تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,048 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,994 |
خاطراتى سبز از یاد شهیدان | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 302، اردیبهشت 1389 | ||
نویسنده | ||
نژاد محمد اصغر | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
شهادت نامهها
تعداد فراوانى از رزمندگان کفر ستیز دوران دفاع مقدس پیش از آنکه قباى سبز شهادت را بپوشند، این توفیق بزرگ الهى را پیدا کردند که به طریقى - در خواب یا بیدارى، با ندا و سروشى یا الهامى ربانى و مانند آن - از پرواز عاشقانه خود آگاه شوند. گویا آن عزیزان ملزم به کتمان این علم نبودند، بلکه به عکس مأموریت داشتند آن را در قالب نوشتهاى - اعم از نامه یا وصیتنامه و جز آن - به دیگران منتقل کنند. انتشار این علم به دیگران فلسفه و حکمتهاى زیادى ممکن است داشته باشد. به نظر مىرسد هر یک از آنها آماده ساختن دیگران براى غم جانکاه شهادتشان بودهاند. البته این حکمت در مورد شهادتنامههایى که دیگران از محتواى آنها قبل از پرواز شهید آگاهى یافته بودند، مىتواند درست باشد. ولى در مورد شهادتنامههایى که بعد از عروج شهید به دست مردم رسیده، صادق نیست. احتمالاً فلسفه آن(1) تکریم و بزرگداشت شهید بوده. یعنى خداوند مىخواسته به این وسیله به دیگران منزلت والاى شهید و برخوردارى او از علم به شهادت خویش را اعلام فرماید تا مردم به مقام وى غبطه بخورند و کوشش نمایند همپایه او شوند یا در راهى که او رفته، گام بردارند. به هر حال در این نوشتار نامهها و وصیتنامهها و آثار مکتوبى از شهدا که در آنها شواهد و قراین و نشانههاى صریح که دلالت بر اطلاع آن فرهیختگان از پروازشان مىکند، گرد آمده است. البته فقط به نقل آن بخش از این آثار پرداختهایم که مرتبط با موضوع بوده است. دخل و تصرّفى هم در آنها نکردهایم فقط در جاهایى که در عبارتها نقصانى مشاهده مىشد، کلمه یا کلماتى را در کروشه افزودهایم، زیرا معتقدیم که پیام نامهها و وصیت نامه به اندازه کافى غنى و با ارزشاند و نیازى به تغییر ندارند. و چون ساده و بى پیرایه بیان شدهاند، محتاج به شرح و توضیح نمىباشند. مأخذ این نوشتار - اضافه بر چند منبع چاپى - پروندههاى برخى از شهداى استام قم و استان آذربایجان غربى و شهرستان دامغان است. به خاطر خدا صبر کنید سید مجتبى تاج زاده قمى در نامهاى که ظاهراً آن را به عنوان وصیتنامه نگاشته، بعد از حمد و سپاس خداوند گوید:«پدرجان، مادرجان، خواهران و برادران عزیزم، اگر از شهادت من غمى بر شما وارد شد، یاد پسر فاطمه(س) کنید. به یاد صحنه کربلا با آن سختیهایش و به یاد غریبى اباعبداللّه(ع) اشک بریزید. و براى مصیبت زینب(س) گریه کنید... و به خاطر خدا صبر کنید بر آنچه که بر شما وارد مىشود...شکر خدا را به جا آورید که چنین سعادتى(شهادت) را به من، و چنین فرزندى را به شما ارزانى داشت... تا بتوانیم پیش خدا بگوییم که ما پیرو حسین هستیم.» دارم متولد مىشوم شهید سید ابوالفضل شیخ زاده در وصیتنامه گوید:«خداوندا، اى معبود، به این بنده حقیر و گناهکارت، ذلیل و معصیت کارت سعادت و لیاقت دیدار عطا نمودى و شهادت را روزیش فرمودى. معبودا، بى نهایت تو را شکر گویم از اینکه مرا به دیدن یاران بردى، و ما را در آن دنیا با یاران حسین(ع) همنشین ساختى. این احساس را در خود مىبینم که دارم (تازه) متولد مىشوم، زندگى جاویدان خود را آغاز مىکنم.» به زیارت خداى کعبه شتافتم شهید سید مجید آذرنگ در فرازى از وصیت نامه خطاب به والدینش گوید:«از شما مىخواهم که بعد از شهادت من همچون کوه استوار....