تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,819 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,980 |
علل و عوامل صلح امام حسن مجتبى ع | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 298، اردیبهشت 1389 | ||
نویسنده | ||
سید تقی واردى | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
سال سوّم هجرى قمرى است. نیمى از ماه مبارک رمضان گذشته است، على و زهرا این دو نور چشم رسولخدا(ص) لحظه شمارى مىکنند تا اوّلین هدیه الهى و نخستین گل خوشبوى درخت نبوّت و ولایت را از خداى خود در این ماه خجسته دریافت دارند. سرانجام در نیمه ماه و در بهترین زمان و مکان این گل خوشبو به دنیا آمد و به امر پروردگار منّان "حسن" نامگذارى شد. درباره امام حسن مجتبى(ع) و شخصیت، سیره، تاریخ و زندگى نامه وى بسیار نوشته و گفتهاند و زوایاى مهمى از زندگى وى را به روى مردم گشودهاند. ولیکن درباره صلح آن حضرت با معاویه و علل و عوامل پذیرش آن، گرچه سخنهاى زیادى گفته شده است، ولى این مبحث هم چنان باز است و جاى بحث و بررسى بیشترى دارد. به ویژه در این عصر که طرح پرسشها و یا ایجاد شبههها در میان جوانان و نوجوانان، از سوى مغرضان و بدخواهان به صورت گسترده و همه گیر در جریان است و نیاز به پاسخهاى تازهاى دارد. لازم دیدیم، پرسشهایى که درباره صلح آن حضرت در (ربیع الثانى سال 41 قمرى) تا کنون مطرح و یا در آینده مطرح خواهند شد، به بیان علمى و تاریخى بررسى و سپس پاسخ آن را عرضه بداریم. بررسى پرسش بنابر اعتقاد مذهبى شیعیان و پیروان مکتب اهل بیت(ع)، خلافت و جانشینى پیامبر خدا(ص)، امرى است منصوص و معیّن از جانب پروردگار متعال و خواست و اراده بشرى در آن، راه ندارد و ارتباط بین خدا و جانشین واقعى پیامبر خدا(ص)، خود پیامبر(ص) مىباشد. بدین جهت رسول خدا(ص) بارها این مأموریت را بر عهده گرفت و از جانب پروردگار متعال، جانشین خود را معرفى کرد. آن حضرت، در ماجراى دعوت اقربین و انذار عشیره خود، در واقعه مباهله، در واقعه غدیر به هنگام بازگشت از سفر حجةالوداع و در مناسبتهاى گوناگون دیگر، على بن ابى طالب(ع) را با صراحت به جانشینى خود منصوب کرد و در بسیارى از احادیث و روایات نقل شده از وى، اسامى تمامى امامان معصوم(ع) را به طور مجزّا بیان و امامت آنان را تصریح نمود و علاوه بر شیعیان، بسیارى از علماى اهل سنّت نیز آنها را نقل کردهاند.(1) امامت بر امت و جانشینى پیامبر خدا(ص)، شؤونى دارد که حکومت و زمام دارى بر مردم، از جمله آنها است. امامان معصوم(ع) تا جایى که امکان داشت و زمینه براى آنان مهیا بود، براى به دست گرفتن حکومت اقدام مىکردند. امام على بن ابى طالب (ع) به همراه همسر مهربانش حضرت فاطمه زهرا(س) و یارى برخى از صحابه رسول خدا(ص) پس از رحلت پیامبر خدا(ص) براى به دست گرفتن خلافت اقدام نمود و تلاشهاى زیادى به عمل آورد ولى دسیسههاى مخالفان و شرارت دنیا طلبان، مانع از دستیابى وى به حق مسلّم خود شد و به ناچار، از حکومت و زمام دارى دور ماند. تا این که پس از بیست و پنج سال شکیبایى و بردبارى آن حضرت، مردم به اشتباه خود و پیشىنیان خود پى برده و به آن حضرت روى آوردند و حکومت و زمام دارى را با وجود آن حضرت زینت دادند. امام على(ع) پس از برعهده گرفتن حکومت، براى نیک داشت حکومت و توسعه عدالت تلاشهاى زیادى به عمل آورد و با مخالفتها و کار شکنىهاى گوناگونى روبهرو گردید و در نتیجه، چند جنگ بزرگ را متحمل شد، ولى از پا ننشست و به خلافت خویش ادامه داد، تا این که مورد توطئه و فتنه منافقین و گروه کژ اندیش خوارج قرار گرفت و به دست یکى از آنان به شهادت رسید. پس از وى امام حسن(ع) به خلافت رسید و پس از شهادت امام حسن(ع) برادرش امام حسین(ع) به امامت نایل آمد. امام حسین(ع) براى کوتاه کردن دست غاصبان و ظالمان از حکومت و برگرداندن خلافت به مجراى اصلى خود، تلاش فراوانى نمود و قیام بزرگى به نام «قیام عاشورا» پدید آورد، ولى به آن دست نیافت و در این راه، به دست سپاهیان خلیفه غاصب، به شهادت رسید. امّا امام حسن مجتبى(ع) حکومتى