تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,138 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,053 |
اتحاد عامل پیشرفت و اختلاف عامل انحطاط | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 299، اردیبهشت 1389 | ||
نویسنده | ||
آملى عبدالله جوادى | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
##تهیه و تدوین: حجةالاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفى پور##
در بینش توحیدى و جهان بینى اسلامى همه جهان و پدیده هایش از جمله عزت و ذلت و قدرت جوامع و پیشرفت و انحطاط آنها در دست خداى سبحان است و مؤثّر واقعى و حقیقى اوست. اما سنت خداوند چنین است که افراد و جوامع را بر اساس سعى و تلاش و اعمال اختیارى خودشان به نتیجهاى برساند. اگر زمینههاى تکامل و معیارها و عوامل تعالى و پیشرفت را در خود ایجاد کنند به رشد و تعالى و پیشرفت نائل مىشوند و اگر عوامل و معیارهاى انحطاط و ذلت در آنها موجود باشد دچار خوارى و سقوط مىگردند این مطلب به صورت یک قاعده کلى در سوره مبارکه رعد مطرح شده است «انّ اللّه لا یغیّر ما بقوم حتى یغیّروا ما بانفسهم ؛(1)همانا خداوند سرنوشت مردمى را تغییر نمىدهد، جز آن که آنان در خویشتن تغییر و تحولى بوجود آورند.» همین سنت همیشگى الهى و قانون فراگیر درباره اقوام و ملتها را در سوره انفال در ضمن آیات مربوط به جنگ و شکستى که مشرکین دچار آن شدهاند از راه تشبیه سرنوشت آنها به سرنوشت آل فرعون مطرح مىسازد و مىفرماید: «کدأب آل فرعون و الذین من قبلهم کفروا بآیات اللّه فاخذهم اللّه بذنوبهم انّ اللّه قوى شدید العذاب، ذلک بان اللّه لم یک مغیّراً نعمة انعمها على قوم حتى یغیّروا ما بانفسهم کدآب آل فرعون و الذین من قبلهم فاهلکناهم بذنوبهم و اغرقنا آل فرعون و کل کانوا ظالمین ؛(2) چگونگى حال قریش همانند دودمان فرعون و آنها که پیش از آنها بودند، مىباشد آنان که به آیات خدا کفر ورزیدند، سپس خدا آنها را به گناهانشان گرفت زیرا خداوند قوى و با قدرت و کیفر او شدید و سخت است. اینها به خاطر آن است که خداى سبحان هر نعمت و موهبتى را به قوم و ملتى ببخشد هیچ گاه آن را دگرگون نمىسازد مگر آن که خود آن ملت دگرگون شوند و تغییر یابند و در خود تحول ایجاد کنند همچون حالت فرعونیان و اقوام پیشین که آیات پروردگارشان را تکذیب کردند، سپس ما هم به خاطر گناهانشان هلاکشان کردیم و فرعونیان را در امواج غرق ساختیم و تمام این اقوام و افرادشان ظالم و ستمگر بودند.» با مطالعه در تاریخ اقوام وملتها دریافت مىشود که جوامعى آخرین ترقى را طى کرده و دستهاى به پایینترین مرحله انحطاط رسیدند و جوامعى روزى دچار ضعف و عقب ماندگى بود اما روز دیگر عزیز و قدرتمند شده و پیشرفت کردهاند و جوامعى به عکس از عالىترین مرحله تمدن و پیشرفت گرفتار خوارى و ذلت شدند. اما انسان هایى که به خوبى از عهده تحلیل این حوادث برنمى آیند علل و عوامل پیشرفتها یا انحطاط را گاهى به عوامل موهوم و خرافى مانند شانس و طالع و اقبال نسبت مىدهند و عدهاى آن را معلول قضا و قدر مىدانند و عدهاى نیز آن را توطئه بیگانگان به حساب مىآورند ولى هیچکدام علل واقعى این حوادث را درک نمىکنند. قرآن کریم مىفرماید: به جاى نسبت دادن این حوادث و فراز و نشیبها به علل موهوم و خیالى یا قضا و قدر یا توطئه بیگانگان و مانند آن، عامل