تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,788 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,973 |
از بحیرا تا پاپ | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 299، اردیبهشت 1389 | ||
نویسنده | ||
زواره غلامرضا گلى | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
نوید نورانى
یکى از عواملى که انسان را به صدق گفتار فرستادگان الهى مطمئن مىنماید و موجب مىگردد تا پیامبران راستین از مدعیان دروغین تشخیص داده شوند علاوه بر معجزات پیامبران، گواهى رسولان گذشته نسبت به نبى بعدى است. آن چه در کتابهاى آسمانى دلالت بر نبوّت رسول اکرم (ص) دارد مواردى است که قرآن کریم، تورات، انجیل، زبور دارد و آثار شعیاى نبى، شمعون و حزقیل(ع) آمده است. قرآن مىفرماید: «و اذقال عیسى ابن مریم یا بنى اسرائیل انّى رسول اللّه الیکم مصدّقاً لما بین یدىّ من التوراة و مبشراًبرسول یأتى من بعدى اسمه احمد؛(1) و عیسى فرزند مریم گفت: اى بنى اسرائیل بدرستى که من پیامبر خدا بر شما هستم توراتى را که قبل از من بوده، تصدیق مىکنم و به پیامبرى که بعد از من مىآید و نامش احمد است بشارتتان مىدهم.» نبى اکرم از سنین صباوت دو نام داشت و مردم او را با این نام خطاب مىکردند یکى محمّد که عبدالمطّلب (جدّش) برایش برگزید و دیگرى احمد که آمنه او را به آن نامیده بود و این مطلب از مسلّمات تاریخ اسلام مىباشد. در آیهاى دیگر مىخوانیم: «و اذ اخذ الله میثاق النبییّن لما آتیتکم من کتاب و حکمةٍ ثمّ جاءکم رسولٌ مصدقٌ لما معکم لتؤمننّ به و لتنصرنه قال ءاقررتم و اخذتم على ذلکم اصرى قالوا اقررنا قال فاشهدوا و انا معکم من الشاهدین ؛(2) و خدا از پیامبران میثاق گرفت که شما را کتاب و حکمت دادهام، به پیامبرى که آیین شما را تصدیق مىکند و به رسالت نزدتان مىآید گرایش یابید و یارى اش کنید. آیا اقرار کردید و میثاق را پذیرفتید، پاسخ دادند، اقرار کردیم، گفت پس گواهى دهید و من نیز همراهتان از شاهدانم.» اهل تفسیر مىگویند خداوند هیچ پیامبرى را مبعوث نفرموده مگر این که حضرت محمّد (ص) و خصالش را برایش گفته و از او پیمان گرفته که اگر او را درک کند به وى ایمان آورد و هم برخى افزودهاند مقصود این است که شخصیت محمد(ص) را براى امّت خویش بیان کند و از ایشان تعهد بگیرد که به او ایمان آورند وبراى نسل بعد از خود موضوع را روشن سازند و نیز گفتهاند که خطاب «جاءکم رسول» به اهل کتاب معاصر رسول خداست. حضرت على(ع) هم فرمودهاند خداوند متعال از پیامبران گذشته درباره خاتم رسولان پیمان گرفته است که اگر زنده بودند و محمّد(ص) مبعوث گشت به او ایمان آورده و به امدادش بشتابند و از قوم خود هم در این باره پیمان بگیرند.(3) رسول خدا(ص) فرمودهاند، من نتیجه دعاى حضرت ابراهیم هستم و عیسى به من مژده داده است و منظور از دعاى ابراهیم این آیه است که قرآن از قولش نقل مىکند: «ربنّا و ابعث فیهم رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاتک و یعلّمهم الکتاب و الحکمة و یزکّیهم انّک انت العزیز الحکیم.»(4) اما آنچه در کتابهاى آسمانى گذشته آمده، توسط مغرضان تحریف شده و مواردى را که در آنها بطور صریح از رسول خدا (ص) نام برده، از روى رشک ورزى، ستم، انکار و بدبختى خویش، حذف کردهاند و نسبت به خداوند افترا بستهاند در حالى که دانشمندان یهودى و مسیحى ضمن بیان علومى که از انبیاء گرفتهاند و هم از صحف خود نقل کردهاند اعتراف به نبوّت پیامبراکرم(ص) نمودهاند و سالها قبل از ولادت و ظهور خاتم پیامبران این موضوع را طرح نموده و به نسلهاى بعد از خود توصیه کردهاند، امّا طبق آیه قرآن «فمنهم من آمن و منهم من صدّعنه»(5) گروهى از ایشان به پیامبر اکرم (ص) ایمان آوردند و گروهى از او روى برگرداندند(کارشکنى نمودند). نمایندگان نجران آیین مسیحیت تا یک و نیم قرن قبل از طلوع اسلام، در شبه جزیره عربستان نفوذ نکرده بود، در آن موقع هم مبلّغان مسیحى براى فعالیتهاى تبشیرى به داخل این صحراى خشک مىرفتند. نخستین هیأت مسیحى که عازم جنوب عربستان شد به سال 356 میلادى توسط امپراتور کونستانتینوس به ریاست تئوفیلوس بود، وى کلیسایى در عدن در سرزمین حمیریان ساخت، مردم نجران در سال 500 میلادى به وسیله فنیمبون قدّیس شامى با مسیحیت آشنا شدند.(6) از نواحى تحت نفوذ روم هم نصرانیت براى طوایف ربیعه، غسان و برخى از افراد قضاعه آمد، بدین گونه آیین مسیح به عربستان راه یافت.