که در اختیار داشت، طى صلحى، آن را به دشمن دیرینه پدرش واگذار کرد. در حالى که امام حسن(ع) پس از شهادت پدرش امام على(ع) با میل و رغبت مسلمانان و بیعت فراگیر آنان، به خلافت رسیده و زمان حکومت را به دست گرفته بود. مناطق بزرگى از عالم اسلام مانند یمن، حجاز،بحرین، سواحل خیلج فارس و دریاى عمان، عراق، ایران و مناطق شرقى و خراسان در تحت حکومت وى قرار داشته و وى را در برابر دشمنانش یارى مىکردند. با این حال، امام حسن مجتبى(ع) پس از حدود شش و اندى حکومت، با معاویة بن ابى سفیان صلح کرد و حکومت را ناباورانه به وى واگذار و از حق طبیعى و مسلّم خود درگذشت و براى همیشه از حکومت و خلافت ظاهرى به دور ماند. در این جا این پرسش مطرح مىگردد که آیا صلح با دشمن و چشمپوشى از حق خود و حقوق مؤمنان و مسلمانان با مبانى شیعه و مکتب اهل بیت(ع) منافاتى ندارد؟ اصولاً راز پذیرش صلح امام حسن(ع) چه بوده است؟ علل و عواملى که وى را وادار به پذیرش صلح نمودهاند، چه بوده است؟ پاسخ پاسخ پرسشهاى فوق را در ضمن چند نکته بیان مىکنیم: 1- هر یک از پیشوایان و امامان معصوم(ع) به یک فضیلت و برجستگى ویژهاى مشهور و معروف شدهاند، در حالى که همه آنان، از عصمت و طهارت بهرهمند و داراى اخلاق و صفات کامل انسانى بودند و در هیچ کدامشان نقص و ضعفى عارض نشده و همگى در قلّه شایستگى و برترى قرار داشتند. در میان آنان، امام حسن مجتبى (ع) به ویژگى بردبارى و صلح خواهى معروف شده است. وى نه تنها پس ازپذیرش صلح، بلکه پیش از آغاز امامت و بر عهده گرفتن امر خلافت، در دوران کودکى، به این صفت کامل انسانى متّصف بود. رسول خدا(ص) در حالى که امام حسن مجتبى(ع) کودکى خردسال بود، دربارهاش فرمود: انّ إبنى هذا سیّدٌ یصلح اللّه به بین فئتین عظیمتین، یعنى: این پسرم (حسن بن على) همانا شخصیت و سیّد بزرگوارى است که خداوند سبحان به وسیله او، میان دو گروه بزرگ، صلح و آرامش برقرار مىکند. این حدیث شریف، با عبارتهاى مختلف، از سوى راویان شیعه و اهل سنّت نقل شده است.(2) امامان معصوم (ع) متناسب با شرایط و اوضاع حاکم بر عصر خویش و بنابر وظیفهاى که خداوند متعال بر عهده آنان گذاشته بود، اقدام و به آن پاىبند بودند. اوضاع عصر امام حسن مجتبى(ع) و شرایط آن زمان، اقتضا مىکرد که آن حضرت، على رغم میل باطنىاش، صلح با معاویه را به پذیرد و حکومت را به وى واگذارد و این، وظیفهاى بود که از سوى پروردگار متعال بر عهده وى گذاشته شده بود. بى تردید راز بسیارى از کردار و رفتار امامان(ع)، به مرور زمان براى شیعیان و پژوهندگان حقیقت خواه روشن گردیده است، ولى راز و سرّ پارهاى از آنها شاید تاکنون شفّاف و روشن نشده و شاید آنچه گفته مىشود، تنها گمانهاى بیش نباشد و در آینده، ادله روشنتر و گویاترى پیدا گردد. درباره صلح امام حسن مجتبى(ع) نیز علل و فلسفههایى بیان شده است که برخى از آنها منطقى و قانع کننده است، ولى ممکن است در وراى آنها، راز بزرگترى وجود داشته که غیر از خود آن حضرت و امامام معصوم(ع) کسى از آن اطلاعى نداشته باشد. به بیان دیگر، دانش و اطلاعات امامان معصوم(ع) به مراتب بالاتر و عالىتر از اطلاعات و دانش دیگران است و آنچه که آن بزرگواران از طریق الهام آسمانى به آن دست یافته و عمل کردهاند، عقل سایر دانشمندان و پژوهندگان عالم در دست یابى به آنها ناتوان است. 2- در دین مبین اسلام، جهاد و جنگ با دشمنان و بدخواهان، داراى ارج و مقام ویژهاى است و از عبادتهاى بزرگ خدا شمرده مىشود، امّا باید دانست که جهاد، اصالتاً و ذاتاً مطلوب اسلام نیست، بلکه به دلیل ضرورت هایى که اجتناب از آنها غیر ممکن است، واجب و مهم شمرده مىشود. خواسته اصلى اسلام براى بشریت، عبارت است از: آزادگى، حقیقت جویى، رفع محرومیت فکرى و اجتماعى، ستم ستیزى و ظلم ناپذیرى، رفع تبعیض نژادى و قومى، برقرارى قسط و عدالت اجتماعى، تقوا پیشهگى و خدامحورى در تمام مراحل زندگى. چنین ارزشهاى والا و آرمانهاى بلند و مقدّس، در محیطى أمن و آسایش به دست مىآید و پیامبران الهى (ع) همگى پس از رفع ستم کارىهاى مستکبران