اصلى آن را در وجود خود و در فکر و روحیه و اخلاق و نظام اجتماعى خود جستجو کنید و به ایثار ملت هایى که فکر و اندیشه خود را به کار مىگیرند، دست برادرى و اتحاد بهم مىدهند و از تصمیم جدى و سعى تلاش بهره مندند و به ایثار و فداکارى مىپردازند و به جهاد و مبارزه با موانع بپامى خیزند به قطع پیروز مىشوند و در مقابل اگر از علم و دانش و تلاش و کوشش بى بهره باشند و در شرایط حساس اصل ایثار و فداکارى و مبارزه نباشند و گرفتار اختلاف و پراکندگى یا تنبلى و سهل انگارى و مانند آن باشند، دچار سقوط و انحطاط مىشوند. مرحوم علامه طباطبایى در ذیل آیه سوره رعد نوشتند: خداى سبحان چنین حکم رانده و حکمش را حتمى کرده که نعمتها و موهبتهایى که به انسان مىدهد، مربوط به حالات نفسانى خود انسان مىباشد که اگر آن حالات موافق با فطرتش جریان یافت آن نعمتها و موهبتها هم جریان خواهد داشت، از باب مثال اگر مردمى به خاطر استقامت فطرتشان به خدا ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند، به دنبال آن نعمتهاى دنیا و آخرت به سویشان سرازیر مىشود، چنان که فرمود: «ولو انّ اهل القرى آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السّماء و الارض؛(3) اگر مردم شهر و دیار همگى ایمان آورده و پرهیزکار مىشدند همانا درهاى برکات آسمان و زمین را بر روى آنها مىگشودیم و مادامى که آن حالت در دلهاى آنان دوام داشته باشد.»این وضع از ناحیه خدا دوام مىیابد و هر وقت که ایشان حال خود را تغییر دادند، خداوند وضع رفتار خود را عوض مىکند و نعمت رابه نقمت مبدّل مىسازد.(4) به عبارت دیگر: این اصل قرآنى که یکى از مهمترین برنامههاى اجتماعى اسلام را بیان مىکند، به ما مىگوید: هرگونه دگرگونى بیرونى متکى به تغییرات و دگرگونى درونى ملتها و اقوام است و هر گونه پیروزى و شکستى که به قومى مىرسد از همین جا سرچشمه مىگیرد. بنابراین اگر جامعهاى دچار انحطاط و ناکامى گردیده باید به انقلاب درونى دست زد و فکر و ایمان و اخلاق را دگرگون ساخت تا با مطالعه در خود نقاط ضعفهاى خود رابشناسد و با تلاش در جهت رفع آن، زمینه را براى پیشرفت و پیروزى فراهم سازند. اگر رهبران فکرى جامعه بر اساس این اصل جامعه را رهبرى کنند و در جامعه تحول ایجاد کنند شاهد پیروزى و موفقیت خواهند بود. تاریخ بشر شواهد فراوانى با توجه به این اصل اساسى و جاودانى در خود دارد که اهل مطالعه مىتوانند با مطالعه تاریخ، آن را بیابند. با توجه به این اصل انسانها باید عوامل پیشرفت و انحطاط را شناخته و با استفاده از عوامل پیشرفت، در جهت تکامل گام بردارند و با ترک عوامل انحطاط از سقوط و تباهى جلوگیرى کنند، در ادامه یکى از عوامل یعنى اتحاد و اختلاف مورد بررسى قرار مىگیرد. اتحاد عامل پیشرفت یکى از عوامل پیشرفت جامعه اتحاد و انسجام افراد جامعه و هماهنگى آنان با مسئولان آن جامعه است. جامعهاى که افراد با هم متحد و هماهنگ باشند در پیشرفت موفقند، تجربه نشان مىدهد ملتى که از ویژگى اتحاد برخوردار باشند پیشرفت مىکنند علاوه بر آن اصل مسئله از امور بدیهى و روشن است اما سخن در این است که چگونه در جامعهاى اتحاد و هماهنگى تحقق پیدا مىکند آیا اتحاد و هماهنگى از راه انعقاد قرارداد توسط دولتمردان ایجاد مىشود. آیا تنها با انعقاد قرارداد مىتوان دلها را بهم ارتباط داد و بهم نزدیک ساخت با این که تجربه نشان داد بسیارى از دولتمردان قرارداد حسن تفاهم امضاء مىکنند ولى هنوز مرکب آن خشک نشده گرفتار جنگ و ستیزه مىشوند، روشن مىشود تنها با قرارداد نمىتوان به این حقیقت دست یافت، حال این سؤال مطرح مىشود که از چه راهى مىتوان دلها را به هم نزدیک کرد تا انسجام و اتحاد در جامعه استقرار پیدا کند. سخن قرآن در این رابطه چیست؟ باید گفت از منظر قرآن کریم هماهنگى و اتحاد در سایه اعتصام به حبل الهى که نتیجه آن پیوند قلب هاست تحقق پیدا مىکند و آن که دلها را بهم پیوند مىدهد خداى سبحان است در سوره مبارکه آل عمران خطاب به مؤمنان فرمود: «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعاً و لا تفرّقوا و اذکروا نعمة اللّه علیکم اذکنتم اعداء فالّف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخواناً؛(5) همگى به ریسمان خدا (قرآن و اسلام) چنگ بزنید و پراکنده نشوید و نعمت بزرگ خدا بیاد آورید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او در میان دلهاى شما الفت ایجاد کرد و به برکت این نعمت برادر شدید.» در این آیه به نعمت بزرگ اتحاد و برادرى اشاره شده و مسلمانان را به تفکر وادار مىکند که اگر چه ملتى در یک زمانى با هم دشمن بودند اما در پرتو ایمان و اسلام با هم برادر شدند و با یگانگى در کنار هم زندگى مىکردند. نکته جالب توجه این که تألیف قلوب و پیوند دلها به خداى سبحان نسبت داده شده است و این نشان مىدهد که از طریق عادى ومعمولى نمىتوان ملت پراکنده و کینه توز را به ملتى متحد و برادر تبدیل کرد جز این که خداى سبحان در آنها تحول ایجاد کرده و آنها را بهم متحد سازد. در سوره انفال نیز فرمود: «و الّف بین قلوبهم لوانفقت ما فى الارض جمیعاً ما الّفت بین قلوبهم و لکنّ اللّه الّف بینهم انه عزیز حکیم؛(6) و در میان دلهاى آنها الفت ایجاد نمود، اگر تمام آن چه روى زمین است صرف مىکردى که در میان دلهاى آنها الفت ایجاد کنى نمىتوانستى ولى خداى سبحان در میان انها الفت ایجاد کرد، او توانا و حکیم است.» از این آیه استفاده مىشود که الفت و پیوند بین دل را خداى متعال ایجاد مىکند و از طرق مادى و عادى نمىتوان چنین الفتى ایجاد کرد. کسانى که با عصر جاهلیت آشنا هستند مىدانند در آن زمان مردمان گرفتار عداوتها و کینه توزىها بودند که پیوسته درصدد انتقام گرفتن از یکدیگر بودند و آتش جنگ و ستیز با کمترین بهانه در میان آنان شعله ور مىشد اما آمدن اسلام در بین آنان انقلاب و دگرگونى در افکار اندیشهها و جانهاى آنها ایجاد نمود که در نتیجه شخصیت آنها دگرگون شده و طرز تفکر آنها عوض شده است به گونهاى که اعمال گذشته در نظر آنان پست و ناچیز جلوه مىکرد زیرا توحید واقعى و ایمان در نظر آنان ارزش اساسى محسوب مىشد. و به عبارت دیگر: پذیرش یک دین و ایمان و اعتقاد به خدا و قیامت و وحى مىتواند عامل اتحاد باشد. اگر انسانى معتقد باشد خدایى است که همه جا مشهود انسان هاست و این خدا به همه خاطرات، آگاه است و از ثبتها نیز آگاهى دارد و این ثبتها و ضمائر و خاطرات در روزى که نهانها آشکار مىشود ظهور مىکند این انسان دچار کینه و عداوت و دشمنى نمىشود و اهل نیرنگ و فریب و جاه طلبى نمىگردد و به رشوه و اختلاس و دروغ مبتلا نمىشود. سرّ عامل تألیف قلوب بودن خدا اما این که چرا عامل تألیف قلوب خداست و در پرتو ایمان به خدا و قیامت برادرى تحقق پیدا مىکند