(7) از آن سوى ذونواس پادشاه یمن به دین یهود گرائید ولى بین امپراتور حبشه و وى نزاع سختى پیش آمد، ذونواس به انتقام این برخورد خشن، به نجران آمد تا مسیحیان نجران را قتل عام کند که این ماجرا در قرآن کریم تحت عنوان اصحاب اخدود آمده است: «قُتل اصحاب الاخدود، النّار ذات الوقود اذهم علیها قعود.»(8) طبق این آیات ذونواس مسیحیانى که دین خود را رها نمىکردند در گودال مىافکند و از آتش پر مىکرد و چون امپراتور روم از سرزمین یمن دور بود از فرمانرواى حبشه کمک خواست که به این ترتیب داستان ابرهه و آمدن سپاه حبشه به یمن پیش آمد که یمن را تصرف نموده و ذونواس را کشتند و آیین مسیح جانشین دین یهود در این قلمرو گردید و کلیساهاى رسمى در یمن ساخته شد، به دنبال همین امر حکایت ابرهه و عام الفیل نیز به میان آمد.(9) رسول اکرم(ص) به موازات مکاتبه با سران سیاسى و مذهبى جهان نامهاى به اُسقف نجران که به ابوحارثه موسوم بود نوشت و ساکنان این منطقه مرزى حجاز و یمن را که مکانى بسیار با صفا بود، به اسلام دعوت نمود. نمایندگان پیامبر نامه را به اُسقف نجران تحویل دادند. وى مکتوب نبى اکرم را با دقت خواند و براى تصمیم نهایى شورایى مرکب از شخصیتهاى مذهبى تشکیل داد، این شورا نظر داد که گروهى به عنوان هیأت نمایندگى نجران به مدینه بروند تا از نزدیک با حضرت محمد(ص) تماس بگیرند و دلائل نبوّتش را بررسى کنند.(10) نمایندگان نجران مذاکرات مفصلى با پیامبراکرم(ص) انجام دادند و در پایان گفتند چون مطالب مطرح شده ما را قانع نمىکند در وقت معینى با هم مباهله کنیم و بر دروغگو نفرین بفرستیم البته از آیه مربوط به مباهله (سوره آل عمران، آیه 61) بر مىآید موضوع مباهله را پیامبر مطرح کرده است نه مسیحیان، مقرر گردید این مراسم در خارج از مدینه و در دامنه صحرا انجام گیرد، رسول اکرم (ص) براى این منظور حضرت على(ع)، فاطمه زهرا(س)، امام حسن و امام حسین(ع) را برگزیدند، سران هیأت نمایندگى که در حال گفتگو با هم بودند وقتى سیماى نورانى پیامبر را با افرادى از خاندان و خانوادهاش دیدند انگشت حیرت به دهان گرفتند و دریافتند پیامبر به دعوت و دعاى خود اعتقاد راسخ دارد وگرنه فردىکه در هدف خود تردید دارد عزیزان خویش را در معرض بلاى آسمانى و عذاب الهى قرار نمىدهد، از این روى اُسقف نجران گفت این چهرهها اگر از درگاه الهى بخواهند کوهها از جاى کنده شوند، در دم اتفاق مىافتد و درست نیست، با این قیافههاى نورانى مباهله کنیم و امکان دارد همه نابود شویم و حتى یک مسیحى در جهان باقى نماند و به اتفاق آراء تصویب کردند هر ساله مبلغى به عنوان جزیه بپردازند و حکومت اسلامى در برابر آن، از جان و مالشان دفاع کند، رسول اکرم (ص) رضایت خویش را از این بابت اعلام فرمودند و افزودند عذاب آسمانى سایهاش را به نجران گسترده بود و اگر از در مبادله وارد مىشدند صورت انسانى خود را از دست مىدادند و در آتش برافروخته مىسوختند، این مباهله که در 25 ذیحجه سال دهم هجرت روى داد سند افتخار اسلام و تشیع و معجزه مهمى به شمار مىآید.(11) بشارت راهب مسیحى در آستانه تولد پیامبر در نواحى گوناگون شبه جزیره عربستان، شام و برخى نقاط هم جوار عدهاى از افراد مسیحى در دیرها به حالت عزلت و انفرادى زندگى مىکردند. چون رسول خدا(ص) به سن دوازده سالگى رسید همراه عموى خود، ابوطالب، که با کاروان قریش براى تجارت به شام مىرفت، رهسپار شام شد، این سفر در دهم ربیع الاول سال سیزدهم واقعه فیل اتفاق افتاد. چون کاروان به بصرى، که روستایى در سرزمین حوران و از توابع دمشق بود، رسید، راهبى به نام بحیرى که در صومعه خود به سر مىبرد و از علوم مسیحى آگاه بود، برایشان خوراکى تهیه کرد در حالى که متداول نبود او به کاروان قریش توجهى کند و چون دلیلش را از وى پرسیدند گفت ابرى روشن بر سر رسول اکرم (ص) سایه افکنده بود، همچنین وقتى کاروان در حوالى صومعه کنار درختى رسید، راهب مزبور متوجه شد ابر در بالاى درخت ایستاد و شاخههاى درخت چنان پایین آمد که بر پیامبرسایه افکند. وقتى همه، اجتماع نمودند تا خوراک آماده شده را میل کنند، از میان همه رسول خدا به دلیل کمى سن زیر همان درخت کنار اموال کاروان باقى ماند، بحیرا در بین آن جمع کسى را با صفاتى که مىشناخت ندید از این روى گفت نباید کسى از شماها، از حضور در سفره من امتناع مىکرد، پاسخ دادند همه آمدهاند جز پسرى که کوچکترین ماست و مراقب بارهایمان مىباشد، بحیرا گفت: او را هم فرا بخوانید و هنگامى که برخى خصوصیات را در آن حضرت به دقّت بررسى کرد، خطاب به ایشان گفت: اى پسر تو را به لات و عزّى سوگند مىدهم