تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,071 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,021 |
در آمدى بر سیره سیاسى امام على ع | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 301، اردیبهشت 1389 | ||
نویسنده | ||
زواره اسماعیل نساجى | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
آغازین سخن
بررسى سیره پیشوایان معصوم(ع) در راستاى تشکیل حکومت اسلامى و به عهده گرفتن زمام اداره امور جامعه از مواردى است که علاوه بر هدایت و نجات انسانها، نقش قابل تأمّلى را در حفظ آرمانهاى جامعه مسلمین ایفا مىکند. از این رو آن بزرگواران در دوران امامت خویش همواره در صدد تأسیس حکومت اسلامى بودند و آن را مسؤولیتى مهم از جانب خداى سبحان مىدانستند. گرچه دوران امامت حضرت على(ع) بسیار کوتاه بود، امّا خط مشى سیاسى آن حضرت(ع) نشان مىدهد که موضعگیرىاش معقولترین و پسندیدهترین روش ممکن بود و هرگونه حرکت و موضعگیرى دیگرى غیر از آن ممکن بود ضربات جبران ناپذیرى بر پیکر اسلام وارد سازد. هر چند امیرمؤمنان على(ع) در مدت حکومت خویش به علت کارشکنىها و توطئههاى داخلى و خارجى نتوانست به همه آرمانهاى اصلاحى خود دست یابد، امّا بى شک در ارائه الگوى حکومتى بر مبناى تعالیم اسلام و منطبق با معیارهاى سیاسى توفیق کامل داشت که در این نوشتار به خطوط برجسته آن به عنوان شاخصههاى آموزنده و سازنده اشاره مىشود، امید است که مورد توجه و عنایت مسؤولان واقعى و پویندگان راه امامت و ولایت قرار گیرد. عدالت خواهى و ظلم گریزى اولین سیاست حضرت على(ع) پس از پذیرش حکومت، برپایى عدالت و مبارزه با ظلم و تبعیض بود. از منظر آن حضرت قدرت و منصب ابزارى است براى برقرارى عدالت و احقاق حق و نابودى باطل. مطالعه تاریخ زندگى اولین پیشواى شیعیان نشان گر آن است که آن بزرگوار وقتى خلافت را پذیرفت، تمام سعىاش برقرارى عدالت و احیاى ارزشهاى الهى و انسانى بود. امام على(ع) علت پذیرش خلافت را بر هم خوردن عدالت در جامعه اسلامى شمرد و فرمود: «خدایا تو مىدانى که من فرمانروایى و نشستن بر کرسى پادشاهى و ریاست را اراده نکردهام و آنچه اراده کردهام تنها برپا داشتن حدود تو و تحقّق شرع تو و قراردادن امور در جاى خود و رساندن حقوق به صاحبانش و حرکت در مسیر سیره پیامبر(ص) است.»(1) آن حضرت نیز در بیان بسیار زیبایى، ضرورت عدالت خواهى و ظلمگریزى خویش را به تصویر کشیده و فرموده است: «به خدا سوگند اگر تمام شب را بر روى خارها به سر ببرم و با غل و زنجیر به این سو و آن سو کشیده شوم، برایم بهتر است که خداوند و پیامبرش را در حالى در قیامت ملاقات کنم که به بعضى از بندگان ستم و چیزى از اموال عمومى را غصب کرده باشم.»(2) برخورد انعطافناپذیر و پرصلابت آن امام در برخورد با برادرش عقیل که تقاضاى امتیازى از بیت المال مىکرد، نمونه بارزى از اهتمام آن حضرت بر اجراى عدالت و ظلم گریزى بود. قانون محورى اصل دیگرى که امیرالمؤمنین(ع) در سیاست، مورد نظر داشت، «قانون محورى» بود، زیرا نظم در جامعه در سایه ایمان به قانون و عمل به آن پدید مىآید و اگر پاسدار قانون، خود قانون شکنى کند، قانون شکنى براى همگان آسان مىگردد. آن حضرت قوانین الهى را بىپروا و بدون واهمه اجرا مىکرد و هرگز عواطف انسانى یا پیوند خویشاوندى، وى را تحت تأثیر قرار نمىداد. امیرمؤمنان على(ع) در طول زمامدارى خود، حتى یک لحظه از قانون گرایى کنار نرفت. یکسان نگرى او به قانون زبانزد همگان بود. «نجاشى» یکى از شاعران به نام عصر امام