تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,084 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,028 |
جهان اسلام، رویشها و ریزشها | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 311، اردیبهشت 1389 | ||
نویسنده | ||
زواره غلامرضا گلى | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
حکمت اتحاد ملى و انسجام اسلامى
مقام معظم رهبرى حضرت آیت اللّه العظمى خامنهاى با فراست، تدبیر و درک مقتضیات زمان، سال جارى را با عنوان «اتحاد ملّى و انسجام اسلامى» نامگذارى کردند. ایشان در فرازى از پیام نوروزى سال 1386 فرمودند: «...ملت ما باید هوشیار باشند، تلاش براى سازندگى کشور و عمدهتر و مهمتر از آن تلاش براى اتحاد کلمه و یکپارچگى ملى و اتحاد اسلامى ادامه یابد. عاقلانه،هشیارانه،خردمندانه و مدبّرانه بایستى این اتحاد را حفظ کرد و روز به روز تقویت کرد، من به همین جهت به مسئله اتحاد کلمه ملت مان اهمیت مىدهم و به نظر من، امسال، سال «اتحاد ملى و انسجام اسلامى است؛ یعنى در درون ملّت ما اتحاد کلمه، همه آحاد ملّت و قومیتهاى گوناگون و مذاهب گوناگون و اصناف گوناگون ملى و در سطح بین المللى، انسجام میان همه مسلمانان و روابط برادرانه میان آحاد امت اسلامى از مذاهب گوناگون و وحدت کلمه آنها.»(1) نامگذارى سال جارى با این عنوان توسط مقام معظم رهبرى گامى بلند براى تحقق و ایجاد همگرایى ملى و وحدت اسلامى بود که در پاسخ به تداوم توطئهها و جریان سازىهاى استکبار جهانى علیه کشورهاى اسلامى صورت گرفت، از این روى نامگذارى مزبور خالى از حکمت نبوده و البته باید دانست اتحاد ملّى و انسجام اسلامى یک شعار مقطعى نیست و سیاست بنیادى و اصولى نظام اسلامى است و براى رسیدن به این هدف مقدّس و مبارک همه باید بکوشند و با احساس هویت دینى، فرهنگ ارزشى، تمدن اسلامى و اخلاق مشترک در برابر قدرت هایى که اسلام و قرآن را هدف قرار دادهاند بایستند. اعتقاد به خداى یگانه، قبله گاه مسلمین و حرمین شریفین، قرآن کریم، عترت نبى اکرم، ایستادن به درگاه پروردگار و پیروى از فرامین وحى و بکار بستن دستورات پیامبر شعار اتحاد ملى و انسجام اسلامى را به واقعیت عینى و عملى نزدیک مىسازد. در عین حال براى رسیدن به چنین گوهر ارزشمندى باید از اهانتها و سخنانى که بوى تفرقه مىدهد دست برداشت و اجازه نداد جاهلان کور دل و مسلمان نمایان متحجر و برخى مغرضان دوست نما در میان اقیانوس اتحاد مسلمانان مردابهاى پراکندگى و تشتت بوجود آورند. اگرچه دنیاى اسلام به برکت حرکت سترگ امام خمینى(ره) از خواب غفلت بیدار شده است و این موج بیدارى همچنان در حال گسترش است و دشمنان اسلام را در موجى از هراس فرو برده است ولى شخصیتهاى برجسته، نخبگان، مبلغان و نیز دست اندرکاران رسانههاى کشورهاى اسلامى باید براى عمق بخشیدن به این برنامه گامهاى مؤثرترى بردارند و راهکارهاى عملى اتحاد ملى و انسجام را تدوین نمایند. وحدت اسلامى یک توافق فراگیر و جمعى و متکى بر مجموعهاى از اصول، روشها و قواعد الهام گرفته از قرآن و اعتقادات اسلامى است که در یک فضاى تعاملى و دوستانه و آکنده به صمیمیت و عطوفت بدست مىآید و این مهم در شرایطى میسّر است که مسلمانان مصالح و منافع دنیاى اسلام را بر مصالح گروهى، فرقهاى و حزبى ترجیح دهند. یکى از محورهایى که مىتواند رمز سربلندى، عزت، اقتدار و صلابت مسلمانان را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد، توجه به گذشته تاریخى و فرازهایى شکوهمند از تاریخ مسلمین است و این که آنان در برهههایى از تاریخ طلایه داران دانش، فرهنگ و فضیلت بودند و موفق شدند تمدن اسلامى را بنیان گذارى کنند و از علم و معرفت در سطح جهانى صیانت نمایند بدیهى است توجه به هدفى مقدّس و کوشش جمعى براى شکوفایى علمى و فرهنگى و مهمتر از آن الهام گرفتن از قرآن و حدیث در ضرورت فراگیرى علم، تولید اندیشه و نشر معارف و مکارم مسلمانان را براى فتح قلههاى سرافرازى متحد نمود، اما متأسفانه در مقاطعى از تاریخ تا زمانهاى معاصر جوامع اسلامى دچار دشوارىها و مشکلاتى در این عرصه شدند و از آن رویش علمى و فرهنگى بازماندند و از کاروان معرفت فاصله گرفتند، بنابراین جهان اسلام با آن سرمایههاى فکرى و