که از هر چه سؤال مىکنم به من پاسخ دهى، حضرت فرمود مرا به آنها سوگند مده که از هیچ چیز به اندازه آنها نفرت ندارم. بحیرا سؤالاتى را مطرح کرد و حضرت پاسخ داد که مطابق دانستههاى آن راهب بود. آن گاه به مهر نبوّت که در میان دو شانه پیامبر بود نگریست و چون فارغ شد روى به ابوطالب نمود و گفت این نوجوان با تو چه نسبتى دارد، او جواب داد: فرزندم مىباشد. بحیرا گفت نباید این گونه باشد و پدرش در حال حیات نیست، ابوطالب گفت: برادرزادهام است و پدرش وقتى او در رحم مادرش بود، درگذشت. راهب گفت: راست گفتى، برادرزاده ات را به زادگاهش بازگردان و از قوم یهود دربارهاش بترس، زیرا اگر او را دریابند، شرّى برایش برپا مىکنند، براى این پسر شأن و منزلت عظیمى است. ابوطالب پس از انجام کارهاى تجارى حضرت را به مکه بازگردانید.(12) برخى منابع افزودهاند بحیرا خاطر نشان ساخت: به زودى این نوجوان بتها را خواهد شکست و دینش جهانى خواهد شد، در این هنگام درختى که رسول خدا زیر آن ایستاده بود و خشکیده بود سبز شد و میوه آورد و بحیرا چنین کرامتى را تأیید نمود و نزدیکتر آمده و دستهاى پیامبر را بوسید و گفت اگر بعثت شما را دریابم ایمان مىآورم.(13) خدیجه دختر خویلد چون از راستگویى، امانت دارى و مکارم اخلاقى رسول خدا (ص) خبر یافت به حضرت پیشنهاد کرد با سرمایه او همراه غلامش میسره براى تجارت رهسپار شام شود پیامبر پذیرفت و در سال بیست و پنجم واقعه فیل در 25 سالگى از مکه بیرون رفت و چون به بصرى رسید، نسطور راهب وى را دید و میسره را به نبوّت او مژده داد.(14) قبل از هجرت پیامبر به مدینه، ابوعامر راهب رئیس مذهبى مسیحیان در این دیار به شمار مىرفت که با این مهاجرت مهم موقعیت و اعتبار خود را از دست داد و پیشرفت آیین اسلام آتش خشم و خصومت را در قلب او، شعله ور مىساخت، او همچون مارى زخم خورده براى فرود آوردن نیش زهرآگین خویش مهیّا گشت و در ابتدا با منافقان مدینه همداستان شد و براى تعقیب نقشه شوم خود به مکه رفت و بت پرستان و مشرکان را نحریک نمود و سپس در نبردهاى بدر و اُحد و حُنین به نفع این مخالفان شرکت کرد، بعد به روم گریخت و امپراتورى این قلمرو را براى یورش به مسلمانان مهیا ساخت، در مدینه هم منافقان را به ساختن مسجد ضرار وادار کرد تا تفرقهاى خطرناک در این شهر بوجود آورد. پیامبر اکرم(ص) با آگاهى از نقشه وى و احساس خطر از سوى امپراتورى روم، آماده دفاع گردید که به دنبالش غزوه تبوک رخ داد و چون رومیان از اقتدار مسلمانان آگاه شدند خطر یورش دشمن خارجى کاهش یافت و نقشه ابوعامر خنثى شد و با مراجعت پیامبر از نبرد تبوک توطئه داخلى هم کشف گردید و مسجد ضرار که پایگاه دشمنان و عامل شکاف بین مؤمنان گشت به دستور رسول اکرم (ص)، ویران شد.(15) به سوى حبشه حبشه در آن زمان نسبت به آن چه اکنون اتیوپى نامیده مىشود وسیعتر بوده و کشورهاى سومالى، اریتره، جیبوتى و بخشى از سودان جزو آن بودهاند. وقتى رسول خدا(ص) ملاحظه فرمود یارانش در معرض آزار و اذیت و شکنجههاى مشرکان مکه قرار گرفتهاند، به آنان فرمود: خوب است به سرزمین حبشه بروید، فرمانرواى آن جا به کسى ستم نمىکند تا خداوند برایتان گشایشى فراهم نماید، یاران پیامبر(ص) که یازده مرد و چهار زن بودند پذیرفتند و پوشیده و پنهان، برخى سواره و عدهاى پیاده خود را به بندر شعیبه که بر کرانه دریاى سرخ واقع بود رسانیدند. این مهاجرت در رجب سال پنجم بعثت صورت گرفت، از آن جا مسلمانان با دو کشتى تجارى عازم حبشه شدند، مشرکان تا کنار بحر احمر آنان را تعقیب کردند و چون به ساحل دریا رسیدند مسلمین از محل دور شده بودند. مسافران مذکور شعبان و رمضان را در حبشه ماندند و وقتى شنیدند قریش اسلام آوردهاند و دیگر مرارت و زحمتى براى مسلمانان مکه در کار نیست در ماه شوال به وطن خویش بازگشتند البته چون به حوالى مکّه رسیدند و متوجه شدند آنان به دروغ، اسلام آوردهاند، بطور پنهانى یا در پناه افرادى دیگر وارد مکه شدند و بیش از پیش به آزار و شکنجه مبتلا گردیدند. رسول اکرم(ص) دیگر بار به آنان اذن داد تا راهى حبشه شوند، مهاجران این نوبت هشتاد و سه نفر مرد و هیجده نفر زن بودند که سرپرستى آنها را جعفر بن ابى طالب عهده دار گردید. مشرکان که از آسودگى و امنیت مهاجران در حبشه اطلاع یافتند برآن شدند افرادى را نزد حاکم آن جا بفرستند تا مسلمانان را از حبشه برانند و به مکّه باز گردانند، عبدالله بن ابى ربیعه و عمروبن عاص بن وائل براى این منظور انتخاب شدند، آنان حامل هدایایى براى