تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,083 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,027 |
قوه قضائیه، مسئولیتها و چالشها | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 291، اردیبهشت 1389 | ||
نویسنده | ||
محمدتقی رهبر | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
آخرین خاکریز ایمنى یک کشور تشکیلات قضائى آن است. در مسائل گوناگون و حقوق فردى و اجتماعى محکمه حرف آخر را مىزند. قوّه قضائیه در میان سه قوّه به مثابه داورى است که قوه مقننه و قوه مجریه را و قانون و اجرا را در عمل تطبیق مىدهد در مسائل مورد اختلاف و کشمکشها آنچه فصل خصومت مىکند دادرسى عادلانه است، اجراى عدالت و تأمین امنیت در اموال و نفوس و نوامیس مردم بخش عمدهاش در گروه عملکرد قوه قضائیه و دادسراها و دادگاههاى کشور مىباشد. از اینرو قوه قضائیه باید مظهر اقتدار نظام باشد و محور عدالت و سد پولادین در برابر تجاوز و تعدى و هنجارشکنىها به طور خلاصه: همانگونه که در قانون اساسى آمده نظارت بر حسن اجراى قوانین، کشف جرم و تعقیت و مجازات مجرمین و اجراى حدود و مقررات مدوّن جزائى و پیشگیرى از وقوع جرم و اصلاح مجرمین از وظائف قوّه قضائیه است. حکمیت و داورى به حق و عدل منصبى است که خداوند براى پیامبران و نخبهگان خلق قرار داده و آنان را به اقامه قسط و احقاق حق و اجراى عدل فراخوانده است. «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس...» (سوره حدید، آیه 25) ما پیامبرانمان را با دلائل روشن فرستادیم و کتاب و میزان با آنان نازل کردیم تا مردم به عدل و داد برخیزند و آهن را نازل کردیم (پدید آوردیم) که در آن نیروئى سخت و منافعى براى مردم است...». این آیه کریمه از سه عنصر اساسى در محاکم دادرسى سخن مىگوید. یکى: کتاب که همان وحى و رسالت است که پیامبران حامل آن مىباشند، چه هر پیامبرى کتابى و دستورالعملى دارد که در آن اصول و معارف و نظامات و تکالیف مردم بیان شده است. دوم: میزان یعنى ترازو و وسیله سنجش که به وسیله آن حق از باطل شناخته مىشود و به دین و عدل و عقل نیز تفسیر شده است.(نک، المیزان، ج 19 - تفسیر سوره حدید). سوم: آهن، همان فلز معروف است که با هدایت خداوند از دل زمین استخراج گردیده و در اختیار بشر قرار داده شد و تاریخ کشف و استفاده از آن به زمان حضرت داود و اسکندر ذوالقرنین مىرسد و قرآن کریم حکایت بهرهگیرى این دو شخصیت را از آهن بیان فرموده است. به هر حال آهن داراى منافعى است در صنعت که موضوع بحث ما نیست و وسیله دفاعى است که انسان در برابر دشمن از آن بهره مىگیرد و هیچ سلاحى به اندازه آهن از شدّت و تأثیر برخوردار نبوده و امروزه نیز چنین است. اما رابطه موارد یاد شده (کتاب، میزان، آهن) بر چه اساس است؟ و به عبارت دیگر سلاح را با کتاب و قسط و عدل و ترازو چه رابطه مىباشد؟ رمز مطلب اینست که انسانهاى سرکش را که به حق و عدل گردن نمىنهند، با سختى مىتوان به تسلیم کشاند و اگر ترس نباشد زیر بار حق و عدل نمىروند. از اینرو یک نظام الهى در عین حالى که با کتاب و میزان و آئین و قانون سروکار دارد از سلاح و قدرت و شدت بىنیاز نیست چرا که سرکشان و یاغیان و قانون شکنان را با قدرت و اگر لازم شد با شمشیر و سلاح متناسب هر زمان باید به پذیرش حق فرا خواند. و از سرکشى و طغیان بازداشت. ناگفته نگذاریم که اساس دین بر هدایت و رأفت و رحمت و عقل و درایت و انتخاب آگاهانه است اما رحمت و هدایت همه جا جواب نمىدهد. همانگونه که برخى زخمها را با مرهم مىتوان درمان کرد و برخى را جز با جراحى نمىتوان علاج کرد زخمهاى اجتماعى و غدههاى چرکین جامعه را همیشه نمىتوان با رأفت و رحمت پاکسازى نمود و بىتردید به جراحى نیاز است و این جراحى ابزارش قانون کیفرى است و پشتوانه قانون سلاح و تنبیه و مجازاتهاى متناسب با تخلفات. جالب است توجه کنیم که رأفت و رحمت بر مجرمان به بیان قرآن در مقام اجراى حدود الهى مذموم و ناپسند است قرآن کریم در باب اجراى حد بر زناکاران مىفرماید: «الزانى و الزانیه فاجلدوا کل واحد منهما مأة جلدة ولاتأخذکم بهما رأفة فى دین اللّه ان کنتم تؤمنون باللّه و الیوم الآخر و لیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین»(سوره نور، آیه 2) «مرد زنا کار و زن زناکار را هر یک صد تازیانه بزنید و در دین خدا نباید رأفت و ترحم نسبت به آنها بر شما چیره شود اگر خدا و روز قیامت را باور دارید. و باید گروهى از مؤمنان شاهد کیفر دادن آنان باشند.» آیا مسئولان قضائى در این آیه تأمل کردهاند که خداوند چه مىفرماید؟ یک بار دیگر توجه فرمایند که خداوند شرط ایمان به خدا و قیامت را اجراى حدود الهى بدون پروا و احساس ترحم نسبت به تبهکاران دانسته است و هم تأکید فرموده که هنگام اجراى حد گروهى تماشا کنند، که زنا کار را تازیانه مىزنند تا وسیله عبرت براى دیگران باشد و به عواقب گناه بیندیشند و فکر تجاوز و تعدّى به نوامیس مردم را در سر نپرورند.(البته این حد براى زناکاران مجرد است و براى زناکاران متأهل و زناى محصنه حد قتل و رجم مقرر گردیده است.) مفهوم آیه کریمه اینست که کسانیکه حدود الهى را اجرا نمىکنند به خدا و قیامت یا ایمان ندارند و یا ایمانشان ضعیف است و کسانیکه بر مجرم رحم مىآورند از راه حق و عدل خارج شده و به گسترش دامنه گناه و فساد دامن زدهاند. آنها به مجرمان امنیت مىدهند. اما ناامنى عمومى را در جامعه گسترش مىدهند، در چنین شرائطى هیچ تبهکارى از کیفر گناه خود بیم ندارد، به مثل معروف: ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکارى بود بر گوسفندان حال اگر این تبهکارى نسبت به نوامیس جامعه از سر غفلت و تجاوز باشد بى شک کیفر آن سختتر و مجازات آن سنگینتر است. و بسا با عنوان محارب و مفسد قابل تعقیب و رسیدگى و مجازات باشد. امروز باندهاى فسادى کشف و شناسائى مىشوند که با آدمربائى و ربودن کودکان معصوم و پسران و دختران و تجاوز و قتل امنیت را از جامعه گرفتهاند. و با شهامت اسامى چون: «باند گرگ سیاه - کرکس - گروه وحشت - باند باغ خرمالو در روح سرگردان و قبیله فیوج باند قاچاق دختران به خارج و فروش آنها به خارجىها یدک مىکشند.» و هنرشان سرقت اتومبیل، شکستن قفل خانهها وبردن اموال مردم و ربودن نوامیس مردم و کودکان دختر و پسر در راه مدرسه به بیابانها و کشاندن آنها به مناطق دور از شهر و تجاوز و قتل است و... برخى از این باندها گرفتار مىشوند و در دادگاه اعتراف مىکنند و در صفحات حوادث اخبار دلخراش و ننگبار آن منتشر مىشود، اما معلوم نیست کار اینها به کجا مىکشد و دادگاههاى ما با آنها چه برخوردى مىکند!؟ در دیدارى که نگارنده با ریاست محترم قوّه قضائیه داشتم بعضى از این موارد را مطرح کردم و گفتم کدامیک از حدود الهى امروزه درباره اینان اجرا مىشود؟ اعمال این باندها فراتر از یک عمل خلاف شرع است، آیا اینها از مصادیق بارز مفسد فى الارض نیست؟ و معالأسف هر روز رو به گسترش است. چند ماهى حداکثر اینها در زندان مىمانند و سپس با احترام مرخص مىشوند و از حقوق شهروندى برخوردار مىگردند و یا مرخصى مىگیرند و مىروند و دیگر برنمى گردند! آیا با این سیاست قضائى مىتوان جامعه و کشور را مدیریت کرد و تأمین امنیت حقوقى براى کودکان معصوم و پسران و دختران جوان و نوامیس مردم و حقوق و اموال عمومى نمود؟ پس احکام کیفرى اسلام براى کجاست؟ اگر دادگاهها و دادسراها اینگونه حوادث و مسببان برخورد مفسد و محارب نکند پس مصداق مفسد چه کسى است و چگونه مىتوان امنیت مالى و ناموسى براى مردم تأمین نمود. بارى در شرائطى که حکومت اسلامى در اختیار فقیهان و عالمان و دینداران قرار گرفته و فرصت تاریخى بىنظیرى فراهم آمده است اگر ما حدود اسلامى را اجرا نکنیم به اسلام و مسلمانان ستم کردهایم. پس حلال و حرام اسلام که آئین ابدى است چه زمان باید حفظ و حراست شود؟ نگارنده در یکى از شمارههاى همین ماهنامه مقالهاى داشتم با عنوان «دادسراهاى ما تا دارالقضاى مدینه» در آن مقاله به این مطلب پرداختم که چرا در شهر مدینه از جلو دارالقضا عبور مىکنیم آنجا را خلوت و کمتر ارباب رجوع مىبینیم و وقتى از جلو دادگسترىهاى کشورمان عبور مىکنیم مجرمان و شاکیان صف اندر صف ایستاده و یا نشسته و ماهها و سالها در انتظار رسیدگى به مسائلشان سرگردانند؟ هیچگاه آقایان متصدى امر قضا به این موضوع فکر کردهاند! و در جستجوى علل آن بودهاند؟ و البته این سخن امروز نیست که سخن دیروز نیز مىباشد. و متأسفانه نه تنها از حجم پروندهها کاسته نشده که با وجود دادسراها و دادگاهها و هیأتهاى حل اختلاف (که آنهم ماجراى دیگرى دارد)، حجم پروندهها روبه افزایش نهاده است، هر روز دهها پرونده سر یک قاضى و یا دادیار ریخته مىشود که باید فلهاى رسیدگى کند، نه فرصت تحقیق و بررسى وجود دارد و نه مىتوان نیرو اضافه کرد و سرانجام حق هاست که به ناحق پایمال مىگردد و در این بازار آشفته آنکه سود مىبرد مجرمان اند و رشوه دهندگان و صاحبان نفوذ که از دست قانون مىگریزند و با چند صدهزار تومان جرمهاى سنگین صاف مىشود. در یکى از جرائد خواندم که پرونده باند قاچاق دختران ایرانى به کشورهاى عربى در یکى از شعب مطرح مىشود رئیس این باند به اتهام قاچاق دختر ایرانى در دادگاه بدوى به سه تا پنج ماه حبس محکوم مىشود! و سپس در دادگاه تجدید نظر این آدمى که از فروش هر دختر حداقل 15 میلیون درآمد داشته به 300 هزار تومان جزاى نقدى محکوم مىشود و فرد مزبور بلافاصله با پرداخت این مبلغ از زندان آزاد مىگردد!؟ واقعاً که فاتحه چنین دادگاهى را باید خواند که با خائنان به میهن و ناموس و شرف مردم اینگونه برخورد مىکند... نمونه از این دست فراوان است که اگر شماره بکنم مثنوى هفتاد من کاغذ خواهد شد. باند دزدى که نود پرونده سرقت دارد و فامیل و خانواده آن دزدان حرفهاى هستند با نام «فیوج» به دست آگاهى مىافتد و به موارد جرم اعتراف مىکنند چند ماهى در زندان مىمانند و با شهامت دوباره و چندمین بار به حرفه خود برمىگردند نه تنها دستى از آنها بریده نمىشود که موئى هم از سر آنها کم نمىگردد و با تجربه بیشتر به تخریب و سرقت خانهها و اموال مردم دست مىزنند؟ چرا دستگاه قضائى به فکر چارهجوئى نیست تازه به دستگاههاى انتظامى هم اخطار مىشود که آنها حق ندارند کمتر از گل به مجرمان بگویند که حقوق شهروندى ضایع مىشود!! خلاصه آنکه جرم و جنایت چون قتل، مواد مخدر، تجاوز به عنف، قاچاق ناموس و سرقت و شرارت بیداد مىکند و کسى نیست دادرسى اساسى کند. اشکال کار کجاست؟ اگر پاسخ سؤال پیشین را توانستیم بدهیم که چرا دارالقضاى مدینه آنقدر خلوت است و دادگسترى ما اینقدر ازدحام به حل مشکل نزدیک شدهایم. اشکال اینست که یا قوانین ما مشکل دارد و در صدد اصلاح آن نیستیم و یا ما از اجراى حدود الهى مىترسیم. براى مجرم احترام قائلیم و نمىخواهیم به او از گل نازکتر بگوئیم و به عواقب این رأفت نابجا که قرآن از آن نهى کرده نمىاندیشیم. مىترسیم جهان استکبارى ما را نقض کننده حقوق بشر بنامد! مثل اینکه ما آمدهایم دشمنان اسلام را راضى کنیم نه خدا و پیامبر(ص) را! در حالیکه تجربه 27 ساله نشان داده دشمنان ما به چیزى کمتر از دست کشیدن از آرمانهاى انقلاب اسلامى در همه زمینههاى سیاسى، فرهنگى و اقتصادى و اجتماعى راضى نیستند... اینکه در روایات آمده اجراى یک حد براى جامعه اسلامى از بارانهاى پى در پى سودمندتر است، اینکه قرآن کریم براى مفسد و محارب اشد مجازات را از قبیل بریدن دست و پا یا قتل یا تبعید و امثال آن قائل شده است، اینکه قرآن فرمان مىدهد دست سارق و سارقه را قطع کنید تا عبرتى براى دیگران باشد، که با وجود شرائط عمل نمىشود، اینکه شرع مقدس فرموده مرتکب زناى محصنه و... را اعدام کنید و یا قصاص را عامل حیات جامعه دانسته است و آیات و روایات و فقه آن پیش روى مسئولان قضائى است، و هر روز در قرآن مىخوانیم، اینها براى کجاست؟ از سوى دیگر سیستم قضائى ما به گونهاى است که پرونده یک قتل مسلم یا تجاوز آشکار آنقدر از این شعبه به آن شعبه و از بدوى به تجدید نظر و از آنجا به دیوان و از شهرستان به تهران و از تهران به شهرستان مىرود و بر مىگردد که صفحات پرونده فرسوده مىشود و مجرم در زندان با پول این ملت گردن خود را کلفتتر مىکند و خانواده مورد تجاوز یا مقتول آه و ناله مىکنند و کسى پاسخ گو نیست که چرا حد اجرا نمىشود؟ و تأثیر اجتماعى مجازاتهاى اسلامى کم رنگ و بىخاصیت مىگردد. اینها قابل رسیدگى است. ما به اصلاحات جدى در این قوه نیازمندیم چه از نظر تدوین و اصلاح قوانین و چه سیستم دادرسى که با اطاله آن همه چیز لوث مىشود و چه در باب گزینش قضات که باید داراى تجربه تعهد و تدوین باشند و چه از نظر نظارت بر عملکرد دستگاهها که با متخلفان صنفى برخورد مىشود و جلو رشوه و فساد گرفته شود و بطور خلاصه دستگاه قضائى باید در امر قضا و وضع موجود بازنگرى جدى داشته باشد... هرچند به دشوارى این امر اذعان داریم ولى از آن ناگزیریم. پاورقی ها: | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 77 |