. در همین هنگام انسانى معتقد و اصلاح طلب و برخاسته از خاندان عترت یعنى حسین بن على از نوادگان امام حسن مجتبى(ع) یا صاحب قیام فخ سکوت شبپرستان کور دل را درهم شکستو در این زمینه و نیز قیام پربار وى نباید نقش الهام بخش امام کاظم(ع) را فراموش کرد.(33) پس از این قیام، هادى عباسى نسبت به اولاد على(ع) سختگیرى را افزایش داد، حق آنان را که از بیت المال پرداخت مىشد قطع نمود و به تعقیب و دستگیرى آنان روى آورد. حضرت امام رضا(ع) در چنین اوضاع مرارت بارى بیست بهار را سپرى مىنمود.(34) با مرگ هادى عباسى برادرش هارون الرشید مقام خلافت را تصاحب کرد و چون بر اوضاع مسلط گردید دستور اخراج علویان را از سرزمین حجاز صادر کرد. در دوران جوانى امام رضا که مقارن با روزگار خلافت هارون بود نیز هیچ وقت سختىها و مرارتها از آن حضرت جدا نگردید و چون هارون امام کاظم(ع) را بنابر برخى روایات مدت چهارده سال در زندانهاى هولناک بغداد محبوس ساخت فشارهاى سیاسى بر امام هشتم فزونى گرفت تا آن که سرانجام در 25 رجب سال 183 هجرى پدرش در سن 55 سالگى به شهادت رسید. وقتى امام هفتم را از مدینه به عراق انتقال مىدادند، آن امام همام خطاب به فرزند بزرگوارش فرمود: تا وقتى من زندهام باید در دهلیزخانه بخوابى، خادم مىگوید هر شب رختخواب آن حضرت را در ورودى منزل مىگسترانیدم و ایشان بعد از عشاء تشریف مىآورد و تا صبح در دهلیز بود و چون فجر طلوع مىکرد به خانه خویش مىرفت و چهار سال بر این منوال بود. در یکى از شبها دیدم حضرت نیامدند تا آنکه روز بعد فرا رسید و مشاهده کردم امام رضا(ع) نزد بانوى حرم، امّ احمد، رفته و خطاب به وى فرمود: امانتى را که پدرم بتو سپرده است بیاور و تحویلم بده. ام احمد متوجه شد که امام هفتم به شهادت رسیده است پس از آن وى آنها را که ودایع امامت بود و هفتمین امام تحویلش داده بود، به امام على بن موسى الرضا(ع) سپرد و از این زمان امامت هشتمین فروغ درخشان سپهر ولایت و رهبرى آغاز گردید.(35) پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. معجم البلدان، یاقوت حموى، ذیل مرسى.2. معصوم نهم، جواد فاضل، ص 62.3. الائمة الاثنى عشر، هاشم معروف حسنى، ج 2، ص 359.4. اعلام الورى، طبرسى، ص182.5. اثباة الوصیة، مسعودى، ص 168.6. عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 14 - 13.7. الامام الرضا(ع)، علامه سید عبدالرزاق مقرّم، ص 24.8. کشف الغمه فى معرفة الائمه، على بن عیسى اربلى، با ترجمه فخرالدین على بن حسن زوارى با عنوان ترجمة المناقب، ج 3، ص 131.9. منتهى الآمال محدث قمى، ج 2، ص 456 - 455.10. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 14، مأخذ قبل، ص 459.11. اصول کافى، کلینى، کتاب الحجة باب الاشارة و النص على الامام الرضا(ع)، ج 2، ص 489.12. الارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 243.13. همان، ص 244.14. اثباة الهداة، شیخ حر عاملى، ج 6، ص 28؛ اعلام الورى، ص 190.15. بحارالانوار، ج 49، ص 5 ؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 16 ؛ اعلام الورى، ص 313.16. ترجمة المناقب، ج 3، ص 13.17. منتهىالآمال، ج 2، ص 460.18. همان و نیز کتاب حضرت رضا، فضل اللّه کمپانى، ص 13.19. کافى ج 1، ص 316 ؛ اعلام الورى، ص 305.20. کفایة الاثر، ابن خراز قمى، ص 306 ؛ الامام الرضا، علامه مقرّم، ص 26.21. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 366.22. تاریخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 13، ص 5659.23. علل الشرایع، شیخ صدوق، باب 172، ص 90.24. الامام الرضا، ص 26.25. منتهى الآمال، ج 2، ص 456، معصوم نهم و...، ص 120.26. جلاء العیون، مجلسى، ص 542.27. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 187.28. اثباة الهداة، ج 6، ص 21.29. کشف الغمه فى معرفة الائمه، ج 3،ص 94.30. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 405 - 402.31. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص 276 ؛ حیاة امام موسى بن جعفر، ج 1، ص 434.32. بحارالانوار، ج 48، ص 148، وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 4، ص 393 ؛ الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج 5، ص 72 ؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 394 ؛ احقاق الحق، قاضى نور اللّه شوشترى، ج 4، ص 323.33. نک: ماهیّت قیام فخ، سید ابوفاضل رضوى اردکانى.34. پیشواى آزاده، مهدى پیشوایى، ص 68 - 67 ؛ مروج الذهب، مسعودى، ج 2، ص 314 - 313.35. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 108 ؛ اثباة الوصیة، ص 151 ؛ تتمة المنتهى، محدث قمى، ص 176. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 100 |