نجاشى و وزرایش بودند. ابوطالب باخبر یافتن از این نقشه اشعارى براى حاکم حبشه فرستاد و او را برنگهدارى، پذیرایى و حمایت از مهاجرین ترغیب نمود. از آن سوى وزیران بر اثر تبلیغات مشرکان و پس از دریافت هدایا خطاب به نجاشى گفتند: اینان را به آن دو نفر تسلیم کن تا به سوى دیار و تبارشان بازگردند. نجاشى خشمگین گردید و گفت: نه به خدا سوگند هرگز آنان را تسلیم نمىکنم زیرا بر من و کشورم پناه آورده و ما را به دیگران برگزیدهاند ولى مهاجران را فرامى خوانم و درباره ادعاهاى این دو نفر از آنان پرسش مىکنم، اگر چنان چه این دو مىگویند باشند تسلیمشان مىکنم در غیر این صورت از ایشان حمایت مىکنم تا در حبشه بمانند. نجاشى در حالى که کشیشها را حاضر ساخته بود رو به مسلمانان نمود و گفت این دینى که جداى از قوم خود آوردهاید نه کیش من است و نه آیین ملل جهان، پس برایم بازگوئید که چیست؟ آنگاه جعفربن ابى طالب سخن آغاز کرد و گفت: پادشاها، ما در دوران جاهلیت بتها را مىپرستیدیم، و مردار مىخوردیم، کارهاى خلاف انجام مىدادیم و با خویشاوند و همسایگان رفتار بدى داشتیم. وضع همین بود تا خداوند پیامبرى که نسب، راستى، امانت و پاکدامنى او را مىشناسیم به سویمان فرستاد و او ما را به بکتا پرستى فراخواند و به درستى و راستى امر نمود و نهى از کارهاى زشت را مورد تأکید قرار داد. ما هم تصدیقش کردیم و به او ایمان آوردیم... پس قوم ما، برما تاختند و به آزارمان پرداختند تا از پرستش خدا به بندگى بتها بازگردیم و چون به ستم خود ادامه دادند به کشورتان آمدیم تا در پناه شما قرار گیریم. نجاشى گفت از آن چه پیامبرتان از سوى خدا آورده چیزى همراه دارید جعفر گفت: آرى، نجاشى گفت: بخوان، جعفر آیاتى از سوره کهیعص را تلاوت نمود که نجاشى و کشیشها با شنیدن آنها گریستند. آن گاه نجاشى روبه عمرو و عبدالله کرد و گفت این سخن و آن چه عیسى آورده است، هر دو از یک جا فرود آمدهاند. بروید که سوگند به خداوند آنها را تسلیم نمىکنم، آنان وقتى این وضع را دیدند تصمیم گرفتند نقشهاى دیگر را به اجرا بگذارند پس عمروعاص روز بعد نزد نجاشى رفت و گفت اینها عقاید خاصى درباره عیسى دارند، در این باره، از ایشان سؤال کن، نجاشى بار دیگر آنان را فرا خواند و گفت درباره حضرت عیسى چه مىگوئید؟ جعفر پاسخ داد: باور ما در این باره همان است که پیامبرمان فرموده است او بنده خدا رسول او، روح او و کلمه اوست که آن را به مریم، دوشیزه پاکدامن القاء کرده است.(16) نجاشى گفت عیسى از آن چه شما گفتید بالاتر نمىباشد که وزیران این سخن را برنتابیدند، پادشاه حبشه افزود اى مسلمانان بروید و شما در امانید، دوست ندارم در برابر کوهى از طلا یکى از شما را آزار دهم، هدایاى آن فرستادگان قریش را پس دهید که نیازى بدانها ندارم. پس عمرو و عبدالله به زشتى از نزد وى رفتند و مسلمانان در سرزمین مذکور با کمال آرامش اقامت گزیدند، این وضع مشرکان مکّه را در موجى از نگرانى و آشفتگى فرو برد.(17) امپراتورى متزلزل امپراتورى روم شرقى وارث ابرقدرت روم به شمار مىرفت و قُسطنطنیه، استانبول فعلى، با کلیساهاى بزرگ به عنوان مجلّلترین شهر جهان مرکز روم شرقى بود. این امپراتورى در عین حال کشورهاى غربى اروپا تا اسپانیا، یونان، ترکیه، فلسطین، مصر و بخش هایى از آفریقا را در تصرّف داشت. قسطنطین، امپراتور روم به سال 323 میلادى در محلى به نام بیزانتیوم لشکر لیسنیوس را شکست داد و در همان جا شهر قسطنطنیه را بنا نهاد. جانشینان قسطنطین تا یازده قرن بعد در این شهر ماندند تا سال 1453 میلادى که این شهر به تصرّف سلطان محمد فاتح پادشاه مسلمان دولت عثمانى در آمد و بدین گونه ابرقدرت روم شرقى(بیزانس) سقوط کرد. در آستانه میلاد رسول اکرم (ص) تا سال 565 میلادى امپراتورى معروف قلمرو بیزانس یوستینیانوس بود. وى در طول حکومت 38 ساله خود طى پنجاه جنگ شهرهاى زیادى را با خون ریزىهاى فراوان به چنگ آورد، او حکومت خود را ودیعهاى الهى مىدانست و از کسانى که به حضورش مىرسیدند مىخواست که زانو بزنند. حکومت او با فساد ادارى، مالیاتهاى گزاف و مجازاتهاى هوس بازانه آلوده گردید و از این روى پس از مرگش مردم ناراضى، ارتش تحلیل رفته، خزانه تهى و خرابىهاى ناشى از جنگهاى متوالى موجبات انحلال امپراتورى مزبور را فراهم کردند و سوریه، فلسطین، مصر، آفریقا و اسپانیا در حوزه اسلام در آمد.(18) هیچ چیز از امپراتورى بیزانس باقى نماند جز چند بندر آسیایى، قطعاتى از ایتالیا، شمال آفریقا، یونان، یک نیروى دریایى و پایتختى محاصره شده و دچار وحشت.