باشید. و افتخار کنید که یکى از فرزندان ناقابلتان را در راه خدا فدا کردید. اى پدر و مادر، اگر شما به زیارت کعبه رفتید، من هم به زیارت خداى کعبه شتافتم. اگر شما با لباس سفید محرم شدید، من هم با لباس رزم احرام کردم. شما در روز عید قربان گوسفند قربانى کردید و من، خودم را. شما سعى بین صفا و مروه، نمودید، من بین خیمه و قتلگاه. شما با سنگ رمى جمره کردید و من با فشنگ شیطانهاى ملحد و منافق را نشانه رفتم. شما حجرالاسود را بوسه زدید و من ریگهاى تفتیده کربلاى جنوب را...» مجید در دنباله به مادرش گوید:«امیدوارم که خداوند این قربانى را از توى هاجر به فضلش قبول فرماید.» خدا امانتش را گرفت شهید سید طاهر دارابى چهرهقانى در وصیتنامه خطاب به همسرش گوید:«من امانتى بودم که خداوند متعال به شما داده بود. و اکنون خداوند امانتش را از شما گرفته. شما شکرگزار باشید که امانتش را به خودش تحویل دادید. اى همسرم، من بعد از شهادت، شما را به خدا مىسپارم...» احساس کردهام به لقاء اللّه مىشتابم ابوالفضل مرادى در وصیتنامه مىنویسد:«من بارها در خود تفکر مىکردم. مىاندیشیدم که آیا این فیض عظیم و گرانبها - که همانا شهادت است - نصیب من حقیر مىگردد؟ و در حال حاضر این را در خود احساس کردهام که با بدنى پاره پاره به لقاء اللّه مىشتابم و جمال دل آراى پیغمبر(ص) و ائمه معصومین را از نزدیک نظر (مى)کنم. و این باعث سربلندى من است.» از تمام خویشاوندان خداحافظى مىکنم ابوالفضل پاروبخش در وصیتنامه گوید:«خدایا، خوشحالم از اینکه به من توفیق دادى که پاى به پاى رزمندگان در جنگ با کفار بجنگم و عاقبت در راه تو شهید شوم.» وى در فراز دیگر خطاب به والدینش مىنویسد:«از شما بیشتر تشکر مىکنم. از اینکه مثل پدران و مادران دیگر براى من گریه نکنید. چون (در این صورت) وظیفه خود را (خوب) انجام دادهاید و خوشحال هم باشید که فرزندتان در راه خدا و قرآن و اسلام شهید شده است.» ابوالفضل در پایان گوید:«از تمام خویشاوندان خداحافظى مىکنم و آنها را به خداوند تبارک و تعالى مىسپارم...خداحافظ. ان شاء اللّه دیدار در بهشت موعود.» اناللّه و انا الیه راجعون على رحیمى در وصیتنامه گوید:«وصیتم را آغاز مىکنم. وصیت یک پاسدار که سرتاپایش عشق به خدا دارد. وصیت یک پاسدار که به خاطر حفظ ناموس و حیثیت اسلام از خانهاش و زن و بچهاش دست کشیده و به دیار غربت سفر کرده که امید به بازگشت ندارد که بازگشت او فقط به سوى بقیة اللّه مىباشد. انا للّه و انا الیه راجعون...» شهید در بخش دیگر خطاب به پدرش مىنویسد:«سخنى چند با پدرم. بس افتخار مىکنم که پدرى همچون شما دارم(که) فرزندش را در راه اسلام مىدهد. هیچ نگران نباشید که من همچون على اکبر،یاور حسین هستم. و به یقین مىدانم که شما نیز حسینوار در مرگ فرزندتان صبر خواهید کرد...شما باید صابر باشید و افتخار کنید که فرزندتان به خاطر اسلام و نگهدارى از حیثیت مملکت اسلامى به شهادت مىرسد.» وى در جاى دیگر خطاب به مادرش مىگوید:«و تو اى مادر...سعى کن... صداى (گریه) تو را دشمن نشنود، که دشمن را اعتبارى نشاید. آنها از گریه مادر شهید برداشت غلط دارند...(اگر) مادرى براى فرزندش گریست، فکر مىکنند که مادر شهید از شهادت فرزندش پشیمان است.» شهید در آخر وصیتنامه به همسرش مىنویسد:«همسرم، تو را سفارش مىکنم که در تربیت فرزندانم کوشا باشى، و در شهادتم صابر...» نگذارید خون ما پایمال شود هادى ولى مهانى در بخشى از وصیتنامه خطاب به پدر و مادرش گوید:«پدر و مادر عزیزم...