و مستبدان در صدد تشکیل چنین محیطى بودند. دعوت اصلى اسلام، همزیستى مسالمتآمیز و صلح و آرامش بین مردم، به ویژه میان مسلمانان است. قرآن کریم، همه انسانهاى موحد و مؤمن را به همزیستى و آرامش کامل فرا مىخواند و مىفرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا ادخلوا فى السّلم کافّةً؛(3) یعنى: اى ایمان آورندگان، همگى به صلح و آرامش در آیید.» در جاى دیگر فرمود: «انّماالمؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم؛(4) همانا، ایمان آورندگان برادران یکدیگرند، پس میان برادران خود آشتى برقرار نمایید.» امام حسن مجتبى(ع) که راز دار و سنگربان مقام نبوّت و امامت است، بیش از همه انسانها به پاسدارى از تلاشهاى جدّش محمد مصطفى(ص) و عدالت پرورى پدرش على مرتضى(ع) مىاندیشید. او خود را در برابر آنها مسؤول مىبیند و احساس مىکند که با ادامه نبرد و خون ریزى به چنین مقصودى دست نخواهد یافت و راه آسانتر و کم خطرترى نیز وجود دارد که آن، صلح است. بنابراین، پذیرش صلح و آرامش، نه تنها منافاتى با مبانى فکرى و عقیدتى مکتب اهل بیت(ع) ندارد، بلکه خواسته اصلى آن مىباشد. 3- صلح امام حسن مجتبى(ع) از انقراض شیعه و نابودى محبان و پیروان مکتب اهل بیت(ع) به دست سپاهیان معاویه پیشگیرى کرده است. معاویة بن ابى سفیان به دلیل کینههاى عصر جاهلیت و نبردهاى خونین قریش بر ضد رسول خدا(ص) که بسیارى از آنها با آتش افروزى و فرماندهى پدرش ابوسفیان شعله ور مىشود و از این سو با رهبرى پیامبر اکرم(ص) و مجاهدتهاى امیرمؤمنان(ع) به پیروزى سپاه اسلام مىانجامید، قلبى آکنده از عداوت و دشمنى نسبت به خاندان پیامبر(ص)و فرزندان امیرمؤمنان(ع) و یاران و شیعیانش در خود احساس مىکرد. خلافت امام على بن ابى طالب(ع) و جنگ صفین، آتش کینه نهفته وى را شعلهور و او را به تلاش آشکار و پنهان در نابودى مکتب اهل بیت(ع) واداشت. ادامه نبرد امام حسن(ع) با معاویه و احتمال پیروزى سپاهیان شام بر سپاهیان عراق، آرزوى دیرینه معاویه را برآورده مىکرد و او با این بهانه شیطانى، ریشه اسلام ناب محمّدى را مىخشکانید و به جاى آن، اسلام تحریف و تفسیر شده امویان را ترویج مىنمود. امام حسن(ع) به این مسئله، فطانت داشت و بدین جهت در برابر گلایهها و انتقادهاى برخى از یاران و شیعیان مىفرمود: «ویحکم، ما علمت، واللّه الُّذى عملت خیر لشیعتى ممّا طلعت علیه الشمس او غربت. ألا تعلمون انّنى امامکم مفترض الطّاعة علیکم واحد سیّدى شباب اهل الجنة بنصّ من رسول اللّه(ص) علىّ؟ قالوا: بلى. قال (ع): أما علمتم انّ الخضر(ع) لمّا خرق السّفینة و أقام الجدار و قتل الغلام، کان ذلک سخطالموسى بن عمران، اذ خفى علیه وجه الحکمة فى ذلک،(5) و کان ذلک عند اللّه تعالى ذکره حکمة و صواباً...(6)؛واى بر شما، چه مىدانید به آنچه که من انجام دادم، به خدا سوگند آنچه که من انجام دادم(یعنى صلح با معاویه) براى شیعیان من، بهتر است از هرچه که بر آن خورشید مىتابد و بر آن غروب مىکند. آیا نمىدانید من امام شما هستم که پیرویم بر شما واجب و فرض است.(آیا نمىدانید) من یکى از دو سید و سالار جوانان بهشت، به نصّ رسول خدا(ص) هستم؟ گفتند: بلى، مىدانیم. امام (ع) فرمود: آیا دانستهاید این موضوع را که حضرت خضر(ع) هنگامى که کشتى را سوراخ، دیوار را بازسازى و پسر بچهاى را کشت، موجب ناراحتى و خشم حضرت موسى(ع) گردید؟ زیرا حکمت و فلسفه چنین امورى بر موسى(ع) پنهان و ناآشکار بود، در حالى که آنها در نزد پروردگار متعال، حکیمانه و بر طبق صواب بود. امام حسن مجتبى(ع) در سخنى دیگر، در پاسخ کسى که وى را پس از پذیرش صلح، با جمله «یا مذلّ المؤمنین» خطاب کرد، فرمود: «ما أنا بمذلّ المؤمنین ولکنّى معزّالمؤمنین. انّى لمّا رأیتکم لیس بکم علیهم قوّة، سلمت الأمر لأبقى أنا و أنتم بین أظهر هم، کما عاب العالم السّفینة لتبقى لأصحابها، و کذلک نفسى و أنتم لنبقى بینهم؛(7) من، خوار کننده مؤمنان نیستم، بلکه عزّت دهنده آنان مىباشم. زیرا هنگامى که دیدم شما(شیعیان) را توان برابرى و ایستادگى با آنان (سپاهیان شام) نیست، أمر