(19) با این وجود دستگاه مسیحیت با شدّت هر چه تمامتر سدّ بزرگى در مقابل دعوت و توسعه روزافزون اسلام ایجاد کرده و از نفوذ آن در قلمروهاى مسیحى با تمام قوا جلوگیرى به عمل مىآورد مبارزه منفى با آیین اسلام به صورت یک سانسور شدید در سرزمینهاى مسیحى نشین ادامه داشت و کوچکترین سرو صدا درباره اسلام سرکوب گردید و کسانى که به پیامبر اکرم(ص) مىگرویدند به دست عُمّال امپراتورى اعدام مىشدند که نمونه آن اعدام استاندار عمّان است او که فروةبن عامر نام داشت از سوى امپراتور روم در این قلمرو حکومت مىکرد وى بر اثر شنیدن نداى توحید، اسلام آورد ولى دولت روم او را معزول و زندانى کرد و چون از آیین اسلام دست برنداشت در فلسطین او را بر دار زدند.(20) قیصر روم با خدا پیمان بسته بود که هرگاه در نبرد با ایران پیروز شود به شکرانه این پیروزى از مقرّ حکومت خود، قسطنطنیه پیاده به بیت المقدس برود، در این حال دحیه کلبى مأمور شد نامه پیامبر اکرم (ص) را به وى برساند وى در بُصرى اطلاع یافت که قیصر عازم بیت المقدس است لذا مأموریت خود را به آگاهى حاکم این منطقه رسانید و به راه خود ادامه داد و در شهر حمص از توابع شام با قیصر ملاقات کرد و نامه را به وى تقدیم نمود، قیصر توسط مترجمى عربى از محتواى نامه که پیامبر در آن، او را به اسلام دعوت کرده بود، آگاه شد و چون احتمال داد نویسنده آن، همان محمد موعود تورات و انجیل باشد در صدد برآمد در این خصوص اطلاعاتى دقیق بدست آورد و وقتى مطمئن شد دعوت محمد(ص) حقیقت دارد، براى بدست آوردن طرز تفکر سران روم اجتماع عظیمى در یکى از صومعهها تشکیل داد و نامه پیامبر را براى آنان خواند، تشنّج بزرگى در این مجلس پدید آمد و قیصر از مخالفت این افراد بیم ناک شد، لذا از جایگاه خود که مکان بلندى بود برخاست و گفت مىخواستم شماها را بیازمایم. صلابت و استوارى شما در آیین مسیح مورد اعجاب و تقدیر من قرار گرفت سپس دحیه را خواست و او را احترام کرد و پاسخ نامه پیامبر(ص) را داد و هدیهاى هم براى آن حضرت ارسال نمود.(21) در اوایل سال هشتم حارث بن عمیر ازدى از سوى پیامبراکرم(ص) همراه نامهاى روانه دربار شام گردید، فرمانرواى مطلق شامات در آن ایّام حارث بن ابى شمر غسانى بود که به دست نشاندگى از طرف قیصر در آنجا حکومت مىکرد. وقتى سفیر رسول اکرم(ص) وارد شهرهاى مرزى این قلمرو گردید شرحبیل که فرماندار این نقاط بود در دهکده موته سفیر را دستگیر کرد و پس از بازجوئىهاى آزار دهنده، برخلاف تمام اصول انسانى و جهانى دستور داد دست و پایش را بستند و او را کشتند، پیامبر براى انتقام از این زمامدار خودسر سربازان خویش را فراخواند، مقارن این حادثه رویداد اسفانگیز دیگرى رخ داد که آن حضرت را براى نبرد جدّىتر ساخت در ماه ربیع الاوّل سال هشتم، کعب بن عمیر غفارى از جانب پیامبر مأموریت یافت که با 15 نفر که همگى به سلاح تبلیغ مجهز بودند به سرزمین ذات اطلاح در وراى وادى القرا قرار داشت، روانه گردد و اهالى آنجا را به یکتاپرستى دعوت کند، سپاه مزبور چنین نمود ولى با مخالفت ساکنین آن جا روبرو شد و اهالى، این مبلّغان را جز یک نفر که با بدن مجروح جان سالم بدر بردند، کشتند، این ضایعه موجب شد فرمان جهاد صادر گردد و بدین گونه غزوه موته به وقوع پیوست و سپاه اسلام در نقطهاى به نام شارف با رومیان روبرو شدند و سپس بر حسب مصالحى در سرزمین موته فرود آمدند.(22) استقرار گروهى از سربازان رومى در نواحى شام و ممانعت آنان از پیشرفت اسلام موجب گشت که رسول اکرم(ص) با لشکرى بزرگ پاسخ این متجاوزان را بدهد و این متجاوزان را تنبیه نماید، این ماجرا غزوه تبوک را بوجود آورد.(23) گزارش خشونت اربابان کلیسا در قرون بعد خشونتها و تعصبهاى خشک خود را نسبت به مسلمانان با حوادثى تلخ و فجایع ضد انسانى ادامه دادند، یکى از تاریکترین صفحات چنین جنایاتى هشت فقره جنگ صلیبى به دست این افراد است. کشیشى که به زیارت تربت عیسى در قدس شریف رفته بود از این که اراضى مقدس در اختیار مسلمانان است سخت خشمگین شد و هنگام مراجعت، مردم مسیحى و روحانیت این آیین را علیه مسلمین تحریک کرد تا آن که در سال 1095 میلادى به دستور پاپ اورین دوّم مجمعى از روحانیون و رؤساى مسیحى تشکیل شد و پاپ در این جلسه از ملّیت مسیحى خواست اسلحه بردارند و تربیت عیسى را نجات دهند. از عموم اسقفها هم تقاضا کرد مردم مسیحى را علیه مسلمانان بشورانند و وعده داد هر کس در این نبرد مقدس (!) شرکت کند تمام گناهانش آمرزیده مىشود! بدین ترتیب پس از یک سال تبلیغات دامنه دار اوّلین اردوى مجاهدین مسیحى با شرکت یک میلیون نفر به سوى بیت المقدس حرکت کردند و به قتل وغارت روى آوردند و از ارتکاب هر گونه اعمال شنیع خوددارى نکردند و اولین سپاه صلیب در 15 ژوئیه 1099 میلادى وارد بیت المقدس شد و این شهر را به تصرف درآورد، گودفرو آدوبویون در نامهاى به پاپ نوشت خون مسلمانان تا زانوى مرکبهاى ما مىرسید.