على(ع) بود و پیوسته با شعر خود، على(ع) را یارى مىکرد و به سرودهاى شامیان در انتقاد از آن حضرت پاسخ مىداد. اشعار حماسى او در پیشرفت سپاه امام مؤثر بود، ولى یک روز آلوده به گناه شد و لب به شراب زد و گناه او نزد حضرت على(ع) ثابت شد. آن بزرگوار بدون این که مقام و موقعیت او را در نظر بگیرد، حدّ شراب را بر او جارى ساخت. اجراى حد بر قبیله شاعر، گران آمد و یکى از بزرگان به نام «طارق» بر على(ع) وارد شد و چنین گفت: «یا على! با اجراى حدّ بر شاعر قبیله ما، نجاشى، سینه ما را مجروح ساختى و تفرقه در میان ما پدید آوردى. ما را به پیمودن راهى وادار کردى که مىدانیم پایان آن جهنّم است (جدایى از تو و پیوستن به معاویه). امیر مؤمنان در پاسخ به او، مسئله قانونگرایى را یادآور شد و فرمود: اجراى حدود الهى بر غیر خاشعان و خاضعان سنگین است. اى برادر بنىنهد! نجاشى فردى است از مسلمانان که پرده حرمت یکى از محرّمات الهى را پاره کرده، لذا حد را براى او اجرا کردیم تا کفّاره گناهان او باشد.»(3) شایسته سالارى امام على(ع) میراث دار حکومتى بود که در نظامهاى گوناگون ادارى، گزینشى، قضایى، نظامى و... روابط، جانشین ضوابط شده بود و انگیزههاى دودمانى، تملّق، ثروت اندوزى و قدرت نمایى، جانشین اصل تقوا و شایسته سالارى گردیده بود. لذا به جاى افراد لایق و شایسته اعضاى خاندان زمامدار، متملّقان و فرصت طلبان در مراکز تصمیمگیرى نفوذ کرده بودند و تحت عنوان مقدسات اسلامى و در سایه حکومت دینى، به دنبال کسب مقام و جمع آورى ثروتهاى باد آورده و اشباع نمودن خواستهها و تمایلات نفسانى مىپرداختند و در این راه هیچ گونه حد و مرزى قایل نمىشدند.(4) پیشواى بزرگ شیعیان با توجه به نابسامانىهاى مزبور، پس از دستیابى به حکومت با قاطعیّت فرمود: «و الّذى بعثه بالحقّ لتبلبلن بلبلةً و لتغربلنّ غربلةً و لتساطنّ سوط القدر حتّى یعود أسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم و لیسبقنّ سابقون کانوا قصروا و لیقصّرنّ سبّاقون کانوا سبقوا؛(5) سوگند به خدایى که پیامبر(ص) را به حق مبعوث کرد، سخت آزمایش مىشدید و چون دانهاى که در غربال مىریزند یا غذایى که در دیگ گذارند، به هم خواهید ریخت و زیر و رو خواهید شد تا آن که پایین به بالا و بالا به پایین رود. آنان که سابقهاى در اسلام داشتند و تاکنون منزوى بودند، بر سر کار مىآیند و آنهایى که به ناحق پیشى گرفتند، عقب زده خواهند شد.» با یک نگاه گذرا به کارگزاران آن حضرت در مقامات گوناگون سیاسى، قضایى، نظامى و اقتصادى چنین برداشت مىشود که هیچ چیز جز شایسته سالارى در عزل و نصب و برآمدن و برافتادن آنها دخالت نداشته است. قدرتمندانى که پیش از رهبرى آن پیشواى معصوم بر اساس تعلّقات خانوادگى، قدرت مالى و مصلحت جویى بر سر کار آمده بودند، فوراً بر کنار شدند و متعهدان کارشناس و لایق به کار گمارده شدند. قاطعیّت بىمانند امام در برابر انحرافات و زیادهخواهىهاى سردمدارانى چون طلحه، زبیر و معاویه، نشانه اهتمام آن حضرت در مورد تعهد و ایمان کارگزاران نظام اسلامى است. پایمردى و توجه حضرت على(ع) به شایسته سالارى به اندازهاى بود که حتى وحدت مسلمانان و یکپارچگى جهان اسلام نتوانست او را در اجراى شایسته سالارى به تردید وادارد. او تاوان جنگهاى تحمیلى، جمل، صفین و نهروان را بر دوش کشید، امّا هرگز براى بقاى دولت و گسترش سلطه خویش از اصول اسلامى و ارزشهاى بلند دینى از جمله شایسته سالارى مایه نگذاشت.