این را هم مىدانم که از دست دادن فرزند خیلى سخت است ولى خواهشى که از شما دارم این است که مبادا در میان چشم مردم براى من گریه کنید. چون خون من از خون حضرت قاسم رنگینتر نیست.» و در فراز پایانى وصیتنامه خطاب به دوستان و رفقا گوید:«مىخواهم که سلاح مرا به زمین نگذارید و نگذارید که خون ما - که با خون شهیدان کربلا گره خورده -...هدر برود و پایمال شود.» بالأخره شهید شدم ابوالفضل هادىزاده از جمله دلاور مردانى بود که مىدانست شهید مىشود. وى در قسمتى از وصیتنامه خویش - که آن را در تاریخ 8/3/61 نگاشته - گوید:«آرى اى پدر و مادر مهربانم، من هم بالأخره به آرزوى دیرینه خود رسیدم و تا آنجا که خون در رگم بود، براى پایدار ماندن لواى اللّه اکبر و اسلام،دست از تلاش و کوشش در راه اسلام عزیز برنداشتم تا بالأخره شهید شدم.» رسیدن به آرزوى دیرینه محمد حسن براتیان نیز از عروج خویشتن باخبر بود. وى در جایى از وصیتنامه خویش گوید:«پدر و مادرم من به آروزى دیرینهام یعنى شهید شدن در راه خدا و براى خداى رسیدم.» مبادا از مرگ من ناراحت شوى سید جعفر جوینده در وصیتنامه ابراز مىدارد:«پدرم، درود خدا بر تو باد که با امضاء نمودن رضایتنامه براى من، در حقیقت شهادتنامه مرا امضا نمودى. مادرم، چون کوه استوار باش و فکر مکن که جوانت از دنیا رفته...مادرم، مبادا از مرگ من ناراحت شوى... برادرم، اگر بعد از من باز هم جنگ بود، جبهه را از یاد نبر... مادرم و پدرم، اگرچه در طول زندگى کوتاهم، فرزند خوبى برایتان نبودم، ولى...مرا حلال کنید... پدر عزیزم و ارجمندم...امیدوارم که این حقیر را عفو بفرمایید. چونکه من در مدت زندگیم شما را آزار دادم و حالا هم حتى بعد از مرگم نیز شما را دردسر مىدهم... پدر عزیز و ارجمندم، بعد از شهادت من، همسرم هر وقت که خواست، مىتواند ازدواج کند... و یک خواهش از شما دارم. و (آن) این است که هر موقع سر نماز و دعا هستید، همسر من را دعا کنید... چونکه واقعاً اسوه بود و حق همسردارى را ادا نمود، گرچه این زندگى شیرین کوتاه بود.» پىنوشتها: -1. (این فلسفه در مورد شهادتنامههاى نوع اول هم مىتواند صادق باشد. یعنى شهادتنامههاى نوع اول مىتواند دستکم دو حکمت داشته باشد.2. در مواردى که مأخذ نامه یا وصیت نامه در پاورقى ذکر نشده، از پروندههاى شهدا سود جستهایم. عذرخواهى از یکبار شهید شدن عباس پاینده در وصیتنامه مىنویسد:«گمانم، رؤیاها و تصورها دارند به حقیقت مىپیوندند و انگار که خدایا، حقیقتاً مىخواهى مرا به میهمانى حضرت ابوالفضل دعوت نمایى، خدایا، من حقیر که هستم که براى رضاى تو فدا شوم؟ خدایا، منِ ذلیل کى مىتوانم با یاران تو و در زمره شهیدان تو باشم؟ خدایا، به جلال و شکوهت خود بر من ببخشاى که فقط تنها یکبار مىتوانم در راه تو شهید شوم.» شهادت آرزوى من بود حسین جهانگیریان در فرازى از وصیتنامه مىنویسد:«بسیارى از شبها وقتى همه مىخوابیدند، سرم را زیر رختخواب مىکردم و آنچنان اشک مىریختم که بالش زیر سرم خیس مىشد و از خداوند عاجزانه مىخواستم که شهادت، این فوز عظیم را نصیب من بگرداند. و همیشه امیدوار بودهام و هستم و مىدانم که ان شاء اللّه به فوز عظیم شهادت نایل مىآیم.» و در جایى دیگر خطاب به مادرش مىنویسد:«اى مادرى که در تمام سختیهاى زندگى، یار و یاور و مونس من بودى، همچون کوه باش و چون کوه استقامت کن، و لحظهاى از یاد خدا و دعا براى امام غافل نباش. و با شهادت من ناراحت نباش چرا که خداوند مىفرماید: در خانوادهاى که کسى شهید شود، من جاى او را مىگیرم.» و در فراز دیگر به پدرش عرض مىکند:«امیدوارم که با شهادت خود، شما را پیش خدا روسفید نمایم. اگر من شهید شدم - که ان شاء اللّه مىشوم - ناراحت مباش که شهادت آرزوى من بود.» پاورقی ها: | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 88 |