معنوى، جمعیت قابل توجه، سرزمینهاى سرشار از امکانات معدنى و توانهاى مهم اقتصادى و اجتماعى دچار ریزشهاى اسف بارى گردید. نوشتار حاضر کوشیده است این فرازها و فرودها را در یک بررسى اجمالى از نظر خوانندگان بگزارند، تأکید واصرار نگارنده در این مجموعه بر این واقعیت استوار است که: در عصر رسول اکرم(ص) مسلمانان در حجاز جامعهاى نوپا، کوچک امّا سرشاراز فضیلت را تشکیل دادند که بر اثر هدایت خاتم پیامبران، مجاهدت اصحاب و مقاومت مسلمین این تشکل از گزند مشرکین و ملحدین مصون ماند و با تأکید بر ایمان و پارسایى و روى آوردن به فرهنگ قرآنى و سیره نبوى گسترش یافت و در اندک مدتى آفریقا، آسیا و حتى اروپا را در نَوردید. مسلمانان به دنبال این فتح درخشان که قلبهاى مردمان جهان را تسخیر خویش ساخت فرهنگ و تمدنى را تشکیل دادند که آوازه علمى و درخشندگى فکرى آن، جهان را روشنى بخشید و پویایى معرفتى، فرهنگى و هنرى آن تا مدتها جهان را تحت تأثیر قرار داده بود. اما به دلیل فاصله گرفتن از ارزشهاى الهى از یک سوى و یورش رومیان، مغولان، صلیبىها و نیز تهاجم استعمار، و استکبار آنان دچار زوال و انحطاط شدند و با دشوارىها و بحرانها و چالشهاى فراوانى روبرو گردیدند و اگر مسلمانان به خود نیایند نیرنگهاى دشمنان این روند نگران کننده را تسریع مىنماید. امید آن که این مباحث مورد توجه علاقهمندان قرار گیرد. نهایت خُسران بشریت در سرزمین عربستان ناسپاسى، اعراض از معرفت و معنویت سیماى انسانها را در سیاهى و فتور فرو برده و آنها را به صورت آدمیان زار، خوار، ذلیل و حقیر جلوه داده بود. در حصار شبه جزیرهاى که در جنوب غربى آسیا قرار دارد و در محدوده آبهاى گرم خلیج فارس ایران و ریگزارهاى تفتیده و بیابانى گرم و خشک واقع شده است نهایت خسران بشریت ترسیم و مجسم گردیده است. جاهلیتى که تمام سه میلیون کیلومتر مربع این قلمرو را در کنار شتر، شمشیر و شعر جاهلى درنوردیده است و در اتصال اقوام و قبیلهها نمودى یکسان به خود مىگیرد و در محدوده هر قومیت غارت اموال، دزدى و کشتار قابل مشاهده بود. مناسبات قبیلهها بر اساس امتیازات نژادى، برترىطلبىهاى بیهوده و فناپذیر مادى و تفاخر عبث سامان مىیافت. دانش و تفکّر به علم انساب منحصر مىگردید که صرفاً موقعیتهاى طایفهاى و نژادى و پیوندهاى صرفاً خونى را تحکیم مىبخشید. بنابه باور مفسّران، سوره تکاثر درباره قبایلى نازل شده است که بر کثرات نفرات، اموال و دارائىهاى یکدیگر مباهات مىکردند تا آن جا که براى زیاد نشان دادن آمار افراد قبیله به گورستانها مىرفتند و قبرهاى اشخاص وابسته به طایفه خود را که پیکرهاى پوسیده و استخوانهاى متلاشى شده در آنها قرار گرفته بود، مورد شمارش قرار مىدادند. قرآن مىفرماید: «الهکم التکاثر حتى زرتم المقابر»(2) حضرت على(ع) در کتاب گران سنگ نهج البلاغه این روش را مورد نکوهش و مذمت قرار داده و فرمودهاند: این اجساد مایه عبرت هستند نه موجب افتخار.(3) خون،انگیزه تمام جدالها و جنگها بود و خونخواهى و انتقامى وحشتناک فرهنگ تمام حماسهها، تاریخ و سرودها را تشکیل مىداد. در شعر جاهلى که برخى از شاعران آنها را در بازار عُکاظ مکه مىخواندند از مسایل معنوى خبرى نبود، بى قید و بند بودن، گستاخى، مباهات به اجداد و نیاکان، هجو و برشمردن معایب حریف و بزرگ جلوه دادن فضایل قبیله و رجحان غریزهها و عواطف خشک بر خرد و ایمان در این سرودهها موج مىزد. دردناکتر از اینها، زندانى افکار و احساسات در برابر تعدادى سنگ به نام بت و معبودبود و چه فریادهایى که در پاى این بتها نکردند و چه اندیشههاى بالقوه و سرشتهاى پاک که در پاى آنها قربانى نگردید. آیا باید از سادگى،غربت و بیگانگى، آدمى در این شرایط آشفته بر خود بنالد یا این جهل و نادانى را مذمت کند. خضوع در پاى بت لات مىنماید در حالى که غرور و استقامتش در شمشیر خلاصه مىگردد. در آن زمان تاریک زمینه تبادل افکار در میان اشخاص به ندرت وجود داشت و وسایل ارتباطى محدود و مشکل بود، اُفُقهاى فکرى بسیار تنگ و غرق در اوهام و خرافات، اندیشههاى وحشیانه و ددمنشانه و سبعانه بسر مىبرد. تاریکى فکرى سراسر جهان را فرا گرفته و شعاع بسیار ضعیفى از نور دانش در اُفق معرفت بشرى در حال فروزندگى بود. افعال