(24) یک کشیش مسیحى مىگوید در گذرها و میدانهاى بیت المقدس از سرها و پاهاى مسلمانان تل هایى بوجود آمده و سپاهیان صلیبى از روى آنها عبور مىکردند، مجروحین را در آتش مىسوزانیدندو در معبد سلیمان لاشههاى مقتولین در خون شناور بودند.(25) گوستاولوبون اعتراف مىکند کردار صلیبىها در ردیف درّندهترین و بیشعورترین وحشىهاى روى زمین قرار دارد.(26) جان دیون پُورت مىنویسد: کیست که از دستگاه مسیحیت خجلت زده نباشد مقصود همان تحریکاتى است که برعلیه مسلمانان به هیجان آمد و جنایاتى برعلیه انسان هایى مرتکب شدند که در قلمرو خویش از مسیحیان حمایت مىنمودند.(27) ویل دورانت مورّخ معروف مسیحى نوشته است: در کوچهها توده هایى از سر، دست و پاهاى مقتولان مسلمان دیده مىشد، زنان را به ضرب دشنه مىکشتند، ساق پاى اطفال شیرخوار را گرفته و آنها را به زور از سینه مادران جدا کرده و به بالاى دیوارها پرتاب مىکردند و در نتیجه هزاران مسلمان را که در شهر مانده بودند کشتند.(28) اسپانیا و پرتغال که در آن زمان اندلس نامیده مىشد در هنگام فرمانروایى مسلمانان به رشد و شکوفایى رسید و مسیحیان نیز با آزادى کامل در این نواحى مراسم خود را انجام مىدادند امّا وقتى مسیحیان برمنطقه مزبور استیلا یافتند مسلمانان را بین مرگ و قبول مسیحیت مخیّر ساختند و آنان که مقاومت کردند مُثله شدند و اجساد نیمه جانشان در آتش سوخت، شهرها و جلوههاى فرهنگى و هنرى آنها را طعمه حریق مىنمودند و هر جا مىرسیدند با شمشیر به جان مردم مىافتادند، مساجد مسلمین را مورد هتک قرار داده و صلیبها را برفراز منارههاى آنها نصب مىکردند و ناقوسها را برفرازشان به صدا در مىآوردند، مورّخان اروپایى نوشتهاند در اندلس نیم میلیون نفر مسلمان توسط مسیحىها کشته شدند.(29) امّا تاریخ پرافتخار اسلام به خوبى نشان مىدهد گروههاى مسیحى که در مجاورت مسلمانان مىزیستهاند باوجود این که قدرت مقاومت و دفاع در برابر مسلمین نداشتهاند، در هیچ بُرههاى از تاریخ از طرف افراد مسلمان مورد شکنجه قرار نگرفته و حتى نمونهاى کوچک از رفتار بى رحمانه درباره آنان وجود ندارد، قبایل و دستههاى متفرق مسیحى بر طبق پیمانى که با مسلمانان بسته بودند در کمال آرامش و امنیت بسر مىبردند و مسلمین حمایت و دفاع از تمامى حقوق آنان را عهده دار بودند. روابط مسلمانان با اقلیتهاى مسیحى همواره براساس مُسالمت و هم زیستى و پیمانهاى دوجانبه بود. افراد مسلمان در تمام فتوحاتى که نصیبشان مىشد همین ملایمت را مُراعات مىکردند و چنان برخوردشان با ملتهاى مغلوب، انسانى و توأم با رأفت بود که وقتى مجاهدان اسلام با آنان روبرو مىگشتند از جان و دل مسلمان مىشدند و برخى از گروههاى رنج دیده آنان که از زیستن در قلمرو رومیان زجرهاى فراوانى دیده بودند سپاهیان اسلام را نجات دهندگان آسمانى لقب مىدادند، گوستاولوبون اذعان مىدارد: رعایاى مسیحى که ستمهاى فراوانى از دست هم کیشان خود تحمّل کرده بودند حکومت مسلمین را باکمال رغبت تمکین مىنمودند زیرا مىدیدند از امنیت و آزادى خوبى برخوردارند. آداممتز مستشرق معروف نوشته است اقلیتهاى غیر مسلمان در سرزمینهاى اسلامى آزادانه بسر مىبردند در حالى که در اروپاى مسیحى این وضع وجود نداشت کلیساها در قلمرو مسلمانان چنان آزاد بود که گویى از قلمرو حکومت مسلمین خارج بود، دکتر دونگان گرین لز مىنویسد نجابت و وسعت نظر دین اسلام که به تمامى ادیان الهى احترام مىگذارد به عنوان میراث بزرگ بشرى شناخته مىشود و بر روى چنین بنایى مىتوان آیینى جهانى را پایه گذارى کرد. سرتوماس آرنولد هم در کتاب الدعوة الاسلام به این ویژگىها اشاره دارد و جرجى زیدان در اثر معروف خود (تاریخ تمدن اسلام) نکات جالبى را در این باره مطرح کرده است، آلبرماله مورخ معروف اروپایى و دکتر ا،س، ترتون مؤلف کتاب اهل ذمّه در اسلام سلوک شایسته مسلمانان را با افراد مسیحى ستودهاند. هانرى دىکاسترى نیز این رفتار مسالمتآمیز را از نظر دور نداشته است. نگرشها و رفتارهاى کینه توزانه محافل وابسته به غرب از زمان جنگهاى صلیبى تا دهههاى اخیر در تألیفات، تبلیغات و موضع