آن است که قلب در اختیار انسان نیست بلکه در اختیار خداى سبحان است اما این که چرا در اختیار ما نیست آن است که نمىتوانیم خواستهها و خاطرات خود را کنترل کنیم. اگر قلب ما در اختیار ما بود مىتوانستیم خواستهها را مهار کنیم و چیزى که چشم دید یا گوش شنید آن را نخواهیم در حالى که چنین نیست در بخش خاطرات و اندیشه نیز چنین است که ما توان آن را نداریم که یک نماز پنج دقیقهاى با تمرکز حواس اقامه کنیم و اگر آدمى در دو عنصر و محور اندیشهها و خواستهها نتواند دل را رام کند روشن مىشود که قلوب در اختیار ما نبوده و نیست و کسى مىتواند دلها را به هم مرتبط کند که مقلب القلوب باشد و آن خداست. ذات اقدس الله در قرآن کریم یکى از مهمترین نعمتهاى اسلام را ایجاد وحدت مىداند و مىفرماید: ما جامعه را به گونهاى تربیت کردیم که آنها با ماوراء طبیعت آشنا شدند، فهمیدند خدایى هست، قیامتى هست، فرشتههایى هستند و نبوت و رسالتى هست که آدمیان از آن جا مدد مىگیرند و مىیابند که مالک دلها همان خداى سبحان است که خود قلب را آفریده است او از همه خاطرات ما آگاهى دارد «لله ما فى السموات و مافى الارض و ان تبدوا ما فى انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله ؛(7)نظام هستى و آن چه که در آسمان و زمین است براى خداست و از این رو اگر آن چه در دل دارید، آشکار سازید یا پنهان، خداوند برطبق آن محاسبه مىکند.» در واقع آیه به انسانها توجه مىدهد که تصور نکنیداعمال قلبى و نیتهاى شما بر خداى سبحان که حاکم بر هستى زمین و آسمان است مخفى مىماند بلکه همه آن چه که هست در محضر خداست و خداى سبحان از آن آگاه است. از طرف دیگر: قلب و دل که همان روح انسانى است حقیقتى مجرد و غیر مادى است و حقیقت مجرد را خداى سبحان که حقیقت مجرد است بهم پیوند مىدهد. با توجه به این دو نکته یعنى این که خدا مالک نظام هستى و دل هاست و خود حقیقت مجرد است قلبها در اختیار اوست و مىتواند در آنها تحول ایجاد کند و دلها را بهم ارتباط دهد و با این ارتباط تألیف قلوب تحقق پیدا کند. با این مطالب روشن مىشود که منشأ اتحاد و پیوند دلها خداوند است و باید بدانیم خداوند چگونه دلها را به هم پیوند مىدهد روشن است آدمیان باید به خدا و پیامبران و دین الهى ایمان داشته و در مقام عمل از آنها اطاعت کنند از این رو خداى سبحان فرمود: «انما المؤمنون اخوة؛مؤمنان با هم برادرند.»(8) و اگر اختلافى وجود دارد در پرتو آن ایمان این اختلاف را از بین ببرند، «کان الناس امة واحدة فبعث الله النبییّن مبشرّین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه الّا الذین اوتوه من بعد ماجائتهم البیّنات بغیاً بینهم، فهدى الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه و الله یهدى من یشاء الى صراط مستقیم؛(9) مردم در آغاز یک دسته بودند و تضادى در بین آنها وجود نداشت تا اینکه به تدریج اختلافهایى در بین آنها پدید آمد، خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى که به سوى حق دعوت مىکرد با آنها نازل نمود تا در میان مردم در آن چه اختلاف داشتند، داورى کند، افراد با ایمان در آن اختلاف نکردند تنها گروهى از کسانى که کتاب را دریافت داشته بودند و نشانههاى روشن به آنها رسیده بود به خاطر انحراف از حق و ستمگرى در آن اختلاف کردند، خداوند آن هایى را ایمان آورده بودند به حقیقت آن چه