(6) حقمدارى و اخلاق سیاسى یکى از مهمترین اهداف مولاى متقیان ارایه تصویرى اخلاقى از سیاست بود. اندیشههاى آن حضرت درباره سیاست اخلاقى کاملاً اصیل است و به همین جهت در بررسى اندیشههاى ایشان در این زمینه به هیچ اندیشه سیاسى کهن و نو نیاز نیست. مبناى اخلاق از دیدگاه امام على(ع) حق مدارى است. امام به طور کلى تابع دستورات الهى بود و اصول اخلاقى را در زندگى فردى و سیاسى خود کاملاً رعایت مىکرد. جوهر اندیشههاى اخلاقى امام على(ع) تفکیک مطلق حق و باطل و اطاعت کامل از حق است. حضرت در اینباره مىفرماید: «فوالّذى لااله الّا هو انّى لعلى جادّة الحقّ...؛(7) سوگند به خدایى که جز او خدایى نیست! من در جاده حق قدم بر مىدارم...» از نظر حضرت على(ع) تشخیص حق اهمیت حیاتى دارد، ولى پیروى از حق مهمتر است. به همین دلیل در اندیشه آن امام همام «نسبىگرایى» راه ندارد و تمام مبارزاتش براى نشان دادن تفاوت حق و باطل بود. ایشان نزاع اصلى انسانها را نزاع حق و باطل مىداند و با بینشى مذهبى و الهى بزرگترین عامل اختلاف افراد بشر را پیروى عدّهاى از حق و عدّهاى دیگر از باطل مىداند.(8) وصى پیامبر(ص) معتقد است: اگر زمانى حق و باطل با هم آمیزند، تنها کسانى که مورد لطف خدا قرار دارند، نجات مىیابند. پس اگر باطل از امتزاج و آمیختگى با حق جدا باشد، مردم حق جو منحرف نمىشوند و اگر حق از پوشش باطل جدا شود و آزاد گردد، زبان بدخواهان از آن قطع مىگردد، ولى قسمتى از حق و قسمتى از باطل گرفته و مخلوط مىشوند. اینجاست که شیطان بر اولیاى خود مسلّط مىشود و آنان را فریب مىدهد، ولى آنانى که مورد لطف الهى هستند نجات مىیابند.»(9) امام على(ع) در عرصه سیاست و حکومت نیز اثبات حق و عمل به آن را وظیفه اصلى حاکم مىداند. از این منظر تفکیک اخلاق از سیاست غیر ممکن مىشود و اخلاق جزئى از سیاست مىگردد و سیاستى که از مدار اخلاق خارج بشود، در واقع از مدار حق خارج شده است. انسان محورى مردم دارى یکى از اصول سیاسى حضرت على(ع) در حکومتش بود. امام در نامهاى به مالک اشتر چنین مىنویسد: «...ولاتکوننّ علیهم ضاریاً تغتنم اکلهم فانّهم صنفان: امّا اخٌ لک فى الدّین او نظیرٌ لک فى الخلق...؛(10) همچون درنده ضرر زننده نسبت به رعیّت نباش که خوردن اموال آنان را غنیمت بشمارى، زیرا مردم دو دسته هستند: دستهاى برادر دینى تو و دستهاى دیگر در آفرینش با تو همانند هستند.» آن حضرت براى جان و مال تمام انسانها تحت شرایطى احترام قایل بود و هرگز انسانى را به جرم مسلمان نبودن فاقد احترام و بىبهره از حقوق اجتماعى نمىشمرد نقل مىشود که یک پیرمرد مسیحى در تمام عمر خود، کار و تلاش نموده بود، امّا در آخر عمر از طریق گدایى زندگى مىکرد، روزى امیرمؤمنان على(ع) در عبور از گذرگاهى با این وضع رقّت بار روبه رو شد و از احوال این پیرمرد جست وجو نمود. سرانجام معلوم شد که این مرد فاقد هر نوع امکانات زندگى است و جز گدایى راه دیگرى براى زندگى ندارد. کسانى که پیرمرد را مىشناختند آمدند و شهادت دادند که این پیرمرد مسیحى است و تا جوان بود و چشم داشت کار مىکرد. او اکنون که هم جوانى را از دست داده و هم چشم را، نمىتواند کار بکند و ذخیرهاى هم ندارد و از روى ناچارى گدایى مىکند. حضرت فرمود: عجب! تا وقتى که توانایى داشت، از او کار کشیدید و اکنون او را به حال خود گذاشتهاید؟ سوابق این مرد حکایت مىکند در مدّتى که توانایى داشته کار کرده، بنابراین وظیفه حکومت و اجتماع است که تا زنده است، او را تکفّل کند. بروید و از بیت المال به او مستمرى بدهید.