حکومت را واگذاردم تا من و شما(على رغم میل آنان) باقى بمانیم. همان طورى که شخص دانایى، یک کشتى را عیب دار مىکند تا براى مالکان و سرنشینانش باقى بماند (و از دستبرد غارتگران و ظالمان محفوظ بماند). داستان من و شما این چنین است، تا بتوانیم میان دشمنان و مخالفان باقى بمانیم. هم چنین امام حسن(ع) در پاسخ به پرسش ابوسعید، درباره علت پذیرش صلح با معاویه فرمود: «ولولا ما أتیت لما ترک من شیعتنا على وجه الأرض احد الّا قتل؛(8) اگر من این کار را انجام نمىدادم(و با معاویه صلح نمىکردم) هیچ شیعهاى از شیعیان ما در روى زمین باقى نمىماند و همگى(به دست سپاهیان معاویه) کشته مىشدند. 4- صلح امام حسن(ع) عمل به تقیه بود. تقیه، یکى از مختصّات و معارف بلند اسلامى، به ویژه مکتب اهل بیت(ع) است. مفهوم تقیه این است که انسان در مواردى از روى ناچارى و ضرورت، خود را مخالف عامه مردم (ناآگاه) و یا حکومت غاصب و ستم کار نشان ندهد و به منظور حفظ اسلام، یا جان و ناموس خود و یا مسلمانى از ابراز و اظهار برخى از معتقدات و یا کردار و رفتار خود چشم پوشى و وضعیت موجود را تحمل کند. صلح امام حسن(ع) نیز این چنین بود. آن حضرت براى حفظ اسلام و مصون ماندن آن از هرگونه انحراف و اعوجاج و جلوگیرى از کشتار بىرحمانه مسلمانان، به ویژه کشتار هدفمند پیروان مکتب اهل بیت(ع)، به ظاهر با قدرت و سلطه زمان خود کنار آمد و حکومت را به وى سپرد. پیداست که تصمیمات تقیهاى، تصمیمات اجبارى و لاعلاجى است و تمامى امامان معصوم(ع) در عصر امامت خویش با این مسئله روبه رو بودند، غیر از آخرین آنان، حضرت حجت بن الحسن(ع) که در عصر قیام و حضور وى، هیچ تقیهاى جایز نمىباشد. امام حسن مجتبى(ع) نیز در حدیثى به آن اشاره کرد و فرمود: أما علمتم انّه ما منّا أحد الّا و یقع فى عنقه بیعة لطاغیة زمانه، الّا القائم الّذى یصلّى روح اللّه عیسى بن مریم(ع) خلفه، فانّ اللّه عزّ و جلّ - یخفى ولادته یغیب شخصه لئلّا یکون لأحد فى عنقه بیعة اذا خرج؛(9) آیا دانستید به این که از ما (امامان معصوم(ع)) کسى نیست، مگر این که بیعت طاغى زمانش برگردن اوست، مگر قائم (آل محمد(ص)) همان امامى که روح خدا، حضرت عیسى بن مریم(ع) در پشت سرش نماز مىخواند. چه این که خداوند متعال، ولادتش را پنهان و وجودش را غایب نمود، تا در آن هنگامى که قیام مىکند، بیعت هیچ کس بر عهده او نباشد. امام حسن مجتبى(ع) در جاى دیگر، در پاسخ معترضان به صلح فرمود: «...و انّ أبى کان یقول: و أىّ شىء أقرّ للعین من التّقیّة، انّ التّقیة جنّة المؤمن، ولولا التّقیّة ما عبداللّه...(10) پدرم (امام على بن ابىطالب(ع)) مىفرمود: چه چیزى چون تقیّه، مایه روشنایى چشم است؟ همانا تقیه سپر مؤمن است و اگر تقیه نبود، خداوند سبحان، پرستش نمىشد. پیش از همه امامان معصوم(ع)، خود امیرمؤمنان(ع) پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) به مدت بیست و پنج سال با این وضعیت روبه رو بود و به اجبار و اکراه، از حق خود چشم پوشى کرد. امام حسن مجتبى(ع) نیز ناچار بود براى حفظ اسلام و وحدت مسلمانان، چنین امر مکروهى را به پذیرد. خود آن حضرت در این باره فرمود: «و انّ هذا الأمر الّذى اختلفت فیه أنا و معاویة حقّ کان لى، فترکته له، و انّما فعلت ذلک لحقن دمائکم و تحصین اموالکم،(11) و ان ادرى لعلّه فتنة لکم و متاع الى حینٍ؛(12) همانا در این امرى که من و معاویه درباره آن اختلاف داشتیم(یعنى حکومت و خلافت اسلامى) حقّ من بود، ولى ان را ترک و به وى واگذاردم و این کار را به خاطر حفظ جان و خونتان و هم چنین حفظ مال و دارائى هایتان انجام دادم، و نمىدانم شاید این آزمایشى براى شماست و مایه بهرهگیرى تا مدتى (معیّن) مىباشد.» 