و کردارى که ما امروزه وحشیانه و غیر انسانى مىدانیم در آن ایام جزو امتیاز و لیاقت افراد به شمار مىرفت و مردم به قدرى دچار عقده حقارت شده بودند که نمىتوانستند بپذیرند مخلوقى انسانى مىتواند داراى روح باشد و در زندگى او مذهب و قداست دیده شود. عربستان در آن عصر دهشتناک فاقد نظام حکومتى بود و هر قبیلهاى مدّعى قدرت بالا مىگردید. تعلیمات پیامبران گذشته را دچار تحریف نموده و آنها را با اوهام، افکار مغشوش و مانند آن در آمیخته بودند. محیط ظلمت زاى عربستان، شبى تاریک و تار به وجود آورده بود که جز سیاهى و تباهى چیزى در آن قابل مشاهده نبود. انسانها از سر منزل مقصود خویش دور افتاده و در اُفُقى بسیار نازل روزگارى آشفته را سپرى مىکردند. فساد و ابتذال هیچ جایى براى مکارم اخلاقى و فضیلت قرار نداده بود. قلمرو آشفته سرزمین ایران قلمرو سلاطینى بود که خود را از نژاد خدا(؟!) مىدانستند و براى خویش شخصیتى ربّانى و الهى قائل بودند. آن چنان بخت و اقبال ناشى از کشورگشایى، چپاولگرى و استثمار مردم و ایجاد نظام طبقاتى مغرورشان ساخته بود که خودخواهى و استبدادشان به اوج رسیده و به اموال، کاشانه و حتى آبروى مردم، به دیده طمع مىنگریستند و در عصیان، طغیان و سرکشى بر حضرت بارى تعالى آن چنان گستاخ شده بودند که براى حیثیت انسانى هیچ ارزشى قائل نبودند و یک بار به رئیس گارد ویژه خود فرمان دادند که تمام زندانیان که در محبسهاى تاریک و خوفناک بسر مىبرند و بالغ بر سى هزار نفر بودند، هلاک نمایند. در پس این طغیانگرىهاى دروغین آنقدر سرکشى کردند که خود را همپایه یزدان با وجودى آسمانى و واجب الاتباع تصور کردند. در تمامى مسایل کشورى تا جزیىترین مسایل زندگى افراد خود را فعال مایشاء تصور مىکردند و اگر کسى رأى و نظرى بر خلاف آنان ارائه مىداد زیر ضربات شکنجه او را از بین مىبردند. خزانه مملکتى با خزینه این کسراها یکى بود و بدون احساس کوچکترین دلهره و تردیدى اموال کشور ا در بزم، رزم،شراب و شبهاى عیّاشى و ناخویشاوندى خویش مىخوردند و دم فرو نمىآوردند. ایران سرزمینى بود که تبعیض و اختلاف و برترىطلبى را به وسعت همه عصبیّتها ابراز مىداشت. گستاخى را بدانجا رسانیدند که هزاران غلام رومى و چینى را در ردیف چهارپایان در مىآوردند که همه از اموال خسرو بودند. فقر آن چنان شدت یافت که دهقانان در خیل سپاهیان به دشمن حمله مىبردند تا شاید از غنایم شاهنشاه بهرهاى ببرند. حکومت موبد موبدان، هیربد هیر بدان و مغ مغان بر مردم، تمامى این سرزمین را در تاریکى پلید فرو برده بود. این جاهلیت به اعراب و ایرانیان منحصر نمىگشت و رومىها نیز اوضاع رنج آورى داشتند زیرا ساکنان قلمرو مذکور از هیچ گونه حقوق مدنى یا امتیازات سیاسى و اجتماعى برخوردار نبودند و چنین امورى در انحصار اغنیاء و یا در تیول طبقات روحانى کلیساها بود. بخش اعظم مردم یا برده بودند یا چاکر. به بردگان همچون حیوانات غذا مىدادند و در این حال پا در زنجیر داشتند و دست در دستبند و بازنجیرى که از قلادهاى به قلاده دیگر اتّصال داشت، به یکدیگر بسته شده بودند. مردان، زنان و کودکان را با لباسى کهنه و پاى برهنه به اطراف مىکشانیدند، صاحبان قصرها و اسقفهاى کاخ نشین و کشیشهاى صومعهدار هیچ پروایى از رنج و آلام مردم، به خود راه نمىدادند و اصولاًتعالیم کلیسا با رهایى نژاد بشر از قانون جنگل مغایرت داشت.(4) بین ایران و روم جنگهاى ممتد و خونینى در گرفت. براى مدت کوتاهى ایالات آسیایى بیزانس (روم شرقى) و نیز مصر به تصرف ایران درآمد. ساسانیان چنان ویرانى در سوریه بوجود آوردند که آثارش تا یک قرن باقى بود.پارهاى از نواحى آسیاى صغیر(ترکیه کنونى) در یورش پادشاهان ایرانى، به استانبول، آسیب فراوان دید. امّا همین که امپراتورى هراکلیوس(اولین قدرت روم شرقى) به حکومت رسید، بیزانسىها با همکارى متّفقان خود، یعنى خزرها، مرزهاى ایران را مورد تجاوز قرار دادند و ویرانىهاى خوفناکى به بار آوردند. این نبردهاى خونین موجب پدید آمدن آشفتگىهاى داخلى و سقوط خسرو دوم ساسانى گشت در عین حال امپراتورى روم را ضعیف نمود.