
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,260 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,545 |
بسم الله الرئوف الحکیم | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 297، اردیبهشت 1389 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
غروب جمعه
نمىدانم در غروب جمعه چه رازى نهفته است. آسمان آبى است، اما دلت حال غروب ابرىترین روزهاى پاییز را دارد. اگر جمعه زیباترین روز اردیبهشت با گلهاى سرخ هم که باشد، دلتنگى غروب ابرى بر دلت پنجه مىکشد. بعداز ظهر آدینه، آیینه دلتنگى غریبى است، دلت بهانه مىگیرد، هیچ چیز آرامت نمىکند، قرار از دلت مىرود، ناگاه به خود مىآیى و مىبینى که قطرات اشک، به آرامى تمام صورتت را پوشانده است، در غروب جمعه، چه رازى نهفته است؟ این اشک از کجا آمده است؟ بهانه گریه چیست؟ اى کاش دلت با گریه آرام مىگرفت. گریه تو را بى قرارتر مىکند. دلتنگى بیشتر به جانت پنجه مىکشد گاهى که آسمان ابرى است و خیال باریدن دارد، دلتنگتر مىشوى. گریه ات به گریه غریبانه آسمان مىپیوندد. به خاطر مىآورى تابستان یا بهار هم که باشد فرقى نمىکند. دلتنگى غروب جمعه یکى است. بر مىخیزى مفاتیح را مىگشایى صبح جمعه را همراه با طلوع آفتاب و «ندبه» در فراق «او» آغاز کردهاى. غروب آفتاب را با «سمات» به پایان مىبرى و بر سجاده نماز مغرب که مىایستى و قامت به نماز مىبندى، احساس غریبى دارى ؛ احساس اینکه او نیز در جایى از همین زمین، قامت به نماز بسته است. غریب تنهایى که منتظر یک جمعه خاص است ؛ جمعه فرج، جمعه ظهور، جمعه نجات.... پیچک انتظار از دیوار دلم بالا مىرود پر از تمنا مىشوم و پر از عطر خوش ریحانه که در سبزه زار وجود روئیده است. پیچک انتظار چه غوغایى مىکند! باز هم پر از تمنا مىشوم. پر از گلهاى سوسن، گلهاى نرگس. و اینک از صداى پاى ظهور است که سرشار مىشوم، سرشار از موج، سرشار از ماه، ستارگان، خورشید! قلبم از عشق درنگى مىکند و در خیالم جبرئیل را مىبینم که سر از پا نشناخته مىآید تا براى زمینیان مژدهاى بیاورد. مژده آمدن امامى که خداوند تمامى رحمتش را در وجود او ریخته است! مهدیا کوى تو کوى بى تابى فرشتگان است. کوى تو کوى رکوع لاله هاست، کوى شیدایى یاس است، کوى شبنم بر گلبرگ ناز محمدى است. کوى بال است. کوى پریدن. کوى تو کوى بى قرارى در آسمان آبى است. و او که سرتا پا نور است و سفیدى بر بامى چون بام جهان از بلنداى بلند، اما خیلى نزدیک با قامتى راست و چهرهاى نورانى ایستاده و بر زمینیان طومارى از حفظ را مىخواند و جمعى از شیعیان واقعىاش را در پشت سر و طرفین خود همراه دارد و خوشا به حال آن زنان و مردان راستین و واقعى که در کنار امامشان او را در تمام مراحل ظهور همراهى مىکنند، آنگاه زمان مشخص نبود اما مثل ساعتى بعد امام با همراهانش به حرکت در مىآیند و د رشهرى پر از نور و برکت و رحمت، پر از بوى عطر گل مریم و شهرى پر از ایمان و پاکى و صداقت فرود مىآید و در سرزمین توصیف ناشدنى بر مزارى مىایستد مزار مادرش فاطمه «سلامالله علیها» همراهان اشک مىریزند اما امام چیزى مىخواند و زمزمه مىکند سپس مىنشیند و قطرات بلورین اشک بر گونههاى مبارکش دیده مىشود. آرى در این غوغا و محشر و آنگاه که همه و همه سرگردان و آوارهاند و شور و هیاهو تمام جهان را فرا مىگیرد امام، حق را ظاهر و ظالمان را آنگونه که کسى تصور نمىکند به سزاى ستمگریها و ظلمهایشان مىرساند و در واقع احقاق حق و ابطال باطل مىکند. و جهان در این جنگ و خون به سر مىبرد تا اینکه تمام انتقامها به پایان رسیده و سپس زمین در صلح و ایمان و راستى زندگى کند، به امید آن روز. پاورقی ها: | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 79 |