مورد اختلاف بود به فرمان خودش رهبرى نمود، اما افراد بى ایمان همچنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند و خدا هر کس را بخواهد به راه راست هدایت مىکند.» از این آیه استفاده مىشود که حلقه اتصال و عامل اتحاد آدمیان از هر نژاد و زبان و قومیت و پیوند دهنده بین آنان، ایمان به خدا و آیین الهى است که تمام این مرزها را در هم مىشکند و همه انسانها را زیر یک پرچم جمع مىکند. اگر جامعهاى متحد و هماهنگ باشد و در صف واحد قرار داشته باشند به پیروزى و موفقیت نائل مىشود اگر در قرآن مىفرماید حزب الله پیروز است بهمین دلیل است چنان که فرمود: «و من یتولّ الله و رسوله و الذین آمنوا فانّ حزب الله هم الغالبون؛(10)کسانى که ولایت و سرپرستى خدا و پیامبر و افراد با ایمان را بپذیرند پیروز خواهند شد زیرا آنها در حزب خدا خواهند بود و حزب خدا پیروز است. براستى اگر جمعیتى از حزب الله باشند یعنى ایمان محکم و تقوا و عمل صالح و اتحاد و همبستگى کامل و آگاهى و آمادگى کافى داشته باشند بدون تردید در تمام زمینهها پیروز خواهند بود. در سوره مجادله نیز پس از بیان ویژگىهاى حزب الله فرمود: «الا انّ حزب اله هم المفلحون ؛(11)آگاه باشید که حزب خدا پیروز و رستگار است.» در واقع حزب الله به کسانى گفته مىشود که براساس محبت و ولایت الهى و ایمان به خدا در کنار هم قرار گرفتهاند به گونهاى که خدا از آنها راضى و آنها از خدا راضى هستند و اگر مردمى این چنینى در کنار هم قرار گیرند کسى نمىتواند در آنها رخنه کرده و صفوف آنها را در هم شکند، وقتى صفوف متحد و هماهنگ باشد به طور طبیعى به فلاح و رستگارى مىرسد و در برابر دشمن پیروز خواهند شد این جامعه پیروز به پیشرفت و تعالى نائل مىگردد. اختلاف عامل انحطاط جامعه چنان که اتحاد و هماهنگى و انسجام عامل پیشرفت جامعه است در مقابل آن اختلاف و تفرقه عامل انحطاط و سقوط یک جامعه به شمار مىرود به این معنا که اگر جامعهاى دچار تفرقه و ناسازگارى باشد و هر فرقه و گروه راهى را انتخاب کند که با راهى که دیگران انتخاب کنند تفاوت داشته باشد دچار اختلاف است و اگر جامعه دچار اختلاف گردید آثار متعدد رخ مىنماید که از جمله آنها از بین رفتن ابّهت و شوکت مؤمنان و خفّت و ذلّت در دنیا و سستى در پیکار با دشمنان و شکست در برابر دشمن و شعله ور شدن آتش نزاع و جنگ و در نهایت سقوط جامعه مىباشند قرآن در آیات متعددى به این پیامدها اشاره مىکند. در سوره مبارکه انفال فرمود: «و اطیعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم ؛(12)فرمان خدا و پیامبرش را اطاعت نمائید و نزاع مکنید تا سست شوید و قدرت و شوکت و هیبت شما از بین برود.» در این آیه مىفرماید: اطاعت خدا و پیامبر محور اتحاد است و سرپیچى از اطاعت خدا و پیامبر منشأ نزاع و اختلاف مىشود که نتیجه نزاع و اختلاف، سستى و ناتوانى و از میان رفتن قدرت و عظمت مؤمنان مىگردد. در سوره مبارکه آل عمران فرمود: «و لقد صدقکم الله وعده اذتحسّونهم باذنه حتى اذا فشلتم و تنازعتم فى الامر و عصیتم من بعد مااریکم ما تحبّون؛(13) خداوند وعده خود را به شما راست گفت در آن هنگام دشمنان را به فرمان او به قتل مىرساندید و این پیروزى ادامه داشت تا این که سست شدید و در کار خود به نزاع پرداختید و بعد از آن که آن چه را دوست مىداشتید به شما نشان داد نافرمانى کردید. این