(5) طلوع صُبح صادق ناگاه در دل زمین زلزله افتاد، سینه خوش رنگ دریا، جوشیدن گرفت، دشتها تکان خوردند، کوهها برخود لرزیدند، طاق مدائن شکاف برداشت و بت هایى که از سقف دیوار خانه کعبه آویخته شده بود، فرو ریختند، آتشکده فارس به خاموشى و سردى گرائید در روم بادهاى وحشت انگیزى درگرفت، کاخ خسروها و قیصرها دچار آشفتگى شدند. انقلابى شگرف، تحولى محسوس و زمزمهاى هیجانانگیز آرامش شب را در هم شکست این دگرگونىهاى بزرگ که به چشم مردمانى بصیر و بینا معنا داشت، سنگ بناى حادثهاى مهم، جاویدان، ملکوتى، خدایى و معنوى را نوید مىداد. رویداد بزرگ مذکور چشمه پر بهره رستگارى و فضیلت را بر کشتزار جهانیان جریان داد سحرگاهان روز جمعه هفده ربیع الاول سال عام الفیل 570 میلادى به وقوع پیوست، نوزادى فرخنده دیده به جهان گشود که در تاریکىهاى وحشت آور جهان، فروزش برانگیخت که انجلاى ژرفترین واصیلترین جهشهاى علمى و معرفتى را در بر مىگرفت. و براى همیشه غشاء نادانى، ناتوانى، کژى و کاستى را درهم درید. این نور به هنگام، بر دامن زنى پاک سرشت یعنى حضرت آمنه بدرخشید و بر جهانیان پرتو افکند. این طفل نورسته که فرزند عبداللّه و نام محمّد را برایش برگزیدند هنوز بر گهوارهاش آرام نگرفته بود که دنیا را چون گهوارهاى به حرکت درآورد. خورشید تابناک محمّدى که از افق مکّه و سرزمین حجاز طالع گشت، با ولادتش اتفاقات تحیّر آورى به وقوع پیوست که از همان ابتدا خدایان باطل را نفى مىکرد و نور توحید را تجلّى مىساخت با ولادتش علم کاهنان و سحر ساحران باطل گشت و نداى: جاء الحق و زهق الباطل انّ الباطل کان زهوقا(6) در میان زمین و آسمان پیچید. او چون گلى معطّر به قدرت الهى در صحرایى خشک رویش خود را آغاز کرد تا بتدریج کویر تفتیده دلها و لجن زار متعفن جانها و محیط آلوده آن روز و نه تنها آن ایّام را بلکه واپسین نفسهاى روزگار را با نسیم خوشبوى دین و مکتب مقدسش عطر افشانى نمود. این همان نورى بود که در ظلمت بشر تابید تا دنیاى تباه و آشفته و پریشان را به سوى سعادت و افتخارى که جامعترین، کاملترین و استوارترین دینها و آیین، ترسیم مىنمود، رهبرى کند. این بزرگ مرد که در همان اوایل زندگى پدر و مادر را از دست مىدهد در میان مردمانى سنگدل مراحل رشد را سپرى مىنماید امّا قلبى دارد لبریز از مهر و محبت، عطوفت و رأفت، به یتیمان و فقیران کمک مىکند و نسبت به تمامى مسافران و از راه ماندگان میهمان نواز است. اجازه نمىدهد به کسى صدمهاى و لطمهاى واردشود و رنج دیگران را به جان مىخرد. با وجود آن که در میان اشخاص بت پرست و مشرک، زندگى نموده ولى آن چنان روح بزرگ و والایى دارد که در زمین و آسمانها هیچ کس را جز اللّه شایسته پرستش نمىداند و در برابر هیچ مخلوقى سر تعظیم و تسلیم فرود نمىآورد. پانزده سال تمام، بیابانهاى خشک را در پیش مىگرفت و در کوه حراء که قلّهاش همچون مخروطى در شمال شرقى مکّه، بر قلب جهان اسلام، سر بر افراشته است، همانجاکه ابراهیم، اسماعیل خود را به قربان گاه آورد، معتکف گشت و در برابر جایگاه خلیل اللّه ندایش را که هنوز در گوش زمان طنین انداز است، با گوش جان مىشنود، آن برگزیده پیامبران بیابانهاى حجاز و خارهاى صحرایى گرم را در مىنوردد تا در غار حرا به تفکر نشیند و با خداى خویش راز و نیاز کند و وجود خویش را براى دریافت انوار وحى و ارتباط با فرشته الهى مهیا نماید. اندیشهاى متعالى که در برابر تفکر زمان غریب است، ناگهان عظمتى معنوى و ابهتى ملکوتى را در وجود خود حس مىکند، نوعى استوار و پایدارى در گامهاى خویش مىیابد و لحظهاى که از کوه سرازیر مىگردد، بشریت را در آستانه تحوّلى سترگ قرار مىدهد. در هر گامى که پیش مىنهد سیاهىها، دردها و آلام انسان را درهم مىپیچد و بر هم مىلرزاند و با دست آوردى از وحى با نیرویى از ایمان و رسالتى آسمانى، براى محو آلودگىها، بت پرستىها، جهالتها و ستمها آماده مىشود. ابرقدرتهاى زمان و جهان در برابر پیام نورانى این رسول راستین خداوند و خاتم انبیاى الهى برخود مىلرزند و در موجى از هراس و بیم قرار مىگیرند. جاهلیت تثبیت شده در قلمروهاى گوناگون در رویارویى با نیروى معنوى این وجود با برکت راه زوال را طى مىکند، نیرنگها، زورها و تزویرها همه خنثى مىشوند، زور مداران و جاهل سازان و جهل پروران به تکاپو مىافتند و تمامى خودخواهى و چپاولگرىها در معرض بیان بنیان براندازى که در