5 - کوتاهى سپاهیان شاید مهمترین و اصلىترین علت صلح امام حسن مجتبى(ع) یارى نکردن فرماندهان و همراهى نکردن سپاهیان با آن حضرت بود. از آن سو، معاویة بن ابى سفیان داراى سپاهى یک دست و جرّار بود، که از آغاز ورود اسلام به منطقه شام و پذیرش اسلام توسط اهالى این منطقه، سایه شوم وى را بر بالاى سرشان احساس کرده و او را امیر فاتح مسلمانان و میزان اسلام و کفر مىخواندند و مخالفان و دشمنانش را مخالف اسلام و قرآن مىدانستند. امّا سپاهیان امام حسن مجتبى(ع) داراى چنین نظم و تشکلى نبودند. آنان از میان اقوام و ملیتهاى مختلفى برخاسته که پس از رحلت رسول خدا(ص)، چهار خلیفه را دیده و در حکومت خلیفه پنجم به سر مىبردند. همان مردمى که جرئت و جسارت کرده و سه خلیفه از چهارخلیفه پیشین را (به حق و یا به ستم) کشتند. اینان داراى مرام واحد و اتحاد کلمه نبودند. گرچه به ظاهر در سپاه امام حسن(ع) حضور داشتند و از امکانات و تجهیزات آن برخوردار بودند، ولى در مواقع خطیر و حسّاس، به فکر و سلیقه خودشان عمل مىکردند و از فرماندهى کل قوا، پیروى نمىکردند. همان طورى که در عصر امام على(ع) نیز چنین مىکردند و آن حضرت را در لحظات حساس و سرنوشت ساز تنها مىگذاشتند و به أنحاى مختلف، وسیله آزار و رنجش وى را فراهم مىنمودند. چنین مردم و چنین سپاهى، تحمّل و ظرفیت خواستهها و آرمان والاى امام حسن(ع) را نداشته و او را در برابر سپاه عظیم و یک دست معاویه تنها گذاشته و بسیارى از رزمجویان و سربازان و حتى فرماندهان به سپاه شام پیوسته و بسیارى دیگر سپاه طرفین را رها کرده و به شهرهاى خویش برگشتند و عدّهاى نیز با جدا شدن از سپاه، به یاغىگرى و غارتگرى روى آوردند. تنها عده کمى از سپاه آن حضرت، ثابت قدم مانده و بر بیعت خود باقى ماندند(شرح این ماجرا را در بخش زندگى نامه امام حسن مجتبى(ع) بیان کردیم.) امام حسن مجتبى(ع) در ضمن خطبهاى به این مطلب اشاره کرد و فرمود: ولو وجدت أعواناً ما سلمت له الأمر، لأنّه محرّم على بنى امیّة؛(13) اگر یار و یاورى مىیافتم، حکومت را به معاویه واگذار نمىکردم. زیرا حکومت بر بنى امیّه حرام است. آن حضرت درباره علت عدم لیاقت بنى امیه براى تصدى حکومت و خلافت، فرمود: لو لم یبق لبنى امیّة الّا عجوز درداء، لنهضت دین اللّه عوجاً، و هکذا قال رسول اللّه(ص)(14)؛ اگر از بنى امیّه، جز پیر زنى فرتوت نمانده باشد، همان عجوزه براى کج کردن دین خدا و دور ساختن از مسیر الهى، اقدام و تلاش خواهد کرد و این چیزى است که پیامبر اسلام(ص) به آن خبر داده است. لازم به یادآورى است که امام حسن مجتبى(ع) نه تنها از سستى، ناهماهنگى و ناهمراهى یاران و سپاهیانش رنج مىبرد، بلکه از جانب طیفى از آنان، احساس ناامنى و خطر مىکرد و آنها عبارت بودند از طایفه گمراه و منافق پیشه خوارج، که در میان سپاهیان امام حسن(ع) پراکنده بودند و اگر دستشان به امام(ع) مىرسید، از آسیبرسانى به وى هیچ إبا و امتناعى نداشتند (که در بخش زندگى نامه آن حضرت به آن اشاره نمودیم.» ابن عربى، نویسنده کتاب «احکام القرآن» به این مطلب تصریح کرد و گفت: و منها انّه راى الخوارج احاطوا بأطرافه، و علم انّه ان اشتغل بحرب معاویة استولى الخوارج على البلاد، و ان اشتغل بالخوارج استولى علیه معاویة؛(15) یکى از علل صلح امام حسن مجتبى(ع) این بود که وى مىدید خوارج، اطرافش را احاطه کرده (و در همه جا حضور پیدا کردند) و دانست به این که اگر او، جنگ با معاویه را ادامه دهد و در آن معرکه مشغول گردد، خوارج بر بلاد اسلامى دست مىیازند و بر آنها مستولى مىشوند و اگر وى به جنگ با خوارج بپردازد و مشغول دفع آنان گردد، معاویه بر بلاد اسلامى و مناطق تحت حکومت وى مستولى مىگردد.» گروه فتنه جوى خوارج، گرچه در ظاهر براى نبرد با سپاهیان شام به سپاه امام حسن مجتبى(ع) پیوسته و از امکانات وى بهرهمند مىشدند، ولى با حماقتها و افراط کارىهاى خود، همیشه آب در آسیاب دشمن مىریختند و موجب تضعیف سپاه کوفه و تقویت سپاه شام مىشدند. این گروه، چالشهاى بزرگى براى امام على بن ابى طالب(ع) به وجود آورده بودند و جنگ نهروان را بر وى تحمیل کرده و سرانجام در مسجد کوفه، وى را به شهادت رساندند. هم اینک در سپاه امام حسن مجتبى(ع) به فتنهانگیزى و پخش شایعات دروغین و بى اساس بر ضد امام حسن(ع) و یاران وفادارش، مشغول بودند و مترصد فرصتى بودند، تا امام حسن(ع) را از سر راه خویش بردارند و به آمال و آرزوهاى شیطانى خود برسند. امام حسن(ع) اگر از دردسرهاى سپاه شام خلاصى مىیافت، از دسیسههاى این گروه ستم پیشه رهایى نداشت و با کید و کین ناجوانمردانه آنان، در مسند خلافت به شهادت مىرسید. 