گیریهاى سیاسى، سیماى مؤسس آیین اسلام را مورد تحریف قرار دادهاند و کوشیدهاند با برداشتهاى مغرضانه و غلط روش زندگى و شیوه رفتار پیامبر مسلمانان را نزد مسیحیان مخدوش سازند، حتى عصر روشنگرى و خرد در اروپا نتوانست این ناسزاگویىها و تعصبهاى ناروا را دگرگون سازد. در سالهاى پایانى قرن هیجدهم و نوزدهم میلادى غربىها ارزیابى متناقضى از شخصیت رسول اکرم(ص) ارائه دادند، در این ایام ضمن آن که عدهاى همان روشهاى منفى قبلى را ادامه دادند گوته آلمانى جنبههاى معنوى و معرفتى پیامبراکرم(ص) را مورد توجه قرار داد اما این روزنه کوچک در برابر آن تیرگىهاى آشفته اروپایى نمىتوانست عرض اندام کند تا آن که کارلایل در سال 1840 میلادى با تجلیل و ستایش از خاتم رسولان به عنوان پیامبرى بزرگ منش نگرشهاى کینه توزانه اروپائیان را نسبت به حضرت محمد(ص) مورد نکوهش شدید قرار داد. از آن سوى یک ربع قرن قبل از انتشار اثر گوته ناپلئون پس از تصرف مصر، او رشلیم را پشت سر نهاد و مسلمانان را قتل عام نمود و خاطره خونین و اسف بار جنگهاى صلیبى را احیا کرد که نقشهاش با تصرف مجدّد بیت المقدس توسط مسلمانان نقش برآب شد، به دنبال آن غربىها سلطههاى استعمارى خود را بر قلمروهاى مسلمانان در آفریقا و آسیا آغاز کردند، در دهههاى اخیر هم این مسیرهاى متضاد ادامه یافت، نمونه رفتار نفرت بار برعلیه رهبر مسلمانان جهان کتاب «آیات شیطانى» سلمان رشدى مىباشد که مورد حمایت شدید محافل غربى قرار گرفت،(30) کشتار مسلمانان در بوسنى هرزگوین توسط صربهاى مسیحى و نیز قتل عام افراد مسلمان در سرزمین هایى چون افغانستان، عراق، فلسطین، لبنان، سودان، سومالى و برخى نقاط دیگر و در فشار قرار دادن اقلیتهاى مسلمان در مهد آزادى و تمدن یعنى اروپا نیز همچنان کینههاى غربىها را نسبت به اسلام و جوامع اسلامى نشان مىدهد. جدیدترین این اهانتها از سوى پاپ بندیکت رهبر مسیحیان کاتولیک جهان، در دانشگاه رگتربگ صورت گرفت او با نقل گفتگوى امپراتورى بیزانس مانوئل دوم پالئولوگوس با فردى پارسى، اسلام و پیامبر آن را به خشونتطلبى و عقل گریزى متهم کرده و چنین امرى را خلاف خواست خداوند دانسته است، هرچند پاپ بعدها بر اثر اعتراض شدید مسلمانان جهان اعلام کرد که چنین نقل قول هایى نمىتواند منعکس کننده نظرش باشد امّا او از موضعى همدلانه با امپراتور این نکات را بیان کرد و چنین نظرى نادرست و غیر منطقى که در واقع از روى بى فکرى و عدم توجه به حقایق ناب اسلام ناب محمدى(ص) صورت گرفته بود بسیار برایش دردسرآفرین و مشکل ساز گردید و با نفرت و خشم جهان اسلام مواجه گشت(31)، دین ستیزى و ناسازگارى با باورهاى یک و نیم میلیارد مسلمان از سوى یک شخصیت مذهبى در حالى که مؤمنان و متدینان با طیف گستردهاى از اندیشهها و عملکردهاى الحادى روبرویند خلاف مصلحت بوده و به جاى همگرایى ادیان، به جنگهاى مذهبى و درگیرىهاى جاهلى و قرون وسطوایى دامن مىزند و بدبینى و بدگمانىها را افزایش مىدهد و براى جوامع انسانى خسارت آفرین و مصیبت زاست و یک اظهار تأسف صرف توسط پاپ کافى نیست و در حالى که استکبار جهانى براى گسترش سلطه به جنگ تمدنها توجه دارد چنین سخنان موهن همگامى بازورگویى، تجاوز، تهاجم و خونریزى است و آنگهى کارنامه آنانى که مدام از صلح و محبّت دم مىزنند گواهى مىدهد که بزرگترین جنایات را غربىها مرتکب شدهاند که به نمونه هایى در این نوشتار اشاراتى گذرا داشتیم، به علاوه تاریخ نشان مىدهد در نیمه قرن بیستم رهبران کلیساهاى کاتولیک تن دادن به نازیسم در آلمان و فاشیسم ایتالیا را موعظه مىکردهاند.(32) پاپ بندیکت شانزدهم تابعیت آلمانى دارد و قبل از آن که در سلک روحانى درآید، عضو سازمان جوانان نازى بوده و سپس دانشگاه لاهوت رفته و در رشته کلام مسیحى تحصیل کرده و فارغ التحصیل شده است بنابراین تخصص او در کلام مسیحى است و از معارف اسلامى آگاهى ندارد او اگر عاقلانه و با بررسىهاى علمى، وارد میدان فکر و موضعگیرىها مىگردید مشاهده مىکرد اسلام منادى مدارا، رأفت و مهربانى است و احترام متقابل میان پیروان ادیان اسلامى را در عرصه نظر و عمل مورد توجه قرار داده است، پیامبر اکرم (ص) نمونهاى عالى از رحمت، اخوّت، مسالمت، گذشت و مدافع راستین حقوق انسانهاى مؤمن مىباشد قرآن کریم او را رحمت عالمیان مىداند و کلام وحى بر قلب رئوفش نازل گردید ضمن توجه به صلح و آرامش، انسانها را بارها به خردمندى، تفکر و اجتناب از خونریزى و خلاف، دعوت کرده و البته در برابر دشمنان دین و مردم و مخالفان حقیقت