کلامش جارى و سارى است، به شکست در مىآیند. مخالفان و دشمنان همچون علفهاى هرز در این گلستان مىرویند و فتنهها و فریبها که عامل بزرگ کسانى است که خود را در خطر رسوایى و فضاحت مىبیند، در اندیشه هایى جامد و نقشه هایى پلید شکل مىگیرند. امّا محمّد(ص) که به معنى ستوده است و تا آن روزگار کسى را به این عنوان نخواندهاند و بعد این نام برگزیده خدا بود و در کتب آسمانى قبل به او اشارت و بشارت مىرفت به تلاش خود ادامه داد و به عنوان شخصیتى برجسته و مقدّس که تمام برترىهاى انسانى و امتیازات معنوى در پیکر پاک و جانش مندرج است و به صورت ممتازترین پدیده آفرینش در پهنه جهان، براى رهنمود آدمیان و هدایت انسانها حرکت مهم خود را پى گرفت. همان وجودى که جایگاهش بهترین و برترین ویژگىها را دارد و قرآن دربارهاش مىفرماید: ما کان محمدٌ ابا احد من رجالکم ولکن رسول اللّه و خاتم النبیین؛(7) خداوند او را اسوهاى حسنه و داراى خلقى عظیم دانسته است: لقد کان لکم فى رسول اللّه اسوة حسنه(8) و انّک لعلى خلق عظیم.(9) و امام سجاد(ع) در وصفش فرموده است: خدایا پس رحمت بر محمد فرست، امین تو بر وحیت و برگزیدهات از آفریدگانت و پسندیدهات از بندگانت، رهبر رحمت و قافله سالار خیر و برکت. براى اجراى فرمان تو جان خویش را به سختى انداخت و در راه تو بدنش را آماج تیرهاى آزار ساخت و در دعوت به سوى تو، با خویشان خود در افتاد و براى خشنودى تو با قبیله خویش کارزار نمود و در راه احیاى دینت رشته خویشاوندى خود را گسیخت و نزدیکترین بستگانش را به دلیل اصرار بر انکار تو، از خود دور کرد و دورترین مردم را براى این که آیین تو را پذیرفت به خویش نزدیک ساخت و براى تو با دورترین مردم دوستى اختیار کرد و با نزدیکترین آنها مخالفت ورزید و جان خویش را در رساندن پیام تو، فرسوده ساخت.(10) نجات بشریت آرى رسول اکرم(ص) طلوع کرد و مفهوم حقیقى خداپرستى و معناى کامل دین را روشن و آشکار نمود، چهل بهار را سپرى کرده بود که به مقام با عظمت رسالتى آسمانى نائل آمد، هنگامى که در دل شبى تیره آن درس ناخوانده و مکتب ندیده، ناگهان از شنیدن بانگ یا محمد(ص) و سپس فرمان «اقرأ» که آغاز وحى بود به سختى تکان خورد، موجى نورانى از بیکران اقیانوس الوهیت برخاست و سینه آن وجود با عظمت را بشکافت و جام جانش را سرشار از معنویت نمود به همین دلیل قرآن مىفرماید: الم نشرح لک صدرک.(11) از آن پس سفیر وحى بطور متناوب و در مناسبتهاى مقتضى مىآمد و آیاتى را بر قلب مبارکش نازل مىنمود. پیامبر در چهارمین دوره از زندگى پرثمر خویش لیاقت دریافت وحى را به دست آورد و از این رهگذر فرهنگ و معارف و معنویتى را نه تنها بالاتر از اوضاع فکرى جامعهاى که در آن مىزیست، بنیان نهاد بلکه مکتبش بر تمامى مذاهب و آیینها و اندیشهها برترى یافت. در آغاز خویشاوندان را به پرستش آفریدگار فراخواند، آن گاه مردم مکه و جزیرة العرب را به سوى یکتاپرستى دعوت کرد و سرانجام نبوت و رسالت خویش را جهانى اعلام نمود. در مکّه مشرکان که وخامت اوضاع خویش را درک کردند، با تمام نیرو نگهدارى عقاید باطل، سنن جاهلى و افکار موهوم را پى گرفتند و براى خاموش نمودن و خنثى کردن نداى آزادى بخش اسلام به دشمنى و مقاومت سرسختانه با پیامبر اعظم(ص) روى آوردند.با مسلمانان به وحشیانهترین وضع رفتار نمودند و آنان را به جرم حق گویى و روى آوردن به توحید، به بند کشیدند. به راستى پیامبر چه مقصدى داشت و اینان چه کردند. رسول خدا مىخواست با آیین الهى آدمى را از حجابهاى خود که چون تار عنکبوتى اطراف خویش تنیده بود برهاند و او را از قفس هوسها، جنایتهاو قساوتها نجات دهد، دلها را به نور ایمان بیاراید، دلش از هرگونه آلودگى و رذالت پاک گردد و از او انسانى بسازد که شایستگى خلیفه اللهى را بدست آورد قرآن مىفرماید: «هو الّذى ینزّل على عبده بینات لیخرجکم من الظلمات الى النور و انّ اللّه بکم لرؤف رحیم و ما لکم الّا تنفقوا فى سبیل اللّه و للّه میراث السموات و الارض.؛(12) و مالکم لاتؤمنون باللّه و بالرّسول یدعوکم لتؤمنوا بربّکم و قد اخذ میثاقکم ان کنتم مؤمنین.