6- احساس خستگى مردم از جنگ از دیگر عوامل پذیرش صلح از سوى امام حسن مجتبى(ع) بود. گرچه برخى از بیعت کنندگان با امام حسن مجتبى(ع) در کوفه انتظار داشتند که آن حضرت، جنگ با معاویه را ادامه دهد تا او را از حکومت خودخوانده سرنگون سازد و شام را از سیطرهاش بیرون آورد، امّا توده مردم به دلیل پشت سرگذاشتن چند جنگ داخلى و دادن کشتههاى زیاد و خسارتهاى قابل توجه، رغبت چندانى در ادامه نبرد با شامیان نشان نمىدادند. مسلمانان، طى چهل سال که از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه منوره و تشکیل حکومت اسلامى مىگذشت، علاوه بر غزوات و سریههاى زمان پیامبر اکرم(ص)، در عصر خلفاى سه گانه نیز جنگهاى بزرگ و طولانى مدت با رومیان، ایرانیان و برخى از اقوام و ملل همجوار جزیرة العرب را پشت سر گذاشته و در عصر خلافت امام على بن ابى طالب(ع) نیز سه جنگ بزرگ داخلى را تحمّل کرده بودند. بدین جهت، روحیه رزمى و جنگى چندانى از آنان مشاهده نمىشد و جز عدهاى از شیعیان مخلص و جوانان رزمجو، بقیه در لاک عافیتطلبى فرو رفته و به وضع موجود رضایت داده بودند. به همین لحاظ هنگامى که امام حسن(ع) و یاران نزدیکش چون حجربن عدى و قیس بن سعد انصارى، مردم را به بسیج عمومى و حضور در اردوگاه سپاه دعوت کردند، عده کمى پاسخ مثبت دادند و بقیه رغبتى به آن نشان ندادند. گردآورى چهل هزار رزمجوى و داوطلب جبهههاى جنگ براى سپاه امام حسن(ع) به آسانى فراهم نگردید، بلکه با تبلیغات و تلاشهاى فراوان و همه جانبه امام حسن(ع) و یاران و اصحاب فداکارش مهیا گردید. شایان ذکر است که با توجه به جمعیت بالاى شهر کوفه و اطراف آن، اگر جنبش عمومى و بسیج سراسرى صورت مىگرفت، مىبایست بیش از یکصد هزار نفر از این منطقه آماده نبرد مىشدند. این غیر از نیروهایى بود که از سایر مناطق عراق، ایران، حجاز، یمن، عمان و ساحل نشینان خلیج فارس مىتوانستند خود را به سپاه امام حسن(ع) برسانند. قطب راوندى از حارث همدانى نقل کرد که امام حسن(ع) به مردمى که با وى بیعت کرده و قول مساعدت و همکارى داده بودند، فرمود: ان کنتم صادقین، فموعدما بینى و بینکم معسکر المدائن، فوافونى هناک فرکب، و رکب معه من اراد الخروج، و تخلف عنه خلق کثیر لم یفوا بما قالوه، و بما وعدوه، و غروه کما غروا امیرالمؤمنین (ع) من قبله؛(16) اگر(در گفتارتان) صادقید، وعده گاه من و شما پادگان مدائن است. پس در آن جا به من بپیوندید. پس آن حضرت، سوار شد و به سوى مدائن حرکت کرد، کسانى که قصد جنگ کرده بودند با وى حرکت نمودند ولى جمعیت زیادى تخلف کرده و به آنچه گفته بودند، وفا نکردند و به آنچه وعده داده بودند، بر سر وعدهشان نیامدند و او را فریب دادند، همانطورى که پیش از وى پدرش امیرمؤمنان(ع) را فریب داده بودند. مردم عراق چنان خسته و بىرمق بوده و احساس کسالت و بىحالى مىنمودند، که نشاط و خوشى را از سبط پیامبرخدا(ص) و خلیفه وقت مسلمانان، یعنى امام حسن(ع) سلب نمودند و وى را وادار نمودند تا آنان را با این سخن نکوهش و سرزنش کند: یا عجبا من قوم لاحیاء لهم و لادین مرة بعد مرة، ولو سلمت الى معاویة الأمر، فایم اللّه لاترون فرجا ابداً مع بنى امیة، واللّه لیسومنّکم سوء العذاب، حتى تتمنّون ان یلى علیکم حبشیا؛(17) شگفت از ملتى که نه حیا دارد و نه هیچ مرتبهاى از مراتب دین را. اگر من أمر حکومت را به معاویه تسلیم نمایم، پس به خدا قسم هیچ گاه شما در دولت بنى امیه، فرجى نخواهید یافت(و یا فرح و شادى نخواهید دید). سوگند به خداوند متعال، با بدترین عذاب و آزار با شما بدى خواهند کرد، به طورى که آرزو کنید که (سیاهان) حبشى بر شما حکومت کنند(بهتر است از تحمّل حکومت بنى امیه). ابن اثیر در این باره گفت: هنگامى که معاویة بن ابى سفیان به امام حسن بن على(ع) پیشنهاد صلح داد، مردم به گرمى آن را پذیرفتند. امام حسن(ع) در خطبهاى پیشنهاد معاویه را به اطلاع لشکر خود رسانید و