(11) امام على(ع) در نامهاى به «قثم بن عباس» کارگزار آن حضرت در مکه چنین نوشت: «... و بامداد و شامگاه با مردم بنشین و آن را که فتوا خواهد، فتوا ده و آن را که نیازمند دانش است، بیاموز و با دانا به گفت و گو بپرداز. مردم پیام تو را جز از زبان خودت از کسى نشنوندو براى ملاقات خویش واسطهاى قرار مده و هیچ نیازمندى را از دیدار خود محروم نساز، زیرا اگر در اولین برخورد از دیدارت محروم شدند، هر چند در پایان حاجت خویش بستانند ولى تو را نستایند».(12) انتقاد پذیرى اولین امام شیعیان در مسائل اجتماعى به پیروان خود میدان اظهار نظر مىداد و با این که در مقام رفیع عصمت جاى دارد و از خطا و طغیان مصون است، خود را در معرض انتقاد قرار مىداد و آماده پذیرش انتقاد اصحاب خود بود، زیرا اگر عظمت و موقعیّت والى مانع از انتقاد گردد، مسلّماً چرخ اصلاحات به کندى پیش مىرود و عقدههاى روحى براى افراد پدید مىآید. از این رو آن حضرت در یکى از سخنان خود یادآور مىشود که نباید زمامدار مسلمانان را فوق انتقاد انگاشت، بلکه باید در مواردى او را به خطایش آگاه ساخت. باز مىفرماید: «از گفتن حق یا رأى زدن در عدالت باز نایستید که من نه برتر از آنم که خطا نکنم و نه در کار خویش از خطا ایمن هستم، مگر این که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که او از من بر آن تواناتر است.»(13) بدون شک ائمه اطهار(ع) به حکم آیه «تطهیر» از هر لغزشى مصون و معصوم هستند ولى در عین حال امام على(ع) به خطاپذیرى خود اشاره مىکند. اکنون باید دید چگونه مىتوان این دو را با هم جمع کرد؟! خطاپذیرى امام مربوط به وجود امکانى است و هر ممکن بالذاتى خطاپذیر است ولى مانع از آن نیست که در پرتو عنایات الهى از هر لغزشى مصون باشند. از این گذشته هدف امام از این سخن فتح مجال براى مسلمانان در طول زمان است تا افکار و اندیشههاى خود را درباره سیاستهاى زمامداران بازگو کنند که این آثار سازنده فراوانى به همراه دارد.(14) تملّق ستیزى حضرت در خطبهاى که در صفین ایراد نمود به شدّت ستایش گرى و چاپلوسى را نکوهش کرد و بر حاکمان واجب نمود که به مقابله با این آفت اجتماعى برخیزند و فرمود: «در نظر مردمان شایسته، زشتترین حالات زمامداران آن است که بر آنان گمان رود که دوستدار فخر و مباهات هستند و کارهایشان به حساب خود بزرگ بینى گذارده شود. بیزارم از آن که بر من گمان آن برید که دوست دارم مرا بستایید و من مدح و ثناى شما را بشنوم...»(15) هنگامى که دهقانان شهر «انبار» آن حضرت را بر سر راه صفین ملاقات کردند، به احترام وى پیاده شدند و پیشاپیش او دویدند. حضرت فرمود: این چه کارى بود که کردید؟ گفتند: عادتى است که با آن حاکمان خود را بزرگ مىشماریم. فرمود: به خدا سوگند که حاکمان شما از این کار سودى نبرند و شما در دنیایتان خود را به رنج و مشقت مىاندازید و در آخرت بدبخت خواهید شد و چه زیانبار است رنجى که در پى آن کیفرى باشد و چه سودمند است آسایشى که از آتش در امان است.(16) عفو و گذشت در منازعات سیاسى در درگیرىها، منازعات سیاسى و جنگها افرادى که اصول انسانى را نسبت به رقیب و دشمن خود رعایت نمایند، کمتر دیده مىشوند. برخى با غلبه بر طرف مقابل خود از هر ابزار و وسیله نامقدسى براى رسیدن به اهداف خود بهره مىجویند، امّا حضرت على(ع) هیچگاه از حریم عدل و انصاف و ملایمت و ملاطفت خارج نگردید و اصول انسانى را رعایت مىنمود. در پایان جنگ جمل که نتیجه آن شکست سپاه ناکثین بود، آن حضرت اوضاع را به دقت بررسى کرد و عفو عمومى اعلام نمود. او به یارانش توصیه کرد که فراریان را تعقیب نکنند، هیچ مجروحى را نکشند و هر کس سلاحش را بر زمین گذاشت، در امان خواهد بود.