(13) در مکه لحظات سختى براى پیامبر و یارانش آغاز مىگردد و لذا آن فرستاده الهى تصمیم مىگیرد هجرتى مهم را آغاز کند و سپس رهسپار مدینه مىگردد و در این شهر از کانونى عبادى یعنى مسجد بنایى را بنیان مىنهد که برادرى، برابرى، اخوّت و صفا را در میان اقوامى که بر پایههاى عصبیت زندگى مىکردند، برقرار مىسازد و بدین گونه انوار توحید را در سطحى فراگیر منتشر مىنماید. سرانجام خاتم رسولان الهى در برابر آن همه تیرگى و جهالت برپا خاست و حرکتى عظیم و سراپا رنج و دشوارى را آغاز کرد و با تحمّل سختىهاى فراوان ارکان فرهنگ منحط و عقب مانده جزیرةالعرب را درهم ریخت و کاخ فرهنگى جدیدى را تأسیس نمود. در مدتى کوتاه از اشخاصى که بویى از اندیشه و معرفت نبرده بودند انسان هایى ساخت که به گواهى تاریخ، پرچمدار فرهنگ و تمدن در سراسر جهان و در گستره تاریخ شدند. از نظر مورخین این تحوّل بنیادى و پرشکوه بیشتر به یک معجزه شباهت داشت تا یک پدیده تاریخى. جواهر لعل نهرو پس از بررسى این پدیده حیرت آور نوشته است: شگفتانگیز است که این نژاد عرب که در طول قرنهاى دراز انگار در خفتگى بسر مىبرد و ظاهراً از آنچه در سایر نواحى اتفاق مىافتاد برکنار و بى خبر بود ناگهان بیدار شد و با قدرتى شگرف دنیا را زیر و رو ساخت. سرگذشت اعراب و داستان این که به سرعت در آسیا و بخشى از اروپا و آفریقا فرهنگ و تمدنى عالى و بزرگ بوجود آوردند یکى از شگفتىهاى تاریخ بشرى است. نیرو و فکر تازهاى که آنان را بیدار ساخت و ایشان را از اعتماد به نفس و قدرت سرشار ساخت، اسلام بود و این دین توسط حضرت محمد(ص) آورده شد. اسلام پیام برادرى و برابرى را براى اتمام کسانى که مسلمان مىشدند، همراه داشت بدین قرار یک نوع عدالت اجتماعى براى مردم بوجود آورد.(14) با طلوع اسلام در اندک مدّتى نفرتهاى عمیق و چندین صد ساله به الفت تبدیل شد و غارت و آدم کشى جاى خود را به گذشت، ایثار و برادرى و مواسات داد. وقتى مهاجرین از مکه به مدینه مهاجرت نمودند، انصار یا مسلمانان مدینه آنان را در خانه و زندگى خویش شریک نمودند حتى کسانى که بیش از یک اتاق نداشتند با پردهاى آن را به دو قسمت تقسیم نمودند، در نیمى از آن خود و در نیمى دیگر خانوادهاى از مهاجرین را اسکان دادند، در جامعه جدید التأسیس تعصبات قومى و نژادى جایى براى خود نداشت. بلال حبشى، صُهیب رومى و سلمان فارسى زندگانى صمیمانهاى با دیگر مسلمانان داشتند، جهل و دورى از تفکر جاى خود را به سواد آموزى و فراگیرى علم داد. رسول اکرم(ص) فرمان داد که هر یک از اسراى جنگى که ده نفر از مسلمانان را خواندن و نوشتن بیاموزد آزاد است. در جامعهاى که داشتن دختر ننگ و عار به شمار مىرفت و عدّهاى فرزندان دختر را زنده به گور مىنمودند، پیامبر دست دخترش را بوسید و فرزند اناث را موهبتى الهى معرفى کرد و بدین ترتیب زنان هویت و شخصیت اجتماعى بدست آوردند و از زیر بار حقارت، ستم و ذلت کمر راست کردند و به حقوق از دست رفته خود رسیدند. بت پرستى و خرافه پرستى جاى خود را به خداپرستى داد. پراکندگى به یگانگى و خشونت به عطوفت مبدّل شد و بدین گونه جاهلیت عرب در فرهنگى پیشرفته و عالى ذوب شد و از میان رفت و کمالات معنوى و انسانى جایگزین آن شد. نظام طبقاتى فرو ریخت و همگان در برابر قانون ازحق مساوى برخوردار شدند. در جامعهاى که گرفتار اشرافیت بود و مردم زحمت کش خوار و حقیر شمرده مىشدند پیامبر اکرم(ص) دست کارگرى را بوسه زد و به افسانه تفوق نژادى و فرقهاى و اشرافى خاتمه بخشید و بدین ترتیب تمام امتیازات موهوم قبیلهاى، طبقاتى و غیره از میان رفت و جاى آن را تقوى و فضیلتهاى ایمانى و اخلاقى گرفت، قرآن مىفرماید: «انّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم؛(15)نزد خداوند کسانى گرامى ترند که پرهیزگارترند.» کسانى که جز به خود و منافع شخصى فکر نمىکردند چنان متحوّل شدند که براى جهاد در راه خدا بر هم سبقت مىگرفتند. قرآن کریم حال کسانى را بیان مىکند که چون به علت نبود امکانات، موفق به شرکت در جهاد نمىشدند با چشمانى غرق در اشک از خدمت پیامبر بر مىگشتند.