آیه درباره جریان جنگ احد است که مسلمانان در آغاز آن جنگ با اتحاد و شجاعت خاص جنگیدند و پیروز شدند و لشکر دشمن پراکنده شد ولى نافرمانى جمعى از مجاهدان سبب شد که ورق برگردد و شکست سختى به لشکر اسلام وارد گردد، قرآن مىفرماید:خدا وعده پیروزى داده است و این وعده تا زمانى که دست از استقامت و پیروى پیامبر بر نداشته بودید ادامه داشت. شکست از آن زمان شروع شد که سستى و نافرمانى و نزاع در بین شما در گرفت. وقتى ملتى به نزاع و اختلاف دامن زد و از اتحاد و هماهنگى که عامل بقاء ملتهاست دست برداشت به طور طبیعى دچار سقوط و انحطاط خواهد شد. عوامل اختلاف اختلاف عواملى دارد که باید آن عوامل شناسایى شود و از طریق برخورد با عامل از اصل اختلاف جلوگیرى کرد و عمده عوامل اختلاف عدم تعقل و جهل و دنیاطلبى است. اگر جامعهاى از خردورزى بهرهاى نداشته و گرفتار جهل و نادانى و در نتیجه دنیاطلبى گردد گرفتار اختلاف خواهد شد. قرآن کریم در سوره حشر فرمود: «تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتّى ذلک بانّهم قوم لا یعقلون؛(14)به ظاهرشان مىنگرى آنها را متحد مىبینى در حالى که دلهاى آنها پراکنده است این به خاطر آن است که قومى بى عقلند.» از این آیه دریافت مىشود که تفرقه و نفاق درونى ناشى از جهل و بى خبرى و نادانى و بى خردى است و علت اساسى همه آن است که چون از ایمان به خدا بى بهرهاند از این رو هر کدام به منافع خویش فکر مىکنند و حفظ منافع مادى موجب تضاد و کشمکش خواهد بود در حالى که اگر از عقل و خردورزى بهره گیرند اصولى چون ایمان و توحید و ارزش الهى را معیار قرار مىدهند تا در پرتو آن هماهنگى و انسجام خود را حفظ کنند. راه کارهاى زدودن اختلاف قرآن کریم براى برقرارى یگانگى و حفظ آن از بین بردن اختلاف امورى را ذکر مىکند که برخى براى جلوگیرى از تفرقه و بخشى به درمان آن ناظر است. توجه به نقاط مشترک و تأکید بر آن را از جمله آنها مىداند مثل اصل دین و ایمان مشترک، سرزمین مشترک و مانند آن. چنگ زدن به ریسمان الهى زمینه تفرقه و اختلاف را از بین مىبرد. مراجعه به سنت پیامبر نیز محورى براى حل اختلاف و ایجاد وحدت و همبستگى ایجاد مىکند، «فان تنازعتم فى شىء فردّوه الى الله و الرسول؛(15)اگر در چیزى نزاع و اختلاف کردید به خدا و رسول مراجعه کنید.»مراجعه به رسول در آیه مراجعه به سنت معنى شده است.(16) نتیجهگیرى آن چه در این مقاله مطرح شده این است که پیشرفت و انحطاط جامعه به انسان و خواست مربوط است از این رو آدمى باید با شناخت عوامل اختلاف را از خود دور سازد. یکى از مهمترین عامل پیشرفت اتحاد و هماهنگى افراد جامعه و عامل انحطاط جامعه تفرقه و اختلاف است که باید تلاش کرد تا اتحاد را برقرار و حفظ و از تفرقه و اختلاف پرهیز کرد. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. سوره رعد، آیه 11. 2. سوره انفال، آیه 52 و53. 3. سوره اعراف، آیه 96. 4. المیزان، ج 11، ص 310. 5. سوره آل عمران، آیه 103. 6. سوره انفال، آیه 63. 7. سوره بقره، آیه 284. 8. سوره حجرات، آیه 10. 9. سوره بقره، آیه 213. 10. سوره مائده، آیه 56. 11. سوره مجادله،آیه 22. 12. سوره انفال، آیه 46. 13. سوره آل عمران، آیه 152. 14. سوره حشر، آیه 14. 15. سوره نساء، آیه 59. 16. نهج البلاغه، خطبه 125. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 123 |