خاطرنشان کرد: ألا و انّ معاویة دعانا الى أمر لیس فیه عزّ و لانصفة. فان اردتم الموت رددناه علیه و حاکمناه الى اللّه - عزّ و جلّ - لظبى السّیوف، و ان اردتم الحیاة قبلناه و أخذنا لکم الرضى؛(18) آگاه باشید، معاویه ما را به امرى فرا مىخواند که نه عزّت ما در آن است و نه مطابق با انصاف است. اگر داراى روحیه شهادتطلبى هستید، درخواستش را رد کنیم و دست به شمشیر ببریم تا خداوند سبحان میان ما حکم کند، ولى اگر زندگى دنیا را مىطلبید، خواستهاش اجابت کرده و رضایت شما را فراهم کنیم. هنگامى که کلام امام(ع) به این جا رسید: فناداه النّاس من کلّ جانب: البقیه، البقیه، فلمّا افردوه أمضى الصلح؛(19) مردم از هر سو فریاد برآوردند که ما زندگى و بقاى دنیایى را مىخواهیم، (با این سخن، صلح را بر امام(ع) تحمیل کردندو) امام(ع) پس از آن که از آنها جدا شد، صلح با معاویه را امضاء نمود. 7- اضمحلال و از هم پاشیدگى کشورهاى اسلامى، خطر دیگرى بود که جامعه مسلمانان را تهدید مىکرد. مسلمانان آن عصر، چه آنانى که در ظلّ حکومت عدالت جویانه امام حسن مجتبى(ع) زندگى مىکردند و چه در سیطره حکومت غاصبانه معاویة بن ابى سفیان به سر مىبردند با دشمنان مشترکى رو به رو بودند که از هر سو آماده هجوم به مناطق اسلامى و باز پسگیرى سرزمینهاى آزاد شده بودند. آنان گرچه داراى ملیت، قومیت و دینهاى متعدد و مختلف بودند، ولى در یک چیز اتفاق و اتحاد داشتند و آن نابودى اسلام و کشتار بى رحمانه مسلمانان و غارت سرزمینهاى اسلامى بود. از این رو، ادامه اختلاف و کشمشهاى داخلى، دشمنان بیرونى، به ویژه رومیان را خوش حال و امیدوار مىکرد و زمینه هجوم و تجاوزشان را فراهم مىنمود. امام حسن مجتبى(ع) به عنوان سبط اکبر رسول خدا(ص) و سکان دار اصلى دین و دلسوزترین شخص به مسلمانان و مؤمنان، به این مسئله توجه خاص داشت و اگر معاویه و سپاهیان گمراه وى با بىخردى و دنیاطلبى خود زمینه آمال و آرزوى دشمنان خارجى را فراهم مىکردند، امام حسن مجتبى(ع) و یاران و شیعیان مخلص او نمىتوانستند آنان را در این راه مساعدت و همراهى کنند و عقل و شرع حکم مىکرد که باید به هر طریق ممکن نبرد میان مسلمانان پایان یابد، تا اصل دین و حیات مسلمانان ادامه یابد. زیرا اگر امام حسن(ع) نبرد با معاویه را ادامه مىداد، یکى از سه اتفاق ذیل روى مىداد: 1- پیروزى سپاه کوفه و سرکوب سپاه شام. 2- پیروزى سپاه شام و نابودى سپاه کوفه. 3- عدم پیروزى طرفین و عقب نشینى اجبارى دوسپاه. در هر صورت، مسلمانان به ضعف و کم توانى مىرسیدند و دشمنانشان که سالها خود را تقویت و آماده چنین فرصتى کرده بودند، با هجوم سراسرى و مرگ بار، تومار مسلمانان را پیچیده و جامعه اسلامى را با چالش بزرگ مواجه مىنمودند. در نتیجه، زحمات و تلاشهاى پیامبر خدا(ص) و یاران فداکارش به هدر مىرفت. امام حسن(ع) به این أمر فطانت داشت و در سخنى به آن اشاره نموده و فرموده: انّى لمّا رأیت النّاس ترکوا ذلک الّا اهله، خشیت أن تجتثوا عن وجه الارض، فاردت ان یکون للدین فى الارض ناعى؛(20) هنگامى که دیدم مردم جز عدهاى این کار (جنگ با معاویه) را ترک کردند، ترسیدم که ریشه شما از زمین کنده شود. پس مصمم شدم تا براى دین، در روى زمین فریادگرى باقى بگذارم. 8 - به وقوع پیوستن خیانتى بزرگ از سوى دنیاپرستان چیزى نبود که بتوان آن را نادیده گرفت. معاویة بن ابى سفیان براى درهم شکستن اتحاد و مقاومت سپاهیان کوفه، رشوهها و جایزههاى زیادى بذل و بخشش کرد و بسیارى از سران و بزرگان قبایل و طوایف و فرماندهان و امیران سپاه را از درهم و دینار و وعدههاى کاذب بهرهمند کرده و آنان را به خود و روى گردانى از امام حسن(ع) جلب نموده بود. به طورى که برخى از آنان، نامههایى براى معاویه نوشته و اظهار پیروى و فرمانبردارى از او نمودند و برخى دیگر، پا را از این فراتر گذاشته به وى نوشتند که اگر وى بخواهد، حسن بن على(ع) را دستگیر و به سپاه شام تحویل دهند و یا بر او شورش نموده و وى را به طورى پنهانى به قتل رسانند.