(16) رویش علمى و فرهنگى اسلام به عنوان یکى از پویاترین ادیان الهى و آسمانى خصلتهاى برجستهاى براى هدایت جوامع بشرى و نجات ملل از فلاکت و زبونى دارد، تلألو امواج نورانى تمام قلمروهاى جهان را در بر مىگیرد و در هرجاى این کره خاکى مىتوان نشانهاى از این لطف الهى و فیض خداوندى را یافت. دلهاى بسیارى از افراد براى اسلام و قوانین انسان ساز آن مىتپد، این آیین حدود معنوى فراتر از محدوده جغرافیایى و مکانى دارد، حتى اشخاص بسیارى بر خلاف آن که داراى دینى جز اسلام هستند این مکتب هدایت گر را مىستایند و با کرنش در براى خداى یکتا از اشرف مخلوقات و آورنده این دین یعنى حضرت محمّد(ص) به نیکى و عظمت یاد مىنمایند. معنویت نهفته در اسلام راستین چون چشمه زلالى است که جانهاى تشنه از چشیدن جرعههاى آن، ترّنم حیات مىیابند و بارقه امید و زندگى را چون مهرى تابان شمع ره مىکنند تا آسمان جانان برسند. اسلام پس از ظهور و در شبه جزیره عربستان مراحل رشد و گسترش خود را با ایدهاى پویا و مقصدى مقدّس و عالى در جهت آزادى انسانها از قید تمام غلها و زنجیرها، آغاز کرد و البته رشدى قابل توجه داشت. تأثیر اسلام محدود به مرزهاى جامعه عرب یا حتى کشورهاى اسلامى آفریقا و آسیا نشد بلکه از طریق اثر گذارى فرهنگى مشرق زمین در کشورهاى غربى، جوامع اروپایى را تحت تأثیر قرار داد. همان موقعى که ایران دچار خودکامگى و استبداد پادشاهانى بود که خود را از نژاد خدایان مىشمردند اسلام به ایران راه یافت و مردمان رنج کشیده از تبعیضهاى شدید کسراها و خسروها به استقبال آن شتافتند. اسلام این تفکر باطل را که شاهان ایرانى نژاد آسمانى دارند براى همیشه ریشه کن ساخت و بر مبناى دانش و پاکى، تقوا و فضیلت، نظام طبقاتى این سرزمین را دگرگون نمود. بر تمام خرافات، موهومات و جهالت هایى که به نام مذهب تبلیغ مىشد خط بطلان کشید. خداپرستى را جانشین آتش پرستى و خورشید پرستى قرار داد و تشتت افکار جاى خود را به وحدت عقیده داد در نتیجه استعدادهاى ایرانى در دوره اسلامى، به سرعت شروع به شکوفا شدن کرد و ایران اسلامى پیشتاز دانش و فرهنگ در جهان شد. در این سرزمین و در دامن فرهنگ اسلامى شخصیتهایى پرورش یافتند و به جامعه بشرى عرضه شدند که بىنظیر و کم بدیل بودند. صدها متفکر چون ابوعلى سینا، فارابى، زکریاى رازى، ابوریحان بیرونى و...که فرهنگ بشرى مدیون آنان است. حال آن که قبل از اسلام چنین نمونه هایى به چشم نمىخورند از این رو مىتوان گفت که با ورود اسلام در ایران، انقلاب عمیقى در ارکان زندگى مردم به وقوع پیوست و از لحاظ علمى و فرهنگى شور و هیجان زایدالوصفى در آنان پدید آمد. (17) سهم اسلام در فرهنگ و تمدّن جهان امروزه چیزى نیست که بتوان آن را انکار کرد. کتابهاى فراوانى از سوى محققان مسلمان و غیر مسلمان در این زمینه تألیف گردید. یکى از محققین اروپایى مىگوید: تمدن اسلامى به قدرى که در مشرق تأثیر بخشید در مغرب نیز همانقدر مؤثر واقع شد وبدین وسیله اروپا داخل در تمدن گردید و اثر این تمدن در قسمت علوم، ادبیات و اخلاق بى حد و حصر بوده است. آثار این حرکت نوپایى که از جزیرةالعرب که در آرامش الهام بخشى صورت گرفت، جهان را از خود برخوردار ساخت و در پى ایجاد رابطه فکرى و تمدنى با اروپا، واکنش بسیار نیرومندى در گستره جهان و ازجمله در اروپایى که گرفتار تحجر و تاریک اندیشى بود، ایجاد کرد و روشنگران و فرهیختگانى را در این قاره برانگیخت که به شدت در برابر جمود و جاهلیت استوار ماندند و ایستادگى کردند. البته این متفکران به مسیحیت سنتى پاى بند نماندند و طى روندى دشوار و کارزار بسیار سختى، پرچم اومانیسم را برافراشتند و در لواى آن به دوره علمى منحصر به فردى گام نهادند که در واقع مقدّمات رنسانس در آن فراهم آمد. بدین ترتیب پایههاى اروپاى متمدن امروزى ریخته شد. فتوحات مسلمانان و گسترش مرزها، تولد علم و اندیشه و معرفت را در قلمروهاى گوناگون به همراه داشت که تا قرون معاصر به طول کشید. دانشوران مناطق مختلف در تمامى شاخههاى علمى به گسترش دانش روى آوردند. افراد متفکّر مورد حمایت حاکمان قرار مىگرفتند و از حمایتهاى مالى تحت عنوان وقف و سایر امور خیریه بهرهمند مىشدند. مذهب نه تنها مانعى براى معارف و علوم به شمار نمىرفت بلکه مشوّق اهل علم بود و قلم دانشمندان را از خون شهیدان برتر مىدانست. بذرهاى عظمت بزرگترین اعجاز اسلام و رسول اکرم(ص) این است که از مردمى که با آداب و رسوم جاهلى خو گرفتهاند، انسانهایى بسازد که پاى بر سر تمام سنتهاى موهوم قبلى