و معرفت ضمن تأکید بر برهان و ارائه دلایل منطقى، قاطعیت و استوارى نشان مىدهد و پایمال نمودن حق و عدم رعایت موازین الهى و تضییع حقوق انسانها را برنمى تابد و براى خلافکاران و گناهکاران امنیت و آرامش قائل نمىباشد. در خاتمه باید خاطر نشان ساخت سخنان نسنجیده، اظهارات واهى و مطالب بى اساس پاپ بار دیگر تهاجم طراحى شده و سلطه گرى غرب را علیه اسلام و پیروانش به نمایش نهاد و با زیر پا نهادن علایق مذهبى مسلمانان جهان با فضاحت تمام روند تهاجم به اصول و مبانى اعتقادى مسلمانان را در سطحى وسیعتر از گذشته پى گرفته است، این سخنان تکامل مقطعى پروژهاى شوم و نافرجام است که مىکوشد بیدارى اسلامى حتى در قلب اروپا و امواج روزافزون اسلام گرایى را در سطح جهان مانع شود و صد البته نگران از دست دادن شعاع نفوذ و سیطره اعتقادى و مذهبى خویش است. او ضمن تهمت ناروا به اسلام به سیاستهاى سلطه گران جهانى براى ایجاد بحران مذهبى میان مسلمانان و مسیحیان کمک کرده است و به فرمایش مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله العظمى خامنهاى اتهام بى توجهى اسلام به عقلانیت همچون انکار نور خورشید است چرا که در هیچ کتاب آسمانى به اندازه قرآن برعقل و تعقل تأکید نشده است و تمدن درخشان اسلامى بر اساس این بینش شکل گرفت. او با کمال بى انصافى معناى جهاد اسلامى را نفهمیده است زیرا این عنصر براى آزاد نمودن ملتها از سلطه قدرتهایى است که مردمان را به بردگى کشاندهاند به تعبیر معظم له: گمان مىرود پاپ در این زمینه فریب خورده و توجه نکرده است که پشت سر این گونه سخنان چه مقاصد و اهدافى دنبال مىشود.(33) پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. سوره صف، آیه 6. 2. سوره آل عمران، آیه 81. 3. نهایت الارب فى فنون الادب، نویرى، ج اول، ص112. 4. سوره بقره، آیه 129. 5. سوره نساء، آیه 55. 6. تاریخ عرب، فیلیپ حتى، ص78. 7. تاریخ الرسل و الملوک، ص 920، جهان در عصر بعثت، ص19. 8. سوره بروج، آیات 4 تا6. 9. محیط پیدایش اسلام، شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتى، ص48-47. 10. نک: تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 66، سیره حلبى، ج 3، ص 239، بحارالانوار، ج 21، ص 285. 11. فروغ ابدیت، آیت الله جعفرسبحانى، ج دوم، ص 442-438. 12. سیره ابن هشام، ج 1، ص 193، سیرة الحلبیه، ج 1، ص 119، نهایت الارب فى فنون الادب، ج 1، ص 98. 13. فروغ ابدیت، ج اول، ص 173-172، معصوم نخست، محمدصادق اسماعیل گرمارودى، ص 72. 14. تاریخ پیامبر اسلام، دکتر محمد ابراهیم آیتى، ص 69-68، نهایت الارب، ج اول، ص 102-103. 15. تفصیل این ماجرا را در اسدالغابه، ج اول، طبقات ابن سعد، جچهارم، مغازى واقدى، ج سوم، سیرةابن هشام، ج دوم و بحار الانوار، ج 21 مطالعه بفرمائید. 16. سوره نساء، آیه 171. 17. رجوع کنید به: الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 55-54، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 2، ص 110-108، تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 72، تاریخ پیامبر اسلام، آیتى، ص 149- 145. 18. تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج 10، ص 196. 19. جهان در عصر بعثت، ص 103-102. 20. تاریخ طبرى، ج 2، ص 293، پاسداران صلح و همزیستى، ص118. 21. بحارالانوار، ج 20، ص 379، الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ص444. 22. نک: فروغ ابدیت، ج دوم، فصل 47. 23. همان مأخذ، فصل 54. 24. تاریخ قرون وسطى، آلبرماله، ج 2، ص 257. 25. تاریخ تمدن اسلام و عرب، گوستاولویون، ص 410. 26. همان، ص 410. 27. عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، جان دیون پورت، ترجمه سید غلامرضا سعیدى، ص 139. 28. تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج 13، ص 15. 29. عظمت مسلمین در اسپانیا، ص 243، تمدن اسلام و عرب، ص338، پاسداران صلح، ص 135. 30. بنگرید به کتاب محمد در اروپا، مینو صمیمى، ترجمه عباس مهرپویا و نیز کتاب محمد رسول خدا، به قلم آندمارى شیمل ترجمه حسن لاهوتى. 31. رودرویى حقیقت و مصلحت، حسینعلى رحمتى، روزنامه اطلاعات، شماره 23739، 7/7/1385. 32. از سازمان جوانان نازى تا واتیکان، على اکبر عبدالرشیدى، همان مأخذ، شماره 23730، 28/6/1385. 33. سخنان مقام معظم رهبرى در دیدار با اعضاى ستاد اقامه نماز، روزنامه همشهرى، 28 شهریور 1385، شماره 1819. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 144 |