(17) وصى رسول خدا(ص) پس از پیروزى بر اصحاب جمل با بازماندگان سپاه دشمن با عطوفت و ملایمت رفتار کرد. شیوه رفتار امام با عایشه که از سردمداران جنگ جمل بود و نسبت به آن حضرت بغض و کینه شدیدى داشت، بسیار آموزنده و زیباست. او را به همراه چهل زن که لباس نظامى مردانه پوشیده بودند، با احترام به مدینه فرستاد. عایشه مىپنداشت که همراهان اعزامى او از سوى حضرت على(ع) مرد هستند و به همین علت مىگفت: على(ع) حرمت رسول خدا(ص) را در مورد من رعایت نکرده است، امّا پس از این که فهمید آنها زن هستند، براى امام دعا کرد که حرمت پیامبر(ص) را در مورد او حفظ کرده است.(18) در جنگ صفین با این که سپاه معاویه زودتر آب را تصرف کرده و سپاه على(ع) را از آن محروم کرده بود، پس از این که یاران امام آن را از تصرف دشمن بیرون آوردند، امام با دشمن مقابله به مثل نکرد و استفاده از آب را آزاد گذاشت.(19) برخى از یاران معاویه چنین مىپنداشتند که با افتادن آب دست سپاه عراق، آنها هم همچون سپاه شام رفتار خواهند کرد، امّا عمرو عاص خطاب به معاویه گفت: على(ع) مانند تو و یارانت رفتار نخواهد کرد.(20) امنیّت همگانى حضرت على(ع) برقرارى امنیت را یکى از اهداف تأسیس حکومت خود مىداند و مىفرماید: «اللّهمّ انّک تعلم انّه لم یکن الّذى کان منّا منافسةً فى سلطانٍ و لا التماس شىء من فضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطّلة من حدودک؛(21) خدایا تو مىدانى که جنگ و درگیرى ما براى به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه مىخواستیم نشانههاى حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمینهاى تو اصلاح را ظاهر کنیم تا بندگان ستم دیدهات در امن و امان زندگى کنند و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد.» هدف آن حضرت از تأسیس حکومت، ایجاد امنیت فکرى، مالى و روانى از همه جهت بوده است و نیز مىفرماید: «سربازان به فرمان خداوند، قلعههاى محکم مردم، زینت فرمانروایان و باعث عزت دین هستند و راههاى امنیت به این وسیله تأمین مىشود.»(22) امام متقین در زمانى که حکومت را در اختیار داشت با تمام وجود براى برقرارى امنیت همگانى تلاش مىکرد و در مواردى براى برهم نخوردن امنیت جامعه از حقوق مسلّم خویش صرف نظر مىنمود. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید معتزلى، ج 2، 299. 2. نهج البلاغه، محمد دشتى، خطبه 224، ص 458. 3. مناقب ابن شهرآشوب، ج 2، ص 147. 4. تاریخ تحلیلى اسلام، سید جعفر شهیدى، ص 118. 5. نهج البلاغه، خطبه 16، ص 59. 6. مجله معرفت، شماره 37، آذر و دى 1379، ص 27. 7. نهج البلاغه خطبه 197، ص 412. 8. فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره 54، تابستان 1382، ص 66. 9. نهج البلاغه، خطبه 50، ص 102. 10. همان، نامه 53، ص 566. 11. وسایل الشیعه، حرّ عاملى، ج 2، ص 425. 12. نهج البلاغه، نامه 67، ص 608. 13. همان، خطبه 216، ص 444. 14. مجله معرفت، شماره 77، اردیبهشت 1383، ص 19. 15. نهج البلاغه، خطبه 216، ص 444. 16. همان، حکمت 37، ص 632 - 631. 17. تاریخ یعقوبى، احمد بن واضح یعقوبى، ج 2، ص 183. 18. الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینورى، ج 1، ص 78. 19. نهج البلاغه، ص 188. 20. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 319. 21. نهج البلاغه، خطبه 131، ص 248. 22. همان، نامه 53، ص 572. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 75 |