بگذارند و در طریق جدیدى گام بگذارند که از هر حیث برایش نو و تازه است. از آنجا که امکان داشت این جامعه نوپا دوباره به رسوم قبلى بازگردد، ضرورت ایجاب مىکرد پس از رحلت پیامبر کسى زمام امور را بدست گیرد که از هر نظر شایستگى کامل را براى رهبر در خود فراهم ساخته بود. همان کسى که در خانه پیامبر رشد یافته و دست پرورده او بود و نزد رسول اکرم(ص) محبوبیتى بسزا داشت و بیش از همه صحابه با اسلام و نبى اکرم پیوستگى دیرین داشت و پیامبر در چندین مورد موقعیت بى نظیرش را مورد تأکید قرار داد، همان انسان کاملى که همه جا شرط برادرى و دوستى را با آخرین فرستاده الهى به جاى مىآورد و لحظهاى از یارى و حمایتش دست برنمىداشت. او همدم پیامبر در روزهاى تنهایى و یاورش در سختىها و خطرها بود و در مقام علمىاش پیامبر فرمود: انا مدینة العلم و على بابها:من شهر دانشم و على دروازه آن. در 28 صفر سال یازدهم هجرى به دنبال 23 سال تلاش بى وقفه در تأسیس امت اسلامى رسول خدا(ص) چشم از این جهان فرو بست، اگر چه حضرت على(ع) در روز غدیر خم به عنوان جانشین واپسین پیامبر توسط حضرت محمد(ص) تعیین گردید، امّا بنابر عللى آن حضرت قریب 25 سال از اداره و رهبرى جامعه اسلامى برکنار ماند و امام در این ایّام نقش ناظرى مراقب را داشت و حضورش از بسیارى تحریفات کاست، حضرت على در سال 35 هجرى در رأس امت اسلامى قرار گرفت: آن حضرت در ایام زمامدارى روش پیامبر را به کار بست و غالب تغییراتى را که پس از آن نبى اکرم اشکار شده بود به حال نخستین باز گردانید.(18) آن حضرت در اولین روزهاى خلافت فرمود آگاه باشید گرفتارى که شما مردم هنگام بعثت داشتید امروز دوباره به شوى شما بازگشته و دامن گیرتان شده است، باید درست زیر و رو شوید.(19) امّا آنان که منافعشان به خطر افتاده بود بناى مخالفت را نهادند و جنگهاى خونینى را برپا کردند، طلحه و زبیر جنگ جمل را ترتیب دادند و معاویه که طمع در خلافت داشت جنگ صفّین را به راه انداخت و سرانجام خوارج غائله نهروان را به وجود آوردند.(20) بدیهى است اگر جهان اسلام از وجود مبارک حضرت على(ع) از همان زمان رحلت نبى اکرم(ص)، بهره برده بود و شرایطى فراهم مىآمد تا امت مسلمان عترت پیامبر را رهبر سیاسى و اجتماعى خود قرار مىداد وضع بهترى داشت و گرفتار برخى نابسامانىها و آشفتگىها نبود. مسلمانان با تعلیمات اسلام و ایمان به حیات جاوید، موفق شدند تا مدتها در برابر حکومتهاى فاسد طبقاتى مقاومت نمایند و به پیشروى و فتوحات خود ادامه دهند و تا زمانى که آثار عظمت فوق العاده روح مؤسس بزرگ اسلام مانع برگشتن تعصّبات جاهلى بود، این دین جهانگیر نیروهاى مخالف را به زانو درآورد و در اقصى نقاط عالم بر قوت و برکت خود افزود. ولى اینها ظاهر اسلام بود و با خانه نشانیدن حضرت على(ع) یعنى تنها کسى که دنباله رو، روح و فکر حضرت محمد(ص) بود و با کنار ماندن چنین پیشوایى خلافت اسلام به صورت سلطنت عربى و موروثى به سبک حاکمان ایرانى و رومى تغییر شکل پیدا کرد.(21) به علاوه بر اثر این محرومیت دنیاى مسلمین دچار تجزیه و تفرقه گردید. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. به نقل از روزنامههاى رسمى کشور، 14/1/1386. 2. سوره تکاثر، آیات اول و دوم. 3. نهج البلاغه، فرازى از خطبه 221. 4. روح اسلام، امیر على، ترجمه ایرج رزاقى و محمد مهدى حیدر پور، ص 250 - 249. 5. فرهنگ و تمدن مسلمانان، و...و...بار تولد، ترجمه على اکبر دیانت، ص 23. 6. سوره اسراء، آیه 81. 7. سوره احزاب، آیه 40. 8. همان، آیه 21. 9. سوره نون و القلم، آیه 4. 10. صحیفه سجادیه، دعاى دوم. 11. سوره انشراح، آیه اول. 12. سوره حدید، آیه 9 و 10. 13. همان، آیه 8. 14. نگاهى به تاریخ جهان، جواهر لعل نهرو، ترجمه محمود تفضّلى، ص 318 - 317. 15. سوره حجرات، آیه 13. 16. نک: سوره توبه، آیه 92. 17. بنگرید به کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، به قلم استاد شهید مرتضى مطهرى. 18. شیعه در اسلام، علامه طباطبایى، ص 15 - 14. 19. نهج البلاغه، خطبه 16. 20. مروج الذهب، مسعودى، ج 2، ص 415. 21. حماسه غدیر، گردآورى و نگارش محمد رضا حکیمى، ص 493 - 492. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 96 |