(21) در حقیقت، اگر امام حسن(ع) صلح را نمىپذیرفت این خطر بزرگ وجود داشت که جاه طلبان و منافقان، وى را دستگیر و تسلیم سپاه شام کنند و یا براى تقرّب به دستگاه معاویه و خوش آیند بنى امیه، امام(ع) را ناجوانمردانه ترور و به شهادت برسانند. در هر صورت، این یک پیروزى براى سپاه شام و فضیلت و منقبتى براى معاویه بود و براى خاندان نبوّت و امامت، شکست به شمار مىآمد. امام حسن(ع) در این باره فرمود: به خدا سوگند، اگر با معاویه نبرد مىکردم، مرا مىگرفتند و به وى تسلیم مىنمودند. به خدا سوگند، اگر با او مسالمت کنم و عزیز باشم، برایم دوستداشتنىتر است از این که در حالى که اسیرش باشم مرا بکشد و یا بر من منّت گذارد و تا پایان روزگار این عار بر بنىهاشم بماند و معاویه همیشه خودش و أعقابش بر زنده و مرده ما به آن منّت بنهد.(22) 9- امام حسن(ع) از روشهاى غیر اسلامى و شیوههاى سالوسانه پرهیز داشت، بر خلاف معاویة بن ابى سفیان که براى تحکیم و تثبیت حکومت خود دست به هر کارى مىزد و هیچ گونه محدودیتى از جهت شرعى و عرفى براى خویش قائل نبود. به همین انگیزه در دستگاه حکومتى خود از افراد شرور و خدعه گرى چون عمروبن عاص، مغیرة بن شعبه، بسربن ارطاة، مروان بن حکم و مسلم بن عقبه، بهره مىجست و از شیطنت و جنایت آنان به نحوى استفاده مىنمود. امّا امام حسن مجتبى(ع) که به مانند جدّش محمد مصطفى(ص) و پدرش امام على بن أبى طالب(ع) مظهر تقوا و عدالت بود و هدفش از زمامدارى، جز احقاق حق و اجراى عدالت اسلامى، چیز دیگرى نبود، طبعاً نمىتوانست به مانند معاویه رفتار نماید. سیاست اهل بیت(ع) با سیاست معاویه در تضاد و میان آن دو، تفاوت از زمین تا آسمان بود. معاویة بن ابى سفیان با انتخاب سیاست «رسیدن به هدف از هر راه ممکن» سیطره سیاسى و اجتماعى فزایندهاى بر ملت پیدا کرده بود و همین امر باعث شد که صلح را با نیرنگها و سالوس کارىهایش بر سپاهیان عراق و بر امام حسن مجتبى(ع) تحمیل نماید. او توانست با دادن رشوه و تطمیع متنفذان، وعده به دنیاطلبان، تهدید مخالفان، رواج بىبند و بارى، پخش شایعات بى اساس و انجام امور غیر انسانى و غیر شرعى دیگر، زودتر به هدفش برسد. به هر روى، علل و اسباب متعددى دست به دست هم داد تا در جدال میان نیکىها و زشتىها، خوبىها و بدىها و در حقیقت میان حق و باطل، این بار امام حسن مجتبى(ع) مقهور قهر ناجوانمردانه شیطان صفتان قرار گرفته و از حق طبیعى و الهى خویش محروم بماند و حکومت و زمام دارى مسلمانان با حیله و نیرنگ از اوستانده شود. بىتردید، آنچه درباره اسرار و علل صلح امام حسن(ع) در این جا بیان نمودیم، کافى و وافى نبوده و جاى بحث و بررسىهاى بیشتر و عمیقترى دارد و طالبان را به کتابهایى که در خصوص «صلح» امام حسنبن على (ع) نگاشته شدهاند، ارجاع مىدهیم. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. الارشاد، شیخ مفید، ص 356 ، تاج الموالید، مجموعه نفیسه، ص 26 ؛ کشف الغمّة، ج 2، ص 162. 2. فضائل الخمسة، ج 2، ص 32 و ج 3، ص 388. 3. فضائل الخمسة، ج 3، ص 388 ؛ احکام القرآن، (ابن عربى)، ج 4، ص 1720. 4. سوره بقره، آیه 208. 5. سوره حجرات، آیه 10. 6. اشاره به داستان همراهى و مصاحبت حضرت موسى(ع) با حضرت خضر(ع) که در سوره کهف، از آیه 65 تا 82 به آن اشاره شده است. 7. کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 316. 8. تحف العقول، ص 227. 9. بحارالانوار، ج 44، ص 1. 10. کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 316. 11. تحف العقول، ص 227. 12. شرح الأخبار فى فضائل الأئمة الأطهار(ع)، ج 3، ص 105، حدیث 1039. 13. اشاره به آیه 111 سوره انبیاء. 14. الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 576. 15. همان، ص 574. 16. احکام القرآن، ج 4، ص 1719. 17. الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 574. 18. همان، ص 576. 19. اسدالغابة، ج 2، ص 14. 20. همان. 21. ترجمة الامام الحسن(ع)، ص 203. 22. الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 576. 23. رمضان در تاریخ، ص 150. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 133 |